نزنید من جانبازم؛ ۶ ترکش در مغزم دارم!
فردی که حاجی میخواندنش مرا به
زیر کتک گرفت، دست بردار هم نبود، گفتم: رحم کنید، انصاف دهید من جانباز
هستم و ۶ ترکش در مغزم است. به شدت میلرزیدم، تشنگی امانم را بریده بود و
زمان گرداگردم از حرکت ایستاده بود.
یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلب
خوزستان و عضو ستاد استقبال مردمی از رییسجمهور در سفر استانی اخیر، در
نامهای سرگشاده به آقای روحانی گزارش بازداشت خود در جریان سخنرانی ایشان
در مصلی اهواز را تشریح کرده است که متن آن را با اندکی تلخیص میخوانید:
ریاست محترم جمهوری
جناب آقای دکتر روحانی
با اهداء سلام
به استحضار میرساند اینجانب “تورج
سلحشور” از جانبازان جنگ شهر اهواز، عضو انجمنهای حمایتی و از فعالان
مدنی، عضو ستاد جنابعالی در انتخابات ریاست جمهوری که بخشی از هزینههای
ستاد را عهده دار بوده، تلاش کردم با چاپ پوستر و بنر و همچنین فراهم نمودن
سایر مقدمات جهت استقبالی درخور و مناسب شأن حضرتعالی در سفر به کلان شهر
اهواز، رسالت خویش در ستاد مردمی استقبال از رئیس جمهور را به انجام رسانم.
و اینک آنچه شما میبایست تا بدانید: در
ابتدا خاطرنشان میگردد نحوهی ورود مردم شریف اهواز به مصلی نماز جمعه،
دور از شأنی انسانی و موجب تأسفی عمیق بود. ابتدا در گیت ورودی توسط
مأمورینی در چندین مرحله بازرسی شده و هرگونه تصویری از جناب آقای هاشمی
رفسنجانی و آقای خاتمی ضبط میگردید با این توضیح که: اینها ممنوع
التصویرند و احدی حق ِ همراه داشتن این پوسترها را ندارد. شگفت انگیز اما
گذرگاه بعدی بود … در این ورودی مردم را -متأسفانه – نیم خیز نموده و به
صورت زیگ زاگ (ضرب دری ) از روی میلههای داربستی عبور میدادند.
و شرمنده ام از بیان آنچه بر ما گذشت:
گویی بوزینگانی را در پارک وحش به بالا رفتن از میله مشغول میدیدی و این
تصویر از مردمی که ساعتها انتظار، آنان را برای دیدار با رئیس جمهور منتخب
خود بی تاب کرده بود، شایسته نبود. و اما پس از اینها همه و در پی ۳ روز
تلاش و تکاپوی بی وقفه که جهت مهیا نمودن مقدمات استقبال از سر گذرانده
بودیم، تن خسته اما مشتاق وارد مصلی شدیم. ساعت ملاقات عمومی را ۹ صبح
اعلام کرده بودند و تاخیر در پرواز هواپیمای ریاست جمهوری انتظار را طولانی
کرده بود، مرتبأ تماس تلفنی میگرفتم و وضعیت پرواز را به اطلاع اطرافیان
میرساندم.
همین باعث شد عدهی بسیاری قصد کنند
نامهها، عریضهها، درخواستها و شکایتهای مکتوب شان را به من بدهند که به
دست رئیس جمهور برسانم … امتناع نموده و عنوان کردم: رئیس جمهور قول دروغ و
وعدهی بیجا به مردم نمیدهد، قصد فریب ما را ندارد لذا مطابق برنامه و
قانون عمل کرده و در برنامهی ایشان جایی برای پرداخت وجوهات نقدی و
تصمیمهای آنی و دستورهای میلی نیست … این امر موجب درگرفتن بحث و ایراد
تحلیلهای مختلف پیرامون دولت آقای احمدی نژاد و وقایع ۸۸ و بابک زنجانی و
پروندهی سه هزار میلیاردی و سایر گرفتاریهایی که به علت عدم پایبندی به
قانون و استفادهی ابزاری از دین و شعار و شعار و شعار که گریبانشان را رها
نمیکند، شده بود.
این بحثها باعث جلب توجه مامورین در صحن
مصلی شده و مرتباً اقدام به فیلمبرداری و عکاسی نمودند، این عمل مردم را
تهییج کرد، شعار در مورد زندانیان سیاسی و رفع حصر و بعضاً فریاد: عکاس بیا
پایین را به همراه داشت. که من با سکوت نظاره گر این ماجرا بودم. ساعت
۱۱:۵۵ دقیقه بود که مامورین به شکل مهیبی هجوم آوردند، مرا و ۳ نفر دیگر که
یکی از ایشان برادر سه شهید که برادر دیگرشان نمایندهی مجلس است را با
خود بردند.
در حالی که ما را تحت الحفظ به کانکس
نگهبانی برده بودند، آقای موسوی بخشدار و مسئول تامین شهر اهواز پادرمیانی
کردند که: سلحشور و دوستان دیگر را من کاملن میشناسم، آنها را آزاد کنید.
کسی که خود را …. معرفی میکرد و فرماندهی مامورین بود اعلام کرد که
فرماندهی چنین اجازهای نمیدهد. آقای موسوی تصریح کرد: نگران نباشید، با
آقای دهقان معاون امنیتی استاندار و جناب فرماندار اهواز مسئله را حل
مینمایم ولی تاثیری نداشت. اذان ظهر بود، نه اجازهی نماز خواندن به من
دادند و نه آبی برای نوشیدن، و این تشنگی و نیاز به نیایش و آرامش که در
محل اقامهی نماز از آن محروم شده بودم تلخی ِ آن لحظات را صد چندان
میکرد.
بالاخره به وسیلهی تنها آمبولانس موجود
در مصلی که برای مواقع ضروری (شاید موقعیتهایی اینچنین) در بخش ویژه آماده
بود، ما را به ….بردند. پذیرای ما اینجا کشیدههای محکم به صورت و
سیلیهای آبدار به غرورمان بود، الفاظ زشت و رکیک راننده را از زیر کتم که
بر سرم کشیده بودند میشنیدم و تکرار این سخن معنا دار را که: حال روحانی
بیاید و شما را آزاد کند … خود روحانی را هم میآوریم و هیچ غلطی نمیتواند
بکند!! خلاصه پس از نیم ساعت به مقری دیگر رفتیم، ما را با چشم بند از
خودرو پیاده نمودند. گویا انتظار مرا میکشیدند که یکی از آنان گفت: سلحشور
را آوردیم.
فردی که حاجی میخواندنش مرا به زیر کتک
گرفت، دست بردار هم نبود، گفتم: رحم کنید، انصاف دهید من جانباز هستم و ۶
ترکش در مغزم است. به شدت میلرزیدم، تشنگی امانم را بریده بود و زمان
گرداگردم از حرکت ایستاده بود. نمیدانم چقدر گذشت تا بازجویی توسط چند نفر
آغاز شد که چرا بحث و جدل به راه انداختی و موجب تحریک مردم شدی؟ چرا تو
مسئول ستاد استقبال مردمی بودی؟ این پولها را از کجا آوردی؟ چه تعداد
پوستر و بنر چاپ کردی؟ چرا آش دادی؟ داستان توزیع شیر بسته بندی چیست؟ چرا
از فتنه حمایت میکنی؟ و باز جویی و تحقیر و بازجویی و توهین و بازجویی و
تهمت …
گفتم من مسئول ستاد نبودم که در متن
بازجویی نوشتند معاون ستاد، میزان چاپها و هزینهها را اعلام کردم با این
توضیح که استقبال مردمی بوده و من به خاطر علاقهی شخصی چنین کردم همانطور
که دیگر دوستان و ۸۰۰۰ پُرس آش در ۸ ایستگاه صلواتی که توسط پدر خانم و
بستگان دیگر که از متولیان زیارت عاشورای اهواز هستند توزیع گردید و از پخش
شیر بسته بندی – که یکی از ماموران با تشر اعلام موضع کرده بود که: چرا
شیر پخش میکنید وقتی مردم شیر گیرشان نمیآید بخورند – اظهار بی اطلاعی
کردم. پیرامون مسائل ۸۸ اعلام کردم که …. اعتقاد دارم عدم توانمندی و
مدیریت بحران به این موضوع ابعاد بین المللی داد و هزینهای تراشید که
همچنان ادامه دارد و پروندهی آن هنوز در اذهان مردم بسته نشده است.
در خلال بازجویی آب نوشیدم و به اصرار
اجازهی نماز خواندن گرفتم و در پایان بازجویی اعترافی مبنی بر اغتشاش توسط
اینجانب! در مراسم استقبال از ریاست جمهور و حمایت از سران فتنه با کتک و
تهدید اخذ نمودند، از سه جهت عکسم را گرفتند و انگشت نگاری کامل برای تکمیل
پروژهی پرونده سازی انجام دادند. سپس مرا به محلی که شامل ۱۰ الی ۱۵ سلول
بود منتقل کردند. در این مرکز برخورد مامورین با ادب و احترامی فوق العاده
همراه بود و گویی قصد دلجویی داشتند و ساعت ۷ بعدازظهر بود که در
بیابانهای اطراف اهواز، همجوار پادگان شهید مسعودیان رها شدم … از شدت ضعف
و استرس و سرما از هوش رفتم، نمیدانم چقدر شب سیاه تر شده بود که به خود
آمدم، به سوی خانه روان شدم و تا ۲۴ ساعت از شدت آزار روحی و جسمی که بر من
وارد شده بود توان خوردن و خوابیدن نداشتم.
از جناب رئیس جمهور استدعا دارم به
ایدهها و منطق شان که در قالب شعارها و وعدههای انتخاباتی، انتشار حقوق
شهروندی و سخنرانیهای مکرر که در جامعه مطرح میگردد، جامهی عمل پوشانده و
بازداشتگاههای متعدد که توسط…. ایجاد شدهاند را پایان بخشند تا هر
شهروند بتواند در لوای قانون جمهوری اسلامی از حقوق خود دفاع نماید. از
حضرتعالی درخواست دارم شیوهای بنیاد نهید تا در سفرهای استانی نسبت به
شخصیت و کرامت مدعوین و مستقبلین رعایت احترام و ادب صورت گیرد و در نحوهی
پذیرش انسانهایی که به دیدار شما میآیند انسانیت و تکریم هویدا باشد. در
غیر این صورت به مسئولین ستاد استقبال مردمی از شما خاطرنشان گردد که در
معرض خطر بوده و احتمال برخوردهایی شدید توسط برخی نهادهای غیر قانونی و
شبه قانونی وجود دارد.
در انتها مراتب سپاسگذاری خود را از
پیگیریهای به عمل آمده توسط وزیر محترم اطلاعات جناب آقای علوی، مدیرکل
محترم اطلاعات استان جناب آقای امامی، معاونت امنیت استانداری جناب آقای
دهقان، معاونت سیاسی جناب آقای خبیر، جانشین محترم فرماندهی سپاه خوزستان
سردار دانش پژوه، فرمانده محترم نیروی انتظامی خوزستان سردار اسحاقی، مسئول
ستاد استقبال مردمی رئیس جمهور جناب آقای دکتر شریعتی که موجبات رهایی
اینجانب را فراهم آوردند به جا میآورم.
با تشکر تورج سلحشور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر