۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه


روزنامه استوار قم
نگذارید دکتر مصدق ضایع شود
سرمقاله
در علل بدبختی ملت ایران عقاید مختلفی ابراز می‌شود؛ عده‌ای آن را نتیجه استعمار و تسلط بیگانگان می‌دانند و برخی معتقدند که چون ایران دروازه هندوستان و ممالک شرقی بوده به همین جهت پی سپر اقوام مختلف گشته در نتیجه به این روز سیاه نشسته و بعضی هم علل دیگر از قبیل نداشتن رجال سیاسی و فقر علمی و چیزهای دیگر گفته‌اند ولی من معتقدم که یک صفت زشت در ایرانی هست که آن را اغماض یا بی‌حالی یا بی‌علاقگی به سرنوشت باید نامید و همین علت است که تمام علل بدبختی‌ها را همراه خود آورده است.

من اگر این علت را به نام عدم رشد بنامم می‌ترسم غرور ملی جریحه‌دار شود در حالی که حقیقت مطلب این است که این ملت هنوز رشید نشده و نمی‌تواند از هیچ یک از مواهب الهی که خدا به این سرزمین داده استفاده کند.

شکی نیست که سعادت هر ملتی بستگی به وضع هیات اجتماعی و تشکیلات سیاسی آن دارد و بدبختی و نیکبختی هر قومی زیر سر هیات‌ حاکمه آن است. پس سیه‌روزگاری ملت هم زیر سر هیات حاکمه است، حالا چه جهت دارد که این هیات حاکمه به هیچ‌وجه اصلاح نمی‌شود؟ همیشه تا دیده‌ایم و تاریخ ما حکایت می‌کند ما از دست هیات‌ حاکمه فریاد می‌زده‌ایم و با اینکه هیچ دولتی مخصوصا پس از شهریور ۲۰ جز چند ماه یا چند سال بر ما حکومت نکرده ولی این بدبختی و نکبت‌ صد‌ها سال از طرف هیات حاکمه برای ما موجود بوده و هست.

چرا با اینکه چندین سلسله از سلاطین ما حکومت کرده‌اند و پس از مشروطیت نزدیک هفده دوره مجلس شورای ملی داشته‌ایم و در هر دوره چندین بار حکومت عوض کرده‌ایم باز هم هیات حاکمه‌‌ همان بوده که بوده!

آیا واقعا چنانکه می‌گویند دست بیگانگان در کار است و در تمام طول تاریخ مثلا انگلستان تمام حواسش را جمع کرده که هیات حاکمه ما را از طرفداران و جاسوسان خود تشکیل دهد؟ و ما هر چه دست و پا زده‌ایم که خود را از قید دست‌نشاندگان او نجات دهیم او به طرز معجزه‌آسا و چشم‌بندی باز عمال خود را بر ما فرمانروا کرده است؟!! هر چند عقیده بسیاری از مردم چنین است ولی این یک عقیده مسخره‌ای است که هر عاقلی بدان می‌خندد!

خیر این‌ها نیست، بدبختی ما زیر سر خود ماست، نه انگلستان به ما این‌قدر دست دارد نه روس و نه آمریکا، نه به جهت دروازه بودن ایران. این سرنوشت نصیب ما شده و نه به علت نداشتن رجال سیاسی نه فقر علمی ما را بدین روز نشانده و نه فقر مادی! ما فقط یک صفت زشت و یک عیب بزرگ داریم که من نمی‌دانم به آن اغماض، بی‌حالی، خوش‌باوری غلو! یا چه نام نهم حالا آثار این صفت زشت را من می‌شمارم شما هر اسمی می‌خواهید روی آن بگذارید.

این صفت ‌شوم‌‌ همان است که شاه عباس کبیر بزرگترین پادشاه تاریخی ایران را در آخر عمرش دچار آنقدر غرور و بدبینی کرد که جوان رشیدی مانند حمزه میرزا را کور نمود و خود آنقدر گریست تا مرد. این‌‌ همان صفت خطرناک است که نادرشاه بزرگ را در آخر عمر دیوانه کرد به طوری که مانند یک حیوان درنده خطرناک، دندان برای محو و اعدام افراد ایرانی تیز کرد. این‌‌ همان بی‌حالی و بی‌علاقگی است که رضاشاه را که حقیقتا فرد نابغه‌ای بود چنان دچار خودخواهی و خودپرستی کرد که تراویدهای مغز خود را از احکام و فرامین الهی بالا‌تر می‌دانست. این‌‌ همان عدم اعتنا به سرنوشت است که دکتر مصدق رجل تاریخی ما را می‌خواهد به وادی وحشتناک دیکتاتوری بکشد.

اگر ما علاقه به سرنوشت خود داشتیم، اگر ما رجال تاریخی خود را که حقا بعضی از آن‌ها بر بیشتر رجال سیاسی عالم تفوق و برتری دارند دوست می‌داشتیم و آن را یک عطیه آسمانی می‌شمردیم، نمی‌گذاشتیم اینگونه ضایع شوند که به جای نفع رسانیدن به ملت خود بصورت یک سیم درنده درآیند و در نتیجه خود را ضایع و رسوا و ما را از داشتن چنین ذخایر گرانبها محروم کند. این‌‌ همان عدم رشد است که ما متوجه و مراقب رجال خود نیستیم و همین که زمام امر را بدست آن‌ها دادیم نه تنها آن‌ها را به حال خود وا می‌گذاریم بلکه با تملق گفتن و زنده‌ باد مرده باد راه انداختن آن‌ها را مغرور و خودخواه و خودپرست بار می‌آوریم که خیال می‌کنند که واقعا نابغه‌اند و عقلشان مافوق عقول و فکرشان بالای افکار است و مردم باید طوعا و کر‌ها تابع امیال و هوا و هوس‌های آن‌ها شوند و چون مسلم است که غرور آفت رجال است این است که دچار این دشمن خطرناک می‌شود و کارش به آنجا می‌کشد که خود را هلاک و نابود و رسوا می‌کند و جامعه‌اش را منحط و بدبخت!

معروف است که خلیفه ثانی (عمر) روزی بالای منبر گفت اگر من کج رفتم راستم کنید (ان زغت فقومونی) عربی از پای منبر بلند شد و گفت اگر تو راست نشوی با این شمشیر کج راستت می‌کنیم (ان لم تقوم فومناک بالسیف) عمر گفت خدا را شکر که هنوز در این امت کسانی هستند که متوجه و مراقب اعمال اولیای امور خود می‌باشند. آری اسلام پیروان خود را چنین بار می‌آورد که با شمشیر کشیده مراقب زمامداران خود باشند تا اگر کج رفتند آن را به راه راست وادار کنند و در نتیجه هم زمامدارانشان آن همه افتخارات تاریخی نصیبشان گشت و هم امت اسلام از برکات وجود آن‌ها برخوردار شد، ولی بدبخت ملت ما که از روح اسلام بی‌اطلاع است که سیاست را از دیانت جدا می‌داند هرگز به آن سعادت نخواهد رسید.

در نتیجه باید شاه عباسمان چنان و نادرشاهمان چنین شود، رضاشاه با آن اراده و قدرت باعث بدبختی و قوام‌السلطنه با آن کیاست و سیاست موجب رسوایی و ندامت گردد.

اکنون نوبت به دکتر مصدق رسیده، هیچ ایرانی تردید ندارد که اعمال دکتر مصدق از ملی نمودن نفت و راندن انگلیس از این مملکت و دفاع‌های او در شورای امنیت و دیوان لاهه موجب افتخار این کشور است ولی متاسفانه اخیرا رویه‌ای پیش گرفته که می‌ترسیم باز تاریخ مکرر شده و به‌‌ همان ندامت و تاسفی دچار شویم که درباره رجال تاریخی فوق‌الذکر خود دچار شدیم.

خدا را‌ ای ملت ایران نگذارید این مرد اگر خدای ناکرده دچار غرور و خودخواهی شده خود را ضایع کند و باز کشور ایران را از یک رجل بزرگ تاریخی محروم نماید، مراقب اعمال او باشید و بی‌جهت زنده باد و مرده باد راه نیندازید که او را دچار غرور بیجا و خودخواهی و خودپرستی کنید که تصور کند باید همه چیز تنها او باشد. شاه، مجلس، قانون، دولت هم در یک فرد مجتمع شود زیرا می‌ترسیم با این کیفیت خود را ضایع و ملت ما را برای چندمین بار از یک رجل بزرگ تاریخی محروم کند. او را محدود به قانون کنید (البته قانون الهی) و بوی بفهمانید که با تمام درایت و کیاست یک نفر بشر غیرمعصوم است و ممکن است دچار اشتباهات و خطا شود و بشر البته وقتی معصوم نشد و زنده باد و مرده باد و تملق شنید غرور و خودخواهی او را از جا در می‌برد.

ما از ‌نیت مخالفین دولت خبری نداریم و نمی‌دانیم این کلمه حق را برای اراده باطل می‌گویند یا خواستشان حق است اما حرفشان حسابی است. به یک نفر نمی‌توان همه گونه اختیارات داد و دستش را برای هر کاری بدون چون و چرا باز گذاشت مگر معصوم باشد و شکی نیست که دکتر مصدق معصوم نیست و ممکن است دچار اغراض و امراض شخصی شود. پس باید با دقت و احتیاط مراقب اعمال او شد.

ح. ق


* تاریخ ایرانی در شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرمقاله‌ها و یادداشت‌های مهم نشریات موافق و مخالف دکتر محمد مصدق را برای آشنایی بیشتر با نظرات هر دو طیف در آن برهه تاریخی، منتشر می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست: