نشستِ عبرت انگیزِ صدام حسین
بغداد؛ قاعة الخلد (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹)
بغداد؛ قاعة الخلد (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹)
در این ویدئو بخشهایی از نشست صدام را میتوان دید
در سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) احمد حسن البکر که پیش از صدام حسین زمام امور عراق را در دست داشت با سوریه شروع به امضای معاهداتی کرد که طبق آن هر دو کشور با هم متحد میشدند. قرار بر این شد که حسن البکر رئیس کشور متحد شود و حافظ اسد معاون او باشد.
با این وضع عملاً صدام کنار میرفت. ولی قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، او و دوستانش حسن البکر را پی نخود سیاه فرستادند!
حسن البکر در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۵۸ (۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹) با تعریف و تمجید از صدام حسین و استعفای مثلاً داوطلبانه کنار رفت و صدام به طور رسمی رئیسجمهور عراق شد.
...
برخلاف عزت ابراهیم و طاها یاسین رمضان و طارق عزیز و...،
شماری از اعضای حزب بعث از کنارهگیری حسن البکر راضی نبوده و اعتراض کردند. عدنان الحمدانی، غانم عبدالجلیل، محمود محجوب، محمد عایش و محی عبدالحسین مشهدی الشمری آن پیشامد را به زیان کشورشان میدانستند و از تصمیمات شتابزده رهبری حزب بعث نگران بودند. چه بسا به شخص صدام هم اعتراض نداشتند اما معتقد بودند حسن البکر باید به کارش ادامه دهد تا نهادها استحکام یابند.
صدام اما مواضع آنها را توطئهای بزرگ برداشت نمود و برای حذفشان نقشه میریخت.
...
۳۱ تیر ۱۳۵۸ (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹)؛ صدام نشست رهبران حزب بعث را برگزار کرد تا از منتقدین زهر چشم بگیرد و جای پای خود را محکم کند. دستور داد در آن نشست همه حرکات و سکنات حضّار فیلمبرداری شود. شماری از مداحان در آن مراسم مهندسی شده؛ تا توانستند های و هوی کردند و قربان صدقه رهبری رفتند.
صدام در آن نشست اسامی تعدادی از اعضا را که به زعم وی جاسوس و خائن بهشمار میآمدند یکی یکی قرائت کرد و گفت از جای خود بلند شوند و بیرون بروند...
طاهر محمد أمین
إسماعیل إبراهیم النجار
بدن فاضل
ماجد عبد الستار
سلمان داود نجرس
ولید صالح محمد
غازی إبراهیم أیوب
غسان مرهون
احمد إبراهیم صالح
حسن محمود طه
حمید عبد اللطیف
خالد عبد عثمان
أمجد هاشم مصطفى الجباری
علی فتحی علوش
بدر محمد عبد الله
کردی سعید عبد الباقی
أحسان وفیق عبد الله السامرائی
محمود جاسم رجب
نافع علی حسین الکبیسی
ولید سیرت
عبد الرحمن الهنداوی
ناظم نافع الکبیسی
طالب صویلح
زهیر یحیى
محمد مناف یاسین
وی تقاضای عفو کرد اما صدام گفت بیرون... بیرون...
...
مامورین استخبارات آنها را از سالن با خودشان میبردند و روزهای بعد گفته شد که زندان و جوخهی آتش، در انتظارشان بوده و تیرباران شده اند.
رئیس جمهور عراق تصمیم خودش را به مبارزه علیه استعمار و استثمار و بی عدالتی نسبت داد.
در «جبر جّو» آن نشست عجیب و غریب؛ مریدان و مداحان حالی به حالی شده و بارها و بارها کف زدند و شعار دادند. سپس یکی یکی پشت میکرفن آمده رهبری بی همتا و شجاعانه صدام حسین را ستودند. تعدادی از آنها نشان میدادند که اشک در چشمانشان حلقه زده و با دستمال پاک میکردند. گفته شده خود صدام هم خودش را به این حالت میزد.
سپس جناب طارق عزیز بلند شد و با درود به حزب بعث و بیان شرم بر حاکمان سوریه باد؛ بهنام جمع و به قول صدام «اجماع همه اعضا»، از توطئه سخن گفت و کیفرخواست متهمین را قرائت کرد. سپس با نام بردن از شماری از رهبران حزب که معترض عملکرد صدام بودند گفت آنان خائن به کشور بودند و باید هر چه زودتر به سزای اعمالشان برسند.
محمد عایش (وزیر صنایع)
عدنان حسین الحمدانی (وزیر برنامه ریزی)،
عباس الحمدانی
محمد محجوب (وزیر آموزش و پرورش)
غانم عبدالجلیل (وزیر آموزش عالی) و...
...
صدام که گاه میخندید و گاه احساساتی میشد مدام به سیگار کوباییاش پُک میزد و جمعیت را میپائید. بعد گفت توطئه خطرناکی به رهبری حافظ اسد کشف شده و ابزارهای اجرای آن شماری از اعضای رهبری و کادرهای حزب بودند.
...
آن مراسم با بازگویی اعتراف ساختگی یکی از متهمین که تیربارانش کردند (محی عبدالحسین مشهدی الشمری عضو شورای فرماندهی انقلاب)، آغاز شد و او که وحشت از نگاهش هویدا بود و گاه از شدت هراس سقف را مثل آدمهای مات و منگ میپائید در آن نشست اعلام کرد که داوطلبانه بدون هیچگونه فشاری با شما حرف میزنم.
من هم بخشی از توطئه سوریه برای بر کناری حسن البکر و صدام حسین بوده ام. سپس کاغذی را که برایش نوشته بودند نگاه کرد و از روی آن نام چند نفر را برد که مثلاً پول گرفتهاند و شریک توطئه هستند!
بریده بریده و مثل آدمهای گیج حرف میزد و صدام او را که وقت و بیوقت سقف را نگاه میکرد و حیران مینمود، سین جیم میکرد.
در آن افشاگری مدیریت شده؛ محمد محجوب وزیر آموزش و پرورش و آموزش عالی یا محمد عایش وزیر صنایع متهم شده بودند که از وابسته نظامی سوریه چند صد دینار پول گرفتهاند. کسانی که علیه آنان با مشتهای گره کرده شعار میدادند هم میدانستند چقدر اینگونه برچسبها سخیف و دروغ است.
...
مداحان پشت سر هم شعار میدادند مرگ بر خائن، اعدام باید گردد... مرگ بر خائن، اعدام باید گردد...درود بر صدام حسین... فدایت یا صدام حسین ای قهرمان قهرمانان...
...
خیلیها رفتند پشت بلند گو و شعار دادند. علی حسن المجید اول از همه پا شد و گفت: (...) سرورم تا زمانی که عبدالخالق السامرائی زنده باشد. این توطئه ای که از آن صحبت کردید آخرین آنها نخواهد بود.
یکی دیگر خواهان اعدام هرچه زودتر السامرایی شد و گفت ای صدام حسین مبارز و قهرمان؛ ما خواهان اعدام خائنان و توطئه گران هستیم. همانها که علیه حزب و انقلاب توطئه کردند. دوباره فریاد اعدام باید گردد بلند شد و صدام دست به سبیلش کشید و لبخندزنان گفت:
هذه أکیده.. أکیده.... لک منی کضبه شارب نیابه عن القیاده
...
چیزی بدین مضمون که خیالتان تخت باشد (مطمئن باشید که او به سزای خیانتش خواهد رسید)...
(به جای ریش، سبیلش را گرو گذاشت!)
روز بعد السامرائی تیرباران شد.
وی از سالها پیش در سلول انفرادی بود و به او اجازه داده نمیشد با احدی ملاقات کند. السامرایی یکی از اعضای رهبری حزب بعث بود.
...
صدام در پایان گفت مادر برخورد با مخالفین خود به روش استالین نیاز نداریم. از روش بعثی استفاده میکنیم.
نشست رهبری در میان های و هوی و درود و سرود پایان یافت.
پانویس
متن کامل صحبتهای رد و بدل شده در نشست
من شريط فيديو الاجتماع الأستثنائي الموسع للمؤتمر القطري والكادر المتقدم وقيادات الشعب في ٢٢ تموز عام ١٩٧٩ (في قاعة الخلد ١٩٧۹)
...
اعتلى صدام حسين خشبة مسرح القاعة تحت وابل لا ينقطع من التصفيق وخلفه مرافقه الشخصي صباح مرزا ….وقف صدام حسين برهة ينظر الى الحاضرين وطلب منهم ترديد القسم ..
وقال: امة عربية واحدة.
وردد الباقين: ذات رسالة خالدة.
قال وهو يوزع نظراته للحاضرين بحدة :الرفاق.. مسؤولين المكاتب الحزبية والفروع والشعب .. اللي متغيب من اعضاء الفروع أوالمكاتب أوالشعب الرفيق المسؤول يگوم ويگول اللنا منو المتغيب.
ساد الصمت في القاعة.
اذن الكل حاضرين…رفاق... كان بودنا أن نجتمع وياكم في مناسبة أعياد تموز ..لكي يقتصر حدثينا على الجوانب المشرقة الچبيرة من ثورتكم ..من حزبكم ..وعلى الاخص القيم النبيلة أللي ثبتها في مسيرة حزبكم الأب القائد أحمد حسن البكر.ولكن من المؤسف حقا ان يكون التقاء نا وياكم في مثل هذه المناسبة لا يقتصر الحديث فيه على هذا الموضوع فقط وانما يتعداه الى الجوانب السلبية والنقاط المظلمة في عقول الخونة والمتأمرين ممن سموا بعثيين ووصلوا الى مواقع مهمة بحزب البعث العربي الأشتراكي.
وضع صدام يديه خلف ظهره واخذ يوزع نظراته في كل ارجاء القاعة وهو يقول….راح تكون.. انا أعرف انو راح تكون صدمة نفسية عليكم ولكن عليكم ان لا تنسوا حقيقة مركزية وهو ان الثورة اللي تريد ان تنقل المجتمع من حال الى حال وتأخذ على عاتقها دور قيادة الامة العربية لطرد الاستعمار والاستغلال والظلم فلابد ان تتوقع التامر عليها .. بما في ذلك ...من الناس المنتسبين الها ...والمنتسبين الى حزبها.
وساد الصمت في القاعة مرة اخرى.
صمت صدام ثواني ... ثم قال: كانت القيادة ...من فترة من الزمن ... وعلى وجه الخصوص منذ خمسة اشهر.. تتابع التخريب اللي يقومون بيه بعض الخونة في داخل القيادة مع اخرين لا زالوا موجودين بين صفوفكم لاحقاً...رغم التنبيه والاشارات في اجتماعات القيادة في مناسبات شتى لكي يرعوي اللي يريد يستفيد
ويريد يجر رجله من خط التأمر والتخريب... مع ذلك بذلت القيادة صبر خاص لكي تجعل المتأمرين يأخذون مداهم ...اللي يجعل القيادة كلها تشوف بعيونها وتلمس بنفسها هذا التأمر .. وهذه الخسة .وكان في ذهننا ان نطول خلك اكثر رغم خطورة التأمر اللي راح تسمعوه..
وابتسم وقال .........
ولكن چتي الظروف اللي شدد بيها ...الرفيق المناضل احمد حسن البكرعلى ضرورة خروجه للاسباب اللي وضعها في خطابه ...لكي تجعلنا مضطرين للبداية باحد المتأمرين من اعضاء القيادة ..هو محيي عبدالحسين ........ الگاعد ألان يمگم .. لانه هو سكرتير.. الرفيق احمد حسن البكر...ولاسباب ادبية قدرنا انو من غير الجائز ان تكون البداية بيه بعد الاعلان الرسمي لاستقالة الرفيق المناضل احمد حسن البكر.. لاسباب ادبية ولاسباب عملية .الادبية معروفة ... والعملية لكي لايقال ويحصل ربط بأن هذا الخط التأمري.. هم الجماعة المختلفين مع الخط الباقي …واسباب الاختلاف هي استقالة الرفيق المناضل احمد حسن... ومشينا بالموضوع بما..ما نمتلكه من معلومات وما نمتلكه من احساس... الظلام ..جسم مرئي أيها الرفاق ..في وسط الضوء ... يأشر على نفسه.. كما يأشر الضوء على نفسه ولكن بطريق اخر.. وبصيغ أخرى.
كنا نقرأ في قلوبنا صفحات التآمر قبل أن نمتلك المعلومات عن التآمر ..ومع ذلك كنا صابرين …. وبعض الرفاق كان يلوم على بعضنا انو عنده مثل هذه الأكتشافات ومع ذلك صابر على الحال.. رغم طول الزمن... ولكن... كانت كل القيم .. قيم الارض وقيم السماء معاكم ومع حزبكم لكي يظهر الحق ويسحق الباطل .
وتأكيدا للمنهج اللي أكد عليه حزبنا منذ انتمينا أله..….وأكد على تطبيقاته الحية ...بشكل مركز وتفصيلي منذ عدة سنوات من الان... اردنا نأكد حقيقة ثابتة ونهائية. وهو ان الحق البعثي ينبغي أن يعطى له كحد السيف.. بشكل فاصل كحد السيف ..لكي يطلب منه الواجب والتنفيذ بشكل قاطع وفاصل كحد السيف.. وتأكيدا لهذه القيم الديمقراطية .. ردنا نطلعكم على جانب ....من احد الاشخاص اللي متهمين بهذه القضية.وراح يحچيلكم تفصليا كيف بدأت عملية الغدر والخيانة لتكوين تنظيم داخل الحزب خارج القيادة من أعضاء من القيادة وآخرين ما كانوا أعضاء قيادة انضموا لهم بعد ما أصبحوا أعضاء قيادة، وكيف بوشر بالاتصال بالكادر الحزبي؟ وما هي الأساليب لاستدراج الكادر الحزبي؟ والمبالغ التي استُلمت من النظام السوري الخائن العميل نؤكدها مرة أخرى مثل ما كنا نؤكدها في السابق, والرسائل المتبادلة والخطط المشتركة بما في ذلك التدخل عسكرياً من جانب سوريا عن طريق الإسقاط المظلي بملابس عراقية.راح تسمعون كل هذا وارجو ان تتماسكون وتضبطون نفسكم لانو الثوار مطلوب منهم أن يتماسكوا في النصر ومطلوب منهم أن يتماسكوا في حالات مأساوية من هذا النوع.. لانهم ثوار ومناضلين... يتفضل محيي يحچيلكم عن الامور اللي ..أوجزتكم بيها.
وسحب صدام الورقتين من منصة التحدث وطواها بهدوء ونهض محيي عبد الحسين من مقعده وتقدم نحو خشبة المسرح وسط دهشة الحاضرين وذهولهم وسرعان ما قال صدام ( ما ردنا من المؤتمر.. نغرقه في. ال..أن تسمعون..ال.. ألاخرين..)
اعتلى محيي الخشبة واقترب من صدام
وقال صدام للحاضرين (لكن ان شاء الله ندزلكم تسجيلاتهم.. تطلعون عليها ..حتى تستفيدون... أهم شي من الدروس) وتوجه لمحيي قائلا ( اتفضل هنا محيي) وهو يشير الى منصة الحديث وكانت لحظات فاصلة بين الرجلين
سارع صباح مرزا ... (( هنا محيي )) وهو يشير للمنصة بيده اليمنى وجلس صدام على كرسي امام منضدة خشبية وضعت على المسرح بعد ان رمى الورقتين عليها بقوة وقدم له كأس من الماء نظر صدام الى محيي قائلا له ( خذ راحتك.. بلا ورقة لمن تريد تستذكر.. استذكر بالورقة..)
ورد محيي .....أي... نعم
وقف محيي عبدالحسين امام منصة الحديث
( ايها الرفاق.. ما راح..أذكره... الحقيقة ..هو يأتي بمحض رغبتي ودون اي ضغوط او تأثيرات قطعا.. استجابة لدواعي الضمير وخدمة الحزب في هذه المرحلة الدقيقة..التي... شئت وبدفع من عناصربالقيادة أن كنت أحد الأعضاء الذين لهم دور رئيسي في عملية التآمر على الحزب .......في أوائل سنة ٧٥ فاتحني المجرم محمد عايش عندما كنا بالمكتب العمال المركزي.. سوية لكي انضم الى تنظيم سري هدفه الاساسي ...هدفه الاساسي في البداية.. بلورة وتكوين ...يعني..تكوين رأي حزبي عام يتعاطف مع هذا التنظيم السري وقيادته من خلال التأثير عليه نفسيا وماديا في المرحلة الاولى بغية جلبه الى هذا الخط ...عبر الصلات الفردية اللي نقيمها وياه .)
وكانت علائم الارتباك واضحة عليه .. يبلع ريقه باستمرار و يتلعثم بالكلمات وينظر الى سقف القاعة وكأنه يحاول قدر استطاعته تجنب نظرات من كانوا في القاعة ثم قال ......
(وطبيعي ..هنانا لقاءات الصلات الفردية ...اخذت.. يعني.. اشكال مختلفة منها دعوات ..شرب او استدعاء بشكل شخصي للتأثير يعني ..يعني أذكر أبرز الأساليب أللي كنا نستخدمها في البداية للتأئيرعلى قناعة الكادر...واثارة أحاسيس معينة عند الكادر..كالتلميح على سبيل المثال أله ..أشعاره أنه مغبون ولازم يتقدم ممكن أن يصل للقيادة أو يكون وزير الى اخره ..وطبيعي كان هدف المخطط بالنهاية ...بالنهاية تغيير النظام بالقوة أي أحداث انقلاب عسكري... في البداية كما اخبرني المجرم محمد عايش انه كان مرتبط مباشرة ....
ثم صمت والتفت الى صدام حسين
وقال له ( أذكر الاسماء ؟ )
فرد عليه صدام ( احچي مثل ما حچيتلنا بالقيادة.. )
نعم ..كان مرتبط في البداية المجرم محمد عايش بغانم عبدالجليل ثم صعد كما أخبرني محمد عايش صعد في نهاية ٧٥ ..الى قيادة..الى قيادة التشكيل السري .
صدام طلب من صباح مرزا سحب الورقة التي امام محيي اقترب صباح مرزا من محيي وسحب الورقة التي كانت امامه وناولها الى صدام .الذي قال لمحيي ( انت لمن حچيت اللنا بالقيادة ما كان أمامك ورقة ... ذاكرتك قوية كما اعلم )
فرد عليه محيي ... نعم احنى محيي رأسه بعد ان وضع كلتا يديه على المنصة..
ف...في نهاية ٧٥ ..ال.. صعد الى قيادة هذا التشكيل ...ال ..الى قيادة هذا التشكيل السري ..
وسحب نفسا عميقا ونظر الى سقف القاعة ومرت الثواني طويلة على صدام ومحيي صامت مشتت الذهن
قال له ( نعم) ... فرد عليه محيي سريعا وقال بارتباك شديد .......
(اخبرت الـ ... سئلت الحقيقة .... احد المرات بالضبط ...المجرم محمد عايش ردت اعرف انو هل هذا الارتباط حديث أو..أو لا .. فالحقيقة هي اكثر من مرة سئلته.. فگلي هذا الارتباط من زمن .. يعني من زمان بس لا تلح هسه .عود فيما بعد ... يعني أكثر من مرة.. كان جوابه بهل الاتجاه .وحين سئلته عن الارتباط بالنظام السوري وبحافظ الأسد مباشرة)
تلعثم محيي كثيرا....
(گال أني حققت .. حققت اول لقاء ... او اول لقاء اتذكر اول لقاء حققه على اساس )بلع ريقة( وره .... وره .... يعني ييـ العفو ..... قبل ... قبل .... صعوده .... قبل صعوده للــ للقيادة ... لقيادة اللجنة
هاي ... لجنة التنظيم السرية ... اللي تمهد لاحداث انقلاب على المدى البعيد)
صمت محيي لثواني وجر حسرة…. قال
(گال سويت صلة ... يبدو .... اوو ... رايح متصل بـ .. بـ ... شقيق بأخو الــ .. الــ .... يعقوب كوشان باحد اشقائه ... هو متصل بيه مباشرة خلال روحاته عام ٧٥ ..... الى الموصل ... وگال من خلاله .... الـ ... اصبح حلقة الوصل .. يعني تم الأتفاق أن يكون حلقة الوصل ... سئلته شسمه گال أسمه حازم يونس ..ومن خلاله وصل الى الحدود والى داخل سوريا .... اتصل مباشرة بالمدعو ..احمد ذنون... واحمد ذنون يبدواحد.. كان احد العناصر القيادية في المنشقين.)
(ويبدو حسب ما اخبرني انو هذا.. كان طلب من لجنة ...يعني اللجنة القيادية السرية ان تكون علاقاتها يعني ثابتة ودائمة
مع النظام السوري وتطلب معاونته ..و.. ثم رجع ....استمر الحال هكذا يعني عبر هالاتصالات من خلال احمد ذنون وايصال رسائل وردود ...وتوجيهات وتعليمات كان الحقيقة بعضها يعني يبلغني بيه ..يببلغني بعض ..يببلغني مضامينها في اللقاءات الفردية اللي كنت ارتبط وياه ...مباشرة وياه)
يصمت محيي واخذ يقلب القلم الذي بيده بعصبية ظاهرة وهو ينظر لسقف القاعة
ثم قال وهو يتلعثم في الكلام
( استمر هذا الاتصال ... هذا الاتصال ....مع النظام في سوريا ....اتذكر حتى عام..تقريباً حتى عام ..يعني بهل الصيغة الى منتصف أو أوائل عام ....منتصف عام ٧٦ ……ثم اخبرني وره هل الفترة انو تره صيغة العلاقة ... .. صيغة العلاقة ....تغيرت ..فگتله شلون تغيرت....گال... اتصل بيه..يعني متصل بيه واحد من السفارة السورية أنقللكم أياه كما كان ينقلها مباشرة.... اتصل بيه واحد بالسفارة السورية ...يسمى العقيد حسين)
هذا العقيد حسين كان هو ال..حلقة الوصل ويه.. ال ..ال ..قيادة التشكيلة السرية والنظام في سوريا .
وكان يتصل بيه في بغداد)
كان محي يحدق في سقف القاعة ... يحاول ان يتذكر جهد امكانه
(استمر هكذا في احد الايام خابرني گلي ممكن أن تجي الى نادي... الى نادي ...مو نادي العفو الى مطعم صدر القناة ..يعني لمطعم صدر القناة ...اعتقد يعني بين ثمانية ونص او تسعة فالحقيقة اجيت للمطعم)
وقاطعه صدام ( مساءا ؟ ) والتفت اليه محيي بسرعة جدا
وقال أي مساءا نعم... مساءا .
(فاجيت الحقيقة مسأءاً دخلت ليجوه باوعت ما لگيت كل احد... فطلعت رجعت الى موقف ..ال..يعني أتمشى بره باتجاه موقف السيارات …فالحقيقة شفت من بعيد.. .على بعد .. حوالي ٣٠ يعني ٣٠ او ٤٠ مترة ..من الموقف باتجاه يعني منطقة.. باتجاه الفحامة ... محمد عايش .... المجرم محمد عايش معاه هذا العقيد .. ال .. العقيد حسين ديتمشون... فتقدمت ... صاحني فعرفني على هذا الشخص ..فگال نتمشى ..فاتجهنا بأتجاه منطقة يعني چنا قريب السدة ويه منطقة الفحامة ...فخلال المشي ...سئل ...كان يسئل ..ال...يسئل عدد من الأسئلة والمجرم محمد عايش يجاوب عليه بشكل مباشر .. فكان يسئل..ال.. يعني كيف العلاقات وشلون وضع التنظيم فكان يجاوبه ..أنه ...جيد ألان عدنا من الصلات..صلات عديدة ..فرجعنا بالطريق.. كان شايل لفة هذا السوري العقيد حسين بالمناسبة كان ذكرت آني كان العقيد أوصافه يعني..)
واستمر محيي ..
وصدام حسين جالسا يدخن السيجار الكوبي ينظر اليه
( شخص طويل القامة شوارب سود كلش طويل ...شواربه سود وشعره اعتيادي يعني يتجاوز عمره ..عمره بحدود اربعين خمسين سنة فبالطريق ناول...ناول المجرم محمد عايش گله هاي مبلغ ٣٠ الف دينار.... فمن رجعنا هو شوية تأخر تسالم ويناه وتأخر فاحنا رجعنا الى مطعم مال صدر القناة فاذكر شفته من بعيد يبدو كان على الأكثر ذاب السيارة باتجاه الجهة اللي تطلع عل المخيم ..قريب المخيم الكشفي... هناك.. ما أذكر رقم السيارة بس أذكر سيارة من حجم صغير يعني... وره بالضبط .. يعني .. اما يوم او يومين يعني صار .. صار .. صار اجتماع لي لي اللجنة القيادية العليا واتذكر الاجتماع الاول ...)
صمت محيي وسحب نفسا من الهواء .. فيها حسرة ..
ثم اردف قائلا ...
( العفو صار يوم او يومين اجتماع اللجنة القيادية حسب ما خبرني المجرم محمد عايش في داره بالذات
وكانت اللجنة القيادية تضم…)
والتفت الى صدام يطلب الاذن بذكر الاسماء وتلقى الموافقة من صدام
( تضم بالاضافة الى المجرم محمد عايش ..تضم المجرم غانم عبد الجليل ..المجرم محمد محجوب والمجرم عدنان الحمداني .. )
صدام.. نعم
ثم ساد في القاعة .. هرج
ومحي ينظر الى صدام ثم الى الحضور لعدة ثواني
محيي( فيبدو بهذا الأجتماع موزعين المبلغ يعني )
قال له صدام ( بعدك ما چنت عضو وياهم)
رد عليه محيي ( لا بعدي ما چنت ... رفيق ... هذا كله نقلا بشكل مباشر من خلال المجرم محمد عايش )
( فگال وزعنا المبالغ كل واحد أنطيناه مبلغ ويبدو اكثر مبلغ كان موزع الى المجرم غانم عبد الجليل وهو شخصياً وگال حتى أحياناً يبقه فائض من المبالغ .. يبقى عنده هو بالذات .....آني الحقيقة جاب لي أول مبلغ كان الف دينار .. أذكرالف دينار بالضبط على اساس أنطي قسم منه لعدد من ال ...من الكوادر المتقدمة... فانطيت مبالغ ..هذا المبلغ ..يعني مبالغ.. المبالغ... الى كل من بدن فاضل بحدود ٣٠٠ دينار...أي ٣٠٠ دينار)
وهنا رد صدام بقوة ( كل من يرد اسمه يگوم يردد الشعار ويطلع .... ميظل بعثي خليه بالسجن... كل من يرد اسمه)
ورد صدام بحزم (ماكو كلام) ثم قال ( االلي يرد اسمه يردد الشعار ويطلع)
ويسترسل محي عبد الحسين الشمري(أنطاني مبلغ ألف دينار فشفت .....دعيت.. استدعيت بدن فاضل سلمته مبلغ ٣٠٠ دينار..كما شفت طالب صويلح واطيتهه مبلغ ٢٠٠ دينار)
توقف محيي عن الكلام .. يتم اخراج طالب صويلح من القاعة
(وراه بكم يوم ..كان.. اكو مؤيد عبد الله.. مؤيد عبدالله..رئيس الاتحاد للنقابات الحالي ما كان موجود في بغداد اجالي..أيضا نطيته مبلغ أعتقد بحدود٣٠٠ دينار)
رد عليه صدام ... محيي المبالغ اللي چنت تنطيها....... گبل ما يطلع مؤيد ..
گبل ما يطلع مؤيد المبالغ اللي چنت تنطيها ..تنطيها بعد ان تفاتحهم بالصلة وياكم ام مجرد مساعدة منك ؟
رد محيي ... (فاتحتهم أني سيادة الرئيس ... مفاتحين ..يعني) حاول مؤيد عبدالله توضيح الامر
وتردد صوت صدام في القاعة(... روح ..روح)…….
وسحبه احد افراد الحماية بقسوة .. ولم ينطق مؤيد عبدالله باي كلمة
ويرد محيي ...(لان بديت سابقا ..مفاتحين همه....والتقيت بيهم باماكن مختلفة يتذكروها هما كلش زين يعني. طالب صويلح .. التقيت بيه يم بيته ومؤيد التقيت بيه اهنانا بطريق الجادرية. ...وبدن فاضل .. شفته قريب المنطقة مال البيت ماله.)
محيي ينظر الى منصة الحديث ...... ويمعن النظر في المنصة
(استمرت الحال.... ا....يعني بعد فترة.. كان يخبرني محمد عايش ..العفو على أساس نفسهم بدن فاضل..طالب صويلح..مويد.. همه يفاتحون عدد أخر من الحزبيين .. أما اعطائهم مبالغ أو من خلال استمالتهم من خلال دعوات لقاء أو شرب)
يرد صدام (هيه ميتين.. تلثمية دينار شينطون منها وشيخلون لنفسهم؟)
يرد محيي ... (رفيق ...ابو عدي التلثمية يعني ..ينطوه مبلغ خمسين.. مية دينار ويسون دعوات... لان بعدين المبالغ ازدادت )
فيرد صدام .. يعني بالبداية عبارة عن دعوات...دعوات وسكر..وألخ..حتى يصير جو للمفاتحة..
يرد محيي ..نعم..وبالنهاية وبعدين ...المبالغ أكثر ..بالنهاية
تلعثم محيي بالكلام ... كثيرا
(ف....استمريت على نفس العلاقة بالمجرم محمد عايش .. وكان يأجدلي هوه أيضاً بعده على علاقة بهذا الشخص..العقيد السوري)
( ف .. الى تقريباً..الى .... ال.. السبعة وسبعين فبعد أن صار الموتمر ال ...ال.. أعتقد الأستثنائي القطري وانتخبت عضو في القيادة القطرية في ٢٣ تلاثة ٧٧ ...وراها بالضبط ..يعني بين.. يعني اسبوع او عشر تيام ما اتذكر بالضبط ابلغني ... أنه تقرر أن أنت تكون عضو في قيادة هذا التنظيم السري ...وحضرت..ال.. حضرت الاجتماع ال.. الاجتماع الاول لهاي لهذه التشكيلة السرية القيادية .......في دار ... على الاكثر ... في دار المجرم محمد عايش)
(فالحقيقة أول ماجيت وشفت نفس الاشخاص اللي ذكرتلكم اياهم كاعدين ... المجرم غانم عبد الجليل ..محمد محجوب وعدنان حسين... وطبيعي محمد عايش نفسه ..... فالملاحظة الحقيقة اللي للوهلة الأولى اللي لفتت انتباهي..انو كان ويعني هذا أول لقاء اللي شفته ... كان يصير تقييم للوضع السياسي .. يعني بشكل عام الوضع السياسي ..زائدا...ال.. كل واحد منهم كان يهيا ...يعني عدد من المعلومات أو الملاحظات)
تعثر في النطق وتخبط .. وتردد كثيرا ثم قال
(ف... في هذا الاجتماع يتفقون على ماهي المسائل...على ماهي المسائل أوالموضوعات اللي تسجل وبالتالي يصير الاتفاق عليها يعني...يعني بشكل جماعي لترفع الى.. ال.. الى النظام السوري ... وحافظ اسد مباشرة... كنت الاحظ أنه المجرم غانم عبد الجليل تقريباً هو ال..يعني ..ال.. المحرك.. او اللولب في هل المسئلة وكان يبدو هو اللي يكتب المحضر …واكو مسائل مثلا هاي تطرح وطبيعي كلها رفاق يعني.. هاي المسائل عدا السياسية منها قضايا واسرار داخلية....قضايا واسرار داخلية تهم الحزب وبشكل خاص المسائل مثلاً اللي كنا نوصلها الى الرفيق ابو عدي بشكل مباشر لغرض.. يعني لغرض خلق.. لغرض اثارته وخلق تأزم نفسي شديد. يعني أو خلق تباعد واضح بينه وبين الرفيق ابو هيثم)
ويسترسل محيي الشمري في إفادته ويقول ( وره فترة أذكر يعني وحدة من الأجتماعات ما....يعني بالضبط أشوكت جاب أيضا مبلغ... مبلغ أعتقد بحدود... مبلغ خمسين إلف وايضاً بالاجتماع...بالاجتماع توزع.. يعني... )
ويسحب محيي نفس عميق (كانت الحصة لل ..الاكثرحصة غانم عبد الجليل ثم محمد عايش ثم محمد محجوب ...ثم عدنان الحمداني ..ثم آني انطوني مبلغ ..هذا أول اجتماع قيادي كان المبلغ ٥٠٠٠ دينار ..... ٥٠٠٠ دينار... وآني بدوري وزعته على نفس ال ...وزعته عل .. على ال ..بدن فاضل كان المبلغ يعني بحدود يمكن الألف.. و طالب صويلح أيضا نفس المبلغ ..ومؤيد .... مؤيد عبد الله.... أعتقد بحدود الألف أو ألف وخمسمية لأن كنت طلبت منه ...أن يسوي علاقة قوية ويه...ال.. ويه سلمان... سلمان داود ألبياتي اللي هوه سكرتير اتحاد العام لنقابات العمال حاليا ........وبدورهم يعني...بدورهم ممكن يعاونون بعض الكادر...الأخر غير هذا الكادر الحقيقة ميدري شنو بالضبط شنو مهمة ليش هل المساعدة ..المعاونة ..يگلوله المعاونة من ..ال ..هاي من الحزب وانت تحتاج الى اخره... زائدا الدعوات يعني اللي استمرت بهذا الشكل)
رد صدام بسرعة : سلمان كان مفاتح بتنظيمكم ؟
وهنا تلعثم محيي وقال ( لا بهاي المرحلة ماكو أبو .. رفيق أبو عدي .. بالمر .. بالمراحل... بالمرة المقبلة خبرني مؤيد عبد الله كللي فاتحناه وكان جيد ........ سلمان داود)
رد صدام : سلمان داود
رد محيي : سلمان داود
وهنا رد سلمان داود البياتي : أستاذ هذا الكلام كله غير صحيح !!!؟
فرد صدام بسرعة وقوة وحزم : أطلع بالتحقيق احچي هذا الحچي وراح أتشوف القيادة مالتك هناك كلها وتواجهها وتحچيلها .
عندها خرج سلمان .
وعند خروجه كانت رؤوس الحاضرين تستدير نحوه .. تنظر أليه بدهشة وذهول
( بالإضافة إلى ذلك محمد .. المجرم محمد عايش عنده علاقة ويه عدد من الكادر المتقدم ...اقامها بفترات... يعني فترات مختلفة)
وتوقف محيي عن الكلام ... وهو ينظر إلى سقف القاعة ويبلع ريقه
( كان مثلا يلتقي بطاهر احمد أمين بكثرة يعني... ويجي أيضاً لبيته وبشكل گعدات خاصة.
عدد..عدد من الكادر يلتقي بيه من خلال جلسات الشرب وهكذا)
ثم كانت كلامات مبهمة ..... وصمت تكرر وأنفاس حسرة مريرة في صوت محيي ...
وهنا أدرك صدام حسين .. إن محيي بحاجة للمساعدة
وفي عينيه شرارة
قال صدام : طاهر احمد أمين واردة بأفادات عدد من أعضاء القيادات..القيادة هاي مالتكم باعتراف الشخص المباشر عليه
ثم صرخ : أطلع .. أطلع ...وخرج ( طاهر احمد أمين)
قال صدام لمحيي : أكمل
رد محيي : نعم .. العفو .. من ضمن الأشخاص اللي عدهم علاقة بمحمد عايش أيضاً عضو فرع الشمال .. أسمه أمجد .. أمجد جباري ..لأن كان يذكر بالاجتماع.. أمجد هاشم.. .... أمجد هاشم
فرد صدام : وينه أمجد هاشم ؟
نهض أمجد ولم ينطق بأي كلمة
رد صدام : أنزل ..... كلهم گايلين عنك ..كان في الطابق العلوي من قاعة الخلد ....
وساد القاعة الهرج
محيي توقف عن الكلام .. ثم نظر إلى صدام
وقال له :
(و ...اخو .. اخو مرتضى عبد الباقي .. أسمه كردي عبد الباقي .. أيضا انطرح أسمه كم مرة على أساس محمد يعني يشوفه بين فترة واخرى يعني من الجماعة اللي أله علاقة بشكل مباشر)
رد صدام بسرعة : كذلك واردة بافادات الآخرين .. گوم أطلع مهمود الشعر.. اطلع يله
رد كردي عبد الباقي : ليش هذا حرام .. حرام
رد عليه صدام : والله لأنعل أبو ال حاطكم..
خرج كردي عبد الباقي وهو يتعثر بأقدام الجالسين ..
وصدام يسحب نفسا عميقا من سيجاره الغليظ .. وينظر إلى ردة فعل الرفاق
( الأسماء المدنية من الكوادر غالبا ما تنحچي الحقيقة بل.. بالاجتماعات يقال فلان.. باستثناء العسكريين .. ما كان يقال بأستثناء وليد وعلى أساس وليد هو اللي يؤخذ رأيه في كل المسائل .. محمد ينقل عن لسان وليد ما كان يحضر .. يگول وليد كذا ورأيه كذا.. فما كان تذكر أسماء)
رد صدام فورا : لا تتعب بها محيي .. سنذكر كل أسماء البقية
رد محيي : أي نعم ..مو أني ابو عدي بعض الأسماء ... تدري
قاطعه صدام : أحچي إلي تعرفه على راحتك ........
رد محيي : مسؤولية محمد محجوب كان بالضبط.. مسؤوليته ....أكثر من مرة ورد أسم شخص دون أن يذكر أسمه يگول ضابط كبير في الجيش .. دوري..
ضابط كبير بالجيش العراقي..دوري الحقيقة
رد عليه صدام : أنت خليت كل دوري يرتجف بجلده
ثم ضحك صدام من كل قلبه
رد محيي : لان محمد محجوب قال لي .. أنه كلش متحمس معنا .. متحمس جدا
وصدام ينظر إلى عزت الدوري وهو يضحك
محيي : عدنان الحمداني يثق ثقة كبيرة بماجد السامرائي
فيرد صدام رفيق ماجد أنت تردد الشعار وتنتظر في النظارة إلى إن ننتظر الاستفسار من الآخرين
يقول محيي في الاجتماعات الاحقة كلفت بالاتصال بماجد السامرائي بشكل مباشر
قال صدام : اتصلت فيه ؟
رد محيي : نعم اتصلت فيه بشكل مباشر وأعطيته ألف دينار
صدام : ويه ربعك
محيي : أعطيته ألف دينار والمكان يتذكره .... في مطعم الشموع
محيي : كان الغرض من الاتصال بماجد استغلاله في التأثير على عدد من قيادات مكتب الطلاب المركزي وكان المطلوب التأثير على محمد دبدب اوفهد الشكرة الحقيقة فهو.. ال... يعني.. وعد انه راح يلتقي بيهم واستمرينا الحقيقة بس ماكو...يعني فد نلتقي بيهم شخصياً يعني...ما ..ما اجاني وخبرني الى هاي أخر لحظة ..ما خبرني انه محمد دبدب يعني كسبه أو فاتحه..
صدام : محمد ما يگدرله
محيي : يبدو متردد چان
صدام : محمد هنا مو ... محمد ما يگدرله
نهض محمد دبدب وكان مرتبك جدا ..
صدام : اخذ راحتك ... اخذ راحتك رفيق
محيي : سألت ماجد ليش ما فاتحتهم .. حقيقة متردد..كان خايف لاسباب ما يگدر يفاتحه.... يعني يطلع وياه ..يلتقي هو فهد بس كال ما أگدر أسوي شي...فراد يحاول على خليل وهمينه ...ماجد متردد.. يعني ماكو شي....الحقيقة.....ما
كان الذهول قد أصاب محمد دبدب وأخذ يلتفت يمين وشمال
يتوقف محيي عن الكلام وأخذ يدقق في المنصة لحظات وصدام أنتبه إلى وضعية محمد وقال
صدام : الرفاق أللي..يعني هاذي أحنه ما نريد ناثر على كلامك .. بس الرفاق أللي ما واردة أسمائهم قبولا .. يعني مفاتحين وقابل وماشي... يفضل من الناحية النفسية ولو هذي تزكية چبيرة لرفيق مركز عليه ومع ذلك ما يگدرون يوصلوله
محمد دبدب : آني أشكرك
صدام : فيفضل انو محيي أن ما تچي على الرفاق اللي وضعت خطة للتحرك عليهم وما صارت صلة وياهم أو صارت صلة وما گدروا يكسبوهم.
محيي : نعم رفيق أبو عدي .... هناك عناصر كثيرة الحقيقة وجهت لهم دعوات ولم يفاتحوا
صدام : الأفضل ...الأفضل تتجاوزهم
محيي : واني انقل يعني ألان.. يعني بامانة ولا باضرار واحد..بأحد الرفاق
صدام : هساع انته تلفته لمحمد
وضحك صدام من كل قلبه
محيي : لا .. بس إنا ذكرت الحقيقة
محمد دبدب : سيادة الرئيس الحمد الله بعدني ما تلفت ولا مستلم الحمد لله
وضجت القاعة بالضحك ...
محيي : واذكر بالنسبة ...بالنسبة لمسؤولية عدنان يعني چتي هيچي باحدى المرات بشكل عرضي..يعني حچه.. گال أله علاقة.. گال صارت علاقة جيدة ويه عناصر في وزارة التخطيط وضمنهم واحد دكتور أسمه خليل قصاب..
ثم أخذ محيي ينظر إلى سقف القاعة..
صدام : إلي يرد اسمه يابه ومو بهل القاعة .. تابعوا انتو الرفاق .. ال.. المسؤولين.. عن الأجهزة .. خليل القصاب دكتور في وزارة التخطيط .
محيي : و..واحد اسمه حميد هذا كان شخص هو قريب يم عدنان ..حميد..............
رد احد الجالسين في القاعة : حميد يونس
محيي : حميد يونس .. أي حميد يونس.. واحد دكتور اسمه النوري ..ما..ما أذكر بالضبط يعني انطرح ..
صدام : حتى يكون العلم للرفاق .. الطريق اللي مشت بيه القيادة ..هوه انو الشخص اللي ..گلنا لازم يصير عليه اعتراف من أكثر من عضو قيادة وياه.. يلله يعتقل من.. أعضاء القيادة ..والمدللين عدنان الحمداني ومحمد محجوب خليناهم الى هذا اليوم الى أن گبل ما نجيكم ..طبعاً .. بعد ما يصير اعتراف على الشخص... نجيبه نگله ..گللنا ليش دتريد تتآمر ...يعني أحچيلنا شنهو الدافع السياسي اللي يخليك .. هذه الثورة العظيمة هذا الحزب المناضل ...هذا العراق الجبار ..تتآمر عليه وتشيله تحطه بحضن حافظ الاسد ..!اللي كل عيوب الشرع بيه ....مثل ما يگول المثل العامي .آخر أثنين قبل أن نجيكم .. أستدعيناهم وقلنا لهم .........
صدام : لا تقولون لنا ليش سويتوا .. ليش تأمرتم فقط .. أذا عندكم وجهة نظر سياسية .. خاف إحنا على خطأ حتى نسلمكم القيادة وتتوكلون على الله .. قالوا احنا ليست لنا وجهة نظر سياسية وغير متآمرين وطبعا هذا الكلام خارج التحقيق .. خارج التحقيق وراح تشفون زملائكم وماكو مشكلة لم نستخدم أدوات التحقيق القسرية لان كلشي مكشوف وواضح
محيي : أصبحت لنا علاقة .. علاقة مع محمود جاسم .. محمود جاسم رئيس الاتحاد حاليا
صدام : محمود جاسم رجب
محيي : نعم محمود جاسم رجب
صدام : ردد الشعار واطلع
وساد الهرج في القاعة
صدام : محمود جاسم رجب ... محيي
محيي : أي نعم
صدام : موجود محمود جاسم رجب ؟
وكان الرد من أحد الحضور .. غير موجود
ضرب صدام الطاولة بكف يده اليمنى
صدام : شوفوا وين يكون موجود
صدام... محيي..
محيي ....نعم
صدام... محيي ممكن التفاصيل مال الأسماء.. بالطريقة التحقيقة غلط طبعاً..لكن ردنا الجهاز الحزبي ..الكادر يطلع من هنا .. ميخطر في بال واحد يشوف هذا كادر هذا عضو قيادة معتقل تخطر في باله انو ربما الأمور على الشبهة ...فردنا يجيلكم شخص من بينهم يحجيلكوم ... يحجيلكوم التفاصيل بما في ذلك الأسماء اللي هي من الناحية التحقيقية أسلوب قاطع فاني أشوف نكتفي بهل الأسماء ..راح أكول بعد ذلك الأسماء الواردة في افادات الجميع .. المتفق عليها مرة واحدة.. وتحجي للرفاق اسلوبكم عاد التحقيقي اللي انتقل فكرتوه مثل ما كلت بافادتك وشلون وزعت الأدوار وشلون نوقشت الخطة الأنقلابية وشلون تستغل فترة التخلل هاذي اللي سميتوها بين ... لما بدا السيد الرئيس يطرحها بشكل ملح على موضوع تخليه عن المسوولية للاسباب اللي اعلنها في خطابه ..
محيي ... نعم
صدام ..وبين ... استلام صدام حسين لمركز القيادة الأول
محيي... نعم
صدام.. يعني أشرحها للاخوان ..
محيي... نعم....طبيعي .. بالمناسبة رفاق..تبين أنه يعني محمد عايش.. هاي ماعرفت الى في ما بعد ..يعني وره هذا الأجتماع بالضبط ..يعني أنه كان لمحمد عايش ... علاقة قديمة جداً بالاسد ...حتى علاقة شخصية من كان لاجى سياسي في سوريا في اواخر ٦٥ ... فيعرفه معرفة شخصية .. صمت محيي ثواني وهو بدا ينظر الى المنصة ..ثم استدار لجهة صدام قائلاً... ف...نوقش وضع عبد الخالق مستقبلاً في حالة بعد معرفة .. امكانياتنا يعني الأعداد لانقلاب عسكري..شي يكون موقعه المجرم عبد الخالق..فصار الرأي على أساس يكون المجرم عبد الخالق السامرائي يكون أمين سر قطر رئيس الدولة ..ونائب الأمين العام وكان من ضمن الأمور اللي بحثت وياها أنه في حالة يعني ال...نجاح الأنقلاب العسكري تعلن الوحدة مع سورية ويكون الرئيس الأسد... الأسد يكون رئيس الدولة الاتحادية اللي راح يكون مقرها في بغداد ويكون عبد الخالق الأمين العام المساعد..
وبعد أن جر محي حسرة صمت لعدة ثواني وهو ينظر الى الحاضرين قطع صمته صدام :
نائب الأمين العام لو أمين عام مساعد
محيي يعني الشخص الثاني أبو عدي.. يعني نائب الأمين العام
صدام: الشخص الثاني في الدولة الاتحادية ورئيس القطر.
محيي: رئيس القطر صحيح.. ثم صمت محي وهو ينظر الى سقف القاعة..
محيي.. وطرح بالاجتماع يعني ما أذكر.. بس كانوامتحمسين بالشغلة المجرم محمد عايش وعدنان ومحمد محجوب وطرح أنه المجرم غانم عبد الجليل يكون نائب أمين سر القطر فالحقيقة يعني ما.. ما صار اعتراض
صدام ما صار اعتراض لو ما صار اتفاق ؟
محيي : لا يعني ما حد اعترض
صدام محد اعترض
محيي أي محد اعترض يعني يعني من اطرح محد اعترض لانه صار اتفاق ويكون نائب أمين سر
محي ثوان أخرى
صدام نعم رفيق
أحدالحضور وابو عدي وين لعد
وصدام ينظر اليه ويبتسم ابتسامة خفيفة ثم يقول وهو ينفض سيكاره أبو عدي باقي بين صفوفكم
فرجت القاعة بالتصفيق
وينهض أحد الحضور هاتفاً: فليعيش حزب البعث العربي الأشتراكي يا!
الحضور: يعيش !
يا!
الحضور: يعيش !
ثم تصفيق وتظهر الكاميرا صدام وهو يمسح وجه بمنديل ثم ينهض رفيق أخر ويهتف بصوت أقرب الى النحيب يعيش المناضل صدام حسين يا !
الحضور يعيش
وصدام يجر منديلاً أخر وسط هتافات أخرى من الرفاق..وتظهر الكاميرا طه ياسين رمضان وهو يخرج منديلاً من جيب سترته يمسح بها عينيه وطارق عزيز ينظر اليه وعلى وجهه نصف ابتسامة وبعد تصفيق وهتفات أخرى بحياة الرئيس الجديد قال صدام انتو حطيتوني بجو عاطفي ثورتكم أكبر من أن تقهر
تصفيق من الحضور
صدام.. أحلام المتامرين كثيرة ولكن ثقوا انو واحد منكم يقاتل بالتفكة مو بالرشاشة سنة من دون أن يسلم. فهذي أحلام ..لكن احنا نعرف شنوه حزب البعث العربي الأشتراكي
نظر صدام إلى محيي وقال له: تعال هنا محيي أجلس مكاني يجوز أريح أليك
جلس محيي خلف منصة الحديث
ونزل صدام إلى القاعة ووقف الرفاق للرئيس الجديد وجلس في الصف الأول بين رفاقه
إلى شماله عزت إبراهيم الدوري والى يمينه نعيم حداد جلس صدام وسحب نفسا عميقا
بدأ محيي الكلام قائلا :
(وبما أن الإمكانية كانت غير متوفرة أن يكون هناك تغيير.. صار الرأي بشكل عام تأجيل التغيير إلى عام وطرح شعار استمرار الرفيق أبو هيثم في تحمل مسؤولية الدولة رغم معرفتنا أنه منهك وكان الهدف الرئيسي .. الهدف المركزي استبعاد وصول الرفيق أبو عدي للسلطة في هذه المرحلة إلى حين استكمال... الإمكانيات وكل إشكال الدعم الأخرى)
وأخذ يتلعثم في الكلام ......
(وهذا الكل كان الكل حاضرين ... الكل حاضرين فلذلك من من صار اجتماع القيادة القيادة القطرية بالنسبة بالحقيقة للاجتماع وإصرار الرفيق أبو هيثم على التخلي عن المسؤولية الأولى برغبته ..... هو الاجتماع كان مفاجئ بس الصيغة يعني الصيغة أو البديل الأخر هو ليس مفاجئ بالنسبة لنا باعتبار هناك موقف كان من خلال تقدير معين ..... أنه ال الشعار أنه يستمر ويطلب إذا أمكن يطرح شعار أن يستمر يطلب من الرفيق أبو هيثم أعادة النظر بموقفه ولذلك من صار الاجتماع رغم أنه بالنسبة لنا مفاجئ بس الكل كان مبلغين واستبعاد الرفيق .. واستبعاد الرفيق أبو عدي كان مقصود بحد ذاته وكان هذا توجيه خاص من الأسد مباشر وحتى قيل بالمناقشة ليش ليش ف ف ذكر محمد عايش نقلا عن هذا السوري ظافر وأيضا حكي عدنان لكون الرفيق أبو عدي إنسان يعني صعب المراس ...........
يعني فسرناه في وقتها أنو الرفيق أبو عدي يعني ما يتنازل عن المبادئ)
رد صدام : ما يتنازل
وكان السيجار بين أصابعه
رد محيي :
( نعم ... صحيح هذا ... وإذا العكس صار يعني وجود الرفيق أبو عدي على على رأس رأس المسؤولية الأولى من شأنه يعني يفشل كامل المخطط وإذا أستمر الرفيق أبو هيثم بالوضع اللي المعروف وهو ما راغب يعني.. وتعبان يسهل عملية يعني.. يسهل عملية الاتصالات والتواصل ... يعني عملية مفيدة )
ثم يضيف :
(وبتوجيه خارجي بالضبط .. يعني مثل ..انو هذا رأي الأسد ...... فلذلك صاربالاجتماع من طرح)
صمت محيي لحظات وهو ينظر إلى سقف القاعة حائرا ... ماذا يقول
قال :
(من... طرحت .. أني انو..ال.. على. أبو.. الرفيق أبو هيثم .. انو يعيد النظر يعني بموقفه)
يصمت محي لثوان ويبدو كأنه يقرأ من ورقة ما
( وأيضا طرح محمد عايش بصيغة.. تقريبا بس أقل شوية..أيضا ما معناه خلي يراجع موقفه ..ويعيد النظر كان هذا هو الهدف منه لخاطر يأجل موضوع الرفيق أبو عدي... ومحد حچه طبيعي ..حچه أيضا عدنان حسين .. المجرم عدنان حسين وكان حديثه طبيعي.. مغلف يعني تغليف .. ما اعرف شنو يعني ما اع .. نعم)
وصمت محيي حوالي ١٥ ثانية وبدا محي كأنه يقرا من ورقة مرة أخرى
ثم قال :
( هذا اللي صار بهذا الاجتماع اللي سبق .. اللي سبق ال الاجتماع الأخير)
في الحقيقة إن المجرم محمد عايش كان جالسا إلى جانبي وكتبت له ورقة كتبت ورقة في الدفتر واعتقد إن اقرب واحد منا شاهد ما حدث هو الرفيق حسن علي العامري
فرد صدام حسين فورا :
إنا أيضا كنت منتبه عليكم ... عيني عليكم
فرد عليه محيي :
نعم .... كنت منتبه
فضحك صدام من قلبه وضحك معه الجميع
واسترسل محيي في الكلام وقال :
فقلت له في الورقة .. يبدو إنني إنا المقصود بشكل خاص والظاهر نحن .............................
فأكمل صدام حديث محيي نحن اكتشفنا
فقال محيي : نعم
وابتسم صدام ابتسامة عريضة
وأصبح محيي سخرية وتلعثم في الكلام .....................
كلي ..... فــــــــــا
لكن احد الجالسين إلى يمين صدام قال يستهزئ بتعبير اللهجة البغدادية لصدام
قال : ( كلي )
وابتسم صدام له .......
وأكمل محيي كلامه مرتبكا
كتله إذن إني هسه والورقة بخط أيدي .. إني هسه راح أقدم استقالة .. أقدم استقالة من الـــ
من من ... من المجلس وهاي الشغلة منكم تره تورطت فقال متقدم استقالة ولا تتورط .. لا تستعجل .. على كيفك هسه .. يعني لتستعجل وهو الحوار الذي دار بين محيي ومحمد
(من صار الاجتماع .. الاجتماع الأخير في المجلس الوطني ف ف البداية في البداية أنتخب الرفيق أبو عدي بالإجماع .. أمين ... العفو .. رئيس جمهورية وأمين سر القطر بالإجماع .. وكذلك أنتخب الرفيق عزت إبراهيم نائب أمين سر القطر .. العفو ..... العفوأبو عدي رئيس مجلس قيادة الثورة وأمين سر القطر وعزت إبراهيم نائب رئيس مجلس قيادة الثورة ونائب أمين سر القطر وكل شيء انتهى)
( وكل شي انتهى .. يعني بدون مناقشة)
رد صدام : بدون اعتراض أم بدون مناقشة…وكانت ابتسامته وهو يحمل سيجاره
محيي : العفو يعني بدون اعتراض .. بالإجماع مثل ما قلت بالإجماع دون اعتراض .... نعم
وكل شي انتهى .. يعني بدون مناقشة
يقول محيي :
(بعد ما خلص التصويت .. مسألة التصويت .. الرفيق أبو عدي قال كلمة ..أبدى .. يعني كلمة توجيهية و تربوية قيمة وتحدث يعني ... يعني عن شكل العلاقة التي تكون بينه بصفته رفيق.. أمين سر القطر ورئيس مجلس قيادة الثورة إلى أخره من الأمور وأشار ضمنا .. أشار بحديث بعبارات صريحة تماما أنه السلوك المتناقض أو النوايا المضمومة يجب أن تطفو على السطح.. يعني بصريح العبارة ... نعم نعم مع كلمة تربوية طويلة)
ثم كانت كلامات مبهمة ..... وصمت تكرر وأنفاس حسرة مريرة في صوت محيي ...
فجأة نظر صدام حسين إلى منصة القاعة وهو يشير بيده اليمنى
ثم ألتفت إلى برزان التكريتي وقال له :صورة الرئيس كانت هناك ليش شايليها !!؟ وهو يقصد صورة الرئيس العراقي السابق احمد حسن بكر
وكان الرد : والله سيدي لا اعرف من رفعها
ثواني صمت ثم ضجت القاعة بالتصفيق
ثم أخذ رشفة ماء ونهض من مكانه متوجها نحو منصة المسرح
وبسرعة البرق نهض الجميع احتراما له ..وصعد صدام المسرح وخلفه مرافقه صباح مرزا محمود
وبعد أن وقف خلف منصة الحديث
قال : خذ راحتك محيي
ثم أشار له صباح بمغادرة المسرح وهو يشير له بيده ولحق محيي عنصرين من المخابرات العراقية في ملابس مدنية
نظر صدام التكريتي إلى محيي وعنصري المخابرات الذين خلفه
ثم قال: بس قبل أن يغادر محيي عندي حكاية .. طبعا من الذين حاولوا تخريب العلاقة بين كل رفيقين مع بعضهم في القيادة ومن جملة المحاولات تخريب العلاقة بيني وبين الرفيق أبو هيثم ولكن طبعا هم يعلمون أن المهمة فشلت ...... فشل مطلق لأن العلاقة بيننا ... تمام محيي
رد محيي : نعم
فقال صدام : خذ راحتك .. بدل عشرة من الخونة ... حزبكم يعطي أكفئ منهم ١٠٠ و ٣٠٠ و٤٠٠ وألف وأكثر وبدلهم ممكن العراقيات يلدن ناس أطهار غيرهم ... حتى مؤامرة المجرم عبد الخالق ـــ ناظم كزار ربما يعني في أعادة تقييم الدروس .... نقول له بعده في تقاليد الحزب وهو يقود الحزب وهي بعد لم تنضج في ذلك الوقت .... أما بعد ١١ سنة من النضال وبعد رفع حزب البعث العربي الاشتراكي رايات في كل العالم تشير إلى مبادئه وخلقه وأصالته من أجل النضال في القضايا القومية .. بعد ١١ سنة يظهر خونة من هذا الطراز !!!
هذا شي مؤلم.... لا يدل إلا على النفسية المخربة الخائنة
ثم يشعل سيجاره ويرمي علبة الكبريت بقوة على منصة الحديث ................
ثم قال : طبعا أشلون نتصرف ويا الخونة بالنوايا ........
انتو تعرفون شنو اجراءاتنا ويا هيجي خونة...لا شي غير السيف.
وهنا ضجت القاعة في موجة من التصفيق الحاد من قبل الرفاق !!!
و صدام ينظر إليهم بعمق ثم سحب نفسا عميقا من سيجاره .. وهو ينظر إليهم
هنا قال صدام : الذي أذكر أسمه ألان يردد الشعار ويلتحق بربعه
وهنا ساد الرعب في قلوب الرفاق .. من هو الضحية القادمة ؟
...
الأسماء التي ذكرها صدام حسب الأولوية
مع أن بعض الأسماء أخرجت من القاعة مسبقا ويبدو إن الرفيق صدام له أسماء أخرى لم يذكرها محيي عبد الحسين مشهدي
أول الأسماء من البداية ..........
طاهر محمد أمين
إسماعيل إبراهيم النجار
بدن فاضل
ماجد عبد الستار
سلمان داود نجرس
وليد صالح محمد
غازي إبراهيم أيوب
غسان مرهون
احمد إبراهيم صالح
محمد مناف ياسين
هنا نهض محمد مناف ياسين وكان في حالة صدمة وقال لصدام: سيدي.. العفو عبالي نسايبي
رد عليه صدام : الذي أقراه اسمه يردد شعار الحزب ويغادر القاعة
رد محمد : .. آني ما اعرف شي
وحين وجد أن الأمر محسوم مسبقا ... غادر القاعة
ولم يردد الشعار .. خرج فورا
وصدى الكلمات يتردد
حسن محمود طه
حميد عبد اللطيف
خالد عبد عثمان
أمجد هاشم مصطفى الجباري
علي فتحي علوش
بدر محمد عبد الله
كردي سعيد عبد الباقي
أحسان وفيق عبد الله السامرائي
محمود جاسم رجب
نافع علي حسين الكبيسي
وليد سيرت
وتوقف صدام عن الكلام لبرهة من الزمن .. في حين القاعة لا تسمع لها نفس
كل من كان في القاعة يحبس أنفاسه ..
ثم صوت صدام يتردد في أرجاء القاعة
عبد الرحمن الهنداوي
نظر صدام إلى الموجودين في قاعة الخلد .. ينتظر نهوض عبد الرحمن من كرسيه
وتأخر في النهوض عبد الرحمن ... ثم نهض
ناظم نافع الكبيسي
طالب صويلح
زهير يحيى .. ليس زهير المريض .. زهير يحيي الذي بينكم
والرجل نهض فورا
العقيد إبراهيم عبد علي .. خرج بهدوء ولبس غطاء الرأس العسكري
سلطان الشاوي
هنا قال صدام للموجدين في القاعة من الرفاق :
ما يكفيكم اللي بقى بالقاعة من حزب البعث العربي الاشتراكي !!
عندها ضجت القاعة في التصفيق الحاد.. انتهى الكابوس
...
وتنفس الجميع الصعداء
حينها طوي الرفيق صدام ورقة المدانين
واستمر التصفيق .. وصدام ينظر إليهم
ثم أخذت الهتافات تتصاعد
نموت .... نموت ويحيا أبو عدي
بالروح بالدم نفديك أبو عدي
نناشدكم بالقضاء على الخونة ... أقطعوا رؤوسهم
أقطعوا رؤوس الخيانة ونحن معكم
كان الجو هستيريا مشحونا بالذهول والصدمة
وترقرقت دموع صدام ومرافقه صباح
وكذلك كانت دموع الحضور هذا الاجتماع.........
ثم قال : حصة حزب البعث كبيرة
واستمرت الهتافات ......... مثل
نموت ويحيا الوطن نموت ويحيا البعث
...
قال صدام : فاته لمحيي عبد الحسين ليش.. ليش هم رايدين ...مكيفين يصيرون نواب لحافظ أسد .... مع الأسف .. مع الأسف هم يريدون يصيرون نواب لحافظ الأسد !!!
واحنا نگله عين العين نگله احنا ما نقبل أن رئاسة الدولة الاتحادية يقودها مجلس رئاسة ..لان حزب البعث العربي الاشتراكي ما تقود مسيرته سكرتارية بل تقود مسيرته ثوار ومناضلين وصيغ العمل الجماعي .
يقول صدام للحضور:
من خمسة اشهر ـ على ما اعتقد ـ في اجتماع بالمجلس الوطني، كان موضوع الحديث العلاقات مع سوريا
وكان إلى جانبي الرفيق عزة إبراهيم وقلت له اشوف نقطة سوداء في عقل و قلب محمد عايش
وهذه النقطة قطعا لا يمكن ان اخطأ في انها موجودة ولكن فقط أريد منك معاونتي بملاحظاتك في أي اتجاه هذه النقطة السوداء يريد أن يفعل بها وراح إليه والتقى به وقال له فلان يقول أو ملاحظته والله لم أعد أذكر .....
ملاحظة الرفيق عزة وقال له ليش أنت غير مرتاح هل في شي لا يريحك ؟
طبعا حكي له حكايات عن أحد الرفاق مدعي أنه لم يكن مرتاح من كلامه في الجلسة
جاءني الرفيق عزة وقال لي لا أعتقد إن هناك شي إلا في هذه الحدود مرة ثانية طلبت الرفيق عزة وقلت له النقطة السوداء بدأت تكبر أمامي ولا يمكن أن اخطأ فيها والنقطة السوداء هي ليست عدم ارتياح شخصي ولكن نقطة متآمروشرحت له تفصيليا خطة التآمر وقلت له متآمرين يريدون تسليم العراق وحزب البعث العربي الاشتراكي إلى حافظ الأسد والخطة الرئيسية هي تحطيم حزب البعث العربي الاشتراكي كتقاليد وفكر .... الخ إلى حد أقتنع رفيق عزة وهوطبعا مقتنع بسوئهم ولكن طبعا من صار اللقاء الثالث والرابع والخامس أقتنع معي أن العملية ليست عملية تكتل ... يعني محض
والمرة الأخرى مع الرفيق طارق وكنت أخذ رفاق من قناعاتهم معهم وليس ضدهم .............
أفتش عن واحد يهز قناعتي وأخذت طارق عزيز وتكلمت معه وبعد فترة أيضا حضر وقال لي ما أظن هذه الهواجس تماما مثلما تتصور ثم اخذت رفيقاً ثالثاً، الى ان صارت القناعة مطلقة في نفسي وفي عقلي، ان هؤلاء متآمرون. وبالضبط مثلما كشف التحقيق.طبعاً بدأ الرفاق يشاركونني نفس القناعة. بدأنا طبعاً نتابع نشاطهم. حاولت ان انبههم في القيادة اكثر من مرة من طرف، اتحدث به عن اللقاءات بين اعضاء القيادة خارج الاجتماعات وبحث شؤون داخلية تخص القيادة. ونبّهت حول خطورة هذا المسلك بدون ان اؤشر الى اي عضو من اعضاء القيادة.كانوا زاروا ـ مرة او مرتين ـ مع برزان، الرفيق نوري الحديثي مسؤول الفرع العسكري للشمال. كنت خايف على نوري من ناحية.كنت خايف ان يتكلموا امامه ضد اعضاء القيادة وهو يسمع. فأرسلت عليه ـ ربما قبل شهر ـ قلت له: يا نوري! اذا شفت اثنين من اعضاء القيادة يتكلمان حول شؤون داخلية بالقيادة. احمل كرسيك واجلس بعيداً.
نظر صدام إلى طارق عزيز وقال :
الرفيق طارق راح يقرالكم مقترح الصيغة اللي تطلع عن هذا المؤتمر
نهض طارق عزيز وتوجه إلى صالة المسرح
وسط هتافات وتصفيق
دايم حزبنا والبعث لا يموت
الخزي والعار لحكام سوريا الخونة
يعيش الفارس الشجاع صدام حسين
جلس طارق عزيز :
عقد الاجتماع الموسع للمؤتمر القطري والكادر المتقدم وقيادات الشعب اجتماعا استثنائيا في ٢٢ تموز عام ١٩٧٩ في قاعة الخلد في بغداد وقد ترأس الاجتماع الرفيق صدام حسين أمين سر القطر وحضره الرفاق أعضاء القيادة القطرية وقد أستمع المجتمعون الى اعترافات المجرم الخائن محيي عبد الحسين التي كشف فيها المؤامرة الجبانة والغادرة ضد الحزب والثورة والتي خطط لها وشارك فيها منذ عدة سنوات عدد من المجرمين الخونة من أعضاء القيادة سابقا وهم المجرمين
محمد عايش
وغانم عبد الجليل
وعدنان حسين
ومحمد محجوب
وبعض الأعضاء في الحزب
أن الرفاق المجتمعين وبعد اطلاعهم على هذه الاعترافات الواضحة وعلى الإجراءات الاحترازية التي اتخذتها القيادة يعبرون عن تأييدهم المطلق للإجراءات الشجاعة والمبدئية التي اتخذتها القيادة لحماية شرف الحزب ومسيرته الظافرة ومكتسبات الجماهير الثورية ومصالح البلاد العليا .
أن المؤتمر القطري الثامن ومعه كل مناضلين الحزب المجتمعين من الكادر الحزبي المتقدم وقيادات الشعب يقررون طرد الخونة الغادرين والجبناء محمد عايش......
هنا قال صدام مقاطعا طارق عزيز:
يكون الطرد بالإجماع إذا ما يوجد احد من الرفاق يعترض
وهنا ضجت القاعة في التصفيق
ويستمر طارق عزيز : يقررون بالإجماع طرد الخونة الغادرين والجبناء..............
محمد عايش وغانم عبد الجليل وعدنان حسين ومحمد محجوب ومحيي عبد الحسين
من القيادة القطرية ومن عضوية الحزب ويخولون القيادة القطرية طرد كل عضو يثبت ارتباطه بهذه العصابة الخائنة كما يقرر المجتمعون تخويل القيادة القطرية كافة الصلاحيات الضرورية لأتخاذ كل الأجراءات اللازمة لحماية الحزب و الثورة ومصالح البلاد العليا و لأنزال أقصى العقوبات بحق الخونة المتآمرين.
قال صدام: طيب رفاق تعبناكم بس.. ما أظن كانت التعليمات توفي ولا الكتابة توفي في التعرف على هذه المؤامرة الغادرة بالكيفية اللي تعرفتم بيها من خلال أحدهم هذا اليوم .
ثم يظهر الشريط أهزوجة تتغنى بصدام
( أبو عدي سير بينا وبدم أعدائك حامينا )
وأخذ الجمع المجتمع في قاعة الخلد يتغنى فيها ويصفق .
صدام: ربما يكون لاحد من الرفاق ملاحظات ما أظن يعني... الفرصة تتسع ألا اذا رادوا الرفاق يعني احنا حاضرين.... طيب رفيق إل إلــ
وأشار بيده وتوجه إلى منصة الجلوس
نهض أحد الرفاق يحمل ورقة بيده اليمنى وقال:
(رفيقي أبو عدي رفعت رسالة في ٥ حزيران....... موجهة ألك ورجعت لي بعد ثمانية أشهر ورجعت لي .. رد من الرفيق طاهر توفيق وطبيعي الرفيق طاهرللأمانة طلب مني صياغتها بشكل آخر وانأ قلت له بشكل شخصي أن الأسماء ....... التي ذكرت اليوم .. في صيغة أخرى)
وكان رد صدام : أنطينياها ولا تعيد الصيغة .. جيبها
والرجل كان حائر لمن يقدمها.. ولكن عنصر من المخابرات أقترب منه وحمل الورقة إلى صدام وكان رد صدام بعدما أستمع لهمهمة الحضور.................. أبتسم ابتسامة عريضة
(الرفاق .. الرفاق في القيادة ...... كان من أكثر الرفاق اللي مكتشف هاي الزمرة هو الرفيق طاهر)
ويبدو أن طاهر عبد الله الحديثي ( الشاعر الكفيف البصر) .. اعتقد أنه هو المعني في الكلام
ولهذا نهض واقفا......
وسط عاصفة من التصفيق
ويبدو إن صدام .. لم ينتبه لتشابه الأسماء
(كان حتى مرات يثقل عليهم زايد .. احنا نلومه .. يخابرهم بالتلفون يگللهم ترى تكتلكم مكشوف وتأمركم مكشوف ونطلب منه بأنو يتريث في التقييم)
في حين طاهر توفيق الحقيقي يخاطب الجالسين حوله.. أنا المقصود وليس هو ثم نظر إلى طاهر عبد الله ألحديثي وكله استغراب
ولكن عندما قال صدام :ربما الرسالة قبل ثمن تشهر احنا كنا ما چنا مكتشفيهم
وهنا أدرك صدام انه اخطا... وركز نظره على طاهر توفيق العاني
ثم قال : يجوز ما رادك رفيق طاهر تفجر أزمة على هل العناصر
هنا نهض طاهر توفيق من مكانه طالبا السماح له في الكلام لتوضيح الأمر
اسمح لي رفيق أبو عدي.. وتوجه إلى الميكرفون الذي في منتصف القاعة
يقول طاهر توفيق : طبعا أنا وصلت رسالته الأولى عن طريق مكتب أمانة سر القطر الرسالة الثانية يوم ٥ حزيران أكد علي أنطيته عهد انطيها بيدك ماصارتلي فرصة صارت التغيرات وقلت له ممكن تعيد النظر ..............
قاطع صدام كلام طاهر توفيق وقال:
كانت الرسالة إمامي ممكن الرفيق علي حسن يذكرني... مكتوب عليها ويقول فيها يفضل أن تقرأ هذه الرسالة تفصيليا .. هي هاي رفيق علي ؟
يرد عليه علي حسن المجيد والله ما أذكرها بالضبط
صدام: من قبل فترة... لم إقراءها ولكنها كانت إمامي
علي حسن : كانت من صلاح
طاهر توفيق : صلاح السمرمرد
علي حسن : نعم صحيح
صدام: هي هاي
علي حسن : هي هاي الرسالة
استمر طاهر توفيق في الكلام:
والرسالة... رفيق أبو عدي تتعلق بغبن أصاب الرفيق ليس إلا ليس فيها معلومات خطيرة ولا شي أخر تتعلق ليش انقل من ايران إلى بغداد ........ ومن ... وهاي هي
صدام: على أي حال لا يهم
نظرات صدام الموجهة لطاهر توفيق..... كانت غاضبة
ضجت القاعة في التصفيق ...
ولهذا تغيرت ملامح صدام إمام الحضور
(ال .. يعني ما أتوقع .. ما راح ما أظن احد من الرفاق يعدكم.. آني ما راح أوعدكم انه ما يأتي يوم تظهر فيه فقاعة أخرى .. لكن الشي الأكيد .. انو الشي إلي اقدر أوعد فيه في استقرار كامل في العقلية والضميروأن حزبكم سيستمر ويتقدم وينتصر)
قال صدام :
أظن لهين نكتفي والرفاق في ذهنهم أشياء كثيرة يودون قولها ولكن الرفيق الذي عنده ملاحظات أفضل أن يكتبها في تقرير أم أنكم غير مقتنعين !!
في هذه اللحظة وقف علي حسن المجيد وقال :
إنا عندي ملاحظة صغيرة
فرد عليه صدام نعم رفيق علي ......
فقال علي حسن المجيد :
هذه الفقاعة التي ذكرتها ما أظن أنها تسبب لنا انكسارات نفسية ولكن لو نرجع إلى الخلف ولا أريد لوم القيادة ولا أريد ألوم نفسي ولا أي احد مهما يكون لان كل ما عملته القيادة صحيح وكل ما ستعمله هو صحيح ومؤمنين بيها إيمان مطلق .لكن وجود عبد الخالق السامرائي طالما هو حي يشتم الهوا اگو عناصر لازم ترجع مرة أخرى وتعيد الكرة وتعمل على أعادة عبد الخالق السامرائي مرة أخرى ...فآني أرجو تنبيه أو انتباه القيادة...... عفوا مو تنبيها لهذه المسألة... وضرورة أن يحاكم مجددا عبد الخالق السامرائي وضرورة أن يعدم عبد الخالق السامرائي.
وتعالى صوت التصفيق والثناء على طلب علي حسن المجيد !!!
هنا قال صدام :
على أي حال عبد الخالق .. هو مثل ما حچولكم.. بعد ألان ما نرحمو ..ما أكتمكم سر أذا ما گلت......... انو آنا المسؤول الأول عن بقاء عبد الخالق السامرائي حي.
ورد عليه الرفيق علي حسن : اللي عملته صحيح.
فرد صدام :
وكلها ضمن قيم ...يعني القيم البعثية هذي.... ونگول لا كون خاف نخسرنا بعثي صغير بسببه هل البعثي الصغيرهذا ما لازم نخسره ..بس لا…..قضية أمن الثورة والحزب هي أكبر من أي شي رفيق علي.
أحد الرفاق قال:
الرفيق صدام حسين المناضل نطالب بإعدام الخونة والمتآمرين على الحزب والثورة وكل من يرد أسمه مع المتآمرين
ورد عليه صدام فورا
هذه أكيدة .. أكيدة .... لك مني كضبة شارب نيابة عن القيادة .
واهتزت القاعة في التصفيق
ثم نهض رفيق آخر
فقال له صدام: نعم رفيق أموري
فقال أموري إسماعيل حقي رفيق أبو عدي نريد من المؤتمر توجيه تحية للأب القائد احمد حسن البكر ونرجو أن يخرج المؤتمر والحضور بتحية للرفيق أمين سر القطر صدام حسين
فرد عليه صدام: هذه هينة
فقال أموري :
ونرجو من القيادة أن تطلعنا مستقبلا على الحوافز التي أدت إلى خيانة خمس أعضاء قيادة قطرية لأن هذه بادرة خطيرة ونعتبرها من أخطر المواقف التي واجهت الحزب
ورد صدام عليه
إحنا استدعيناهم واحد واحد وچنا نفتش عن هذا رفاق.. أحدهم هذا حاولت امام القيادة أن أشككه بمعلوماته في الأسئلة .... أگله لا اخاف لقاءات ..يعني خاف لقاءات خاف تكتل يگلي لا رفيق أبو عدي .. أشلون لقاءات .. چنا اجتماع ونوزع الأدوار وكل واحد يسأل بيمن اتصلت ومنو كسبت ..وأخر شي يعني حاولت أن أشككه بمعلوماته عن.. معلوماتهم ذوله اللي اعتقلوا عن عدنان حسين ومحمد محجوب.. بس ما كان ..ما كان الحظ.. يحالفنا في أن نشك في حقيقة أنهم متآمرين خونة ضد الحزب ولم يذكر أي سبب سياسي ذو قيمة حتى ألان لأسباب تآمرهم إلا الاستجرار لبعضهم قبل ما يكون عضو قيادة وبعضهم الأخر بعد ما صارعضو قيادة ومن أسلوب خاص
ونهض رفيق أخر
وقال له صدام نعم رفيق
رفيقي أبو عدي ستالين في الثورة الروسية والأدب الروسي كانت له فعاليات ستالينة لغرض استثنائي
واليوم كما رأينا علنا على طريق القصاص مع هولاء الخونة انها خير ممارسة .. خير فعالية
لذلك أرجو من القيادة أنه مهما يكن حجم الفصيل المتآمر ومهما بلغ عدده يقطع رأسه
مهما بلغ عدده
لان صورة ردة تشرين السوداء….صورة الانشقاقات تدور مثل شريط سينمائي ماثل في الأذهان حتى ألان فأضرب رفيقي أبو عدي بيد من حديد
أضرب ونحن كلنا البعثيون خلفك
مؤمنين بقيادتك..
مؤمنين بقيادتك
ليس من قبيل المجاملة و الزيف
وأنما مؤمنين أيمانا حقا وواقعيا وليس من قبيل الرياء أطلاقا
لأنه انتو علمتمونا.. علمتمونا أطر الاقتحامات وعلمتمونا أساليب التربية وعلمتمونا مبادئ الصراحة
فما نتجامل وياكم..
أضربوا بيد من حديد وشكرا
وكان رد صدام
هو تأييد بما في ذلك أيدي هي من الالتزام بتقاليد الحزب الثورية ولذلك رفاق مثل ما گلت بالكلام اللي حچيته في ١٧ تموز .. أي دور مبادر يقوم به الشخص الأول في الحزب وفي الدولة لا ينبغي أن يسئ للعمل الجماعي ومبادئ العمل الجماعي لأنها هي الطريق
وهنا نهض برزان من مقعده .. وخرج من القاعة
وكانت أشارة على انتهاء المؤتمر
وضرب صدام بأصبعه الكبير الأيمن الطاولة وقال :
ما نحتاج احنا أسلوب ستالين في مواجهة الخونة وأنما نحتاج الأسلوب البعثي في مواجهة الخونة
وضجت القاعة في التصفيق
نهض صدام
ونهض الجميع
وردد الشعار ... أمة عربية واحدة ذات رسالة واحدة
...
آدرس ویدئو: (۲۲ جولای ۱۹۷۹ در بغداد)
در همین زمینه:
...
سایت همنشین بهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر