۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۱)

عباس منصوران


اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن
اکبر گنجی[1]یکی از مربیان پیشین و پایه گزار سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، مدافع کنونی مناسبات غیرانسانی- طبقاتی سرمایه‌داران در چارچوب جمهوری اسلامی است. اکبرگنجی در سال 1358 همزمان با برپایی سپاه پاسداران به مجهز سازی سپاه پیوست، در واحد عقيدتي (واحد ايدئولوژي سپاه)، به تدريس ایدئولوژیک و عقيدتي نيروهاي سپاه پاسداران کمر بست، همزمان در مرکز تحقيقات سياسي ايدئولوژيک سپاه پاسداران در قم نقش اساسی داشت. در سال 1363 به وزارت ارشاد اسلامي به‌ رهبری محمد خاتمي گسیل شد. در سیاهترین برهه‌ی حاکمیت اسلامی و زیر دست منوچهر متکی سفیر رژیم و باند اطلاعاتی وی در آنکارا، در نخستین ماههای سال 1366، رهبری فعالیت‌های حکومتی خانه فرهنگ جمهوری اسلامی را به دست گرفت. زمانی که منوچهر متکی سفیر تروریست جمهوری اسلامی در آنکارا قتل‌های زنجیره‌‌‌ای پناهندگان سیاسی در ترکیه را به پیش می‌برد و به ربایش و شکنجه و فرستادن پیکر نیمه جان آنان به ایران می‌پرداخت، اکبر گنجي در «خانه فرهنگ» جمهوری اسلامی در آنکارا سه سال مسئولیت داشت. در آغاز سال 1369 گنجي به ايران بازگشت. با «کيهان فرهنگي» به ویژه که پایگاه فرهنگی و افکار سازی جمهوری اسلامی به‌شمار می‌آمد و علیه نویسندگان،‌ روشنفکران و هنرمندان پیشرو و مستقل، سرکوب جدیدی را آغاز کرده‌ بود همکاري کرد. با روزنامه سلام و سپس از زمان تاسيس کيان با این نشریه که دیدگاه‌های عبدالکریم سروش را بازتاب می‌داد به فعالیت پرداخت با روزنامه «همشهری» ارگان شهرداری تهران در زمان کرباسچی همراهی کرد و... در روز 29 دي ماه 1378 با انتشار مقاله «عاليجناب سرخپوش» در روزنامه صبح امروز با ‌وزیر اطلاعات رفسنجانی(فلاحيان)، به مخالفت برخاست. در پی عمادالدین باقی در افشای قتل‌های زنجیره‌ای، از رفسنجانی نیز فاصله گرفت. او به باند دوخردادی‌ها و به خاتمی پیوسته بود. او به همراه محتشمی‌ها، بهزاد نبوی‌ها، آیت‌الله خلخالی‌ها ووو حفظ مناسبات حاکم و جمهوری اسلامی را تنها با پروژه‌ی دو خرداد شدنی می‌دانست. هنگامی که روزنامه کیهان به پرخاشگری علیه او دست زد، در 24 فروردين 1379 گفت: «گر کسي به موزه تاريخ پيوسته باشد، مديريت روزنامه کيهان است، نه امام خميني که من همچنان با تمام جان در تمام نوشته هايم خود را وامدار ايشان مي دانم.». پس از شرکت در کنفرانس برلین در پی بالاگرفتن ستیز جناح-باندهای حکومتی، زیر فشار باند سران سپاه- امنیتی‌‌ها، به زندان رفت و مدتی رفت و بازگشت. همزمان با روزهاي انتخابات در آستانه انتخابات سال 84، اکبر گنجي با اعتصاب غذا براي يک هفته از زندان آزاد شد و در فضا سازی باند سپاه، در بیمارستان میلاد با دست بند و لباس زندان، زیر نورافکن‌های رسانه‌‌ها قرار گرفت. انتخابات به سود احمدی نژاد به سرانجام رسید. گنجی مصرف رسانه‌ای شده بود و قربانی، دو باره به زندان بازگردانده شد. در زندان «مانیفست» نوشت و از واگذاری شرکت نفت به بخش خصوصی دفاع کرد (موضوعی که بنیاد فریدمن را به خود جلب کرد). در ۲۵ نوامبر (آذر ۱۳۸۴) عنوان شهروند افتخاری فلورانس را دریافت کرد.

در خرداد ماه سال 1385 اکبر گنجي براي دريافت جايزه روزنامه نگاران در سال 2006 به مسکو فراخوانده شد و در کاخ کرملين به دست پوتین قلم طلایی دریافت کرد و تا کنون از سال ۱۲۹۹ بیش از ۱۳ جایزه بین‌المللی از کاخ کرملین تا بنیاد فریدمن دریافت کرده است. راز این عنایت‌ها، نه مقاومت و دفاع گنجی از همان عنوان بی ثمر «دفاع از حقوق بشر» است.[2]

آشکار است که جایزه میلتون فریدمن به گنجی داده می‌شود و طبیعی است که او با آغوش باز و غرور آن‌را می‌ستاند و می‌ستاید و طبیعی است که «شکر نعمت» ‌را به جای آورد. «تصادفی»‌ بودن همزمانی جایزه نیم میلیون دلاری بنیاد فریدمن به گنجی و تیغ کشیدن وی به مارکس و طبقه کارگر، همان اندازه پذیرفتنی است که باور کردن تصادفی بودن مبادله‌ی «کلوتیلد ریس»، ‌آموزگار زبان فرانسوی به گروگان گرفته شده در تهران در پی خیزش خرداد ۸۸ و آزادی علی وکیلی راد، ‌قاتل دکتر شاپور بختیار در فرانسه و نیز آزادی مجید کاکاوند بازرگان و دلال خرید سلاح برای جمهوری اسلامی در فرانسه!

عنایت به گنجی تنها و تنها به دو ویژیگی باز می‌گردد، یکم، برآمدن وی از درون جناحی از حکومت و وفاداری‌اش به باورها و فرهنگ و بینش بنیانگزاران حکومت اسلامی به ویژه خمینی و دوم همخوان بودن اصول و معیار‌ها و دفاع گنجی از مناسبات طبقاتی مورد عنایت نهادهای فرهنگی و عقیدتی این مناسبات طبقاتی.

گنجی همچنان در انجماد فکری به‌سر می‌برد. وی بر آمده از باندهای رقیب حکومتی از همان آغاز چرخش به سوی جناح حکومتی رقیب به حاشیه رانده شده، ‌نشان می‌دهد که همچنان به همان مناسبات،‌ همان زبان، همان ادبیات و همان ایدئولوژی اسلام حکومتی وفادار مانده است. از همین روی در مبارزه طبقاتی بین کار و سرمایه، او نیز در ارتش و از سنگر دشمنان اندیشه رهایی انسان، به سوی طبقه‌کارگر و سوسیالیسم شلیک می‌‌کند.

مگر چشمداشتی جز این است؟ او مجاز است در هر جبهه‌ی مبارزه طبقاتی و مناسباتی جایگاه گیرد. در مناسبات و جامعه‌ی طبقاتی، هر فرد، به ضرورت به طبقه و گرایش‌های اجتماعی و طبقاتی موجود وابسته و در همان طبقات و لایه‌‌های اجتماعی، پایگاه و خاستگاه می‌یابد؛ گنجی نیز از این قانون جدا نیست. اما این واقعیت نبایستی ما را از شناسایی کارگزاران سرمایه‌ بازدارد. گنجی اگر در باند احمدی نژاد نیست، از همان تبار است. او ابزار تبلیغاتی گرایش دیگری از سرمایه‌داری است که در تلاش برای دستیابی به قدرت سیاسی، کوک شده است. او از دولت همان طبقه، همان مناسبات و روابطی دفاع می‌کند و به‌سویی شلیک می‌کند که فاشیست‌هایی همانند پینوشه، فرانکو و سران جمهوری اسلامی شلیک کرده و می‌کنند- سینه‌ی سوسیالیست‌ها، ‌طبقه کارگر،‌ و بیش و پیش از همه مارکس و فلسفه‌ی رهایی پرولتاریا و سرانجام و به انسان.

گنجی ژورنالیست سرمایه است، او دشمن رهایی کار از زنجیر سرمایه است. طبقه کارگر و توده‌های زیر ستم و در حال مبارزه در برابر به اسارت گیرندگان طبقاتی و فکری خویش، بایستی که چهره‌های رنگارنگ مبلغین، نظریه‌پردازان و به‌طور کلّی کارگزاران دشمنان طبقاتی خویش را بشناسند. این شناخت به ویژه در آنجا ضرورت می‌یابد که این چهره‌ها در پوشش‌های رنگارنگی‌ پنهان می‌شوند و در دفاع از «آزادی» و «حقوق بشر» سخن می‌گویند. واژه‌‌های مبهم و کلی و تهی از هرگونه ضمانت اجرایی «آزادی» و «حقوق بشر»، به ویژه در آنجا که به اسارت برندگان بشر، نقش داوران و مجریان آن را دارند. این شعارهای کلی، ‌امروزه تابلو رنگارنگ هر دکانی شده است. در این بازار سوداگری، البته جمهوری اسلامی نیز حقوق بشر اسلامی اش را به پا کرده و گنجی نیز مادیت حکومت دلخواه آینده‌اش را در برقراری جمهوری اسلامی دیگری می‌بیند. در دفاغ از همین خواست می‌نویسد: «تحول دموکراتيک، علی‌الاصول، با تفسير و قرائت تجددگرايانه (modernistic) از اسلام سازگاری کامل دارد و از اين رو اين جنبش، در جناح دينی و مذهبی‌اش، طرفدار اسلام تجددگرايانه است.»( [3])

اما وظیفه‌‌ی گنجی، تقویت سلطه‌گری کارفرمایان خویش، حاکمیت طبقه و مناسبات ضدانسانی موجود است. تبلغ برای جایگزینی حکومت دینی، با برچسب «تجدد‌گرایانه» به جای حکومت در آستانه‌ی سرنگونی جمهوری اسلامی، «علی‌الاصول» وظیفه گنجی است. از همین روی در بازار آزاد تجارت و در قانون جنگل این بازار دلخواه فریدمن، جایزه می‌رباید، نه به سبب ادعاها، که به سبب جایگاه طبقاتی و سنگری که برگزیده‌است. تاثیرگذاری و بُرد پراتیک گنجی‌ها در این موضع، به سود سرمایه‌ است که به امثال او و مرتجعینی در ردیف شیرین عبادی، سلسله وار جایزه تجویز می کنند. مهم، اما تیری است که رها می‌شود، و مهمتر، ‌سمت و سو و سینه‌‌هایی است که آماج می‌گیرند، تا آنجا که تیررس تیراندازان باشد. بی وقفه هزاران ماهواره در فضا به پمپاژ کردن رسانه‌های گروهی در خدمت روند فلاکت‌بار و ناانسانی حاکم، درست برای نابیناسازی چشم شناخت ستمکشان، شبانه روز به بمباران مغزها مشغولند؛‌ زیرا که عقلانیت سرمایه، هشیارتر از آن است که قانون بازار را نشناسد و سود و زیان را نادیده انگارد. سرمایه‌گزاران، سرمایه ثابت و متغیر خویش را بیهوده و برای «ثواب» ‌و «در راه «حقوق بشر» و «آزادی» هزینه نمی‌کنند! خود این مناسبات و الزام‌های تداوم و ماندگاری‌اش در گرو سرکوب آزادی‌های انسانی است. سده‌‌هاست که بورژوازی به یاری ارتش سرکوب و دولت‌هایش، نه تنها میلیاردها انسان را بیگانه باخویش، که ویرانگر خویش، که برده ،‌ گرسنه و محروم از زندگی روزمره کرده است. استبداد و خشونت سرمایه‌ است که میلیون‌‌ها کارگر را یک روزه بیکار و به خیابان‌ها پرتاب می‌کند، میلیون‌ها دختر و زن را به جان و تن فروشی و به بردگی جنسی محکوم می‌کند،‌ و جنگ و آوارگی و تباهی می‌آفریند. زبان میلتون فریدمن این جنایت‌ها را تئوریزه می‌کند. سلب کنندگان آزادی و فلاکت‌ آفرینان روی زمین، ‌تولید کنندگان مین و موشک، جایزه صلح ووو اعطا می‌کنند تا زیر پوشش دفاع از حقوق بشر، حقوق انسان نقض شود. «هیچ گربه‌ای برای رضای خدا موش نمی‌گیرد»!



تحقیر خیزش و خواست‌ یک جامعه!
با کوچکترین آشنایی از سوخت و ساز سرمایه، قانون انباشت، سود و ارزش افزوده، اگر تنها به گستره‌ و تراکم خواست‌ها و اعتراض کارگران و زحمتکشان و این ۳۱ سال سلطه حاکمیت دوگانه‌ی سرمایه و ایدئولوژی اسلامی‌اش در ایران بنگریم، آنگاه شاید به عمق فاجعه پی ببریم. لانسه‌سازی گنجی به‌سان مدافع حقوق بشر و آزادی در ایران، ‌تحقیر یک جامعه‌ی رزمنده و به پاخاسته است. او دشمن این خیزش است نه مدافع آن. گنجی از سوی آنان، نماد می‌شود تا عظمت مبارزه و خیزش سترگ اجتماعی - حتی غیر قابل مقایسه با خیزش سال ۵۷ – جاری را نازل جلوه دهند. سرمایه جهانی می‌کوشد تا خیزش هردم گسترش یابنده به جنبش طبقاتی کارگران را در همین سطح و چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی به چارچوب‌ بکشانند- ‌همانگونه که با دلالی رهبران ملی-مذهبی‌های همردیف ابراهیم یزدی در پی کنفرانس گوادولوپ با سوار کردن خمینی بر گرده‌ی جنبش، راه وی را از فرودگاه کویت به سوی فرانسه گشودند. گنجی و مفسرین ریز و درشت رسانه‌‌های سرمایه‌ جهانی و لابی‌ باندهای رقیب در حاکمیت، به عنوان نمادهای جنبشی جلوه می‌دهند تا با تقلیل‌گرایی، این خیزش اجتماعی را در چارچوب ضرورت‌های سرمایه‌ی جهانی جا بزنند. گنجی و تلاش وی در تبلیغ ژورنالیستی نازل و در این اندازه می‌گنجد.

اکبر گنجی به پاداش این عنایت‌ها مورد مصرف قرار می‌گیرد تا خشونت سرمایه و حکومت اسلامی را با نوک «قلم طلایی» که از کرملین دریافت، در چشم حکومت شوندگان فروکند.



چه کسی شاخص خشونت است!
گنجی، نماد اندیشه رهایی انسان یعنی مارکس را نشانه می‌گیرد. اکبر گنجی، کیش داده می‌شود تا در این بحران فروپاشی سرمایه و‌ روی آوری میلیاردها انسان به اعتراض علیه سرمایه و روی‌کرد به میدان عظیم مبارزه طبقاتی با مانیفست پرولتری، به سهم و توان خویش به اندیشه‌ي‌ مبارزاتی طبقه کارگر جهانی پاره‌سنگ پرتاب کند. او مصرف می‌شود که بنویسد که «زبان مارکسی، زبان شمشیر» است![[4]] اما، این نخستین تازش علیه طبقه کارگر نیست. از همان آغاز دهه‌ی ۱۸۴۰ که آغاز برآمد مارکس و نقد دولت و فلسفه‌ی جهان شمول هگل، و گرایش‌ها و دریافت‌های گوناگون از مناسبات حاکم، طبقات، هستی و روز و روزگار انسان، مارکس و کمونیسم شورایی، مورد تازش و شمشیر و نقد و نفی ایدئولوگ‌هایی در شمار باکونین‌ها، پرودن‌ها ، فوئرباخ‌ها و برونوبائرها و دیگر هگلیست‌های چپ و راست، قرار گرفته است. ندای مانیفست برای بورژوازی به ویژه در اروپا، همانند یک شبح بود و هست. در میان گرایش‌های گوناگون درونی مدعی مارکسیسم تا فاشیست‌هایی همانند هیتلر و مدیران و کارگزاران سرمایه جهانی و عناصری همانند فریدمن و پیروان و دست‌پرودگان وی، گنجی، پرورش یافته‌ و وابسته به اردوی جمهوری اسلامی موجود نازلی است که بتواند در این زمینه،‌ ابرازی داشته باشد. گنجی یا ناآگاه هست یا مغرض. به برداشت من، او هم مغرض است و هم بداندیش. از همین روی او ناتوان از خوانش مارکس و انگلس، تنها با کپیه‌برداری ناشیانه و مغرضانه از کتاب آیزایا برلین[[5]]، با برداشت چند فراز از نوشته‌های این کتاب به هرروی می‌کوشد تا به پاس «شکر نعمت» بیناد فریدمن، «ثابت کند» که زبان مارکس، زبان شمشیر است! او اصطلاح «زخم زبان» را حتی از همان کتاب برداشته و از آن «شمشیر»ی برای اندیشه مبارزه طبقاتی مارکس ساخته است. گنجی تنها یک هدف دارد، او وظیفه‌مند است تا به خوش‌آییِ بنیاد فاشیسم اقتصادی فریدمن، مارکس را خشونت طلب بشناساند و تئوریسین نئولیبرال را از همدستی با پینوشه فاشیست کودتاچی در شیلی پوشش دهد. او نامی از خشونت سرمایه نمی‌آورد، تلاش گنجی در تمامی سریال‌هایش در کشف زبان خشونت،‌ پنهان ساختن خشونت سرمایه است. افرادی را که در مقاله‌های زبان ‌مارکس،‌ لنین، شریعتی و... برگزیده تنها به یک سبب مورد یورش گنجی قرار گرفته‌اند، آن هم وجود آژندِ مبارزه در بیان آنهاست. حتی در آنجا که به سرزنش زبان علی شریعتی می‌پردازد،‌ نه به اندیشه و ایدئولوژی شریعتی و باورهای وی، بلکه به رگه‌‌هایی از مبارزه جویی در بیان شریعتی است. هسته سریال نویسی‌های «زبان‌شناسی»،‌ گنجی، خشونت علیه خواست‌ها و ارزش‌های انسانی است. شاخص خشونت در جهان کیست؟ خمینی، سران کنونی جمهوری اسلامی، کتاب مقدس گنجی که بیشترین آیاتش به «قتلو» ختم می‌شود، یا مارکس؟

شاخص مارکس
هسته اندیشه‌ی مارکس، انسان‌گرایی است. بازگشت انسان به انسانیت، ‌پایان یابی از خود بیگانگی، لغوبردگی انسان، برابری و رهایی و پایبندی به ارزش‌های انسانی، لغو کارمزدوَری، لغو مالکیت خصوصی، حفظ زمین برای همه‌ی زندگان، انترناسیونالیسم، اتحاد و همبستگی، خودگردانی، و حاکمیت انسان به سرنوشت خویش ووو .

شاخص مارکس خشونت است یا مهر به انسان؟ ‌شاخص مقدسین گنجی، آیت‌الله خمینی است. ‌ذهن و زبان گنجی «با تمام جان ... وامدار» خمینی است. گنجی او را پیشوا و امام خویش می‌شناسد و اعلام می‌کند: « امام خميني که من همچنان با تمام جان در تمام نوشته هايم خود را وامدار ايشان مي‌دانم.». خود این ادعا دروغ است. دشوار نیست تا در مجموعه موضع گیری سیاسی و اقتصادی گنجی آژندهای پارادوکسال را یکان‌یکان بیرون کشید؛ از آن شمار است نگرش وی به «دمکراسی» و باور و ایمان وی به خمینی و اقتصاد « خمینی» از سویی و جارچی نئو‌کان‌ها در اقتصاد بارار آزاد و الگوی آمریکای شمالی پیشنهادی فردمن شدن .

گنجی می‌کوشد خود را از آن بچه حزب‌الهی نازی‌آباد پیرو اقتصاد «خمینی» دور سازد، اما همچنان به پریشان فکری و نگرش پارادوکسال به نظام های لیبرالی و دینی در غلتیده است. او یا باید با «تمام جان» از اندیشه‌های خمینی دوری جوید و به بازخوانی و مطالعه سیستماتیک اندیشه‌های سیاسی و اقتصادی سرمایه‌داری بپردازد تا مبلغ نوکانتیسم باشد، یا همچنان در میانه‌ی بازی، پریشان فکر بماند. چاره چیست. گنجی اما به‌خوبی می‌داند که نولیبرالیزم فریدمن، تداعی کننده‌‌ی خونبارترین خشونت‌های تاریخ است. گنجی خویشتن را نمی‌بیند،‌ مگر آنکه در آینه بنگرد. تروریسم جهانی در سال ۵۷ در جهان با پیام خمینی در ایران بر جهان سایه می‌افکند، و نام او تداعی کننده تروریسم است؛‌ گنجی متعهد است تا مارکس و لنین را خشونت طلب بشناساند. «امام خمینی» آینه تمام نمای تقدس گنجی است.

شاهد گنجی اما دراین ماجرا، از جمله دُم اوست- مرورگر روزنامه‌های حکومت اسلامی در تلویزیون بی بی سی فارسی. این شاهد می‌‌نویسد: «جایزه معتبری که به اکبر گنجی تعلق گرفت، نشانی است از شناخته شدن ارزش حرکت آزادی اندیشی و دموکراسی خواهی ایرانیان برای جهانیان».[6] شاخص آزاد اندیشی ... ایرانیان در جهان، گنجی است که اعلام می‌دارد با «تمام جان در تمام نوشته‌‌هایش وامدار امام خميني» است؛ شاهد گنجی نیز باید مفسر سیاسی سلطنت در کانال دو تلویزون شاهنشاهی در دهه ی ۵۰، و در سال‌های ۶۰ مستند ساز «عنکبوت» علیه مبارزین به فرمایش سازمان تبلیغات سپاه پاسداران باشد؛‌کسی که در ایفای نقش ستون پنجم در روزنامه‌ها در ایران، و اکنون دون مایه، روی به هاشمی رفسنجانی همچنان به نگهبانی دور خیمه حکومتی، و وروق زدن روزنامه‌های پایتخت برای بی بی سی فارسی انجام وظیفه می ‌کند.



ادامه دارد

عباس منصوران

۱۶ ماه می ۲۰۱۰

a.mansouran@gmail.com





--------------------------------------------------------------------------------

[1]

[2] - انسان‌‌های مبارز و پایداری همانند ایرج مصداقی که با افزون بر ده سال در زیر شکنجه‌‌های دهه ۶۰ از انگشت شمار شاهدِ جان‌ به در‌بردگان راهرو‌های مرگ قتل‌عام سال ۱۳۶۷ زندانیان سیاسی را در جامعه‌داریم. مصداقی با افزون بر ۹ مجلد کتاب (چهار مجلدی نه زیستن نه مرگ، دوزخ روی زمین، نگاهی به سازمان بین‌المللی کار و ۸ جلد مجموع مقاله‌‌ها ووو) در دفاع از ارزش‌ها و حقوق انسان، و از سال ۷۰ از همان فردای آزادی از زندان تا کنون در تلاش و مبارزه در راه دفاع از حقوق زنان، کارگران و تمامی انسان‌های زیر ستم، در افشای جنایات جمهوری اسلامی به ویژه در ثبت و بررسی کشتار سال ۶۷ در زندان‌های ایران‌ به نگارش و کارزاری ستایش برانگیز پرداخته را هم رسانه‌ها گروهی فارسی زبان و هم بینادهای رنگارنگ و مدعی دفاع از حقوق بشر به خوبی می‌شناسند. مصداقی نه از درون رژیم برآمده نه از پایگاه و منافع به استثمارگران دفاع می کند.

[3] مبانی جنبش تحول دموکراتيک در ايران، تزهای پيشنهادی، اکبر گنجی سه شنبه 20 تیر 1385.



[4] اکبر گنجی، رژیم و زبان اپوزیسیون - بخش دوم - زبان مارکسی: زبان شمشیر.

[5] آیزایا برلین، کارل مارکس، زندگی و محیط. برگردان رضا رضایی،‌نشر ماهی، تهران ۱۳۸۶.

[6] مسعود بهنود (جایزه گنجی از دو چشم)، http://behnoud-blog.blogspot.com/2010/04/blog-post_14.html





منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: