زیباترین عشق- ترجمه شعری از محمود درویش ـ از حسن عزیزی
« زیباترین عشق » * از : محمود درویش
چون سبزه ای روئیده ازلابلای سنگ ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسید یم .
آسمان بهاری ، پر ستاره بود .
و من شاه بیتِ عاشقانه ای ،
دروصف چشمانت سرودم ..
وبه آوازخواندم .
چشمانت می داند ، که چه انتظاری کشیدم ..
- چون پرنده ای درانتظار تابستان ؟
وبه خواب رفتم .. چون خواب یک مهاجر .
چشمی به خواب می رود ، تا چشمی بیداربماند ،
- زمانی دراز..
و بگرید برای خواهرش .
دودلداریم تا آن گاه که ماه بخسبد .
و می دانیم که هم آغوشی و بوسه ..
خوراک شب های عشق بازی است .
و بامداد ، ندا می دهد که روز نوی آغاز شده ..
تا به راه مان ادامه دهیم .
دو دوستیم ما، پس نزد یک من آی...
دست دردست تا ترانه ها ونان بسازیم .
زچه پرسیم ازره ، به کجا می بری ما را ؟
همین بس که تا أبد ، همراه باشیم .
بیا تا ترانه های اندوهِ گذشته را ،
به فراموشی سپریم ..
و نپرسیم که عشق مان جاودانه خواهد ماند ؟
دوستت دارم ، هم چون عشقِ کاروان ،
به واحه ای دربیابان..
و عشق گرسنه ای برای لقمه ی نان .
چون سبزه ای روئیده ازلابلای سنگ ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسید یم ..
و دورفیق می مانیم ، جاودان .
--------------------------------------------
* - از مجموعه ی شعری ً اوراق الزیتون – برگ های زیتون ً
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر