۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

کتاب براندازی, کار فریدون گیلانی !6 از دست اين آدم نفرت انگيز خلاص شويم




6
از دست اين آدم نفرت انگيز خلاص شويم

بزرگ ترين  تشييع جنازه در تاريخ گواتمالا ، از مردی شد كه بيست و چهار سال پيش مرده بود . بيش از صد هزار نفر به خيابان های گواتمالا ريخته بودند و چنان ازدحامی از جمعيت بود كه تو گوئی خيابان ها و پياده روها را به هم دوخته اند . بسياری گل های ميخك سرخ روی جمعيت می ريختند و فرياد می كشيدند « ياكوب ! ياكوب ! ياكوب ! » بعضی ها ، بخصوص زنان و مردان سالمندی كه او را به خاطر داشتند و می دانستند چه سياست مردی را به خاك می سپارند ، از فرط احساسات می گريستند .
مردی هفتاد و هفت ساله كه در ميان جمعيت بود و سعی می كرد جلو ريختن اشك هايش را بگيـرد ، می گفت « فقط اين را می دانم كه در دولت او ، آزار و اذيت و تعقيبی در كار نبود . پس از آن ، مردن مردم آغاز شد . »
ياكوب آربنز گوزمن ، يكی از دو رئيس جمهوری بود كه در « بهار دموكراتيك » كشور كه عمرش از ۱۹٤٤ تا ۱۹۵٤ بيشتر نپائيد ، گواتمالا را اداره كردند . در دهه ها پس از آن كه سی آی ا  او را سرنگون كرد و از كشورش راند ، مردم حتی جرئت نمی كردند از او سخن بگويند ، و برايش سـوگواری كننـد . آربنز ، تنها و فراموش شده مرد . فقط زمانی كه سرانجام باقی مانده ی جسد او را در بيستم اكتبر ۱۹۹۵ به گواتمالا بردند كه به خاك بسپارند ، مردمش فرصتی يافتند تا به او ادای احترام كنند . اين ادای احتـرام ، مثل شعله ای بود كه از دردهای ناگفته زبانه بكشد .
آربنز در سال ۱۹۵۱ ، همان سالی كه ميهن پرستی ديگر بـه نام محمد مصدق نخست وزير ايران شـد ، به رياست جمهوری گواتمالا رسيد . هر دو ، رهبری ملتی ستمديده و فقير را به كف گرفته بودند كه تازه داشتند طعم دموكراسی را می چشيدند . هر دو رهبر ، با قدرت شركت های غول آسائی كه بر منابع طبيعی كشورهاشان خيمه زده بودند ، مبارزه می كردند . كمپانی ها به اعتراض برخاستند و دولت هاشان  را كمونيست ناميدند تا بهانه ای برای براندازی شان پيدا كنند .
فقط چند كمپانی خصوصی ، آن گونه تنگاتنگ با دولت ايالات متحده در هم تنيده بودند كه شركت «يونايتد فروت » در خلال اواسط دهه ۱۹۵٠  تنيده بود . جان فاستر دالس ، چند دهه مشاور حقوقی اين شركت بود . برادر او آلن دالس ، سهم عمده ای در انباريونايتد فروت داشت . « جان مورز كابوت » ، معاون وزارت امور خارجه در امور داخلی قاره آمريكا ، يكـی از بزرگتـرين سهامداران اين كمپانـی بود . بـرادرش « تامس دادلی كابوت » مدير امور امنيت بين الملی وزارت امور خارجه هم ، پرزيدنت يونايتد فروت بود . ژنرال « رابرت كاتلر » رئيس شورای امنيت ملی نيز ، رئيس پيشين هيئت مديره اين كمپانی بود . « جان جی مك لوی » رئيس بانك بين المللی بازسازی و توسعه هم ، قبلا عضو هيئت رئيسه ی يونايتد فروت بود . هر دو معاون وزارت امور خارجه ، « والتر بدل اسميت » و « رابرت هيل » سفير آمريكا در كوسـتاريكا ، پس از پايان خدمات دولتی به عضويت هيئت رئيسه اين شركت در آمدند .

در خلال نيمه ی اول قرن بيستم ، يونايتد فروت در آمد هنگفتی از گواتمالا داشت . دليلش هم اين بود كه می توانست بدون دخالت دولت گواتمالا به چپاول خود ادامه دهد . بهترين زمين های زراعتی را در اختيار داشت ، قرار دادهای يك طرفه اش با ديكتاتورها را قانونی كرده بود . و براين مبنا بود كه با دست باز زراعت می كرد ، بی آن كه نگرانی هائی را از بابت ماليات و قانون كار به دل راه دهد. تا زمانی كه چنين نظامی حكم فرما بود ، جان فاستر دالس گواتمالا را « كشور دوست » و « با ثبات»‌ می دانست . وقتی كه نوع جديدی از دولت به كسب قدرت سياسی نائل شد و شروع كرد به جدال با اين كمپانـی ، همه ی آن عنوان ها و تلقی ها ، طرف بر بستند .

از دهه ۱۹۳٠ تا دهه ۱۹٤٠ ، به مدت سيزده سال ، يونايتد فروت با حمايت كامل « خورخه اوبيكو » كه معروف به فرمانده پارتيزانی ی قديمی آمريكای لاتين بود ، و تحت توجهات عالی او ، به كاميابی و ثروتی كلان دست يافت ، بر گواتمالا سلطه داشت . به قول يكی از مورخان ، اوبيكو « هر كسی را كه برنامه اجتماعـی ، اقتصـادی و ايـدئولوژی سياسی او پيشـرفته تـر از او بـود ، كمـونيست مـی ناميد »  و  « فقط به ارتش ، مالكان بزرگ و شركت های خارجی اعتماد داشت . » پراهميت ترين اين شركت ها ، يونايتد فروت  بود كه ده ها هزار محل كار تمام وقت و نيمه وقت را در گواتمالا تامين كرده بود . اوبيكو قرار دادهای بی شمار مالكيت زمين را به پای يونايتد فروت ريخته بود . از آن جمله قرار داد سال ۱۹۳۶ بود كه در نتيجه مذاكرات ماموران او با دالس به امضا رسيده بود . بنا به اين قرار داد ، زمين های گسترده و بسيار حاصل خيز دشت های پاسيفيك در « تيكوئی زاته » بود كه با تضمين معافيت كامل از همه ماليات ها در مدت اجاره ، به مدت نود ونه سال به يونايتد فروت تعلق می گرفت .
در نتيجه قوانين تند و تيز و عصيان زای اوبيكو ، سركشی در گواتمالا آغاز شد . طبقه متوسط در حال ظهور ، كه تحت تاثير زمزمه های دموكراتيك پس از جنگ دوم جهانی قرار گرفته بود و از نمونه هائی مثل رئيس جمهوری صلح طلب مكزيك « لازارو كاردناس » و پرزيدنت فرانكلين دلانو روزولت الهام می گرفت ، به تحريك مردم برای تغيير شرايط پرداخت . در خلال تابستان ۱۹٤٤ ، هزاران گواتمالائی ، به رهبری معلمان مدارس ، تظاهرات موج واره ای را به نشانه اعتراض به شرايط موجود ، در خيابان ها سازمان دادند . وقتی اين تظاهرات اعتراضی به نقطه اوج خود رسيد ، افسران جوان سر به شورش برداشتند و حكومت كهنه را واژگون كردند . « انقلاب اكتبر » گواتمالا كه فقط متكی به اراده و توان خود بود ، با كمتر از صد كشته پيروز شد .
چند ماه بعد‌ ، گواتمالائی ها برای شركت  در نخستين انتخابات دموكراتيك كشور خود ، به پای صندوق های رای رفتند . باكسب اكثريت آراء انقلاب فاتح ، معلم جوان مدرسه ای به نام « خوان خوزه آره والو» را به عنوان رئيس جمهوری خود برگزيدند .
آره والو در ادای سوگندی كه در پانزدهم مارس ۱۹٤۵ خطاب به مردم منتظر و اميدوارش ايراد كرد، از پرزيدنت فرانكلين دلانو روزولت به عنوان الگوی الهام بخش خود ياد كرد و گفت كه نمونه ی او را دنبال خواهد كرد .

در گذشته ، كارگران از فقدان علاقه به كار در چنان شرايط ظالمانه ای رنج می بردند ، و حتی كمترين صدای عدالت خواهانه ای در گلو خفه می شد . توگوئی كه اين صداها ، شايع كننده نوعی بيماری خطرناك اند . اكنون اما ، می خواهيم پا به دورانی بگذاريم كه كار انسان ، چه در مزارع ، مغازه ها، پايگاه های نظامی ، يا در كسب و كارهای كوچك ، با علاقه صورت پذيرد... ما می خواهيم عدالت و انسانيت را به ميدان بياوريم ، زيرا شرايطی كه مبتنی بر بی عدالتی و تحقير باشد ، هرگز ره به جائی خواهد برد .

پرزيدنت آره والو ، زير بنائی استوار برای دموكراسی جديد گواتمالا ساخت ، و بسيار كوشيد تا كشورش را وارد عصر جديد كند . در دولت شش ساله ی او ، مجلس شورای ملی ، نخستين نظام تامين اجتماعی كشور را بنيان نهاد ، حقوق اتحاديه های كارگری را تضمين كرد ، چهل و هشت ساعت كار در هفته را به صورت قانونی در آورد ، و حتی قانون مالياتی معتدلی را برای زمين داران بزرگ وضع كرد . بنا نهادن هر يك از اين معيارها ، درگيری سختی را بايونايتد فروت نمايندگی می كرد . اين شركت ، دربيش از نيم قرن گذشته  ، قوانين خودش را در گواتمالا اجرا می كرد ، و روی خوشی به ملی گرائی در حال ظهور گواتمالا و قوانين آره والو از خود نشان نمی داد . يونايتد فروت به هر صورت و با هر ابزاری كه می توانست ، در برابر او مقاومت می كرد .
دوره رياست جمهوری آره والو در پانزدهم مارس ۱۹۵۱ به پايان رسيد . در حضور هزاران تن از مردم گواتمالا ، آره والو حمايل رياست جمهوری را به جانشين خود ياكوبو آربنز تحويل داد . در تاريخ گواتمالا ، اين نخستين تحويل و تحول و انتقال قدرت صلح آميز بود . با اين حال ، آره والو در حالتی چندان خشنود نبود . و در سخنرانی خداحافظی خود ، اظهار تاسف كرد كه قادر نبود كاری بيشتر برای مردم خود بكند :

صاحبان و متنفذين اشراف زاده ی موز ، كه از مليت روزولت بودند ، عليه جسارت و بی پروائی يكی
از روسای جمهوری آمريكای مركزی ، كه حتی با احترام به خانواده های صادر كنند موز ، برای مردم خود آزادی و عدالت اجتماعی می خواست ، بر شوريدند ... آن وقت بود كه آن آموزگار بی ريا و رومانتيك ، در موقعيت رياست جمهوری كشور خود دريافت كه نظريه ها و لاف و گزاف های بين المللی برای دموكراسی و آزادی ، تا چه حد هلاكت بار و بی ثبات اند ؛ اگر چه در ظاهر درخشان می نمايند . آن زمان بود كه من در نهايت دلسردی و ياس و با تحمل درد عميق ، در نهايت خشم و آزردگی ، احساس كردم كه فشار نيروهای نامرئی ، حاكميتی را به ما تحميل می كند كه در مضمون و محتوی آن ، خبری از قانون و اخلاق نيست ، و اثری از روابط بين المللی و رابطه عادلانه ميان انسان ها وجود ندارد .

رئيس جمهوری آينده ، سرنوشتی را انتخاب كرده بود كه آن فشار ، حتی بيشتر از دوره ی پيشين به او تحيمل می شد . آربنز سرهنگ سی و هفت ساله ای بود كه در شورش ۱۹٤٤ عليه اوبيكو ، نقش رهبری داشت ، اما بنا به هيچ معياری از جنس افسران ارتش گواتمالا نبود . پدرش داروساز بود كه از سوئيس به گواتمالا مهاجرت كرده و زمانی كه هنوز ياكوبو آربنز كودكی بيش نبود ، خودكشی كرده بود . اين واقعه ، اميدهای آربنز به تحصيل علـوم و حتی مهندسی را ، نقش برآب كرد ، اما جامعه ای در سوئيس ، ترتيبی داد كه او به آكادمی نظامی راه يابد . در آكادمی نظامی شاگرد ممتاز شد و در بكس و چوگان ، به موقعيت درخشانی دست يافت . چهره ای بسيار جذاب داشت ، با چشم های آبی و موهای نـرم ، اما نيمرخی آمريكای لاتينی . در يكی از مسابقات قهرمانی آمريكای مركزی ، با « ماريا كريستينا ويلانوا » كه زن جوانی از اهالی سالوادور بود ملاقات كرد كه عليرغم زمينه ای كه در تعلق به طبقه بالا داشت ، از چپ های بسيار پرحرارت بود . پس از ازدواج ، ماريا او را به آموختن علوم اجتماعی و راه يافتن به موقعيت های سياسی تشويق كرد . رئيس جمهوری جديد ، اين هر دو آموزه را در ادای سوگند از خود بروز داد و آن ها را در « سه هدف اساسی » برای رياست جمهوری خود ، خلاصه كرد .

برنامه من اين است كه كشورمان را از ملتی متكی به اقتصاد نيمه استعماری ، به كشوری كه به لحاظ اقتصادی مستقل به خود است ، تبديل كنم . گواتمالا را از كشوری كه به محاصره اقتصاد فئودالی در آمده است ، به كشور سرمايه داری مستقل تبديل كنم ، و اين تغيير را از طريقی صورت بدهم كه سطح زندگی توده های وسيع مردم را ، به بالاترين حد ارتقاء دهم .

اين برنامه كار ، كه در حكم تاخت بردن به منافع چپاولگران بود ، به محض آغاز اقدامـات اوليـه ، در تقابل با هرسه كمپانی آمريكائی قرار گرفت كه بر اقتصاد گواتمالا سلطه داشتند . اول برنامه ای برای ساختن شبكه برق عمومی را اعلام كرد كه انحصار پرسود شركت  برق « بوند و شی ر» شديدا در هم می شكست . بعد ، توجه خود را به  « خط آهن بين المللی آمريكای مركزی » معطوف كرد كه تقريبا در همه كشورهای آمريكای مركزی ، از جمله مسيری كه پايتخت را به « پوئرتو باريوس » ، بندری در ساحل اقيانوس آتلانتيك وصل می كرد ، در تملك آن كمپانی بود . آربنز پيشنهاد كرد بندر پرعمقی بسازند كه به روی همه خطوط كشتيرانی باز باشد و به پايتخت كشور وصل شود . پس از آن، در تقابل با نظام نا متعادل و شديدا ظالمانه ی مالكيت زمين كه ريشه ی فقر در گواتمالا بود و هنوز هم هست ، توانست لايحه ای را از مجلس بگذراند كه كمپانی يونايتد فروت را تهديد می كرد .
قانون اصلاحات ارضی كه هفدهم ژوئن ۱۹۵۲ از مجلس ملی گذشت ، برتارك دستاوردهای انقلاب دموكراتيك گواتمالا نشسته بود . بنا به مواد اين قانون ، دولت می توانست اراضی غير زراعی را كه املاكی به وسعت بيش از ۶۷۲ جريب بودند ،‌ ميان مردم تقسيم كرده و بنا به قانون جديد مالياتی ، از مالكان آن خسارت بگيرد. اين اقدام ، جدال مستقيم با يونايتد فروت بود كه مالك ۵۵٠ جريب ، يعنی بيش از يك پنجم زمين های زراعی كشور بود و فقط كمتر از پانزده در صد از آن را زير كشت برده بود . كمپانی يونايتد فروت مدعی بود كه آن زمين های وسيع و قابل كشت را برای برنامه های آينده اش لازم دارد و برای مردم كشوری كه شمارشان به صدها هزار می رسيد و به خاطر نداشتن زمين در فقر و گرسنگی می زيستند ، ادعای يونايتد فروت به شدت غير عادلانه می نمود .

سه كمپانی مرتبط با هم كه زير ضرب اصلاحات آربنز رفته بودند ، دهه ها بود كه بر گواتمالا سلطه داشتند . يونايتد فروت ، بزرگ ترين زمين دار كشور بود كه بيشترين كارگر و كارمند را به صورت خصوصی در استخدام خود داشت . اين شركت ، صاحب ٤۶ در صد از سهام « خطوط آهن بين المللی آمريكای مركزی » هم بود و بدين گونه ، خدمات نقل و انتقال را هم در امتداد پوئرتوباريوس مال خود كرده بود و با  نرخ بسيار ارزانی هم اين كار را انجام می داد . شركت برق  بوند و شی ر هم برق مسيرهای راه آهن و مناطق كشت موز را تامين می كرد . هر سه كمپانی ، روی هم رفته در حدود صد ميليون دلار در گواتمالا سرمايه گذاری كرده بودند . آربنز آن ها را وادار كرده بود كه به اجرای مقررات جديد تن در دهند . بنابراين ، بسياری از عوامل اجرائی و سهامداران آن ها ، از آربنز نفرت پيدا كرده بودند . وكيل نيويورك جان فاستر دالس هم كه هر سه كمپانی را نمايندگی می كرد ، از آن جمله بود .
در اوائل سال ۱۹۵۳  ، دولت گواتمالا ۲۳٤ هزار جريب از ۲۹۵ هزار جريب زمين يونايتد فروت را در« تيكوئی زاته » به تصرف خود در آورد . و از آن شركت يك ميليون و صد و هشتاد و پنج هزار دلار تقاضای پرداخت خسارت مالياتی كرد . مديران يونايتد فروت ، زير بار اين رقم نرفتند و فقط ۱۹  ميليون دلار را پذيرفتند .
تقريبا همه گواتمالائی ها ، از تقسيم اراضی كه گامی در راه تحقق دموكراسی ملی در حال شكوفائی بود ، استقبال كردند . واشينگتن اما ، واكنش متفاوتی از خود نشان داد . بسياری از دوستان قديمی يونايتد فروت ، با استفاده از نفوذ خود ، به دولت آيزنهاور فشار آوردند كه دولت گواتمالا دارد همه ی زمين ها را به تصرف خود در می آورد ( زمين های مملكت خودش را كه در مالكيت سرمايه داری ايالات متحده قرار گرفته بود  م . ) آنان تصرف زمين ها را نه تنها غير قانونی ! و خشماگين ، بلكه دليلی براثبات نفوذ كمونيسم در گواتمالا ارزيابی می كردند . از آن جا كه گواتمالا رهبری سنتی آمريكائی مركزی را داشت ، اين جماعت را وحشت برداشته بود كه هرگونه اصلاحاتی در اين كشور، راه  را به سرعت برای گسترش آن به ساير كشورها باز خواهد كرد . به نظر آنان ، دفاع از يونايتد فروت ، مترادف بود با شكست دادن كمونيسم در آمريكای مركزی و هدفی يگانه را دنبال می كرد . اين هدف ، فقط با براندازی آربنز حاصل می شد .
يونايتد فروت تحت رهبری « سام زمارای » سلطان خيال پرست موز كه در سـال ۱۹۱۱  پرزيـدنت « ميگوئل داويلا » را در هندوراس برانداخته بود و تبديل به قدرتمندترين چهره آمريكای مركزی شـده بود ، موقعيتی افسانه ای پيدا كرد . چيزی از تبديل شدن گواتمالا به كشوری دموكراتيك در سال ۱۹٤٤ نگذشته بود كه زمارای احساس كرد دولت اصلاح طلب گواتمالا ، باعث دردسر اين شركت خواهد شد . خطرها جدی بودند و او می خواست اطمينان يابد كه افكار عمومی آمريكا با او است . برآن شد تا يك كارشناس روابط عمومی را از خارج استخدام كند . بازيگر جديد « ادوارد برينز » خواهر زاده زيگموند فرويد و چهره ای مسلط در حرفه جوان خود بود .
« برينز » يكی از استادان روانشناسی اجتماعی مدرن بود . او دوست داشت تا خود را « پدر روابط عمومی » بنامد و كسی هم مخالف نبود . تخصص برينز در امری بود كه او آن را « آگاهی و هـوش مـاهرانه ی سازماندهی عادات و عقايد توده ها »‌ می ناميد . ادوارد برينز به زمارای پيشنهاد كرد يونايتد فروت كارزاری را برای خراب كردن تصوری كه در جامعه از دولت گواتمالا وجود داشت ، سازمان بدهد . به نظر او ، اين روش می توانست دولت را تضعيف كند و شايد هم باعث ايجاد وقايعی شود كه به سقوط دولت بينجامد  .
گمانه زنی برينز می گفت « من احساس می كنم كه گواتمالا ممكن است واكنشی نسبت به جامعه بی ترحم خود نشان بدهد . »
پيش از آن ، سابقه نداشت كه شركت های آمريكائی در ايالات متحده ، برای خراب كردن رئيس جمهوری دولتی خارجی ، كارزار تبليغاتی راه بيندازند.
زمارای اكراه داشت كه يونايتد  فروت به نخستين تجربه ی اين روش دست بزند . پس از آن ، در بهار سال ۱۹۵۱ ، برينز پيامی برای زمارای فرستاد كه حاوی خبرهائی هشدار دهنده بود . رهبری اصلاح طلب به نام دكتر محمد مصدق در ايران كه كشوری بسيار دور بود ، با ملی كردن صنعت نفت دست  به عملی غير قابل  تصور زده است . برينز در ياد داشت  خود تاكيد ورزيد  كه  « ممكن است گواتمالا هم دست به چنين اقدامی بزند . »
زمارای فقط به شنيدن چنين خبر و بهانه ای نياز داشت . پس به برينز اختيار داد تا كارزارش را آغاز كند ، و نتايخ زودتر از آن چه پيش بينی می شد خود را نشان دادند . پس از ملاقات برينز با « آرتور هيز سالز برگر » ، سـلسـله مقالاتـی در نيويورك تايمز منتشر شدند كـه مـی گفتند گواتمـالا دارد قربانـی    « سرخ ها » می شود . پس از آن گزارش هائی در مجله های معروف ، مثل سلسله مقاله های نشريه تايمـز ، در آمدند كه بيشترشان با توصيه های موثر برينزنوشته می شدند . در مرحله بعد، ادوارد برينز شروع كرد به سازماندهی مطبوعات بازاری و قلم به مزد گواتمالا . اين روزنامه ها و مجلات ، مقاله ها و گزارش هائی در ستايش خدمات يونايتد فروت نوشتند و سعی كردند خوانندگان شان را بترسانند كه ديكتاتوری ماركسيستی خطرناكی گواتمالا را تهديد می كند .
اعضای برجسته كنگره ، اين نوشته ها را در صحن مجلس منتشر می كردند . بلندترين صدای اين گروه از نمايندگان ، سناتور ماساچوست بود كه اسم خانوادگی معروفی داشت : هنری كابوت لاج، از تخم و تركه ی دو خانواده كه به كمك يونايتد فروت ثروتمند شده بودند . در همان تالار بود كه پدر بزرگ و هم نام او ، بيش از نيم قرن سلطه ی آمريكائی ها بر كوبا و فيليپين را تامين كرده بود . سناتور ماساچوست ، سخنرانی های تند و تيز و اهانت آميزی عليه رهبران گواتمالا ايراد كرد و آنان را عضو سازمان مخفی كمونيست ها خواند . در همان حال ، در مجلس نمايندگان هم « جان مك كورمك»  رهبر اكثريت و رئيس آينده مجلس ، كه او هم نماينده ماساچوست بود ؛ و اساسا يونايتد فروت نسل های كامياب خود را در آن ايالات ساخته و پرداخته بود ، مدام هشدار می داد كه رهبری دموكراتيك گواتمالا ، « بخشی از طرح كرملين برای فتح جهان است » و در كار است تا كشور را به « بستر اتحاد شوروی  تبديل كند . »

اين تحريكات ، پس از تصويب لايحه اصلاحات ارضی ، به اوج جديد می رسيد . مقام های قدرتمند واشينگتن كه محصول تجارت بين المللی بودند و هيچ توجهی به واقعيت های زندگی گواتمالا نداشتند، نظـريه تقسـيم اراضـی را به ماركسيسم چسـباندند . مـورخی بـه نام « ريچرد ايمـرمن » نوشـته اسـت  « محصولات سياسی و قوی جنگ سرد ، فكر می كردند بديهی است كه هيچ دولتی متوسل به چنين معيارهائی عليه ايالات متحده نخواهد شد ، مگر آن كه زير سلطه ی كمونيست ها باشد . »
حزب كمونيست گواتمالا ، در عمل جريانی معتدل بود . حتی در اوج حضورش فقط چند صد عضو فعال داشت ، فاقد پايگاه توده ای بود ، و هيچ پشتيبانی در وزارت امور خارجه ، يا ارتش نداشت . كمونيست ها هرگز نتوانسته بودند در مجلس ملی گواتمالا كه شصت و يك عضو داشت ، بيش از چهار كرسی داشته باشند . اگرچه دو كمونيست جوان با استعداد ، كه يكی شان رهبر فدراسيون كارگران ، و آن ديگری مظهر سازماندهی دهقانان بود ، از نزديك ترين مشاوران آربنز بودند ، اما هيچ يك از وزرای كابينه او ، عضو حزب كمونيست نبودند .
آربنز ، چپ گرا و شيفته عقايد ماركسيستی بود . اغلب با اشاره های نمادين ، ايالات متحده را تحريك می كرد . مثلا با اجازه دادن به يك روزنامه رسمی برای متهم كردن نيروهای آمريكائی كه در جنگ كره از سلاح های ميكروبی استفاده می كنند ، يا فراهم كردن زمينه برای مجلس ملی تا به مناسبت درگذشت استالين در ۱۹۵۳ ، يك دقيقه سكوت اعلام كند . شايد آربنز اين وقايع را جزئی و كم اهميت تلقی می كرد . با اين حال ، مقام های واشينگتن چنين ارزيابی می كردند كه اين حركات دلايل اثباتی تبديل شدن او به دشمن اند .
نخستين اشتباه محاسبه ی آمريكائی ها اين بود كه فكر می كردند آربنز گواتمالا را به سمت كمونيسم سوق می دهد ، دومين خطای شان اين بود كه فرض كرده بودند اصلاحات آربنز ، بخشی از نقشه ی اصلی است كه در مسكو طراحی شده است . بخصوص جان فاستر دالس وزير امور خارجه ايالات متحده ، كمترين ترديدی نداشت كه اتحاد شوروی در كار شكل دادن به وقايع گواتمالاست . اين واقعيت كه شوروی هيچ گونه رابطه نظامی ، اقتصادی ، يا حتی ديپلماتيك با گواتمالا ندارد ، يا اين كه هرگز هيچ هيئتی از گواتمالا به مسكو نرفته و حتی مطالعات و تحقيقات خود وزارت امور خارجه ايالات متحده دريافته بود كه همان كمونيست های معدود گواتمالائی «‌بومی منطقه اند » ، به هيچ وجه برای جان فاستر دالس جالب توجه نبود . در بهار سال ۱۹۵٤  ، دالس به يكی از ديپلمات های آمريكای جنوبی گفت كه اگر چه «  امكان نـدارد دلايل قانع كننده ای پيدا كرد كه نشانه ی وابستگی دولت گواتمالا به مسـكو باشد ، » ‌اما رهبران آمريكائی « بنا به اطمينان عميقی كه به وجود چنين رابطه تنگاتنگی دارند ، » عليه آن دولت اقدام می كنند .
هرگز ، هيچ سند و مدركی پيدا نشد كه اين « اطمينان عميق » را به اثبات برساند . چه در پرونده های وسيعی كه سی آی ا پس از كودتا به يغما برد ، يا در مدارك و شهادت های ديگری كه تا كنون وجود داشته اند ، هيچ دليل  و سندی به دست نيامده كه نشان بدهد رهبران شوروی در خلال دهـه ی ۱۹۵٠كمترين علاقه و منافعی در گواتمالا داشته باشند . وزير امور خارجه ايالات متحده ، نتوانسته بود اين واقعيت را درك كند . بنا به يقين الهی ، جان فاستر دالس قانع شده بود كه شوروی ها در پس هر جدالی با قدرت ايالات متحده در جهان ، خوابيده اند . بقيه ی اعضای كابينه آيزنهاور هم چنين برداشتی داشتند . بنا به تعريف يكی از مورخان ، دولت آيزنهاور برآن بود كه « برخورد با منافع ايالات متحده در سراسر جهان ، به ناسيوناليست های كجرو و غير مسئول مربوط نمی شد ، بلكه مستقيما با ماموران بی ترحم كمونيسم بين المللی در رابطه بود .‌»‌ دالس و همكارانش كه به كسب قدرت سياسی نائل شدند ، بدون آن كه به روشنی بدانند چگونه بايد عمل كنند ، تصميم قطعی گرفتند كه خود را از شر رژيم مشكل آفرين گواتمالا خلاص كنند . پيروزی كرميت روزولت در ايران در براندازی دولت ملی دكتر محمد مصدق ، تبديل به راهنمای عمل آنان شد . وزير امور خارجه ايالات متحده و دستيارانش ، به اين نتيجه رسيدند كه نسخه ی گواتمالائی عمليات آژاكس را طراحی كنند . اسم رمز عمليات ويژه برای براندازی دولت گواتمالا را هم « عمليات موفق » گذاشتند .

سوم دسامبر ۱۹۵۳، سی آی ا سه ميليون دلار برای اجرای نقشه ی خود تامين بودجه كرد . اين عمليات با كارزار تبليغاتی شروع می شد ، و به دنبالش موجی از خشونت های برهم زننده ی ثبات می آمد و در نهايت به حملاتی ختم می شد كه بايد ظاهر خيزش بومی می داشتند . سطح اين عمليات، بايد بسيار وسيع تر و بزرگ تر از عمليات آژاكس عليه محمد مصدق نخست وزير قانونی ايران می بود. طرح آلن دالس مدير سی آی ا  اين بود كه در درجه اول از ميان اپوزيسيون تبعيدی گواتمالا ، رهبر مناسبی پيدا می كردند ، اين رهبر را با شبه نظاميانی تجهيز می كردند تا بتواند در بالاترين سطح يك ارتش شورشی عمل كند ، خلبانان آمريكائی را كه بتوانند « گواتمالاسيتی » را بمباران كنند به استخدام خود درآورند ، پس آن گاه در بطن هرج و مرج كشور ، از سفير ايالات متحده بخواهند تا به فرماندهان ارتش بگويد كه تنها با بركناری آربنز صلح و آرامش به كشورشان باز خواهد گشت .
سفيری كه جان فاستر دالس وزير امورخارجه برای اين كار انتخاب كرده بود ، « جان پيوريفوی »‌ دانشجوی فراری دانشگاه نظامی « وست پوينت » از كارولينای جنوبی بود كه در امتحان ورودی سرويس خارجه هم مردود شده بود و اشتياق فراوانی داشت كه وارد خدمات دولتی شود ، اما بالاخره اپراتور آسانسور كنگره شده بود . در اين شغل ، دوستان بسياری پيدا كرده و به كمك آن ها كه رابطه های گسترده ای داشتند ، كاری در وزارت امورخارجه به او داده بودند . در سال ۱۹۵٠  ، همين آدم سفير ايالات متحده در يونان شد كه در آن سمت ، چهره ای آتشين از خود نشان داد و زمانی سرخوش تر از هميشه بود كه پشت اتومبيل هائی كه سرعت داشتند می نشست ، يا چپ ها را تهديد می كرد . اين شور و شوق آخری ، توجه برادران دالس را به خود جلب كرده بود و به همين دليل ، در پايان سال ۱۹۵۳ ، او را به سفارت ايالات متحده در گواتمالا گماشتند . نيويورك تايمز اظهار نظر كرد كه اين انتخاب « نشانه ی تغيير در سياست انفعالی ايالات متحده در رابطه با رشد نفوذ كمونيسم است .»

شب شانزدهم دسامبر ۱۹۵۳  ، « پيوريفوی » نخستين و تنها ملاقات خود با آربنز را انجام داد . شام طولانی آن شب در اقامتگاه رسمی آربنز ، شش ساعت به طول انجاميد . وقتی آربنز به توضيح سوء رفتار يونايتد فروت پرداخت ، پيوريفوی حرفش را قطع كرد كه مساله اصلی گواتمالا نفوذ كمونيسم در آن كشور است . روز بعد ، سفير ايالات متحده ارزيابی كوتاه خود را از مردی كه او را هدف گرفته بودند، برای جان فاستر دالس فرستاد : « حتی اگر آربنز كمونيست نباشد ، به طور يقين وقتی شرايط مهيا شود ، چنان خواهد شد . »
پيوريفوی در گزارش كوتاه خود افزود : « از تماس ها و راه كارهای عادی در گواتمالا كاری ساخته نيست . شمع به آرامی و با اطمينان دارد می سوزد و فقط منتظر زمان آماده شدن تمايلات گسترده در آمريكاست تا سراسر قاره را در نوردد . »
جان فاستر دالس فقط منتظر دريافت چنين گزارشی بود . متن مخابره شده را برای آيزنهاور برد و او هم ، كلمه به كلمه ی گزارش را به آرامی خواند . پس از خواندن ، با رای شخصی تصميم گرفت كه بالاخره با اجرای « عمليات موفق » موافقت كند .
دستور آيزنهاور ، دست سی آی ا  را برای انجام دومين نقشه برای براندازی دولتی خارجی بـازگذاشت . حالا ديگر سی آی ا می توانست به صورت خود مختار عمل كند . و معنايش اين بود كه هماهنگ كننده اش سرهنگ « ال هينی » ستاره سابق فوتبال دانشكده كه خطوط چريكی پشت جبهه  سی آی ا  در كره را فرماندهی می كرد ، می توانست مستقيما به الن دالس مدير سی آی ا گزارش كار را بدهد . همين هينی بی درنگ در منطقه هوائی « اوپا  لوكا » ی فلوريدا در حومه ی ميامی ، ستادی مخفی برای انتقال سلاح به « فرانس فيلد » در منطقه كانال پاناما ، و شبكه هوائی متروكه در هندوراس و نيكاراگوئه به وجود آورد ،‌ كه هر دو در حاكميت ديكتاتورهائی بودند كه با شور و حرارت آرزوی براندازی آربنز را داشتند . به نظر آلن دالس ، اين طرح « درخشان » آمد ، اما سرهنگ « جی. سی. كينگ » مدير عمليات نيم كره غربی برای سی آی ا ، كه مسئوليت عمليات پنهانی را به عهده داشت ، با آن موافق نبود . سرهنگ كينگ دل خوشی از ناسيوناليست هائی مثل آربنز نداشت ، اما نگران اثرات دراز مدت نقشه ی بلند پروازانه ی هينی بود .
سرهنگ كينگ با لحنی اعتراض آميز گفت كه «‌ هينی با اجرای اين نقشه ، جنگی داخلی را در قلب آمريكای مركزی آغاز خواهد كرد ! »
آلن دالس ، سرهنگ كينگ و هينی را به مستغلات خود در های لندز جرج تاون دعوت كرد . پس از نوشيدن يكی دو گيلاس ، به آنان گفت جای هيچ گونه بحث و اختلاف نظری باقی نمانده است . رئيس جمهوری و وزير امور خارجه دستور داده اند كه آربنز بايد حتما سرنگون شود . وظيفه ی  سی آی ا ،  اجرای دستور آن ها است .
آلن دالس دستی به شانه های پهن هينی زد و گفت :‌ « برويد كارتان را انجام بدهيد بچه ها . چراغ سبز داريد .»
حالا ديگر « عمليات موفق » مورد موافقت كامل واشينگتن قرار گرفته بود و چهار و نيم ميليون دلار بودجه در اختيار داشت . اين رقم ، بيش از مجموعه ارقامی بود كه سی آی ا تا آن زمان برای انجام عمليات مخفی دريافت كرده بود . تنها عنصری اساسی را كه كم داشتند ، يك گواتمالائی بود كه نقش رهبر شورشيان گواتمالا را ايفا كند . پس از انتخاب های نا موفق ، سی آی ا روی يكی از افسران قديمی ارتش گواتمالا « كارلوس كاستيلو آرماس » حساب بازكرد كه در سال ۱۹۵٠ خيزش ناموفقی را انجام داده بود و در حلقه ی تبعيديان گواتمالا ، چهره ای بسيار سرشناس بود .  ماموران سی آی ا ، او را در هندوراس پيدا كردند ، با هواپيما به اوپا  لوكا بردند و به او گفتند در طرحی عليه آربنز ، با كمپانی يونايتد فروت كار می كنند و او را به عنوان رهبر مطلوب عمليات پيشنهاد كرده اند . كارلوس كاستيلو آرماس ، بی درنگ انجام وظيفه را پذيرفت .
در خلال بهار سال ۱۹۵٤ ، در حالی كه سی آی ا خلبان استخدام می كرد ، به تامين هواپيماهای مورد نظر می پرداخت و پايگاه های هوائی را با همكاری مقام های هندوراس و نيكاراگوئه آماده كرده بود ، كاستيلوآرماس در هندوراس منتظر دريافت فرمان از واشينگتن بود . ايستگاه سی آی ا در طبقه چهارم سفارت آمريكا در گواتمالا سيتی ،  سخت در جنب و جوش بود . پايگاه  عملياتی  اوپا  لوكا هم ، وضع مشابهی داشت .

يكی از مامـورانی كه او را به خدمت در « عمليات موفق » گمـارده بودند ، « هوارد هانت » بود . اين
مامور  سی آی ا  كه بعدها به خاطر نقش اش در دزدی شبانه  « واترگيت » كارش به رسوائی كشيد ، پيشنهاد داد تا از كشيش كليسای كاتوليك رومی ، برای شوراندن گواتمالائی ها عليه آربنز استفاده ابزاری كنند ( درست همان گونه كه يك سال پيش از آن ، سی آی ا از آخوندهای ايران به رهبری آيت الله ابولقاسم كاشانی و دستياری آخوندی به نام روح الله موسوی خمينی  كه اسنادش را می توانيد در فصل چهارم كتاب بازی شيطان رابرت دريفوس پيدا كنيد  ، برای تدارك كودتای آمريكائی  انگليسی عليه نخست وزير منتخب مردم ايران دكتر محمد مصدق استفاده ابزاری كرد و شرح كامل و مستند آن را در فصـل پنجم همين كتاب ملاحظه كرده ايد  م .)  

كشيش ها واسقف های كاتوليك گواتمالا ، مثل ساير كشورهای آمريكای لاتين ، كاملا وابسته به طبقه حاكم بودند  و  از اصلاحاتی از نوع اصلاحات آربنز  ، نفرت داشتند .  هوارد هانت  در نيويورك  با   « فرانسيس كاردينال اسپيل من »  قدرتمند ترين اسقف اعظم كاتوليك ايالات متحده ملاقات كرد و از او در خواست كرد تا از همتايش در گواتمالا بخواهد كه در نقشه كودتا شركت كند . اسقف اعظم به او اطمينان داد كه هيچ مشكلی وجود ندارد و چنان خواهد كرد . آن گونه كه بعدها هوارد هانت نوشته است ، ماموران سی آی ا  « متن ها و اعلاميه هائی را می نوشتند و به اسقف كاتوليك گواتمالا می دادند . اين متن ها و اعلاميه ها ، در روزهای موعظه و نيايش كليساهای سراسر كشور به وسيله كشيش ها خوانده و از راديوها پخش می شد . » مهم ترين بخش اين نامه های كليسائی كه روز نهم آوريل در همه كليساهای كاتوليك قرائت شد ، به مومنان هشدار می داد كه يك نيروی شيطانی به نام كمونيسم ، سعی می كند سرزمين آنان را نابود كند ، و كاتوليك ها را فرا می خواند كه « عليه اين دشمن خدا و كشور به پا خيزند ! »

در حالی كه سی آی ا  مشغول فراهم كردن زمينه های كودتا در گواتمالا بود ، جان فاستر دالس وزير امورخارجه ايالات متحده  ، به كارزار ديپلماتيك شدت می داد .
دالس در ماه مارس ۱۹۵٤ ، برای شركت در گردهمائی سازمان كشورهای آمريكائی به كاراكاس پايتخت ونزوئلا رفت . بعضی وزرای امورخارجه به آن اميد به كاراكاس رفته بودند تا در باره توسعه اقتصادی بحث كنند ، اما جان فاستر دالس اصرار ورزيد كه « مهم ترين مساله  آنان بايد بحث پيرامون كمونيسم باشد. »  وزيرامورخارجه ايالات متحده ، قطعنامه ای را به سازمان كشورهای آمريكائی ارائه داد كه در آن اعلام شده بود اگر كشوری در نيم كره غربی تحت كنترل «جنبش بين المللی كمونيسم » در آيد ، كشورهاي ديگر اين نيم كره قانونا خواهند پذيرفت كه « عمليات مناسبت » در موردشان به اجرا در آيد . « گيلرمو  توريلو » وزير امورخارجه و نماينده گواتمالا در مجمع ، قطعنامه ايالات متحده را « مقدمه ای قطعی برای دخالت در امور داخلی كشورهای عضو » ناميد .

برنامه آزادی ملی كه با جديت به وسيله ی دولت من به اجرا در آمده و با قوت دنبال می شـود ، ضـرورتا
امتياز شركت های خارجی را كه مانع پيشرفت و توسعه اقتصادی كشور می شود ، مورد هدف قرار داده است ... آن ها می خواستند شرايط موجود را برای حفظ وابستگی جمهوری های آمريكائی به خود ادامه دهند و آرمان های مشروع ملت ها را سركوب كنند . روش آنان اين است كه هر گونه اقدام ناسيوناليستی ، يا استقلال اقتصادی را  « كمونيسم » طبقه بندی كنند و هر گونه تمايل به پيشرفت اجتماعی ، علايق روشنفكرانه ، و هرگونه توجه و گرايشی به آزادی و اصلاحات پيشرو را ، در اين طبقه بندی حفظ كنند .

عده زيادی از نمايندگان كشورهای آمريكائی ، نسبت به اين نظريه از خود تمايل نشان دادند ، اما جان فاستر دالس مصمم بود كه قطعنامه اش را به كرسی بنشاند . دالس ، دو هفته در كاراكاس ماند و در جلساتی طولانی با نمايندگان كشورها ، فقط چند ماده از پنجاه ماده ی قطعنامه را تصحيح كرد . سـرانجام ،  و به  صورتی قطعی ، موفق از كار در آمد . شانزده كشور از « قطعنامه  كاراكاس » حمايت كردند . فقط گواتمالا مخالف باقی ماند و مكزيك و آرژانتين هم رای ممتنع دادند .
اين بر آمد ، برای ايالات متحده موفقيت بزرگی بود و آربنز را به شدت تكان داد . برادران دالس به توافق رسيدند كه فشار را بر آربنز افزايش دهند تا زمان وارد آوردن ضربه ی نهائی فرا رسد . پيش از آن كه ضربه نهائی را وارد كنند ، آربنز دست به حركتی غير منتظره زد كه باعث شعف برادران دالس شد .
تا پيش از آن كه گواتمالا درسال ۱۹٤٤ به دموكراسی رو كند ، ايالات متحده تامين كننده ی اصلی تجهيزات نظامی اين كشور بود . پس از انتقال قدرت ، آمريكائی ها ارسال سلاح را متوقف كردند . و حتی به دانمارك ، مكزيك ، كوبا ، آرژانتين و سوئيس هم فشار آوردند كه معاملات تسليحاتی خود با گواتمالا را تعطيل كنند . زمانی كه سی آی ا شروع كرد به مسلح كردن تبعيدی های گواتمالا ، آربنز متوجه شد كه توان دفاعی ضعيفی دارد . پس شتابزده دنبال كشوری گشت كه به او اسلحه بفروشد و سرانجام ، آن كشور را پيدا كرد .
پانزدهم ماه مه ۱۹۵٤ ، كشتی باری « آلفهلم » در « بوئرتو باريوس » پهلو گرفت و كارگران بندر شروع به تخليه صندوق هائی كردند كه روی شان نوشته بود « وسايل چشم پزشكی و لابراتوار. » داخل صندوق ها اما ، اسلحه و مهماتی بود كه از چكسلواكی حمل شده بود .
كارخانه های اسلحه سازی چك ، به ازای تخليه باركشتی پول نقد خواسته بودند و اغلب سلاح هائی كه فرستاده بودند ، از كار افتاده و غير قابل استفاده بودند ، يا اصلا عمل نمی كردند . تازه ، بدون موافقت مسكو نمی توانستند به گواتمالا اسلحه و مهمات بفروشند . با اين حال ، حتی بار همان كشتی چك كه محموله اش غير قابل استفاده هم بود ، مثل نوعی علامت رمز كار خودش را كرد . خبر به اين صورت جعلی منتشر شد كه يك كشتی از بلوك شوروی ، به گواتمالا اسـلحه و مهمات برده است . بـرای « مك كورمك » از نمايندگان مجلس ، اين اقدام « به مثابه يك بمب اتمی بود كه در حياط  خلوت ايالات متحده  كار گذاشته شده باشد . » جان فاستر دالس وزيـر امـورخارجه  ايالات متحده ، اين عمل را اثبـات  
« نفوذ كمونيست ها » ارزيابی كرد .
دالس در واشينگتن به خبرنگارن گفت :‌  « بله ، مساله اين است ، نه كمپانی يونايتد فروت . »

از آن لحظه  به  بعد ، تقريبا دفاع از آربنز در واشينگتن برای هر كسی غير ممكن شده بود . بعضی ها ، اگر می توانستند بفهمند كه وزارت امورخارجه  و  سی آی ا قصد انجام چه كاری را دارند ، شايد اين امكان را پيدا می كردند كه كاری بكنند . اما كودتا در گواتمالا ، همان گونه كه كودتای يك سال پيش از آن عليه دكتر محمد مصدق در ايران ، در پوششی كاملا سری نهفته بود و جز مشتی طراح و مامور عملياتی ، كسی خبری از آن نقشه نداشت ، پس نمی توانستند واكنشی از خود نشان بدهند ، هشداری بدهند ، يا اعتراضی بكنند . جاذبه ی عمليات نهانی « تغيير رژيم » ، در حيطه برادران دالس باقی نماند .
ترديدهائی در مورد سياست دولت برای ضربه زدن به گواتمالا ، ‌به صورت های عمومی و مشخص بروز كردند ، اما ديری نپائيد كه محو شدند . يكی از اين موارد ، گزارش های « سيدنی گراسون‌ » در صفحات نيويورك تايمز بود . گراسون چندين مقاله نوشت كه جريان پهلو گرفتن كشتی آلفهلم به مسائل داخلی دولت گواتمالا بر می گردد و فقط از « شور و حرارت ناسيوناليسم » ناشی می شود ، نه آن كه نشانه ای از نفوذ كمونيسم در آن كشور باشد . دولت آيزنهاور تمايلی نداشت كه اين گونه گزارش ها و خبرها به گوش مردم ايالات متحده برسد . آلن دالس مدير سازمان اطلاعات مركزی «  سی آی ا  سازمان سيا » ، قرار ملاقاتی برای صرف شام با دوست خود « جوليوس آدلر »  ‌مدير امور تجاری تايمز گذاشت و از اين بابت از او گله كرد . جوليوس آدلر ، شكايت دوستانه ی دالس را به « هيز سالزبرگر »‌  ناشر نيويورك تايمز منتقل كرد . چند روز بعد ، رئيس گراسون او را از گواتمالا فراخواند .
آلن دالس بايد مسائلی را هم با ايستگاه سی آی ا در گواتمالا حل می كرد . « بيرچ اونيل » رئيس مركزی سی آی ا در گواتمالا ، با نظر كودتا موافق نبود . او هم ، مثل « راجر گويران » همتای خود در تهران كه يك سال پيش از آن با نقشه كودتا برای براندازی مصدق مخالفت كرده بود ، هشدار داد كه چنين طرحی در دراز مدت كارساز نخواهد بود . جان فاستر دالس وزير امور خارجه ، در پاسخ به اين مخالفت ، اونيل  را از گواتمالا به نقطه ديگری منتقل كرد .
در حالی كه آلن دالس مخالفان و موانع بالقوه را جا به جا می كرد ، برادرش نيز با مخالفانی در ميان مديران وزارت امورخارجه رو به رو می شد . يكی از اين مخالفان ، « لوئيس هال » عضو گروه تدوين سياست خارجی ، به انتشار گزارشی مفصل دست زد كه در آن تاكيد شده بود گواتمالا شديدا به اصلاحات اجتماعی نياز دارد ، دولت گواتمالا « ناسيوناليست و ضد يانكی » است ، اما طرفدار كمونيست ها نيست . لوئيس هال ، در گزارش تحقيقی خود ثابت كرده بود كه باعث همه بحران ها كمپانی يونايتد فروت است . رابرت مورفی دستيار معاون وزارت امور خارجه ايالات متحده كه به طور اتفاقی به ماجرای « عمليات موفق» پی برده بود ، در يادداشتی به شدت خشمگين كه برای جان فاستر دالس نوشت ، به شدت غريد كه آن فكر و آن طرح « غلط » است  و به احتمال قوی « در درازمدت برای ما بسيار گران تمام خواهد شد . »
وزير امور خارجه مصمم به براندازی آربنز بود و هيچ مشكلی نمی ديد كه در رده ی خود ، حتی پاسخی به مخالفان نقشه ی سرنگونی رئيس جمهوری منتخب گواتمالا ندهد . اخبار مربوط به اعتراض مخالفان آن نقشه ، در رده های بالاتر وزارت امورخارجه از صافی نمی گذشت . پيوريفوی سفير ايالات متحده در گواتمالا كه خبرها را دنبال می كرد ، لحظه ای دچار ترديد شد و از مقام های بالاترش پرسيد كه آيا تغييری در نقشه به وجود آمده است ؟  « ريموند لدی » مدير سياست وزارت امورخارجه در امور آمريكای مركزی ، در پاسخ به او مخابره كرد كه خاطرش جمع باشد ، هيچ تغييری در « عمليات موفق » داده نشده است .
ريموندلدی به سفيرش نوشت :  « ما در حال حل اين مساله ايم . مقام های بالا صد در صد مصمم اند كه از شر اين موجود نفرت انگيز خلاص شوند و تا وصول به اين هدف ، لحظه ای از پا نخـواهند نشست . »
طرح عملياتی « هينی » در اين لحظات كاملا آماده بود . ارتش كوچكی را با استخدام نزديك به پانصد تن از مزدوران تبعيدی ، سربازان مزدور آمريكائی و مزدوران همه فن حريف آمريكای مركزی به اردوگاه هائی در نيكاراگوئه ، هندوراس و فلوريدا اعزام كرده بود كه همه شان آموزش های مقدماتی راگذرانده بودند . فرستنده راديوئی مخفی او به نام « صدای آزادی »( فرستنده ای مثل راديو فردا ، صدای آمريكا ، بی بی سی ، صدای فرانسه ، صدای آلمان ، صدای اسرائيل و ... كه درزمان ترجمه اين كتاب با خريدن مزدوران معروف به اهل قلم ، استاد دانشگاه ، تحليل گرسياسی ، خبرنگار، دبير ، سردبير ، شاعر ، نويسنده ، محقق و ... سخت در كارند تا مبارزات مردم ايران را كه در جنبش های كارگری ، دانشجوئی ، زنان و ... تبلور يافته ، به سود مصالح و منافع امپرياليستی منحرف كنند ، يا به چنگ جمهوری اسلامی بدهند تا در بستر بدون دردسر تری ، با حكومت اسلامی به سازش كامل تر برسند ، يا جانشين خود را به مردم ايران تحميل كنند ، و يا ؛ در نهايت ، زمينه های جنگ برای انهدام ايران و نابودی طبقات محروم جامعه را به نفع واشينگتن آماده كنند م . )

راديو « صـدای آزادی » كـه احتمالا از « نقطه ای در گواتمالا » پخش مـی شد ، اما عمـلا در اوپا  لوكا  برپا شده بود ، جريانی از خبرها و گزارش های دروغين را در باره نا آرامی های اجتماعی و شورش های نظامی پخش می كرد . حالا ديگر زمان آن فرا رسيده بود كه هينی « نجات بخش » دست ساز خود سرهنگ كاستيلو آرماس را به ميدان براند .

سپيده دم هجدهم ژوئن ۱۹۵٤ ، كاستيلو آرماس مردانش را فراخواند ، آن ها را چپاند در جيب ها و كاميون های قراضه  و به فرماندهی خودش كه سوار استيشن واگن كهنه ی داغانی بود ، آنان را به سمت شمال راند . بدون هيچ حادثه ای ، از مرز هندوراس گذشتند .  بعد ، بنا به دستورهای واسطه ی  سیا كه به او ابلاغ می شد ، نيروی موتوريزه خود را  شش مايل وارد قلمرو گواتمالا كرد . در اين نقطه توقف كرد . اين عمل ، تجاوز علنی به خاك گواتمالا بود .
آربنز رئيس جمـهوری گواتمـالا ، ارتـش و پليـس خـود را به حـال آمـاده باش در آورد ، امـا بنا بـه
توصيه ی وزير امورخارجه اش توريلو ، نيروهايش را به منطقه مرزی نفرستاد . توريلو اميدوار بود كه مساله را از طريق ديپلماتيك حل كند .  وزير امورخارجه می خواست به جهانيان نشان بدهد كه سربازان تحت الحمايه ی خارجی ، وارد خاك گواتمالا شده اند ، و نمی خواست با حضورسربازان دولتی در آن منطقه ، آب گل آلود شود .

پاسی از صبح آن روز گذشته بود كه توريلو مشغول نوشتن دادخواستی فوری برای شورای امنيت سازمان ملل بود . وزير امورخارجه گواتمالا از شورای امنيت خواست كه در جلسه ای اضطراری ، تجاوز نظامی به گواتمالا را كه « بنا به مصالح انحصارات خارجی » و برای حفظ منافع آن انحصارات صورت پذيرفته بود ، محكوم كند . زمانی كه توريلو اين دادخواست را می نوشت ، راديو « صدای آزادی » به صورت نفس بری اخبار مربوط به پيشروی های سرهنگ كاستيلو آرماس در اطراف شهر را پخش می كرد . در همان زمان ، هواپيماهای سی آی ا در فاصله ای نزديك برفراز سربازخانه های گواتمالا سيتی به پرواز در آمده بودند ، سربازان را به مسلسل بسته بودند و بمب هائی انداخته بودند كه صدای انفجار مهيب و پی در پى آن ها ، شهر را تكان داده بود . شدت انفجار ها چنان مهيب بود كه حتی پيوريفوی سفير ايالات متحده در گواتمالا هم ، به عنوان تنها كسی كه دقيقا می دانست چه اتفاقی دارد می افتد ، در سفارت خانه صدا را شنيد . از پنجره به بيرون نگاه كرد ، دود و شعله هائی را كه از سربازخانه ها بر می خواست ديد و شادمانه پريد و به واشينگتن مخابره كرد كه « به نظر می رسد راه حل همين است و بس . »
اين يورش هوائی ، چندين روز پياپی ادامه يافت . يكی از هواپيماها فرودگاه گواتمالا سيتی را زد . هواپيما های ديگر ، مخازن نفت و مراكز نظامی را در سراسر كشور هدف گرفتند . اين حملات هوائی، زخمی های بسيار و خسارات مالی سنگين از خود به جا گذاشتند ، اما هدف اصلی ، نظامی نبود . درست مثل اخبار جعلی كه از راديو « صدای آزادی »  پخش می شد ، هدف از اين عمليات الغای اين احساس به جامعه بود كه جنگی در راه است . هر وقت كه هواپيما ها شهری ديگر را م‍ی زدند ، گواتمالائی ها بيشتر احساس عدم امنيت می كردند ، گيج می شدند ، می ترسيدند ، و تمايل بيشتری پيدا می كردند تا آن چه را از راديو « صدای آزادی » می شنوند ، باور كنند .
جان فاستر دالس وزير امور خارجه ، تقريبا لحظه به لحظه گزارش های مربوط به پيشرفت عمـليات را ، از برادرش آلن دالس و سفيرش پيوريفوی دريافت می كرد . با اين حال ، خبرها را از مردم پنهان نگه می داشت . بعد از ظهر نوزدهم ژوئن ۱۹۵٤ ، وزارت امور خارجه بيانيه ای رياكارانه و غير واقعی منتشر كرد كه می گفت خبرهائی از « قيام جدی » و « بروز خشونت » در گواتمالا دريافت كرده است . بعد خبری دروغين را اعلام كرد كه انتشار آن جزئی از « عمليات موفق » و در قلب آن عمليات برنامه ريزی شده بود .
اين بيانه ی خبری می گفت « وزارت امورخارجه هيچ مدركی ندارد جز آن چه به ما می گويد واقعه گواتمالا ، قيام گواتمالائی ها عليه دولت باشد . »
آربنز می دانست كه اين بيانه واقعی نيست . و به اين نتيجه ره برد كه ايالات متحده پشت آن شورش خوابيده و معنايش اين است كه بدون استفاده از ارتش ، قادر به درهم شكستن آن نيست . اين نتيجه گيری ، آربنز را برآن داشت تا در پيامی راديوئی ، مردمش را مخاطب قرار دهد . در اين سخنرانی راديوئی ، آربنز اعلام كرد كه « خائن بزرگ كاستيلو آرماس ، نيروهای اعزامی كمپانی يونايتد فروت را عليه دولت او فرماندهی می كند . »

جرم ما اين است كه در برنامه تقسيم اراضی ، به منافع كمپانی يونايتد فروت لطمه زده ايم . جرم ما اين است كه راه خود را به اقيانوس آتلانتيك مطالبه می كنيم . جرم ما اين است كه برق و لنگرگاه ها و بنادر خود را می خواهيم . جرم ما آمال ميهن پرستانه ی ما برای پيشرفت ، ترقی و استقلال اقتصادی است كه مترادف است با استقلال سياسی ما ...
اين ادعا كاملا دروغ است كه كمونيست ها بر دولت مسلط شده اند ... ما هيچ عمل تروريستی انجام نداده ايم . به عكس ، اين دوستان گواتمالائی آقای فاستر دالس اند كه می خواهند وحشت را در مردم ما گسترش دهند ، و با هواپيماهای دزدان دريائی به زنان و كودكان ما حمله ور شده اند .

در روزهای پس از پخش اين پيام ، شرايط برای آربنز بهتر شد . ارتش به او وفادار ماند و محبوبيت او ميان مردم عادی گواتمالا ، به نقطه اول خود برگشت . در اجلاس شورای امنيت ، فرانسه قطعنامه ای را مطرح كرد كه خواهان پايان دادن به « هرگونه اقدام خونين » در گواتمالا بود و از همه كشورها می خواست تا « از كمك به هر گونه اقدامی از اين دست ، خودداری كنند. » پيشرفت های نظامی كاستيلو آرماس متوقف شد . از آن مهم تر اين  كه چون يكی از  چهار هواپيمای پ ٤۷ تاندربولت سی آی ا در عمليات گلوله خورده و هواپيمای ديگری نيز سقوط كرده بود ، يورش هوائی كه كشور را به وحشت انداخته بود ، متوقف شد .
ال هينی از مركز فرماندهی خود در اوبا  لوكا ، برای آلن دالس تلگرامی فوری فرستاد . در تلگرام هينی آمده بود كه « عمليات موفق » در آستانه ی شكست قرار گرفته و احتمالا بدون پشتيبانی هوائی بيشتر ، به ثمر نخواهد رسيد . دالس بی درنگ خود را به كاخ سفيد رساند تا از پرزيدنت آيزنهاور اجازه بگيرد دو هواپيمای ديگر به منطقه بفرستند . آيزنهاور با آمادگی كامل موافقت كرد . و بعد ها به همكارانش گفت : « وقتی راه آشوبگری ، يا حمايت از آشوب را انتخاب می كنيد ، وظيفه داريد برنامه را به پيش ببريد . در چنين موقعيتی ، و در حين عمليات ، فرصتی برای چاره انديشی ديگری نداريد . »

آربنز كه خبری از اين فعل و انفعالات نداشت ، برموضع تدافعی ديپلماتيك فشار آورد . وزير امورخارجه اش توريلو را به نيويورك فرستاد . در نيويورك ، فرستاده آربنز از شورای امنيت در خواست كرد تا فورا گروهی را برای تحقيقات به گواتمالا اعزام كند . امريكائی ها از همين می ترسيدند . سفير جديد ايالات متحده در سازمان ملل كه كسی جز همان كابوت لاج سناتور پيشين نبود ، پشت صحنه فعال بود و در نتيجه ی ملاقات ها و سازش هائی كه از طريق شور و حرارت و رياكاری های او صورت گرفت ، روز بيست و پنجم ژوئن ١٩٥٤، چرخشی ناگهانی رخ داد و شورای امنيت سازمان ملل ، رای بر عدم ضرورت تحقيقات در باره وقايع گواتمالا داد .
هم زمان با اقدامات ديپلماتيك كابوت لاج ، ال هينی دو هواپيمای جديدش را به صحنه ی كارزار فرستاد . نخستين يورش هوائی به قصد تاثير روانی صورت گرفته بود ، اما حالا حملات هوائی به مرحله ای جدی تر ارتقاء يافته بودند . هواپيماهای سازمان سيا ، سه شبانه روز پايگاه های نظامی را در هم كوبيدند ، مخازن نفت و بنزين را به آتش كشيدند و بمب های مرگباری بر زاغه های  مهمات فرو باريدند . اين حملات ، چنان به ترس و وحشت مردم دامن زد كه صدها تن از مردم ، خانه و كاشانه شان  را رها كردند و گريختند . در روز رای گيری شورای امنيت سازمان ملل ، و در آخرين لحظات كه كوششی نوميدانه برای جلب ترحم بود ، توريلو تلگرامی طولانی برای جان فاستر دالس وزير امورخارجه ايالات متحده فرستاد .

مضمون تلگراف چنين بود :
با تاسف و درد و  اندوه بايد به اطلاع آن عالی جناب برسانم كه ديروز حملات وحشيانه ای با بمب های تی ان تی  ، عليه مردم عادی  «‌ چيكوئی مولا »  صورت گرفته و آتش رگبار مسلسل ها ، از هوا اين شهر  و  شهرهای ‌ « گوآلان » و « زاكابا » را هدف گرفته است ... گواتمالا از آن عالی جناب درخواست می كند كه برای مطرح كردن اين شرايط حزن انگيز به ما اجازه ملاقات حضوری بدهيد تا از شما بخواهيم كه دولت آگاه و روشن شما كه همواره به حقوق بشر احترام گذاشته و به معيارهای آن پابند بوده است ، به ما لطف كرده و از نفوذ خود در شورای امنيت برای جلوگير‍ی از اين فاجعه استفاده كند .

جان فاستر دالس ، اين درخواست را به پشيزی نگرفت . حالا آن كه وقايع همان گونه پيش می رفتند كه او می خواست ، و می توانست در چنين شرايطی در خواست ملتمسانه ی نماينده دولت گواتمالا را بپذيرد . خارج از دولت ايالات متحده ، كسی به واقعيت و ماهيت « عمليات موفق » پی نبرده بود. اغلب گواتمالائی ها ، همان خبرهائی را باور می كردند كه راديو « صدای آزادی » پخش می كرد . از اين خبرها و گزارش ها چنين بر می آمد كه سرهنگ كاستيلو آرماس ارتشی شورشی را در اطراف شهرها رهبری می كند ، بسياری از سربازان گواتمالائی به ارتش او پيوسته اند ، و دولت گواتمالا قدرت متوقف كردن اين نيروی مهيب تخريبی را ندارد .
با شدت گرفتن بمباران ها ، قدرت ابتكار آربنز رو به افول گذاشت . در نقطه ای ، به اين فكر افتاد تا دهقانان را به مقاومت مسلحانه فراخواند ، اما فرماندهان ارتش با او راه نمی آمدند . راه حل ديگـری نداشت . در نيمه های روز يكشنبه بيست و هفتم ژوئن ١٩٥٤ ، وزير امورخارجه اش توريلو را به سفارت آمريكا فرستاد تا ترتيب تسليم شدن او را بدهد .
سفير پيوريفوی كه لباس خلبانی پوشيده بود و اسلحه كمری بسته بود ، به توريلو گفت كه اگر كاخ ملی به طور كلی « پاك سازی » شود ، ممكن است بتواند « نيروهای شورشی » را ترغيب به متوقف كردن كارزار كند . چند ساعت بعد ،  «‌ سرهنگ كارلوس انريكو دياز » فرمانده ستاد ارتش از پيوريفوی دعوت كرد كه به خانه اش برود . سفير ايالات متحده كه به خانه ی دياز رسيد ، چهار فرمانده عالی رتبه ديگر ارتش گواتمالا هم آن جا بودند . سرهنگ دياز ، با لحنی تلخ نسبت به عملی كه ايالات متحده دركشورش انجام می دهد ، زبان به شكوه گشود . پيوريفوی ، بنا به گزارش خودش، « با لحنی تند جواب داد كه اگر او را به آن خانه دعوت كرده اند كه دولتش را متهم كنند ، بی درنگ آن خانه را ترك خواهد كرد . » اين لحن تند ، گواتمالائی ها را متوجه كرد كه حريف از موضع قدرتمندتری حرف می زند . سرانجام ، با اكراه موافقت كردند كه در مقابل آربنز بايستند و از او بخواهند استعفا كند ، اما قاطعانه به پيوريفوی گفتند كه تحت هيچ شرايطی حاضر به مذاكره با كاستيلو آرماس ، يا پذيرفتن او به عنوان دولت جديد نخواهند بود .

ساعت چهار بعد از ظهر آن روز ، فرماندهان ارتش  آربنز را فرا خواندند و به او گفتند كه آنان انجمنی سری از ارتشيان را تشكيل داده و او را از كار بركنار كرده اند . آربنز چاره ای جز موافقت نداشت . دوستانش كه توضيح داده بودند تشكيل آن انجمن سری محض مصلحت بوده است ، انجام دوكار را به او قول دادند : هرگز با كاستيلو آرماس وارد هيچ گونه مذاكره و مراوده ای نشوند، و زمينه ای فراهم آورند تا او از راديو برای مردم پيام بدورد بفرستد . ساعت نه و پانزده دقيقه ی آن شب ، آربنز برای آخرين بار از طريق راديو با مردمش سخن گفت .

كارگران ، دهقانان ، ميهن پرستان ، دوستان من ، مردم گواتمالا : آزمونی دشوار به گواتمالا تحميل شده است . اكنون پانزده روز است كه جنگی بی رحمانه عليه گواتمالا در جريان است . كمپانی يونايتد فروت ، با همكاری حلقه ای از حاكميت سياسی ايالات متحده ، مسئول همه ی وقايعی است كه بر ما می گذرد ...
من اعتقادم را به آزادی های دموكراتيك ، استقلال گواتمالا و هر آن چه برای آينده بشريت مفيد است ، نقض نكرده ام ... من هميشه به شما گفته ام كه هر بهائی را برای استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی پرداخت خواهم كرد ، اما نه بهائی را كه منجر به نابودی كشورما و چپاول دارائی های كشور ما بشود . اگر زمينه هائی را كه از سوی دشمنان قدرتمند ما بالا گرفته است محو نكنيم ، چنين اتفاقی خواهد افتاد .
دولتی بجز دولت من ، منتها هميشه وفادار به انقلاب اكتبر ما ، ترجيح دارد به بيست سال حاكميت خونين و فاشيستی استبداد باندهائی كه كاستيلو آرماس را به اين كشور آوردند .

پس از خواندن متن پيام ، آربنز تنها و بی كس ، پياده از استوديو به سفارت مكزيك رفت كه پيشتر ، از آن تقاضای پناهندگی سياسی كرده بود . پس از او ، سرهنگ دياز پشت ميكروفون نشست . رسما قدرت سياسی را پذيرفت و به گواتمالائی ها قول داد كه « نبرد عليه مزدوران متجاوز ادامه خواهد يافت . » فك سفير ايالات متحده ، با شنيدن اين پيام از ردايو ، قفل شد . وقتی پيام سرهنگ دياز پايان يافت ، سفير با كف دست محكم به ميز كار خود كوبيد .
اين پيام راديوئی ، دو مامور عملياتی سی آی ا در گواتمالا را به شدت برافروخت . يكی از آن دو مامور ويژه ، رئيس مركز  سی آی ا در گواتمالا « جان دوئرتی » و آن ديگری ، « انو هابينگ » بود كه از واشينگتن برای كمك به عمليات موفق اعزام شده بود . به محض پايان يافتن پيام سرهنگ دياز ، هر دو به اين نتيجه رسيدند كه هنوز ماموريت شان كامل نشده است و تصميم گرفتند همان شب سرهنگ دياز را ساقط كنند و سرهنگ « الفگيو مونزون » را كه افسری مورد اعتماد بود ، به جايش بنشانند . دوئرتی و هابينگ ، با اتومبيل به سمت خانه مونزون راندند و به او اين خبر خوش را دادند كه رئيس جمهوری شده است . پس او را در صندلی عقب اتومبيل نشاندند و با خود بردند . هر سه به ستاد فرماندهی سرهنگ دياز رفتند . نيمه شب بود كه به ستاد رسيدند . سرهنگ دياز را كه تازه چند ساعتی از اعلام رياسـت جمـهوری اش می گذشت ، وحشت برداشت . شروع كرد به دفاع از اصلاحات آربنز كه مامور ويـژه ی سـی آی ا هابينگ ، حرفش را به تندی قطع كرد .
مامور « عمليات موفق » به دياز گفت « بگذار چيزی را حالی تو كنم جناب سرهنگ ! بزرگ ترين اشتباه تو اين بود كه خودت را رئيس دولت اعلام كردی . »
مدتی طول كشيد تا دياز توانست پيام هابينگ را هضم كند . پس از سكوتی طولانی ، دوباره هابينگ خطاب به دياز گفت : « سرهنگ ! تو برای مطالبات سياست خارجی ايالات متحده مناسـب نيستی . »
دياز با لحنی اعتراض آميز گفت :  « ولی من قبلا با سفير شما حرف زده بودم ! » .
« ببينيد سرهنگ ، يك طرف قضيه ديپلماسی است ، و طرف ديگرش واقعيت . سفير ما ديپلماسی ايالات متحده را نمايندگی می كند . من واقعيت را نمايندگی می كنم . و واقعيت اين است كه ما شما را نمی خواهيم . همين كه گفتم . »‌
سرهنگ دياز با لحنی گله آميز پرسيد : « می توانم اين را از زبان سفير شما بشنوم ؟‌ »‌
چهار صبح بود كه پيوريفوی با عصبانيت به ستاد فرماندهی سرهنگ دياز رسيد . ملاقات پرتنشی بـود . دياز اصرار می ورزيد كه اگر او تضمين نكند كه كاستيلو آرماس قدرت سياسی در گواتمالا را به دست نخواهد گرفت ، استعفا نخواهد داد . پيوريفوی طفره رفت . و سرانجام خشمگين از ستاد خارج شد . وقتی سپيده دم به محل سفارت رسيد ، تلگرامی مختصر و مفيد برای هينی فرستاد كه :
« ما به مشكل تازه ای برخورده ايم ، به يك بمب ! »‌

بعد از ظهر آن روز ، در پايگاه هوائـی مخفی هنـدوراس ، خلبانـی به نام « جـری دلارم » در كابيـن
هواپيمای پ ٤۷ نشست . جری دلارم ، خلبان سازمان سيا بود . پ ٤۷ سی آی ا ، در حالی كه جتی جنگنده اسكورتش می كرد ، به سمت گواتمالا سيتی به پرواز در آمد . به مقصد كه رسيد ، دو بمب روی ميدان رژه ی پايگاه اصلی نظامی ، و بمب های ديگری روی فرستنده راديوئی دولت ريخت .
واقعيت به سرهنگ دياز نزديك می شد . در ساعات پيش از سپيده دم بيست و نهم ژوئن ١۹۵٤، دياز سفير ايالات متحده را احضار كرد ، اما پيش از آن كه شروع به گفت و گو كنند ، او را برای مشورت با ساير افسران به گوشه ای از اتاق فراخواندند . لحظاتی بعد ، در حالی كه مسلسلی سبك دنده هايش را نشانه رفته بود ، برگشت . در كنارش ، سرهنگ مونزون حركت می كرد .
سرهنگ مونزون ، با لحنی نرم و مودبانه گفت « همكار من دياز تصميم گرفته است استعفا بدهد . من جانشين او هستم . »
مونزون يك گروه نظامی سه نفره را تشكيل داد و چند روز بعد ، برای مذاكره با كاستيلو آرماس به السالوادور پرواز كرد . ملاقات شان با نظارت پيوريفوی صورت پذيرفت . نفود سفير ايالات متحده ، باعث تفاهم و موافقت سريع آنان شد . ظرف چند روز ، دو عضو ديگر آن انجمن سری ارتش ، كه گزارش شده است هريك صدهزار دلار دستمزد گرفتند ، مشاغل ديپلماتيك در كشورهای ديگر را پذيرفتند . روز پنجم ژوئيه ی همان سال ، مونزون هر دو را بازنشسته كرد . كاستيلو آرماس هم به جای خود او نشست و خود را رئيس جمهوری گواتمالا اعلام كرد . چيزی نگذشت كه جان فاستر دالس وزيرامورخارجه ايالات متحده ، آمريكائی ها را از طريق راديو مخاطب قرار داد و گفت كه دولت او ، به پيروزی بزرگی عليه كمونيسم دست يافته است .

دولت گواتمالا و ساير ماموران كمونيست سراسر جهان ، با اصرار سعی می كردند با اين ادعا كه ايالات متحده فقط به حفظ منافع تجاری خود می انديشد ، واقعيت را كه امپرياليسم كمونيست است ، وارونه جلوه دهند . ما متاسفيم از اين كه منازعه و كشمكش ميان دولت گواتمالا و كمپانی يونايتد فروت وجود داشته است ... اما اين مورد ، نسبتا بی اهميت است... ميهن پرستان گواتمالا به رهبری سرهنگ كاستيلو آرماس به پا خاستند تا با رهبری كمونيست بستيزند و آن را تغيير دهند . بنابراين ، شرايط جديد به وسيله ی خود گواتمالائی ها رخ داده است .

جان فاستر دالس می دانست كه در ادعای خود مبنی بر اين كه در براندازی آربنز ، مسئوليت به عهده ی « خود گواتمالائی ها » بوده است ، آشكارا دروغ می گويد ، اما نفهميده بود كه ساير ادعاهايش در مورد ادعای پيروزی اش نيز رياكارانه است . او واقعا باور كرده بود كه آربنز ابزار « امپرياليسم كمونيست » است و نمی خواست درك كند كه آربنز واقعا رهبری ايده اليست و ناسيوناليستی اصلاح طلب است كه تاخت و تازهای چپاولگرانه ايالات متحده را بر نمی تابد . ايالات متحده ، با براندازی آربنز ، در واقع تجربه های دموكراتيك را كه می توانستد نقشی عظيم در آمريكای لاتين بازی كنند ، در هم كوبيده بود . درست مثل سال پيش از آن در ايران كه مشكلی اساسی با آمريكائی ها نداشت ، جز آن كه می خواست صاحب اختيار منابع طبيعی خود باشد .


ص 231 

هیچ نظری موجود نیست: