۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

پیراهنی که ‌آید از او بوی یوسفم- قسمت پنجم
محمدرضا روحانی




دیدیم که مسئول شورای ملی مقاومت ایران و جانشین ... به جای پاسخ‌گویی به استعفانامه‌ای که بر اساس قانون و رویه خطاب به آن‌ها نوشته شده بود به یک لشکرکشی بی‌سابقه دست زدند. با همه امکانات مقابله و معارضه خصمانه‌ای را به دو مستعفی تحمیل کردند. روشن است که ما یک هزارم امکانات ایشان را نداشته و نداریم، طوماری را ۴۸ ساعته با بیش از پانصد امضا فراهم کردند. با این هدف که از دو مستعفی زهرچشم بگیرند. به اعضای شورا بهمانند که «خروج از جبهه خلق» برای آن‌ها گران تمام می‌شود.
«رسیدگی به استعفا» فضیحت ‌آشکار و شتابزده‌ای بود که سابقه نداشت. آنان هنوز که بیش از پنج ماه از استعفا گذشته جرأت چاپ متن آن را ندارند. اما آن «رسیدگی انقلابی» برای ایجاد وحشت را کافی ندانستند. حملات در تلویزیون، تظاهرات سالانه بزرگ، در ده‌ها رسانه، روزنامه‌های الکترونیکی گوناگون، صدها جلسه، راهپیمایی‌ها، نشست‌ها، کال‌کنفرانس‌‌ها، فیسبوک، انجمن‌ها و تحصن‌ها، اعتصاب غذاها و کنوانسیون‌ها‌ ادامه یافت و ادامه دارد. با کمال ادب و فروتنی آنان را از ارتکاب این رفتار ظالمانه نهی کردیم.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-53130.html
اما نیاز فوری آنان برای غوغاسالاری مهم‌تر از رفتار بخردانه و منطقی بود. ظرف ۲۰ روز حجم حکم رسدگی مفتضحانه‌ اولیه را به ۲۰ برابر رساندند.
ده روز بعد از استعفا، هنگامی که در ۲۵ خرداد به لیبرتی حمله شد. در مقاله‌ی «ایهاالناس لیبرتی زندان نیست کشتارگاه است» من خطرات غیرقابل جبران را گوشزد کردم.
جواب قبلاً‌ حاضر شده بود. مقاله‌ای تحت عنوان «‌استعفای دو نفر و حمله به لیبرتی» را تهیه کرده و به امضای کسی رساندند که نمی‌تواند آن را از رو بخواند، تا چه رسد به نوشتن.
می‌خواهند ما را مسبب معرفی کنند. آن دو حکم غیابی که با مشارکت بیش از پانصد نفر «قاضی» پراکنده در پنج قاره جهان فراهم شده در نوع خود بی‌نظیر است. رسیدگی فوری غیابی، با عدم حضور متهم، بدون ابلاغ شکایت، عدم استماع دفاع و بالاخره بدون مشاوره مستشاران صادر شد. و اجرای مفاد آن بدون ابلاغ به دو محکوم قطعی شده است. چه کسی این فیل را هوا کرده است؟‌ کی بود کی بود من نبودم. کارگردان اصلی غایب است. دیگران را پیش می‌فرستد تا با غوغاسالاری از زحمت معاف شود.
داوری یک حقوقدان
یکی از همکلاسی‌های آقای مسعود رجوی، آقای بهروز ستوده مانند ایشان حقوق خوانده است. جالب است بدانیم پدران و برادران این دو همکلاسی هم حقوقدان بودند. ایشان نوشته‌اند که آقای رجوی در دانشکده شاگرد اول بوده است.
سؤال مشخص من از این شاگرد اول که در یک خانواده فرهیخته و اهل حقوق تربیت شده‌اند آنست که احکام دوگانه‌ای که به امر ایشان تهیه شده است را با احکام محکومیت خود و شهدای بنیانگزار سازمان در بیدادگاه‌های نظامی شاه مقایسه کنند. داوری کنند که کدامیک از حیث شکل رسیدگی و محتوا ظالمانه تر است؟ در کدام یک از دادگاه‌های صحرایی، فوق‌العاده نظامی و جنگی، چنین کرده‌‌اند؟  که «برای رسیدگی» نه شاکی معلوم باشد نه طرف دعوی حضور پیدا کند. نه قضات صادر‌کننده‌ی احکام امکان مشاوره را داشته باشند. این چه افتضاحی است که به نام «رسیدگی» به بار آورده‌اید؟ دست بکشید. یادتان هست که ما شما را به «ترک رفتار و اعمال ظالمانه فرا... » خواندیم؟ حال جز ایجاد نفرت و انفعال چه دستاوردی داشته‌اید؟
این «عدالتخانه» را خوشبختانه نه در مسند قدرت، بلکه در ایام سیاه غربت و تبعید، علیه همرزمانی قدیمی برپا کرده‌اند. این پشت پازدن آشکار به خاطره شکوهمند ده‌ها هزار شهید و صدها هزار زندانی سیاسی، زنان و مردانی که همه چیز را فدای آزادی و عدالت کرده‌اند، نیست؟ این اعمال چه نام دارد؟‌
فرامین شفاهی در جبهه خلق
واکنش‌های همه‌جانبه، هیستریک، شتابزده، سرشار از نفرت و  خشونت، تمام آن‌هایی که نیازمند «رهبر عقیدتی» هستند را به صف کرد. «شخصیت‌«‌های سرشناس و ناشناس با تیغ تیز دشنام و دشمنی هرچه توانستند از تهمت، بهتان، توهین را حواله‌ی دو مستعفی کردند. تا حق‌‌مان را کف دستمان بگذراند. شایعات مزورانه و اخبار گمراه‌کننده را برای تجاوز به حقوق و حیثیت انسانی ما به کار گرفتند. قلم‌کشان کف بر لب ادیبانه و یا بی‌ادبانه، با بی‌رحمی کم‌نظیری همه‌ی مرزهای وقاحت و دنائت را درنوردیدند. در این طریق خدمتگزاری از یکدیگر سبقت جسته و می‌جویند. می‌دانید چرا؟ چون استعفا داده‌‌ایم، آن هم بی اجازه و قرار و مدار.
تحلیل شرایط اسف‌بار اشرف و لیبرتی، پیش‌بینی خطراتی که ساکنین آن دو محل را تهدید می‌کند نیازی به نبوغ ندارد. ما دو روز قبل از کشتار اشرف فراخوان و هشدار دادیم. آرزو کردیم که برای حفظ حق حیات هموطنان پناهنده‌مان همت کنیم. در این مورد با کنارنهادن اختلافات، دوری و نزدیکی سیاسی بلوغ اخلاقی و ملی خود را به نمایش بگذاریم.
اما دریغ و درد. گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‌ی من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. آنان حتی سوگواری تلخ و همدردی جانگداز ما را اشک تمساح خواندند. چرا که آرزو کرده بودیم همگی «به‌ کشورهای امن منتقل شوند.»
بعد از این جنایت فیلمی از مذاکرات پنهانی آقای مسعود رجوی با اهالی اشرف پخش شد. آن‌جا بود که دیدم ایشان در پاسخ به سؤالی از خیانت آن‌هایی که با استعفا «از جبهه خلق خارج شده‌اند» سخن می‌گویند. حال بخوبی معلوم شد که فرمول بندی خائن و خیانت، خنجر از پشت زدن و بالاخره «جبهه خلق» از کجا صادر شده است. می‌بینید که مالک‌الرقاب ابدی جبهه خلق استعفای ما را در آسمان قاپید تا آن را برای مصیبت‌‌هایی که خود آفریده سپر بلا کند.
راستی اگر افاضه می‌فرمودند که حضور این دو مستعفی در مقاومت، آمریکایی‌ها، ملل متحد، خامنه‌ای و مالکی را می‌ترساند و چون رفتند مانع برداشته شد. آن وقت باز هم همان لشکر قلم‌کشان ما را با این بهانه به صلابه‌ نمی‌کشیدند؟ راستی جنایات قبلی علیه ساکنین اشرف و لیبرتی پیش از استعفای ما را چگونه توجیه می‌کنند؟‌
تیرانداز
ناجوانمردانه‌ترین بخش این حرکات شنیع، تهمت و بهتان و دروغ پردازی نیست. سوء استفاده ابزاری از جنایات آشکار خامنه‌ای – مالکی در کشتار پناهندگان بی‌دفاع و مأمور محافظت اموال در اشرف است برای نعل وارونه زدن و رد‌گم کردن. پشت این شهیدان مظلوم سنگر می‌گیرند تا استعفای ما را «جاده صاف کن کشتار» بخوانند. می‌خواهند سمت و سوی خشم عمیق و اندوه بی‌پایان همه سوگواران، بازماندگان، همسران، فرزندان، همرزمان و هموطنان سوگوار را به سوی ما برگردانند تا هم ما را ترسانده و محکوم به سکوت کنند و هم با این فرافکنی‌ها خود را از پاسخگویی به مسئولیت‌های ناشی از سیاستگزاری‌های «رهبر عقیدتی» شانه خالی کنند. همه تیراندازان و مأموران آن رهبر باید بدانند که گفته‌ایم باز هم می‌گوئیم «بدانید مخاطب ما منحصراً مسئول شورا یا جانشین ایشان می‌باشند»
تیرآوران
این تبلیغات گسترده، همه جانبه و بی وقفه علیه آن مستعفی است که ... صراحتاً تأکید می‌کند «ما در حد توان خویش از حق حیات و آزادی‌های اساسی هموطنان در خانه‌ی خود ساخته شان اشرف و هم‌چنین «لیبرتی» که آشکارا در بازداشت غیرقانونی و بی سلاح در معرض کشتار قرار دارند قاطعانه دفاع می‌کنیم»
تیرآوران باید خاک به چشم مردم بپاشند. چاره‌ دیگری ندارند. شکست‌ها را باید پای دیگران نوشت و از مسئولیت گریخت. خود را در نوشته‌های دیگران قایم کردن، رد گم کردن و سروصدای مظلومت سردادن نمی‌تواند مردم را بفریبد. فتوای قتل دادن هم اثری ندارد. شاید بتوانید صاحب این قلم را خفه کنید اما تیرآور باید بداند که صدای حق‌طلبی ما در این «گنبد دوار بماند» و «تنها صداست که می ماند.»
ترسم از ترکان تیرانداز نیست
طعنه‌ی تیرآورانم می‌کشد
یک ناخنک دوستانه
امروز تمام اسناد حضور سی ساله ما در این مقاومت توسط دست‌اندکاران جمع شده است. مقالات، مصاحبه‌ها، گزارش‌ها، سخنرانی‌ها و پرسش و پاسخ‌ها را گم بگور کرده‌اند. تو گویی که رستم ز مادر نزاد. این تجاوز و سانسور آشکار شعور و خاطرات مردم و به ویژه هواداران مقاومت است. ما بر اساس تعهد انسانی و التزامات شورایی خود عمل کرده‌ایم. هیچ یک از اعضای شورای ملی مقاومت نمی‌تواند مدعی شود بیش از ما دو مستعفی در آکسیون های گوناگونی که در دهساله‌ی گذشته برای دفاع از اشرف در کشورهای مختلف برگزار شده، شرکت داشته است.
اسناد و صورت جلسات شورا و نشست‌های کمیسیون‌ها حکایت دارد که ما همواره و بلاوقفه ضرورت تجدید نظر و بازبینی سیاست‌ها، به ویژه در ارتباط با حضور همرزمان خود در عراق را مطرح کرده‌ایم. آیین‌نامه داخلی شورا در ماده ۴ مقرر می‌دارد که «تصمیمات و مذاکرات شورا تا استقرار دولت موقت در کشور سری است. به استثنا‌ء مطالبی که انتشار آن از جانب مسئول شورا بلامانع اعلام شود.»
علیرغم این تصریح، آقای مهدی سامع نماینده سازمان چریک‌های فدایی خلق در شورا به اسناد سری ناخنک آشکار زده است.
البته این کار صواب، ثواب هم دارد. چون ملزم شده بود علیه ما بنویسد. من در یک جلسه با حضور بسیاری از اعضا و مسئولان شورا به صراحت گفتم....» و خوش زبانی و خدمتگزاری می‌کند. از صندوق اسرار شورا آن‌چه خواسته‌اند به در آورده و عیان کرده است. بدیهی است بدون اجازه از «بالا بالایی‌»‌ها دست به این نوع کارها نمی‌زد. دلیل آن است که مصون از هرگونه تعرضی باقی مانده است.
یک پیشنهاد
وقتی ارباب «جبهه خلق» مستعفی‌ را جزء «خوارج» به حساب آورد. «صحابه خاص» و «انصار رهبر» خیلی عصبانی شدند. من هم آدم پردلی نیستم. مرحوم والده ضمن دعا بارها فرمودند: الهی پیرشی. صدوبیست سال با عزت زندگی کنی. قسمت اول دعای آن بزرگوار مستجاب شد. به سن پیری رسیدم. اما بخش دوم آن هنوز باقی است. یعنی برای اجابت دعای آن مؤمنه مسلمه هنوز باید چهل و هشت سال روی زمین باشم و اکسیژن مصرف کنم. بعد از آن بروم زیر زمین. می‌ترسم خشم انقلابی دست‌اندرکاران مانع جامه عمل پوشیدن دعای مادر شود. بنابر‌این پیشنهاد می‌کنم مقامات عالیه با در نظرگرفتن اختیار مندرج در بخش اخیر ماده ۴ آیین‌نامه داخلی شورا اجازه فرمایند آقای مهدی سامع صورتجلسه کمیسیون‌ها که در سال ۹۰ بعد از اولین حمله‌ جنایتکاران تحت امر خامنه‌ای – مالکی و روز قبل از پایان اعتصای غذای ۳۶ نفر، تشکیل شده بود را  چاپ و منتشر کنند. اظهارات من، دکتر قصیم، آقایان مهدی سامع، محمدعلی شیخی، جلال گنجه‌ای، مهدی ابریشم‌چی و و و نشان می‌‌دهد چه کسانی و با چه استدلالی کار را به فجایع و مصیبت‌های امروز رسانیده‌اند. در آن نشست ما دو مستعفی با فروتنی، ادب و بردباری درخواست بازبینی سیاست‌های رایج را داشتیم. صدور این مجوز خیال همه را راحت می‌:ند. اعضای «جبهه خلق» چهره واقعی خود را به نامحرم ها یعنی اعضای شورا ملی مقاومت، هواداران ، اهالی کشتارگاه لیبرتی و بالاخره خانواده بزرگ مقاومت نشان خواهند داد. دیگر لازم نیست «بالا بالایی‌» ها به تعریض و کنایه حرف بزنند. از سال سرنگونی یا سال سین چهار ماه بیشتر باقی نمانده است. براساس مواعید مکرر استقرار دولت موقت به زودی رخ می‌دهد. آن وقت دسترسی همه به صورتجلسات آزادانه خواهد بود. چه عیبی دارد این یک سند را زودتر چاپ کنند تا فضای آلوده، پاک و پالوده شود. من از همه اعضای شورا، هوداران، اهلی کشتارگاه لیبرتی خواهش می‌کنم که از این درخواست مشروع حمایت کنند و این سند را بخواهند و بخوانند.
دیوار مقدس مقررات و دفاع مشروع
تیرماه گذشته در مصاحبه‌ای با پژواک ایران تأکید کردم که «سخت فرمالیست هستم. هنوز دیوار مقدس مقررات و تعهدات به من اجازه  نداده که به قواعد بازی پشت پا بزنم شاید روزی ناگزیر با توجه به اصل دفاع مشروع تصمیم بگیرم که ازحق خود استفاده کنم. »
آقای کیانوش رشیدی قادی یک مازندرانی خالص که به نظرم فارسی را خوب می‌داند و خوب می‌نویسد در مقاله‌ای بدون تعریف نالازم و تعارف بی‌جا خودداری مرا از فاش‌کردن اسرار به سخره گرفت و آنرا با «بگم‌بگم»‌های احمدی نژاد مقایسه کرد و «آقا بگو، از چه می ترسی، دیگر در شورا نیستی آقای روحانی این یعنی چه که من هنوز همه چیز را نمی‌توانم بگویم چون به امضای خود زیر قرارداد با شورا پایبندم!»
من در پاسخ او به عیب جویی قضات امضا کننده دومین حکم تفضیلی و غیابی اشاره کردم که در صفحه‌ی ۹ بند ۸ پایبندی مرا به حقوق و مقررات دست‌انداخته‌اند. ۵۳۰ نفر داوران «عالیقدر» نوشتند «مخصوصاً آقای روحانی که بی دریغ با رویکردی مقدس از حقوق و مقررات و اصول آن دم می‌زد»
امروز هم با همه فشارها و تهدید‌ها هنوز ترجیح می‌دهم که تسلیم قانون گریزی‌های مدعیان نشوم. مگر آن‌که اصول حقوقی از جمله اصل دفاع مشروع مرا ناگزیر به انتخاب روش دیگری کنند.
بگذریم. امیدورام حمایت اعضای شورا از درخواست مشروع من، درخواست‌های یاران اسیر در لیبرتی و  خواهش هواداران و خیراندیشان مجاهدین، مسئول شورا را متقاعد کند که صورتجلسه مورد درخواست را علنی کنند تا «فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان» حقایق روشن‌تر شود و «سیه روی شود هرکه در او غش باشد»
مسئولین شورا، دست‌اندرکاران، مجاهدین فرصتی باقی نمانده است. شتاب کنید. نترسید. زمان و زمانه عوض شده است. برای نجات یارانتان، خودتان، وفاداری به آرمان ده‌ها هزار شهید والامقام، مصالح عالیه ملت ایران بخود آیید. با روابط شفاف و صادقانه اعتماد سازی کنید. این به نفع همه است و بیش از همه به نفع مسئول شورا.
ادامه دارد.
محمدرضا روحانی
۲۱ آبان ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست: