|
سعيد اطلس (گيل آوا) |
مقدمه سرانجام پراتیک اعتراضی 1 3 آبان نیز در فضایی بشدت پلیسی – امنیتی، با حضور هزاران تن از اقشار مختلف مردم، در تهران و بعضی از شهرستانها با دادن پیامهایی قوی به ولی فقیه رژیم برگزار شد. در این روز مردم چون گذشته با اتحاد و درایت و هوشیاری بالایی که از خود نشان دادند، توانستند دگر بار صحنۀ مرگ رژیم را در مقابل چشمان عمله های سرکوبگر ملاهای حاکم بخوبی ترسیم کرده و آخر و عاقبت فلاکت بارشان را به تمامی مهره های ریز و درشت این رژیم بی آینده یاد آور شوند. افزوده شدن تجربیات مردمی و دستاوردهای جمعی این روز به تجربیات قبلی، مسلما آتش تهیۀ خوبی برای پراتیک های بعدی فراهم آورده است. تابلوی سیاسی امروز ایران در رابطه با فضای قبل از تظاهرات 1 3 آبان، بحث های رسانه ای پیرامون تایید و یا عدم تایید این تظاهرات و درستی و یا نادرستی فرا خواندن مردم برای شرکت در تظاهرات خیابانی 1 3 آبان توسط نیروها و اپوزیسیون سرنگونی طلب بسیار چشمگیر بود. بالطبع طرح این موضوع و بدنبال آن تنوع نظرات ابراز شده در سایت سرنگونی طلب دیدگاه نیز نمی توانست از دیده ها پنهان بماند. جمعی از دوستان معتقد بودند که این روز از جمله روزهای نمادین و ساخته و پرداختۀ رژیم بوده و نباید بدنبال جریانی افتاد که رهبری آنرا سردمداران سابق این رژیم در دست دارند. تعداد دیگری از دوستان نیز این نگرش را مردود شمرده و شرکت فعالانۀ مردم در این تظاهرات را مشروع و حتی لازم ارزیابی کردند. بهر صورت در ورای بحث های رسانه ای، بخش قابل توجه ای از آحاد ملت، با پذیرش بهای رو در رویی با نیروهای هار امنیتی و انتظامی رژیم با آمدن به خیابان ها و پیوستن به همدیگر آنچه را که به صلاح خود می دیدند، انجام دادند و روز بیاد ماندنی دیگری را در دفتر تاریخ مبارزات مردم ایران به ثبت رساندند. اجازه بدهید که این موضوع را روشن کنم که رسیدن به تعریفی مشخص و مقبول از اوضاع جاری کشور و یا جنبش سبز و غیره، از وادی همین بحث ها و اختلاف نظرهای اولیه می گذرد. بشرطی که قصدمان آموختن و پذیرش صادقانۀ حرف حساب دیگران باشد. بنظر میرسد که بزرگترین نگرانی آندسته از رفقایی که نظر مساعدی نسبت به جنبش کنونی مردم ندارند، ترس از دوباره گزیده شدن ملت از همان سوراخ ماری است، که در سال 57 از طریق اش گزیده شدند. این نگرانی در جاهایی میتواند بجا و هشدار دهنده باشد و در جاهایی هم بی جا و باز دارنده. در همین رابطه مایلم به چند نکتۀ کوتاه زیر اشارتی داشته باشم. جنبش سبز اولیه، زاییدۀ عکس العمل اعتراضی رای دهندگانی بود، که در تقلبات انتخاباتی ریاست جمهوری ماه ژوئن در تهران، رای خود را بنا حق در خورجین احمدی نژاد یافتند و خواهان پس گرفتن رای خود بودند. این خواسته در همان روزهای اولیه اعتراضات، توسط سید علی خامنه ای نادیده گرفته شد و به این ترتیب رای مردم معترض ملا خور شد. از آن پس مردم با علنی تر کردن خواستۀ قلبی چندین و چند سالۀ خود بطور آشکارتری در مسیر سرنگونی رژیم ولایت فقیه قدم گذاشتند، که شعارهای ضد ولایت فقیه آنان در تظاهرات 1 3 آبان موئد این ادعاست. این همان هدف مشترکی است که تمامی تلاشگران جنبش دیر پای و اصیل مردمی در ایران، طی سه دهۀ حاکمیت استبداد دینی در کشورمان بدون وقفه پی گیر آن بوده اند. حال با عمومی شدن نسبی جنبش معروف به "سبز" که غالب همراهانش در عمل نشان داده اند، که بر خلاف خواستۀ موسوی، خواهان سرنگونی رژیم ولایت فقیه در کشور هستند، و گره خوردنش با جنبش دیر پا و آزادیخواهانۀ مردم ایران، دیگر روا نیست که تلاش های خالصانۀ مردم ایران را با مارک های آغشته به رژیم آلوده سازیم. توصیف و تشریح تابلوی سیاسی امروز ایران نیازمند دیدن و فهم کردن تمامی نقش و نگار ها و تنوع رنگ های ساده و تر کیبی بکار رفته در آن است. نیافتادن در چاه ویل سال 57 و جلو گیری از تکرار آنچه که بر سر ما رفت، سخن بر حقی است. حفظ هشیاری در مقابله با طرح های خبیثانه ای که به سازش کشانیدن احتمالی خیزشهای شجاعانۀ مردمی را مد نظر داشته باشد، نیز بدون شک امری ضروری است، اما باید توجه داشت که هر گردی هم گردو نیست. همچنانکه نه موسوی امروز در موقعیت امام گونۀ خمینی سال 57 است و نه مردم ایران امروز، به بی تجربگی نسل گذشته ای که بعلت اختناق سیاسی حاکم در رژیم شاه فرصت چندانی برای تجربه اندوزی نداشت. شایان توجه است که امروزه بیش از بیست هزار وبلاگ نویس در ایران داریم! بیش از دو میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی داریم که فغان ولی فقیه رژیم را در آورده اند. تعداد قابل ملاحظه ای متخصص و استاد و تحلیل گر سیاسی مخالف رژیم در این کشور 70 میلیونی وجود دارند که همواره مورد ستم و بغض و کین گردانندگان جاهل این نظام ضد مردمی قرار داشته ودارند. آیا شرکت در روزهای منتسب به جمهوری اسلامی عملی غلط و اپورتونیستی است؟ به نظر من خیر. چرا؟ چون: 1- باید مظاهر و سنبل های دست ساز این رژیم محتضر را که در واقع خاک ریز های حفاظتی و ایمنی آن محسوب می شوند، یک به یک فتح کرد تا به دروازۀ کاخ ظالمان رسید. 2- همانگونه که در میادین نبرد، میتوان از سلاح های به غنیمت گرفته شدۀ دشمن بر علیه اش بهره گرفت، در رابطه با رژیم نیز می توان از امکانات و متعلقاتش در جهت تضعیف و شکست اش بهره جست. 3- از روزهایی که رژیم در پی روند گذشته، مجبور به فرا خواندن به اصطلاح پشتیبانان خود برای شرکت در راه پیمایی های نمایشی است، باید حد اکثر استفاده را در جهت شکل دهی گرد همایی های اعتراضی و بر گرداندن ترفند های حاکمان عوامفریب آن به خیمه های ریایی خودشان بعمل آورد. فراموش نکنیم که در روزهای عادی، نهادهای سرکوبگر رژیم تحمل یک گرد همایی صلح آمیز ده نفره را هم ندارند. 4- برای استمرار و گسترش پراتیک های اعتراضی مردمی در راستای کسب آمادگی های لازم برای فتح نهایی، هر فرصت محدودی را هم برای پیوستن مردم بهم و شرکت در تظاهرات جمعی بر علیه این نظام طالبانی باید غنیمت شمرد. هسته های فعال زیر زمینی در عبور از چنین پراتیک های مستمر اعتراضی است، که امکان شکل گیری می یابند. برای تشکل های اپوزیسیون بر انداز نیز حضور مستمر نیرو های فعل و آگاه جامعه در خیا بان ها، فرصت بسیار نادری است برای یار گیری از عناصر مردمی ای که بدنبال عملگرایی بیشتری هستند. 5- مردم با مشاهدۀ حضور یکدیگر در کنار هم، انگیزه گرفته و بتدریج هاله های ترس را از ذهنشان زدوده و آبدیده تر از تظاهرات قبل پا به میادین نبرد برای احقاق حقوق مشروع شان می گذارند. 6- شرکت همگانی مردم در تلاشی انسانی و ملی و ایستادن آنها در کنار همدیگر برای محقق کردن هدفی مشترک که همانا سرنگون کردن حاکمان دیکتاتور رژیم جمهوری اسلامی با تمامی مظاهر و نهادهای سرکوب گراش است، و جایگزین کردن آن با حاکمیتی مردمی، جلوۀ بارزی از شکل گیری یک همبستگی ملی است. بنابر این بعضی از ایده آل خواهی های نسنجیده در رابطه با موضوع فوق می تواند رودر رویی در مقابل چنین خواستۀ ملی ای را در بطن خود بپروراند. 7- در این میان موضع منطقی و مردمی سازمانهای سیاسی برانداز بویژه سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در قبال تحولات پیچیدۀ جاری کشور، شایان توجه بوده و نشان از توجۀ آنها به گره زدن خود با نیروی لایزال اجتماعی و خواسته های مردمی در داخل کشور دارد. نگرش درستی که بنظر می رسد، نگاه مثبتی به مقولۀ همبستگی ملی و فشردن دست های پاک و سالم دارد. 8- حفظ اصول مبارزاتی و غبار زدایی دایم از خویشتن خود، لازمۀ دوام آوردن در صحنه مبارزه و در فرازی بالا تر، میدان نبرد با هر نظام استبدادی و بویژه حاکمیت دجال و مذهبی آخوندهاست. اما سیاه و سپید کردن مقولات سیاسی و مبارزاتی و زندانی کردن ذهن و اندیشه در حصاری خود ساخته، لزوما نشانۀ حفظ اصول و انقلابی بودن نیست. برای ایجاد تحولی بنیادین در سیستم حکومتی کشور، نمی توان تا ابد به نوشتن و کار فرهنگی دل خوش بود و منتظر ماند تا بلکه فرشته ای با مشخصاتی که در سر داریم، بعنوان رهبر یا کادر رهبری جنبش مردم ایران از دل کهکشان ها ظهور کرده و به داد ملت ایران برسد. بلکه باید ماکزیمم خواسته هایمان را در چهار چوب بضاعت و فر صت های کنونی کل جنبش مان بجوییم و برایش برنامه ریزی کنیم. کاری که به حق به شجاعت و شعور و عملگرایی نیاز دارد. در غیر اینصورت بجای قطاری سریع السیر مجبور می شویم که با گاری طی طریق کنیم. مناسبت های دیگری که غبار رژیم بر تن آنها نشسته است، در راه هستند. برای دستیابی به نتیجه ای بهتر، باید هر چه متحدتر و یکصداتر به پیش رفت. سایت دیدگاه |
۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
هدف مشترک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر