گزینههای تهران و چرخش دراماتیک مسکو در پاییز ۱۳۲۴
۱۳۹۴/۰۹/۲۷
(در بخشهای پیشین دیدیم که چگونه فرقه دموکرات آذربایجان با ابتکار عمل شوروی تشکیل شد. همچنین در آخرین قسمت برنامه فرقه به اینجا رسیدیم که نیروهای شوروی، با مسلح کردن گروههای شبهنظامی ایرانی، مخالفان این حزب را در ایران ترور کردند.)
وقتی پاییز سال ۱۳۲۴ خورشیدی شروع شد، دیگر برای اهل سیاست در ایران واضح بود که مساله آذربایجان، به یک بحران جدی تبدیل شده است.
و کسی که بیش از همه، چه از سوی مطبوعات و چه از سوی نمایندگان مجلس تحت فشار بود تا به بحران آذربایجان پایان دهد، ابراهیم حکیمی بود؛ نخست وزیر وقت که خود ترک و آذربایجانی بود، با سابقهای که احترام برخی آزادیخواهان دوران را بر میانگیخت.
قسمت چهاردهم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی
حکیمی که از خانوادههای با نفوذ تبریز بود، در جوانی در فرانسه درس طبابت خوانده بود و سالها پزشک معتمد مظفرالدین شاه بود. اما با اوجگیری انقلاب مشروطه به آزادیخواهان پیوسته بود و در دو دوره نخست مجلس شورای ملی نیز به عنوان نماینده آذربایجان در این مجلس حضور داشت.
او تا کودتای اسنفد ۱۲۹۹ خورشیدی و به قدرت رسیدن رضا خان، در مقامهایی چون وزارت و وکالت مجلس در عرصه سیاسی ایران حضور داشت. اما در طول دوران ۲۰ ساله رضاشاهی، خانهنشین بود.
شهریور ۲۰ او را دوباره به سیاست بازگردانده بود و در دوران نخستوزیریاش در سال ۲۴، آذربایجان، به اصلیترین مساله دوران قدرتش تبدیل شد.
تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد انستیتوی بینالمللی تاریخ اجتماعی در آمستردام، درباره تلاشهای او میگوید: «حکیمی با نگرانی تحولات آذربایجان را دنبال میکرد و در تلاش بود تا راهحلی برای این بحران پیدا کند. او همچنین تلاش میکند تا به مقامهای شوروی تفهیم کند که رابطهای میان مساله امتیاز نفت شمال و ماجراهای آذربایجان ایجاد نکنند.»
گزینه سیاسی
راه حل ابراهیم حکیمی برای حل بحران آذربایجان، انتخاب یکی دیگر از چهرههای برجسته عرصه سیاست ایران به مقام استانداری آذربایجان بود؛ مرتضی قلی بیات.
بیات خود پیش از حکیمی برای مدت کوتاهی نخست وزیر بود و سابقه ۱۰ دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه داشت. استاندار جدید به تبریز رفت تا کنترل اوضاع را به دست بگیرد.
و به گفته تورج اتابکی، نتیجه سفر بیات به تبریز چنین بود:
«روایتی داریم از دیدار بیات با کنسول بریتانیا در تبریز که در سفر کوتاهش به این شهر انجام شد و اسنادش در آرشیو لندن موجود است. بیات در این دیدار به کنسول بریتانیا میگوید که از دست من به عنوان استاندار، کاری ساخته نیست. بحران آذربایجان باید در سطوح بالا بررسی و حل بشود. بنابراین حتی ماندن من هم در تبریز حاصلی ندارد و من بر میگردم تهران. که این کار را هم انجام میدهد و تبریز را ترک میکند.»
آنچه بیات به کنسول بریتانیا در تبریز گفت، در واقع اشاره به حمایت جدی شوروی از فرقه دموکرات در آذربایجان بود.
او همین تحلیل را با ابراهیم حکیمی نیز در میان گذاشت. نخستوزیر نیز که در این موضع با بیات همنظر بود در مجلس تاکید کرد که مساله آذربایجان پیش از آنکه ارتباطی به تشکیل فرقه داشته باشد، به موضوع اشغال شوروی گره خورده است.
از نظر او کلید بحران آذربایجان نه در دست پیشهوری که در دست اتحادجماهیر شوروی بود و با خروج نیروهای شوروی از ایران، این بحران پایان مییافت.
گزینه نظامی
آذربایجان اگر چه بدون استاندار مانده بود، اما سرتیپ علیاکبر درخشانی به عنوان فرمانده پادگان تبریز و سرهنگ همایونی فرمانده ژاندارمری تبریز، همراه با دولتشاهی، کفیل استانداری، در نامههایی که به تهران می فرستادند اوضاع را گزارش میکردند.
این سه در روز ۲۵ آبان سال ۲۴ در تلگرامی به تهران در تشریح اوضاع، از افزایش ناآرامیها و قدرت گرفتن روزافزون شبهنظامیانی خبر دادند که جملگی پیرو فرقه دموکرات بودند.
عصر همان روز در جلسه فوقالعاده هیات دولت، این تلگرام بررسی شد و دولت تصمیم گرفت مساله را با سفارت شوروی در میان بگذارند.
در عین حال اعضای هیات وزرا تصمیم گرفتند که برای تقویب لشکر آذربایجان، دو گردان پیاده و یک گروهان ژاندارمی به آذربایجان اعزام شود.
روز بعد، ارتش ایران به سفارت شوروی اطلاع داد که فعالیتهای روزافزون شبه نظامیان، از نظر دولت مرکزی مشکوک است و از این کشور خواست که به دولت اجازه بدهد تا به آذربایجان نیرو بفرستد.
دیپلماتهای شوروی از آنچه در آذربایجان رخ میداد ابراز بیاطلاعی کردند. قرار شد که فرماندهی ارتش سرخ درباره اعزام نیروی کمکی دولت ایران به آذربایجان نظرش را اعلام کند.
چهار روز بعد در روز ۲۱ نوامبر یعنی ۳۰ آبان، صبر دولت ایران سر آمد و قرار شد که نیروهای نظامی ایران به سوی آذربایجان حرکت کنند.
باقی آنچه رخ داد را از زبان جمیل حسنلی بخوانیم؛ پژوهشگر آذربایجانی در باکو که کتب متعددی درباره رویدادهای آن دوره نوشته است:
«در ۲۱ نوامبر ]۳۰ آبان[ حکومت حکیمی برای کنترل اوضاع آذربایجان تصمیم به اعزام نیروی نظامی گرفت که این نیرو توسط ارتش شوروی در کرج متوقف شد.
ژنرال آنتونوف رییس ستاد مشترک وزارت دفاع شوروی با امضای فرمانی خطاب به فرمانده ارتش شوروی در ایران دستور داد که از ورود نیروی جدید نظامی به آذربایجان ایران جلوگیری کنند.
در عین حال نیروهای ارتش ایران که از پیش در آذربایجان ایران بودند، می توانستند بدون هیچ مانعی جابهجا شوند. ارتش ایران درکرج هفته ها منتظر ماند و اجازه ورود به منطقه تحت نفوذ ارتش شوروی داده نشد. و بدین ترتیب هدف اصلی شوروی برای طرف غربی آشکار شد.»
شوروی با متوقف کردن ارتش ایران در روز ۳۰ آبان، آب پاکی رو بر روی دست دولت مرکزی ریخت.
سه روز پیشتر، فرقه دموکرات با برپایی یک میتینگ بزرگ در تبریز که انتظاماتش توسط شبهنظامیان فدایی تامین میشد، یک مانور قدرت کامل را به نمایش گذاشته بود.
و البته فعالیتهای فدائیان هر روز ابعاد تازهتری پیدا میکرد و نه تنها در سراسر آذربایجان گسترش یافته بود، بلکه در مناطقی از گیلان و زنجان نیز هر روز گزارشهای تازهای از درگیریها منتشر میشدند.
در فاصله کوتاهی بعد از اینکه خبر دخالت شوروی و متوقف کردن ارتش ایران در آذربایجان پخش شد، نیروهای فدایی، ارتش و شهربانی را در شهرهای مختلف از جمله نمین، زنجان، گرمی، آستارا و پیلهسوار بیرون کردند.
چرخش مسکو
و در حالی که به نظر میرسید آذربایجان با سرعت به سوی جدایی کامل از ایران در حرکت است، یک اختلاف نظر جدی میان پیشهوری و سران شوروی در همین زمان به وجود آمد.
از نظر جمیل حسنلی، ریشه اصلی این اختلاف، چرخش ناگهانی مسکو از مواضع نخستین در این پروژه بود. آنها که زمانی در سند ششم ژوئیه یا همان فرمان نخستین استالین، بر تجزیه طلبی تاکید داشتند، وقتی به میانه پاییز رسیدند، دیگر تمایلی به تجزیه ایران نداشتند و بیشتر به تشکیل یک حکومت خودمختار در چارچوب دولت ایران دل بسته بودند.
جمیل حسنلی میگوید، این مساله تا آنجا برای سران شوروی اهمیت داشت که آنها حتی واژگان فرمان نخستین را تغییر دادند:
«رهبری شوروی در هشت اکتبر با اصلاح سند پیشین که شش ژوئیه تصویب شده بود، مقصد نهایی در آذربایجان ایران را از تجزیه به خودمختاری در چارچوب ایران تغییر داد. علت این تغییر، درک شرایط بین المللی بود. سند پیشین مصادف بود با پایان جنگ. و استالین سرمست از پیروزی، گمان می کرد که متفقین به هر آنچه او بخواهد رضایت خواهند داد. اما به تدریج متوجه شد که انگلیسیها و فرانسویها به طور جدی در برابر مساله تجزیه ایران مقاومت می کنند.»
گویی بار دیگر رویای «آذربایجان بزرگ» در نطفه خفه شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر