۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

Previous activists killed by Israel


News Middle East




One of the ships in the Freedom Flotilla aid convoy is named Rachel Corrie, in honour of an American peace activist killed by an Israeli army bulldozer [GETTY]

Rachel Corriewas killed by an Israeli army bulldozer in Gaza on 16 March, 2003, as she tried to stop it demolishing a Palestinian home.

The family of the US activist blames the Israeli military for her death and is forcing the country to defend itselfin court.

Tom Hurndall was a 21-year-old photojournalism student who travelled to the Gaza Strip as part of the International Solidarity Movement.

He was shot in the head in April 2003 by an Israeli army sniper while trying to rescue Palestinian children in the street.

He never regained consciousness and died nine months later in a London hospital.

British cameraman James Miller,34, was shot dead by another soldier from the same Israeli unit just a mile away three weeks later.

He was in Rafah while making a documentary for a US cable channel.

An autopsy confirmed he was almost certainly killed by an Israeli soldier, despite the army's assertions to the contrary.

Video evidence clearly showed Miller and his team carrying white flags and shouting to Israeli soldiers that they were British journalists.

Tristan Anderson,38, had three brain operations after being shot in the head with a high-velocity tear gas canister by Israeli security forces on 13 March 2009.

Anderson, who survived with major brain damage, was in the West Bank village of Nilin, protesting with Palestinian farmers against the construction of Israel's "separation wall".



یران : سفر به بطن امپراطوری پاسداران - منتشر شده در روزنامه فرانسوی «لز اکو

»

ایران : سفر به بطن امپراطوری پاسداران

مقاله ای به قلم «ایو بوردیون» (Yves Bourdillon)

منتشر شده در روزنامه فرانسوی «لز اکو» (Les Echos ـ «پژواک ها»)
سه شنبه 4 خرداد 1389 (25 می 2010)

مترجم : انوشیروان بزرگمهر

پاسداران که عمود خیمه رژیم مذهبی حاکم بر ایران هستند صرفا یک سازمان نظامی نیستند، بلکه یک امپراطوری صنعتی نیز هستند که مستقیما در برنامه هسته ای ایران دخالت دارند و هم اکنون در تلاش هستند تا چندین قرارداد نفتی و گازی به ارزش میلیارد ها دلار را زیر کنترل خودشان بگیرند.

در پشت پرده، تمامی امور رژیم ایران، منجمله برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی، زیر کنترل پاسداران قرار دارند. آنها شبکه های تروریستی گوناگون را کنترل میکند، همه گونه قاچاق انجام میدهند و برخی از بخش های اقتصاد کشور، همچون راه و ساختمان ، انرژی و مخابرات را زیر سلطه انحصاری خودشان گرفته اند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک «اختاپوس» است که برخی آن را با «مافیا» همانند میدانند. سپاه پاسداران یک پدیده چند بعدی است : یک حزب سیاسی، یک سازمان مخفی شبیه به «فراماسونری»، یک شبکه اجتماعی، یک ارتش موازی و یک امپراطوری صنعتی. در حالی که شورای امنیت سازمان ملل متحد هم اکنون سرگرم گفتگو پیرامون مجازات ها بر علیه رژیم ایران است، پاسداران در بطن یک زور آزمایی میان ایران و جامعه بین المللی قرار گرفته اند. قدرت اقتصادی و مالی سپاه پاسداران مستمرا رو به افزایش است. دیروز مطبوعات محلی در ایران خبر دادند که پاسداران از طریق مجتمع صنعتی موسوم به «خاتم الانبیاء» در حال بدست گیری کنترل یک پروژه نفتی و گازی به ارزش 10 میلیارد دلار هستند. این نمونه ای از هدایایی است که رژیم ایران به پاسداران میدهد. پاسداران در ماه آوریل اعلام کردند که آمادگی دارند در میدان های نفت و گاز کشور جایگزین کمپانی های غربی بشوند.

اما کارکرد داخلی این نهاد چگونه است؟ در فوریه 2008، »راند کورپوریشن « (Rand Corporation) یکی از نادرترین گزارش ها درباره سپاه پاسداران را منتشر کرد. در این گزارش گفته شده بود که «سپاه پاسداران یک سازمان اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی رو به گسترش است و نفوذ آن در همه عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی در ایران در حال افزایش است». افسران شاغل یا بازنشسته سپاه مناصب کلیدی کشور را در انحصار خودشان گرفته اند : 7 وزیر از 21 وزیر موجود در دولت (ازجمله وزیران نفت، دارایی، ارتباطات، دفاع، کشور )، یک سوم از کرسی های مجلس، یک سوم استاندارها و فرماندارها، تعداد فراوانی از شهرداران و سفیران.

سپاه پاسداران در واقع به مثابه یک موسسه تربیت کننده مدیران کشوری است، البته یک موسسه منحصر به فرد که پادگان ها و شکنجه گاه های متعدد در اختیار دارد. از همان بدو آفرینشش توسط آیت الله خمینی در می 1979، سپاه به گونه ای سازماندهی شده بود که سپر دفاعی و «چشم ها و گوش های» رژیم اسلامی باشد. ماموریت درجه یک پاسداران سرکوب اعتراضات مردمی در داخل کشور است. آنها از بهترین تجهیزات نظامی برخوردار هستند و رژیم ایران برای پاسدران یک ارجحیت ویژه قائل است، زیرا ارتش منظم را چندان قابل اعتماد بشمار نمی آورد.

یک رژیم نظامی با ظاهر مذهبی

هیلاری کلینتون در ماه فوریه امسال گفته بود که پاسداران در ایران به یک «دولت در دولت» تبدیل شده اند. باتوجه به تعداد زیاد مقام های مهمی که به پاسداران واگذار شده اند، سخنان هیلاری کلینتون در مورد آنان به هیچوجه گزافگویی نبوده اند. لازم است یادآوری کنیم که احمدی نژاد خود یک پاسدار بوده است. برخی از تحلیلگران تا آنجا پیش رفته اند که گفته اند انتخاب مجدد او در ژوئن 2009 ـ که از طریق تقلبات گسترده ممکن شد ـ در حقیقت یک کودتای پاسداران بوده است. ملاها نمای ظاهری رژیم را تشکیل میدهند، ولی اهرم های کلیدی قدرت در دست پاسداران قرار دارند. «علی آلفونه»، پژوهشگر دانشگاه کپنهاگ که یکی از بهترین کارشناسان مسائل مربوط به پاسداران بشمار میرود، بر این باور است که رژیم ایران یک رژیم نظامی با یک نمای مذهبی است. ملاها که طی 3 دهه اخیر بیشتر در پی مال اندوزی بوده اند هم اکنون در داخل رژیم ایران قدرت شان کاهش یافته است. در مقابل، قدرت پاسداران بصورت قابل توجهی افزایش یافته و آنها هم اکنون سهم بسیار مهمی در قدرت دارند. صدها شرکت تولیدی و تجاری متعلق به بنیادهای به اصطلاح خیریه هستند، ولی این بنیادها در واقع به پاسداران وابسته اند. غربی ها که عادت دارند با سازماندهی های شفاف سروکار داشته باشند در فهم کارکرد نهادهای وابسته به پاسداران دچار سردرگمی میشوند. بنا به گفته مطبوعات اپوزیسیون ایران، امپراطوری پاسداران برخی از بخش های اقتصاد کشور را زیر سلطه انحصاری خودش گرفته است. بخش هایی همچون : معاملات املاک، جراحی لیزر، جهانگردی، عینک سازی، دخانیات، کشاورزی، کشتی سازی، توزیع آب، حمل و نقل زمینی،... علاوه بر همه اینها، پاسداران در بخش های گوناگون اقتصادی سرمایه گذاری های متعددی انجام داده اند : معادن فلزات گوناگون (مس، زنگ، سرب)، میدان های گاز، شرکت هوایی پارس، بانک مهر، بانک انصار، شرکت نفتی کیش شرقی، چندین کارخانه اتومبیل سازی، چندین مجتمع نظامی ـ صنعتی و چندین کارخانه صنایع الکترونیکی که در زمینه تولید تلفن و کامپیوتر مشغول به فعالیت هستند. ریچارد استوارت لوی، معاون وزیر دارایی آمریکا، در ماه فوریه، در زمانی که آمریکا مجازات هایی را بر علیه 4 شرکت وابسته به شرکت خاتم الانبیاء به اجرا گذاشته بود، اینگونه نتیجه گیری کرده بود : «کسانی که با ایران تجارت میکنند، در اکثر موارد، دانسته یا ندانسته، معاملاتشان را با نهاد های وابسته به پاسداران انجام میدهند. » در کهکشان شرکت های وابسته به پاسداران، خاتم الانبیاء یکی از نادر شرکت هایی است که وابستگیش به پاسداران یک موضوع علنی است. در آغاز، کار اصلی شرکت خاتم الانبیاء جاده سازی و احداث تاسیسات نفتی بوده است. این شرکت در سال 1988 به منظور بازسازی کشور پس از جنگ ایران و عراق ایجاد شده بود. این شرکت خیلی سریع به یکی از اصلی ترین شرکت های مهندسی در ایران تبدیل شد. شرکت خاتم الانبیاء هم اکنون بیش از 25 هزار کارمند دارد و تاکنون 7600 طرح را به اجرا گذاشته است : سد، مزرعه، معادن، ساختمان، پل، تونل، جاده، لوله های انتقال نفت و گاز، خطوط تلفن،... اکنون بیش از 6 سال است که شرکت خاتم الانبیاء بیشتر در زمینه احداث تاسیسات نفتی مشغول به کار شده است. این شرکت یک لوله انتقال نفت و گاز به طول 900 کیلومتر بسوی پاکستان و هند ساخته است. هزینه این طرح حدود یک میلیارد و سیصد میلیون دلار بوده است. شرکت خاتم الانبیاء تاسیسات دیگری در میدان نفتی پارس جنوبی ساخته است. گفته میشود که نیمی از ذخائر گازی کشور در میدان نفتی پارس جنوبی واقع شده است.

امتیازات بی حد و حصر

همه شرکت های وابسته به پاسداران از امتیازات بی حد و حصر برخوردار هستند. به حکم علی خامنه ای، آنها از پرداخت هرگونه مالیات معاف هستند و دولت نمیتواند هیچگونه کنترلی بر روی فعالیت های آنان اعمال بکند. پاسداران فقط به ولی فقیه حساب پس میدهند. از سوی دیگر، آنها نزد بانک های دولتی از اعتبارات ویژه با نرخ های ارزان قیمت برخوردار هستند. در برخی از موارد عاجل، بانک مرکزی کشور مبالغ درخواست شده توسط پاسداران را سریعا به حساب شرکت خاتم الانبیاء واریز میکند. شرکت های وابسته به پاسداران از این امکان برخوردار هستند که تجهیزات مهندسی رزمی نهادهای نظامی را بطور رایگان برای انجام طرح های مدنی مورد استفاده قرار بدهند. این کار به آنها امکان میدهد که طرح های مزبور را با قیمت هایی بسیار ارزان تر از قیمت بازار انجام بدهند و رقبای تجاری خود را از صحنه حذف بکنند. بنا به گفته علی آلفونه، در جریان خصوصی سازی شرکت های دولتی، پاسداران مهره های خود را به جلو میبرند. به این ترتیب، شرکت های دولتی کمابیش شفاف به شرکت های دولتی کاملا غیر شفاف تبدیل میشوند. در مجموع پاسداران کنترل حداقل یک سوم از اقتصاد کشور را زیر سلطه خودشان گرفته اند.

رفسنجانی به اصطلاح «اصلاح طلب»، که از سال 1989 تا سال 1997 رئیس جمهور بوده است، به منظور حمایت از نفرات خودش که به «مافیای نفتی» مشهور هستند در گذشته تلاش کرده بود که در برابر تجارت پیشگی پاسداران موانعی را ایجاد بکند. پس از انتخاب محمود احمدی نژاد در سال 2005، پاسداران در عرصه تجارت پیشگی دیگر هیچگونه حد و مرزی را نمیشناسند. به دستور دولت، به بهانه ملاحظات مرتبط با امنیت ملی، طرح های احداث تاسیسات گوناگون بدون انجام هیچگونه مناقصه ای به پاسداران واگذار میشوند. آزاده کیان میگوید : «در هر صورت، اگر هم یک مناقصه به اجرا گذاشته بشود، کسی جرات نمیکند که در چنین مناقضه ای شرکت کرده و با پاسداران به رقابت بپردازد. شرکت های ایرانی خودشان به خوبی میدانند که سودهای عمده سهم پاسداران هستند و آنها باید به سودهای اندک بسنده بکنند». برای نمونه، در سپتامبر گذشته شرکت «مبین» که وابسته به پاسداران است در عرض چند دقیقه، بدون آنکه هیچگونه رقیبی در برابر او وجود داشته باشد، با پرداخت 7 و نیم میلیارد دلار نیمی از سهام یک شرکت مخابراتی دولتی بنام «ت س ای » (TCI) را خریداری کرد. این اقدام برای پاسداران از اهمیت ویژه ای برخورد است زیرا آنها خواهند توانست به این ترتیب به آسانی به استراق سمع پرداخته و مکالمات تلفنی را کنترل بکنند. شرکت «ت س ای » در میان مهم ترین شرکت های حاضر در بورس تهران در رده دهم قرار دارد. پاسداران بلد هستند که چطور با به تصویب رساندن برخی قوانین ویژه از منافع مالی خود دفاع کنند. حتی مواردی وجود داشته است که پاسداران با توسل به نیروی نظامی رقیبان تجاری خود را مورد تهدید قرار داده اند (مراجعه شود به مقاله روزنامه «لزاکو» در این زمینه).

مجازات های احتمالی که ممکن است بر علیه رژیم ایران به اجرا گذاشته شوند را باید در چارچوب شرایط فوق الذکر مورد نظر قرار داد. مجازات هایی که شرکت خاتم الانبیاء را هدف قرار داده اند نمونه ای از راهبردهایی است که سازمان ملل متحد می تواند دنبال بکند. هدف این راهبرد این است که دارایی های پاسداران در خارج از کشور مسدود شده و منابع درآمد های پاسداران خشک شوند تا آنها مجبور شوند که از برنامه های مخفیانه غنی سازی اورانیوم صرفنظر بکنند. هدف قراردادن منابع مالی پاسداران عواقب وخیمی برای کلیت رژیم در بر خواهد داشت. بخش عمده درآمدهای پاسداران به جیب کسانی واریز میشود که در راس سلسه مراتب رژیم قرار دارند. آزاده کیان که یک کارشناس مسائل ایران در دانشگاه پاریس است میگوید که بر خلاف سران سپاه پاسداران، اعضای عادی این نهاد دستمزدهای اندکی دارند و گاهی حتی مجبور هستند که یک شغل دوم داشته باشند. مجازات های بین المللی از این قابلیت برخوردارند که در داخل سپاه شکاف هایی را ایجاد بکنند. بر خلاف تصور برخی از افراد، سپاه پاسداران یک کلیت یکپارچه و همگون نیست.

تجارت پیشگان و فرقه گرایان

یک منبع آگاه در تهران میگوید : «در میان پاسداران همه جور افراد یافت میشوند : آرمان گرایان ساده لوح، افراد عمل گرا (پراگماتیک)، آدمکشان، تدوین کنندگان استراتژی، تجارت پیشگان و متعصبان کوراندیش. با توجه به همین ویژگی ناهمگون بودن سپاه، برخی از فرماندهان پاسداران در جریان شورش های تابستان سال گذشته هشدار داده بودند که آنها «بسوی مردم آتش نخواهند گشود».

در درون سپاه، برخی در پی تجارت هستند و میخواهند تا آنجا که امکان دارد فعالیت های تجاری شان را در عرصه بین المللی گسترش بدهند. اینگونه افراد نسبت به مجازات های بین المللی «هدفمند» بطور ویژه حساس هستند. (واشنگتن برای اینکه مسکو و پکن را به طرح مجازات ها بر علیه رژیم ایران ملحق کند، از مجازات های «فلج کننده» صرفنظر کرده بود). ولی تعداد پاسدارانی که در فعالیت های تجاری بین المللی مشغول بکار هستند نسبت به پاسداران متعصب و فرقه گرا بسیار اندک است. بخش عمده فعالیت های اقتصادی پاسداران در ایران انجام میشود و این افراد از بابت تحریم اقتصادی چندان ضرر نخواهند کرد. پاسداران به برخورداری از انحصارهای تجاری و به انجام معاملات قاچاق علاقه ویژه ای دارند. تحریم اقتصادی ایران در مجموع به نفع آنان خواهد بود. در صورت تشدید تحریم های بین المللی، فعالیت های شرکت های خارجی ـ که رقیبان تجاری پاسداران هستند ـ در ایران کاهش خواهند یافت. از سوی دیگر، پاسداران خودشان به این نکته واقف هستند که هر زمان رژیم بیشتر در معرض خطرات داخلی یا خارجی قرار بگیرد اهمیت آنها افزایش خواهد یافت و رژیم برای حفظ خودش بیشتر به آنها نیازمند خواهد بود. به گفته آزاده کیان، به همین دلیل است که پاسداران مرتبا آتش بیار معرکه هستند. از سپتامبر 2007، سپاه زیر نظر یک شورای فرماندهی اداره میشود. نماینده ولی فقیه در سپاه که علی سعیدی نام دارد جزو اعضای شورای فرماندهی سپاه پاسداران است. نظرات علی سعیدی بسیار تاثیر گذار هستند و محمود احمدی نژاد و حتی خود ولی فقیه نظرات او را با دقت مورد توجه قرار میدهند. برخورداری پاسداران از اینهمه امتیازات گوناگون تصادفی نیست. این امتیازات یک نوع «دستمزد» آنهاست برای کار اصلی آنها که عبارتست از دفاع از منافع استراتژیک رژیم، ازجمله از طریق ادامه برنامه هسته ای و با اتکاء بر شبکه های تروریستی وابسته به پاسداران در کشورهای گوناگون.

هدف اصلی برنامه هسته ای ایران این است که آن کشور جاه طلبی های منطقه ای اش را محقق کرده و همسایگانش را مرعوب بکند. اگر پاسداران بپذیرند که برای در امان ماندن از مجازات های بین المللی از برنامه هسته ای شان صرفنظر بکنند، چنین اقدامی مصداق داستان «یکی بر سر شاخ و بن می برید» خواهد بود.

8خرداد.مدارک ربوده شده در حمله لباس شخصی ها به دانشگاه آزاد:اسناد و فيلم های حمله به کوی دانشگاه مشهد،10 جلدمدارک تقلبی مديران دولتي، فرزندان و برادرز

نوروز: دقيقا يک هفته پس از عدم قرائت گزارش کميته تحقيق مجلس در خصوص حادثه کوی دانشگاه تهران که با اعتراض نمايندگانی مانند علی مطهری نيز مواجه گرديد، گزارش کميته تحقيق حادثه دانشگاه آزاد مشهد از آن بعنوان کوی دانشگاه دوم و حتی بدتر از آن نام می برند و توسط هيات امنای اين دانشگاه تهيه شده بود در حمله نيروهای امنيتی و لباس شخصی از دفتر هيات امنای دانشگاه آزاد ربوده شد.

به گزارش خبرنگار نوروز در اين گزارش که حاوی مستنداتی از چگونگی حمله لباس شخصی ها، مشخصات آنان و فيلم ها و عکسهای اين حمله به دانشگاه آزاد مشهد بود و هيات امنای دانشگاه آزاد برای روشن شدن واقعيت های تلخ اين حادثه اقدام به جمع آوری آن نموده بود.

براساس اين گزارش ماموران امنيتی برای جلوگيری از انتشار اين گزارش و افشا شدن چهره و نامهای حمله کنندگان به دانشگاه آزاد مشهد طی يک برنامه از قبل طراحی شده اقدام به حمله و ربودن اين گزارش نموده اند.


به گفته يک منبع آگاه علاوه بر گزارش تحقيق حمله به دانشگاه آزاد مشهد مدارک و اسناد ديگری نيز در جريان اين هجوم غيرقانونی از دفتر هيات امنای دانشگاه آزاد ربوده شده است که بيشتر آنان شامل مدارک تخلفات تحصيلی برخی مديران دولتی است.

يکی از مدارک ربوده شده مدارک تخلفات تحصيلی محمدرضا رحيمی معاون اول دولت احمدی نژاد است که به عنوان دکتری جعلی و تقلبی بعنوان دکتر بعنوان رئيس گروه حقوق دانشگاه تهران جنوب اقدام به تدريس نموده بود.

مدارک تخلفات تحصيلی قاضی سعيد مرتضوی نيز يکی از مجموعه مدارکی بوده که ربوده شده و همچنين مدارک تحصيلی شش مدير ارشد دولتی و مدرک تحصيلی ملک زاده معاون رحيم مشايی که با مدارک تحصيلی جعلی اقدام به فعاليت می کردند و دانشگاه آزاد اقدام به تهيه گزارش مستند از اين اقدام غيرقانونی آنان کرده بودند نيز ربوده شده است.

براساس گفته اين منبع آگاه حدود 10 جلد مدارک تخلفات تحصيلی مديران دولتی جزو اسناد موجود در دفتر هيات امناء بوده که مدارک تحصيلی کردان نيز جزو آن بوده و هيچکدام از اين مدارک در گزارش های دادستانی يا وزارت علوم نبوده است.

يکی ديگر از مدارکی در جريان اين هجوم ربوده شده است مدارک تخلفات تحصيلی فرزندان و برادرزاده های احمدی نژاد بوده که به صورت غيرقانونی به دانشگاه آزاد تهران مرکز منتقل شده بودند.

از جمله اسناد ديگری که توسط هيات امنا دانشگاه آزاد جمع آوری شده بود و ربوده شده است، مربوط به برخوردهای غيرقانونی نهادهای امنيتی و اطلاعاتی با اساتيد و دانشجويان دانشگاه آزاد و اسناد مربوط به نظرسنجی های انتخابات سال گذشته بود که توسط موسسسه نظرسنجی دانشگاه آزاد تهيه گرديده بود و در آن پيش بينی پيروزی مهندس موسوی به صورت قطعی وجود داشت.

براساس گفته اين منبع آگاه از برخی اسناد ربوده شده نسخه های ديگری نيز موجود بوده و در محل ديگری نگهداری می گردد.

اين در حالی است که شب گذشته دادستانی تهران با انتشار گزارشی اعلام کرد برخی اسناد مربوط به شرکت های نفتی و معاملات نفتی در دفتر هيات امنا کشف شده و به اين ترتيب قصد داشت با قلب واقعيت حقيقت اصلی و انگيزه اصلی حمله به دفتر هيات امناء دانشگاه آزاد که از بين بردن مدارک تخلفات مديران دولتی و لباس شخصی ها بوده را تحت الشعاع قرار دهد.

سنگرهای فرو ریخته واحدهای تولیدی ایران

رادیو فردا، فریدون خاوند (تحلیلگر اقتصادی) : تناقضی بزرگ بر اقتصاد ایران سنگینی می کند؛ در حالی که واحد های تولیدی کشور با شدید ترین دوره رکود پس از جنگ با عراق دست به گریبانند و تنها با سی تا چهل در صد ظرفیت خود کار می کنند، دستیابی به حدود شش میلیارد دلار درآمد ارزی ماهانه از محل صدور نفت به جمهوری اسلامی امکان می دهد بازار داخلی را از کالاها و خدمات وارداتی پر کند و واقعیت های تلخ اقتصادی را تا اندازه ای بپوشاند.

تداوم جهش وارداتی

در واقع میان چرخ فعالیت اقتصادی در یک کشور هفتاد و چهار میلیون نفری، که با ایست کامل فاصله چندانی ندارد، و یک بازرگانی خارجی تک محصولی که با تکیه بر دلارهای نفتی به ایران اجازه می دهد حساب های خارجی خود را متعادل نگاه دارد و به رغم واردات انبوه در کام بدهی های خارجی فرو نرود، شکاف سال به سال بیشتر می شود.

واردات کالا در ازای صدور نفت به تنها «سیاست» اقتصادی محمود احمدی نژاد بدل شده، بی آنکه دولت او از تاثیر مخرب آن بر بقایای دستگاه تولیدی واهمه ای داشته باشد. حجم واردات کشور، در کشوری که قرار بود به «جهش صادراتی» دست یابد، به مرز صد میلیارد دلار در سال نزدیک می شود.

در گزارشی زیر عنوان «چشم انداز اقتصادی خاور میانه و آسیای مرکزی»، که سه شنبه بیست و پنجم ماه مه انتشار یافت، صندوق بین المللی پول میگوید حجم سالانه واردات کالا ها و خدمات از سوی ایران، که در فاصله سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ میلادی به طور متوسط سی و پنج میلیارد دلار بود، در سال ۲۰۰۸ به هشتاد و شش میلیارد دلار افزایش یافت. همان سازمان پیشبینی می کند که در سال ۲۰۱۱، نود و پنج میلیارد و پانصد میلیون دلار کالا و خدمات وارد بازار های ایران خواهد شد.

ارقام ارائه شده از سوی صندوق بین المللی پول، واردات رسمی است و واردات قاچاق را، که حجم آن بر حسب ارزیابی های گوناگون بین ده تا بیست میلیارد دلار نوسان می کند، در بر نمیگیرد. آمار این نهاد و پیش بینی آن در مورد پیشروی قریب الوقوع واردات ایران تا مرز صد میلیارد دلار در سال، یکبار دیگر نشان می دهد که ایران بیش از بیش در کام یک اقتصاد تک محصولی متکی بر صادرات نفت خام به منظور تامین نیاز های مصرفی خود در همه زمینه ها، فرو می رود.

فریاد اعتراض علیه واردات انبوه نه تنها در جمع تولید کنندگان بخش خصوصی، بلکه حتی در صف مقام های ارشد جمهوری اسلامی به آسمان بلند است.

عبد الرضا رحمانی فضلی، رییس کل دیوان محاسبات کشور می گوید: «واقعا خجالت آور است که سیر و پیاز و سیب زمینی را هم وارد می کنیم. خیلی بد است که تنها پول نفت را بخوریم ... يك نفر بايد پيدا شود و بگويد كه ما كشوری فقير هستيم چرا كه نمی توانيم خوب توليد كرده سرمايه را افزايش داده و از نيروی انسانی استفاده كنيم».

سایت خبری «تابناک» می نویسد که در بازارچه های حاشیه میدان نقش جهان اصفهان، صنایع دستی وارداتی چین ابتکار عمل را از پنجه های طلایی هنرمندان ایرانی ربوده است. خبرگزاری فارس به نقل از سازمان گمرک چین گزارش می دهد که تنها طی یک سال، از آوریل ۲۰۰۹ تا آوریل ۲۰۱۰، صادرات استان سیچوان چین به ایران حدود هشت برابر شده است. به نوشته رسانه های ایران حتی «سنگ قبر و علم و کتل عزاداری از خارج وارد می شود».

تردیدی نیست که در بطن یک «اقتصاد جهانی شده»، بستن مرز ها بر کالا های خارجی از راه بالا بردن موانع گمرکی و غیر گمرگی چاره کار نیست. تازه نرخ تعرفه های گمرکی در ایران بالا است. روزنامه «دنیای اقتصاد» به نقل از خبرگزاری «ایسنا» می نویسد که «در میان ۱۵۳ کشور عضو سازمان تجارت جهانی و ۳۰ کشور عضو ناظر آن‌، ایران از نظر بالا بودن میانگین نرخ تعرفه‌های وارداتی‌، مقام سوم را دارد. در میان همه این ۱۸۳ کشور‌، تنها جزایر باهاما و کشور جیبوتی نرخ‌های تعرفه‌ای بالاتر از کشور ما دارند».

دیپلماسی بازرگانی

به علاوه «مبادله آزاد» عاملی مهم در راه پیشرفت و رفاه کشور ها است، حال آنکه سیاست های حفاظتی متکی بر بستن مرزها (جز در چارچوب استراتژی های موقتی و به منظور حمایت های موضعی) به نتایج درخشانی نرسیده اند.

ولی «مبادله آزاد» به معنای واگذاری دست و دلبازانه بازار داخلی به تولید کنندگان خارجی نیست. شمار زیادی از کشور های جهان، از ایالات متحده آمریکا گرفته تا کره جنوبی و ترکیه، از «دیپلماسی بازرگانی» به عنوان اهرمی نیرومند در خدمت اقتصاد و حتی امنیت ملی خود بهره می گیرند. در همان حال اینان ضمن استفاده از آزاد سازی روابط بازرگانی بین المللی، از تحکیم توان رقابتی واحد های تولیدی خود به منظور مقابله با چالش های «جهانی شدن» غفلت نمی ورزند.

در عوض جمهوری اسلامی، به رغم نطق های آتشین در ستایش عزت و حکمت در روابط خارجی، چنان وضعیتی به وجود آورده که بنگاه های تولیدی داخلی سنگر های دفاعی خود را در برابر واردات یکی پس از دیگری از دست داده اند.

در واقع مشکل بزرگ ایران آن است که با بالا نگاه داشتن تعرفه های وارداتی خود ظاهرا اصل «مبادله آزاد» را نپذیرفته و از یک سیاست حفاظتی پیروی می کند، ولی در همان حال بازار هایش انباشته از کالا های خارجی است. بدین سان کشور از مزایای اصلی «جهانی شدن»، به ویژه برخورداری از بازار ها و سرمایه ها و تکنولوژی خارجی محروم است، ولی در همان حال به گونه ای کاملا منفعلانه در چنگ مخاطرات «جهانی شدن» به ویژه ریسک تهاجم وارداتی گرفتار آمده است.

عامل عمده این وضعیت، فضای عمومی حاکم بر اقتصاد ایران است. در واقع شرایط موجود در جمهوری اسلامی فرصت های سازندگی را کاهش داده و هزینه تولید را بالا برده است. ناامنی و تردید حاکم بر فضای کسب و کار ایران، نرخ تورم دو رقمی، نرخ بسیار نامتناسب ارز، تنش های پایان ناپذیر حاکم بر روابط بین المللی کشور...، همه و همه دست به دست هم داده و توان رقابتی ایران را کاهش داده اند. در این شرایط واحد های تولیدی نه تنها از صدور کالا به بازار های جهانی ناتوانند، بلکه توان دفاع از بازار داخلی خود را هم ندارند، حتی اگر در پناه تعرفه های سنگین وارداتی فعالیت کنند.

به بیان دیگر کالاهای وارداتی، حتی با تعرفه های بالای گمرکی، از کالا های داخلی ارزان تر تمام می شوند. شاهرخ رامین نماینده دماوند، فیروز کوه و رودهن در مجلس شورای اسلامی می گوید که سیب تولیدی آمریکای جنوبی، به رغم هزینه های گزاف حمل و نقل دریایی و تعرفه های وارداتی، ارزان تر از سیب دماوند به مصرف کننده ایرانی عرضه می شود.

کتک زدن پسر توسط بازجويان جلوی چشمان پدر

کمپین بین المللی حقوق بشردرایران :
یک منبع موثق* در مصاحبه با کمپین بین المللی حقوق بشردرایران شرایط دشوار زندانی سیاسی محسن دانش پور از ابتدای بازداشت تا کنون را تشریح کرده است. وی از ضرب و شتم شدید احمد دانش پور مقدم در مقابل پدرش خبر داد و گفت: «پیش از آن که آقای دانش پور به سلول … منتقل شوند در جایی بودند که به گفته خودش پسرش را جلوی ایشان به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بودند به شکلی که تحمل دیدن این صحنه را نداشته است. اما خود او را کتک نزده بودند.»

بر اساس اطلاعات این منبع آگاه تا دو هفته پیش، احمد دانش پور مقدم به مدت ۶۵ روز از پسر و همسرش کاملا بی خبر بوده است و تا شب عید با پسر و همسر و یا وکیل تسخیری خود دیداری نداشته است. او به نقل از آقای دانش پور گفت که نه خودش و نه پسرش احمد، عضو سازمان مجاهدین نیستند و ادامه داد: «محسن می گفت که اصلا هوادار مجاهدین نیست و قبلا در دهه ۶۰ توبه کرده بود و۳ سال زندان بوده است. به اعتقاد او به احتمال زیاد انتقام پسرش را از آن ها خواهند گرفت چون یکی از پسرانش در اشرف بوده است. ایشان در دهه ۶۰ در زندان لاجوردی بودند و از خاطرات آن زمان تعریف می کرد که در مدت سه سال کارهای بنایی برای ساخت سلول در اوین انجام می داد و پس از توبه آزاد شده بود.»

کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران از مقامات قوه قضاییه می خواهد که شرایط دسترسی خانواده دانشپور و دیگر دستگیرشدگان بعد از انتخابات را به وکیل اختیاری و روند دادرسی عادلانه فراهم آورد. با توجه به ماهیت سیاسی بسیاری از احکام صادر شده توسط چند قاضی ای که نحوه صدور احکام توسط آنها طی ماه های گذشته بسیاری از وکلای مستقل مورد پرسش قرارگرفته است قوه قضاییه باید با انتصاب هیاتی مستقل زمینه بررسی مجدد پرونده های یاد شده را فراهم آورد.

با توجه به اینکه برطبق گفته های وکلای دوتن از اعدام شدگان پس از انتخابات هیچ مدرکی برای صدور چنین حکمی در پرونده های موکلانشان وجود نداشته است و درمورد احکامی مانند حکم اعدام محمدامین ولیان که به سه سال زندان تقلیل پیداکرد نشانه های بارزی از ضعف دستگاه قضا در انجام دادرسی عادلانه است. کمپین همچنین نگرانی عمیق خود را اتهام رابطه با گروه مجاهدین به عنوان بهانه ای برای مجازات افرادی که به اتهامات سیاسی دستگیر می شوند ابراز می کند.

این منبع موثق، در ادامه با تاکید بر این که اعضای خانواده دانش پور مقدم از دسترسی به وکیل تسخیری محروم بوده و امکان دسترسی به وکیل تعیینی را نیز نداشته اند ادامه داد: « به دلیل آن که حدس می زدم برای این خانواده چه خوابی دیده باشند کنجکاو بودم که بدانم با آنها که یک پسرشان مجاهد است چه رفتاری خواهند داشت. اطلاع موثق دارم که تا شب عید این خانواده با هیچ وکیلی دیدار نداشته اند. آقا دانش پور که حدود ۷۰ سال سن دارد وکیل نداشت و پول وکیل گرفتن و حتا سواد اولیه حقوقی برای درخواست وکیل هم نداشت. یادم می آید که وقتی یک برگه آوردند درب سلول که امضا کند بدون خواندن امضا کرد و گفت که من نه عینک دارم که بتوانم چیزی را بخوانم و نه سواد زیادی دارم. من متوجه شدم که برگه مربوط به وکیل تسخیری بود و ایشان حتا اسم وکیل تسخیری خود را نمی دانست.»

محسن دانش پور مقدم به همراه همسرش مطهره بهرامی و پسرش احمد دانش پور مقدم از جمله کسانی هستند که پس از اعتراضات روز عاشورا در منزل خود بازداشت شده و حکم اعدام دریافت کردند. هواداری و همکاری عامدانه و مصممانه با سازمان مجاهدین خلق، تجمع و تبانی علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به نفع معاندین اتهاماتی است که بر اساس آن برای اعضای این خانواده حکم اعدام صادر شد و دادگاه تجدید نظر حکم مطهره بهرامی را به ده سال حبس تعزیری تقلیل داد و حکم اعدام محسن و احمد دانش پور مقدم را تایید کرد. گفته می شود سفر مطهره و محسن به عراق برای دیدار پسرشان در کمپ اشرف، ارسال عکس و تصاویر ویدئویی به این سازمان و شرکت در تظاهرات از جمله مواردی هستند که مبنای اتهامات و صدور حکم اعدام برای آنها قرار گرفته است. این درحالی است که حکم اعدام بدون طی مراحل دادرسی عادلانه و برخورداری از وکیل تعیینی در دادگاه تجدید نظر تایید شده است.

* کمپین از آنرو که اشاره به جزییات هویت منبع ممکن است با مخاطراتی برای وی همراه باشد از به ذکر «منبع موثق» اکتفا کرده است.

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

داریوش: سیصد گل سرخ

حبیب الله گلپری پور فعال سياسی محکوم به اعدام : با اعتصاب غذا با اراده خویش به زندگیم پایان خواهم داد

کردیش پرسپکتیو - حبیب الله گلپری پور فعال کرد محکوم به اعدام که از روز 22 اردیبهشت در اعتصاب غذا به سر می برد گفت: اعتصاب خود را تا مرگ ادامه خواهم داد.

حبیب الله گلپری پور شهروند کرد اهل سنندج به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد ماده ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شده است.

نامبرده در اعتراض به صدور حکم اعدام و همچنین محدودیت های اعمال شده و شرایط بسیار نامناسب زندان مهاباد از روز چهارشنبه 22 اردیبهشت در اعتصاب غذای نامحدود به سر می برد.

در هیمن خصوص سایت خبری 24 کاتژمیر اعلام نمود که گلپری پور در دیداری که با قاضی پرونده داشته است مورد تهدید قرار گرفته که چناچنه اعتصاب غذای خود را نشکند به زودی حکم اعدام وی صادر خواهد شد.

این فعال کرد محکوم به اعدام در پاسخ به این تهدید از سوی قاضی مربوطه گفته است: " من می دانم که به زودی اعدام خواهم شد، بنابراین با اراده خویش به زندگی خود پایان خواهم داد و کاری خواهم کرد که پس از مرگم نیز تنها شرمساری برایتان باقی بماند".

اعتصاب غذای آقای گلپری پور از روز چهارشنبه 22 اردیبهشت ماه همچنان ادامه دارد و گفته می شود نامبرده در وضعیت جسمانی وخیمی به سر می برد.

شایان ذکر است سید احسان مجتوی وکیل نامبرده به صدور این حکم اعتراض نموده که تاکنون هیچ پاسخی دریافت ننموده است.

پال کلب نيکوف (Paul Klebnikov) نويسنده کتاب معروف "آيت اله هاي مليونر" است که در 9 جولاي 2004 به طرز ناجوانمردانه اي در بيرون دفتر روزنامه محل کارش در

Paul Klebnikov
اين تنها خلاصه بخش کمي از تحقيقات اوست:
در حالي که بيش از 9 درصد نفت دنيا و 15 در صد گاز طبيعي جهان در ايران قرار دارد ايران بايد کشوري ثروتمند باشد اما درآمد سرانه هفت درصد کمتر از مقدار آن قبل از انقلاب مي باشد. حجم سرمايه هاي منتقل شده از ايران به دبي و مناطق امن اقتصادي در حدود سه بيليون دلار در سال است


رفسنجاني ها
پس از انقلاب ايران يک برادر رفسنجاني صنايع مس را در دست گرفت، ديگري کنترل تلويزيون را، برادر زن وي استاندار کرمان شد و پسر عمو ( يا پسردايي يا پسرخاله ، لغت کازين در انگليسي ) صادرات چهارصد ميليون دلاري پسته را قبضه کردپسر و خواهرزاده ( يا برادرزاده ؛ لغت نفيو در انگليسي ) او در وزارت نفت پستهاي کليدي دارند، پسر ديگر او مترو را دراختيار دارد که تا زمان تهيه گزارش حدود هفتصد ميليون دلار براي آن هزينه شده است. اين خانواده از طريق شرکت ها و بنياد هاي مختلف عمل کرده و باور بر اين است که يکي از بزرگترين شرکت هاي نفتي ايران ، کارخانه ساخت اتومبيل دوو و يکي از بهترين خطوط هوايي خصوصي ايران را در دست دارند (عليرغم اينکه خود آنها منکر تصاحب اين ثروت ها هستند.)کوچکترين پسر رفسنجاني ياسر، صاحب باغي سي هکتاري در منطقه فوق مدرن لواسان در همسايگي تهران است که هر هکتار زمين در آن منطقه در حدود چهارميليون دلار معامله ميشود ياسر از کجا اين پول را آورده است ؟ او يک تاجر تحصيل کرده بلژيک است و اداره کننده شرکتي است که در زمينه غذاي کودک ، آب معدني وماشين آلات صنعتي فعاليت داردساده ترين راه پولدار شدن به قول سعيد ليلاز که اکنون با يکي از شرکتهاي اتومبيل سازي همکاري مي کند در سالهاي اوليه انقلاب داشتن رابط هاي لازم به منظور گرفتن مجوز واردات و تبديل دلار صدو هفتادو پنج تومان به هشتصد تومان بود. تخمين اوگوياي زياني معادل سه تا پنج بيليون دلار در سال به اقتصاد ايران حاصل از اين نوع کلاهبرداري قانوني در آن مدت است.
عسگراولادي ها
آنها از اصل از بازاريان يهودي بودند که چند نسل قبل مسلمان شدند. اسدالله عسگراولادي پسته ، زيره، خشکبار ،ميگو و خاويار صادر کرده و در مقابل شکر و لوازم خانگي وارد مي کند . بانکداران ايراني ثروت او را حدود چهارصد ميليون دلار تخمين مي زنند.عسگر اولادي از برادر بزرگ خود حبيب الله که در سالهاي دهه هزارو نهصد وهشتاد وزير بازرگاني و مسئول دادن مجوزهاي جالب توجه مربوط به کالاهاي خارجي بود کمک هايي دريافت نمود ( او همچنين در مجموعه مربوط به "مارک ريچ" که کالاهاي ممنوعه آمريکايي را به ايران ميرساند کار مي کرد.
رفيق دوست
رفيق دوست راننده خميني از فرودگاه مهرآباد تا مقصد وي پس از برگشتن از پاريس بود. رفيق دوست در سال هزارو نهصدو هشتادونه کنترل بنياد مستضعفان را در دست گرفت که داراي حدود چهارصد هزارنفر کارمند و سرمايه اي حدود ده بيليون دلار است.رفيق دوست مالک بنياد نور است که بلوکهاي آپارتمان متعدد در اختيار داشته و سودي در حدود دويست ميليون دلار از طريق واردات دارو، شکرو لوازم ساختماني بدست مي آورد. او در هنگام لزوم به مقادير مخفي پول دسترسي دارد و البته تعريف "هنگام لزوم" نامشخص است.
واعظ طبسي ها
بنياد رضوي در اختيار اوست. اين سازمان زمين هاي شهري متعدد در سرتا سر ايران، هتل ، کارخانه ، مزارع و معادن سنگ مختلف را در اختيار دارد. ميزان دارائي آن تاکنون اعلام نشده است ولي کارشناسان اقتصادي مقدار پانزده بيليون دلار را تخمين ميزننداين سازمان مقادير زيادي اهدايي جات از زائران مشهد چپاول مي کند. اخيرا بانکهاي سرمايه گذاري با همکاري سرمايه گذاراني از دبي و عربستان سعودي تاسيس کرده است و در تجارت هاي بزرگ خارجي نيز فعال بوده است.عنصر محرک اين بنياد پسر آيت الله طبسي، ناصر است. او مسئول ناحيه آزاد تجاري سرخس بود . قرار بود در اين ناحيه فرودگاه و راه آهن ( بين ايران و ترکمنستان )، هتل ،شاهراههاي متعدد و ساختمانهاي اداري تاسيس شود. اما در سال دو هزارو يک ناصر طبسي از کار برکنار و دو ماه بعد به جرم اختلاص ازشرکتي در دبي به نام المکاسيب دستگير شد اما چهار ماه قبل ازتاريخ انتشار اين گزارش از اتهامات وارده تبرئه شد.

جنبش سبز اسلامی و عقب نشينی مردم

مرجان افتخاری

--------------------------------------------------------------------------------

يک سال از مبارزات گسترده مردم که دانشجويان، زنان و جوانان نقش اصلی و فعال آنرا داشتند گذشت. اعتراضات وسيعی که بيشتر در تهران و چند شهر ديگر انعکاس داشت، بدون اينکه واکنشها و حرکتهای جدی در بين مليتها ديگر، حتی در سطح دانشگاهی را شاهد باشيم. موضوع مهمی که تا حدود زيادی دلائل آنرا ميدانيم، ولی جا دارد و بايد در فرصتی مناسب به ان پرداخته شود.
پس از ١۶ اذر، روز دانشجو، که به جرات درخشان ترين و شايد به توان گفت تاريخی ترين ١۶ آذر در صحنه مبارزات دانشجوئی بود، بتدريج شاهد "کاهش" شرکت مردم در اعتراضات تقويمی هستيم. بطوريکه تعدادی از فعالين سياسي، ٢٢ بهمن و عدم شرکت مردم در اين روز که از نظر تاريخی-سياسی اهميت خود را دارد، پايان اين دوره از مبارزات مردم اعلام کردند.
سئوال اين جا است که با توجه به شرايط مادی زندگی مردم، بخصوص کارگران، معلمان و ساير اقشار زحمتکش جامعه و باز با توجه به نارضايتی عمومي، خشم و نفرت عميق مردم از نظام حاکم، پس چه فاکتورهائی را ميتوان برای اين "کاهش" و يا چرخش مردم مورد بررسی قرار داد.
قبل از آن ضروی است که بطور خلاصه به بحران هويتی رژيم اسلامی که يکی از دلائل اختلافات و کشاکش سياسی بين جناحهای آن است اشاره شود.
بحرانی که چند سال است در بين گرايشهای اسلامی بوجود آمده و امروز به موضوعی سياسی و پيچيده تبديل شده بحرانی است هويتی. اين بحران ديگر محدود به تعاريف و برداشتهای مختلف از فقه اسلامي، تطبيق و يا عدم تطبيق ان با شرايط و عصر کنونی نيست. حتی اين بحران فراتر از موضوعاتی مانند ولايت فقيه، محدوده اختيارات او يا شورای نگهبان و شورای فقها است. اگر چه اصلاح طلبان رانده شده از قدرت، تئوريسينهای و نظريه پردازان اسلامی مشکل را در جايگاه ولايت وفقيه و قدرت مطلق او مورد ارزيابی قرار ميدهند و بلافاصله قانون اساسی و اجراء آن را به عنوان راه چاره و راه برون رفت از بحران مطرح ميکنند، ولی واقعيت اين است که بحرانی که دامنگير رژيم اسلامی است عميق تر از اين موضوعات است. بحث بر سر "حکومت اسلامی" و "جمهوری اسلامی" است. اگر پس از سرنگونی رژيم شاهنشاهي، خمينی در ضديت با آن"جمهوری" را انتخاب و جايگزين آن کرد، امروز پس از سه دهه، اين "جمهوری" با بحرانی بنيادين مواجه شده است. سيستم پارلمانی جمهوري، جايگاه سياسي، حقوقی و اجتماعی مردم در تصميم گيريها از جمله انتخابات سيستمی است "غربی" يا اروپائی که با "خلافت" يا " ولايت"و "شرع مقدس" هيچگونه هم سازی ندارد. خمينی و منتظری ميراث "مجهول الهويه ای"را بجا گذاشتند که امروز به مشکلی بزرگ و گره ای در بين گرايشهای اسلامی موجود تبديل گشته است.
از سوی ديگر بحران هويتی اين نظام تنها و تنها مربوط به محدوده جغرافيائی ايران نميشود. بلکه تمام منطقه نا آرام خاورميانه و کشورهای ديگر که چنين ايده و تصوری از بر قراری رژيم و يا به هر حال نظام اسلامی داشتند مانند (حزب الله در لبنان، حماس در فلسطين و يا اسلاميستها در نيجريه) با بحران مواجه شده اند. بطوريکه سرنگونی جمهوری اسلامی بعنوان يک الگو از نظام ايدئولوژيکی-اسلامی ابعادی جهانی خواهد داشت. اگر برقراری جمهوری اسلامی در سال ١٣٥٧ موجی از اسلامگرائی را در سطحی جهانی بخصوص در کشورهای عربی و افريقائی بوجود آورد، سرنگونی جمهوری اسلامی هم نقطه پايانی خواهد بود برای اسلام سياسی و تمام دستگاه ايدئولوژيکی-ارتجاعی آن در سطح جهانی. از اين زاويه است که در شرايط کنوني، مبارزه کمونيستها، ازاديخواهان و لائيک ها برجستگی و اهميت بيشتری پيدا ميکند.
شرايط سياسي، مبارزات مردم و جنبش سبزاسلامی
دهه سياه ۶۰ به دهه زندان، اعدام و گورهای دسته جمعی در تاريخ سياسی مردم کشورمان ثبت شده است. و در هيمن دهه است که تمام ارگانها و نهادهای سياسي، اجتماعي، قضائی و فرهنگی جامعه اسلاميزه شدند. در نيمه دوم دهه ١٣٧٠، موج ديگری از حرکتهای سياسی در دانشگاهها بوجود آمد که بازتاب رشد و آگاهی نسل جديد از حقوق دموکراتيک، آزاديهای سياسی و اجتماعی بويژه آزادی بيان و مطبوعات بود.
در همين دهه، حرکتهای زنان، طرح خواستها و مطالبات جنسيتی آنها نه تنها معيارها و چارچوبهای حقوقی و اجتماعی مذهبی را مورد سئوال قرار ميدهند، بلکه اعلام موجوديت دو باره يک گروه و جنبش اجتماعی است که اسلام سياسی و قوانين قضائي، اجتماعی و فرهنگی آنرا در تضاد با هويت انسانی و جنسيتی خود ميبيند. بطور خلاصه، در اين دهه است که بار ديگر، برابری خواهی زنان، تابوها و مقدسات ايدئولوژيکی اسلام و رژيم اسلامی را موردسئوال قرار ميدهد.
در دهه ۸٠ بار ديگر ما شاهد يک جامعه چند قطبی ازطيفهای چپ و مارکسيستي، گروه های مختلف لائيک، جريانات ليبرال و ليبرال اسلامی در تمام جنبشهای کارگري، دانشجوئي، زنان و معلمان هستيم. دهه ۸۰ را ميتوان اوج تنشها، کشاکش سياسي، شکاف، جدائی و بالاخره جنگ قدرت در صفوف بالائی ها و راديکاليزه شدن مبارزات در پائينی ها برای حق و حقوق پايمال شده شان و از طرف ديگر اعمال سرکوب وحشيانه رژيم و نصب چوبه های دار در خيابانها مورد ارزيابی قرار داد.
در اين سالها، غير از اعتصابات، اعتراضات و حرکتهای مستمر دانشجويان در تمام دانشگاهها بخصوص دانشجويان گرايش چپ، ما شاهد اعتصابات کارگری کوچک و بزرگ در همه جا بخصوص تهران، جنوب و کردستان و ايجاد تشکل های مستقل کارگری از جمله سنديکای شرکت واحد و هفت تپه هستيم، که نه تنها مبارزات بخشی از کارگران را سازماندهی کردند بلکه تاثير مهمی در شکستن جو ارعاب و سرکوب در ساير واحدهای توليدی داشتند. باز اعتصاب سراسری معلمان اگر چه به سختی سرکوب شد، ولي، بدون ترديد حرکت بزرگ و سازمانيافه آنها در تهران و شهرستانها بازتابی از تغير روحيات مردم و گسترده شدن مبارزات در جامعه بود.
بطور کوتاه، عيلرغم سرکوب بی سابقه، اعدامهای خياباني، سنگسار، حمله به زنان، شلاق زدن جوانان در خيابانها، اين دهه را ميتوان به برآمد مبارزاتی در بين اقشار و طبقات اجتماعی يا برآمد انقلابی و ادامه درگيري، شکاف بين جناحهای رژيم اسلامي، بن بست سازش و تقسيم قدرت بين آنها مورد ارزيابی قرار داد.
متاسفانه در نيمه دهه۸٠ بر عکس جنبشهای ديگر، با چرخش بخشی از جنبش زنان به "راست" و جمع آوری امضاء بعنوان محور مبارزاتي، اميد به تغير از بالا ودر نهايت حمايت آنها از اصلاح طلبان اسلامي، ما با پراکندگی در صفوف و انفعال جنبش زنان روبرو شديم. با توجه به مجموعه مبارزاتی که در بالا به آن اشاره شد، اين چرخش به راست و تغير سياست را ميتوان ناشی از تحليلهای غير واقعی فعالين و نظريه پردازان اين گرايش از شرايط سياسی-اجتماعی در نظر گرفت. بطوريکه در مقطع انتخابات با طرح " همگرائی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات" و با درخواست "پيوستن دولت ايران به کنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان ايران"، و"بازنگری و اصلاح اصول ١٩، ٢٠، ٢١ و ١١۵ قانون اساسي، به منظور گنجاندن اصل برابری جنسيتی بدون قيد و شرط" در قانون اساسی" مطالبات زنان را به پائين ترين سطح ممکن کاهش ميدهند.
حضور گسترده و فعال زنان در اعتراضات پس از انتخابات که منجر به دستگيری تعداد زيادی از آنها هم شد، گويای آگاهی زنان از شرايط سياسي، نارضايتی عميق آنها نسبت به وضعيت موجود و پتانسيل مبارزاتی باور نکردنی انها است که برای سازماندهی تشکل مستقل زنان و پيشبرد مبارزه ای واقعی در جهت خواستهای انها مورد توجه قرار نگرفت.
شرکت مردم در انتخابات در سال گذشته و عدم تحريم آن، در واقع واکنش طبيعی مردم و تنها آلترناتيو موجود آنها در مقابل سرکوبهای وحشيانه ٤ساله رياست جمهوری احمدی نژاد و دستگاه نظامی و سرکوب ( وزارت اطلاعات، سپاه، بسيج و لباس شخصيها) او بود و نه چيزی فراتر از آن.
اختصاص دادن اعتراضات خود جوش و شجاعانه مردم در تاسوعا، عاشورا و روزهای ديگر به حمايت از ميرحسن موسوی و جنبش سبز اسلامی غير از فرصت طلبي، چيزی نيست جز عدم درک و شناخت از روحيات، انگيزه ها و شيوه های مبارزاتی مردم. به ميدان آمدن مردم واکنش منطقی و طبيعی آنها به شرايط عينی زندگي، فقر، تهدستي، بيکاري، بی حق و حقوقی و سرکوب هويت انسانی آنها است. فضای بوجود آمده در جريان انتخابات و پس از آن فرصتی بود برای ابراز نارضايتي، خشم فرو خورده سی ساله از تمام شرايط اسفبار و غير انسانی که مردم در آن زندگی ميکنند. اتفاقا "کاهش" شرکت مردم و کنار کشيدن آنها ثابت ميکندکه آنها حاضر نيستند برای بازگشت به "قانون اساسی اسلامی" و با شناختی که از گذشته جنايتکارانه رهبران جنبش سبز اسلامی دارند بازيچه اختلافات آنها و بقول معروف گوشت دم توپ باشند.
سرکوب هميشه بعنوان يک عامل و ابزار وحشت و هراس عمومی و بازدارنده اوليه عمل ميکند. شجاعت و بی باکی مطلق هرگز وجود نداشته و ندارد. حتی در زمانی که مردم صدای گامهای پر تنين انقلاب را ميشنوند، باز هم نميتوان انتظار داشت که همه به يک شکل در مقابل خطر از خود واکنش داشته باشند. در جريان اعتراضات مردم، رژيم جمهوری اسلامی تمام دستگاه و نيروهای سرکوبگر خود را بکار گرفت. کشتار خياباني، دستگيری و شکنجه و از آن وحشيانه تر استفاده از جنايتکارترين شيوه سرکوب يعنی تجاور و تجاوزهای گروهی در زندانها، بخصوص در کهريزک که رسوائی آن حتی در سطح بين المللی منعکس شد عامل ديگری است که "کاهش" حضور مردم در اعتراضات خيابانی را توضيح ميدهد. اگر چه مردم با شعار "زندان، شکنجه، تجاوز ديگر اثر ندارد" بار ديگر راهی خيابانها شدند ولی همه ميدانيم که مردم در مقابل سرکوب بخصوص در غياب مجموعه شرايط سياسي، فقدان رهبری و الترناتيو انقلابی راهی جز عقب نشينی ندارند.
در مجموع، با اينکه گرانی بيداد ميکند، بيکاري، فقر و تهيدستی زندگی در صد بالائی از کارگران، زحمتکشان، معلمان و خانواده های انها را تهديد ميکند و با وجود بيش از يک ميليون کودک کار و کودک خيابانی که فاجعه اقتصادي، اجتماعي، و انسانی نظام سرمايه داری را ترسيم ميکند. بر عکس کشورهای اروپائی بخصوص آنچه که در يونان جريان دارد، مبارزه ای که از يک سال گذشته در کشورمان آغاز شده و طيف وسيعی از مردم در گير آن هستند مضمونی کاملا سياسی دارد. سی و يک سال سرکوب مطلق استبداد اسلامي، جنگ، کشتار، زندان، شکنجه آعدام، تبعيضهای جنسيتی-ارتجاعی اسلامی بر زنان، سرکوب وحشيانه و دائمی مليتها و اقليت های مذهبي، آزادی و آزاديخواهی را به محور اصلی اين دوره از مبارزاتی تبديل کرده است.
اگر چه طبقه کارگر بعنوان يک طبقه با خواستهای طبقاتی خود و مطالبات دمکراتيک کليه اقشار اجتماعی از ابتدا حضور مشخص نداشت، ولی مطالبات ١٥ گانه شفاف و روشن آنها در "قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر" به مناسبت ۱ ماه مه که در برگيرنده مطالبات کارگري، زنان، دانشجويان، معلمان، کودکان و آزاديهای دمکراتيک از يک سو و حقوق مليت ها از سوی ديگر است ميتواند بعنوان پلتفرم مبارزاتی در اين دوره در نظر گرفته شود.
تجربه نشان داده است که، سرنگونی يک رژيم نه با حرکتهای خود جوش و نه با شجاعت و شور انقلابی بلکه با سازماندهي، تشکل و مبارزه برای خواستهای مشخص امکان پذير است.

قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر را ميتوانيد در اين سايت بخوانيد.
http://www.dialogt.org/2010/April/ghatnameh.html

رمز احمدی نژاد / هیتلر و احمدی نژاد در یک نما(کاریکاتور)

Quantcast


کاریکاتوری از آلن فرکام

محمد ملکی در اثر حمله قلبی در بیمارستان بستری شد



ادوارنیوز :
دکتر محمد ملکی روز جمعه گذشته دچار حمله قلبی شد و بلافاصله در بیمارستان بستری گردید.
این حمله در اثر عوارض بیماری نوسان ضربان قلب است که در اثر سختی ها و فشارهای وارده بر ایشان در سال گذشته تشدید شده است. ایشان هم اکنون تحت مراقبت ویژه هستند و قرار است تا در روزهای آینده تحت عمل جراحی قلب قرار گیرند. دکتر محمد ملکی با وجود کهولت سن و بیماریهای متعدد، سال گذشته مدت ۶ ماه را در زندان اوین و در شرایط بسیار نامساعدی در بازداشت بودند و در آن مدت نیز چندین بار دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری گردیدند. ایشان همچنین از بیماری سرطان پروستات نیز رنج برده و پس از آزادی از زندان در اسفند ماه گذشته مشغول مداوای این بیماری هستند.

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

حقوق بشر

شکنجه وحشیانه و محکومیت سنگین یکی از هموطنان بلوچ
زندانی سیاسی عباس بادفر آذرماه 1388 در بلوچستان دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل می گردد . او چندین ماه در سلولهای انفرادی در بند مخوف 209 زندان اوین تحت شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار می گیرد. بدلیل بی نام و نشان بودن این زندانی سیاسی با شیوه های وحشیانه مورد شکنجه قرار گرفته است و مدت طولانی را در سلولهای انفرادی بسر برده است. او همچنین چندین بارتوسط شکنجه گران (بازجویان) تهدید به قتل و اعدام شده است.
آقای بادفر اخیرا از زندان اوین به بند 6 زندان گوهردشت تبعید شده است. او بدون داشتن وکیل و حق دفاع از خود مورد محاکمه قرار گرفته است و بر مبنای اتهام محاربه وداشتن ارتباط با سازمان مجاهدین خلق محاکمه و به 10 سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شده است.
علیرغم گذشت مدت طولانی از شکنجه های وحشیانه ولی هنوز از آثار شکنجه های جسمی رنجی می برد.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه هشتم خرداد 1389
زندانیان سیاسی بند 6 زندان گوهردشت یورش و حشیانه به آقای بداقی را محکوم می کنند
پیرو روند رو به رشد شکنجه زندانیان رجائی شهر ،سه تن از ماموران این زندان به اسامی شیخ،عقوائی ،قاسم محمدی در ساعت 07:00 صبح روز جاری شنبه 8 خرداد 89 با ورود به سالن دارقرآن بند 6 زندان رجائی شهر ،یکی از فرزندان سرافزاز ملت ایران معلم دلسوز و زندانی سیاسی آقای رسول بداقی را بدون هرگونه دلیل و علتی مورد شدیدترین حملات و شکنجه های جسمی و انواع ضرب و شتم و فحاشی قرار دادند .
بنحوی که از چند ناحیه مجروح و آثار آن برسر و صورت و دست و پای وی مشهود است .همچنین دستهای وی را با دستبند به میله های درب کریدور اصلی بسته و با مشت و لگد او را مورد ضرب و جرح قرار دادند و این امر در مقابل چشم زندانیان دیگر اتفاق افتاده و همه بر آن گواهی میدهند .
این اقدام غیر انسانی مورد اعتراض شدید زندانیان واقع گردید. جای تاسف است در حالی که مسئولین کشور همواره شعار حقوق بشر سر می دهند و خود را مظهر رعایت آن میدانند چنین رفتارهای غیر انسانی با زندانیان ،آن هم در بند به اصطلاح دارقرآن انجام می پذیرد .
ما ضمن محکوم نمودن این قبیل رفتارها ی خشونت آمیز ،توجه سازمانها و فعالان حقوق بشری و تمامی انسانهای غیور را بدین نکته جلب نموده و توجه آنها را به فقدان هر گونه تامین جانی زندانیان سیاسی معطوف می داریم.
ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه هشتم خرداد 1389



یورش و ضرب وجرح وحشیانه معلم زندانی رسول بداقی در زندان گوهردشت کرج
روز شنبه 8 خرداد ماه حوالی ساعت 07:00 صبح زندانی سیاسی رسول بداقی عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران بدون هیچ دلیلی مورد یورش وحشیانه 3 پاسدار بند قرار گرفت و بشدت مورد ضرب وشتم و اهانت آنها قرار گرفت.
پاسداربندی به نام قاسم محمدی بدون هیچ دلیلی شروع به فحاشی به آقای بداقی نمود که مورد اعتراض وی قرار گرفت. در این هنگام همراه با افسر پاسدار شیخ و پاسداربند عقوائی بصورت وحشیانه ای بسوی آقای بداقی حمله ور شدند و او را آماج مشت و لگدهای خود که بر سرو صورت و نقاط حساس بدن او فرود می آوردند.آنها همچنین به آقای بداقی و خانواده اش فحش های اخلاقی و بسیار زننده می دادند. پاسدار بند قاسم محمدی در حین ضرب و شتم عربده می کشید و خطاب به آقای بداقی می گفت: تو منافی،تو وطن فروشی ،تو باید محاکمه بشی و تو باید اعدام بشی.
آنها سپس آقای بداقی را با دستبند به میله های کریدور بستند و به ضرب وجرح و توهینهای اخلاقی علیه او ادامه دادند او از ناحیه دندان و سر وصورت دچار صدماتی گردیده است.
وقتی که سایر زندانیان سیاسی از عمل وحشیانه و غیر انسانی آنها مطلع شدند دخالت کردن که از ضرب و شتم واهانت پاسدار بندها جلوگیری کنند آنها هم مورد ضرب و شتم واهانت قرار گرفتند که از جمله آنها آقای دکتر احمد زیادی آبادی بود که مورد ضرب وشتم واهانت پاسداربندها قرار گرفت.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه هشتم خرداد 1389ساعت


با یورش مامورین، پدر و عضو سوم خانواده دستگیر و به زندان اوین منتقل شد
آقای جوشن در جریان جنگ در معرض حمله گاز شیمیایی قرار گرفت و دچار صدمات جبران ناپذیر شد و سلامتی خودش را تا حد زیادی از دست دادو همچنین پای چپ او در اثر اثابت ترکش دچار آسیب جدی گردید.
در حال حاضر دو عضو دیگر این خانواده در زندان گوهردشت کرج زندانی هستند که بیش از 2 ماه است از داشتن ملاقات و هرگونه تماس با خانوادشان محروم هستند و در شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی بسر می برند. خانم زهرا اسدپور گرجی همسر و فرزندش رضا جوشن که در آذرماه 88 با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلشان بدلیل شرکت در اعتراضات گسترده مردم دستگیر شده بودند. در دادگاه انقلاب کرج توسط فردی بنام عاصف حسینی رئیس دادگاه انقلاب محاکمه شدند. آنها به 1 سال زندان و تبعید به زندان زنجان و 5 سال تبعید به روستای قیلیار زنجان محکوم شدند.
خانم زهرا اسد پور گرجی پیش از این به دلیل دیدار خانوادگی با فرزندش در قرارگاه اشرف در عراق دستگیر و به 16 ماه زندان محکوم شده بود که بعد از پایان محکومیتش آزاد شد.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در جمعه هفتم خرداد 1389ساعت

در آستانه سالگرد قیام مردم ایران 5 زندانی در زندان رشت به دار آویخته شدند
روز دوشنبه 3 خرداد ماه حوالی ساعت 05:00 پنج زندانی در پشت بهداری زندان رشت به دار آویخته شدند . یکی از اعدام شدگان روز دوشنبه زن و 4 نفر دیگر مرد می باشد.هنوز از هویت و علت اعدام شدگان خبری در دست نیست. خبر اعدام این 5 نفر در سطح شهر رشت بین مردم انتشار یافته است.
علیرغم اینکه چند روز از اعدام این پنج نفر می گذرد ولی هنوز قوه قضائیه و رسانه های حکومتی سکوت را پیشه کرده اند و از انتشار خبر اعدام این 5 نفر خوداری می کنند.
به نظر می آید که قوه قضائیه بدلیل خشم مردم ایران و اعتراضات گسترده جهانی نسبت به اعدام ها که هدف از آن ایجاد جو رعب و وحشت در آستانه سالگرد قیام مردم ایران شیوه اعدام مخفیانه را در پیش گرفته اند.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم خرداد 1389ساعت

جنایات هولناکی که در سلولهای انفرادی (سگدونی) علیه زندانیان روی میدهد
یکی از ده ها زندانی که دچار چنین شرایط هولناکی در سلولهای انفرادی معروف به سگدونی شده است آقای بهرام تصویری 30 ساله و 6 سال است که در زندان در حالت بلاتکلیف بسر می برد. او در حدود 6 هفته پیش به دلیل اعتراض به توهینهای خانوادگی پاسداربندی بنام یوسفی برای 5 روز به سلول انفرادی منتقل می شود.آقای تصویری از آنها می خواهد که به او اجازه بدهند که با خانواده اش تماس بگیرد.اما آنها به او اجازه تماس با خانواده اش نمی دهند . حسن آخریان با خانواده این زندانی تماس می گیرد و به مادر آقای تصویری اطلاع میدهد که فرزندش فوت کرده است و جسد او در بیمارستان است و می تواند جسد او را تحویل بگیرید.مادرآقای تصویری وقتی این خبر را می شنود دچار سکته قلبی می شود و به بیمارستان انتقال می یابد.حسن آخریان بعد از اینکه متوجه می شود که مادر آقای تصویری دچار سکته قلبی شده است و در بیمارستا بستری می باشد به بهرام تصویری خبر سکته و بستری شدن ماردش را می دهد. آقای تصویر خواهان تماس با خانواده می شود و از طرفی 5 روز سلول انفرادی او پایان یافته و به روز هفتم کشیده شده است اما از خارج کردن او از سلول انفرادی خوداری می کنند.او خواستار ملاقات با رئیس زندان می شود ولی به حرفهای او گوش فرا داده نمی شود. تا اینکه برای پایان دادن به شرایط سخت و طاقت فرسا اقدام به خودسوزی می کند.پاسداربندها به سلول او یورش می برند به چشمانش گاز فلفل و اشک آور می زنند و با باتون به سر و صورت او می کوبند .
زندانی بهرام تصویری بابدنی سوخته به سلولی که محل شکنجه زندانیان است برده می شود و به او دست بند،پابند و چشم بند می زنند و برای مدت طولانی اورا با باتون شکنجه می کنند در اثر این شکنجه ها دست و پای او را شکستند و سپس لباسهای او را از تنش خارج کردند. افسر کشیک فردی بنام میرزا آقایی و دو پاسداربند به نام های یوسفی و شیرخوانی باتون را به او استعمال می کنند. این زندانی بی دفاع در اثر این شکنجه بیهوش می شود و با ریختن آب بر روی او،وی را دوباره بهوش می آورند و شکنجه جنسی دوبار تکرار می شود.تمامی این شکنجه ها با حضور و شرکت حسن آخریان رئیس بند 1 صورت می گیرد.
سپس زندانی بهرام تصویری به سلول انفرادی بازگردانده می شود.او را عریان می کنند و بدون داشتن پتو و یا هر پوشش دیگری بر روی کف سیمانی سلول رها می کنند و هر از چند گاهی کف سلول آب می ریزند.این زندانی بی دفاع در حالی که پاها و دستانش شکسته شده بود و بدنش مجروح و خونین بود به مدت یک ماه در آن شرایط به حال خود رها شده بود .شکستگی پای او دچار عفونت می شود و او به اغما فرو می رود و ناچارا وی را به بهداری زندان منتقل می کنند. بهداری زندان از تحویل گرفتن او برای مدتی خوداری می کند چونکه در آستانه مرگ قرار داشت و نمی خواست مسئولیت او را بپذیرد. نهایتا فردی بنام دکتر رضوی او را بستری می کند و پس از بهوش آمدن به آنها می گوید باید تحت عمل جراحی فوری قرار گیرد ولی حسن آخریان با عمل جراحی وی مخالفت می کند و او را به سلولهای انفرادی بازمی گرداند که با فشار پزشکان بهداری او بعد از دو روز تحت عمل جراحی قرار می گیرد.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم خرداد 1389ساعت

اعتراضات گسترده جوانان بعد مسابقه فوتبال با شعار فوتبال بهونه میشه خرداد قیامت میشه
دوشنبه غروب 3 خرداد ماه حوالی ساعت 21:15 تماشاگران مسابقه فوتبال هنگام خروج از استادیوم ورزشی آزادی اقدام به سر دادن شعارهای ضد دولتی نمودند.جوانان در حین خروج از ضلع شرقی استادیوم شعارهایی مانند، خس و خاشاک تویی / دشمن این خاک تویی/ فوتبال بهونه میشه خرداد قیامت میشه / همچنین مرگ بر دیکتاتور و شعارهای دیگر سر دادند.
همچنین جوانانی که سوار بر اتوبوس های شرکت واحد بودند در طی مسیر اقدام به سر دادن شعار نمودند. همزمان با شعار دادن جوانها خودروها با بوق زدن ممتد با اعتراضات جوانان همراهی می کردند.این اعتراضات تا ساعت 10:30 ادامه داشت.
گزارشات تایید نشده ای حاکی از آ است که تعدادی از جوانان دستگیر و به داخل استادیوم ورزشی منتقل شدند.
از طرفی دیگر از ساعت 15:00 نیروهای سرکوبگر گارد ویژه، نیروی انتظامی و لباس شخصیها بصورت گسترده در درون و بیرون استادیوم مستقر شده بودند. افراد ویژه سپاه پاسداران ( لباس شخصیها) و اطلاعاتیها با در دست داشتن دوربین های فیلم برداری از جوانان برای ایجاد رعب و وحشت فیلم می گرفتند. بیش از چهل خودروی نیروی انتظامی و خودروهای خاص دستگیری در آنجا مستقر بودند.
نیروهای سرکوبگر با جوانان موتورسوار برخورد وحشیانه ای داشتند.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم خرداد 1389ساعت 0:2

بیش از 100 روز بلاتکلیفی فعال دانشجویی علی اعجمی
علی اعجمی دانشجوی حقوق دانشگاه تهران در تاریخ 20 بهمن ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلشان در سبزوار دستگیر و پس از مدتی به بند 209 زندان اوین منتقل شد و بیش از 100 روز را در آنجا که اکثرا در سلولهای انفرادی بود بسر برد.
آقای اعجمی در طی مدت بازداشتش در بند 209 زندان اوین مورد بازجویی طولانی و در حین بازجویی تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت. بازجویان وزارت اطلاعات همچنین در حین بازجویی او مورد توهین و تحقیر قرار دادند.این فعال دانشجویی را تحت فشارهای طاقت فرسا قرار دادند تا به اتهاماتی که بازجویان به او نسبت داده بودند اعتراف کند.او سه روز پیش از بند 209 به بند 350 زندان اوین منتقل شد
بازجویان وزارت اطلاعات برای تحت فشار قرار دادن او در طی مدت بازداشت در بند 209 از داشتن هرگونه ارتباطی با خانواده اش محروم بود و خانواده او هیچ اطلاعی از وضعیت و شرایط وی نداشتند.
پیگیریهای خانواده اعجمی علیرغم اینکه ساکن شهرستان بودند و برای اطلاع یافتن از وضعیت فرزندشان باید مسافتها راه طولانی و هزینه های زیادی را متحمل می شدند. ولی دادستانی تهران، دادگاه انقلاب و زندان اوین از دادن ملاقات و پاسخ به این خانواده خوداری می کردند.
فعال دانشجویی علی اعجمی همچنان از داشتن وکیل محروم است و در حالت بلاتکلیفی بسر می برد.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در دوشنبه سوم خرداد 1389ساعت
تقاضای مفلوکانه دادستان تهران و قاضی کشیک زندان اوین از زندانیان سیاسی برای نوشتن توبه نامه
روز یکشنبه 2 خرداد ماه در حدود 100 نفر از زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین را به نزد عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران در زندان اوین برده شدند و او طی سخنرانی از موضع ضعف و ناتوانی از زندانیان سیاسی خواست در قبال نوشتن توبه نامه آنها را آزاد خواهند کرد. همچنین دیشب 100 نفر دیگر از زندانیان سیاسی را نزد قاضی کشیک زندان اوین برده شدند و همین درخواست بیشرمانه را از زندانیان سیاسی کردند که با جواب رد اکثریت زندانیان سیاسی مواجه شد.
این اقدام بیشرمانه و غیر انسانی و توهین آمیز علیه زندانیان سیاسی بی گناه که تنها دلیل در اسارت بودنشان اعتراض به استبداد خونین و وحشی حاکم بر کشور است صورت می گیرد. زندانیان سیاسی نسبت به این در خواست وقیحانه جواب رد دادند و خواستار آزادی بی قید وشرط خود شدند.آنها همچنین به خانواده های خود تاکید کردند که از حقوق خود کوتاه نخواهند آمد.
اعمال توهین آمیز و وقیحانه قوه قضائیه که آلت دست بازجویان و زارت اطلاعات است و در صدور احکام ضد بشری اعدام و حبس های سنگین رکوردار جهان است. عباس جعفری دولت آبادی علنان اعلام میدارد که تنها با تقاضای عفو از علی خامنه ای ولی فقیه می توان جلوی اعدام زندانیان سیاسی را گرفت. اظهارات عباس جعفری دولت آبادی دلیل قاطعی است بر اینکه شخص علی خامنه ای است که تصمیم به صدور واجرای احکام اعدام را می گیرد و قوه قضائیه مجری آنها است. همچنین صادق لاریجانی رئیس منصوب قوۀ قضائیه توسط علی خامنه ای در روزهای اخیر با اظهارات ضمنی خود تاکید کرد که دستگیریها با تایید و نظر خود خامنه ای صورت می گیرد.
از طرفی دیگر ترس از اعتراضات گسترده مردم در خرداد ماه سعی دارند که زندانها را برای دستگیری های خودسرانه و گسترده خود آماده سازند و هدف از تقاضای مایوسانه از زندانیان سیاسی که از روحیه ای بالا برخودار هستند سعی دارند که آن را در بوق و کرنای تبلیغاتی خود نمایند تا شاید مردم را از حقوق قانونی و مشروع خود که در راس آن آزادی است را باز دارند.
ادامه مطلب
+ نوشته شده در دوشنبه سوم خرداد 1389ساعت 15:0 توسط

شکنجه وحشیانه یک زندانی که مبتلا به ناراحتی حاد روحی است
زندانی مهدی عابدینی نژاد 25 ساله به دلیل ناراحتی حاد روحی که می بایست در بیمارستان روانی بستری شود ولی در زندان نگهداری می شود.این زندانی بر اعمال ورفتار خود کنترلی ندارو از طرفی مهربان و بی آزار است.
روز یکشنبه اول خرداد ماه به دلیل شرایط حاد روحی و عدم توانایی کنترل بر کردارش اقدام به در آوردن لباسهایش نمود.فردی بنام شکری رئیس بند 6 زندان گوهردشت کرج اورا به زیر 8 برد و همراه با افسر نگهبان پاسدار شیخی و پاسدار بندی بنام عقوایی با کابل،میله فلزی و باتون برای مدت طولانی او را تحت شکنجه شدید جسمی قرار دادند.این شکنجه ها به حدی شدید بود که همبندیان او از شنیدن زجه ها و فریادهای کمک وی سخت ناراحت خشمگین بودند.هنگامی که زندانی عابدینی نژاد را به سلول خود بازگرداندند قادر به راه رفتن نبود و با کمک سایر زندانیان حرکت می کرد.تن این زندانی بی دفاع زخمی،خونین و کبود بود و از درد قادر به نشستن دراز کشیدن نبود.
علیرغم شرایط حاد جسمی و خونریزی، او را به بهداری زندان منتقل نکردند و با آن شرایط در سلولش رها کردند.
زندان گوهردشت کرج که یکی از زندانهای قرون وسطائی است زندانیان بی دفاع بطور مستمر و با شیوه های مختلف تحت شکنجه های وحشیانه قرار می گیرند.شکنجه زندانیان امری روزمره شده است و در آستانه خرداد ماه شکنجه و اذیت وآزار زندانیان بی دفاع ابعاد گسترده ای به خود گرفته است.
ادامه مطلب

قتل عام ۶۷، آزادی‌خواهی و وجدان همگانی

م. پوریا

هرگاه که حرف قتل‌عام
[1] تابستان ۶۷ پیش می‌آید و رهبران و نیروهای سیاسی و اجتماعی به پرسش گرفته شده و تلاش می‌شود تا این جنایت‌ هولناک دوران مدرن بعنوان مهم‌ترین نقض حقوق بشر و جرم جنایی حکومت اسلامی در ایران مطرح شده و وجدان جامعه را بیدار و آگاه ساخته و بر علیه حکومت اسلامی برانگیزاند‌، کسانی از دوستان، از سر نگرانی برای آینده‌ی جنبش سبز، دلسوزانه از نویسندگان و تلاشگران پیگیرِ این فاجعه‌ی ملی می‌خواهند که در شرایط کنونی موضوع قتل‌عام ۶۷ را مسکوت بگذارند تا مبادا موجب پراکندگی در میان جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم شود و رهبران جنبش در داخل، در تنگنای پاسخ‌گفتن قرار گیرند و بهانه به دست حکومت‌گران ‌ افتاده و زمینه‌ی سرکوب خونین دیگری فراهم شود.
اگر فاجعه‌ی ملی قتل‌عام ۶۷ با آن هولناکی بی‌اندازه‌اش نتواند بر وجدان همگانی تأثیر گذاشته و خاطر ملتی را مجموع کرده و مردمان را به همدردی انسانی و هم‌دلی ملی گردهم‌ آورده و به اعتراض و خروش وادارد، آنگاه باید پذیرفت که وجدان چنین جامعه‌ای بدبختانه به شدت آسیب‌ دیده و بیمار است. اگر چنین فاجعه‌ای نتواند در کانون مبارزه‌ی آزادی‌خواهی و حقوق بشری ملتی جای گیرد، بعید است که آن ملت بتواند گریبان خود را از چنگال خونین استبداد و خشونت رها کرده و به آزادی و خوشبختی دست یابد. اگر هم به آزادی برسد، بی‌شک زودگذر خواهد بود و دوباره به استبدادی در ریخت و قواره‌ای دیگر گرفتار خواهد آمد.
وقتی که مقاله‌ی «
آشیخ مهدی اومدی که نسازی‌ / مهدی کروبی نمک بر زخم می‌پاشد» از پژوهشگر گرامی، همنشین بهار در رسانه‌ها منتشر شد، همان روز آن را برای عده‌ای از دوستان ارسال کردم. بعضی دوستان از سرخیرخواهی و دلشوره‌هایی که برای سرنوشت جنبش سبز می‌دارند، از انتشار چنین موضوع‌هایی در موقعیت کنونی، انتقاد کردند و یکی از ایشان برای‌ام نوشت[2]:
«اگر قرار به شفاف سازی و اعتراف به اشتباهات و گناهان گذشته است و عمیقا آنرا باور دارند، باید تمامی رخدادهایی که در آن زمان اثری اساسی بر «آینده»‌ای که «کنون» باشد، داشته‌اند، نیز بررسی و ارزیابی بشوند. بدون محکوم کردن و ارزیابی و اثرگذاری ماجرای هفت تیر و نخست وزیری و همه ترورهائی که انجام شد و کلی وقایع دیگر، نمی توان از طرف مقابل خواست که امامش را وسط معرکه تکه و پاره کند!
این فقط سکوت و همکاری موسوی ها و کروبی ها نبود که میدان به مرتجع ترین و وحشی ترین ها داد. موضوع، بیشتر یا کمتر بودن نقش و سهم ما یا دیگران نیست؛ موضوع این است که باید صریحا طرف خودی را که همه ما بوده باشیم به نقد کشید و محکومیت ها را بیان کرد تا طرف مقابل نیز گنا‌ه‌ها و کوتاهی ها و اشتباه‌های خود را بپذیرد. هنوز دوستان ما در حد رضا پهلوی هم شهامت اعتراف و محکوم کردن پیشینه خود را ندارند. برائت باید همگانی باشد تا به شکل مسالمت و دمکراتیک و گفتگو در بیاید و زمینه تشکیل جبهه ای فراگیر را بدهد.
چپ روی ها و راست روی‌ها هر دو عامل تشدید خطاها و اشتباه‌های یکدیگرند. در ایجاد فضای ترس و بسته شدن همه‌ی زبانها و ایجاد راست روی ها و فراهم کردن زمینه‌ی رشد مرتجع‌ترین‌ها، همیشه کسانی بوده اند که تند و نابخردانه حرکت کرده اند. چرا فکر می کنیم که نباید از آنها خواست که اول و صراحتا اعتراف کنند تا بعد با ادله محکم تر و روشن تری از اینان خواست که مرید و مرجع و مستمسک شان را مورد نقد قرار دهند.
ما که بر قدرت نیستیم و در داخل هم نیستیم؛ ما که شجاعت به بحث کشاندن آن روزها را هم نداریم، نمی توانیم از طرف مقابل، که زیر ضرب مستقیم قرار دارد، بخواهیم که لگد به تکیه گاه خود بزند.
اگر در سالگرد هفت تیر و خیلی از ترورهای دیگر و از جمله نخست وزیری، شهامت محکوم کردن آن از طرف همه اپوزسیون چپی که می شناسیم بوجود بیاد، آنوقت می‌شود باور داشت که روشنگری و صداقت و دمکراسی خواهی در پیش روی مان قرار دارد. و اصلِ شفاف سازی، نهادینه شده و مقدس گشته است.
متاسفانه همه، همیشه در حال یارکشی بوده و هستند و معیار قضاوت شان نیز بیشتر بر این است که یار ما می‌شوند یا یار دیگری.
ما ملت شعر و احساسات و حماسه هستیم و اهل سیاست و بازی و پیشبرد اهداف با استراتژی مشخص نیستیم. و نبوده ایم. و نخواهیم بود انگار. نمی گویم که بد است! نه این هم شکلی از زندگی ست و آن خوشبختی‌ایی که ما در ضمیر ناخودآگاهمان تعریف کرده ایم. این قصه همچنان ادامه خواهد داشت...»
پیشتر در مقاله‌هایی
[3]، به بخشی از پرسش‌های این دوستان اشاره کرده‌ام؛ با این همه، پرداختن به موضوع‌های مطرح شده در این نامه که به‌جای خود مهم و ضروری‌اند، گفتاری جداگانه می‌طلبد.
اما در پاسخ به اعتراض رفیقانه‌ی این دوستان به انتشار مقاله‌هایی چون مقاله‌ی «
آشیخ مهدی، اومدی که نسازی / مهدی کروبی نمک بر زخم می‌پاشد» از همنشین بهار و یا «آقای کروبی هیچ می‌دانید خاواران کجاست» از مهدی اصلانی[4] که آگاهانه و با انگیزه و اراده‌ای نیک نگاشته شده‌اند و بری از هرگونه «خفت‌گیری» و کینه‌جویی و انتقام‌گیری است، باید گفت که پرداختن به قتل‌عام ۶۷ صرفاً یک مسئله‌ی سیاسی نیست و ما از نظر انسانی و اخلاقی، اجازه نداریم آن را به دعواهای سیاسی و عملکرد گروه‌ها و حزب‌های سیاسی و تنش‌‌ها و جنگ‌وجدال‌های میان اپوزیسیون و حکومت اسلامی کاهش دهیم.
پرداختن به قتل‌عام تابستان ۶۷ و خواست و اراده‌ی همگانی برای محکوم کردن آمران‌ و عاملان آن که از رهبران و مسئولان درجه‌ یک حکومت اسلامی‌اند، به‌هیچ روی از مبارزه‌ برای دموکراسی و حقوق بشر، جدا نیست و نمی‌تواند باشد.
یک حکومتی دینی، در دوران مدرن مرتکب یکی از خوفناک‌ترین جنایت‌ها شده و در کمتر از یک ماه، هزاران زندانی در بند را با این‌که بیشترشان «دادگاهی» شده و سال‌ها از مجازات حبس خود را گذرانده‌اند
[5] در دادگاه‌های سه چهار دقیقه‌ای و با عنوان فریبکارانه‌ی «هیئت عفو»، محاکمه و قتل‌عام کرده است. مسئله‌ی اندیشه‌برانگیز و درخور تعمق این است که این قتل‌عام از سوی یک کشور مهاجم بر علیه‌ی ساکنان کشوری دیگر و در بحبوبه‌ی جنگ و در قرون وسطی انجام نشده است؛ این قتل‌عام بر علیه تظاهرکنندگانی که در وقت حکومت نظامی و ساعت‌های منع رفت‌ و آمد و تجمع، «قانون»‌شکنانه به میدان درآمده‌ باشند، انجام نشده است؛ این قتل‌عام از سوی یک دولت کودتایی بر علیه مردم به هنگام جنگ‌وگریزهای خیابانی انجام نشده است؛ این قتل‌عام در جنگ و دعوا‌های قومی و قبیله‌ای اتفاق نیافتاده است، بلکه حکومتی با مسؤلیت مستقیم ولی‌فقیه و زیر نظر روحانیت، رسماً هزاران شهروند اسیر و زندانی خود را بر اساس فتوایی جنایتکارانه و با زمینه‌چینی‌ و نقشه‌ای وحشتناک مزورانه، به دار کشیده و پیکرهاشان را با کامیون‌های حمل‌گوشت به گورستان‌‌ها برده و بسیاری‌شان را بصورت دسته‌جمعی در گورهای بی‌نام و نشان دفن کرده‌ است. جنایتی که تا مدت‌ها آن را پوشیده می‌داشته و به بستگان نگران و هراسان قتل‌عام‌شدگان هیچ خبری نمی‌داده‌اند. خانواده‌های قتل‌عام‌شدگان بازگو می‌کنند که آن‌ها را جداگانه و در شرایطی کاملاً امنیتی به زندان‌ها و کمیته‌‌ها فراخوانده، ساک و کیسه‌ و یا وصیت‌نامه‌ای به‌دست‌شان داده و تهدیدشان می‌کرده‌اند که مبادا حرفی از این جنایت به زبان آورند و یا جایی پنهانی مراسم سوگواری برگزار کنند و حتا تهدید کرده بودند اگر دوستان و آشنایان‌شان به همدردی به‌ خانه‌هاشان بیایند، دستگیر و زندانی خواهند شد. و اکنون که بیش از بیست سال از این قتل‌عام و اسیرکشی می‌گذرد، هنوز نه خانواده‌ها اجازه دارند مسئله را پی‌گیری کنند و نه به کسی و یا گروهی اجازه می‌دهند که حرفی پیرامون این قتل‌عام به زبان آورند.
از میان روحانیت شیعه و «رهبران دینی» و «پدران معنوی»‌ که این جنایت را سازمان دادند، فقط و فقط یک تن به پاخواست و همه‌ی خطرها را بجان خرید و لب به اعتراض بر قتل‌عام ۶۷ و «اسیرکشی» گشود؛ قتل‌عامی که آمران و عاملانش، ولی فقیه، دستگاه روحانیت شیعه و پیروان متعصب و بیمار ایشان و مشتی اراذل و اوباش بودند. آیت‌الله منتظری تنها رهبر دینی در میان ده‌هاهزار نفر روحانی شیعه بود، که با ترس از پروردگارش، به ندای وجدان‌اش پاسخ داد و به اعتراض برخاست و سند این جنایت را بر سینه‌ی تاریخ مکتوب کرد و جایگاه ولیعهدی را به قدرت‌پرستان آزمند و حریص وانهاد و از سوی کوته‌آستینان نشسته در مجلس خبرگان و شورای نگهبان و آخوندهای ریز و درشت شکمباره، مورد قهر و لعن و نفرین قرار گرفت. در میان این قوم، آن اندک کسانی هم که با این جنایت همراه نبوده و دستی در ماجرا نداشتند اما خبر را شنیده بودند و جزئیات آن را می‌دانستند، همگی خفقان گرفتند. آخر چگونه ممکن است؟ مدعیانی که دم از «پارسایی» و «عدالت» می‌زنند و راه‌به‌راه حدیث و روایت می‌آورند و از آزاد‌منشی و شجاعت حسین و عدل امام علی می‌گویند و از ایشان نقل می‌کنند که: «اگر مسلمانی بشنود که خلخالی از پای زن یهودی به زور کشیده شده، و از شنیدن آن خبر دق نکند، مسلمان نیست.» (...فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِن بَعْدِ هَذا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً .)
[6]
چگونه این‌گونه خونسردانه چشم بر قتل‌عام چند هزار اسیر و زندانی بسته و دم برنیآورده‌اند؟ چگونه توانسته‌اند بیش از بیست سال، وجدان خود را آسوده نگه دارند؟ ایشان گویا از تهدیدها و مجازات‌های ولی‌فقیه و حکومت اوباشان و جن‌زدگان بیشتر از آتش جهنم وعده‌ داده‌ شده‌ی پروردگارشان می‌هراسند. اینان که در حرف‌هاشان جسم و تن را همیشه خوار می‌شمرد‌ه‌اند و با نکوهیدن دلبستگی به دنیا و خوشی‌های زودگذر آن، مردم را از آخرت‌شان می‌ترسانده‌اند، جان‌شان برای‌شان گرانبهاتر از اخلاق و وجدان و آبروی دین و ایمان‌شان بوده است. این ننگ و زبونی و سکوت خفت‌بار تا ابد بر پیشانی این روحانیت و مرجعیت شیعه و «پدران معنوی»‌اش خواهد ماند. سرنوشت ایشان بسیار فلاکت‌بارتر از همپایان مسیحی‌شان در دوران تفتیش عقاید خواهد بود. چرا که آنان چنین جنایت‌هایی را در چند قرن پیش انجام دادند و ایشان در عصر آگاهی و به رسمیت شناخته شدن آزادی‌های فردی و حقوق بشر و دوران پسامدرن.
نگریستن به مسائل اجتماعی و فاجعه‌های هولناکی از گونه‌ی قتل‌عام تابستان ۶۷، از زاویه‌ای که این دوستان می‌نگرند و به تمامی سیاسی است، خطرناک است و به کهنه‌تر شدن زخم‌هایی که وجدان اجتماعی را خسته و کرخت کرده است، کمک خواهد کرد. این نکته‌ای بس مهم است که بدبختانه دوستان آن را به‌دیده نمی‌گیرند و به سادگی از آن درمی‌گذرند. ساده‌تر بگویم: من اعتراض به قتل‌عام ۶۷ را مهمتر از اعتراض به استبداد می‌دانم. چون برای رسیدن به آزادی، نخست باید وجدانی بیدار، حساس، آگاه و علاقه و احترامی عمیق نسبت به شأن و منزلت انسان و انسانیت داشت.
پرداختن به قتل‌عام ۶۷ و نور تابانیدن بر آن، موضوعی است که به بیداری وجدان اجتماعی و برانگیختن احساس همدردی انسانی و ملی بازمی‌گردد و اخلاق و فرهنگ ملت ایران را به چالش می‌گیرد.
برخلاف دیدگاه دوستانی که به پرسش گرفتن رهبران جنبش سبز در داخل را در موقعیت کنونی درست نمی‌دانند، بر این نظرم که این فاجعه‌ باید بستر همبستگی و اعتراض و واکنش ملی باشد و در کانون مبارزه‌ی مدنی و حقوق بشری، ملتی را همدل و هم‌پیمان کند. اتفاقاً در داخل ایران نه تنها سزوار بلکه ضرورتی اجتماعی و فرهنگی است که هر سال، هفته‌ای را که از سوی خانواده‌های قتل‌عام‌شدگان به این فاجعه‌ی ملی اختصاص داده شده است، همه‌ی مردم را در سراسر ایران به گردهمآیی‌ و اندیشیدن بر ابعاد این فاجعه و اعتراض و راهپیمایی فراخواند و وجدان‌‌ها را بیدار و آگاه ساخت تا فرهنگ همدردی و اعتراض و واکنش به زور و جنایت تقویت شده و پشتیبانی و پاسداری از حقوق بشر و آزادی‌های فردی و اجتماعی در آن نهادینه و نسل به نسل منتقل شود و دیگر اجازه ندهد رهبری جامعه‌ به دست مشتی اوباش و جنایتکار بیافتد و گله‌ای از بیماران روانی و رمالان جن‌زده زندگی و سرنوشت مردم را بازیچه‌ی خیال‌های بیمارگونه و مالیخولیایی خود کرده و به تباهی کشانند.
در جنبش‌های اجتماعی، معمولاً یک یا چند رویدادی هست که بسیار مهم و بزرگ شمرده می‌شود و به مناسبت بزرگداشت و یادمان آن، همدردی و همبستگی ملی بوجود می‌آید و مردم و گروه‌ها از آن نیرو گرفته و بسیج می‌شوند و با فریاد کردن درد‌ مشترک، در برابر استبداد و بی‌عدالتی‌ها دست به همایش و اعتراض‌های گسترده می‌زنند. آیا سالگرد قتل‌عام تابستان ۶۷ می‌تواند در جنبش سبز و مبارازت آزادی‌خواهانه‌ی مردم در سراسر ایران از چنین جایگاهی برخودار شود؟ آیا درخواست محکوم کردن آمران و عاملان قتل‌عام تابستان ۶۷ بر پرچم‌ آزادی‌خواهی و مبارزات مدنی نوشته شده و در گردهم‌آیی‌ها و راهپیمایی‌های اعتراضی برافراشته خواهد شد؟
م. پوریا
۲۸ می ۲۰۱۰
poriyam@gmail.com
[1] همنشین بهار، چند سال پیش، نخستین بار، اصطلاح «اسیر‌کشی» را برای این فاجعه پیشنهاد داده و در نوشته‌هایش به‌کار برده است.
[2] این دوستان، کسانی‌اند که نسبت به حکومت اسلامی توهم نداشته و با آن سر سازش ندارند و در سال‌های نخست حکومت اسلامی، عضو و یا هوادار گروه‌ها و حزب‌های سیاسی پشتیبان خمینی و حکومت اسلامی‌اش نیز نبوده‌اند. و عمیقاً به سکولاریسم باور دارند و مهم‌تر این‌که، بی‌اعتنا و حراف و فرصت‌طلب نیستند و همچون خیلی‌ها، به ایران هم رفت‌وآمد نمی‌کنند و در آن‌چه که بیان می‌دارند صادق‌اند.
[3] از جمله در مقاله‌‌‌ی «دینی که حکومت شد، نه معنوی است و نه روحانی...» و نیز در نامه‌ی «خیابان را اگر بی‌هیچ نتیجه‌ای ترک کنم به شدت سرکوب خواهم شد» که پاسخی بود به نامه‌ی عزت‌الله سحابی به ایرانیان خارج از کشور.
[4] از بازماندگان قتل‌عام تابستان ۶۷، فعال حقوق بشر، نویسنده‌ی کتاب خاطرات زندان «کلاغ و گل سرخ».
[5] بسیاری از آن‌ها با این‌که سال‌ها از پایان محکومیت‌شان گذشته بود، همچنان در زندان نگهداشته و همراه با دیگران شکنجه و تعزیر اسلامی می‌شدند. ایرج مصداقی، از بازماندگان قتل‌عام تابستان ۶۷ و فعال حقوق بشر، در کتاب ارزشمند خود، مجموعه‌ی چهارجلدی خاطرات زندان، «نه زیستن نه مرگ»، خاطرات و سرنوشت این عزیزان را روایت کرده‌ است. در جلد سوم این ‌مجموعه که «تمشک‌های ناآرام» نام دارد، نویسنده که در تمام روزهای قتل‌عام در راهروی مرگ سرنوشت خودرا انتظار می‌کشیده است، بعنوان یک شاهد، وقایع این دوران را بصورت روزشمار و با جزئيات نگاشته است و این تکمیل‌ترین سندی است که تا کنون منتشر شده است. ایرج مصداقی در خردادماه ۸۸ در دو مقاله‌ که نامه‌هایی سرگشاده به مهدی کروبی بود، از وی خواسته بود که به مردم اعتماد کرده و آن‌چه را که درباره‌ی جنایت‌‌های رژیم می‌داند، با آن‌ها در میان بگذارد.
[6] خطبه ۲۷ نهج البلاغه
منبع: سايت ديدگاه

Khalkhali اسراري از آخرين روزهاي عمر خلخالي جنایتکار

شکنجه زندانیان در زندان رجایی شهر کرج

خائن کیست؟

خرمشهر آزاد شد و حال ایران ویران!

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

متجاوزین قاتلین و جنایتکاران رژیم را بشناسید Basiji murder

Mina Assadi

نامه تاریخی مرتضی مطهری بخمینی / کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است

نامه تاریخی مرتضی مطهری بخمینی / کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است

عکس نامه 1

عکس نامه 2

عکس نامه 3

عکس نامه 4

عکس نامه 5

عکس نامه 6

عکس نامه 7

عکس نامه 8


بسم الله الرحمن الرحیم
«
السلام علی مولینا امیرالمومنین و امام متقین قائد الغر المحجلین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
استاد و مقتدای بزرگوارم! حوادث ناگوار پی درپی برای اسلام از یک طرف، و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگوار از طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم و از خداوند متعال مصلحت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد، اللهم آمین. خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشم.

در حدود دو سال پیش از اروپا عریضه ای تقدیم داشتم و مایلم بدانم رسیده یا خیر. در اینجا جریانهای پیچیده و گمراه کننده ای وجود دارد که توجه و آگاهی حضرتعالی ضرورت دارد:
اول اینکه شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی و در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی رفت، پیشروی کرده لااقل در حدی که با هرگونه موضعگیری فکری در برابر آنها استناد اینکه فعلا صلاح نیست، مبارزه می شود و حتما به هر وسیله هست باید نظر حضرتعالی وسیله بیت محترم به افرادی که واقعا از این جهت در اشتباهند ابلاغ شود.

جریان دوم جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است . اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجا به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می آیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچکترین بدعت اینها این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده اند
و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می کنند . از همین جا می توان تا آخر خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق غلیه السلام نزد اینها مقدس و محترم است. البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. اآنها که اعلام تغییر موضع کردند تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره ی آنها مع الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سالها با آنها هم زندان بوده اند هستند و من معتقدم حضرتعالی از آنهانه فقط از یک نفر آنها- جدا جدا بخواهید نظریات خود و مشهودات خود را بنویسید و خدمتتان ارسال دارند؛ وعجب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای اینها را توجیه و تأویل می کنند.

مسأله سوم مسأله روحانیت است. من خود از منتقدین روحانیت بوده و هستم اما اعتراف به مزایایش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداریش و در همان حال اصلاحش. ولی جریان غیر قابل انکار این است که تنها موضوعی که گروههای مختلف از مقامات دولتی گرفته تا کمونیستها و «منافقین خلق» و برخی جمعیتهای به ظاهر مذهبی مثل شریعتی ها در ان وحدت نظر دارند کوبیدن روحانیت از اساس و برداشتن این سدها از میان است،

البته هر دسته ای به منظوری؛ یکی به منظور ایجاد یک روحانیت فرمایشی به شکل اهل تسنن که مطیع دولتها باشد، و دیگری به منظور از میان بر داشتن دین، و سوم چهارم به منظور تصاحب یک قدرت مردمی که دین است و آن را بر وفق مراد تفسیر کردن. در این مقام باید اظهار تاسف کنم که برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانش آموز و دانشجو را بر بغض کینه روحانیون به استثنای شخص حضرتعالی پرورش می دهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم دستور فرمایید از این جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقیق کامل بفرمایید و به کسانی که چنین روشی دارند تذکراتی داده شود.

چهارم مسأله شریعتی است. در نامه قبل معروض شد که پس مذاکره با بعضی مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره مسائلی که که به شخص او مبوط می شد، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن از قبیل التزامات عملی سخن نگویم ولی انحرافاتی راکه در نوشته های او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکر دهم؛ وای اخیرا می بینم گروهی که علاقه وعقیده درست به اسلام ندارند و گرایشی انحرافی دارند با دسته بندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ روحانی جرات اظهار نظر در گفته های او را نداشته باشد. این بزنامه در مراسم چهلم او در مشهد - متا سفانه با حضور دوستان خوب ما- و بیشتر در ماه مبارک رمضان درر مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان اینکه بعد از سید جمال واقبال- این شخص رسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبد؛ ولی با عکس العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و بعلاوه {با} هوشیاری امام مسجد که متوجه شد تؤطئه علیه روحانیت بوده در شب های آخر فی الجمله اصلاح شد.

عجبا! می خواهند با اندیشه هایی که چکیده ی افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل سارتر اگیستانسیالیست ضد خدا و عقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام بسازند، پس و علی الاسلام السلام.
به خدا اگر روزی مصلحت اقتصاد کند که اندیشه های این شخص حلاجی شود و ریشه هایش بدست آید و با اندیشه های اصیل اسلامی مقایسه شود صدها مطلب بدست می آید که بر ضد اصول اسلامی است و بعلاوه بی پایگی آنها روشن می شود. من هنوز نمی دانم فعلا چنین وظیفه ای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه می بینم چنین بت سازی می شود، فکر می کنم که تعهد درباره این شخص دارم دیگر ملغی است، در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت می باشم. کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن
روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه های ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی در آورد، مدعی شد ملک و مالک و ملا و به تغییر دیگر تبغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته اند. این اصل معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی یشرند به صد زبان پیاده کرد، منتها به جای دین، روحانیت را گذاشت؛ نتیجه اش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می کند و خدا می داند که اگر خداوند از باب « و یمکرون و یکمر الله خیر الما کرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد.

تبلیغاتی در اروپا و آمریکا له او از زهد و ورع و پارسایی تا خدمت به خلق و فداکاری و جهاد در راه خدا و پاکباختگی در راه حق شده است و بسیار روشن است که دستهای مرموزی در کار بوده و دوستان خوب شما در اروپا و آمریکا اغفال شده اند. من لازم می دانم که حضرتعالی گاهی برخی افرادبصیر را ولو به طور خفا به اروپا و آمریکا بفرستید، جریانها را از نزدیک ببینید و گزارش دهند که به عقیده بعضی از دوستانتان در آنجا پاره ای از حقایق از حضرتعالی کتمان می شود. گروهای چهارگانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر و نظر و بیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند، شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اسارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
به گردا گرد خود چندان که بینم بلا انگشتـــــری و من نگـــــینم
ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد، این مقدار بَثّ شکوی را جز به مثل حضرتعالی که استاد عالیقدر و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه هستم، اگر بفرمایید ایستادگی کن ایستادگی می کنم؛ اگر بفرمایید مصلحت نیست، خود را کنار می کشم.
بار دیگر تکرار می کنم من جدا از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خای ناخواسته پای حضرتعالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروهها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده ای خواهد بود. ای بسا که گروههای منحرف ...، مقاصد شوم و مسلکهای مختلف روشن و روشن تر بفرمایید و حتی لازم است به بعضی دوستان به طور خصوصی تذکراتی بدهید. شنیدم به یکی از دوستان مشهد که اخیزا به نجف مشرف شده است تذکرات مفیدی داده اید و دورادور اطلاع دارم که موثر بوده است و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود موثر واقع شده و الحمدلله.
خوب است اطلاع داشته باشید که در ماههای آخر عمر شریعتی بنده مکرر وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشته های تو مطالبی هست بر ضد اسلام و لازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر و یا تنها، به تو ثابت می کنم، اگر ثابت شد خودت آنها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت والا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و برایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد، اظهار داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمدتقی جعفری و آقای مچمدرضا حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر تو صحّه بگذاری، من گفتم بسیار خوب ولی به شرط اینکه کتبا بنویسید. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشته های مرا نقد کنی. در اروپا خبر موثق این بود که گفته بود تا یک سال کاری نخواهم کرد جز اصلاح نوشته های خودم و یکی از دوستان نزدیک حضرتعالی نقل کرد که به او گفته بود منتظرم فلانی به اروپا بیاید، راجع به اصلاح کتابهایم با او مشورت کنم، و البته من این جهت را تحسین کردم و دلیل حسن نیت او و سوء نیت اطرافیانش در ایران گرفتم. روی این حساب می بایست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجدید نظر لااقل وسیله آقای حکیمی که کتبا به او اجازه داده است جلوگیری شود؛ ولی افرادی که اخیرا تصمیم گرفته اند او را مظهر رنسانس اسلامی قرار دهند و راه برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز کنند در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته اند. بنده فکر می کنم اگر صلاح می دانید به برخی از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمریکا که ضمنا ناشر آثار و افکار او هستند یادآوری فرمائید که قبل از انجام اصلاحات وسیله آقای حکیمی یا گروهی خودتان تعیین می فرمائید از نشر آثارش جلوگیری شود و اگر هم صلاح نمی دانید که در کار او مستقیما دخالتی فرمائید راه دیگری باید اندیشید.
بسیار خوب است و برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرتعالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمائید. این مقالات دو قسمت داست: یک قسمت ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود درباره ملیت ایرانی و مستقلا ماشین شده و در حقیقت فلسفه ای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تا کنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را«فلسفه رستاخیز» بگذاریم.

خلاصه این مقالات که یک کتاب می شود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست، ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملتهای مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزاره و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم، آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آنگاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگها را به رسمیت می شناسد همان طوریکه که تعدد نژادی را یک واقعیت می داند؛ آیه کریمه«اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ...» ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تارخ، باید به جای خود محفوظ باشد.ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. با این بیان عملا و ضمنا - نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیتهایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ اینها ادامه فرهنگ ایرانی است، این مقالات بسیار خواندی است؛ در انتساب آنها به او شکی نیست، به بعضی ها مثل آقای خامنه ای و آقای بهشتی گفته مال من است، ولی مدعی شده که من اینها را چندین سال پیش نوشته ام و اینها را پیدا کرده و چاپ کرده اند؛ در صورتی که دلائل به قدر کافی هست که مقالات، جدید است. به هر حال مطالعه حضرتعالی بسیار مفید است.
این روزها سوال و جوابی ار حضرتعالی مورخه شعبان 97 منتشر شد که اثر بسیار مطلوبی از نظر انحرافات منتحلین داشت و عجب این است که شایع کرده اند این سوال و جواب وسیله فلانی تهیه شده است. به آنها گفتم شما با این اتهام، به آقا اهانت می کنید، گویی ایشان از خود رأی ندارند و تابع رأی مثل منی هستند.
خبر عجیب دیگر این است که اخیرا آزادی غیر مترقبه ای به دسته جات مختلف مخصوصا دسته جات سیاسی داده شده است. البته نسبت به روحانیوین به مقیاس بسیار کمتری داده شده، ممنوعیتهای آنها غالبا به حال خود باقی است. این تبعیض نیز سوال انگیز است.
خدمت آقازادگان عظام دامت برکاتهم عرض سلام این بنده را ابلاغ فرمایید . والسلام علیکم و رحمه الله و نلتمس منک و الدّعاء .

منبع: شمال نیوز/ صفحه ۸۰ تا ۸۷ کتاب «سیری‌ در زندگانی‌ استاد مطهّری‌» انتشارات صدرا