پشت صحنه ِ داستان ِ« احمدی نژاد و گروگان گیری »
[ ایرج مصداقی]
از
راست به چپ: دو عکس از احمدینژاد در سال ۱۳۵۸، تقی محمدی (که برخی او را
اشتباها احمدی نژاد معرفی میکنند)، گروگان آمریکایی و جعفر ذاکر
می
دانیم که در وزارت خارجه آمریکا جریان قدرتمندی وجود دارد که تقریباً همه
کاره است و خط کنار آمدن با رژیم خمینی را علیرغم رقیب قدرتمندش که اجرای
طرح «خاورمیانه بزرگ» را پیش می برد، دنبال میکند. هنوز کاملاً مشخص نیست
اهداف این دو جناح و دوستانشان در انگلستان، در دولت و در روزنامههای گاردين، فايننشال تايمز، اينديپندنت و ديلي تلگراف و... از طرح و تبلیغ روی عکسی که ادعا میشود احمدینژاد و ... گروگان چشم بسته آمریکائی را در اختیار دارد، چیست؟باید
کمی صبر کرد تا به انگیزه نهائی کسانی که رودرروی مردم بپاخاسته ایران از
پیش از «ایران گیت» تا بعد از «قبرس گیت»، عملاً جانب آخوندها را می گرفتند
و از اطرافیان خاتمی و مشاوران نزدیک او [که رهبران گروگانگیری هم بودند]
هشت سال تمام دلربائی می کردند و حالا این همه شور و فتور می کنند، دقیقاً
چیست؟ مگر نه اینکه در نظر آنان مشارکت در گروگانگیری جرم و مذموم است ؟!
احتیاج
به گفتن ندارد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز در این مورد سنگ تمام
گذاشته و با استناد به همین عکس چپ و راست اطلاعیه می دهد و از نقش پاسدار احمدينژاد در گروگانگيري پرده برمی دارد و مدام اعلام میکند که «احمدينژاد يكي از طراحان اشغال سفارت آمريكا بوده است. (۱) احمدينژاد از ۶ تن از گروگانهاي سابق مكرراً بازجويي نموده و خبرنگار تلويزيون بي بي سي در جريان گروگانگيری با احمدي نژاد بعنوان يكي از مسئولان گروگانگيري مصاحبه كرده است! »
رژیم
کلاش و آب زیر کاه آخوندی اما ، با حوصله سناریوی خودش را پیش می بَرد و
به عمد لِفت اش می دهد و دیدیم که تا قبل از به اصطلاح شهادت حجاریان [ که
گفت بابا اینکه احمدی نژاد نیست ] رسماً پاسخی که می بایست می داد، نداد و
همه را چند روزی در ُخماری گذاشت! عباس عبدی، عمادالدین باقی و ... نیز تقی
محمدی را به خوبی میشناختند. عباس عبدی میتوانست هویت محمدی را در همان
روز اول مشخص کند ولی نکرد.
جنایتکاران
نه تنها بعد از تخالف اولیه، انتظار توافق را می کشند، بلکه با اثبات
اینکه «دیدید اون بابا احمدی نژاد نبود و خیط شدید »، می خواهند نه تنها
احمدی نژاد را مظلوم جلوه دهند، از یک اتهام واقعی که تردید بر نمی دارد [ و
شرح خواهم داد ] نیز تبرئه کنند. اتهامی که از احمدی نژاد به بالا و
بالاترها عبور خواهد کرد و از جمله پای مسائل دادگاه میکونوس را هم به میان
خواهد کشید ...
تمام
تلاش من در بخشی از کتاب «نه زیستن نه مرگ» این بود که به اندازه درک
ناچیز خودم به خوانندگان و نیروهای سیاسی میهنمان توضیح دهم که جناحهای
مختلف رژیم به سان تیغههای قیچی هستند که در عین تضاد ظاهری، در سر بزنگاه
ها با هم وارد عمل می شوند و مجکوم کردن صرف دستهبندی های حکومت به
تنهائی کافی نیست، نباید در دستگاهشان رفت . [ مگر رفته ایم ؟]
در
بسیاری از قسمتهای همان کتاب نیز با رد ادعاهای سادهلوحانهی افراد و
نیروهای سیاسی تلاش کردهام به سهم خود اجازه ندهم رژیم با سوار شدن روی
این دست از سناریوها خر خود را پیش براند و حقیقت را پایمال کرده و با مکر و
حیله دستان جنایتکار خویش را بپوشاند .
***
دانى كه چه گفت زال با رستم ُگرد
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
ديديم بسى ، كه آب سرچشمه خرد
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
هیچکس
نباید مغرور باشد و تصور کند در دام بازیهای رژیم و یا سرویسهای
اطلاعاتی دشمنان مردم نمی افتد. فراموش نکنیم وقتی سعید امامی با اسم اصلی
خود به تقدسی خواننده خط می داد و نوشته و امضایش در روزنامه «ایران زمین»
چاپ می شد ، ماهیت اش به عنوان همه کاره وزارت اطلاعات بر ملا نبود و
بالاترین عنصر اطلاعاتی دشمن و جایگاهش را کسی نمی شناخت !...
بگذریم و به داستان احمدینژاد، گروگانگیری و عکس مربوطه که چون «امداد غیبی» نازل شده برگردیم .
با
کمال تأسف نیروهای ساده انگار اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز، هر از گاهی در
پی تیلههایی که رژیم به میان جمع می اندازد روانه گشته، میدان دار می
شوند .
حضور
و نقش احمدینژاد در سپاه قدس که مأموریت اساسیاش صدور تروریسم، ناامنی و
خشونت در سطح بینالمللی و حذف فیزیکی مخالفان جمهوری اسلامی است، تردید
بردار نیست . این موضوع تا آنجا جدی بود که حتا وزارت اطلاعات رژیم با
انتخاب او به عنوان شهردار تهران مخالف بود(۲) و وزارت کشور از ابلاغ حکم
او طفره میرفت. کار تا آنجا بالا گرفت که بالاخره خاتمی به خاطر فشارهای
وارده به دولتش مداخله کرد و دستور صدور حکم شهرداری او را به وزارت کشور
داد .
اینکه
دست رژیمی که جز سالوس و ریا هویتی ندارد ، رو بشود و رابطه دول اروپائی و
جناحی که در آمریکا هواداریاش را می کند شکرآب گردد،البته کارساز و
نیکوست . بحث اینجا نیست،. بحث بر سر سرمایهگذاری بر سراب است و تبلیغ روی
موردی که به سرعت بطلان آن مشخص میشود و اصل قضیه زیر سؤال میرود. بحث
بر سر این است که چرا ما باید رکب بخوریم و با طناب رژیم توی چاه برویم ؟
اشتباه
نیروهای سیاسی و اپوزیسیون از آنجایی شروع شد که دو سند جعلی [ واقعاً
جعلی ]در ارتباط با احمدینژاد روی اینترنت رفت و بسیاری از دوستان نیز با
ایمیل به هم پاس می دادند .
اوّلی،
عکسی بود که ادعا میشد احمدینژاد دست گروگانی را که چشم بند به چشم داشت
گرفته است. در حالی که فرد مزبور بر خلاف احمدینژاد که قد کوتاهی دارد
قدی نسبتاً بلند دارد. بدون شناخت فرد گروگانگیر هم به روشنی مشخص بود او
که دارای ریش توپی و سبیل کلفت است احمدی نژاد نیست و شباهت ظاهری نیز به
وی ندارد . آیا ما از درک بدیهیاتی به این روشنی نیز عاجزیم؟ ولی مگر
اپوزیسیون پیچیده و کاردان ما که همه چیز و همه کس را از قیف تنگ پیشداوری
های خود عبور می دهد و همه را با چشم عاقل اندر سفیه می بیند ــ به این
ساده ترین مسائل توجهی دارد ؟ آنها اصلاً فکر نمیکنند که چه بسا رژیم و
یا حامیان آن دامی در این میان نهاده باشند و «امداد غیبی» برای رژیم و
رئیس جمهورش در راه باشد.
دوّمی،
مدرک به راستی مسخره ای بود که در آن رسماً فلاحیان مثلاً از وی خواسته
بود به خاطر تبحر در آدمکشی، برای زدن تیرخلاص به اوین مراجعه کند! و عجبا
که این به اصطلاح سند در برخی سایت ها حلوا حلوا می شد!
چشم باز و گوش باز و اين َعمٰی
حيرتم از چشم بندی خدا
البته
به اصطلاح سند مزبور آنقدر آبکی بود که کسی آن را جدی نگرفت . ولی تا
دلتان بخواهد در رابطه با اولی متأسفانه از سوی اپوزیسیون مانور داده شد .
سئوال: آیا رژیم از روز و ساعت اول نمیتوانست موضوع را با ادله کافی رد کند که وی احمدینژاد نیست ؟
البته
که می توانست، ولی برای پیشبرد خط توطئه و ایجاد جنگ روانی که در آن تخصص
دارد چند روزی صبر کرد تا همه موضعگیری کنند و بعد با دلیل و برهان وارد
میدان شود و با نفی آن ضمن رد هرگونه همکاری احمدینژاد با گروگانگیرها اصل
قضیه را که بسیار دردناکتر است و آن هم مشارکت احمدینژاد در آدمکشی و
صدور تروریسم است ماستمالی کند. آنها به این ترتیب قصد دارند دیگر اسناد و
اتهامات واقعی اپوزیسیون علیه خود را نیز از این دست اسناد معرفی کنند.
در
روزهای اول محسن میردامادی، معصومه ابتکار، اصغرزاده، عباس عبدی و... به
میدان آمدند و تنها تأکید کردند که احمدینژاد علیرغم این که از
بنیانگذاران دفتر تحکیم وحدت بوده ولی در گروگانگیری شرکت نداشته و با آن
موافقتی نیز نداشته است. همان روز اول نیز میتوانستند بگویند شخصی که دست
گروگان آمریکایی را گرفته چه کسی است ولی از انجام آن آگاهانه خودداری
کردند و اجازه دادند سناریو همچنان ادامه پیدا کند.
در قدم بعد سعید حجاریان و علی ربیعی دو تن از مهرههای اطلاعاتی رژیم وارد صحنه شدند تا مرحله دوم سناریو را اجرا کنند.
سعید
حجاریان و ارکستر تبلیغاتی رژیم با زیرکی تمام ضمن معرفی «تقی محمدی »کسی
که دست گروگان آمریکایی را گرفته، وی را از عوامل بمبگذاری در نخستوزیری
معرفی کردند که در زندان خودکشی کرد. از آن جایی که سازمان مجاهدین خلق
ایران مسئول بمبگذاری در نخستوزیری معرفی شده است، اگر نه سعید حجاریان ،
ارکستر تبلیغاتی اش به این وسیله میخواهد القاء کند «تقی محمدی» یعنی کسی
که دست گروگان آمریکایی که چشم بند به چشم دارد را گرفته نیز لابد از
نزدیکان سازمان مجاهدین خلق است که به این اتهام دستگیر و به زندان افتاده و
در این راه اعترافاتی داشته و سپس خودکشی کرده است .
من در صفحه ۱۷۱ جلد دوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» [اندوه ققنوس ها ] در باره تقی محمدی نوشته ام .
او
دوست نزدیک سعید حجاریان یکی از مسئولان مهم امنیتی رژیم که در دهه ۶۰ با
نام مستعار سعید مظفری فعالیت میکرد میباشد. رقبای حجاریان گفتهاند، تقی
محمدی با «دكتر وجيهه مرصوصي» همسر سعيدحجاريان از طرف مادر فامیل است .
آن چه این روزها حجاریان، ربیعی، محسن میردامادی و معصومه ابتکار و... در دفاع
از احمدینژاد میگویند دفاع از اصول! و یا دفاع از مظلوم نیست ؟ تأمل من
روی این مسئله از این روست تا نشان دهم عوامل رژیم تا کجا بیپرنسیب و
جنایتکارند که حتا حرمت دوستان و یاران خود را نیز نگاه نمیدارند.
اما داستان چیست ؟
تقی
محمدی بچه نازیآباد و یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است.
سازمانی که حجاریان، بهزاد نبوی، محسنآرمین، مصطفی تاج زاده، محسن امین
زاده، محمدباقر ذوالقدر، احمد توکلی و ... از بنیانگذاران آن بودند.
وی
همچنین یکی از اعضای اولیه دفتر اطلاعات نخست وزیری بود . ریاست این دفتر
در آن دوران با خسرو تهرانی مشاور امنیتی خاتمی بود و سعید حجاریان مسئولیت
بخش خارجی و ضدجاسوسی آن را به عهدهداشت . تقی محمدی یکی از همراهان سعید
حجاریان بود، او و دیگر مهرههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم به خوبی وی را
میشناسند.
تقی
محمدی هیچگاه مخالف رژیم نبود و هیچگاه به جرگه مخالفان رژیم آنگونه که
دستگاههای تبلیغاتی رژیم اینروزها در بوق کردهاند نپیوست.
وی
در سال ۶۴ در حالی دستگیر شد که کاردار دولت جمهوری اسلامی در افغانستان
بود. با توجه به نقش مخرب دولت جمهوری اسلامی در افغانستان و حمایت از نبرد
جنگجویان بنیادگرا علیه دولت نجیبالله، میتوان به نقش حساس وی در رژیم
پی برد.
حامیان
لاجوردی و جریان موتلفه با باز کردن پرونده انفجار نخستوزیری کوشیدند
ضربه کاری به جناح رقیب که آب شان با هم در یک جوی نمی رفت ، وارد کنند .
آنها بحصوص برکناری لاجوردی را از دادستانی انقلاب اسلامی از چشم سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی و حناح رقیب میدیدند که حتی منتظری را هم کوک کرده
اند تا برای این استعفا فشار بیاورد.
یادآوری
کنم که مسعود کشمیری دبیر شورای امنیت ملی و عامل بمب گذاری در دفتر
نخستوزیری یکی از عناصر نفوذی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شمار
میرفت و به این ترتیب به سطوح بالای امنیتی کشور نفوذ کرده بود.
لاجوردی
و اعوان و انصار او به خوبی میدانستند اعضای سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی که فاشیستی ترین باندهای رژیم پس از انقلاب اسلامی را هدایت
میکردند روحشان نیز از موضوع خبر دار نبود ولی برای ضربه زدن به آنها هر
از چند گاهی از پرونده انفجار نخست وزیری استفاده میکردند و از آنان با
صفت « منافقین جدید » یاد می کردند .[ لاجوردی حتی همین را در وصیت نامه اش
هم آورده ]
خلاصه،
در سال ۶۴ ابتدا با دستگیری تقی محمدی شروع کردند و سپس به خسرو تهرانی و
بهزاد نبوی رسیدند. هر دوی آنها مدتی در اوین آب خنک خوردند و عاقبت تقی
محمدی که شدیدا تحت فشار قرار گرفته بود در سلول انفرادی دست به خودکشی زد .
به دنبال این واقعه به دستور خمینی ، پرونده مختومه شد . ضمناً برخی
خودکشی او را در زندان که به دنبال شکنجه های طاقت فرسا [توسط تیم لاجوردی ]
روی داده ، زیر سئوال می برند.
بهر
حال، پس از مرگ تقی محمدی دوستان او در حاکمیت، مجلس ختم بزرگی برای او در
مسجد ارک تهران برپا کردند که بسیاری از مقامات دولتی در آن شرکت کردند.
همین موضوع باعث اعتراض جناح رقیب شد و در روزنامههای خود مطرح کردند که
چرا برای کسی که بر خلاف دستور شرع خودکشی کرده مجلس ختم می گذارید ؟
برگردیم به سخنان حجاریان و اشاره به تقی محمدی
دستگاه
اطلاعاتی رژیم میخواهد در این میان ضمن به در بردن احمدی نژاد، عاملان
انفجار دفتر نخست وزیری را با گروگانگیران آمریکایی مرتبط کند.
گویی
کسانی که برخوردهای غیرانسانی با گروگانهای آمریکایی میکردند همانهایی
هستند که دفتر نخستوزیری را منفجر کردند! به این وسیله خودشان را نیز در
کنار آمریکاییها مظلوم جلوه دهند
در
حالیکه هم تقی محمدی و هم نفر سمت چپ عکس مزبور جعفر ذاکری از جانیان
رژیم بودند که در امور اطلاعاتی و امنیتی دست داشتند و این خود نشاندهنده
مسئولیت رسمی دولت و نهادهای دولتی در پروژه گروگانگیری کارکنان سفارت
آمریکا است.
جعفر
ذاکری (در جلد اول کتاب نه زیستن نه مرگ صفحه ۱۴۹ در باره او توضیح
دادهام) کسی است که به هنگام بازجویی مادرش خانم سکینه محمدی اردهالی
[مادر کاک صالح]که در سال ۶۰ توسط رژیم جنایتپیشه خمینی اعدام شد، حضور
مییافت. چهارتن از برادران او به نامهای محمود، محمدباقر، محمدجواد،
جلال، به خاطر هواداری از مجاهدین خلق هفت سال و خواهرش حوریه ۵ سال در
زندانهای جمهوری اسلامی به سر بردند.
جعفر
ذاکری پس از پیروزی انقلاب مدتی به فعالیت در مرکز اسناد انقلاب اسلامی در
مرکز ساواک سابق در سلطنت آباد پرداخت. در جریان گروگانگیری کارکنان
سفارت آمریکا فعالانه شرکت کرد . وی از نزدیکان سیدحسین موسویتبریزی
دادستان کل انقلاب ( ۶۰-۶۴) و جانشین فرمانده سپاه منطقه یک بود که در سال
۶۳ در جبهه کشته شد.
رژیم
آخوندی می خواهد موضوع عکس احمدینژاد را در جریان گروگانگیری زیر سؤال
ببرد تا دیگر اتهامات را ماست مالی کند. از سوی دیگر برای عقل و هوش بردن
از آمریکاییها مطرح میکنند آن موقع که جو ضدآمریکایی در مملکت همه را
گرفته بود احمدینژاد اینگونه نبود و دشمن اصلی را اتحاد شوروی میپنداشت و
نه آمریکا و با اصل پروژه گروگانگیری نیز مخالف بود. این را
«اصلاحطلب»های دو آتشه میگویند. تازه به جایی رسیدیم که مزدور بی جیره و
مواجب آخوندها ابراهیم یزدی نیز تحت عنوان «نهضت آزادی» موارد مثبتی را در
برنامه احمدی نژاد دیده است. یاد فلسهایی افتادم که سالها پیش آخوندهای
جنایتکار برای حلال اعلام کردن ماهی اوزن برون و استفاده از منافع اقتصادی
با کمک میکروسکوپ روی پوست آن دیده بودند.
درست
در زمانی که موضوع شرکت احمدینژاد در ترور دکتر قاسملو از سوی یکی از
نمایندگان حزب سبزهای اتریش مطرح شد (۳) علی ربیعی بازجوی بیرحم و شقاوت
پیشه سابق رژیم که با نام مستعار عباد فعالیت میکرد [تحت عنوان دکتر علی
ربیعی مشاور خاتمی] در دفاع از احمدینژاد به صحنه آمد و به نفع او شهادت
داد گویی که احمدی نژاد مشغول انجام کارهای عمرانی در غرب کشور، (یکی از
محلهای اصلی فعالیتهای سپاه قدس به خاطر همجواری با عراق) بوده است !
حالا بقیه سناریو را حجاریان اجرا میکند. بیاعتبار کردن مستند و مدلل عکسی که از ابتداء نیز مشخص بود احمدی نژاد نیست.
رژیم [ با دو سر به ظاهر متضاد فیچی اش ! ] می خواهد با بیاعتبار کردن این عکس ، بقیه اتهامات را نیز بیاعتبار کند .
تلاش
تمامی باندهای رژیم در این خلاصه شده احمدینژادی را که با عوامفریبی و
استفاده از سلاح بُرندهی مظلومیت تحت عنوان مدافع محرومان و فقرا و
«جاروکش مردم» به عنوان رئیس جمهور قالب کردهاند در سطح بینالمللی نیز
برای او با استفاده از همان مظلومیت، مشروعیت دست و پا کنند.
اگر اپوزیسیون از روز اول به دنبالجنجالهای ژورنالیستی و منافع لحظهای نرفته بود امروز مسلمّاً بیشتر می توانست برای، منش و جدیت و ... خود اعتبار کسب کند. دنبال منافع زودگذر و لحظهای رفتن وقار و طمانینه یک نیروی انقلابی را می گیرد .امیدوارم اشتباه کنم .
پاورقی :
۱
- در اینجا منظور من بحث بر سر میزان مشارکت امثال وی در جریان
گروگانگیری نیست .با ترفند رژیم و یا استفاده به موقعاش از فرصت به دست
آمده عملاً مشارکت احمدینژاد در گروگانگیری نیز زیر سؤال میرود.
۲-
محمدرضا باهنر از سران جناح راست رژیم پس از انتخاب احمدینژاد به عنوان
رئیس جمهور در مصاحبه با رسانههای رژیم روی آن تأکید کرد و گفت که برای
تحقق پذیرش او به عنوان شهردار خود به نزد وزیر اطلاعات رفته بود و به او
گوشزد می کند آقای احمدی نژاد رئیس جمهور ماست ...، ، ضمناُ حدود یکسال و
نیم پیش ، جناب آقای الله کرم نیز در یک محفل خصوصی گفته بود : «به یاری
آقا امام زمان احمدی نژاد، رئیس جمهور آینده خواهد بود»
۳
- سپاه قدس نقش اساسی در این ترور داشت و جعفر صحرارودی یکی از فرماندهان
بعدی سپاه مزبور در این عملیات زخمی شد که طی یک معامله شرمگینانه توسط
دولت اتریش به رژیم تحویل داده شد)
۴ . بخشی از وصیت نامه لاجوردی :از کتاب شنود اشباح ص۶۳۹
خدايا تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را همانها كهالتقاط به گونه منافقين خلق سرأسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر كرده وهمانا رياكارانه براي رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمي بسيار بزرگ به بزرگيمجمعالاضداد به دست گرفتهاند؛ هم «رجايي» و «باهنر» را ميكشند و هم به سوگشانمينشينند؛ هم با منافقين خلق پيوند تشكيلاتي و سپس...! برقرار ميكنند، هم آنان رادستگير ميكنند... خود را در صف منافقُكشان ميزنند و هم در حوزههاي علميه به فقهو فقاهت روي ميآورند تا مسير فقه را عوض كنند ... به مسئولين گوشزد كردهام.... ولي نميدانم چرا ترتيب اثر ندادهاند؟ «گرچه نسبت به برخي تا اندازهاي ميدانمچرا؟»... به مسئولين بارها گفتهام كه خطر اينان [منافقين انقلاب] به مراتب زيادتراز خطر منافقين خلق است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر