۱۳۹۵ مهر ۷, چهارشنبه


به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 206 ، مرداد ماه 1395

در ورای انتشار نوار گفتگوی منتظری با "هیات مرگ"!

انتشار نوار صوتی مباحثات بین آیت الله منتظری طراح اصل ولایت فقیه و یکی از بنیانگذاران رژیم آزادی کش جمهوری اسلامی با اعضای "هیات مرگ" خمینی در اوج کشتارهای سال 67 که اخیرا توسط فرزند منتظری صورت گرفت، بار دیگر مساله قتل عام زندانیان سیاسی به عنوان یکی از ننگین ترین و بزرگ ترین جنایات سران این رژیم ددمنش علیه مردم ایران را به صورتی گسترده در سطح اجتماعی مطرح کرد.

در این نوارها ، منتظری با اشاره به برخی از فاشیستی ترین نمونه های برخورد "هیات مرگ" در شکنجه و قصابی کردن برخی از زندانیان سیاسی نظیر اعدام زنان باردار و یا زیر سئوال بردن اعدام توابینی که خود در دوران اسارت به بخشی از نیروی سرکوب رژیم تبدیل شده بودند، به اعضای هیات هشدار می دهد که تاریخ از آن ها و رژیم شان به عنوان "جنایتکار" نام خواهد برد و از آن ها درخواست می کند که مثل او "بیش" از هر چیز به فکر  "آبروی" نظام  و حفظ "چهره" رهبر آن یعنی خمینی جلاد بر بیایند. او سوگند می خورد که این حرف ها را از روی "دلسوزی" برای نظام (ظالمانه) حاکم می زند و به این ترتیب از "هیات مرگ" می خواهد هنگام حل قطعی مساله زندانی سیاسی، این اعدام ها را به شیوه و با سرعتی پیش ببرند که درخاتمۀ این نسل کشی، رسوایی و ننگ کمتری متوجه کل رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی گردد.

تا آن جا که به ارزش تاریخی محتویات این نوار باز می گردد ، با قاطعیت می توان گفت که محتوای دیالوگ درونی بین تبهکاران حاکم در ارتباط با نسل کشی دهه 60 فاقد هرگونه عنصر تازه ای برای افکار عمومی و به ویژه بازماندگان داغ دار آن نسل پر پر شده می باشد. این موارد در کتاب خاطرات شخص منتظری که سال ها پيش در زمان حیاتش انتشار یافت نیز مورد استناد قرار گرفته و مطرح شده بودند. اما طرح مجدد موضوع قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 در شرایطی که از یک طرف رسانه های گوناگون روی آن تمرکز کرده اند و از طرف دیگر مقامات و دست اندر کاران رژیم هر یک مجبور به اتخاذ موضع در این زمینه شده اند ، باعث گشته که این کشتار وسیع - و نه فقط آن بلکه کل کشتارهای دهه 60 - در وسعتی هر چه گسترده تر در میان مردم مطرح و با برجستگی هر چه بیشتری مورد توجه قرار گیرد.

در این میان رسانه های امپریالیستی و به تبع از آن ها جریانات سازشکار در درون اپوزیسیون رژیم تماماً می کوشند از پخش این نوارها به نفع منتظری سوء استفاده کرده و اختلاف نظر او با دیگر دست اندرکاران رژیم در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی را به معنی دفاع منتظری از همه زندانیان سیاسی جا زده و حتی این اختلاف را دلیل عزل او از قائم مقامی خمینی (بخوان ولیعهدی دربار خمینی) جلوه دهند. در حالی که واقعیت جز این است. اولاً منتظری در تمام جنایاتی که در دهه 60 از طرف جمهوری اسلامی در حق زندانیان سیاسی (و نه فقط آن ها بلکه در حق همه توده های تحت ستم ایران) اعمال شد مستقماً شرکت داشت و اساساً به مثابه یکی از بنیانگذاران رژیم ننگ و جنایت جمهوری اسلامی یکی از عاملین اصلی بود. ثانیاً واقعیت این است که او و دارو دسته اش در زندان های سراسر کشور تحت عنوان سبک کردن زندان ها ، هیچ گونه مخالفتی با قتل عام زندانیان سیاسی نداشتند ، بلکه اختلاف او بر سر تعداد این کشتارها بود. ثالثاً اختلاف جناح منتظری با جناح دیگر حکومت از مدت ها قبل بر سر مسایل مختلف از جمله در ارتباط با فعالیت های برون مرزی که عمدتا توسط کارگزاران منتظری انجام می شد شروع شده بود که به اعدام برادر داماد او (سید مهدی هاشمی) نیز منجر گشت و در نتیجه این واقعی نیست که دلیل عزل منتظری از ولیعهدی خمینی و محدودیت هائی که برایش به وجود آمد را به حساب  اختلاف نظر او در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 گذاشت.

تبلیغاتی که می کوشد به منتظری چهره بشر دوستانه بدهد هرگز قادر نیست به این مسایل پاسخ دهد که آیا منتظری که گویا مخالف اعدام های سال 67 بود به کمترین اقدامی هم دست زد که بیان گر وجود کوچک ترین عنصر مردم دوستی در این آخوند مغضوب دارو دسته حاکم باشد؟ آیا او حداقل گوشه ای از آن جنایت را در همان زمان افشا کرد تا افکار عمومی از جنبه های ناگفته این جنایت تاریخی مطلع شوند؟  آیا در شرایطی که مادران و پدران رنجدیده و داغدیده از او تظلم خواهی می نمودند ، از او اقدامی هم که بیان گر کم ترین پشتیبانی از آن ها باشد دیده شد؟ پاسخ همه این سئوالات منفی است. با این حال اصلاح طلبان و نیروهای سازشکار درون جنبش وی را حامی زندانیان سیاسی جا زده و لقب "پدر حقوق بشر" هم به او می دهند. آن ها البته به روی خود هم نمی آورند که منتظری سال ها پس از آن که خانواده ها و نیروهای چپ و آزادیخواه در این مورد افشاگری نمودند و موضوع برای بسیاری از توده های آگاه جامعه آشکار شده بود ، در کتاب خاطراتش مخالفت خود با چگونگی این کشتار را مطرح کرد. واضح است که ماهیت طبقاتی این مهره تاریک اندیش و مرتجع و در هم تنیدگی منافع وی با طبقه ای که در قدرت قرار داشت ، هرگز به منتظری اجازه نمی داد تا به عملی هم دست بزند که منافع نظام حاکم با کم ترین خطری روبرو گردد. در عوض در جریان تضادهای قدرت طلبانه در بین دار و دسته های مرتجع حاکم همان طور که در نوارهای منتشر شده آشکار است وی کوشید از این گفتگو به عنوان یک کارت بازی به نفع سیاست های خود و برای بهره برداری های آینده بیت و اعوان و انصارش استفاده کند. با توجه به چنین حقیقت تاریخی ای ست که هیچ انسان باشرف و دل سوز توده ها نمی تواند جز با پا گذاردن روی حقیقت، از انتشار متن نوار گفتگوهای منتظری مجوز و بهانه ای برای جا زدن یکی از پیگیرترین مدافعان استراتژیک رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به عنوان "دمکرات" و "پدر دمکراسی" و مدافع منافع توده های تحت ستم پیدا کند. این کار چیزی جز یک عوام فریبی و نهایتا تلاشی دیگر برای متوهم کردن توده های در بند به بخشی از یک موجودیت پوسیده و ارتجاعی یعنی حاکمیت تا مغز استخوان وابسته و جنایتکار جمهوری اسلامی نیست. عوام فریبان به واقع با تبلیغ به نفع منتظری سعی دارند جو سازش کاری و اصلاح طلبی را در جامعه هر چه بیشتر اشاعه داده و تقویت کنند تا بلکه بتوانند سدی در مقابل توده های انقلابی و نیروهای چپ ایجاد نمایند.

در این جا باید به دو موضوع نیز در رابطه با انتشار نوارهای مربوط به گفتگوهای منتظری با "هیات مرگ" پرداخت که یکی مربوط به برخورد متفاوت دست اندرکاران کنونی رژیم به این امر می باشد و دیگری تعمق در مورد این که چه شرایط و چه عوامل واقعی منجر به انتشار چنین نوارهائی گشته است.

تا آن جا که موضوع به دست اندرکاران رژیم جمهوری اسلامی مربوط می شود پژواک وسیع و آگاهانه این گفتگو در بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیستی باعث گشته تا مقامات حکومت یکی پس از دیگری به آن واکنش نشان دهند و در نتیجه، این امر، ناخواسته به عاملی برای طرح گسترده تر جنایت تاریخی سال 67 در افکار عمومی و بویژه نسل جوان تبدیل شده است. به ویژه آن که در تمام طول سال هایی که از این بزرگ ترین جنایت خونین علیه زندانیان سیاسی در ایران می گذرد، یکی از پایه های سیاست های رسوای رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی با حمایت قدرت های امپریالیستی در برخورد با این نسل کشی این بوده که پرونده این جنایت بی سابقه را مشمول گذشت زمان کرده و از ذهن افکار عمومی بویژه نسل های جوان بزداید.

بررسی واکنش های اخیر مقامات حکومت به رغم ظاهر بسیار قاطعانه این واکنش ها و تایید یک صدای جنایات دهه 60 ، در نفس خود ورشکستگی دیکتاتوری حاکم در پیشبرد سیاست سکوت را اثبات می کند. این واکنش ها هم چنین بستری عینی می باشند که نشان می دهند دشمنان مردم ما سال ها پس از نقش آفرینی متحدانه و مستقیم شان در این جنایت خونین، به رغم هر لباسی که در طول دوره های مختلف بقای رژیم، مطابق مد روز به تن کرده اند چگونه حتی الآن هم که کوس رسوایی حکومت همه جا را در نوردیده ، از اصل این جنایت دفاع کرده و حداکثر چگونگی و "این روش اعدام" را مورد سئوال قرار می دهند. بخشی دیگر البته با قاطعیت ضد انقلابی تاکید می کنند که اگر حتی امروز نیز نظام (به واقع سرمایه داری حاکم) در چنین موقعیتی قرار گیرد لحظه ای در تکرار تمام جنایاتی که برای حفظ نظام بحران زده شان در دهه سیاه 60 از آماج خشم مردم مرتکب شدند، از خود تردید نشان نخواهند داد.

این واکنش ها و اظهار نظر ها زمانی شروع شد که با انتشار متن نوار در رسانه های بزرگ غربی ، گروهی از ریزه خواران سرشناس و پیگیر نظام حاکم که وظیفه ای جز تطهیر ماهیت ضد خلقی و متعفن کلیت دیکتاتوری مطلق العنان حاکم را ندارند ، از جمله تاج زاده و مطهری به میدان آمدند و کوشیدند تا با استناد به حرف های منتظری خواهان "توضیح" در مورد "چگونگی" حکم امام برای اعدام مخالفین شوند و درخواست کنند که اگر هم در این زمینه "اشتباهی" صورت گرفته مجريان امر "معذرت خواهی" نمایند. در همین رابطه مصطفی تاج زاده، یکی از مسئولین وزارت کشور دولت بی آبروی اصلاحات، فردی که از اولین سال های روی کار آمدن جمهوری اسلامی، با "مجاهدین انقلاب اسلامی" یعنی با جریانی مرتبط بود که کثیف ترین سیاست های سرکوب و ترورهای سیاه طبقه حاکم علیه توده های انقلابی را به پیش می برد، اکنون به میدان آمده و با مشاهده اوج آبرو باختگی و بی پایگی حکومت، با عوام فریبی تمام ظاهرا با "این روش اعدام" در سال 67 (و نه کل جنایات غیر قابل توصیف دهه خونین 60) مخالفت کرده ولی بلافاصله ضمن تقسیم کردن خانواده های قربانیان این قتل عام به "مجاهد" و "غیر مجاهد" مطرح می کند: "به سهم خود از خانواده‌های اعدام شدگان آن فاجعه از جمله بازماندگان قربانیانی که عضو مجاهدین خلق نبودند، پوزش می‌طلبم." البته هدف شوم و مردم فریب این "پوزش" خواهی از سوی یکی از تبهکارترین مهره های نظام در دهه 60 در همین اظهارات عیان می گردد. چرا که او در خاتمه نمایش "عذرخواهی" از خانواده های داغدار قربانیان می خواهد که جلادان حاکم و از جمله خود او را به خاطر به راه انداختن حمام خون در دهه 60 "ببخشند" ولی "فراموش نکنند". اما، تبلیغ روی این مسایل به واقع  همان تبلیغی است که تا کنون تحت عناوین گوناگون از جانب محافل راست که دشمنی آن ها با کارگران و زحمتکشان انکار ناپذیر می باشد صورت گرفته است و پیام اصلی اش تقبیح "خشونت" یا به عبارت دیگر نفی مبارزه انقلابی توده ها می باشد.

اینان خواهان آنند که خشم انقلابی توده ها را با "عذر خواهی" جلادان فرو نشانند تا "نظام" ظالمانه آن ها همچنان تداوم یابد. تبلیغ آن ها چیزی نیست جز تبلیغ پیام مسمومی که اتاق های فکر طبقه حاکم و دستگاه های تبلیغاتی امپریالیسم بطور روزمره برای نجات نظام حاکم و رژیم حافظ آن از گزند آتش خشم مردم به جان آمده در هر زمینه ای ترویج می کنند. تاج زاده در پیشبرد این سیاست مذموم به گفتن یک دروغ گوبلزی نیز مبادرت می ورزد و کوشش می کند تا به افکار عمومی خشمگین بقبولاند که در زمان انجام این جنایت، بخشی از نظام جمهوری اسلامی، یعنی مهره های تبهکاری چون میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) و خامنه ای (رییس جمهور وقت) به ادعای وی "با این روش اعدام به شدت مخالفت کردند اگر چه وقتی متوجه ابعاد فاجعه شدند که کار از کار گذشته بود." در حالی که اگر به نشریات و اظهارات همین مهره های حکومتی در زمان انجام این جنایت تاریخی که در بوق های تبلیغاتی نظام آشکارا تبلیغ و به نمایش گذارده می شد ، رجوع کنیم با چیزی جز تایید و حمایت قاطع مهره های نامبرده از فرمان رهبر جلاد جمهوری اسلامی در کشتار وحشیانه مخالفین روبرو نمی شویم. این واقعیت در اظهارات خود دولت مردان حاکم نیز هویداست. بسیاری از آنان با تاکید بر این که این مساله "فراکسیونی و گروهی" نیست بر واقعیت "اجماع" خود در مورد تایید قتل عام دهه 60 صحه می گذارند.  از سوی دیگر تمامی شواهد تاریخی نشان می دهند که هیچ یک از مهره های جناح های طبقه حاکم از دارو دسته موسوی و رفسنجانی گرفته تا خامنه ای و خمینی... کوچک ترین مخالفتی با کشتار دهه 60 و نقطه اوج آن یعنی قتل عام سال 67 نداشتند و با تمام وجود در تمام مناصب حکومتی ای که در اختیار داشتند به عربده کشی برای تایید و حمایت از این سیاست ننگین مشغول بودند.

مهره دیگری که ظاهرا در هیات مخالفت به ایفای نقش در کارزار انتشار گفتگوها می پردازد، علی مطهری، نایب رییس مجلس ارتجاع است. وی نیز با ارسال نامه ای به مصطفی پورمحمدی یکی از قصابان تشکیل دهنده "هیات مرگ" خمینی و وزیر دادگستری!!! دولت روحانی، دولتی که بی شرمانه ادعای "اعتدال" و "امید" و "میانه روی" می کند، با اشاره به اظهارات این آخوند در مورد نوارها خواهان روشن شدن "شایعاتی" که در مورد "اتفاق (!!؟) سال 67" و "نحوه اجرای حکم امام (ره) گفته می شود" می گردد (تأکید ها از نویسنده این مقاله). البته در این به اصطلاح عدالت پیشگی، وی جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذارد. چرا که با نامیدن همه نیروهای اپوزیسیون و "طرفداران" آن ها به عنوان "جانی"، ماهیت "تظلم طلبی" خود و دار و دسته اش را به نمایش می گذارد. او با وجود اعترافات روشن موجود در فایل صوتی گفتگوی منتظری و اعضای هیات مرگ و به رغم هزاران هزار سند و شاهد زنده راجع به عمق جنایات جمهوری اسلامی در هنگام ارتکاب به قتل عام، بی شرمانه تقاضای روشن شدن "شایعات" در مورد "نحوه" حکم امام جلاد ( و نه خود آن حکم ضد خلقی و بربرمنشانه) را می کند. وی در نامه خود مطرح می کند "انحرافات فکری و جنایات بزرگ منافقین بر همه روشن است و گروه فرقان هم که شخصیتی به عظمت آیت‌الله مطهری را به شهادت رساند شاخه‌ای از منافقین بود. این امر محل بحث نیست. محل بحث این است که با توجه به این که از نظر اسلام و در حکومت اسلامی حتی به چنین جانیانی و طرفداران آن ها نیز نباید ظلم شود ، آیا شایعاتی که درباره اتفاق سال ۶۷ درباره نحوه اجرای حکم امام (ره) گفته می‌شود صحت دارد یا خیر؟".  مطهری سپس تاکید می کند که "روش" دار و دسته وی "موجب استحکام افزون تر نظام اسلامی" خواهد گشت و نشان می دهد که پز دروغین "حقیقت جویی وی" تنها در پی "استحکام افزون تر" نظام استثمار و شکنجه و دار جمهوری اسلامی ست.

اما این پز مردم دوستی و تظاهر به معذرت خواهی از سوی گرگان لباس میش پوشیده، با پاسخ هایی که به سرعت و در سطحی وسیع در میان قدرتمندترین محافل طبقه حاکم به صورتی یک صدا به آن داده شد، رنگ باخت. از جمله مصطفی پورمحمدی جلاد عضو "هیات مرگ" که چند سال پیش با بیشرمی، بزدلی و ریاکاری شایسته مرتجعین اصولا منکر هر گونه نقش خود در "اعدام های سال 67" بود، در برخورد با نوار صوتی، با فریب کاری تمام مخالفین را "کفار" خواند و اضافه نمود "افتخار" می‌کنیم که "دستور خدا را اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم".

همچنین علی رازینی عضو دیگر هیات مرگ در واکنش به انتشار فایل صوتی گفتگوها با منتظری، جلادی و ددمنشی خود و همکارانش در به راه انداختن حمام خون در آن سال ها را "افتخار"ی برای خویش نامید و اعلام کرد" من در سال ۶٠ به‌عنوان حاکم شرع به بجنورد رفتم، مسئولان فرهنگی آن شهر به من اعلام کردند که ٨٠ تا ٩٠ درصد از جوانان این شهر ، گروهکی هستند و ٢٠ درصد حزب‌اللهی و بی‌خط اند" وی اضافه کرد "مسئله ۶۷ خیلی پیچیده نیست. خمینی ملاحظه توصیه افراد ترسو را نکردند و قاطع فرمودند احکام شرع باید اجرا شود و احکام شرع اجرا شد." و تاکید کرد "ما شهامت داشتیم ، هر کس اعدام شد زیر حکمش را امضا کردیم و این افتخاری است برای ما".

علی خمینی نوه خمینی جلاد، شخصی که پدرش (احمد خمینی) از عاملین اصلی قتل عام سال 67 می باشد یکی دیگر از مهره های رژیم می باشد که  از اعدام های سال 67 زیر عنوان "برخورد محکم نظام" با مخالفین نام برد و این حمام خون را "حاصل مدیریت امام" نامید که باعث شد "آرامش" (بخوان آرامش مورد دلخواه سرمایه داران و دشمنان مردم) در "کشور" برقرار گردد.  او وقیحانه تاکید کرد که این اعدام ها "درس عبرتی" برای آیندگان شد و اضافه کرد که: "ماجرای سال ۶۷ حاصل مدیریت امام" بوده و "نظام باید با این ها چه می‌کرد؟ امروز یک عده دل سوز شدند می‌گویند چرا با این ها برخورد می‌کنید؛ چرا با منافقین برخورد کردید؛ چرا با بی‌حجاب برخورد کردید؛ چرا با کودن‌ها برخورد کردید؛ چه می‌کرد نظام با این ها؟ باید مبارزه می‌کرد، محکم هم باید برخورد می‌شد. الحمدالله شد و کشور آرامش را دید ، عده معدودی را نظام با قدرت برخورد کرد و درست هم برخورد کرد و باید برخورد می‌کرد و درس عبرتی شد برای آیندگان." در این میان سید حسن خمینی، برادر دیگر علی که یکی از سمبل های نیروهای پرو رژیم و سازش کار تحت عنوان "میانه رو"  و "اصلاح طلبان" می باشد هم چاره ای ندید جز آن که در یک سخنرانی ، آن چه که در مورد گوشه ای از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و پدربزرگ جلاد خویش در فایل صوتی مباحثه منتظری و هیات مرگ به آن ها استناد شده را با رسوایی تمام یک "دروغ" بخواند.

از دیگر دست اندرکاران رژیم ، فردی چون حمید روحانی٬ رئیس بنیاد تاریخ پژوهی "انقلاب اسلامی" نیز به ابراز نظر پرداخته و در گفتگویی ضمن تایید بخشی از ددمنشی های "هیات مرگ" نظیر اعدام زندانیانی که قبل از قتل عام سال 67 به محکوميت هائی غیر از اعدام محکوم شده بودند تاکید کرد. "آقای منتظری خود را به تجاهل زده و گرنه خودش به خوبی می‌فهمد که چرا آن هایی که به شش یا هفت سال محکوم بودند حکم شان اعدام شد."

و بالاخره رفسنجانی جنایت کار که چه به عنوان یک مهره کلیدی نظام جمهوری اسلامی و چه به عنوان رییس جمهور این نظام شکنجه و دار ، در طول 8 سال دستانش تا مرفق به خون کارگران و توده های تحت ستم ایران و مخالفین نظام آغشته است به انتشار نوارهای منتظری واکنش نشان داده و آن را "هدف شوم" دشمنان برای حمله به "امام" و "خدشه" وارد کردن به جایگاه بازماندگان و بیت امام جلاد نامید. رفسنجانی با طرح این که "اخیراً شهردار پاریس نمایشگاهی از بازسازی صحنه‌های اعدام آن زمان برگزار کرده است" تاکید کرد که نباید "اجازه" داد تا اهداف دشمنان متحقق شود.  وی با اشاره به این که "موج" حملات اخیر در "همه رسانه های معاند خارجی" ادامه دارد گفت: "یکی از اهداف شوم دشمنان از طرح مسائل اخیر، خدشه وارد کردن به جایگاه مرحوم حاج احمد آقا و بیت معزز امام در جامعه است که نباید اجازه داد به اهداف خود برسند".

اظهار نظر عوام فریبانه اخیر از سوی رفسنجانی در مورد یکی از بزرگ ترین جنایات طبقه حاکم علیه مردم ایران قلم به مزدانی چون صادق زیباکلام که جزء دار و دسته رفسنجانی بوده و پز ظاهراً اصلاح طلبی به خود می گیرد را مجبور کرد تا در نامه ای به "سرور ارجمند" خویش یعنی رفسنجانی این موضع گیری را "حزن انگیز" و موجب "اسباب شگفتی"، "تاسف" و "سرخوردگی دوستداران" وی خوانده و آن را نشانه "تایید ضمنی اعدام های سال 67" بنامد. البته بی آن که اعتراف کند که رفسنجانی به عنوان فردی که دستانش تا آرنج به خون کمونیست ها و آزادی خواهان ایران در دهه 60 آلوده است ، موضعی جز این هم نمی توانست در رابطه با قتل عام سال 67 اتخاذ کند.

نگاهی به اظهارات بیشرمانه مقامات جمهوری اسلامی در تأئید کشتار زندانیان سیاسی ، آن هم پس از گذشت 28 سال که از این جنایت بربرمنشانه می گذرد ، نشان دهنده اوج ددمنشی گردانندگان رنگارنگ این رژیم در مورد یکی از بزرگ ترین زخم های وارد بر جان و روح مردم ایران و بویژه بازماندگان و خانواده های هزاران هزار نوجوان و جوان و بزرگسالی ست که در جریان این جنایت از پیش سازماندهی شده بدست تبهکاران حاکم قصابی شدند. این اظهارات و دفاع قاطعانه سازمان دهندگان و مجریان این جنایت تاریخی در عین حال مشت محکمی بر دهان تمامی مرتجعین و سازش کارانی هم هست که می کوشند با استناد به صداهای فریب کارانه ای که از درون برخی نمایندگان مرتجع طبقه حاکم برای ماست مالی این جنایت و دعوت مردم به بخشیدن جانیان به گوش می رسد روزنه ای تازه برای تبلیغ ایده آشتی بین گرگ و میش و تداوم بخشیدن به حیات انگلی رژیم جمهوری اسلامی و یا بخشی از آن پیدا کنند.

تجربه کشورهائی چون شیلی و آرژانتین و... نشان می دهد که دیکتاتوری های وابسته به امپریالیسم حاکم پس از کشتار مخالفین ، بالاخره در یک دوره با مشاهده رشد مبارزه توده ها به منظور حفظ موقعیت خود و فریب مردم حاضر شدند تا به طور تاکتیکی با قبول گوشه ای از جنایات خود و معذرت خواهی و حتی فدا کردن برخی مهره ها به حکومت خویش ادامه دهند. در ایران در حال حاضر در حالی که برخی از دست اندرکاران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با دیدن شرایط انفجاری حاکم بر جامعه و با تکیه بر تجربه همپالگی های خود در شیلی و آرژانتین و یا در آفریقای جنوبی سعی دارند زمینه اتخاذ چنان سیاست فریب کارانه ای را برای آینده فراهم کنند اما در مجموع این رژیم ، اعمال سیستماتیک قهر و سرکوب برای استحکام بخشیدن به سد دیکتاتوری را در حال حاضر مؤثرترین راه حفظ نظام سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران دانسته و از این طریق قاطعیت و وفاداری خویش به سرمایه داران و نظام استثمارگرانه حاکم را به اثبات می رساند. اما درست در دل شرایط بحرانی کنونی ایران و ترس و وحشت دشمنان از رشد غیر قابل کنترل مبارزات توده های جان به لب رسیده ماست که مساله به اصطلاح انتقادات منتظری به اعدام های سال 67 که تازگی هم ندارند توسط بلندگوهایی نظیر بی بی سی و صدای آمریکا و... آگاهانه رله شده و در سطح گسترده ای بازتاب پیدا کرده اند.

واقعیت این است که کلیت رژیم جمهوری اسلامی در شرایط پسابرجام با نشانه های حاکی از موج جدیدی از بحران و تشدید تضادها روبروست. پوچ بودن چشم اندازهای دروغینی که دولت روحانی با ادعای عادی سازی روابط با غرب و حل معضلات اقتصادی ایجاد کرده بود و در عوض تشدید سرکوب و اختناق و اعدام و گسترش فساد در ساختارهای پوسیده حکومت، به غلیان خشم کارگران گرسنه و بیکاران و توده های به جان آمده منجر گشته است؛ به گونه ای که حضور محسوس کارگران در صحنه و اعتراضات و اعتصابات کارگری و شورش های مردمی بار دیگر زنگ خطر را برای گردانندگان نظام به صدا درآورده اند. در چنین شرایطی ست که ما شاهد تشدید تحرکات عوام فریبانه جدید دشمنان توده ها و حافظان نظام برای تبلیغ توهم بهبود و امکان اصلاح اوضاع توده ها در چارچوب نظام استثمارگر حاکم هستیم.  نوار گفتگوهای منتظری با هیات مرگ در چنین اوضاع و احوالی دوباره منتشر و پخش می گردد و یکی از اهداف روشن آن فریب توده ها با کمک نیروهای سازشکار می باشد. بیهوده نیست که دشمنان قسم خورده مردم یعنی امپریالیست ها که در زمان وقوع جنایات خونین دهه 60 سکوت پيشه کرده بودند ، امروز گفتگوی منتظری با هیات مرگ را از رسانه های خود نظیر بی بی سی و صدای آمریکا پخش می کنند. آن ها با تبلیغات مسموم خود سعی دارند به توده های به جان آمده بقبولانند که جناحی از حاکمیت جمهوری اسلامی با این جنایات مخالف بوده و حمام خون دهه 60 کار "یک عده" از حاکمان می باشد و در ورای چنین تحیل فریب کارانه سعی در اشاعه جو سازشکاری در میان مردم ما را دارند. البته آن ها روی نیروهای سیاسی سازشکار اپوزسیون نیز برای فریب توده ها حساب می کنند. در واقع نیز امروز شاهدیم که نیروهای سازشکار و فرصت طلب هم به شیوه های مختلف نقش مروج و مبلغ  سیاست های امپریالیستی در این زمینه را بر عهده گرفته و در ضمن دفاع از منتظری در تقبیح "خشونت" و قهر نیز با یکدیگر مسابقه گذاشته اند. در این زمینه تجربه پروژه ورشکسته و رسوایی چون "ایران تریبونال" نیز مطرح است که آه و رنج بازماندگان و قربانیان این جنایت تاریخی را نهایتا به دست مایه ای برای تقدیس توابان تیر خلاص زن رژیم تبدیل کرد و مبلغ ضرورت "آشتی" بین شکنجه گر و شکنجه شده گردید. اتفاقاً انتشار نوار گفتگوی منتظری و هیات مرگ برای این گروه نیز به موضوعی برای حقانیت بخشیدن به سیاست های رفرمیستی و دشمن پسند شان در افکار عمومی تبدیل شده است.

جنایات خونین دهه 60 "داغی" فراموش نشدنی ست که تبهکاران جمهوری اسلامی برای حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما و حفظ منافع امپریالیست های جهانی در ایران به دستور مستقیم رهبر نظام یعنی امام جلاد خویش متحد و همصدا بر پیکر "دنیای لعنت خورده" یعنی توده های فقر و محرومیت وارد کردند. توده هایی که تنها جرم شان تلاش برای در دست گرفتن سرنوشت خویش، آزادی از قید ستم و استثمار و ایجاد یک دنیای نوین و انسانی بود. بدون شک هیچ کس جز همین سگان زنجیری امپریالیسم از ابعاد این جنایت آگاه نیستند و آن چه که تا کنون به خاطر کشف خاوران های سرخ و گورستان های رنگارنگ و خاموش موجود در سراسر کشور افشاء شده هنوز به هیچ رو بیان گر همه ابعاد این جنایت نیست. اجساد پاره پاره شده جگر گوشگان مردم در گورهای جمعی ، جنازه های نیم کُش شده و مدفون گشته با ناخن هایی که تلاش کرده اند خاک را بکنند و بیرون بیایند، گلوله های خلاص بر مغز نوجوانان و جوانان و پیکر پاک و مورد تجاوز قرار گرفته زنان و تن شکنجه شده مردان و... تنها و تنها ذره ای، ذره ای کوچک از رنج و درد بیکران ناشی از بر پاساختن چنین حمام خونی بر روح و روان مردم ما را توصیف می کنند.

اما واقعیت دیگر این است که به رغم زخم عمیق ناشی از نسل کشی دهه 60 و نه فقط سال 67، که در طول سال ها بر تن و جان و روح و روان بازماندگان قربانیان دهه 60 باقی مانده، آن ها با وجود حکومت سرنیزه و حساسیت دستگاه های اطلاعاتی نسبت به خود هرگز تسلیم نشدند. در عین حال در کنار تلاش های بازماندگان داغدار و پایداری و مقاومت آن ها که هیچ گاه خون عزیزان شان را به حراج بازار مکاره سیاست نگذاشتند و کوشیدند به هر نحوی یاد آن ها را زنده نگه داشته و پرچم دادخواهی خویش را در اهتزاز نگاه دارند، این نیروهای چپ و رادیکال و آزادی خواهان بودند که با هر چه در توان داشتند ، در داخل و خارج از کشور با برپایی مراسم یادبود و بزرگداشت قربانیان و افشای جنایات جمهوری اسلامی هیچ گاه نگذاشتند تا یاد قربانیان آزاده دهه 60 به همراه جسم شان در زیر آوار و خاک مدفون گردد و از بین برود. به برکت همین پایداری و مقاومت هاست که امپریالیست ها و مرتجعین حاکم تا امروز قادر به زدودن حافظه تاریخی مردم ما از سیاهی و ننگ کشتار سیستماتیک دهه 60 و اعدام های فله ای سال 67 توسط جمهوری اسلامی نشدند.

بر هیچ انسان آزادی خواه و واقع بینی پوشیده نیست که تجربه 38 سال حاکمیت جمهوری اسلامی ثابت کرده که امر دادخواهی در مورد کشتار دهه 60 به عنوان یک خواست دمکراتیک مساله ای نیست که  به هیچ رو بتواند در چارچوب نظام استثمارگرانه حاکم و رژیم جمهوری اسلامی پاسخی عادلانه بگیرد. بر عکس تاکیدهای بی شرمانه و "افتخار" آمیز جلادان حاکم بر درستی کشتار هزاران هزار انسان بی گناه نشان می دهد که مساله دادخواهی بازماندگان این فاجعه هر چه بیشتر با مساله ضرورت نابودی رژیم شکنجه و دار حاکم ، گره خورده است و به این اعتبار به یکی از دادخواست های انقلاب اجتماعی توده های تحت ستم علیه دشمنان شان تبدیل گشته است. در عین حال تلاش های بخشی دیگر از دست اندر کاران رژیم و رسانه های امپریالیستی در جهت اشاعه جو رفرمیسم و سازش کاری برای ایجاد زمینه آشتی بین توده های داغ دیده و شکنجه گران شان، بین خلق و ضد خلق هدفی جز حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر ایران ندارد که منبع و منشاء همه جنایات بوده و تا زمانی که پا برجاست در به همین پاشنه خواهد چرخید که امروز می چرخد.

در سالگرد قتل عام خونین سال 1367 ، بکوشیم راه و آرمان های هزاران کمونیست و مبارزی را پاس داریم که جان های شیرین خویش را در راه تحقق بهروزی توده ها و آزادی خلق های تحت ستم از سلطه ستم و استثمار فدا کردند و در مقابل هیچ یک از جلادان حاکم از هیچ جناح و دسته ای سر خم نکردند.

هیچ نظری موجود نیست: