»
اریک رولو Eric Rouleau
ترجمه بهروز عارفی
آوراهام بورگ، « فرزند سرکش» استابلیشمنت (اربابان قدرت) اسرائیل، همچنان یا موجب حیرت است یا مایه رضایت، ولی در هر حال، موجب شگفت همگان است. او در گذشته، از رهبران حزب کارگر و جنبش صهیونیستی بود و یا رئیس مجلس اسرائیل، و عقایدی ابراز می کرد که با اعتقاد بیشتر هم وطنانش سازگاری داشت. او در سال 2004 که از تاثیرگذاری بر حکومت نومید شده بود، با زندگی سیاسی خداحافظی کرد. اندیشه هائی که او در کتاب جدیدش «پیروزی بر هیتلر»می پروراند، بخاطر صداقت بی پرده شان، مایه شگفت بسیاری خواهند شد. در مورد اشغال سرزمین های فلسطینی او توضیح می دهد: «در طول سال های مدید، من در ابرازمواضعم جانب مدارا را رعایت می کردم تا موجب شکاف در جامعه اسرائیل نشوم. (...) امروز، این پرسش را طرح می کنم که آیا [همه یهودیان] برادران من هستند؟ و پاسخ می دهم: نه! (...) برای من، پس از شوآ [نسل کشی یهودیان توسط نازی ها.م]، یهودیت ژنتیکی (ارثی) وجود نداشته، بلکه تنها یهودیت ارزش ها وجود دارد (...). بدجنس ها، اشغالگران برادران من نیستند، حتی اگر ختنه شده باشند، مراسم مذهبی شنبه را بجا بیاورند و از فرامین دینی پیروی کنند.»
در لابلای کتابش، او «یهودیت گتو» [منظور یهودتی بسته بر روی خود] را در مقابل «یهودیت جهانشمول» قرار می دهد و خود را پیرو آن می داند. او با گزینشی خلاف کلام تورات، از این ایده دفاع می کند که مردم یهودی «برگزیده» خدا نیستند، چرا که پذیرفتن آن به معنی تایید این نکته است که ملت های دیگر به «نسل های پست تر» تعلق دارند. در سال 2003، بورگ به روزنامه پرتیراژ یدیعوت احرنوت اظهار داشت که «سرطان نژاد پرستی ما را از میان می برد». او اضافه می کند که تراژدی دهشتناک شوآ به ما می آموزد که یهوه، حافظ «قوم برگزیده» نبوده و فراتر از آن، مسئول نابسامانی آنان نیست.
مولف پیروزی بر هیتلر به خدائی اعتقاد دارد که قدرت تصمیم به انسان ها داده و آن ها را مسئول اعمال خود می داند. بورگ پسر یک خاخام مورد احترام همگان است که رهبر حزب ملی-مذهبی و نماینده آن حزب در تقریبا همه دولت ها از بدو تاسیس دولت اسرائیل بود، خود بورگ که در یک مدرسه یشیوا (مدرسه ویژه آموزش متون خاخامی) آموزش دیده، مرتبا از تورات و تلمود نقل قول می آورد تا ثابت کند که برخی متون مقدس خوب درک نشده و بد تفسیر شده، برداشتی انحرافی از آن ها شده و به هر حال خلاف روند تاریخند.
بورگ به رهبران صهیونیست خرده می گیرد که شوآ را «تصاحب» کرده و آن را درخدمت هدف های غالبا شرم آور درآورده اند. او معتقد است که این تراژدی نه تنها به یهودی ها و بلکه به کل انسانیت مربوط می شود. بورگ به این رهبران ایراد می گیرد که نسل کشی را به عنصر سازنده اساسی هویت یهودی تبدیل کرده و از این رو، آن را به شکنجه و آزاری کاهش می دهند، که در گذشته تحمل شده است (1)، در حالی که قرن ها صلح و سازش یهودیان با خلق های دیگر را فراموش می کنند.
اولین مثالی که بورگ می زند، لطف کوروش کبیر پادشاه هخامنشی نسبت به اتباع یهودی اش است. او از روابط پربار یهودیان با هم میهنان مسلمان شان در اروپای قرون وسطی، در آراگون، کاستیل و اندولس، از همزیستی صدساله یهودی-آلمانی پیش از برپائی نازیسم و شرایط ممتاز یهودیان در قاره آمریکا و بسیاری از کشورها یاد می کند. یهودیانی که در وطن خود، خوب جا افتاده اند از مهاجرت به اسرائیل خودداری می کنند. به اعتقاد بورگ، نباید آنان را شرم آور خواند، بویژه که دیاسپورا عامل خلاقیت تمدن جهانی است.
بورگ حتی با انتخاب واژه شوآ (به معنی «فاجعه») مخالف است، زیرا این کلمه وضعیتی منحصر به فرد به هولوکاست هیتلری می دهد که با هیچ کدام از نسل کشی های خلق های دیگر قابل مقایسه نیست. به اعتقاد وی، این انحصار طلبی به همدردی ضروری یا همبستگی با قربانیان غیر یهودی آسیب می رساند. از سوی دیگر، چنین روحیه ای نوعی پارانویای ناسالم می پراکند که دگم صهیونیستی ای را حفظ می کند که برپایه آن، یهود ستیزی پدیده ای جهانی و ابدی است : «همه جهان علیه یهودیان متفق شده اند».
رهبران صهیونیست از شوآ به عناوین مختلف استفاده کرده اند. این کار موجب اعمال «شانتاژ احساساتی» شده و از نظر مالی و سیاسی سودآور است؛ این روش همچنین، تقصیر جنایت کارانه آلمانی ها را به آنان یادآوری می کند، به آمریکائی ها و اروپائی ها نیز یادآوری می کند که برای نجات یهودیان از یوغ نازی ها جز بی عملی کاری نکرده انند. با این کار، مقامات مسئول اسرائیل به مصونیت خود از مجازات اطمینان دارند. حال فرقی نمی کند که تجاوز آنان به اخلاق و قوانین بین المللی، و نیز به حقوق بشر را در نظر بگیریم یا جنایات جنگی آنان و از جمله «قتل های هدفمند» فلسطینی هارا.
نویسنده پیروزی بر هیتلر، به کتاب های درسی اسرائیلی ایراد می گیرد که نسل کشی های ملل دیگر را نادیده گرفته و فقط از نسل کشی یهودیان یاد می کند؛ او همچنین قوانینی را مقصر می داند که فقط جنایت علیه مردم یهودی و انکار قربانی بودن آنان را مجازات می کند. او علیه اعطای خود بخودی شهروندی اسرائیلی به همه مهاجرین یهودی با اتکا بر معیارهای مذهبی برمی خیزد. او که طرفدار لائیسیته کامل است، از «بنیادگرائی مذهبی» که دائما حاکمیت ملی را به سخره گرفته، نکوهش می کند. او با استناد بر این واقعیت که هم میهنانش در انتخابات پی در پی، ژنرال های ارتش و سرویس های مخفی را به رهبری کشور بر می گزینند، هشدار می دهد که «یک دولت خاخام ها و ژنرال ها، کابوس غیر محتملی نیست».
او رهنمود می دهد که یهودیان و اسرائیلی ها خود را از شوآ رها سازند. او البته اضافه می کند که «به یقین، باید تا ابد خاطره شوآ را حفظ کرد، بدون این که دائما در غبار غلت زد» چرا که «باید برای همیشه، با دولت آشویتز و فرهنگ آسیب دیدگی و ترور بدرود گفت».
بورگ خود را ضد صهیونیست نمی داند، باستثنای هنگامی که به اصولی که تئودور هرتصل پایه گذاشته، یا ارزش های اعلامیه استقلال «خیانت» می شود. یعنی هنگامی که اسرائیل «به دولتی استعماری به رهبری دارو دسته ای بی بند و بار یاغیان فاسد» تغییر می یابد. در همان مصاحبه با «یدیعوت احرنوت»، او شکوه می کند که « پایان صهیونیسم پشت درما خوابیده است (...)، ممکن است که دولت یهود دوام بیاورد، ولی آن دولت از نوع دیگری خواهد بود، دولتی نفرت انگیز چرا که با ارزش های ما بیگانه خواهد بود.»
مولف پیروزی بر هیتلر، طبیعتا با فریاد اعتراضی در اسرائیل روبرو شد، اما همچنین، حمایت مردان و زنانی را جلب کرد که آرزوی دگرگونی ژرف دولت شان را در سر می پرورانند. بورگ که پنجاه سالی دارد، امیدواراست که رویایش جامه عمل بخود بپوشد. به هر حال، نظیر موج ضد سنتی ای که محیط اینتلیجنسیای (روشنفکری) اسرائیل را فرا گرفته، و در راس آن ها «تاریخ دانان جدید» قرار دارند، او نیز به سبک خود، جامعه ای را ترسیم می کند که در گرگونی کامل بسر می برد.
-------
عنوان اصلی مقاله: L’autre Judaïsme d’Avraham Burg
پاورقی ها:
1 – در این باره به بررسی عمیق استر بن باساEsther Benbassa درکتاب La Souffrance comme identité ، از انتشارات فایار، پاریس، سال2000 مراجعه کنید.
لوموند دیپلماتیک، می 2008
اریک رولو Eric Rouleau
ترجمه بهروز عارفی
آوراهام بورگ، « فرزند سرکش» استابلیشمنت (اربابان قدرت) اسرائیل، همچنان یا موجب حیرت است یا مایه رضایت، ولی در هر حال، موجب شگفت همگان است. او در گذشته، از رهبران حزب کارگر و جنبش صهیونیستی بود و یا رئیس مجلس اسرائیل، و عقایدی ابراز می کرد که با اعتقاد بیشتر هم وطنانش سازگاری داشت. او در سال 2004 که از تاثیرگذاری بر حکومت نومید شده بود، با زندگی سیاسی خداحافظی کرد. اندیشه هائی که او در کتاب جدیدش «پیروزی بر هیتلر»می پروراند، بخاطر صداقت بی پرده شان، مایه شگفت بسیاری خواهند شد. در مورد اشغال سرزمین های فلسطینی او توضیح می دهد: «در طول سال های مدید، من در ابرازمواضعم جانب مدارا را رعایت می کردم تا موجب شکاف در جامعه اسرائیل نشوم. (...) امروز، این پرسش را طرح می کنم که آیا [همه یهودیان] برادران من هستند؟ و پاسخ می دهم: نه! (...) برای من، پس از شوآ [نسل کشی یهودیان توسط نازی ها.م]، یهودیت ژنتیکی (ارثی) وجود نداشته، بلکه تنها یهودیت ارزش ها وجود دارد (...). بدجنس ها، اشغالگران برادران من نیستند، حتی اگر ختنه شده باشند، مراسم مذهبی شنبه را بجا بیاورند و از فرامین دینی پیروی کنند.»
در لابلای کتابش، او «یهودیت گتو» [منظور یهودتی بسته بر روی خود] را در مقابل «یهودیت جهانشمول» قرار می دهد و خود را پیرو آن می داند. او با گزینشی خلاف کلام تورات، از این ایده دفاع می کند که مردم یهودی «برگزیده» خدا نیستند، چرا که پذیرفتن آن به معنی تایید این نکته است که ملت های دیگر به «نسل های پست تر» تعلق دارند. در سال 2003، بورگ به روزنامه پرتیراژ یدیعوت احرنوت اظهار داشت که «سرطان نژاد پرستی ما را از میان می برد». او اضافه می کند که تراژدی دهشتناک شوآ به ما می آموزد که یهوه، حافظ «قوم برگزیده» نبوده و فراتر از آن، مسئول نابسامانی آنان نیست.
مولف پیروزی بر هیتلر به خدائی اعتقاد دارد که قدرت تصمیم به انسان ها داده و آن ها را مسئول اعمال خود می داند. بورگ پسر یک خاخام مورد احترام همگان است که رهبر حزب ملی-مذهبی و نماینده آن حزب در تقریبا همه دولت ها از بدو تاسیس دولت اسرائیل بود، خود بورگ که در یک مدرسه یشیوا (مدرسه ویژه آموزش متون خاخامی) آموزش دیده، مرتبا از تورات و تلمود نقل قول می آورد تا ثابت کند که برخی متون مقدس خوب درک نشده و بد تفسیر شده، برداشتی انحرافی از آن ها شده و به هر حال خلاف روند تاریخند.
بورگ به رهبران صهیونیست خرده می گیرد که شوآ را «تصاحب» کرده و آن را درخدمت هدف های غالبا شرم آور درآورده اند. او معتقد است که این تراژدی نه تنها به یهودی ها و بلکه به کل انسانیت مربوط می شود. بورگ به این رهبران ایراد می گیرد که نسل کشی را به عنصر سازنده اساسی هویت یهودی تبدیل کرده و از این رو، آن را به شکنجه و آزاری کاهش می دهند، که در گذشته تحمل شده است (1)، در حالی که قرن ها صلح و سازش یهودیان با خلق های دیگر را فراموش می کنند.
اولین مثالی که بورگ می زند، لطف کوروش کبیر پادشاه هخامنشی نسبت به اتباع یهودی اش است. او از روابط پربار یهودیان با هم میهنان مسلمان شان در اروپای قرون وسطی، در آراگون، کاستیل و اندولس، از همزیستی صدساله یهودی-آلمانی پیش از برپائی نازیسم و شرایط ممتاز یهودیان در قاره آمریکا و بسیاری از کشورها یاد می کند. یهودیانی که در وطن خود، خوب جا افتاده اند از مهاجرت به اسرائیل خودداری می کنند. به اعتقاد بورگ، نباید آنان را شرم آور خواند، بویژه که دیاسپورا عامل خلاقیت تمدن جهانی است.
بورگ حتی با انتخاب واژه شوآ (به معنی «فاجعه») مخالف است، زیرا این کلمه وضعیتی منحصر به فرد به هولوکاست هیتلری می دهد که با هیچ کدام از نسل کشی های خلق های دیگر قابل مقایسه نیست. به اعتقاد وی، این انحصار طلبی به همدردی ضروری یا همبستگی با قربانیان غیر یهودی آسیب می رساند. از سوی دیگر، چنین روحیه ای نوعی پارانویای ناسالم می پراکند که دگم صهیونیستی ای را حفظ می کند که برپایه آن، یهود ستیزی پدیده ای جهانی و ابدی است : «همه جهان علیه یهودیان متفق شده اند».
رهبران صهیونیست از شوآ به عناوین مختلف استفاده کرده اند. این کار موجب اعمال «شانتاژ احساساتی» شده و از نظر مالی و سیاسی سودآور است؛ این روش همچنین، تقصیر جنایت کارانه آلمانی ها را به آنان یادآوری می کند، به آمریکائی ها و اروپائی ها نیز یادآوری می کند که برای نجات یهودیان از یوغ نازی ها جز بی عملی کاری نکرده انند. با این کار، مقامات مسئول اسرائیل به مصونیت خود از مجازات اطمینان دارند. حال فرقی نمی کند که تجاوز آنان به اخلاق و قوانین بین المللی، و نیز به حقوق بشر را در نظر بگیریم یا جنایات جنگی آنان و از جمله «قتل های هدفمند» فلسطینی هارا.
نویسنده پیروزی بر هیتلر، به کتاب های درسی اسرائیلی ایراد می گیرد که نسل کشی های ملل دیگر را نادیده گرفته و فقط از نسل کشی یهودیان یاد می کند؛ او همچنین قوانینی را مقصر می داند که فقط جنایت علیه مردم یهودی و انکار قربانی بودن آنان را مجازات می کند. او علیه اعطای خود بخودی شهروندی اسرائیلی به همه مهاجرین یهودی با اتکا بر معیارهای مذهبی برمی خیزد. او که طرفدار لائیسیته کامل است، از «بنیادگرائی مذهبی» که دائما حاکمیت ملی را به سخره گرفته، نکوهش می کند. او با استناد بر این واقعیت که هم میهنانش در انتخابات پی در پی، ژنرال های ارتش و سرویس های مخفی را به رهبری کشور بر می گزینند، هشدار می دهد که «یک دولت خاخام ها و ژنرال ها، کابوس غیر محتملی نیست».
او رهنمود می دهد که یهودیان و اسرائیلی ها خود را از شوآ رها سازند. او البته اضافه می کند که «به یقین، باید تا ابد خاطره شوآ را حفظ کرد، بدون این که دائما در غبار غلت زد» چرا که «باید برای همیشه، با دولت آشویتز و فرهنگ آسیب دیدگی و ترور بدرود گفت».
بورگ خود را ضد صهیونیست نمی داند، باستثنای هنگامی که به اصولی که تئودور هرتصل پایه گذاشته، یا ارزش های اعلامیه استقلال «خیانت» می شود. یعنی هنگامی که اسرائیل «به دولتی استعماری به رهبری دارو دسته ای بی بند و بار یاغیان فاسد» تغییر می یابد. در همان مصاحبه با «یدیعوت احرنوت»، او شکوه می کند که « پایان صهیونیسم پشت درما خوابیده است (...)، ممکن است که دولت یهود دوام بیاورد، ولی آن دولت از نوع دیگری خواهد بود، دولتی نفرت انگیز چرا که با ارزش های ما بیگانه خواهد بود.»
مولف پیروزی بر هیتلر، طبیعتا با فریاد اعتراضی در اسرائیل روبرو شد، اما همچنین، حمایت مردان و زنانی را جلب کرد که آرزوی دگرگونی ژرف دولت شان را در سر می پرورانند. بورگ که پنجاه سالی دارد، امیدواراست که رویایش جامه عمل بخود بپوشد. به هر حال، نظیر موج ضد سنتی ای که محیط اینتلیجنسیای (روشنفکری) اسرائیل را فرا گرفته، و در راس آن ها «تاریخ دانان جدید» قرار دارند، او نیز به سبک خود، جامعه ای را ترسیم می کند که در گرگونی کامل بسر می برد.
-------
عنوان اصلی مقاله: L’autre Judaïsme d’Avraham Burg
پاورقی ها:
1 – در این باره به بررسی عمیق استر بن باساEsther Benbassa درکتاب La Souffrance comme identité ، از انتشارات فایار، پاریس، سال2000 مراجعه کنید.
لوموند دیپلماتیک، می 2008
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر