۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

خبرنامه ندا: سخنی هم از سانسورچی اصلاح طلب بشنویم

ن. ن.

همه، عطاالله مهاجرانی را بعنوان وزیر ارشاد خاتمی در اولین دولت اصلاح طلبانِ دوم خردادی به یاد می آورند. وظیفه ی او بود که با رشد فرهنگ اعتراضی در میان جامعه و روشنفکران، تعیین کننده ی خطوط قرمز حکومت باشد. او بود که همراه با تیمی از روشنفکران حکومتی اش، در حالیکه به خودی ها اجازه فعالیت فرهنگی و نشر می دادد، مراقب بود تا معترضان واقعی حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی نتوانند از شرایط اعتراضی جامعه استفاده کرده و نظرات خود را به گوش مردم برسانند. در واقعیت، عطاالله مهاجرانی در رأس دستگاه سانسور حکومت دیکتاتوری اسلامی قرار داشت، و اینکه جناح اصولگرا و کودتاچی های کنونی، تحمل انتقاد خودی ها را هم نداشتند و او را وادار به استعفا کردند، تفاوتی در اصل ماجرا نمی دهد. پدیده هایی به نام گنجی، و نبوی و بهنود و ... اشتهار خود را به خالی بودن میدان از رقیب مدیون اند و این وظیفه عطاالله مهاجرانی بود که میدان فرهنگی را از رقبای واقعی خالی نگاه دارد تا مشتی بی سوادِ بسیجی و سپاهی چون نامبردگان بالا بتوانند خودی نشان دهند و به اشتهار برسند تا آنها را بعنوان نمایندگان روشنفکری ایران به خارجی ها قالب کنند. بنابراین جای تعجب ندارد که به روال قرض دادن نان به یکدیگر، روشنفکران اصلاح طلب و رسانه های خارجی حامی ایشان با مهاجرانی نیز همین رفتار را داشته باشند و دلال ترتیب دادن سخنرانی در مجامع فرهنگی سرمایه داران غربی اش شوند.

گویا او در این سخنرانی ها به کشف بزرگی نائل آمده است. او در همراهی با تبلیغات اصلاح طلبانِ دیگر، در این چند روزی که به برگزاری مراسم 13 آبان مانده، سعی می کند که آب رفته را به جوی بازگرداند و مبارزاتِ مردمی که با آگاهی به خواسته و منافع خود، گذار از حکومت دیکتاتوری اسلامی را می خواهند را به کانال های مطلوب اصلاح طلبان باز گرداند. بنابراین همصدا با جناح کودتاچی و با استفاده از همان ابزار پوسیده، سعی می کند که خواسته ها و شعارهای مردم را به چند گروه سیاسی و دولت های «دشمن» خارجی مرتبط سازد. به مصداقِ «ترک عادت موجب مرض است»، او می گوید:

سبزی مورد نظر دوستان سرخی می زد و گاه سرخ سرخ بود. آنان جنبش سبز را مرحله ای و مقدمه ای برای انقلابی تازه تلقی می کردند که در یک کلام بساط جمهوری اسلامی را بر خواهد چید. از دید آنان آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هم رهبران مرحله ای هستند و ملت ایران از آنان گذر خواهد کرد. این سخن تازه ای نبوده و نیست. سی سال است که مجاهدین خلق و سلطنت طلبان بر همین موضع پای فشرده اند. در واقع آنان سرخ اند. (؟؟!!!)

در واقع سرخ ها جنبش سبز را فرصتی دیده اند که بر این موج بنشینند و به مقصدی که می پسندند، راه یابند. شعار جمهوری ایرانی در حقیقت شعار این گروه می تواند تلقی شود. می خواهند در آینده دیگر نام و نشانی از اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باقی نماند.

این رویکرد، از آنجا که می داند چنین هدفی به آسانی به دست نمی آید، می کوشد حمایت آمریکا و غرب را جلب کند و به زبانی سخن بگوید که به گوش آمریکا و حتی اسراییل شیرین بیاید.

شعار نه غزه ، نه لبنان هم با چنین پنداشتی شکل گرفت. یکی از افرادی که نقدی بر صحبت من در کالج مونتگمری نوشته است، به صراحت می گوید من دارم قیصر را نا امید می کنم! قیصر می خواهد انتقام خواهر و برادرش را بگیرد

بدین ترتیب می بینیم که او نیز همراه با جنتی و احمد خاتمی و سردار جعفری و احمدی مقدم و ... مردمی را که در تظاهرات ها خواهان جدایی دین از حکومت و خواستار عبور از دیکتاتوری اسلامی می باشند را عده ای «مجاهد»و «سلطنت طلب» معرفی می کند. دروغی از این بزرگتر می شود؟ که شعار «جمهوری ایرانی» را به طرفداران «سلطنت پادشاهی» نسبت داد؟ کیست که نداند شعار مجاهدین خلق نیز «جمهوری اسلامی» به رهبری «مسعود» و ریاست جمهوری «مریم» است؟ و یا کیست که منتصب کردن مردم مبارز ما را، که حاضر نیستند در مقابل تهاجمات وحشیانه ی سرکوبگران، اعضا خانواده و یاران خیابانی شان را دو دستی تحویل شکنجه گران و متجاوزین بدهند و از یکدیگر در مقابل مهاجمان سرکوبگر دفاع می کنند، به نماد لات های چاقوکشی چون «قیصر»، باور کند؟ آیا این تهمت و توهین ما رابه یاد «خس و خاشاک» احمدی نژاد نمی اندازد؟

در اینجا ما باید از آقای عطاالله مهاجرانی تشکر کنیم که با زبان خود گفته های سرخ ها را به اثبات رساند. ما گفته بودیم که اصلاح طلبان حکومتی خواهان حفظ دیکتاتوری اسلامی هستند و در استفاده از هر حربه ای برای رسیدن به این هدف، هیچ فرقی با کودتاچیان ندارند. او در اینجا حرف ما را تأیید می کند و نشان می دهد که مانند کودتاچیان، برای حفظ حکومت دیکتاتوری اسلامی حاضر است دست به جنایت و تهمت و دروغ بزند و فرهنگ سرکوبگرانه اش هیچ تفاوتی با احمدی نژاد و سرداران سپاه و جنتی نداشته باشد.

شعار «جمهوری ایرانی» از طرف مردم ما، رد کردن تمامی نیروهای ارتجاعی است. چرا که همراه با حکومت جمهوری اسلامی، سلطنت پادشاهی را نیز مردود دانسته و طرد کنندة هر نظامی است که بخواهد دین را با حکومت هم آغوش کند.

آقای مهاجرانی به خوبی می داند که شعار «جمهوری ایرانی» به سرخ ها تعلق ندارد. چرا که سرخ ها به صراحت «جمهوری شورایی» را طرح کرده و سعی دارند لزوم آن را به مردم نشان دهند. تمامی اینها نشان می دهد که شعار «جمهوری ایرانی»

شعاری خودبخودی و برخاسته از مردم است. اما او درست می گوید، هنگامیکه خواست سرخ ها برای فروپاشی حکومت اسلامی و ماشین دیکتاتوری طبقاتی آن را نقطه یِ اشتراکِ ما و مردم اعلام می کند. ما حاضر نیستیم تا با دروغ و تزویر و ادعاهای پوچ خود را با تمامی مردم و تمامی خواسته هایشان همراه نشان دهیم. اما سعی خواهیم کرد تا با تبلیغ «جمهوری شورایی» و تشریح عملکرد آن به مردم ثابت کنیم که تنها آلترناتیو دمکراتیکی که حق ایشان را در تعیین سرنوشت شان تضمین می کند، چنین جمهوری ای است. تنها حکومتی که اجرای واقعی تمام خواسته های مردمی را به دست خودشان می سپارد، همین جمهوری شورایی است.

پس می بینیم که موج سواران مبارزات مردمی اصلاح طلبان اند. ایشان هیج خواسته یِ مشترکی با مردم ندارند. چگونه میتوانند ادعای کنند که طرفدار آزادی بیان و قلم و تجمع و تحزب و اعتراضات و دیگر حقوق دمکراتیک مردمی هستند، هنگامیکه حفظ حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی را هدف و بمثابه یِ خط قرمز خود گذاشته اند؟ چگونه می توانند ادعای همراهی با مردم را داشته باشند، در حالیکه طرح خواسته یِ حداقلی ایشان را به نیروهای ارتجاعی و کشورهای خارجی منتصب می کنند؟ پس اگر با خواسته های مردم همراه نیستند، چرا خود را به دروغ و تزویر همراه مردم نشان می دهند؟ طرفدار حکومت دیکتاتوری اسلامی و قانون اساسی آن ، هیچ نشانی از مردمی بودن ندارد. حکومتی بودن است. پس این ایشانند که علیرغم همراه نبودن با مردم، خود را به دروغ و تزویر وارد مبارزاتشان نموده اند تا سوار بر موج قدرتمند این مبارزات به بده و بستان با کودتاچیان بپردازند و به محض گرفتن امتیازات خود، به مردم پشت کرده و به ایشان خیانت کنند. مگر هاشمی رفسنجانی همین کار را نکرد؟ اینک او کجاست؟ بغیر از آنست که با نشان دادن حمایت دروغین از خواسته های مردمی، چند شعار به طرفداری خودش از مردم در آورد و فوراً این شعارها و حمایت ها را به دکان ولی فقیه برد و در مقابلش سلامتِ خود و خانواده و دارایی ها یشان را تضمین نمود؟ مگر او به وعده های خود عمل کرد؟ آیا او برای تعویض ولی فقیه با روحانیون مجلس خبرگان رایزنی می کرد؟ یا اینکه مشغول دست و پا کردن واسطه هایی برای جوش دادن معامله اش با رهبری و سپاه بود؟ دیگر اصلاح طلبان نیز به دنبال همین موقعیت اند. هر لحظه که جناح مقابلشان حاضر به مصالحه با ایشان شود، آنان نیز به مردم پشت خواهند کرد و به آغوش ولایت فقیه شان خواهند خزید. به همین علت است که هر شعار و حرکتی که مردم در عبور از حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی نشان دهند، رعشه بر اندام و قبایِ «سبز» اسلامی شان می اندازند. آنان می دانند که اگر مردم به خواسته یِ واقعی خود برسند و دیکتاتوری را با دمکراسی جایگزین کنند، دیگر ایشان و شرکایشان نمی توانند انحصار خود را بر قراردادها و معاملات میلیاردی و پر سود دولتی حفظ کنند. آنها می دانند که اگر گاردهای خصوصی شان، مثل سپاه و بسیج منحل گردند، آنگاه نمی توانند برای سرکوب کارگرانی که حقوق عقب مانده ی خود را طلب می کنند و یا خواهان ایجاد تشکل مستقل برای دستیابی به حقوقشان هستند از آنها استفاده کنند. شعار «اجرای قانون اساسی» و «برادر سپاهی» و هراس شان از شعار «جمهوری ایرانی» از همینجا نشأت می گیرد.

اینک زمان آن فرارسیده است تا صفوف مردم از جنایتکاران و دزدان حکومتی پاک شود. اینک خواسته ی مردم که عبور از حاکمیت دیکتاتوری اسلامی است، دیگر جایی برای مهره های حکومتی و طرفداران دیکتاتوری ندارد. طرفداران نا آگاه اصلاح طلبان باید به خود آیند. پیشبرد و تبلیغ خواسته ها و منافع و شعارهای ایشان، روز بروز بیشتر معنی پشت کردن به مردم را خواهد داشت. توصییه ما به ایشان اینست که سمت و سوی خود را آگاهانه انتخاب کنند. اگر خواهان یافتن جایگاه ویژه و امتیازات مخصوص هستند و مردم را چون ابزاری می پندارند که باید با لگد کوب کردنشان به «موقعیت ممتاز» برسند، جای شان در کنار موسوی و کروبی و خاتمی و مهاجرانی و محتشمی و دیگر اصلاح طلبان است. اما اگر خالصانه به آزادی های انسانی معتقدند و پایان دیکتاتوری و استقرار دمکراسی را می طلبند و جایگاه خود را دوش به دوش مردم تشخیص داده اند، پس تا دیر نشده باید اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را طرد کرده و به میان مردم بازگردند.

نان،مسکن،آزادی – جمهوری شورایی!

ششم آبان

هیچ نظری موجود نیست: