۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

زندگي و آثاامين‌الله حسين آهنگساز نامدار ايراني


يکي از ويژگيهاي رفتاري ما ايرانيان، بدون توجه به پيش‌زمينه‌ها و پس‌زمينه‌هاي آن‌ها، اين است که اصولا چنين تربيت شده‌ايم که قدر زنده‌ها را در زمان حيات آنها کمتر بدانيم و به تکريم و بزرگداشت رفتگان بيشتر بپردازيم.

پرداختن به اين مسئله که چرا ما، قدر آدمهاي هنرمند و شايسته را، در طول دوران زندگيشان نمي‌دانيم و پس از مرگشان به ارزش وجودي و هنر آنها پي مي‌بريم ، از حوصله‌ي اين نوشته خارج است. اما موضوعي است قابل تامل و در جاي خود، قابل بحث.

«امين‌الله حسين» از هنرمنداني بود که مرزي براي هنر والا و انساني خود نمی‌شناخت . اما او پس از مرگش، نه تنها در ايران، بلکه در فرانسه که شهروند آنجا بود و نيز در آمريکا و کشورهاي ديگر، همچنان ناشناخته مانده‌است.

زماني که «امين‌الله حسين» در اوج شکوفايي و شهرت بود، کشورهايي که فکر مي‌کردند او، از نظر ريشه و تبار، با آنها وجه مشترک دارد، هر کدام تلاش کردند به نوعي، او و هنرش را از آنِ خود بدانند. ايران، ترکستان، آذربايجان و تاجيکستان، هرکدام به وجود وي مفتخر بودند و او را هنرمندي يگانه مي‌دانستند. استدلال آن‌ها نيز اين بود که وي از اين يا آن خطه برخاسته و خون ايراني، ترکستاني، آذربايجاني و يا تاجيکي در رگهايش جاري است.

اما به راستي «امين‌الله حسين» که بود ؟ ايراني بود يا اهل ترکستان؟ آذري بود يا تاجيک؟ فرانسوي بود يا آلماني؟

اولين بار که مطلبي در مورد «امين‌الله حسين» ديدم ، به خيلي سال‌هاي دير و دور بر مي‌گردد. در آن هنگام، خواندن مطلبي در باره‌ي او و شنيدن نامش، به عنوان خالق «پرسپوليس» و «شهرزاد» و «مينياتورهاي ايراني» حسي از غرور در انسان ايجاد مي‌کرد.

در همان سال‌ها، دکتر «ايرج خادمي»، مقاله‌اي در مورد زندگي «امين‌الله حسين» نوشته بود که در آمريکا در فصلنامه‌ي «ره‌آورد» شماره‌ي 45 به چاپ رسيده بود. بعدها آن مقاله را، دريک برنامه‌ي راديويي با افتخار و غرور معرفي کردم.

از آن زمان، سالهاي زيادي مي‌گذرد. چندي پيش يعني در تاريخ شنبه، هشتم اکتبر 2005، در صفحه‌ي فارسي «بي‌بي‌سي»، به مطلبي برخوردم که دختري ايراني که در آمريکا و دور از ايران بزرگ شده، از سوي بنيادي، به عنوان موسيقيدان برجسته‌ي سال برگزيده ‌شده است. او در کنسرتي که از طرف همان بنياد برگزار شده بود، تکنوازي برنامه‌ي خود را با اجراي آثاري از «امين‌الله حسين» آغاز کرده بود. آثاري چون «اسطوره‌ي ايراني» و «يادبود عمرخيام».

با توجه به مجموعه‌ي تأثيرپذيري‌هاي من از شخصيت و نقش اين هنرمند، برآن شدم که گوشه هايي از نوشته‌ي «دکتر ايرج خادمي» را در اينجا بياورم تا تعداد بيشتري از هموطنان آن را بخوانند. آنها هم که پيش از اين، نوشته‌ي مورد نظررا خوانده‌اند، بي ترديد با نگاه مجدد به آن، همان حس ديرين را دوباره بازخواهند يافت.

خاموشي امين الله حسين و بي مهري روزگار

«ايرج خادمي» براي فراهم آوردن اطلاعاتي در مورد اين هنرمند بزرگ، پي‌جويي بسيار کرده است. او با تاثر مي‌گويد:«کساني‌که در پرتو درخشان هنر «امين‌الله حسين»، در دوران زندگيش، خوش درخشيده بودند، پس از مرگش ديگر او را نمي‌شناختند.»

در اين رهگذر مردم عادي بيش از همه او را ياري کردند. افرادي همچون «عباس چمن‌آرا»، که زماني در ايران، صفحه‌فروشي «بتهون» را حدود نيم‌قرن در تهران داشت، از جمله‌ی اين افراد است. «ايرج خادمي» در اين مورد می‌نویسد :

«کتابخانه‌ي مهم آمريکا و کمپاني‌هاي عمده‌ي توليد و پخش آثار موسيقي در اين کشور نتوانستند اطلاعات گسترده‌اي در باره‌ي اين آهنگساز در اختيار من قرار دهند. شگفت آن‌که حتي کشور متبوع «حسين»، يعني فرانسه، که در زمان حياتش آن‌قدر به او مي‌نازيد و توليد و پخش آثارش را در انحصار خود در آورده بود، ديگر او را نمی‌شناخت.

آهنگ‌هاي متن بيست فيلم سينمايي در فرانسه، توسط «امين الله حسين» تهيه شده است. گذشته از اين، او فرزندي داشت به نام « روبرت حسين » که به عنوان هنرپيشه‌ا‌ي برجسته‌ در فرانسه شهرت دارد. در اين ميان، اگر کلکسيون «عباس جمن‌آرا»، صفحه‌فروش بي‌ادعاي خيابان «وِست‌وودِ لوس آنجلس» و آرشيو شخصي «فوآد روستايي»، (که در بخش فارسي شبکه‌ي راديويي بين‌المللي فرانسه کار مي‌کرد) نبود، امروز چيزي که بتوان بر آن نام تحقيق گذاشت وجود نداشت.»

«امين‌الله حسين» که بود؟

امين الله حسين

در دهه‌ي شصت و هفتاد ميلادي، نام «امين‌الله حسين» به عنوان يک آهنگساز متفاوت، در سطح اروپا، به ويژه فرانسه، آلمان، انگلستان و نيز در بين ملت‌هايي که از نظر تبار با آنها قرابت خوني يا فرهنگي داشت، بلندآوازه گشت و موجب گرديد تا هر يک از آنان به دليلي او را از خود بدانند.

«امين‌الله» فرزند يک خانواده‌ي ايراني بود که به علت شرايط نابسامان سياسي و اجتماعي آن روز ايران، به شهر «عشق‌آباد» که يکي از شهرهاي ترکستان بود، کوچ کردند. او در همان شهر، زاده شد و تحصيلات آغازين خود را در همان جا انجام داد. آنگاه راهي آلمان گرديد تا در آنجا درس پزشکي بخواند. اما خيلي زود به دنياي هنر موسيقي کشيده شد. به همين جهت تصميم گرفت در دانشگاه پتروگراد آلمان و کانون هنرهاي زيباي فرانسه تحصيل کند و همين موضوع موجب گرديد که او در فرانسه مقيم گردد.

«امين الله حسين» در روزگار سالخوردگي، در سن هفتاد سالگي به ايران آمد تا زادگاه نياکانش را که پيش از آن هرگز نديده بود، از نزديک ببيند. اما اقامت او در ايران چندان به درازا نکشيد و او پس از زمان کوتاهي به فرانسه بازگشت.

زبان مادري‌ «امين الله حسين» فارسي بود. اما ته‌لهجه‌ي آذري نيز داشت. از سوي ديگر زبان گفتگوي روزانه‌ي وي فرانسه بود، اگر چه چاشني قفقازي نيز در آن احساس مي‌شد. ساخته‌هاي موسيقايي او از شکل کلاسيک اروپايي برخوردار بود اما سايه‌ي ملوديهاي ايراني، روسي و آذربايجاني در آن‌ها کاملا آشکار بود.

در اين ميانه رقابتي ميان کشور فرانسه که او را در دامان خود پرورده بود و کشور ايران که زادگاه تبار خانوادگي او بود آشکارا احساس مي‌شد. کشور فرانسه دوست داشت او را در شمار آهنگسازان خود قرار دهد و کشور ايران که هنوز از تحريم هزارساله‌ي موسيقي رنج مي‌برد و هرگز موسيقيداني در حد بين‌المللي معرفي نکرده بود، دوست داشت او را فرزند خود بخواند. اما موضوع بر سر آنست که «امين الله حسين»، خود نيز نمي‌دانست که کيست و از کجاست؟

گفتم زکجايي تو؟ تَسخَر زد و گفت اي جان!
نيميم زترکستان، نيميم ز فَرغانه
نيميم ز آب و گِل، نيميم زجان و دل
نيميم لبِ دريا، نيمي همه دُردانه

شايد براي «امين‌الله حسين» اهميتي نداشت که از کجا آمده و متعلق به کدام ملت و سرزمين است. براي او آن‌چه اهميت داشت هنر انساني وي بود که به هيچ نژاد و سرزميني وابسته نبود و نمي‌توانست باشد. هنر او ، مي‌توانست و مي‌تواند به همه‌ي انسان‌هاي ساکن کره‌ي زمين تعلق داشته باشد و بيانگر تپش‌ها، عطش‌هاي روحي و آرزومندي‌هاي انساني آنان باشد.

سابقه‌ي خانوادگي

«ايرج خادمي»، در مورد سابقه‌ي خانوادگي «امين‌الله حسين»مي نويسد که به دليل کمبود يا نبود اطلاعات مدوّن، از جمله يک تاريخ موثق يا غير موثق، درباره‌ي سرگذشت مهاجرين ايراني در «عشق‌آباد»، ناگزير شدم براي دستيابي به سابقه‌ي خانوادگي «امين‌الله حسين» به عده‌اي از آشنايان که زادگاه آنان يا پدران و مادرانشان، «عشق‌آباد» بوده‌است، مراجعه کنم و از طريق مصاحبه،‌ اطلاعاتي به دست آورم. اينان کساني بوده‌اند که در کار تاريخ‌نگاري بصيرتي داشته‌اند و دريافت‌هايشان اعتبار خاص خود را داشته‌است.

«ايرج خادمي» مي‌گويد که غالب دوستان عشق‌آبادي طرف صحبت او، در زماني که «امين‌الله حسين»، عشق‌آباد را به قصد «مسکو» و سپس اروپا ترک کرد، يا هنوز به دنيا نيامده‌ و يا خُرد‌سال بوده‌اند. وقتي هم که خود و خانواده‌ي آنها به دستور دولت بلشويکي، «عشق‌آباد» را ترک کردند باز کم سن و سال بوده‌ و به درجه‌اي از تشخيص اجتماعي نرسيده‌بودند که بتوانند در اطراف مسايلي چون خانواده‌ي او، مطالعات يا اطلاعات کافي داشته‌باشند. بنابراين، آنچه که در اين نوشتار مي‌آيد، در آينده، بازهم نياز به تحقيق محلي عميق‌تري دارد.

تصويري از خانواده‌ي امين الله حسين

پدر «امين‌الله»، معروف به «احمد آقا حسين اُف»، نَسَب آذربايجاني داشت. او مردي تاجر و سرمايه‌دار بود که در اواخر عمر، به ايران بازگشت و زندگي خود را در تنهايي سپري کرد. مادر «امين‌الله» به نام «حوريه»، فرزند «آقاميرزا عبدالوهاب» از اهالي سبزوار بود. «حوريه» و خانواده‌اش در سالهاي کودکي به «عشق‌آباد» کوچ کرده بودند. «احمد آقا» و «حوريه» داراي سه پسر و يک دختر بودند به اسامي «امين‌الله»، «محمود»، «ذبيح‌الله» و «ملکه».

آنان «امين‌الله » را در اوايل جواني، نخست به مسکو و سپس به اروپا فرستادند، با اين نيت که درس پزشکي بخواند ولي او رشته‌ي موسيقي را برگزيد. به همين سبب، رابطه‌ي او با خانواده‌اش در ابتدا، تيره و سپس تقريبا قطع شد.

***

«ايرج خادمي» ادامه مي‌دهد که تذکره‌ي معاريف يا فرهنگ شناسايي موسييقدانان (ِDictionnarie Biographique Des Musiciene) در باره‌ي «امين‌الله حسين» چنين مي‌نويسد:

« آندره امين‌الله حسين، آهنگساز فرانسوي ايراني‌الاصل در تاريخ دوم فوريه 1905 ميلادي در شهر «سمرقند» به دنيا آمد در تاريخ نهم اوت 1983 در شهر پاريس زندگي را بدرود گفت. او پدري ثروتمند داشت. هنگامي که «امين الله» براي انجام تحصيلات خود در مسکو به سر مي‌برد با انقلاب 1917 مواجه گرديد و از اين رو پدر و مادرش ترجيح دادند که او را براي تحصيلات پزشکي به آلمان بفرستند. وي همزمان با تحصيل در رشته‌ي پزشکي، به آموزش موسيقي در کنسرواتوارهاي برلن و نيز فراگيري پيانو و آهنگسازي پرداخت.

او در سال 1927 در کشور فرانسه مقيم شد و در کنسرواتوار پاريس، به مطالعات خود نزد استادان گوناگون موسيقي ادامه داد. «امين الله حسين» گذشته از مطالعات خود در زمينه‌ي موسيقي کلاسيک غرب، خود او، از استادان بزرگ تار است، که يک ساز قديمي ايراني است و به عنوان مادر کليه‌ي سازهاي ضربي به شمار مي‌رود. آهنگ‌هاي «امين‌الله حسين» به حد وفور از منابع موسيقي سنتي ايران و کشورهاي همجوار آن الهام گرفته است . لازم است يادآوري کنيم که « روبرت حسين» بازيگر معروف تئاتر و سينما، فرزند « امين الله حسين» است.»

***

«سعدي حسني»، مولف تاريخ موسيقي در باره‌ي «امين‌الله حسين» مي‌نويسد که موسيقي او، اغلب به ياد وطن تصنيف شده و در همه‌ي آثارش، عشق و علاقه‌ي وي به ايران پيداست. با اين حال، او هنوز در پاريس اقامت دارد و با تحولي که در ايران صورت گرفته، هم‌آهنگي نکرده‌است. تکنيک موسيقي او، ساده و روان است. وي شيوه‌ي روسي و فرانسوي را به هم آميخته و در بعضي آهنگ‌ها تحت تاثير نغمه‌هاي آذربايجاني واقع‌شده‌است.

***

در باره‌ي محل تولد «امين‌الله حسين» که در تذکره‌ها، «سمرقند» ذکر شده و خود اوهم اين مساله را ضمن يک مصاحبه‌ي راديويي تاييد کرده است، جاي ترديد وجود ندارد. زيرا تا آنجا که قدماي «عشق‌آباد» به خاطر دارند خانواده‌ي او پس از ترک ايران، مقيم «عشق‌آباد» شد و به نظر مي‌رسد که «حسين» بايستي در همان «عشق‌آباد» زاده شده باشد. شايد که «امين الله حسين»، سمرقند را به آن دليل به عنوان زادگاه خود ذکر کرده که نزد غربيان شهرت بيشتري دارد تا «عشق‌آباد» که از شهرت چنداني برخوردار نيست. «امين‌الله حسين» پس از استقرار در فرانسه و گزينش آن کشور به عنوان اقامتگاه دايم، نام «آندره» را، بر نام ايراني خود افزود و از آن پس به نام «امين‌الله آندره حسين» شناخته شد.

***

روزنامه‌ي «پاري‌ژور» فرانسه، در شماره‌ي سيزدهم ژوئيه 1970، ضمن مطلبي تحت عنوان «بازگشت «آندره حسين» به اصل» مي نويسد که « اين روزها، «آندره حسين»، باعرضه‌ي دو صفحه‌ي سي و سه دور به بازار، شامل «راپسودي ايراني»، «نيايش زرتشت» و « من وطنم را دوست دارم»، بازگشتي مضاعف به اصل خود داشته است.»

اين نوشته‌ي روزنامه‌ي فرانسوي، انسان را به ياد مولوي مي‌اندازد که گفته است:
هرکسي کو دور ماند از اصل خويش بازجويد روزگار وصل خويش

***

روزنامه ي «پاري‌ژور» در مطلبي ديگر مي‌نويسد:

«روبرت حسين»، از هنرمندان هنر تئاتر و سينماي فرانسه، فرزند «امين‌الله حسين» است. او ساختن موسيقي متن فيلم‌هايي را که کارگرداني مي‌کرد، به پدر مي‌سپرد.
«فيلم‌هاي «روبرت حسين» از قبيل «کينه‌توز»، «طعم خشونت»، «يک طناب يک کلت» و چند فيلم ديگر، امضاي «آندره حسين» را دارند..»

« شارل اولموت » که يک منتقد فرانسوي است می‌نویسد:

«بزرگي «حسين» در اين است که با آن که فرانسه را به عنوان کشور دوم خود برگزيده‌، اصالت ايراني خود را فراموش نکرده‌است. او ريتم غربي و شرقي را چنان درهم آميخته‌ که گاه چون رعد، غُران است و گاه چون آواي فلوت، نرم و دلنشين. به همين دليل، «حسين» در بين منتقدين هنري و روشنفکران فرانسه، مرتبه‌ي بالاي خود را نگاه‌داشته‌است.»

«امين‌الله حسين» چندين ساز را به خوبي مي‌نواخت. از جمله پيانو، ويولون، گيتار، تار و تنبک. او در نواختن پيانو و تار، بسيار چيره دست بود تا آن‌جا که مي‌توان او را در رديف استادان تار به‌شمار آورد. سبک نوازندگي او در تار، مخلوطي از سبک ايراني و آذربايجاني است.

***

آثار «امين‌الله آندره حسين»

سمفوني‌ها:
سمفوني شن‌ها
سمفوني پرسپوليس
سمفوني آريا

باله‌ها
باله‌ي به سوي نور
باله‌ي مينياتورهاي ايراني
باله‌ي معروف شهرزاد
باله‌ي رقص سمرالدا
باله‌ي تعطيلات بر روي يخ

قطعات براي پيانو
بزرگداشت عمر خيام
رقص چَرکَسي
افسانه‌ي ايراني
آرزوها
تابلوي تابستان
صداي پاي مغول
سوداگر پروانه نم‌نم پاييز
دلقک

قطعات براي تار
راپسودي ايراني شماره 1 و 2
اي وطن ترا دوست دارم
نيايش زرتشت

قطعات براي آواز
اي ساربان
زرمه
گل و بلبل

موسيقي متن براي سينما و تئاتر
فيلم راسپوتين
کينه‌توز
طعم خشونت
يک طناب، يک کل

« رنه دومي ‌نيل»Rene Dumesnil نقّاد هنري نشريه‌ي Le Monde در باره‌ي « امين‌الله حسين» چنين اظهار نظر می‌کند :

«در مينياتورهاي ايراني، روح پارسي را مي‌توان مجسم ديد. هنر«حسين»، انسان را به گذشته‌اي زنده و نشاط‌ ‌بخش مي‌برد که همچنان از نسلي به نسل ديگر منتقل شده‌است. مجموعه‌اي که او فراهم آورده‌است، از يک شخصيت برازنده، يک زبان موسيقي اصيل، پاک، روشن و يک احساس قوي حکايت دارد که بلافاصله به قلب راه مي‌يابد.»

او همچنين از زبان صميمي، تازگي شيوه‌ي ترکيب و رنگ‌آميزي ماهرانه‌ي موسيقي «حسين» صحبت مي‌کند. وي پس از حضور در جشنواره‌اي که به افتخار «امين‌الله حسين» برپا شده بود، مي‌نويسد:

«در اين اصوات که بر بافت موسيقي کلاسيک غربي استوار است، جان ايران را متبلور ديدم. کشوري که در زير آسمان آبي و بر زمين سخت و خشکش، زيباترين گلهاي سرخ جهان مي‌رويد. خصلت مردم اين سرزمين، همچون گلهاي سرخ آن آميزه‌اي از احساسات افراط آميز و نرم و لطافت بار است. و شگفت آن‌که «حسين» نيز بازتاب اين تضادها و تناقض هاست.

در سمفوني «شن‌ها»، آرامش اندوهگين دشت‌هاي بي‌کرانه، ناگهان با همهمه‌ي گردبادي افسارگسيخته درهم مي‌ريزد. پرداختن به چنين درونمايه‌اي، پس از تجربه‌ي موفق «بورودين»، دل و جرأت مي‌خواسته‌است. مهارت «حسين» در تقسيم وظايفي حساس بين سازهاي مختلف، تحسين‌انگيز است. گويي او، رنگين‌کماني از نواها در آسمان مي‌آرايد.»‌‌

***

«هنري مالرب»Henry Malherbe نقاد سرشناس ديگري که همزمان با حسين مي‌زيسته، در روزنامه‌ي «کورير دوپاري» اين عقیده را ابراز مي‌دارد:

«ما با موسيقي اصيل ايراني و فواصل آن که به مراتب پرشمارتر از فواصل غربي است، آشنا هستيم. هنگام گوش دادن به راپسودي‌هاي «حسين» که مجموعه‌اي از خيالپردازي هاي او در زمينه‌هاي فرهنگ بومي و نياکاني است، اين احساس به ما دست مي‌دهد که مانند مونتسکيو فرياد برآوريم «آه .آه. آقاي حسين، آيا شما ايراني هستيد؟ اين غيرممکن است. چگونه مي‌توان ايراني بود و اين اهنگ‌ها را نوشت!. « آندره » چنان نغمات فولکلوريک ايراني را در لايه‌‌اي از هارموني غربی قرار مي‌دهد که ديگر قابل شناسايي نيست...»

***

ناشر کمپاني فرانسوي، «لوسين مايار» روي صفحه‌اي که شامل سمفوني پرسپوليس است، «حسين» را اينگونه مي‌ستايد :

«او، همانند يک مُغ و به لطف قريحه‌ي آهنگسازي خويش، خط سيري را که روشنايي روز طي مي‌کند، پشت سر گذاشته‌است. در طنين نوشته‌هاي او، بازتاب پرستش خورشيدکهن را مي‌توان يافت. حسي از افسون تمدني ديرينه سال، در سراسر کارهاي او موج می‌زند.

او موسيقيداني است که ريشه‌ها را جستجو مي‌کند و ارزش‌هاي جاري در شعر ايران بزرگ را تميز مي‌دهد.

امين الله حسين

«امين‌الله حسين» در تاريخ 9 ماه اوت 1983 در پاريس درگذشت. يک سال پيش از آن نيز حالتي بيمارگونه داشت. مدتي هم در بيمارستان بستري گرديد. اين همان سالي است که « تعطيلات بر روي يخ» را نوشت. او در هنگام مرگ، 78 سال داشت.

نام «امين‌الله حسين» پس از درگذشتش، تقريبا گم شده‌است. نام هنرمند برجسته‌اي که حدود 55 سال از عمر خود را صرف کرد تا توانست در مهد موسيقي کلاسيک، يعني اروپا، سري از توي سرها درآورد. مرگ او در بين ايرانيان، چه در داخل و چه خارج از ايران بازتابي نداشت. شايد علت آن بود که در آن موقع ايرانيان، بيشتر به انقلاب و پي‌آمدهاي آن فکر مي‌کردند تا فقدان هنرمندان خود.

در فرانسه و برخي ديگر از پايتخت‌هاي اروپايي، با اختصار به مرگ او اشاره رفت. روزنامه‌ي «لوموند» در شماره‌ي مورخ 10 ماه اوت 1983 نوشت:

«ما از خبر درگذشت «آندره حسين» در روز نهم اوت 1983 در پاريس آگاه شديم. او که در سال 1905 در «سمرقند» متولد شده بود، تحصيلات پزشکي و موسيقي را در آلمان و فرانسه انجام داد و بعد مقيم فرانسه شد. فرزندش «روبرت حسين» متولد پاريس است. آن دو با هم در فيلم‌هاي «کينه‌توز»، «طعم خشونت» و «راسپوتين» و نيز در «باله‌ي شهرزاد» همکاري کرده‌اند. آخرين اثر «آندره حسين»، موسيقي‌اي است که براي «تعطيلات روي يخ» نوشته‌است.»

روبرت حسين

«لوفيگارو» روزنامه‌ي ديگر فرانسوي، در شماره‌ي مورخ 18 ماه اوت 1983 ، خبر درگذشت «حسين» را به اختصار اعلام کرد و يادآور شد که مراسم خاکسپاري «آندره حسين» در نهايت سادگي و فقط با حضور افراد خانواده و نزديک‌ترين دوستانش برگزار گرديد.»

روزنامه‌ي « فرانس- سوار» مورخ 17 ماه اوت 1983 و يک روزنامه‌ي بلژيکي نيز از درگذشت اين هنرمند خبر دادند و شرح مختصري در باره‌ي او درج کردند.

***

«امين‌الله حسين» سمفوني «آريا»ي خود را در سال 1976 نوشت. اين خبر همزمان بود با موقعي که او بار سفر به مقصد ايران مي‌بست. کشوري که هرگز پيش از آن نديده بود و بعد از آن سفر نيز ديگر نديد و فقط مدتي کوتاه، مهمان آن بود. شايد سمفوني«آريا» از سوي او، ارمغان فرزندي بود که به ديدار مادر مي‌آمد. او بر روي جلد سمفوني خويش چنين نوشته‌است:

«من اين سمفوني را براي کشورم ايران ساخته‌ام که داراي گذشته‌اي پرافتخار است و نيز به آن دليل که عاشقانه دوستش دارم. دلم مي‌خواست که در اين اثر، از سوز غم‌ها و شور شادي‌هاي آن سرزمين حکايت‌ها بازگويم. اين را مي‌دانم که شاعران در اين باره به شيوايي سخن گفته‌اند. من نيز مي‌خواستم که با زبان موسيقي، وظيفه‌ي خود را نسبت به کشورم ادا سازم.»

***

[برگرفته شده از فصلنامه‌ي «ره‌آورد» شماره‌ي 45 به سردبيري «حسن شهباز»، که در آمريکا به چاپ می‌رسد.]

براي شنيدن صداي «امين‌الله حسين»، در مصاحبه‌اي که با او انجام شده، به سايت «پرند» مراجعه کنيد.


هیچ نظری موجود نیست: