2دی
خودنويس:روز پس از تشييع جنازه آيتالله منتظري، برخی از روزنامههای دولتی به اشاره معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد از لقب «امام خامنهای» برای رهبر جمهوری اسلامی استفاده کردند.
لقب امام دادن به رهبری که در اوج بدنامی و نفرت در نزد افکار عمومی قرار دارد بار ديگر نشانهای است از نعل وارونهای دستگاه تبليغاتی و اتاقهای فکر دولت احمدينژاد بر سم يابوی خود زدهاند.
براساس يک نظرسنجی دولتی که نتايج آن اخيرا در اختيار برخی از مراکز قرار گرفته است، محبوبيت «امام خامنهای» به نسبت سال گذشته بيش از «پانزده درصد» کاهش يافته است. اين در حالی است که معمولا در نظرسنجيهای دولتی پاسخگويان جرات ابراز مخالفت علنی و سند به دست دشمن دادن ندارند، اما نگارنده به خاطر ميآورد در تمام نظرسنجيهايی که به دست وی در پژوهش معاونت سياسی صدا و سيما ميرسيد خامنهای وضعی رقت بار داشت و در اغلب مواقع دومين دولتمرد محبوب پس از رئيس جمهور وقت در همين نظرسنجيهای مغلوط و دستکاری شده بود.
بيش از سی سال پيش همين لقب برای خمينی به وی قدرت و کاريزمايی دهشتناک بخشيد که وی که در «نوفل لوشاتو» سخنانی کمابيش معقول در محدوده شعور مذهبی خود مانند "عدم دخالت روحانيون در حکومت، آزادی زنان در پوشش، آزادی بيان برای همه ، حتی کمونيستها و مراجعه به آرای عمومی" ميزد به محض آنکه پاياش به کشور رسيد کاری کرد که به قول منتظری روی شاه را در ديکتاتوری و جنايت سفيد کرد.
نخست فاتحه جمهوری را خواند و با رفراندم جمهوری اسلامی با ياری بهشتی و ديگران قوانين جزائی متوحشانه ای را حاکم کرد که از جمله آنها تبعيض براساس تفاوت بود و سپس با ياری منتظری اصل ولايت فقيه و ساير قوانينی که به ديکتاتوری منتهی ميشد را وارد قانون اساسی کرد، منتظری اما خود گفته است از نتيجه عملی ولايت فقيه خبر نداشته است و با تجربهای که با خمينی و سپس خامنهای يافت در پايان عمر به اشتباه خود اعتراف کرد.
اگر عنوان امام برای خمينی سبب شد تا با قداست روحانياش دستور هر جنايت، توطئه و دسيسهای را بدهد، اين عنوان کمکی به خامنهای نخواهد کرد چرا که نه خامنهاي، خمينی است و نه اين دوران، آن دوران. به قول مارکس همه پديدارهای تاريخ دوبار تکرار ميشوند يک بار به شکل تراژيک ، و بار ديگر به شکل کمدی سخيف!
اين روزها همگان در باره منتظری می نويسند «موج زدگی» خصيصه نخست طبقه متوسط است اما فراموش می کنند که نقش منتظری در تحکيم قدرت خمينی را يادآوری کنند چيزی که منتظری خود در واپسين سالهای حيات ش به انتقاد از خود پرداخت.
اصلاحطلبان در حالی اشک برچشم از منتظری سخن ميگويند که خود در صف نخست توطئه و دشمنی با منتظری برای برکنار کردن وی از قدرت بودند و يا حداقل در آن روزگار که منتظری به دليل انتقادهاياش از همين امامی که سنگش را بر سينه ميزنند تنها بود، خفقان گرفته بودند تا کرسی نخست وزيری و وزارت و رياست مجلس و قدرت خود را از دست ندهند، همانها که شاگردياش را می کردند از پشت به او خنجر زدند و همانها که در مقام فرزندی او بودند رنجنامه نوشتند و انشاء نويس عزل او شدند.
حال رانده شدگان از قدرت در عزای منتظری اشک ميريزند گويی از ياد برده بودند که همين هفته پيش به برخی از جوانان کم حافظه توصيه کرده بودند که عکس ديکتاتور و جنايتکار بزرگ را بردست بگيريد، توصيهای که صدای بسياری از مقلدانشان را هم درآورد و منتظری را ناچار کرد تا به لفافه بر جنايات خمينی انگشت گذارد و نهيب بزند که او معصوم نبود.
آنها که کعبه آمالشان خمينی ست و آرزوی بازگشت به دوران طلايی «امام خمينی» را ميکنند در واقع آرزوی بازگشت به فرمانروايی بی چون و چرای دوران حاکميت مطلق «جناح چپ» که از اتفاق عمله همه جنايات و قتل عام ها و ويرانی کشور در دوران خمينی بود را دارند.
مشکل اين حضرات البته نه مردم بلکه قدرت است، برای رسيدن به قدرت حاضرند عکس خمينی که هيچ عکس شيطان را هم به دست بگيرند.
آنها که در دستبوسی خمينی با علم و مشارکت در تمام جنايتها و مصائب بی نظيری که در دوران او رخ نمود بر يکديگر سبقت ميجويند و اکنون بر سر ميراث او با خامنهای دست به يقه شدهاند نه از منتظری چيزی آموختهاند و نه حتی از پس توجيه مقلدان خود که کورکورانه آنها را الگوی رهبری «جنبش سبز» قرار دادهاند برميآيند.
جنبشی که آنها خود را رهبر آن تصور ميکنند چانهزنی بر سر قدرت يا لحاف ملا يا به گفته حضرات «دعوای خانگی» است حتی اگر لنگه کفشی هم بخورند يا ذرهای هم اسپری فلفل استشمام کنند، هدف و مقصدی جز بازگشت به دفتر رياست جمهوری ندارد.
صدای منتظری که اين جنبش و خواستههای مردم از حد شعارها و وعده های انتخابات گذشته و کليت رژيم را زير سوال برده و در صورت عدم پاسخگويی به آن لاجرم منتهی به انقلابی ديگر ميشود البته در گوش اين آقايان عزادار نميرود.
به گمان من از پس از شانزدهم آذر تکليف و صف بخش مهمی از مردم با «شعارهای ساختارشکنانه» شان کاملا از تکليف اصلاحطلبان حکومتی جدا شده و دير يا زود در رويارويی با کل حاکميت بالانس معادلات سياسی و اميد به تعيين تکليف از سوی سياستمداران شکست خورده که همه نظريات و تئوريها و راهبردهايشان در اين مدت اشتباه در آمده و به داستانسرايی هايی چون اختلاف در بيت رهبری يا احتمال کودتای ارتش و غيره روی آوردهاند، بهم خواهد خورد.
حال بگذار آقايان، کاسههای نذريشان را از ختم منتظری پر کنند، منتظری حتی به عنوان يک مرجع دينی که به ناچار بايد به بسياری از احکام اسلامی مقيد ميماند از اصلاحطلبان حکومتی بسيار پيشرو تر و عليرغم سادگياش و نابلدياش در علم سياست (به معنايی که طرفداران خمينی و خامنه ای در عمل به کار بستند) از آنها طبعا صادقتر به نظر ميآمد.
بسياری از «موج سبزيها»ی متعصب و حقوقبگيران رسانههای آنها اکنون در فقدان منتظری جامه سياه پوشيدهاند (حتی سايت اصلاحطلب بالاترين که سايت شخصی نيست هم عزادار می شود!) اما کلامی از جفايی که رهبرانشان در حق منتظری کردند سخن نميگويند، کلامی از دست داشتن همه اين آقايان در جنايات امام خمينی سخنی نميگويند و هرگاه که به مصلحت باشد به زير عبای «امام» ميخزند. در عالم واقع اما برخلاف نظر طرفداران خمينی و خامنهای اين سياست نيست، اين روس...گری است!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر