"فراز" و "رها" جدیدترین قربانیان "قتلهای زنجیرهای"، ایرج مصداقی
داستان زندگی «فراز» و «رها» ، ادامهی سرنوشت خونبار و تلخ نسلی است که پس از حاکم شدن نکبت اسلامی بر کشورمان، در دههی ۶۰ به قربانگاه رفت.
بیست و هشت سال از کشتار بیرحمانهی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ میگذرد و من دردمندانه و با اندوه بسیار از خواهر و برادری مینویسم که در «پژواک» دادن به صدای قتلعام شدگان، به ویژه قربانیان کشتار ۶۷ که آیتالله منتظری از آن به عنوان «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» نام میبرد، از هیچ چیز دریغ نکردند و عاقبت غریبانه خاموش شدند و به کهکشان درخشان مبارزات مردم ایران پیوستند. جانیان با قتل بیرحمانهی آنها برگ دیگری به کارنامه قطور جنایات رژیم جرم و جنایت افزودند.
قتل بیرحمانه «فراز» و «رها» یک بار دیگر نشان داد قاتلان، مادامی که اهرمهای قدرت را در دست دارند یک دم از جنایت فرو نمیگذارند و آنهایی که دم از «بخشش» و «گذشت» میزنند، چه بخواهند و چه نخواهند، آگاهانه یا ناآگاهانه دست در دست جانیان و خون عزیزانمان دارند.
حسین متولد ۱۳۵۷ بود و لیسانسیه نقاشی
ندا متولد ۱۳۵۸ بود و لیسانسیه عکاسی
دوستان و آشنایان، آنها را «فراز» و «رها» صدا میکردند؛ نامی که خود انتخاب کرده و دوستاش داشتند. هر دو دانشجوی اخراجی دانشگاه هنر تهران بودند.
پدرشان در دههی ۶۰ به اتهام ترور امام جمعه خرمشهر و ارتباط با گروه فرقان اعدام شده بود. با این حال «فراز» و «رها» معتقد بودند این ترور توسط پدرشان صورت نگرفته بود.
ایرج صنوبریان، دایی این دو نیز در ارتباط با فرقان اعدام شده بود.
مادرشان در سال ۱۳۶۶ در اثر فشارهای وارده سکتهی مغزی کرد و جان باخت و این دو با مادر بزرگ و پدربزرگشان زندگی میکردند که آن دو نیز درگذشتند.
«رها» به مدت ده سال از یک بیماری نادر چشمی رنج میبرد و در سالهای اخیر موجب نابیناییاش شده بود. پس از مداوای بسیار و عمل جراحی موفقیت آمیز، بینایی او بازگشت. انگار همین دیروز بود که «رها»با خوشحالی، خبر بیناییاش را به من داد. پس از مدتی در اثر ضربهای که به تحریک دستگاه امنیتی توسط یکی از اعراب خوزستان با چماق به سر او زده شد، دوباره بطور موقت بیناییاش را از دست داد. پس از مدتی «رها» در بازداشت و زندان، در اثر پرتوافشانی با لیزر روی چشمهایش توسط یک پزشکیار ناشی که کوچکترین تخصصی نداشت، نابینا شد.
در سال ۱۳۸۹ عکسهای این دو در خاوران توسط ساجده، خواهرزاده مجتبی حلوایی یکی از مسئولان کشتار ۶۷ در اوین لو رفت. این دو به عنوان دانشجویان ستاره دار همراه با موجی که در دانشگاه هنر تهران آمد، اخراج شدند.
اخراج آنها از دانشگاه هنر همزمان بود با فعال شدن هستههای دانشجویی در این دانشگاه و مطالعه دستهجمعی کتاب «نه زیستن نه مرگ» که به حساسیتهای زیادی در این دانشگاه دامن زده بود. «فراز» و «رها» از جمله فعالان این هستهها بودند.
علیرضا آوایی و غلامرضا خلف رضایی دو تن از جنایتکاران علیه بشریت و مسئولان قوه قضاییه که بیش از سه دهه در سرکوب و جنایت مشارکت داشتند در گفتگو با یکی از جوانان پرشور میهندوست به این موضوع اشاره کردند:
«خلفرضایی: ... یادم است در یك جلسهای اگر اشتباه نكنم سال نود بود، در تهران مسئولین كادر سابق زندانها گرد هم آمده بودند، اتفاقا بنده بیاد دارم همین حاج داوود رحمانی را دعوت كرده بودند كه البته نتوانست بیاید و رفته بود شمال اما با تلفن وصلش كردند و از شش جلسه در جلسه آخر حضور پیدا كرد. در جلسات یاد شده راجع به این كتابهای خاطرات زندان بحث شد و اصلاً موضوع جلسه مبارزه مجازی با این كتب بود چون یادم است جناب مقیمی مسئول حراست دانشگاه هنر تهران هم بود و بیچاره از دست دانشجوهای هنر به ستوه آمده بودند. خب دانشجو است و به اینترنت دسترسی بی قید و شرط دارد و در اینترنت هم همه چیز موجود است. این كتابها هم به راحتی آب خوردن در دسترس همگان است متاسفانه. اما در جلسات صحبت شد كه بشدت سختگیری كنند و بیاد دارم چند دانشجویی كه اینها را رهبری میكردند جملگی اخراج شدند خدا را شكر... اخراج شدند و برخی دو ترم معلق شدند. اینها جلسات دورهای گرفته بودند و ذهن دانشجوها را نسبت به جمهوری اسلامی بدبین كرده بودند و بالطبع دانشگاهها هم قاطعانه با اینها برخورد كردند.
آوایی: بله جناب حسینی... حاج آقا باورتان نمیشود در دانشگاه هنر استاد آمده درباره كتابهای مصداقی صحبت كرده! ببینید تو را به خدا؟ این اوضاع دانشگاههای ما است. واقعاً باعث تأسف است. شنیدم جمعی محفل خصوصی گرفته و همانطور كه جناب خلفرضایی فرمودند كتابهای این منافق را دوره كرده بودند. جلسه مسئولین هم جهت آگاه سازی بود كه چه باید كرد!؟ در آخر لیدرهای ایشان اخراج شدند. در جلسات یادم است فرزندان شهید لاجوردی هم بودند. آقای مبشری و نیری هم تشریف آورده بودند. صحبت شد و یك عده بر این بودند كه این مسائل نباید فراموش و یا مخفی شود و البته بعضیها مثل جناب مقیسه و نیری اذعان داشتند بهتر است فعلا سكوت شود كه البته از نظر بنده سكوت در قبال این مسائل صحیح نیست و همین سكوت مسئولین و مجریان وقت بوده كه ضد انقلاب فرصت یافت این همه تبلیغات كند و به نظر من چند گام جلو افتادند.» http://pezhvakeiran.com/maghaleh-81111.html
سال گذشته در مورد بخشی از این حساسیتها در مقالهی «پاسخ من به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم برای مناظره در «دانشگاه هنر تهران» توضیح دادم. http://pezhvakeiran.com/maghaleh-73416.html
پس از انتشار نامهی سرگشادهام به مسعود رجوی تحت نام «گزارش ۹۲» و واکنشهای لجامگسیخته و بیشرمانهی «فرقه رجوی» علیه من، به ابتکار «رها» و «فراز» و ... برخلاف میل من «كمپین صدای شهدای دهه شصت - حامیان ایرج مصداقی» در داخل کشور تشکیل شد که با عکسالعمل شدید وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی از یک سو و «فرقه رجوی» از سوی دیگر روبرو شد.
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=574553636005774&id=382388628555610
برخلاف فرقهی رجوی که انتشار «گزارش ۹۲» را به سود رژیم و در راستای منافع آن تبلیغ میکرد، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی با حساسیت فوقالعادهای موضوع را پیگیری کرده و به واکنشهای دیوانهواری دست زد.
بر اساس تحلیل دستگاه امنیتی و قضایی، از آنجایی که نمیخواستند زندانهای تهران و شهرستانها با زندانیان سیاسی جدیدی تحت عنوان «كمپین صدای شهدای دهه شصت - ...» پر شوند و از این طریق معضل و بحران امنیتی جدیدی به دست خود ایجاد کنند، کوشیدند با چراغ خاموش به بازداشت، شکنجه، تجاوز و فیلمبرداری از آن،تحقیر، تهدید به قتل و انتشار فیلمهای تجاوز در فضای مجازی، اعزام شکنجهگران به منزل افراد و ایجاد «واحد مسکونی» (۱) در محل و سربه نیست کردن فعالان، این حرکت خودجوش و اعتراضی را سرکوب کنند.
البته جانیان اینجا و آنجا از سرویس دهی آگاهانه و ناآگاهانه وابستگان «فرقه صاحبمردهی رجوی» نیز برخوردار بودند.
«فراز» و «رها» و دیگر فعالان «کمپین» با آن که زیر تیغ رژیم بودند در پاسخ به یاوهگوییهای «فرقه رجوی» اعلام کردند:
«سازمان مجاهدین خلق و هوادارانش در هر سطح و لایهای در هركجای دنیا كه میخواهند باشند، فرقینمیكند باید این را بدانند كه نه اینجا فضای قرارگاه اشرف است و نه لیبرتی است و نه اصولا ما هوادار یا عضوشان هستیم و نه ترسی از ایشان و رهبرانشان داریم و نه عملیات جاری و غسل هفتگی و دیگ در كار است! ما دانشجویان هوادار حقیقت و شهدای دهه شصت و زندانیان سیاسی سابق به ویژه ایرج مصداقی هستیم و عاشق ایران و مردممان هستیم، و به هیچ كس اجازه نخواهیم داد با این ضد ادبیات زشت و سخیف با ما گفتگو كند و باید این را هم بدانند كه ما دشمن آشتی ناپذیر رژیم خونخوار جمهوری اسلامی میباشیم. ما اصل ستیز و مبارزه مان با این رژیم فاسد و خونریز است و با هر دیكتاتوری در هر پٓك و بستهبندی و رنگ و رویی كاملاً مخالفیم.
ما جوانان آگاه و نسل پیشتاز امروز ایرانیم! اگر یك زمانی جوانان نسلهای گذشته با "شاه" جنگیدند ولی نمیدانستند چه میخواهند و مملكت را دو دستی تقدیم خمینیها و خلخالیها و لاجوردیها و گیلانیها و حاج داوودها و دیگر شكنجه گران كردند، ما لیك خوب خوب میدانیم چه چیز نمیخواهیم و چه چیز میخواهیم. بله ما جوانان نسل پیشتاز این سرزمین هستیم، ما مطالعه میكنیم، از اخبار خبر داریم، ما روزنامه میخوانیم، اخبار هر دو سو ( داخل و خارج) را با تحلیل دنبال میكنیم، ما كاربران حرفهای اینترنت و فضای مجازی هستیم، ما كتاب میخوانیم، ما از سرگذشتها و تاریخها عبرت میآموزیم، ما روح این سر زمین هستیم، ما دنبال آزادی و رهایی این مملكت از یوغ جبر و استبداد حكامیم! ما لذات زندگی و تفریح و مسافرت و لباس مارك و پارك رفتن و خندیدن و سینما رفتن و هنر آموختن میخواهیم، دختران و زنان ما آزادیهای فردی و اجتماعی می خواهند، آنها میخواهند در كار و زندگی برابر و حتی بالاتر از مردان باشند، آنها میخواهند حجابی در كار نباشد و خود برای این امر تصمیم بگیرند، ما فرزندان همان روزگارانیم كه نسل ایرج مصداقی در زندانهای رژیم بودند و شكنجه میشدند...»
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=574553636005774&id=382388628555610
جدا از این که هیچگاه خود را شایستهی محبتهایی که نثارم میشد نمیدانستم، از همان ابتدا با توجه به شناختی که از رژیم و دستگاه امنیتی آن داشتم، تمایلی به تشکیل چنین «کمپین»هایی که در چندین شهر و استان ایران راه افتاده بود، نداشتم و مخالفت خودم را از هر طریق که میتوانستم اعلام کردم؛ با این حال قادر به جلوگیری از تشکیل آنها نشدم. مخالفت من با این گونه فعالیتها به منظور خوشامد این و آن و یا بازداشتن جوانان و به ویژه دانشجویان از مبارزه با رژیم و شکلگیری جنبش اعتراضی به هر طریق و یا کاستن از سطح فعالیتهای آنان نبود و نیست بلکه بارها اعلام کردم که فعالیت در حمایت از یک فرد، باعث به هرز رفتن نیرو و انرژیشان میشود چرا که من و یا امثال من در موقعیتی نیستیم که بتوانیم جنبشی را بخصوص از خارج از کشور و در حالی که از دور دستی بر آتش داریم، هدایت کنیم. (۲)
با این حال نسل عاصی و معترضی که از دل جنبش ۸۸ برآمده و همچون آتش زیر خاکستر است، گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
پس از تشکیل «کمپین» بچههای فعال آن علیرغم این که از طرف دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم و مجاهدین به صورت تؤامان و مشترک تحت فشارهای طاقتفرسایی بودند، یک دم پا پس نگذاشتند.
در پاسخ به بیشرمیهای صورت گرفته از سوی مجاهدین علیه من، «فراز» و «رها» و ... اقدام به تهیهی «نامهی جمعی از جوانان جنوب كشور به ایرج مصداقی» با دهها نام و امضای مشخص کردند که با مخالفت من روبرو شد و اجازه ندادم انتشار پیدا کند که باعث رنجش و گلهمندی امضا کنندگان نامه از من شد.
بعدها بیش از ۴۰۰ امضای دانشجویان دانشگاه هنر به طوماری که تهیه شده بود افزوده شد. وزارت اطلاعات همان موقع به نامه و طومار مزبور دست پیدا کرد اما با این حال من از انتشار آنها جلوگیری کردم چرا که از یک طرف نمیخواستم مشکلی برای بچههایی که در ایران بودند، پیش بیاید و از طرف دیگر در موقعیتی قرار نداشته و ندارم که بخواهم برای خودم دسته و گروهی داشته باشم و یا تمایل به این کار داشته باشم و از هرگونه چهرهشدن یا بتسازی کاذب که یکی از معضلات جامعه و فرهنگ ماست به شدت گریزانم. چرا که بهتر از هرکس به ضعفهای انسانی خود آگاهم و از بیان آنها بصورت خصوصی و عمومی خودداری نمیکنم.
در طول این سالها هم دائماً تلاش کردم از بیان آنچه در ارتباط با خودم در داخل کشور میگذرد، خودداری کنم. تنها سه بار در پاسخام به «علی اکبر رائفی پور» و روشنگری در مورد کامران دانشجو یکی از فاسدترین چهرههای رژیم و دلدادگان ولی فقیه و انتشار گفتگو با آوایی و خلفرضایی دو نفر از مسئولان کشتار ۶۷ به موضوع پرداختم که آن هم دلیل خاص خودش را داشت.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-73416.html
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-635.html
امروز نیز از این بابت به طرح موضوع میپردازم که توضیح دهم چرا «فراز» و «رها» مورد کینهجویی دستگاه امنیتی قرار گرفتند و به مرگی فجیع جان باختند.
در قسمتی از نامهی تهیه شده توسط «رها» و «فراز» و ... در معرفی امضاء کنندگان آمده بود:
«ما جمعی از جوانان (پسر و دختر) جنوب كشور هستیم كه در جلساتی كه داریم كتابهای مختلف شما را میخوانیم و راجع به آن نشستها و نقد و بررسیهای مختلف برگزار میكنیم. خوشبختانه در این جلسات چشمانمان به بسیاری از حقایق مختلف روشن شد و به همین خاطر از شما نه تنها تشكر و قدردانی میكنیم بلكه حمایتهای همه جانبه خود را از شما اعلام میداریم. در این راه از هیچ چیز و هیچ كس و هیچ نیرویی واهمهای نداشته و تا به آخر پای آن خواهیم ایستاد.»
آنها فعالیتهایشان را این گونه تشریح کرده بودند.
«بخشی از بیلان كاری ما را در زیر مشاهده بفرمائید:
۱- برگزاری جلسات جهت مطالعه كتاب "نه زیستن نه مرگ " با صدای بلند
۲- نشست هایی موسوم به "دهلیزهای پر خون" نقد و بررسی كتاب "نه زیستن نه مرگ"
۳- خوانش كتابهای مختلف "ایرج مصداقی" به همراه نقد و بررسی
۴- معرفی كتابهای ایرج مصداقی به دانشجویان و روشنفكران و قشر فرهنگی و جوانان
۵- پخش كپی شده كتابهای مختلف ایرج مصداقی بر روی سی دی و كاغذ (مجلد) میان علاقمندان به مطالعات سیاسی
۶- فیشبرداری از بخشهای مختلف كتابهای "نه زیستن نه مرگ" و " دوزخ روی زمین" و پخش آن در مكانهای مختلف "دانشگاهها و كتابخانهها و..."
۷- پیدا كردن مزارهای دسته جمعی مربوط به شهدای دهه شصت و عكس گرفتن از آنها
۸- پیدا كردن خانواده شهدا و زندانیان دهه شصت و دعوت آنها به جمع دوستان
۹- طراحی و نقاشی از شخصیتهای مبارز و سیاسی و زندانیان و شهدای دهه شصت و درست كردن آثار تجسمی پیرامون ادبیات زندان
۱۰- نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی و داستان كوتاه و سرودن شعر برای دهه شصت
۱۱- آهنگ سازی در سبكهای مختلف برای بچههای دهه شصت
۱۲- وبلاگ نویسی و فعالیت در فضای مجازی پیرامون موضوع دهه شصت»
ابتدا فکر میکردم که «فراز» تنها یک پرتره از من کشیده است. آن را هم در صفحهی فیس بوک او دیدم:
بعداً متوجه شدم «فراز»، دهها تصویر از چهرهی من کشیده و نمایشگاههای خصوصی متعددی در سالگرد کشتار ۶۷ و ۱۹ بهمن سالگرد کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و ... برپا کرده بود که باعث شرمساریام شد. چرا که فکر میکنم نه استحقاق چنین محبت خالصانهای را داشتم و نه باری از دوش مردم ایران بر میدارد و نه دردی از دردهای رنجدیدگان را کم میکند.
در طول این مدت هرچه کوشش میکردم مانع فعالیت دانشجویان در ایران و در ارتباط با خودم شوم، نتیجهی عکس میگرفتم. میدانستم نسل جوان معترض و عاصی نمیتواند این نامردمیها را ببیند و دم فرو ببندد از طرف دیگر نمیخواستم به خاطر من بهایی بپردازند و یا تحت فشاری قرار گیرند.
به مطلب اعتراضی که در صفحهی «کمپین» گذاشته شده بود توجه کنید. این تنها یک مورد و مشت نمونه خروار است که البته در همانجا پاسخم را داده و نگرانیام را مطرح کردم. میدانستم آنها از من دلگیر میشوند اما دلگیری آنها از خودم را به مشکلات بعدی که میتوانست برایشان ایجاد شود ترجیح میدادم. https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=824811900979945&id=382388628555610
دوازدهم نوامبر ۲۰۱۵ ساعت ۱۱ و ۱۷ دقیقه شب، «رها» با من تماس گرفت و اطلاع داد که چشمهایش بعد از عمل جراحی خوب شده و میبیند. او همچنین توضیح داد که ۴ مأمور اطلاعات به خانهشان ریخته، بعد از تخریب تابلوهای برادرش «فراز» ، با ضرب و شتم او را با خود بردند.
ندا نانواییزاده (رها)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر