۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

برای تولد 74سالگی بهرام بيضايی که پنج دی بود،روزنامه بهار از او تقاضای يادداشتی کوتاه کرد.

برای تولد 74سالگی بهرام بيضايی که پنج دی بود،روزنامه بهار از او تقاضای يادداشتی کوتاه کرد.

به گزارش پارس توريسم او چند روز بعد در پاسخ نوشت: «با درود و سپاس از محبتِ‌تان. ايميلِ‌تان را کمی دير گرفتم. ضمن اين‌که تمايلی به نوشتن پيام و يادداشت به مناسبت تولد خودم نداشتم و نمي‌خواستم بي‌خود و بي‌جهت خودم را يادآوری کنم، اما راستش شادباش‌های پرمهر دوستان چنان شرمنده‌ام کرد که نتوانستم بي‌پاسخ بگذارمشان. به پيوست چند سطری است در سپاسگزاری از همه.»


مرا جشنی نيست
تا شکست آن جشن!
اشتباه از من بود
که پنجم دي‌ماه آمدم!
چهل‌هزار � زير آن آوار؛
و دوستی که مرگش نبود پايان دوستی!
***
زير چتر مهرتان ايستاده‌ام؛
تندبار سياه مي‌بارد!
از ابر مي‌چکدم اشک خاطره!
زير بار محبتِ‌تان خرد مي‌شوم!

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی . . .

                                      عکس از: مریم زندی
«حمید مصدق» در سال 1318 در شهرضا، یکی از شهرهای معروف اصفهان به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطۀ خود را در زادگاهش و نیز اصفهان به‌پایان رساند. در بیست سالگی به تهران آمد و در رشته‌های بازرگانی و حقوق فارغ‌التحصیل شد.

او از دوران نوجوانی با شعر مانوس بود و به سرودن می‌پرداخت. اشعار او دور از پیچیدگی‌های ادبی، از سادگی و روانی، و صمیمیتی خاص برخوردار بود. در سالهای پیش و بعد از انقلاب، چند شعر از سروده‌های «حمید مصدق» در طیف وسیعی از دانشجویان و روشنفکران سیاسی بر سر زبان‌ها افتاد.

«سهراب سپهری» در منظومۀ «با صدای پای آب»، از «فتح یک‌قرن، به‌دست یک شعر» می‌گوید. در واقع منظور شاعر در آن بیت همانا «حمید مصدق» است و همین کلام «تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیرد؟» که به‌نوعی طرز فکر اعضای گروههای سیاسی پیش از انقلاب، و شعار آشکار مردم در تظاهرات روزهای قیام بود که حتما شما هم شنیده‌اید و برایتان آشناست.

«حمید مصدق» اما پیش از آن‌که شاعری حرفه‌ای و تمام وقت باشد، وکیلی مجرب بود و وکالت اکثر هنرمندان و نویسندگان گرفتار و دربند را به رایگان به‌عهده می‌گرفت. او در دعواهای حقوقی اهل قلم با مراجع مختلف، وکیل و مشاور و راهنمای آنها بود.

او پس از 59 سال زندگی در هشتم آذر ماه از سال 1377، بر اثر سکتۀ قلبی در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت.
* * *

قصۀ ما
 دکلمه و کلام: حمید مصدق
آهنگ ترانه: فرید زلاند
تنظیم آهنگ: سیمون
ترانه‌خوان: حسن ستار


. . .
. . .
من به خود می‌گویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»

با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌ها،
با تو اکنون چه فراموشی‌هاست.

چه کسی می‌خواهد
من و تو «ما» نشویم
خانه‌اش ویران باد!

من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی،
                        ـ خویشتنی

از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم.

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی‌خیزند

من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون
                                     ـ آویزد
. . .
. . .

حیمد مصدق
از منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»

صدای «دهخدا» را که از «لغت‌نامه» می‌گوید و از دکتر «محمد معین»؛ بشنوید!

                   



می‌شود آیا از «علی‌اکبرخان دهخدا» گفت، ولی یاد «دخو» نیفتاد؟ همو که با «چرند و پرند» خود، زبان زندۀ مردم را وارد ادبیات معاصر این کرد. صاحب قلمی که اگرچه آن چند ده شعری که ‌سرود، به سبک کلاسیک بود؛ ولی هنوز هم علم‌دار نگاشتن نثری است که بعدها سبک و سیاق نوشتن همۀ نویسندگان پیشرو و معاصر ایران شد.

 می‌شود آیا از «نیمایوشیج» نام برد به یاد مقام او به‌عنوان «پدر شعر نو» در ادبیات معاصر نیفتاد؟ همو که سبک و سیاقی را در سرودن شعر بدعت گذاشت که بعدها شیوۀ سرایش خیلی از شاعران نوسرای معاصر در ادبیات ایران شد.

 و مگر می‌شود از «دهخدا» و از «نیما» گفت؛ ولی یاد دکتر «محمد معین» نیفتاد. همو که عصای دست «دهخدا» بود در کار لغت‌نامه و آخرین کس بر بالین مرگ استاد که غزلی از حافظ را برایش خواند؛ و همان که «نیما»ی نوپردار، او را در وصیت‌نامه‌اش وصی آثار و دست‌نوشته‌های خود کرد. «نیما» آنچنان که خود در آن وصیت‌نامه نوشته و می‌دانیم، هرگز «دکتر محمد معین» را از نزدیک و به‌چشم ندیده بود. آنچه که از او می‌دانست و خبر داشت، مسئولیت‌پذیری و صداقت او بود در انجام آنچه که به‌عهده می‌گرفت.

 از او که یکی از شریف‌ترین چهره‌های فرهنگی معاصر ماست باید بیشتر گفت. دکتر محمد معین را می‌گویم. روزی سر فرصت باید از او، آنچنان که سزاوار و شایستۀ مقام انسانی و فرهنگی اوست نوشت. از تلاش و همتی که در کار آموزش و فرهنگ داشت، و از آن یکی دو سالی که تمام ساعات همۀ روزها و هفته و ماه‌هایش را در بستر بیماری، در اغما و بیهوشی به‌سر برد و چه بسا بی‌یاد «نیما» و یا شاید با یاد آخرین غزلی که برای استاد خواند، پلک برهم خواباند و چشم از جهان فرو بست.

 در این‌جا اما به بهانۀ پنجاهمین سال درگذشت «دهخدا» که همین اواخر بود، به حرمتی و حقی که او بر ما دارد، و در ادای دینی که ما به او داریم، صدای پیرمرد را در آخرین ماههای زندگی‌اش می‌شنویم.

  «. . . و فعلا که مشغول چاپ این کتاب هستیم، من محتاج به اشخاصی هستم که فاضل و دانشمند و مطلع باشند. . . الان سه نفر پیدا کردم. یکی‌ش آقای دکتر معین است که جوانی‌ست بسیار فاضل، و مطلع است و به من کمک می‌کند. کمک ایشان فعلا فوق‌العاده برای من سودمند است [. . .] و همچنین یک‌نفر دیگر به اسم «دبیرسیاقی» داریم و یک‌نفر دیگر به اسم «سیدجعفر شهیدی». این سه نفر خیلی آزموده شده‌اند در کار تنظیم این لغات و تکمیلش. . .

 آنچه که تا به حال طبع شده است تقریبا شانزده مجلد کوچک و بزرگ است و شاید هنوز یک بیستم کتاب نیست و زمان می‌خواهد برای طبع این بقیه، و عمر من هم با کسالتی که دارم گمان نمی‌کنم برسد به اینکه تا آخر طبع این کتاب را ببینم. ولی امیدوارم این سه چهار نفری که هستند، آنها کار مرا به کمال برسانند و به طبع برسانند و این یادگار از من و ایشان در دنیا بماند. . .»

صدای «دهخدا» را که از «لغت‌نامه» می‌گوید و از دکتر «محمد معین»؛ بشنوید!
روزگاری نمی‌دانم چرا و از کجا به این فکر افتاده بودم که: آخرین کلمه یا جمله‌ای که بزرگان و مشاهیر تاریخ، در آخرین بازدم زندگی و قبل از مرگ به زبان آورده و گفته‌اند چه بوده؟ و شروع کرده بودم به جمع‌آوری نمونه‌هایی  از آنچه که به شکل مکتوب موجود بود و در اینجا و آنجا به چاپ رسیده بود.

سالی گذشت و مجموعه‌ای فراهم شد که باید روزی باز سر فرصت به سر وقت آن رفت و به آن پرداخت. حالا که اما بهانۀ پنجاهمین سال درگذشت «دهخدا» است و حرف از دکتر «محمد معین» افتاد، شاید بی‌مناسبت نباشد که همراه با کلام دکتر محمد معین بر بستر احتضار «دهخدا» لختی درنگ کنیم و آخرین کلام پیرمرد را به نقل‌قول از او بشنویم.

این راویت را دکتر محمد معین، پس از مرگ دهخدا، در مصاحبه‌ای که در مطبوعات آن ایام به‌چاپ رسید حکایت کرده است.

«. . . دو روز قبل از مرگ دهخدا بود. به دیدارش رفته بودم. حالش سخت بود. در بیهوشی سختی فرو رفته بود. وارد اتاق شدم، چشم‌های استاد بسته بود و در بی‌خودی بسر می‌برد. هر چند دقیقه یک‌بار چشمانش را می‌گشود و اطراف را نگاه می‌کرد و باز چشم فرو می‌بست.

مدتی گذشت، چشمانش را باز گشود، مرا شناخت و با دستش اشاره کرد که در کنارش بنشینم. بستر کوچکی بود. همان تشکچه‌یی را که روی آن می‌نشست، بسترش کرده بود. حتی نمی‌خواست تا واپسین دم زندگانی از آنچه که او را به‌کارش می‌پیوست جدا باشد.

در کنارش روی زمین نشستم. وقتی برای بار دوم چشم گشود، آهسته گفت: «مپرس!»
حال غریبی بود. یک‌بار برقی در خاطرم درخشید. به‌صدای بلند گفتم: «استاد، منظورتان غزل حافظ است؟»

با سر اشاره‌یی کرد که آری، و من بار دیگر پرسیدم: «می‌خواهید آن‌را برایتان بخوانم؟»
در چشمان خسته‌اش برقی درخشید و چشمانش را فرو بست. دیوان حافظ را گشودم و این غزل را خواندم:
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آنچنان در هوای خاک درش
می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به‌گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی
لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش
رنج‌هایی کشیده‌ام  که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده‌ام که مپرس
من خاموش شدم. استاد چشمانش را گشود. کوشش کرد تا در بسترش بنشیند، و نشست. نگاهش را به نقطه‌یی دور، به دیدارگاهی نامعلوم فرو دوخت و با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد گفت:
بی‌تو در کلبه گدایی خویش
رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس
این واپسین دم زندگانی دهخدا بود که از درون خود و از اعماق قلب و روحش فریاد می‌کشید. از رنج‌هایش، از رنج‌هایی که در خانه تاریکش بر دوش کشیده بود سخن می‌گفت و بریده بریده می‌خواند:
«به مقامی . . . رسیده‌ام . . . که مپرس!»
استاد دهخدا، ساعت 18.15 دقیقۀ بعد از ظهر روز دوشنبه هفتم اسفند 1334 در خانه‌اش در خیابان ایرانشهر درگذشت.

۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

ديدار جمعی از دانشجويان دانشگاه علم و صنعت با خانواده شهيد ستار بهشتی


به گزارش دانشجونيوز، شماری از دانشجويان دانشگاه علم و صنعت با حضور در منزل شهيد ستار بهشتي، ضمن دلجويی و ابراز همدری با خانواده ی وي، شنوای درد دل ها و شرح آنچه بر اين خانواده ی داغديده رفته است، بودند.

در ابتدای اين ديدار، مادر ستار بهشتی ضمن اشاره به خصوصيات اخلاقی وی از رابطه ی نزديک بين او و فرزندش سخن گفت.

مادر اين شهيد در توصيف رابطه اش با ستار و نظرش در مورد شهادت فرزندش ابراز داشت: "من و ستار بسيار نزديک بوديم و ستار با من خيلی شوخی می کرد، الان هم که نيست باور کنيد ناراحت نيستم. شايد اندکی دلتنگی های مادرانه داشته باشم اما چون می دانم ستار جای خوبی است نه تنها ناراحت نيستم که خوشحال هم هستم من فرزندم را داماد کردم، من با خدا معامله کردم".

مادر ستار بهشتی همچنين از برخورد های اهانت آميز ماموران امنيتی و مزاحمت های آن ها و بخصوص ضرب و شتم خودش و دخترش سحر بعد از مراسم روز چهلم سخن گفت و آن اتفاق را اينگونه توصيف نمود: "در حالی که مراسم با آرامش کامل برگزار گرديده بود ماموران پس از اعتراض ما به بازداشت بی دليل ديگر پسرم به شکل وحشيانه ای به من و دخترم حمله کردند و روسری من و دخترم را از سر برداشتند و آنچنان مرا کتک زدند که قسمت زانوی شلوارم پاره شد و مقداری از موهايم کنده شد".



"خواستار قصاص قاتل فرزندم هستم"
وی در مورد موضعش در ارتباط با قصاص قاتل فرزندش ابراز داشت: "من از اين آدم ها نمی گذرم و همانطور که گفته ام خواستار قصاص قاتل فرزندم هستم. قاتل فرزندم را در بازداشتگاه ديده ام همان کسی بود که به خانه ی ما هجوم آورد و ستار را با دستبند برد وقتی او را ديدم گفت اگر می دانستيم قضيه ی ستار اين چنين جهانی می شود اصلا با او کاری نداشتيم".



"به ستار افتخار می کنيم"
در ادامه سحر بهشتی خواهر ستار نيز ضمن تاکيد بر مواضع مادرش بار ديگر اعلام نمود ما ناراحت نيستيم و خوشحال هم هستيم به ستار افتخار می کنيم. ستار يک انسان مستقلی بود و عضو هيچ جناح و دسته ای نبود و درد مردم و طبقه فرودست را می گفت. درست است از وضع مالی خوبی برخوردار نيستيم اما برخی رفتار ها و روشهای تطميع از سوی مسئولين را توهين آميز می دانيم.



در پايان خانواده ستار بهشتی ضمن گلايه از بی توجهی مسئولين ابراز نمودند: "تا بحال هيچ يک از نمايندگان مجلس و مسئولين برای دلجويی و يا تحقيق حتی به ما سر نزده اند. از مردم هم به جز شما يکی دو گروه ديگر آمده اند که از همه تشکر می کنيم ما به ستار افتخار می کنيم و شما هم مثل ستار ما هستيد و از اينکه بعد از رفتن ستارمان ستار های زيادی پيدا کرديم نيز خوشحاليم".



گفتنی است ستار بهشتی از کارگران وبلاگ نويسی بود که در آبان ماه امسال بر اثر شکنجه بازجويان پليس فتا به شهادت رسيد.



9 دی 1391

لیسا کریستین: عکس هایی که شهادت به برده داری مدرن میدهند

http://www.ted.com/talks/lang/fa/lisa_kristine_glimpses_of_modern_day_slavery.html?source=facebook#.UNr-x76Pb-U.facebook

متن نامه مشترک منصور اسالو، جعفر عظیم زاده، داود رضوی،علی نجاتی، پروین محمدی، شیث امانی، شاپور احسانی راد، شریف ساعد پناه و ١۴ نفر دیگر از فعالین کارگری به رضا شهابی

متن نامه مشترک منصور اسالو، جعفر عظیم زاده، داود رضوی،علی نجاتی، پروین محمدی، شیث امانی، شاپور احسانی راد، شریف ساعد پناه و ١۴ نفر دیگر از فعالین کارگری به رضا شهابی


دوست و یار عزیزمان رضا شهابی
با درودهای گرم و فراوان

خبر بدرفتاری و تهدید به کتک کاری از سوی ماموری که همراه شما به بیمارستان اعزام شده بود همه ما را عمیقا ناراحت و نگران و تا حدودی شوک زده کرد. چرا که هنوز خبر مرگ ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس بر روی رسانه هاست و برخی از مسئولین مملکتی در واکنش به مرگ این کارگر، صحبت از شفاف سازی و لزوم مقید کردن مامورین و زندانبانان به برخوردی انسانی با زندانیان کرده اند. بطور قطع و یقین مرگ ستار بهشتی هیچ علتی جز رفتار غیر انسانی مامورین و برخورداری آنان از اختیارات گسترده در برخورد با زندانیان نداشته است، به همین دلیل افکار عمومی انتظار داشتند پس از انتشار خبر مرگ ستار بهشتی مسئولین امنیتی و قضایی در اقدامی فوری تجدید نظری اساسی در رفتار و حدود اختیارات مامورین انتظامی و امنیتی در برخورد با زندانیان را عملی کنند. اما به نظر میاید با توجه به رفتاری که با شما شد چنین انتظاری، انتظاری عبث و بیهوده است لذا ما امضا کنندگان این نامه ضمن تاکید بر تلاش و مبارزه برای آزادی کارگران دربند و دیگر انسانهای عدالتخواه از زندانهای سراسر کشور، مصرانه بر رسیدگی عاجل به شرایط نگهداری و چگونگی رفتار مامورین و زندانبانان با تمامی زندانیان پای می فشاریم و خواهان آزادی فوری و ادامه معالجات شما در خارج از محیط زندان هستیم.
ما امضا کنندگان این نامه به شما دوست و یار عزیزمان اطمینان میدهیم لحظه ای از تلاش برای تحقق خواستهای شما که خواست همه ما کارگران در سراسر ایران است باز نخواهیم ایستاد. ما دستهایتان را صمیمانه می فشاریم و اعتراض شجاعانه شما را از کنج زندان ارج می نهیم اما در این میان سلامتی شما مهم ترین اولویت برای ما امضا کنندگان این نامه است. لذا مصرانه و صمیمانه از شما میخواهیم به اعتصاب غذای خود پایان دهید و درمان خود را از سر بگیرید.
ما با شور و شوق جشن آزادی تو را برگزار خواهیم کرد اما این جشن زمانی برایمان مسرت بخش خواهد بود که حضور گرم شما در میان ما با تنی سالم محقق شود.
اسامی امضا کننده گان نامه مشترک به رضا شهابی عبارتند از: منصور اسالو - جعفر عظیم زاده - داود رضوی - علی نجاتی - پروین محمدی - شاپور احسانی راد - شیث امانی - صدیق کریمی - کوروش بخشنده - شریف ساعد پناه - جمیل محمدی - مظفر صالح نیا - ناهید خداجو - اسماعیل کاظمی - حسین قادری - منصور کریمی - رفیق کریمی - ژیان صبحانی - کمال نامداری - جبار قادری - خلیل کریمی - یدالله صمدی
امضا کنندگان این نامه در همبستگی با رضا شهابی مبلغ یک میلیون تومان کمک مالی خود به خانواده های رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده را امروز همراه این نامه تحویل ربابه رضایی همسر رضا شهابی دادند.
اتحادیه آزاد کارگران ایران - هشتم دی ماه ١٣٩١

۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

موبایل ۲میلیونی و خودرو ۶۰میلیونی نماینده ساده زیست





تصویری از حجت الاسلام رسایی را دیدم که گوشی موبایل آیفون مربوط به شرکت اپل در دست داشتند که بیش از ۲ میلیون تومان ارزش دارد.
آفتاب: فریدالدین هادی در وبلاگش نوشت: امروز در عکس های منتشر شده از جلسه روز گذشته مجلس شورای اسلامی تصویری از حجت الاسلام رسایی را دیدم که گوشی موبایل آیفون مربوط به شرکت اپل در دست داشتند که بیش از ۲ میلیون تومان ارزش دارد:

وقتی با این تصویر مواجه شدم برای یک لحظه یادم به حرف های سال ۸۸ جناب رسایی افتاد که از تعبیر پابرهنگان و اقشار ضعیف جامعه برای تبلیغات انتخاباتی آقای احمدی نژاد استفاده می کند ، ایشان در جمع مردم اراک می فرمایند : (در چند سال اخیر برخی ارزش‌های دینی که در گذشته با تلاش عده‌ای کمرنگ شده بود بار دیگر احیا شد؛ به گونه‌ای که امروز اشرافی‌گری بر خلاف گذشته که ارزش دانسته می‌شد، تبدیل به ضد‌ارزش شده است.)

همچنین در ادامه همان سخنرانی ایشان می گوید: امروز ببینید پابرهنگان در ستادهای انتخاباتی چه افرادی حضورپیدا می‌کنند و ثروتمندان و اشراف در چه ستادهایی هستند و خود قضاوت کنید چه کسی می‌تواند نماینده واقعی مردم و توده‌های آن باشد.

به فاصله کمی از این سخنان گهربار در خبرگزاری ها اخبار مربوط به خودروی سواری مگان ایشان که در حدود ۶۰ میلیون تومان می ارزد منتشر شد !


اما جناب رسایی عزیز سوال اینجاست که گوشی موبایل دو میلیونی و ماشین شصت میلیونی ارزش است یا ضد ارزش ؟ چگونه حضرتعالی با حقوق در حدود دو میلیون تومانی مجلس می توانید هم در خیابان ایران زندگی کنید و هم شان و شئونات یک نماینده مردم شریف تهران را رعایت نمایید؟

شاید اگر به سیره عملی و کلمات گهربار مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام توجه کنید برایتان نافع باشد:

حضرت علی (ع) در نامه ای به والی بصره که در مهمانی شرکت کرده بود که نیازمندان در آن مهمانی جایی نداشتند، او را از این کار برحذر داشته و به ساده زیستی دعوت می کند.همچنین ایشان در نامه ای به فرماندار بصره می فرمایند(نامه ۴۵ نهج البلاغه):

آگاه باش! هر پیروی را امامی است که از او پیروی می کند و از نور دانشش روشنی می گیرد.

آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دوقرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایی چنین کاری ندارید، اما با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی، مرا یاری دهید.سوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نکرده ام؛ بر دو جامه کهنه ام جامه ای نیفزودم و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است.

آری! از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود
که مردمی بر آن بخل ورزیدند و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند وبهترین داور خداست.

جناب رسایی ما نمی گوییم حضرتعالی مانند امام اول شیعیان به دو جامه و دو قرص نان رضایت دهید ولی به شما توصیه می کنیم حداقل مانند طبقه متوسط جامعه زندگی کنید . مگر آن پیر فرزانه انقلاب و امام امت بارها مسئولین را به ساده زیستی دعوت نکرد؟ مگر ایشان این کلمات را نفرمود:

ما بحمدالله امروز همه دست اندرکارهایمان کاخ نشین نیستند , دولت ما یک دولت کاخ نشین نیست . آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد , آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم . آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته از آن خوی کوخ نشینی بیرون برود و به کاخ نشینی توجه بکند. آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا می شود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخ نشینی پیدا کنند ـ خدای نخواسته ـ و از این خوی ارزنده کوخ نشینی بیرون بروند. آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم. ما در طول مشروطیت از این کاخ نشین ها خیلی صدمه خوردیم , مجلس های ما مملو از کاخ نشین بود و در بینشان معدودی بودند که از آن کوخ نشین ها بودند و همین معدودی که از کوخ نشین ها بودند از خیلی از انحرافات جلو می گرفتند و سعی می کردند برای جلوگیری . آن روزی که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشند , چطور و زرق و برق دنیا ـ خدای نخواسته ـ در آنها تاثیر بکند , آن روز است که باید ما فاتحه اسلام را بخوانیم .

آیا رفتار شما باعث نمی شود به فرموده امام فاتحه مملکت را بخوانیم؟
در پایان باز هم توجه شما در به سخنانی از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته جلب می کنم.

ایشان در سخنان خود در جمع مسئولین نظام در سال ۸۴ می فرمایند: یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشراف‏گونه‏ یى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ماجلوى چشم مردم یک مانور اشرافى‏ گرى مى‏دهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛همه‏ اش حرام است؛ به‏ خاطر این‏که تعلیم‏ دهنده‏ ى اشرافیگرى است به: اولاً زیردست‏هاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مى‏شوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشندو ریخت و پاش کنند – البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است – اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیت‏ المال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در این‏جا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها.

جناب رسایی به نظرم وقتی مسئولی تجملات و زرق و برق دنیا قلب او را پر کرده باشد، چگونه می‌تواند برای رفع فقر، فساد و تبعیض برنامه‌ریزی کند چراکه او به جای فکر خدمت به مردم، با تمام توان، خدمت به خود، خانواده و بستگان و ... را مدنظر قرار داده و رفاه خود و وابستگان سببی، نسبی و حزبی خود را بر رفاه مردم ترجیح می‌دهد. آیا حرف های شما در مجلس اینگونه است؟
 
کد مطلب :

محکومیت ۶ سال زندان و ۵ سال ممنوع الخروج، برای یک زن ۶۸ ساله

محکومیت ۶ سال زندان و ۵ سال ممنوع الخروج، برای یک زن ۶۸ ساله
 عزیزه شفیعیان (حیدرزاده) زن ۶۸ ساله ساکن تهران به ۱ سال حبس تعزیری، ۵ سال حبس تعلیقی و ۵ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عزیزه شفیعیان زن ۶۸ ساله که در دی ماه سال ۱۳۸۷ زمانی که قصد داشت برای دیدار فرزند خود بصورت قانونی به عراق سفر کند، در فرودگاه بین المللی تهران به همراه ۱۷ زن دیگر بازداشت می‌شود.
وی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی غلامحسین صلواتی به ۱ سال حبس تعزیری، ۵ سال حبس تعلیقی و ۵ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم می‌شود و به علت عدم آگاهی از حق اعتراض و همچنین غیبت وکیل مدافع در جلسه ابلاغ حکم، به حکم خود اعتراض نکرده و حکم وی پس از ۲۰ روز بصورت قطعی در می‌آید.
گفتنی است، همسر وی که بر اثر کهولت سن و بیماری افسردگی شدید و آلزایمر خانه نشین می‌باشد، نیاز به مراقبت دائمی و پرستاری وی دارد و در صورت اجرای حکم زندان عزیز شفیعیان وضعیت وی نا‌مشخص خواهد بود.
لازم به یاد آوریست، عزیزه شفیعیان مادر ۵ فرزند می‌باشد که یک تن از ایشان در جنگ ایران و عراق و دیگری در قرارگاه اشرف کشته شده‌اند.

۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

کیانوش مازندرانی : فرخ نگه دار و پوپولیسم

یکی از خصوصیات اغلب ایرانیان علاقه به استفاده از تسهیلات خاص و استفاده کردن از میان بر استهمه عطش دارند که مسیر رسیدن به اهدافشان را کوتاه و کوتاه کردن کنند. وتنها تعداد کمی هستند که از صفت هایی چون طمانینه و درنگ در کارهای خود بهر ه می ببرند. متاسفانه این خصوصیت در دوران اخیر و شایع شدن اینترنت بیشتر شده است. به طوری که به قول شهید صابر این روزها کسی حال و حوصله درست کردن قرمه سبزی نداره همه دنبال فست فود هستند.
این خصوصت در ضرب المثلی که عبارت است از « ره صد ساله را یک شبه پیمودن» که از بطن جامعه ایران نیز می آید به خوبی بیان می شود .
از بخت بد این مشکل در رفتار سیاسی نخبگان نیز به وفور یافت می شود.خصوصیتی که باعث شده است که صد سال از اولین حرکت ما ایرانی ها برای آزادی در مشروطه بگذرد ولی همچنان در خانه اول باشیم.
یکی از این میان بر ها که حدود یک دهه است در مملکت ما تبلیغ و شایع شد کاستن هزینه ها با روش کردن اصلاح طلبی بوده است. چرا که انقلاب هزینه بسیار دارد و فلان است و بهمان است.
این تبلیغ در اوج خود آنچنان عمده شد که دیگر کسی را یارای نقد آن نبود و ناقدان جریان اصلاح طلبی و نا مومنان به آن به اقسام صفتها از جمله ذهنی گرا و رادیکال متهم شدند!
ولیکن سالهایی باید می گذشت و رنجی باید توسط ملت خوش باور کشیده می شد تا به قول معروف « دوزاری» خیلی ها بیفتد که حکومتی که نخواهد اصلاح شود را نمی توان اصلاح کرد.
ولی متاسفانه امروز هم کم نیستند  افرادی که همچنان آرزوها و تخیلات خود را به عنوان تحلیل بیان می کنند و همچنان سخن از اصلاحات و تغییر از گذر انتخابات را مطرح می کنند. در حالی که روند سیاسی به صورت واقعی 180 درجه در جهت خلاف این تخیلات در جریان است.
در تعریف فلسفه سیاسی جانشین کردن جهان ذهنی  به جای جهان واقعی پوپولیست است. پوپولیست به نوعی فریب دیگران از طریق نادیده گرفتن مسائل جاری و واقعیت ها و همچنین تجربیات و تاریخ شروع می شود . امری که در این غفلت خاتمه نیافته بلکه فرد پوپولیست از عمد و یا از نا آگاهی به تبلیغ دنیای مجازی و ذهنی خود می پردازد. کاری که اگر از روی عمد باشد صفت دروغگویی را نیز باید به پوپولیست افزود.
آقای نگه دار در سالیان اخیر به طور مکرر در حال استفاده از این منطق صوری است. ایشان چنان از شرایط سیاسی حاکمیت و تغییر رفتار یکباره رهبران آن دم می زند که گویی ما در جهانی و در وطنی غیر از جهان و وطن ایشان زندگی می کنیم!!!
ایشان در مقاله خویش چنین می آورد « آرزوی بزرگ من آن است که انتخاباتی پرشور، با شرکت بیش از ۵۰ میلیون نفر از مردم میهنم، را در بهار آتی شاهد باشم؛ انتخاباتی که همه اقشار به صحت و سلامت آن یقین دارند و با طیب خاطر نتایج آن را می پذیرند. در ایجاد امید به شکل دهی چنین فضایی البته تصمیم دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نقشی کاملا تعیین کننده دارد.» 
آیا واقعا ایشان در باره ایران صحبت می کند؟!
ای کاش ایشان به جای فریب خویش واقعیات را نیز ببیند.ببیند که رفتار عمومی حاکمیت در جهت حرکت به سمت بستن بیشتر شرایط می باشد و نه باز کردن شرایط. ایشان باید بداند که اعتماد عمومی مردم به حتی خوشنام ترین افراد سیاسی نیز به شدت کم است پس چگونه شما چنین آرزویی می کنید؟
اما ای کاش ایشان دست از عوام فریبی بردارد و به جای فرار از واقعیتها ، با درک شرایط امروز بیاموزد و نیز به نسل جدید آموزش دهد که راه میان بر راهکار زندگی نیست بلکه باید به قول معروف «آش کشک خاله است بخوری پاته نخوری هم پاته».
چندی قبل هم ایشان در پیش بینی ای گفته بود که رهبر می تواند تغییر رویه  بدهد. ولی آیا ایشان از خود نپرسیده است خود آقای فرخ نگه دار که امروز جز یک نیروز اپوزیسون دارای مقام و پستی  نیست حاضر به عذر خواهی از رفتار سیاسی اش در سالهای 60 و کوچاندن عده ایی به دیار دوست ؛شوروی حاضر بوده است یک  پوزش خشک و خالی کند که چنین انتظاری  را از کسی که خود را رهبر مسلمین جهان می نداند دارند؟!
آیا این گونه افراد که خود را دارای تجربه بسیار می دانند و سیاست را نقد وتحلیل می کنند  نباید درکی از روانشناسی قدرت  آنهم قدرت خودکامه داشته باشند؟ ایشان باید جواب دهد که چگونه  از دیکتاتور انتظار دارد که بگوید اشتباه کرده است و تمام آنچه را خود ساخته است نابود کند؟ در این میان تکلیف وابط قدرت چه می شود؟ با قدرت نظامی که اکنون میانه دار سیاست است چه باید کرد؟و...
در پایان تنها آرزو دارم که عطش ملت ایران برای استفاده از میانبر کاسته شده و با درنگ و تامل راهکار حل مسئله که کوتاه کردن دست استبداد از زندگی شان هست را بیاموزند.

یونس پارسا بناب: تاملی در مورد جهانی پراز تلاطم و راه رهائی گسست

یونس پارسا بناب: تاملی در مورد جهانی پراز تلاطم و راه رهائی گسست



جهانی پر از تلاطم
1 – در پرتو جنب و جوش مردم در اکثر کشورهای جهان و فعل و انفعالات پر تلاطم سیاسی و اجتماعی منبعث از آنها به جراُت می توان گفت که توده ها و ملل به حاشیه رانده شده که برای مدتی تا این اواخر به نظر می رسید که سرنوشت خود را به عنوان قربانیان نظام جهانی تر گشته سرمایه داری پذیرفته بودند ، امروز دیگر حاضر نیستند که زیر بار استبداد و استثمار بروند و نقدا در آن کشورها برای کسب حق تعیین سرنوشت بدست خویش بپا خاسته اند .
2 – خیزش ها و برپائی این مردم ( از تونس ، مصر ، یمن ، بحرین گرفته تا یونان ، لهستان ، سنگال ، نیجریه  و... ) که تا مدتها ادامه خواهد یافت سرمشق و الهام بخش مردم و ملل دیگر در مبارزه علیه استبداد و استثمار در دیگر نقاط جهان خواهد گشت . در تحت این شرایط وظیفه اساسی نیروهای چالشگر ضد نظام بویژه آنهائی که دارای چشم اندازهای سوسیالیستی هستند ، این است که به مبارزات خود علیه " انحصارات پنجگانه " ( کنترل انحصاری بر تکنولوژی ، منابع طبیعی ، ارتباطات بین المللی ، رسانه های گروهی و وسایل و سلاح های کشتار جمعی ) که دائما سرمایه امپریالیستی را باز تولید می کنند ، بیشتر دامن بزنند . در این راستا چالشگران ضد نظام در سال های اخیر ( از آغاز برملا گشتن بحران ساختاری نظام در اواخر سال 2007 ) مبارزات ضد انحصاراتی خود را به حق در چارچوب های عمدتا ضد جهانی گری ( جهانی زدائی ) در کشورهای مرکز شمال و ضد امپریالیستی ( گسست از محور نظام ) در کشورهای پیرامونی جنوب متمرکز ساخته و به پیش برده اند .
3 – به استنباط این نگارنده در پرتو عروج امواج خروشان بیداری و رهائی که هم اکنون سراسر جهان را درهم نوردیده اگر چالشگران با " نشان دادن سرخ دلیری " خود به همبستگی ها و همدلی ها ( مکمل هم بودن ها ) بین هم قربانیان نظام و هم بین خود در سطح جهان همت کنند , آنوقت برای بشریت زحمتکش جای امیدواری خواهد بود که عوض " عبور سرمایه داری از بحران کنونی " بالاخره شاهد عبور و برون رفت از خود سرمایه داری گردند .
موقعیت نظام جهانی
1 – برای چالشگران ضد نظام که به کمپ چپ رادیکال ( کمونیست ها و سوسیالیست ها ) تعلق داشته و به آموزش های اقتصاد سیاسی مارکس ( که جوهر اصلی اش برخورد و بینش ماتریالیسم تاریخی است ) مسلح هستند ، اوضاع متحول و رو به رشد در سطح جهان پرسش های مهمی را مطرح میسازند که تهیه و تنظیم پاسخ های مناسب به آنها بیش از هر زمانی در گذشته حائز اهمیت هستند . بخشی از این پرسش ها که تهیه و تنظیم پاسخ به آنها در پرتو اوضاع فعلی و در دوره افول فاز کنونی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالی ) ضروری است ، عبارتند از :
-          ماهیت و خصلت مناسبات بین سرمایه و کار در سطح کشوری و در سطح جهانی کدامین هستند ؟
-          نیروهای ترکیب دهنده قدرت هژمونیکی در نظام جهانی سرمایه داری کدامین هستند ؟
-          چگونه دولت شرایط مناسب را برای حرکت سرمایه مهیا ساخته و تلاقی ها بین سرمایه و کار را تنظیم میسازد ؟
-          در پرتو و چهارچوب رشد ناموزون سرمایه داری برای توده های کار و زحمت در کشورهای در بند پیرامونی چه نوع استراتژی مبارزاتی ضروری است که در عین حال که دولت سرمایه داری کمپرادور خود را سرنگون می سازند موفق به گسست از محور نظام جهانی و استثمار امپریالیستی نیز گردند ؟
-          چه نوع و اشکالی از همبستگی و همدلی در اوضاع روبه رشد جهان بین مردمان مرکز شمال و پیرامونی جنوب ضروری است که سرمایه داری و امپریالیسم را به چالش جدی بطلبند ؟ و بالاخره چگونه این همبستگی ها و همدلی ها میتوانند در درازمدت در جهت کسب جهانی بهتر ( با چشم اندازهای سوسیالیستی ) ادامه یافته و موفق گردند ؟
2 – خیلی از تحلیلگران طرفدار نظام جهانی سرمایه داری واقعا موجود انگاشت و پراتیک گلوبالیزاسیون را یک پدیده جدید در عصر حاضر قلمداد کرده و ابعاد و میدان عملکرد آن را ماورای حیطه سرمایه و در تمام زمینه های انسانی و اجتماعی محسوب میدارند . در صورتیکه بررسی تاریخ پانصد ساله سرمایه داری تاریخی به خوبی نشان میدهد که حرکت سرمایه در مسیر تحول خود همیشه جهانی گرا ولی عمدتا محدود به خود سرمایه و مولفه های مربوط به آن بوده است . به عبارت دیگر در دوره های مختلف تاریخ تکامل خود ، حرکت سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) چیزی غیر از " شراب های کهنه " در " بطری های جدید " نبوده و همیشه همان پدیده منتهی در چهارچوب جدید بوده است .
3 – نگاه و بینش فراتاریخی و فقدان وجدان تاریخی در بین این تحلیلگران باعث گشته که آنها ماموریت جهانی گرائی استعمار کهن و سپس ادامه و گسترش و تحول آن به استعمار نوین ( بعد از کنگره برلین در سال های 1885 – 1884 ) را به کلی نادیده گرفته و عمدا رابطه تاریخی آن دوره ها با دوره کنونی جهانی شدن سرمایه ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) را به کلی نفی کرده اند . بدون تردید ماهیت و شکل حرکت جهانی سرمایه در فاز فعلی ، پولاریزاسیون عمیق بین کشورهای مرکز شمال و پیرامونی جنوب را بیش از هر زمانی در گذشته بسط و گسترش داده و مبارزات طبقاتی را نیز به همان نسبت بین المللی تر و فراملی تر ساخته است . باید پیوسته تاکید کرد که هم در داخل هریک از مرکزهای شمال و هم در داخل هر یک از کشورهای پیرامونی جنوب نیز پدیده پولاریزاسیون بین صاحبان قدرت و ثروت ( یک درصدی ها ) و قربانیان نظام ( 99 درصدی ها ) در سال های اخیر تعمیق و تعمیم یافته و لاجرم جهان ما را به سوی یک رشته انفجارات غیر قابل مترقبه و تصور سوق داده است .
4 – یکی دیگر از دگرگونی های قابل اهمیت در نظام جهانی سرمایه دگرگونی در شکل و شمایل پدیده امپریالیسم در دوره بعد از پایان " جنگ سرد " ( از 1991 به این سو ) است . در دوره های گذشته تاریخ سرمایه داری انحصاری ( از 1884 تا 1991 ) شکل و شمایل امپریالیسم متکثر و متعدد بوده و میدان فعالیت و نفوذش غالباُ به بازارهای متعدد و " حوزه های نفوذ " معین و مشخص محدود می گشت . ولی امپریالیسم عصر ما ( در دوره بعد از جنگ سرد ) به امپریالیسم دسته جمعی سه سره تحول یافته که آمریکا در راس آن قرار دارد . میدان و عملکرد و حوزه نفوذ امپریالیسم کنونی در " بازار واحدی " به بزرگی این جهان است که در آن راس نظام نیز بر خلاف گذشته از یک نیروی امپریالیستی " غیر ارضی " به یک نیروی امپریالیستی " ارضی " تبدیل گشته است . در سایه این امپریالیسم ، اولیگوپولی های صاحب " انحصارات پنجگانه " بیش از پیش به تاراج منابع طبیعی و انسانی کشورهای پیرامونی در بند ادامه می دهند . ضامن پیروزی این اولیگوپولی ها دولت های فرمانبر امپریالیسم سه سره هستند که پدیده میلیتاریسم در تاروپود ( متابولیسم ) آنها تنیده گشته و آنها را قادر ساخته که به بازتولید تسلط و کنترل منابع انسانی و طبیعی به نفع اولیگوپولی ها ، ادامه دهند .
5 – در جستجوی بی رحمانه انباشت این اولیگوپولی های حاکم بر دولت های سه سره بطور مستقیم و بر دولت های جی 20 بطور غیر مستقیم جهان را بیش از پیش به سوی نابودی به پیش می برند . امروز خطرات و بلاهای بزرگ در جهان – قحطی و مرگ و میر از گرسنگی ، تخریب محیط زیست ، گسترش بازارهای جهانی تن فروشی ، اعتیاد میلیونی ، پرتاب میلیون ها انسان به زاغه ها و گتوها ، بسط بی امنی ها و احساس بی آیندگی منبعث از شیوع جنگ های مرئی و نامرئی ساخت آمریکا و.... – جملگی پدیده های جداناپذیر از تلاش های بی رحمانه اولیگوپولی های سرمایه داری واقعا موجود  نیستند . بررسی اوضاع روبه رشد در کشورهای سه قاره به خوبی نشان میدهد که توده های وسیعی از مردم در آن ها کشور به طور دائم آگاهی خود را در مورد رابطه تخریب محیط زیست و استثمار اقتصادی منابع زمین ( مثل ماهی ، کشاورزی ، نفت و گاز طبیعی ، الماس و ... ) به نفع اقلیت در شمال و به ضرر اکثریت در جنوب ارتقاء میدهند . این مردم حاضر به پذیرش استعمار و  تقسیم مجدد سه قاره بین قدرت های امپریالیستی سه سره مرکز ( شمال ) و قدرت های نوظهور مثل چین در بخش پیرامونی جنوب نیز نیستند .
6 – در دوره های گذشته سرمایه داری انحصاری ، قدرت های امپریالیستی با پیاده ساختن پروژه های " پاره پاره ساختن آفریقا " در کنگره برلین ( 1885 – 1884 ) ، " اعلامیه بالفور " 1919 در خاورمیانه و تجدید و بسط " دکترین مونرو " در آمریکای لاتین در بین دو جنگ جهانی ( 1939 – 1918 ) بخش جنوب جهان معاصر را تحت نام " حوزه های نفوذ " بین خود تقسیم کردند . امروز در بحبوحه بحران عمیق ساختاری نظام جهانی سرمایه ما شاهد بروز و گسترش مجدد پروژه های " پاره پاره ساختن مجدد آفریقا " در شکل دیگری هستیم : تشدید تلاقی ها و رقابت های خونین برای دسترسی به منابع طبیعی قاره آفریقا . این تلاقی ها که در نیمه دوم سال پر از تلاطمات انقلابی 2011 به کرانه  کشورهای نوار اقیانوس آرام و منطقه آسیای جنوب شرقی نیز گسترش یافت ، نشانی از بروز و رشد یک واقعیت در تاریخ پانصد ساله سرمایه داری است که تاکنون بی نظیر بوده است . توضیح اینکه برای اولین بار یک قدرت جهانی نوظهور ( چین ) از بخش پیرامونی جنوب به تدریج ولی با قاطعیت به دخول و نفوذ در مناطقی از جهان دست زده که تاکنون از نظر تاریخی و با " نخوت و جهالت " حیاط ها و حریم های خلوت نیروهای مقتدر کشورهای مسلط مرکز شمال محسوب میگشتند . در مقابل این شرایط متلاطم و پر از شیفت و چرخش در روند گلوبالیزاسیون ، برای کشورهای پیرامونی جنوب که 80 در صد جمعیت 7 میلیارد نفری کل جهان را امروز نمایندگی می کنند ، دو راه بیشتری وجود ندارد . یا باید علیه این موج استعمارگری مجدد برخیزند و یا به عبودیت و کمپرادوری خود نه تنها به قدرت های سه سره امپریالیسم دسته جمعی بلکه این بار به عبودیت قدرت های نوظهور اقتصادی چین ، روسیه و احتمالا هندوستان و برزیل ( کشورهای معروف به بریک ) نیز تن در دهند .
7 – به استنباط این نگارنده توده های وسیعی از مردم در کشورهای جنوب دیگر حاضر نیستند که در تقسیم مجدد جهان بین قدرت های سه سره نظام و قدرت های نوظهور شرکت کرده و به قبول " گلوبالیزاسیون جدید " تن در دهند . این نگارنده نیز مثل بعضی از چالشگران ضد نظام : تاج الدین عبدالرحیم ، سمیرامین ، کلود آکه ( نیجریه ) ، دان نبودره ( اوگاندا ) معتقدم که تنها راه رهائی برای بشریت زحمتکش کشورهای پیرامونی جنوب از استثمار و تاراج ، راه اتخاذ " گسست " از محور نظام جهانی سرمایه است که در حال حاضر در بحران ساختاری عمیقی غوطه ور گشته است .
مولفه های انگاشت گسست  
در مقاله های پیشین من به اصل انگاشت و عملکرد پدیده گسست در تاریخ سرمایه داری صنعتی انحصاری پرداخته ام . در این جا به چندین مولفه این پدیده اشاره میکنم :
1 – حرکت در جهت گسست از نظام جهانی سرمایه به کشورهای سه قاره فرصت میدهد که خود را حتی اگر به تدریج هم شده از مقررات, محدودیت ها و قیودات " انحصارات پنج گانه " و نهادهای بین المللی متعلق به آنها – مثل بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و.... – آزاد سازند .
2 – گسست از محور نظام به هیچ وجه ایجاد سیستم اوتارکی ( خود کفائی ) نیست . به عبارت دیگر این سیاست استراتژیکی به ملت – دولت های کشورهای سه قاره فرصت میدهد که بر اساس سیاست های " متکی به خود " سیاست خارجی خود را بر پایه نیازها و تقاضاهای امور معیشتی و اجتماعی مردمان ساکن آن کشورها تعبیه و تنظیم سازند . در یک کلام گسست به معنی عقب نشینی از شرکت در تجارت و گسترش ارتباطات متعدد اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی با ملل دیگر جهان نیست و پروسه گسست اساساَ رد قاطع قرار دادن استراتژی توسعه کشور در خدمت منویات گسترش جهانی سرمایه و " انحصارات پنج گانه " آن است . لازمه این امر وجود یک دولت بی باک و شجاع از نظر سیاسی و افزایش توده های مردمی و آگاه و بپا خاسته است که از این دولت دفاع کنند .
3 – این دولت میتواند با تعبیه یک مدل توسعه ملی بر اساس استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی پروژه های ضد کالاسازی و ضد خصوصی سازی را در داخل رشد داده و به موازات آن به رشد و گسترش روابط با کشورهای جنوب براساس انگاشت و پراتیک اصل " از جنوب به جنوب " دامن بزند . این حرکت آغاز برون رفت و عبور از مسیر دردناک و ویرانساز " از جنوب به شمال " که قرن هاست از سوی صاحبان ثروت و قدرت مرکزی ها بر زحمتکشان و ملل پیرامونی ها اعمال گشته است ، خواهد بود. پروسه گسست نوعی گذار و عبور از سرمایه داری و ورود به سوسیالیسم </ یک زمان نسبتا طولانی است . این گذار به هیچ شکل و درجه ای در مسیر یک خط مستقیم حرکت نکرده و بلکه مسیر آن پر از زیق زاق ها و چرخش ها و شیفت های پرپیچ و خم خواهد بود .    روند گسست در کشورهای جنوب که بطور اجتناب ناپذیری با مبارزات ضد گلوبالیزاسیون ( جهانی زدائی سرمایه ) در کشورهای شمال گره خواهد خورد شرایط برای استقرار جوامعی با چشم اندازهای سوسیالیستی را فراهم خواهد ساخت . در یک کلام سوسیالیسم نیز مثل سرمایه داری سالها و دهه ها طول خواهد کشید که ساخته شود .
4 – در مسیر ساختمان این سوسیالیسمِ که در ایجاد آن نیروها و چالشگران ضد نظام همراه با قربانیان ضد نظام ( نیروهای ضد روند جهانی گرائی در کشورهای شمال و نیروهای طرفدار انگاشت و عمل گسست در کشورهای جنوب ) با هم نه تنها همبستگی جهانی بلکه همدلی و هم زمانی به وجود خواهند آورد ، تلاش برای دموکراسی زائی ( دموکراتیزاسیون ) و تلاش برای برپائی ساختمان سوسیالیسم دو روی یک سکه بوده و در پیروزی و بقای گسست نقش مکمل و لازم و ملزوم هم را ایفاء خواهند کرد .
5 – در روند پیشروی گسست ، توده های مردم با توسعه انگاشت و عمل " اتکا به خود " بویژه در حیطه اقتصادی همکاری های بزرگتر را بین کشورهای جنوب رواج داده و از بازتولید مناسبات استعماری که بین کشورهای سرمایه داری مرکز و کشورهای در بند پیرامونی وجود دارند ، شدیدا احتراز خواهند کرد .
6 – در این تلاش ها و مبارزات طولانی و پرپیچ و خم گسست از نظام حاکم ، خلق های کشورهای جنوب باید با پدیده فلاکت بار میلیتاریزاسیون حرکت جهانی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) نیز دست و پنجه نرم کنند . میلیتاریزاسیون ( نظامیگری ) در ده سال گذشته در تاروپود نظام جهانی تنیده گشته و به بخش لاینفک در متابولیسم نظام تبدیل گشته است ، آمریکا به عنوان راس نظام در 144 کشور در اکناف جهان پایگاهها و حضور نظامی بر پا ساخته که آخرین آنها ساختمان فرماندهی نظامی آمریکا در آفریقا ( آفریکوم ) در کشور کوچک جیبوتی در شاخ آفریقا ( همراه با 2000 سرباز آمریکائی ) می باشد . در راستای گسترش نظامیگری, آمریکا با تاسیس پایگاه نظامی در داروین ( استرالیا ) در پنج قاره جهان دارای پایگاههای نظامی گشته . علت گسترش نظامیگری آمریکا در قاره های آفریقا و اقیانوسیه همانا ادامه و گسترش هژمونی نفتی آمریکا در کشورهای نفت خیز آفریقا است . کشورهای غنا و چاد که اخیرا منابع عظیم نفتی در آنها کشف گشته همراه با کشورهای نقداَ صاحب نفت مثل نیجریه ، آنگولا ، لیبی ، سودان ، گابون و .... اهمیت استراتژیکی قاره آفریقا را در محاسبات جهانی امپریالیسم دسته جمعی سه سره بویژه در ارتباط با تحدید چین ، افزایش داده است .
7 – تجربه و تحلیل تئوریکی مولفه های اصلی حرکت سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) در فاز کنونی نشان میدهد که اگر اوضاع به همین منوال به پیش رود و راه حل واحد و جهانی به عنوان یک آلترناتیو بوجود نیاید در آنصورت جهان به سوی آشوب و توحش سوق داده خواهد شد . این مولفه ها و مضامین اصلی که عملکرد های مکمل آنها در روند بحران عمیق ساختاری سرمایه داری جهانی نقش های مهم و تعیین کنندده ایفاء می کنند ، عبارتند از :
-          عمومی تر ، درهم تنیده تر ، مالی تر و میلیتاریزه تر گشتن انحصارات اولیگوپولیستی در فاز کنونی گلوبالیزایسون سرمایه .
-          ادامه هژمونی آمریکا بوسیله جنگ های مرئی و نامرئی در سراسر جهان .
-          نزول و ریزش آزادی های دموکراتیک و سوء استفاده مزوّرانه از دموکراسی در جهت گسترش منویات و منافع امپریالیستی .
-          افزایش قدرت اولیگارشی های جهانی در کنترل دولت های سراسر جهان .
-          پذیرش و اعمال " مسئولیت حفاظت " از جان و مال و مردم تحت عنوان " مداخلات بشر دوستانه " نظامی توسط دولت های سه سره امپریالیستی .
-          تخریب زمین در جستجوی هار و افسار گسیخته اولیگارشی ها برای غارت منابع طبیعی بیشتر برای افزایش سهام بیشتر در " بازار واحد " به بزرگی این جهان .
نتیجه اینکه :
1 – در تحت این شرایط قربانیان نظام جهانی و جنبش های رادیکال تحت رهبری چالشگران رادیکال ضد نظام هر کجا که هستند باید علیه جنگ های امپریالیستی بپاخاسته و " نیروهای سه سره " درون امپریالیسم دسته جمعی را وادار سازند که پایگاههای نظامی خود را ببندند . مضافا با ایجاد و ساختمان یک " انترناسیونال کارگران و خلق های جهان " باید علیه گلوبالیزاسیون " قدیم و جدید سرمایه و مولفه ها و مضامین آن تلاش کنیم . والا بدیل چیزی غیر از امپراطوری آشوب و نظام توحش نخواهد بود . انتخاب راه های رهائی بخش که قربانیان نظام و چالشگران ضد نظام را با اتخاذ چشم اندازهای سوسیالیستی به سوی استقرار جهانی بهتر خواهد برد ، به هیچ عنوان راه های هموار و آرام و پر از امن و امان نخواهد بود . ولی باید پیوسته بیاد داشته باشیم که بدیل چیزی غیر از آشوب و توحش نخواهد بود .
2 – به قول الاپیکر ( فعال آفریقائی – آمریکائی ضد نظام ) " رادیکال " کسی است که به درک کاملی از " علت ریشه ای " یک پدیده برسد . به عبارت دیگر امروز انسان در مقابل نظامی قرار دارد که به نیازهای بشری توجه ندارد . وظیفه انسان رادیکال در تحت این شرایط تعبیه و تنظیم راه های رهائیبخش در جهت تغییر نظام است . امروز چپ های رادیکال ( کمونیست ها و سوسیالیست ها ) بعد از مدتی در موضع دفاعی و " حفظ خود " دوباره به میدان کارزار تعرضی و ارائه " نشان سرخ دلیری " روی آورده اند .
3 – به نظر این نگارنده اگر سال پر برکت و تاریخساز 2011 سال آغاز و گسترش امواج خروشان بیداری ها و رهائی ها در اکناف جهان از سوی قربانیان نظام بود سال2012 سال شکلگیری اتحاد ها و گسترش همدلی ها و همزبانی ها و هم بستگی ها بین چالشگران ضد نظام در کشورهای جهان بویژه سه قاره خواهد بود .
منابع و مآخذ
1 – ایما باینی ، "سمیرامین : حامل بزرگ یک اندیشه رادیکال" , نشریه " پامبازوکا " سال 10 ، شماره 546 سپتامبر 2011 .
2 – یونس پارسا بناب ، " جهان پر از تلاطم و ضرورت جسارت تاریخی " در نشریه اینترنتی "عصر نو" ، 9 فوریه 2012 .
3 – تاج الدین عبدل رحیم ، " گلوبالیزاسیون از منظر یک آفریقائی " ، نشریه " جامعه ای برای توسعه بین المللی " ، 1998 .
4 – سمیرامین ، " اشباح سرمایه داری " ، نیویورک ، 1998 .
5 – باربارا رنزبی ، " الابیکر و جنبش رهائیبخش سیاهان " ، سانفرانسیسکو 2003 .

     

۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها – 34 – استبدادنوینی که در اوین سر بلند می کند!

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها – 34 – استبدادنوینی که در اوین سر بلند می کند!


بخشی از زندانیان سیاسی از انحصارطلبی و تنگ نظری زندانیان سیاسی غالبا متعلق به طیف اصلاح طلبان در درون زندان به تنگ آمده اند و این نکته را به اطلاع عموم رسانده اند. گزارش کرده اند که استبدادی جدید در راه است و با نوشته خود افکار عمومی ایرانیان را مورد توجه قرار می دهند که اجزاء پدیده دیکتاتوری نوین در حال شکل گیری هستند. این نوشته هشداری است که بر وظایف آزادیخواهان و آزاد منشان و همه آنان که در پی دمکراسی برای فردای کشورمان هستند, میافزاید. با خواندن دردنامه این زندانیان که حق دخالت و اندیشه حتی روی روزنامه دیواری زندان به بهانه های مختلف از آنان سلب می شود, میتوان دریافت که معضل جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه نه تنها در میان اپوزیسیون خارج که در داخل کشور نیز در همان اندازه ها مشهود است و بار دیگر در می یابیم که ( در بر همان پاشنه می چرخد که بیش از سه دهه پیش می چرخید ). در می یابیم که هنوز راه درازی تا شناخت دمکراسی و اعتقاد به آن در پیش است و هنوز مبارزه با تعلقات دیکتاتور مآبانه و سرکوب اقلیت های نظری نه تنها ضروری که لازم است.
تنگ نظری و انحصارطلبی چنانچه بتوان آنرا برابر با تمامیت گرائی دانست اما پیامدهای مخرب و خونبار آن پس از تسلط و حکومتگری را نمیتوان حقیر دانست. هیولائی است که ذره ذره شکل می گیرد و بپا می خیزد بدون آنکه استبداد وقت رفته باشد.
 اصلاح طلبان که رفتار سیاسی آنان و ناهنجارهای سیاسی آنان را در روند شکل گیری و اوج جنبش های خیابانی در یاد داریم و هراس آنان در رادیکالیزه شدن این جنبش ها را در خاطرات خود هک کرده ایم امروز در مقام زندانی سیاسی نه در پی دفاع از حرمت و هویت عام زندانی سیاسی که در پی خفه کردن آنهائی هستند که از جنس نظری آنها نیستند و بجرم اندیشه ورزی در شرایطی دشوار و در دخمه های مخوف استبداد حاکم اند. هم از اینروست که عملکرد این طیف در زندان و در برابری سایرین دگر اندیش افقی سراسر تیره و پر ابهام در برابر مردم کشورمان تصویر می کنند.
بیاد دارم که در سالهای ابتدائی دهه شصت در زندان اصفهان درد مشترک و سرنوشت احتمالی یگانه زندانیان سیاسی این طیف را بیکدیگر نزدیک کرده بود و سوای آنان که به همکاری با رژیم در زندان ها می پرداختند. صفوف خودی و غیر آنان قابل تمیز نبود. سفره های زندانیان بندرت همرنگ بودند و گاها رنگین کمانی از زندانیان سیاسی با تعلقات نظری تشکیلاتی متنوع داشتند.
 سلولها زندانیان متفاوت سازمانی و مستقل را در خود جای داده بودند و بندرت موارد اختلاف در میان آنان مشاهده می شد. گرایش به اتحاد و همبستگی در میان آنان چنان بود که گاها در حد شایعه اتحاد سازمان ها در داخل و خارج کشور با بزرگنمائی هائی در میان زندانیان سیاسی انتشار می یافت و انگیزه ای دو چندان برای تحمل شرایط دشوار مکان فراهم می آورد. شوری دیگر بپا می کرد و بنی آدم را بیکدیگر نزدیک تر!
بر خلاف تمایل عمومی به همبستگی در زندان ها اما شنیده می شد که فرقه گرائی و تفرقه افکنی از ابزار برخی از گرایشات موجود در زندان ها بوده است که بزرگترین لطمات روحی را بر سایرین وارد می آورد و در فروپاشی مقاومت و پایداری بسیاری از زندانیان سیاسی دخالت موثر داشته است.
رفتار انحصارگرایانه زندانیان اغلب اصلاح طلب در درون زندان اوین و حتی بایکوت زندانیان سیاسی چپ و مستقل و مجاهدین از سوی این طیف نه تنها موجب تشدید فشار بر آنان که تحمیل شرایط دشوار تری برای آنان از سوی سازمان زندان شده است.
چنانچه زندانیان سیاسی را در هر کجا که گرفتارند, بخشی از نخبگان و سیاست ورزان و نقطه امید در نظم آتی کشورها بدانیم میتوانیم اندیشه کنیم که دمکراسی خواهی و اعتقاد و باور به آن از درون زندانهای سیاسی آغاز خواهد شد. و چنانچه نظاره گر دمکراسی کشی در همین زندانها باشیم و معترض نباشیم میتوان گفت وای به حال آینده ای پر ابهام برای مردم کشورمان!
امید زندانیان چپ مستقل و مجاهد هم اکنون به رسانه های متعهد و مستقل در انعکاس این نابرابری ها و فشارهای مضاعف درون زندان است زیرا که بنگاههای خبرپراکنی بی بی سی رادیو فردا و صدای آمریکا و ... در بست در اختیار اصلاح طلبان قرار دارد.
همین و بس!
بهروز سورن
25.12.2012

منتشر شد
آزادگی
گزارشگران

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

صاویر کمیاب از جنگ ویتنام

صاویر کمیاب از جنگ ویتنام 

http://blog.omid57.com/2012/12/blog-post_15.html

جنگ آمریکا علیه ویتنام در زمان ریاست جمهوری «لیندون جانسون» آغاز شد و بر اساس آمار در طی 16 سال جنگ حدود 3 میلیون ویتنامی کشته شدند.
جنگ آمریکا علیه ویتنام نزدیک به دو دهه طول کشید. آمریکا با استفاده از تمام توان نظامی و تجهیزات پیشرفته خود بعد از 16 سال جنگ و نبرد با «ویت کنگ‌ها» و پارتیزان‌های ویتنام بدون هیچ دستاوردی و با شکست کامل مجبور به ترک ویتنام شد.
در زیر تصاویری از این جنگ که نشریه تایم منتشر کرده است را می‌بینید: