یونس پارسا بناب
درآمد
رویدادهای تکان دهنده مبارزاتی دو ماه گذشته ( از ٢٢ خرداد به این سو ) تجلی یکی از پر شکوه ترین جنبش های دخالت گر همگانی در تاریخ مبارزات مردم ایران بویژه در سه دهه عمر جمهوری اسلامی است. این جنبش دخالت گر در جهت کسب حق تعیین سرنوشت که امروز در ایران در پهنا و بُعدی بی نظیر جریان دارد، جنبشی است دموکراتیک و عمومی که آحاد و اقشار مختلف توده های مردم بویژه زنان و جوانان، در آن شرکت فعال دارند. بررسی جامع جنبش های دخالت گر بزرگ و کوچک تاریخ معاصر ایران، ازجنبش تنباکو در ١٢٧٠ خورشیدی تا جنبش ١٨ تیر سال ١٣٨٧ نشان می دهد که ادامه یک جنبش همگانی و دموکراتیک برای اینکه به پیروزی برسد، نیاز مبرم به رهبری قابل اعتماد و مقبول از طرف توده های مردم دارد. بدون تردید، جنبش کنونی ( حداقل در حال حاضر ) یک جنبش خود جوش است. درست به خاطر این امر است که تمامی نیروهای سیاسی - اجتماعی متعلق به جامعه ایرانی چه در داخل رژیم جمهوری اسلامی ( البته به استثنای جناح خامنه ای – مافیای نظامی مالی ) و چه در خارج از رژیم منجمله اپوزیسیون خارج از ایران، از این جنبش حمایت می کنند. در این نوشتار بعد از بررسی چند و چون نیروهای اپوزیسیون طرفدار جنبش کنونی و قلمروها و حوزه های سیاسی عمل آنها، به توضیح و تشریح یک بدیل و راهکار در جهت ادامه جنبش و پیروزی آن می پردازیم. در تهیه و تنظیم این پیشنهاد، نگارنده از آزمون ها، تجربه اندوزی ها و درس آموزی های منبعث از جمع بندی های تاریخ جنبش همگانی مردم ایران از یک سو و جنبش های مترقی و دموکراتیک کنونی کشورهای دیگر جهان به ویژه کشورهای آمریکای لاتین و جمع بندی های جامع و تحلیلی فعالین درون فوروم های اجتماعی جهانی منجمله فوروم جهان سوم و کنفرانس باماکو از سوی دیگر، استفاده کرده است.
طبقه بندی نیروهای اپوزیسیون طرفدار جنبش فعلی ایران
نیروهای اپوزیسیون طرفدار جنبش همگانی اخیر در داخل، و در خارج از ایران را می توان به سه طیف تقسیم کرد:
جبهه کار* از " درون " نظام
این نیروها و شخصیت ها که عرصه و گستره سیاسی عمل و فعالیت خود را در " درون " رژیم جمهوری اسلامی قرار داده اند، تلاش می کنند که با ایجاد یک جبهه متشکل از " اصلاح طلبان " ( سنتریست ها ) و دموکراسی خواهان سکولار به هدف خود که فقط تسخیر قدرت در محدوده حکومت و نظام اسلامی است، برسند. به فرض که این رهبری موفق به ایجاد چنین جبهه و ائتلافی گشته و پیروز هم بشود، قدرت و حاکمیت از جناح " شکست خورده " (جناح خامنه ای و مافیای نظامی / مالی = بورژوازی بازرگانی بوروکراتیک محافظه کار ) به جناح و یا جبهه ی " پیروز " ( جبهه ی ائتلافی موسوی/ رفسنجانی / کروبی/ خاتمی = بورژوازی لیبرال صنعتی بوروکرات ) منتقل می شود. اما نباید فراموش کرد که در حال حاضر توازون قوا به ویژه در عرصه نیروهای نظامی، به سود جناح حاکم ( خامنه ای / مافیای نظامی/ مالی ) است در نتیجه احتمال موفقیت چنین جبهه ای بسیار بعید و ناچیز است. یکی از پی آمدهای منفی مبارزه و کارزار در " درون نظام " این است که مثل ادوار گذشته بخش نسبتا قابل توجهی از روشنفکران و فعالین چپ مارکسیست و ملی گرایان چپ از کمپ جبهه طرفداران خط استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی جدا شده و برای مدتی در توهم امکان تغییر و دگردیسی فرو رفته و حتی گاها بعضی از آنها قربانی پروسه فلاکت بار استحاله گردند. قرار دادن عرصه سیاسی عمل و کارزار در " درون " نظام به هیچ وجه پدیده نوظهور و بی نظیر در تاریخ مبارزاتی و جنبش های دخالت گر و دموکراتیک مردم ایران نیست . نیم نگاهی به مقاطع تاریخی مبارزات مردم ایران نشان می دهد که مثلا در سالهای آغازین دهه ١٣٤٠ ( دهه ١٩٦٠ میلادی ) ، در بحبوحه تدارک برای آغاز " اصلاحات ارضی " بخشی از فعالین سیاسی که در جنبش سالهای ١٣٤٢ –١٣٣٩علیه رژیم شاه نقش قابل توجهی ایفاء کرده و حتی قربانی هائی نیز ( مثل قتل دکتر ابوالحسن خانعلی دبیر دبیرستان های تهران ) را متحمل شده بود، به این توهم روی آورد که از درون نظام امکان تغییر رژیم وجود دارد. با غوطه ور گشتن در این توهم، تعدادی از فعالین مثل محمد درخشش به همکاری با دولت علی امینی روی آورده و بلافاصله استحاله گشتند. همین طور در اواسط دهه ١٣٤٠ در بحبوحه گسترش و رشد کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی، بخشی از فعالین و آغازگران کنفدراسیون تحت تاثیر تبلیغات وسیع رژیم شاه در مورد " اصلاحات ارضی " و پی آمدهای " مثبت " اجتماعی و سیاسی آن، به تبلیغ تئوری " بازگشت " از خارج به داخل و قرار دادن عرصه سیاسی عمل در درون " نظام " پرداخت. تعدادی از این فعالین مثل شاهین فاطمی، مجید تهرانیان و غیره که از وجهه و اعتبار قابل توجهی در بین دانشجویان درون کنفدراسیون برخوردار بودند، چمدان ها را بسته و عازم ایران گشتند که با قرار دادن عرصه سیاسی عمل خود در درون نظام موفق به " تغییر " و " دگردیسی " در رژیم گردند. ولی تاریخ نشان داد که " بازگشت " همان و استحاله گشتن در نظام همان. در نیمه دوم دهه ١٣٦٠ ( نیمه دوم ١٩٨٠ میلادی )، گورباچف و شیوارنادزه و یارانشان به این نتیجه رسیدند که با قرار دادن عرصه سیاسی عمل در درون نظام امکان " رفورم " میسر خواهد گشت. آنها نه تنها نتوانستند رفورم در درون نظام بوجود آورند بلکه توهم یوتوپیک آنان منجر به فروپاشی و تجزیه یک " ملت – دولت " بزرگ و صاحب تجربه و قدرت در جهان و تغییر عظیم در چشم انداز توازن قوا در سطح کره خاکی گشت. سرنوشت شخصیت ها و جبهه ایکه امروز در درون جنبش کنونی ایران می خواهند با قرار دادن عرصه سیاسی عمل خود در درون نظام به هدف خود ( تسخیر قدرت ) برسند، چندان تفاوت کیفی با سرنوشت اسلاف ایرانی خود در روزگاران گذشته نخواهند داشت. تنها پی آمدی که از تشکیل چنین جبهه ای عارض می شود ( آنهم برای مدتی کوتاه ) جلوگیری و ممانعت از شکل گیری و رشد جبهه ایست که هدفش تسخیر قدرت نیست بلکه می خواهد با بسیج مردم بویژه جوانان، دور محور سه گانه ی مردمی - استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی - در درون جنبش همگانی کنونی به عنوان یک بدیل گسترش یابد.
جبهه طرفدار خط کار در " بیرون " از ایران
تشکیل و بسط جبهه ای که گستره عمل سیاسی خود را بیرون از ایران و در وابستگی به نیروی خارجی ( عمدتا آمریکا ) قرار می دهد نیز تا این زمان ناکام مانده است. زیرا نیروهای متعلق به این کمپ و جبهه، عرصه سیاسی عمل را نه در درون و بین مردم ایران بلکه در " بیرون " از ایران در وابستگی و یا " در انتظار کرامت آمریکا " نشستن قرار داده اند. بررسی تاریخ صد ساله مبارزات سیاسی مردم ایران ( از انقلاب مشروطیت تا انقلاب بهمن ١٣٥٧ ) نشان می دهد که آنهائی که مثل محمد علیشاه و شیخ فضل الله نوری (١٢٨٧خورشیدی ) رضا شاه و سید ضیاء الدین طباطبائی (١٢٩٩خورشیدی ) و شاه – زاهدی و آیت الله کاشانی (١٣٢٢خورشیدی ) محل و حیطه سیاسی عمل خود را در " بیرون " از ایران و در وابستگی به نیروهای خارجی در مقاطع مختلف تاریخی ( اول به روسیه تزاری، سپس به امپراطوری انگلستان و متعاقبا به آمریکا ) قرار داده اند حتی اگر مقطعی و در کوتاه مدت هم موفق شده اند، در دراز مدت با مداخله گری به حق مردم ایران در تعیین سرنوشت خویش با شکست روبرو شده اند. زیرا آنهائی که عمدتا استقرار استقلال ( حاکمیت ملی )، آزادی و عدالت اجتماعی را هدف دانسته اند بسان یک ستون مقاومت، مانع از آن گشته اند که قدرت خارجی چنین جبهه ای را بوجود آورده و براه اندازد .
نیروهای طرفدار خط کار در بین جامعه ملی
از زمان انقلاب مشروطیت تاکنون وقتی که سه اصل استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی هدف شده اند، محل و عرصه سیاسی عمل نه در " درون " نظام ( قدرت حاکم ) و نه در " خارج " از ایران ( و در وابستگی به قدرت خارجی زمان ) بلکه در درون جامعه ملی به ویژه در بین اقشار مختلف زحمتکشان و ستمدیدگان قرار داشته است. جبهه ها و ائتلافاتی که با هدف استقرار سه اصل مردمی تحت رهبری سالم، متحد و قابل اعتماد و مقبول توده های مردم شکل گرفته و عموما به پیروزی های چشمگیر با پی آمدهای غنی و مثبت دست یافته اند، تعداد کمی در تاریخ مردم ایران نبوده اند. پیروزی جنبش " فتح تهران "، خلع و تبعید محمد علیشاه و سرنگونی " استبداد صغیر " تحت رهبری مشروطه طلبانی چون ستارخان (١٢٨٨خورشیدی ) ، پیروزی جنبش خیابانی در آذربایجان (١٢٩٩خورشیدی ) و پیروزی قیام تاریخی ٣٠ تیر (١٣٣١) نمونه هائی از جنبش های دخالت گر و درخشان با اهداف نمایان در تاریخ مبارزاتی مردم ایران بودند. به نظر نگارنده دستاوردهای تاریخی جنبش های فوق الذکر این است که جنبش زمانی به پیروزی نایل می گردد که بدون حمایت از قدرت های خارجی زمان جاری با سرنگونی استبداد حاکم و استقرار حاکمیت ملی ستون پایه های گسترش آزادی های دموکراتیک، سکولاریسم و تجددطلبی را بنا نهاده و به هدف خود گسترش عدالت اجتماعی نایل آید . به کلامی دیگر، ادامه جنبش همگانی فعلی تا پیروزی، نیازمند بدیلی است که هدف مثلث خود ( استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ) را رها نساخته و عرصه سیاسی عمل ( میدان کارزار ) را که " درون " جامعه ملی بویژه در بین زحمتکشان است، ترک نکند. بر این اساس، فعالین درون این جبهه، به ضرورت باید خود را از قید و شرط دو عرصه سیاسی عمل ( یکی حیطه و حمایت قدرت خارجی و دیگری قلمرو رژیم حاکم ) رها ساخته و هدف خود را دربست در خدمت استقرار سه اصل مثلث قرار دهند. بنابراین، چالشگران ضد نظام که با داشتن طرز فکرهای مختلف و تعلق خاطر به نحله ها و سازمانها و احزاب متنوع، در طول زمان، به سه اصل مثلث وفادار مانده و اینک در جنبش همگانی کنونی شرکت دارند و قلمرو و عرصه عمل سیاسی خود را در درون جامعه ملی ( بویژه زحمتکشان و ستمدیدگان ایران ) قرار داده اند، وظیفه دارند که با حمایت توده های مردم ستاد رهبری جبهه ای را تشکیل دهند که تغییر ساختار رژیم استبدادی جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت مردمی مستقل ( ازنظام جهانی سرمایه ) هدف آن باشد.
چگونگی ابعاد و پهنای ستاد رهبری : یک پیشنهاد
این جبهه می تواند به روش تجربه تاریخی و شیوه جنبش عملی تشکیل گردد یعنی به تدریج از راه بسط و گسترش همکاری های عملی بین چالشگران ضد نظام و با مشارکت توده های مردم تشکیل گشته و به طور سرتاسری پهنا بگیرد . مولفه های مهم این بدیل سازمانی ( " جبهه ای واحد " ) عبارتند از :
- ویژگی های بدیل دموکراتیک با هدف استقرار سه اصل مثلث مردمی : استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی.
- ویژگی ها و ماهیت دولت حقوق مدار در ارتباط با خواسته های اجتماعی، مدنی، ملی و طبقاتی مردم از یک سو و مشخص کردن سیاست خارجی کشور بویژه در مقابل نظام جهانی سرمایه، از سوی دیگر بر وفق حاکمیت و حقوق ملی مردم .
- وظایف اصلی دولت " حقوق مدار " و وفادار به حاکمیت مردمی:
الف – حمایت از پروسه بی پایان " دموکراتیزه ساختن دموکراسی " و بسط و تعمیق آزادی های دموکراتیک در سراسر ایران .
ب – بسط و گسترش جامعه باز و برخوردار از یک اقتصاد ملی بر اساس گسست از اقتصاد صدور محور تک محصولی و توسعه و تاکید بر ایجاد اقتصاد تولید مدار چند محصولی .
ج – قرار دادن سیاست خارجی ایران در خدمت سیاست داخلی یعنی نیازهای جامعه ملی ایران ( جلوگیری از ورود امواج فلاکت بار " بازار آزاد " نئولیبرالی و اتخاذ سیاست های ضد خصوصی سازی، ضد کالا سازی و ضد ملی زدائی ).
این مباحث، چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی را با شیوه های گفتگو و جابجائی گفتمان های جاری که در درون جنبش های همگانی اجتماعی و دموکراتیک که در کشورهای مختلف بویژه در کشورهای آمریکای لاتین، رواج یافته اند، آشناتر ساخته و به تجربه اندوزی های شرکت کنندگان در جنبش اخیر ایران پهنا و عمق می دهند. مضافا این مباحث توافق همگانی نسبت به اصول قانون اساسی جدید که ترجمان حاکمیت مردمی است و قلمرو مبارزاتی خود را در داخل جامعه ملی ایران ( و نه در داخل نظام جمهوری اسلامی و نه در بیرون از ایران در وابستگی به نیروی خارجی ) قرار داده است، را فراهم و میسر می سازد .
- ضرورت دارد از این واقعیت که در طول سه دهه گذشته جبهه ها، اتحادیه ها و هر گروه و دسته ای دیگر که بوجود آمده و متعاقباً از میان رفته اند و یا علیرغم کوشش های زیاد نتوانسته اند حتی تشکیل گردند، تجربه اندوخت. باید این درس را بیاموزیم که جبهه واحد برای تعیین تکلیف یا رسانیدن اهداف ویژه یک بخش و یا قشر و طبقه ای از آحاد مردم بوجود نمی آید. این جبهه باید از چالشگران و شرکت کنندگان جنبش همگانی کنونی تشکیل گردد که علیرغم داشتن بینش های مختلف و متفاوت، محل تلاقی های سیاسی و دسترسی به خواسته های گروهی خود را در " داخل نظام " و در " خارج " از ایران ( در وابستگی به نیروی خارجی ) قرار نداده و هدفشان استقرار استقلال ( حاکمیت مردمی )، آزادی و عدالت اجتماعی در ایران است.
- با توجه به این امر که جنبش کنونی عرصه کارزار را بتدریج در جامعه ملی ( و نه در " درون " نظام و یا در " خارج " از ایران در وابستگی به نیروی خارجی ) قرار می دهد، نیازمند به نیروی محرکه سیاسی ( ستاد رهبری و سخنگو ) می شود. بر این اساس نوعی هماهنگی در عین رعایت کثرت آراء در میان چالشگران ضد نظام ضرورت پیدا می کند. در این راستا تصدی جریان آزاد اندیشه ها، پیشنهادها، اطلاعات از یک سو و هماهنگی اکسیونهای مبارزاتی مردم از سوی دیگر در حوزه تصدی جبهه متشکل از گروه های داخل و خارج از ایران قرار می گیرند. این گروه ها در جریان تشکیل جبهه لازم است مراقب حوزه سیاسی عمل خود بوده و نگذارند گروه ها و افرادی که عرصه " درون نظام " و یا قلمرو قدرت خارجی را میدان عمل خود قرار می دهند، با تغییر عرصه عمل، جنبش همگانی کنونی را به بیراهه کشیده و عملا اخته سازند .
- با توجه به ملاحظاتی مثل وجود تردیدها، سوء ظن ها، کم امیدی ها، محدودیت ها و عدم اعتماد در بین بخشی از چالشگران ضد نظام، نباید منتظر شد که همه در گروه ها و سپس در شکل گیری و توسعه تشکیل " جبهه ی واحد " شرکت کنند. پس آنهائی که آسودگی خاطر دارند و آماده اند می باید کارزار خود را در جهت ایجاد بدیل اصیل ( " جبهه واحد " ) هرچه زودتر آغاز کنند.
- از آنجا که بر اصول سه اصل مثلث استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، قلمرو عمل سیاسی در بیرون از عرصه های استبداد حاکم و قدرت خارجی ( امپریالیسم ) قرار می گیرد و ابتکار عمل از آن مردم که خواهان حق تعیین سرنوشت خویش هستند، می گردد همواره می باید از کسان و سازمان ها و احزاب و تشکل هائی که خود را از آن محدوده ها و قلمروها رها ساخته و به کمپ مردم پیوسته اند، استقبال کرد .
- در تحلیل نهائی، وقتی که طرفداران خط استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ابتکار عمل را در جنبش دخالتگر و همگانی کنونی در دست می گیرند می باید از سه مرحله روشن عبور کنند:
- مرحله اول، "عبور " موفقیت آمیز از دغدغه ها و عادات نکوهیده سکتاریستی گذشته و " گذار " به صحنه رهائی بخش ملّی همسوئی ها، همدلی ها و وحدت نظر روی اصول و استراتژی های مبارزاتی مشترک ( سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از " بیرون " نظام بدون وابستگی و تعلق خاطر به نظام جهانی سرمایه ) است.
- مرحله دوم، جمع بندی آزمون ها، درس آموزی ها و تجربه اندوزی ها از دستاوردهای جنبش های مترقی و دموکراتیک مردم ایران در صد وسه سال گذشته از یک سو و از دستاوردهای جنبش های مترقی و دموکراتیک خلق های کشورهای جهان بویژه در آمریکای لاتین، از سوی دیگر است. بدون تردید این جمع بندی بطور قابل ملاحظه ای می تواند به پروسه رهائی بخش همسوئی ها و همدلی ها در جهت ایجاد و توسعه یک بدیل اصیل ( " جبهه واحد " ) شدت بخشد .
- مرحله سوم، اتحاد عملی گروه های کار و گروه تدارکاتی در جهت ایجاد بدیل ( " جبهه واحد " ) به عنوان نیروی محرکه و سخنگوی جنبش دخالتگر و همگانی کنونی مردم ایران است. در بخش جمع بندی ها و نتیجه گیری این نوشته به چرائی و ضرورت تاریخی ایجاد یک بدیل اصیل جبهه واحد که شرکت کنندگان در جنبش دخالتگر و دموکراتیک به جد از چالشگران ضد نظام طلب می کنند، می پردازیم.
جمع بندی ها و نتیجه گیری
١– نیروها، گروه ها و شخصیت هائی که محل و گستره سیاسی و عمل ( فونکسیون ) خود را در " درون " نظام جمهوری اسلامی قرار می دهند .
١– تشکیل گروه تدارک از نمایندگان سازمانها، احزاب، سندیکاها، انجمن ها، کانونها و شخصیت ها . این گروه که عملا قدم اول در جهت ایجاد " جبهه واحد " ضد نظام محسوب می گردد، می تواند کار را با بحث آزاد و انتشار مرتب حاصل مباحثات آغاز کند. سوژه های بحث ها می توانند در دوره آغازین، عبارت باشند از :
١– در پرتو جنبش همگانی و دخالتگر ( در حق تعیین سرنوشت خویش در جهت استقرار حاکمیت مردمی و احقاق حقوق ملی ) کنونی، تدارکات در جهت ایجاد یک " جبهه واحد " توسط گروه های کار در داخل و خارج از ایران بیش از هر زمانی در سی سال گذشته، به یک امر ضروری و فوری تبدیل گشته و می باید مجدانه در صدر ارجحیت های کلیه چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی که حوزه مبارزاتی و محل سیاسی عمل خود را " خارج " از نظام و بدون وابستگی به نیروی خارجی ( امپریالیسم ) قرار داده اند، محسوب گردد. ٣– این نیروها که به حق در سی سال گذشته با کلیت رژیم جمهوری اسلامی از یک سو و با نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم ) از سوی دیگر خط کشی کرده اند، زمانی لیاقت و ظرفیت قرار گرفتن در راس جنبش دخالت گر فعلی مردم را به حق کسب خواهند کرد که متفقا به عنوان یک بدیل مناسب، متحد و موثر در انظار عمومی حضور عینی یافته و اعتماد اجتماعی و سیاسی توده های مردم ( که به حق محتاط و نگران اوضاع هستند ) را جلب کنند. راه جلب اعتماد و حمایت مردم، بدون تردید رشد و عروج این بدیل ( " جبهه واحد " ) به مثابه رهبر مبارزات دخالت گرانه جنبش کنونی مردم ایران است.
٦– اقشار مختلف مردم ایران به ویژه جوانان و زنان، که شرکتشان در جنبش بعد از انتخابات بی سابقه بوده است، با مراجعه به تاریخ و غور و تفحص در ادوار آن متوجه شده اند که وقتی آنها تصمیم خود را گرفتند و برای تعیین سرنوشت خویش به عنوان شهروندان کشور ایران به میدان چالش و کارزار آمدند، چگونه مستبدین حاکم و حامیان امپریالیست آنها را حداقل در سه نوبت ( انقلاب مشروطیت ، جنبش ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن ١٣٥٧ ) مستاصل و درمانده ساخته و وادار به عقب نشینی ساختند .
٢– نیروها، گروه ها و شخصیت هائی که محل و عرصه سیاسی عمل خود را " بیرون " از نظام و " بیرون " از ایران و در وابستگی به قدرت خارجی ( امپریالیسم ) قرار می دهند و در " انتظار کرامت " آن روز شماری می کنند. ٣– نیروها، گروه ها و شخصیت هائی که عرصه و گستره سیاسی عمل خود را در درون جامعه ملی به ویژه در بین زحمتکشان و مردم ستمدیده ایران قرار داده و هدفشان صرفا استقرار سه اصل: استقلال ( حاکمیت مردمی )، آزادی و عدالت اجتماعی است.
٢– بر اساس الگوی بالا، در داخل کشور، چالشگران ضد نظام در سطوح مختلف اقشار مردم ( کارگران ، دانشجویان و دانشگاهیان، معلمان، هنرمندان، نویسندگان، دهقانان، پیشه وران، کارمندان دولت و....) می توانند گروه های فراوان کار تشکیل دهند. البته نمایان و روشن است که به خاطر حضور مامورین امنیتی گروه هائی که بدین سان تشکیل می شوند حتما رازداری را در آنچه به هویت اعضاء مربوط می شود و روش و شیوه های کار را با حفظ استقلال نسبی خود رعایت می کنند . ٣– در بیرون از مرزهای ایران استبداد زده، در شهرها و مناطق هر یک از کشورها که ایرانیان مقیم هستند، چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی که در تعیین سرنوشت ملی خود عرصه عمل سیاسی خود را در " خارج " از ایران در وابستگی به نیروی خارجی قرار نداده اند، می توانند از تجارب، حمایت ها و همکاری های نیروها، احزاب و سازمان های دموکراتیک و ضد نظام جهانی سرمایه که توسط نیروهای چپ و دیگر نیروهای برابری طلب غیر ایرانی در این شهرها و مناطق مختلف تشکیل یافته و حضور دارند، نیز بهره مند و برخوردار باشند. چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی که در گروه های مختلف کار، فعالیت می کنند، ضرورت دارد به نکات مهمی در زیر توجه کنند: ٢– در این مقطع تاریخی که جنبش همگانی اخیر ایران در مقام مقایسه با دیگر کشورهای منطقه، فراگیرتر، عمیق تر و پایدارتر رشد و پهنا یافته، وظیفه ی چالشگران ضد نظام چیست؟ نیروها و چالشگران چپ ایران منجمله مارکسیست ها، همراه با دیگر نیروهای طرفدار استقرار استقلال ( حاکمیت مردمی )، آزادی و عدالت اجتماعی ( که در تاریخ صدوسه ساله گذشته ایران در راس جنبش های دخالتگر مردم ایران قرار داشتند ) امروز وظیفه ومسئولیتی سنگین دارند. ٤– سرنوشت مردم ایران را نه جمهوری اسلامی سرمایه و نه نظام جهانی سرمایه بلکه جنبش های دخالت گرانه سیاسی و اجتماعی مردم مثل جنبش همگانی کنونی، تعیین خواهند کرد. اگر سانسور، خفقان و سرکوب و یا توپ و تانک و زره پوش قادر بودند سرنوشت ملی را در جائی رقم بزنند، اشغالگران عراق با خرج صدها میلیارد دلار بعد از گذشت شش سال با بحران و ناکامی مواجه نگشته و در باتلاق بی اعتباری و تنفر فرو نرفته بودند. در انظار اکثر مردم ایران، رهبران جمهوری اسلامی بویژه خامنه ای/احمدی نژاد و مافیای نظامی – مالی، کمتر از سرکردگان نیروهای اشغالگر آمریکائی در عراق مورد تنفر شدید مردم نیستند.
٥– مردم ایران می دانند که جنبش دخالتگرانه و همگانی کنونی نیز مثل جنبش های مترقی و دموکراتیک گذشته آنها دارای دشمنان رنگارنگ داخلی و خارجی است. آنها به حق نگران رشد اوضاع بوده و از این دشمنان هراس دارند. آنچه که باید در صحنه کارزار جنبش حضور فعال یافته و رشد یابد، عروج یک بدیل اصیل جبهه واحد با رهبری مطمئن و قابل اعتماد از اتحاد نیروهای طرفدار حاکمیت مردمی و حق تعیین سرنوشت ملی است. ٧– امروز نیز مثل ادوار گذشته، اوج گیری جنبش همگانی کنونی، تداوم آن و ضمانت پیروزی مردم در گرو رشد و عروج یک بدیل اصیل مورد اعتماد مردم از سوی چالشگران ( نیروهای چپ، مارکسیست، دموکراتیک و ملی گرا ) است که خواهان آزادی مردم از یوغ جمهوری اسلامی و سلطه نظام جهانی سرمایه(امپریالیزم) هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر