۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

ا ين « دروغ فريبنده »


فريدون گيلانی


قطاری را که از خط خارج شده و گسترده ترين حجم درنده خوئی وفشار پاسداران مسلح نيز نتوانسته آن همه واگن واژگون شده را به ريل برگرداند ، می خواهند با علم کردن نام روح الله موسوی خمينی به بهانه پاره کردن عکس او ، از حالتی که آن را خطرناک تشخيص داده اند ، در آورند . خطراين است که فراسوی هر رنگ و انگي، جنبش رو به رشد جاری در تداوم خود خيمه و خرگاه ستمگران را به آتش بکشد و از چهار چوب « مسالمت آميز»ی که سعی می کنند به آن تحميل و تزريق کنند ، خارج شود . در اين صورت است که نه تنها لکوموتيو و رانندگانش درهم خواهند شکست ، بلکه اساسا به ريلی که اسلاميست ها و امپرياليست ها کشيده اند ، آسيب جدی خواهد رسيد ؛ يعنی که زير پای اسلام سياسی که بريتانيا و ايالات متحده دهه ها رويش سرمايه گذاری و برنامه ريزی کرده اند ، از بنياد در ايران و ساير کشورهائی که دچار اين بلا و فتنه شده اند ، سست خواهد شد . آسيب ديدن اين بنياد ، اصلی ترين بهانه را برای حضور نظامی ايالات متحده و هم پيمانانش در منطقه ، از دست شان در می آورد و به سياست چند جانبه ی محافظه کاران جديد و دموکرات هائی که آشکارا زير چتر آنان قرار گرفته اند ، لطمه جدی می زند .

ظاهرقضيه اين است که در تندباد 16 آذر ، عکس خمينی را پاره کرده اند . تصاويری هم در اين جا و آن جا � سايت ها ، وبلاگ ها و تلويزيون ها � ، درج و پخش شده که عکس های خمينی و خامنه ای و محمود احمدی نژاد را آتش زده اند .
تصويری از عکس پاره شده خمينی ، در تلويزيون دولتی حکومت اسلامی پخش شده تا درست همان واکنشی را در بخشی از جامعه ايجاد کند که خود خمينی در اعلاميه های پيش از ماه محرم سال 1357 ايجاد کرده بود . خمينی که آن زمان از نجف به نوفل لوشاتوی فرانسه رفته بود ، مدام با هدف ايجاد هيجان مذهبی در بخش هائی از جامعه و اسلاميزه کردن جنبشی که تداوم جنبش پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 برای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق و آمريکائيزه کردن ايران با باز گرداندن شاه فراری به تاج و تخت بود ، اعلاميه صادر می کرد که « محرم ماه پيروزی خون بر شمشير است » و « امت مسلمان » بايد در اين ماه کار را يکسره کند .

از دهه ها پيش ، و بخصوص از سال 1979 ، يعنی درست در سال به قدرت رسيدن ، يا به قدرت رساندن خمينی ، سازمان اطلاعات مرکزی ايالات متحده ( سی آی ا ) ، وزارت دفاع ايالات متحده (پنتاگون) و قدرت غالب راس هرم امپرياليسم جهانی موسوم به نئوکنسرواتيوها ( محافظه کاران جديد � نو محافظه کاران ) ، جهاد افغانی را که نيروهايش اکثرا از خشک انديشان کشورهای اسلامی تشکيل می شدند ، با سرمايه گذاری های مستقيم عربستان سعودی به مثابه يکی از پايه های سه گانه ايالات متحده در آمريکا ، که دو پايه ديگرش اسرائيل و حکومت پادشاهی ايران بودند ، در ظاهر ماجرا عليه اتحاد شوروی سازمان دادند . اين نيروها که به ارتش نايب ايالات متحده معروف بودند ، در پايگاه ها و اردوگاه های پاکستان و ايالات متحده آموزش ديدند و به وسيله و با سرمايه گذاری مشترک عربستان سعودی و ايالات متحده ، تا دندان مسلح شدند .
اسلامی شدن جنبش درگير با حاکميت ديکتاتورپهلوی ، اين بهانه را به دست قدرت غالب در ايالات متحده و ستون های منطقه ای آن داد تا پس از خروج ارتش هشت هزار نفره سرخ از افغانستان ، فاجعه ای را که هنوز و هولناک تر از هميشه ادامه دارد ، به بار آورند و اين واقعيت را در عمل دامن بزنند و تعميق کنند که ارتش متجاوز برای درهم کوبيدن جريانی تندرو که ساخته و پرداخته خودشان بود ، بايد در منطقه حضور رسمی داشته باشد . بنابراين ، ايالات متحده ايجاد جريان موسوم به جهاد افغانی و ساير فرقه های تندرو اسلامی در منطقه را ، مديون « امام راحل » بوده است .

حتی اگر به کتاب « وحدت خائنانه � روابط پنهانی اسرائيل ، ايران و ايالات متحده � » ی آقای تريتا پارسی به خاطر بعضی منابع مشکوک آن اعتنائی نکنيم ، ملاقات مهدی کروبی با آقای کيسی مدير سابق سی آی ا در اسپانيا � که فرستنده سی بی اس آن را افشا کرده است � ، کمک های نظامی اسرائيل به خمينی در جنگ هشت ساله ، و سرانجام رسوائی دريافت کمک ها و اطلاعات نظامی ، به صورت مستقيم از ايالات متحده در اين جنگ که به ماجرای « ايران کنترا » معروف شده است ؛ از اشاره به ملاقات نمايندگان خمينی و ايالات متحده در الجزيره هم که عجالتا صرف نظر کنيم ، هر طفل ابجد خوانی را نيز متوجه می کند که به قول خود اسلامی ها ، « امام راحل » در روابط خارجی خود با تاکتيک « ظاهر و اظهر » رفتار کرده است که اولا توده های ساده دل را بفريبد که ضد امپرياليست و ضد استعمار و بخصوص ضد آمريکائی است ، دو ديگر آن که به بهانه بالا بردن استحکامات امنيتی � نظامی � پليسی � اسلاميسم مورد نظر خود ، تسمه از گرده دانشجويان ،زنان ، کارگران ؛ که عده شان فکر می کردند از آن پس سنديکا و اتحاديه و استقلال عمل خواهند داشت ، و سازمان ها و احزاب ملی و دموکرات و چپ بکشد ؛ که نيروهای ملی وابسته به جبهه ملی ، سازمان مجاهدين خلق ، فرقان ، سازمان مستضعفان و جاما و ... ، و در جبهه چپ ، سازمان های چريک فدائی خلق و پيکار در راه آزادی طبقه کارگر و رنجبران و راه کارگر و رزمندگان آزادی طبقه کارگر و توفان و ... قرار داشتند . يعنی که « امام راحل » در نهايت حيله گری اهل منبر ، در ظاهر چيزی می گفت و درنهان جوری ديگر عمل می کرد که در ميان مردم به عنوان « آن کار ديگر » جا افتاده است .
اين « ظاهر و اظهر » را من از کتاب مطهری در باره حافظ گرفته ام که در واقع پاسخی است به احمد شاملو و ديگران مبنی بر اين که مثلا منظور حافظ از شراب ، خود شراب نبوده ، بلکه اين اسم ظاهر است و « اظهر » ش معنی عارفانه وابسته به عالم هپروت خدا را می دهد . و از اين نمونه ها و ياوه ها که کتاب « تماشاگه راز » ايشان را پر کرده و ما در زندان اوين « امام راحل » چاره ای نداشتيم جز آن که وقتی چانه هامان خسته می شد ، اين مزخرفات و مزخرف تر از آن را هم که حليتلمتقين علامه مجلسی بود � بخصوص باب چهارم آن را � ، محض تفريح بخوانيم ، اما نزنيم زير خنده مبادا که پيراهن سفيدان ( توده ای ها و اکثريتی ها ) آنتن اواکس شان به وظيفه اش عمل کند و « برادران پاسدار بند » و « برادران بازجو » را به جان بچه های خط دو و سه و چهار بيندازد .

« امام راحل » در « ظاهر » می گفت « ميزان رای مردم است » و اگر شاه مرد خوب و خدمتگزار و صالحی هم باشد ، اما مردم او را نخواهند ، بايد کنار برود و جايش را به آدم صالح ديگری � که منظورش خود ش بود � بسپارد .

آخوندی که بنا به اسناد موجود ( مثلا آن چه در بازی شيطان رابرت دريفوس ارائه شده ،) مثل ساير
آخوندک ها و طلبه ها و آيت الله ها و مراجع مقيم نجف � حالا قم و مشهد و نقاط ديگر پيشکش - ، در فهرست حقوق بگيران بريتانيا ( از محل موقوفات هندوستان ) قرارداشت ، به قول آيت الله شريعتمداری ( که خودش انگليسی بود و پسرش آمريکائی از کار در آمده است ، ) در زمان حکومت نظامی تيمور بختيار 360 تومان مواجب بگير فرمانداری نظامی بود ، و بنا به اسناد رابرت دريفوس در کتاب بازی شيطان ( به ترجمه صاحب اين قلم در دو جلد ، ) در کودتای آمريکائی � انگليسی برای برانداختن دولت ملی و منتخب دکتر محمد مصدق در 28 مرداد سال 1332 ( 1953 ميلادی ،) به عنوان دستيار شماره يک آيت الله ابوالقاسم کاشانی نماينده واحد اخوان المسلمين در ايران ، از طريق کرميت روزولت که در زير زمين سفارت آمريکا جريان کودتا را اداره می کرد پول کلانی گرفت تا در مرکز تظاهرات عليه مصدق ميدان داری کند و محمد رضا پهلوی را به تاج و تخت برگرداند ، در « اظهر » ماجرا استعمار را در کتاب مانيفست ولايت فقيه به توپ می بندد که :
« ... استعمار گران به دست عمال سياسی خود بر مردم مسلط شده اند نظامات اقتصادی ظالمانه ای را تحميل کرده اند و براثر آن مردم به دو دسته تقسيم شده اند : ظالم و مظلوم . در يک طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليت هائی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسی که عياش و هرزه گرد و فاسدند ... » و در زمانی که خودش هنوز زنده بود ، معلوم نمی کند که بالاخره آخوندهائی مثل هاشمی رفسنجانی و هزاران آخوند ديگر مثل او و سپاهيان تحت امر او و بازاری هائی که از او حمايت می کردند و... در اين سمت معادله او قرار می گيرند ، يا در آن سمت . پيروان او هم ، حالا چه سبز باشند ، يا سياه و از اهالی قوس و قزح و تير و کمان ، پس از او تکليف ماهيت اين « ظاهر » و « اظهر » را در معادله صفحه های 42 و 43 کتاب راهنمای عمل خود ، روشن نمی کنند .

علاوه بر آن که روح الله موسوی خمينی با عوام فريبی خاص آخوندهای هفت خط ، در کنف حمايت اربابان به مردم ايران نيرنگ زد و به اصطلاح رايج خودش ، آنان را « بازی می داد » ؛ يعنی به جای برچيدن ظلم و ستم که تکيه گاه گفتاری و نوشتاری او بود ، چپاول و غارت و ظلم و ستم و زندان و شکنجه و اعدام های سرسام آور را در زمان حيات خونالود و ننگين خود به جامعه تحميل کرد ، در اخلاق و مناسبات اجتماعی هم نيمی از جامعه را که زنان ايران باشند ، چه به صورت کتبی و شفاهی ، يا به صورت عملی ، از آن چه طی سال ها مبارزه به دست آورده بودند محروم کرد و عمل مخفی فروختن دختران نه ساله را که پيش از او در شهرهای دور افتاده رايج بود ، نه تنها به صورت کتبی تئوريزه کرد ، بلکه در عمل نيز چنان کرد که دختران هفت ساله مدرسه اي، زير مقنعه به موهای خود روبان قرمز ببندند که يعنی ميوه رسيده اند .

در زمان شاه ، يادم نيست سال 51 بود يا 52 که با عکاس کيهان حسين پرتوی برای تهيه گزارشی از زندگی مردم آذربايجان ، به آن خطه رفته بوديم . در دادگستری تبريز ، دخترکی را ديديم که با زنی ، روگرفته رو به ديوار ايستاده بودند و مرد بلند قد و گردن کلفتی نيز کنارشان ايستاده بود . به حسين که آذری بود ، گفتم از دخترک بپرسد آن جا چه می کنند؟ جواب نداد . گفتم از آن خانم بپرسد ، او هم جواب نداد . گفتم از آن قلچماق بپرسد که ناگهان سرمان داد کشيد و با لحن طلبکاری که به او ظلم شده است ، گفت : اين خانم دخترش را به من انداخته ، ازدواج رسمی هم کرده ايم ، اما دخترک تمکين نمی کند . با وجودی که احساس کردم ممکن است به ما حمله ور شود ، به حسين گفتم بپرس دخترک چند ساله است ؟ با فريادی که موضعی بالاتر و طلبکار تر داشت ، گفت : نه ساله است ! نه ساله !

« امام راحل » به موازات ساير مراجعی که « توضيح المسائل » نوشته اند ، در فصل « احکام نکاح يا ازدواج و زناشوئی » ( از صفحه 259 توضيح المسائل خود ) و در فصل « متعه يا صيغه» ( از صفحه 265 اين کتاب ) ، برای آن چه در زمان شاه زير جلکی و با رشوه و هزار جور پدرسوختگی ديگر انجام می شد ، دستورهای مذهبی پيدا کرده و باعث فاجعه ای شده که امروزه مثل خوره بخشی از بدنه جامعه زنان ايران را مورد تهديد قرار داده است . مثلا اين که ، در مساله 2410 فصل احکام نکاح ، ازدواج با دختر زير نه سال را هم شرعی می داند و با بيانی پورنوگرافيک به مردان دستور می دهد که حق دارند دختر زير نه سال را « به عقد » خود در آورند ، منتها تا زمانی که دختر نه ساله شود ، فقط حق دارند از يک طرف با او نزديکی کنند ، نه از دو طرف . و اگر از دو طرف با دختر زير نه سال نزديکی کردند و پرده حائل پاره شد ( افضا ) ، ديگر نبايد به او نزديکی کنند :
« ... اگر کسی دختر نا بالغی را برای خود عقد کند و پيش از آن که نه سال دختر تمام شود ، با او نزديکی و دخول کند ، چنانچه او را افضا نمايد ( يعنی قسمت زنانگی زن و روده اش را پاره کند،) هيچ وقت نبايد به او نزديکی کند ... » ملاحظه می فرمائيد که برای وحشيانه ترين تجاوز جنسی به دختران نا بالغ هفت هشت ساله که از طرف خود او تجويز می شود ، چه مجازات سنگينی را حضرت «امام راحل » در نظر گرفته اند !

مساله 2411 : زنی که عقد دائمی شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود و بايد خود را برای هر لذتی که او می خواهد تسليم نمايد ...

مساله 2412 : اگر زن در کارهائی که در مساله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نکند گناهکار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابی ندارد ...

مساله 2421 : صيغه کردن زن ، اگر چه برای لذت بردن هم نباشد ، صحيح است . ( صيغه کردن ، به زبان ساده و عاميانه يعنی زن بازی يا خانم بازی شرعی . تفاوت قضيه است که بايد مدت و مبلغ در جاری کردن صيغه معلوم شود . بسيار خوب . پس مرد می تواند از فقر و فاقه زن سوء استفاده کرده و او را بخرد که از تن او لذت ببرد . مثل برنجی که شما می خريد و بايد آن را برای خوردن دم کنيد . سيب زمينی و هر مواد غذائی ديگر را هم به همين قصد می خريد . شلوار و پيراهن را هم می خريد که بپوشيد . زن هم در تفکر ارتجاعی خمينی کالائی است که می توانيد او را بخريد و به رختخواب ببريد . اگر نخواهيد از زنی که در نحله ی ضد انسانی او کالاست لذت ببريد ، يعنی که می خواهيد او را فقط مامور آشپزخانه و شست و شو و تميزکردن خانه و شستن رخت و لباس بخريد و از او کنيز بسازيد. پس هم می توانيد زن را برای لذت بردن بخريد و به او تجاوز کنيد ، هم برای کلفتی . )
و... و... و ... فاجعه در مناسبات اجتماعی و موقعيت زن در جامعه ، در سراسر اين کتاب واپس مانده از هر گونه اخلاقی ، از اين هم عميق تر است .

به محض آن که خمينی در سال 1357 به قدرت سياسی رسيد و استحکامات امنيتی و حفاظتی خود را بالا برد ، قلع و قمع سراسری جامعه ، در همه بخش ها آغاز شد ، شکاف طبقاتی به صورت روز افزونی شدت گرفت ، اعدام و شکنجه و دستگيری های زنجيره ای گسترش سرسام آوری يافت و عواملش هم همين آقايان ميرحسين موسوی و سيدعلی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی و محسن رضائی و محمد خاتمی و پاسداران ريز و درشت و آيت الله ها و حجت الاسلام ها و فوجی از قداره بندان و بازاريان و توده ای ها و اکثريتی ها بودند .
در قتل عام زندانيان که دهه شصت و بخصوص تابستان 67 را به خون کشيد ، « امام راحل »هنوز در نکبت حيات بود . ده ها هزارزندانی سياسی دوره ای که خود خمينی هنوز زنده بود ، هم اکنون در ايران و کشورهای جهان پراکنده اند و صدها بار در صدها مرجع و نهاد بين المللی شهادت داده اند و هزاران صفحه رنجنامه نوشته اند. اسدالله لاجوردی جلاد و محمدی گيلانی آدم کش و صادق خلخالی و موسوی تبريزی و ساير جنايتکاران ريز و درشت ، با برنامه و دستور مستقيم خود خمينی خون بچه های مردم را ريختند ، حالا زندانيانی که با هزار درد و بدبختی در کشورهای مختلف پناه گرفته اند و کار خيلی ها شان به بيماری های روانی و دردهای جان فرسای جسمی کشيده است ، پيشکش .

آيا جامعه را کور می پنداريد که فکر می کنيد اين « اظهر » را نمی بيند و نمی داند و خبرهای هولناکش از پدران و مادران و بستگان به نسل جوان منتقل نشده است ؟!
« موج سبز» جنايتکاری به نام مير حسين موسوی که می خواهد به جنبش سرنگونی طلب ، آن هم به مدد فرستنده ای مثل صدای آمريکا و مشتی فرصت طلب و ثروتمند مقيم خارج و مسلط در داخل کشور ، رنگ مسالمت بزند و مردم به تنگ آمده را در حمايت از « امام راحل » که عکسش پاره شده است به خيابان ها بکشد ، بدون پرده پوشی به ما می گويد که رقابت بر سر پيروی از خمينی و مقدس ساختن از اوست .
آيا آن هائی که در داخل کشور سينه سپر کرده اند ، می خواهند از چنين مرتجع جنايتکاری دفاع کنند که پيروانش بر سر شيوه ی پيروی از او با هم چانه می زنند ؟ يعنی قرار است به نقطه ی صفر برگرديم و دوباره از خمينی آغاز کنيم؟ اين عمل را که خامنه ای و احمدی نژاد و دار و دسته آن ها بهتر از هر کسی دارند انجام می دهند .

در اين سمت آب ، آيا گريختگان از آن جهنم که در کيس و پرونده پناهندگی خود گفته اند که از ظلم و جور خمينی و اعوان انصارش گريخته اند ، می خواهند دنبال موجی راه بيفتند که تازه می خواهد «امام راحل » را علم کند و به نام او قطار واژگون شده را به ريل برگرداند ؟!

واقعيت قضيه اين است که قطب سوم ، يعنی مردمی که رژيم اسلامی را نمی خواهند و بر سر جا به جائی مهره ها و حفظ چهار چوبش چانه نمی زنند ، باعث وحشت مرتجعان خونين جامه ی حاکم و امپرياليست ها شده اند . موج يا جنبش سبز ، به معنی جلوگيری از سرنگونی حکومت اسلامی و در هم کوبيدن قطب سوم در جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری است . اميدوارم دوريالی بعضی ها افتاده باشد و دست کم توجه کنند که دوباره قرار است چه کلاه گشادی سر مردم ايران برود و چه بلائی سر جنبشی بيايد که از آغاز پرتاب شدن خمينی به قله ی قدرت سياسی آغاز شد و پيش از روی کار آمدن « محللی » به نام خاتمی در جريان موسوم به اصلاحات ، از پارک لاله و از قلب کارخانه ها و کارگاه ها و دانشگاه ها و مدارس ، قد علم کرد و حالا قرار است به حسابی ديگر که رنگ سبز دارد منظور شود. واقعيت اين است که قطب سوم جامعه که قطب اصلی مبارزه تلقی می شود ، اين نظام را در کليت آن نمی خواهد و در پی سرنگونی بی چون و چرا و رنگ و انگ است . پاره شدن و سوختن تصوير خمينی که سهل است ، اگر خود خمينی را هم از گور بيرون بکشند و در خيابان ها راه بيندازند ، جز نمايش مکرری از مظهرجنايت و آدم کشی نخواهد بود و اين موج سرکش را مرعوب نخواهد کرد .
حتی اگر از سرودهای زرتشت در يسنا هم در گذريم ، بسياری گفته اند و نوشته اند و تاريخ جهان نشان داده است که « دروغ فريبنده » هرگز کارساز نيست ، همان گونه که باتون و شلاق و شکنجه و تهديد و اعدام و حلق آويزهای خيابانی . با تقاضای تظاهرات در حمايت از « امام راحل » ، اين دروغ فريبنده ، از سوی جريانی نيز که خود را اپوزيسيون جا زده بود و می خواست با تاثيرگذاشتن بر ظرفيت قيام نهفته در جامعه ، اوضاع را در خيمه شب بازی انتخاباتی در جهت حفظ حکومت اسلامی مهار کند ، مثل روز روشن شده است .

هیچ نظری موجود نیست: