۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

خانواده یکی از شهدای:حسین را از ساختمان پرت کردند؛ از خانواده تعهد گرفتند که بگویند غفلت بود!



۲۱,۰۳,۱۳۹۰
HosseinPoor
کلمه- در آستانه ی دومین سالگردِ انتخاباتِ دهمین دوره ریاست جمهوری ایران و همچنین سالگردِ کشته شدنِ شهروندانِ ایرانی در جریان اعترضاتِ به این انتخابات، خانواده «حسین اختر زند» که دو سال سکوت کرده اند، طی پیگریِ خبرنگارِ جرس تنها به گفتنِ یک جمله اکتفا کردند: پیگیری های ما هیچ نتیجه ای نداشت و برای زندگی کردن در یک شهرستان آیا چاره ای جز ادامه دادن به این سکوت مانده است؟.
در طی دو سالِ گذشته شمار زیادی از خانواده های جان باختگانِ حوادثِ پس از انتخابات با رسانه ها گفتگو کرده اند و نامِ آنها برای بسیاری از مردم آشناست اما خانواده های برخی دیگر از این جان باختگان که نام شان در لیست منتشر شده توسط کمیته ی پیگیری وضعیتِ قربانیان پس از انتخابات نیز آمده بود، بنا به دلایلی با رسانه ها هیچ گفتگویی انجام نداده اند و در رسانه ها نیز کمتر از آنان نام برده شد.
در آستانه ی دومین سالگردِ انتخاباتِ مخدوشِ ریاست جمهوری ایران خبرنگار جرس سراغِ برخی از این خانواده ها رفت و علتِ این سکوت را جویا شد.
در همین راستا همسر علی حسن پور، شهیدِ ۲۵ خرداد اولین کسی بود که در یک گفتگوی تلفنی به سکوتِ دو ساله ی یکی از بستگانِ نزدیک شهید حسن پور با نامِ لطفعلی یوسفیان خبر داده بود که از طریق استنشاقِ گاز اشک آور در حوادثِ پس از انتخابات جان باخته بود. آرش یوسفیان فرزند آقای لطفعلی یوسفیان نیز طی یک گفتگوی مفصل در موردِ چگونگی جان باختنِ پدر خود گفت: پدرم وقتی از محلِ کارش بر می گشت حوالی خیابانِ آزادی و نزدیک به محلِ درگیری ها، در اثر بوییدنِ گاز اشک آور دچار مشکلات تنفسی شد و در نهایت پس از چندین روز بستری و مراقبت ویژه در بیمارستان، جان باخت.
پس از آن پدرِ علی فتحعلیان ، دانشجوی ۲۰ ساله ایرانی نیز دومین کسی بود که سکوتِ دو ساله ی خود را شکست و در یک گفتگوی تلفنیِ خود با جرس گفت:‌ پسرِ من که ۳۰ خردادِ ۸۸ اتفاقی از خانه بیرون رفته بود تا ببیند چه خبر است روبروی مسجدِ لولاگر کشته شد و دیگر به خانه برنگشت.
اینبار خانواده ی حسین اخترزند جوانِ ۳۲ ساله ی اصفهانی ضمن تایید جان باختن فرزندشان در حوادثِ پس از انتخابات کماکان سکوت اختیار می کنند.
شاهدانِ عینی، فیلم ها و عکس های منتشر شده مربوط به ضرب و شتم این شهروندِ اصفهانی در جریانِ اعتراضات روز ۲۵ خرداد را همان زمان در سایت های اینترنتی منتشر کرده اند، او بعد از پایانِ کار به سمت دروازه شیراز، کانون درگیری های آنروزِ اصفهان روانه می شود اما پس از مشاهده ی درگیری ها به منظورِ پنهان شدن از پارکینگ مجتمع پزشکان وارد ساختمان می شود و سپس در پشت بام توسط برخی نیروها مورد ضرب و شتم زیادی قرار می گیرد و از طبقه سوم به پایین پرتاب می شود و در نهایت جان می دهد.
لیست جان باختگان انتخابات و تکذیب حاکمیت
خانواده های بسیاری از کشته شدگانِ حوادثِ پس از انتخابات در روزهای نخستِ اعتراضاتِ همچنان سکوت کرده اند. در این میان کسانی بودند که پیشتر با مراجه به کمیته مربوط به پیگیری کنندگانِ وضیعتِ قربانیانِ انتخابات گزارشی از رنجی که متحمل شده بودند را ارایه دادند. این کمیته نیز اقدام به اعلام اسامی ۷۲ تن از کسانی که بر اساس گزارش های رسیده به این کمیته در جریان انتخابات در اعتراضات جان باخته بودند را منتشر و اعلام کرد که در مورد صحت و سقم و آمارِ واقعی مربوط به قربانیانِ انتخابات نیز همان زمان شبهه ایجاد شده بود اما کمیته اعلام کرده بود که به پاسخگویی نهادهای امنیتی و همکاریِ قضاییِ مسولان نیاز دارد تا در مورد شبهات و موارد مطرح شده در گزارش این کمیته به نتیجه روشنی برسد. اما نتیجه این شد که بعد از ظهر روز دوشنبه شانزدهم شهریور ماه سال ۸۸، نیروهای امنیتی به دفتر کمیته‌ی پیگیری آسیب ‌دیدگان می روند و تمام اموال و اسناد آن را با خود می برند.
پس از این نیز حاکمیت به سرعت اعلام به تکذیبِ کشته شدن برخی از افرادی که در این لیست از آنان نام برده شد کرد.
به عنوان مثال خبر کشته شدن احمد نجاتی کارگر یکی از شهروندان ایرانی که اخبارِ مربوط به نحوه ی جان باختنِ او از طریقِ خانواده وی به ستادِ پیگیری وضعیتِ زندانیان و شخصِ آقای کروبی گزارش داده شده بود از طریقِ یک برنامه تلویزیونی و همچنین از طریقِ روزنامه ی کهیان و سایر رسانه های هوادارِ حاکمیت تکذیب شد.
احمد نجاتی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بود که نام او در لیستِ منتشر شده توسط این کمیته اعلام شده بود که به دلیل ضرب و شتم در بازداشتگاه، بعد از آزادی به دلیل از دست دادن هر دو کلیه جان باخت اما تلویزیون جمهوری اسلامی برای زیر سئوال بردن این لیست مدعی شد که احمد نجاتی زنده است. از سوی دیگر یک وبلاگ نویس نیز با اعلام اینکه محمد نجاتی کارگر نام اوست، اقدام به زیر سئوال بردن اسامی شهدای وقایع بعد از انتخابات کرد.
خانواده احمد نجاتی کارگر مجبور شدند علی رغم فضای نا امنی که بر کشور حاکم بود، در نامه ای خبر صدا و سیما را تکذیب کنند و بگویند که پیکر فرزندشان در قطعه ۲۱۳ ردیف ۱۵ شماره ۳۵ بهشت زهرا بر روی یک قبر دو طبقه و در واقع بر مزارِ مهدی نجاتی کارگر برادر این شهید که در سال ۱۳۸۱ فوت کرده، دفن شده است و خبر منتشر شده در صدا و سیما مبنی بر زنده بودن احمد کذب محض است.
مادر احمد نجاتی کار گر پیش از این به جرس گفته بود: ظلمی که بعد از کشته شدن احمد به خانواده ی ما کردند شکست.
حسین اختر زند جوان ۲۲ ساله اصفهانی یکی دیگر از شهروندانِ ایرانی بود که حاکمیت همانند موارد دیگر، او را جزء کشته شدگان ندانست و مسوولیت کشته شدن او را نپذیرفتند. بر همین اساس فرمانده یگان ویژه اصفهان در همان زمان اعلام کرد حسین اخترزند در اثر مصرف مواد مخدر از طبقه سوم به پایین افتاده است.
این در حالی بود که در همان روزهای درگیری های پس از انتخابات، عکس های حسین اختر زند توسط شاهدان عینی منتشر شده بود که آثار ضرب و شتم روی دست چپ ، پای چپ و راست ، کمر ، پهلو و پارگی عمیق دست راست ( که در برگه ی پزشکی قانونی نیز ثبت شده است ) را نشان می داد. شاهدانی که آنجا بوده اند و صدای ضرب و شتم و فریادهای او را شنیده بودند نیز همان زمان در شبکه های اینترنتی خبر داده بودند که او قبل از افتادن مورد ضرب و شتم زیادی قرار گرفته است و در تصاویر منتشر شده از پیکر او نیز آثار ضرب و شتم کاملا مشخص است.
گفتگو با یک شهروندِ اصفهانی در مورد شهید حسین اخترزند:
alt
یکی از شهروندانِ اصفهانی که با محمد اختر زند از نزدیک آشنا بود در همین زمینه به خبرنگار جرس می گوید: خانواده ی حسین اخترزند در همان روزهای نخست تلاش کردند تا پرونده ی محمد اخترزند را در بازپرسی شعبه ۵ واقع در خیابان نیکبخت پیگیری کنند اما ظاهرا پاسخی دریافت نکردند. اداره ی آگاهی اصفهان، ماموران قضایی و امنیتی نیز به این خانواده اعلام کردند که فرزندشان در اثر غفلت، خودش روی ایرانیتهای پوسیده افتاده و سپس به پایین پرتاب شد و درگذشت.
وی می افزاید: مسولان گفتند حسین بر اثر مصرف مواد مخدر از پشت بام بیمارستان به پایین پرتاب شد ولی همان موقع خود پزشکی قانونی اعلام کرده بود برخورد با جسمِ سخت مردم به همدیگر می گفتند این جسمِ سخت خیلی آشناست و دیگر همه می دانند که چقدر با همین جسمِ سخت زندگی برای مردم هم سخت شده است.
وی می افزاید: دو سال گذشته در مراسمِ خاکسپاری و ختم این شهید همه می دیدیم که نیروهای امنیتی هم حضور داشتند و حتی تعهداتی هم از خانواده اش گرفته بودند که خانواده دلیل مرگ فرزندشان را غفلت خودِ حسین اعلام کنند اما مردم و خصوصا جوانان در مراسم خاکسپاری و ختم، این خانواده را تنها نگذاشتند.
وی ادامه می دهد: حسین پدرش را سالها پیش از دست داده بود و خیلی ها می دانستند که او نان آورِ خانه است و برای تمام خانواده اش هم یک طوری قوت قلب و تکیه گاه بود. مادرش را هم خیلی ها می بینند که بعد از گذشت دو سال هنوز قرار ندارد و مظلومانه بر مزار فرزنش می رود. دیدنِ این صحنه مردم را متاثر می کرد اما علی رغم فضای شهرستان و فشارهای احتمالی، باز هم خانواده ی حسین را همراهی کردند، چون حسین را به عنوانِ یک کارگر ساده و صادق خیلی دوست داشتند.
وی می گوید: من هم حسین را با صداقتی که داشت می شناختم و هیچ گاه ندیدم که با هیچ کسی تندی کند یا حرفی بزند که کسی را برنجاند. با اینکه رسانه ها خیلی در مورد او ننوشتند اما فکر می کنم اصفهان حسین اخترزند را می شناسد . خیلی از همشهری هایمان که حسین را همینطوری دورادور می شناختند حالا خوشان به مزارش می روند و برایش گل می برند الان هم که سالگردِ حسین نزدیک است می دانم که به جز خانواده اش خیلی های دیگر هم به یادش هستند.
وی ادامه می دهد: مردمِ اصفهان او را به عنوان کارگری که برای یک اعتراض ساده جانش را از دست داده است می شناسد و اگر سالها هم بگذرد و هیچ روزنامه ای در داخل ایران از حسین چیزی ننویسد ولی کسی نمی تواند او را از دل های مردمِ شهرمان سانسور کند.
این شهروند اصفهانی در پایان تاکید می کند: در جریانِ کشته شدن حسین دیدم خیلی ها به هم نزدیک شدند، مردم به همدیگر می گویند، فرقی ندارد کارگر باشیم یا دانشجو نباید همدیگر را تنها بگذاریم.
کشته شدگانی که کارگر بودند
کارگرانِ دیگری نیز قربانیانِ حوادثِ بعد از انتخابات شدند که جمعی به عنوان معترض در راهپیمایی ها شرکت کرده بودند و جمعی دیگر به گفته ی خانواده هایشان هنگامِ بازگشت از محلِ کارشان با ضرب و شتم و شلیک مستقیم گلوله جان باختند.
محرم چگینی از جمله ی این کارگرانِ معترض بود در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ در تظاهرات مسالمت آمیزی که مردم برای پس گرفتن رای شان به خیابان آمده بودند؛ مقابل پایگاه بسیج با ضرب گلوله کشته شد و کاربرانِ اینترنتی فیلم تیر خوردن ، به زمین افتادن و بلند کردن پیکرش از روی زمین توسط مردم را منتشر کردند.
پیشتر علی چگینی برادر این شهید به جرس گفته بود: هم دولتِ ما و هم دنیا باور کنند همه کسانی که در راهپیمایی کشته شدند، شکم شان سیر نبود یا به تعبیر خودشان، «بچه قرتی » نبودند. برادرم از جنوب شهر تهران بود همانجایی که می گویند مردمش با جنبش سبز ایران هیچ نسبتی ندارند، به راهپیمایی بیست و پنج خرداد آمده بود و از عصر همان روز دیگر به خانه برنگشت.
معصومه چگینی همسر این شهید نیز به سایت کلمه گفته بود: شوهرم، کارگری بود که به خاطر آزادی کشته شد.
همچنین، کارگرانِ دیگری نیز در جریانِ اعتراضاتِ انتخاباتِ ریاست جمهوری سالِ ۸۸ جان باختند که خانواده های آنان اعلام کردند که آنها جز معترضینِ انتخابات بودند اما در جریان حوادثِ بعد از انتخابات، به واسطه ی خشونت های نیروهایی که مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند، جان باختند.
خانواده «محمود رئیسی نجفی» یکی از کارگرانی که در حوادث بعد از انتخابات جان باخته بود در دیداری که با شیخ مهدی کروبی داشتند پرده از بسیاری از حقایق برداشتند و همان زمان نیز براساس گزارش سایت سحام نیوز، خدیجه حیدری همسر آقای نجفی در خصوص چگونگی فوت همسرش چنین توضیح داده بود: «شغل ایشان کارگری بود. آقای نجفی، معمولا هر روز ساعت ۶ صبح برای کار می‌رفت و اوایل شب به خانه بر می‌گشت. روز ۲۵‌خرداد تا ساعت ۵/۱۰ شب ایشان به خانه نیامدند و ما نگران بودیم. حدود ساعت ۵/۱۰ زنگ در به صدا درآمد، صدای همسرم را شنیدم و متوجه شدم که آقای نجفی است. گفت با توجه به مشکلی که برای او پیش آمده، نمی‌تواند در را باز کند، نگران شدم و به سرعت پایین رفتم و در را باز کردم. دیدم که اوضاع ایشان بسیار بد و نابسامان و بدنشان زخمی و خون‌آلود است و نمی‌تواند سرپا بایستد. به او کمک کردم که به داخل بیاید. بدن او زخمی، ورم‌ کرده، خونین و به شدت آسیب دیده بود. بعد از پرس و جو از وی، آقای نجفی گفت: بعد از پایان کار، من از طرف میدان آزادی به خانه می‌آمدم که دیدم مردم در حال فرار هستند و عده‌ای هم آنان را تعقیب می‌کنند. متوجه شدم که عده‌ای مسلح و باتوم به دست مردم را می‌زنند و فراریان را تعقیب می‌کنند. من از ماجرا بی‌خبر بودم و اصلا نمی‌دانستم که چرا این نیروها مردم را تعقیب می‌کنند و می‌زنند. من راه خود را می‌رفتم که این نیروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. هر قدر هم به آنان گفتم که من از سر کار دارم بر می‌گردم و اصلا نمی‌دانم که چه خبر است، اعتنا نکردند و مفصل مرا کتک زدند. به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بی‌حال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل یک اتومبیل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دست‌هایم موقعیت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر دیگر نیز در وضعیت من هستند و گویی آنان مرده و یا بی‌هوش هستند و مرا روی آن‌ها انداخته‌اند. با دستم به کف ودیواره ی اتاق ماشین کوبیدم و سر و صدا کردم. نیروهایی که ماشین را هدایت می‌کردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا می‌کنم ماشین را نگه داشتند و در را باز کردند. من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار می‌آمدم و اصلا نمی‌دانم که چرا این بلا به سر من آمده است. ظاهرا یکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشید و بیرون انداخت.
بر اساس گفته های همسر آقای نجفی، این شهروندِ ایرانی پس از آن واقعه تنها سیزده ‌روز زنده ماند، بدنش زخمی و پاهای و شکمش به شدت ورم کرد و دستش هم فلج شده بود و در نهایت جان باخت.
علاوه بر حسین اختر زند و محمود رییسی نجفی، گزارش می شود که بهمن جنابی خوش، جوان ۱۹ ساله ای که کارگر لوله کش و تاسیسات لوازم برقی بود، فرزاد جشنی ۱۹ ساله، کارگر ایلامی که گفته می شود برای کا ر به تهران رفته بود، سعید عباسی، جوان ۲۸ ساله، میثم عبادی، ۱۷ساله ، کارگر فرش فروش در فلکه صادقیه، عباس دیسناد ۴۸ ساله و ابوالفضل عبدللهی، برق کار نیز از جمله کارگرانی بودند که طی حوادث و اعتراضاتِ ماههای پس از دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری با شلیک مستقیم گلوله و یا به واسطه باتوم و ضرب و شتم جان باختند.

هیچ نظری موجود نیست: