در آمد
سرمایه داری واقعا موجود که در فاز کنونی جهانی گرایی خود بیش از پیش به یک نظام جهانی حاکم تبدیل شده است, بر اساس هفت اصل در اکناف جهان عمل می کند. اعمال این اصول هفتگانه که امروز از سوی مفسرین ضد نظام به نام اصول "بنیادگرائی بازار آزاد" معروف گشته اند در کشورهای پیرامونی (جنوب) یک نوع سرمایه داری بر پایه ی دولت های کمپرادور به وجود آوردهاست. سیاست های رشد و توسعه ی داخلی در این کشورها نه در خدمت کارگران، زحمتکشان و تهیدستان (99 درصدیهای) آن کشورها بلکه در خدمت بازار صاحبان "انحصارات پنجگانه"("یک درصدیها") در کشورهای امپریالیستی قرار گرفته اند. در نتیجه در کشورهای جنوب به شکرانه رشد سرمایه داری کمپرادور ما شاهد توسعه یی هستیم که نزدیک به چهل سال پیش آندره گاندرفرانک (مارکسیست معروف آلمانی) آن پدیده را "توسعه ی لومپنی" نامگذاری کرد. چگونگی شکلگیری و رشد سرمایه داری کمپرادور و توسعه ی لومپنی منبعث از آن در ایران امروز که در این نوشتار مورد بررسی قرار میگیرد، بدون تردید یکی از نمونه های چشمگیر و بارز این نوع توسعه ی فلاکت باری است که در حال حاضر در اکثر کشورهای در بند پیرامونی (جنوب) بیداد میکند.
در بخش اول این نوشتار بعد از اشاره ی اجمالی به مولفه های پدیده ی توسعه لومپنی در کشورهای در بند پیرامونی، نیم نگاهی به نکات مهم روند تاریخی تبدیل ایران از یک کشور مقتدر و مستقل آسیائی به یک کشور توسعه نیافته ی نیمه مستعمره در طول قرن نوزدهم و نیمه ی اول قرن بیستم (1953 - 1812) می اندازیم. در بخش دوم (و پایانی) این نوشتار چگونگی شکلگیری و رشد سرمایه داری کمپرادور و توسعه ی لومپنی منبعث از آن در شصت سال تاریخ اخیر ایران (از 1953 تا 2013) را مورد بررسی قرار میدهیم.
لازم به یادآوری است که کم و کیف پروسه ی تاریخی تبدیل ایران از یک کشور مقتدر و مستقل آسیائی به یک کشور توسعه نیافته ای پیرامونی در طول قرون هیجدهم و نوزدهم و در نیمه ی اول قرن بیستم توسط پژوهشگرانی چون جان فوران، محمد رضا سوداگر، احمد کسروی، فریدون آدمیت، رابرت لوئی، ابراهیم رزاقی، فرد هالیدی، علی فکرت، احمد اشرف، سهراب بهداد، جهانگیر آموزگار، فرهاد نغمانی و ... در هفتاد سال گذشته از دیدگاه های مختلف بطور جامع و مبسوط مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. هدف نگارنده در این نوشتار بررسی چند و چون پروسه ی فلاکت بار توسعه نیافتگی و تبدیل ایران به یک کشور پیرامونی در بند (جهان سومی) نیست، بلکه هدف عمدتا بررسی چگونگی شکلگیری و رشد سرمایه داری کمپرادور و توسعه ی لومپنی منبعث از آن در عرصه ی شصت سال اخیر ایران است.
مولفه های پدیده ی توسعه ی لومپنی
بررسی اوضاع رو به رشد در ایران کنونی نشان میدهد که مردم بویژه کارگران و دیگر زحمتکشان ایران زمانی می توانند به استقرار یک جامعه ی آزاد و آباد و مستقل نایل آیند که آنها بعد از خلع ید و گسست از مدار نظام جهانی سرمایه خود را از بلای توسعه ی لومپنی منبعث از حاکمیت سرمایه داری کمپرادوری رها سازند. بدون تردید امروز ایران در جاده ی توسعه و رشد افتادهست ولی این پروسه ی رشد و توسعه چیزی به غیر از یک توسعه ی دم بریده و به قول آندره گاندر فرانگ یک توسعه لومپنی و ناموزون نیست. فرانک واژه "توسعه لومپنی" را در دهه های 60 و 70 قرن بیستم به درستی و عمدتا در ارتباط با کشورهای آمریکای لاتین به کار برد. توسعه ی لومپنی در دهه های بعد در بحبوحه ی فاز نوین جهانی گرایی سرمایه (گسترش بازار آزاد نئولیبرالیسم) به شدت در دیگر کشورهای پیرامونی در بند (جنوب) رواج یافت. امروز در ایران به عنوان یک نمونه ی بارز تشدید پروسه ی درماندگی اجتماعی_ معیشتی مردم محصول مدل توسعه یی است که اصول مقرراتی آن از سوی مونوپولی های پنجگانه کشورهای امپریالیستی سه سره ی مرکز (شمال) در طول شصت سال اخیر اعمال گشته اند.
این اصول هفتگانه که از سوی انحصارات پنجگانه و بطور مستقیم و یا غیر مستقیم از سوی اولیگارشی کمپرادور ایران اعمال میگردند، عبارتنداز:
1. اقتصاد باید تحت مدیریت کمپانی های خصوصی باشد. اگر یک نهاد اقتصادی توسط دولت اداره میگردد باید هر چه زودتر مشمول خصوصی سازی گردد (اصول خصوصی سازی).
2. بازار کار باید تحت فرمان قوانین حاکم بر "بازار آزاد" نئولیبرالی سرمایه بوده و هرگونه مقررات در مورد تعیین درصد حداقل مزدها، قوانین مربوط به کار کودکان و ... باید ملغی اعلام گردند (اصل ضد تنظیمات).
3. خدمات عمومی (دولتی) در گستره های آموزش و پرورش، بهداشت و طب، آب رسانی 'الکتریسیته، خانه سازی، ترابری و ارتباطات باید مشمول خصوصی سازی شوند ( تضعیف دولت در گستره ی خدمات عمومی رفاهی = اصل دولت زدایی).
4. وظیفه ی مالی و عمومی دولت فقط باید محدود به تامین نظم عمومی داخلی و دفاع در مقابل خطرات خارجی باشد (اصل میلیتاریزه سازی دولت و تقویت نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و پلیسی آن).
5. مدیریت و مالکیت بانک ها و دیگر نهادها ی مالی باید در کنترل کمپانی های خصوصی بوده و سیاست های دولتی در امور مالی و پولی باید مورد تایید کمپانی های فراملی معروف به "انحصارات پنجگانه" قرار گیرند (اصل ملی زدائیDecentralization).
6. دولت نباید در امور حرکت سرمایه و "فرار" کارخانه ها از کشوری به کشور دیگر دخالت بکند و بر عکس دولت باید قوانین سخت و صعب العبور در مقابل حرکت نیروهای کار تنظیم ساخته و اجرای آنها را در مرزها تامین سازد (اصل جهانی گرایی سرمایه Globalization).
7. این قوانین ششگانه در تمام کشورهای جهان که در جهانی گرایی سرمایه ادغام گشته اند باید حتی از طریق جنگ و اشغال نظامی هم که شده بمورد اجرا گذاشته شوند. در این راستا، سرمایه خصوصی متعلق به "انحصارات پنجگانه" اولیگوپولی های سه سره ی امپریالیستی نباید و ضروری است که در حرکت خود ملزم به رعایت قوانین سرحداتی و مرزی بین ملت - دولت ها (کشورها) باشد (اصل "مقدس" حرکت سرمایه).
دولت های حاکم بر ایران از بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 (نهم اوت 1953) تا کنون بدون استثناء تمام اصول هفت گانه فوق الذکر حاکم بر بازار سرمایه داری در فاز فعلی جهانی گرایی را کم و بیش پیاده ساخته اند. پی آمد اقتصاد سیاسی و اجتماعی اعمال این اصول تبدیل ایران از یک کشور نیمه مستعمره و توسعه نیافته جهان سومی به یک کشور کمپرادور سرمایه داری با توسعه ی لومپنی (و ناموزون و معیوب) جهان سومی است. به نظر این نگارنده نیم نگاهی به نکات مهم تکامل تاریخی اقتصاد سیاسی ایران و تبدیل تدریجی آن از یک کشور مقتدر و مستقل آسیائی در قرون شانزدهم و هفدهم به یک کشور نیمه مستعمره و توسعه نیافته ی جهان سومی (در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم) نه تنها دانش و درک ما را از چگونگی تبدیل ایران به یک کشور سرمایه داری کومپرادور ناموزون و لاجرم با توسعه ی لومپنی منبعث از آن اعتلا می بخشد، بلکه بررسی جمع بندیها و نتیجه گیری ها از آن دوره ی تاریخی میتوانند درس های غنی و چراغ های روشن در اختیار چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی که برای رهایی از کمپرادوری و توسعه لومپنی خواهان گسست از نظام جهانی سرمایه نیز هستند، قرار دهند.
نکات مهم تاریخ تکامل اقتصاد سیاسی ایران
1. اقتصاد سیاسی ایران قرن ها (تا آخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم میلادی) یک نظام مالک - رعیتی سنتی بود که زمین بویژه منابع آب درآن، نقش عمده در شیوه تولید و ترکیب طبقاتی ایفاءمی کرد. این نظام در عصر قدر قدرتی حاکمیت صفویان (در اواخر قرن شانزدهم واوایل قرن هفدهم میلادی) با ظهور نطفه ها و آغازگران بورژوازی تجاری در گستره های سیاسی، فرهنگی و بویژه اقتصادی موقعیت ممتاز و عموما مسلطی در آن روزگاران کسب کرد. در آن دوره که تحقیقا 200 سال طول کشید، ایران طبق مدارک موجود یکی از قطب های اصلی جذب و ادغام سرمایه در حهان محسوب می گشت. ایجاد واحد های کوچک، متوسط و بزرگ صنعتی و بازرگانی (بویژه در حیطه های منسوجات و بافندگی، منجمله فرش) و وجود روابط متقابل و بهم پیوسته اقتصادی موجود در حوزه "راه ابریشم" باعث پدید آمدن حوزه های صنعتی و بازرگانی در شهرهای بزرگ آن (از تبریز و قزوین در شمال تا کرمان، اصفهان و شیراز در مرکز و جنوب ایران) گشت.
در دوره صفویان که طول آن به متجاوز از دو قرن رسید، اقتصاد ایران اقتصادی متکی بخود بود و بخش های کشاورزی - دهقانی، صنایع (بویژه صنایع دستی و نساجی)، روابط بازرگانی (تجارت و داد و ستد با کشورهای بزرگ آن زمان) و بازار و کاروانسراهای آن با یکدیگر هماهنگ و در مقایسه با اکثر کشورهای آن زمان، منطبق با نیازمندی های کشور ایران بود.
2. همراه با رشد نواحی صنعتی و تجاری در شهرهای بزرگ و ظهور و رشد شهرهای جدید تجاری، نطفه های اصلی بورژوازی تجاری در این دوره شکل گرفت و در دوره عروج صفویه به قله قدر قدرتی نظامی بسرعت رشد یافت. شایان تاکید است که در این دوره، در امور تجارت خارجی امتیازات اعطا شده به نیروهای خارجی بیشتر با دریافت امتیازات متقابل همراه بود. بدون تردید، پویایی اقتصاد ایران و رشد طبیعی و معمولی بورژوارزی نو پای تجاری از بروز پیامدهای منفی امتیازات اعطائی و از در غلطیدن ایران در باتلاق "توسعه نیافتگی" و "پیرامونی شدن" ایران جلوگیری می کرد. غالب شهرهای بزرگ ایران (از جمله تبریز، مشهد، ری و اصفهان) همراه با بنادر واقع در کرانه های خلیج فارس (مثل بندر عباس و ... ) صاحب هزاران و صدها نفوس بوده و در مسیر راه های ترانزیتی و کاروان های "راه ابریشم" قرار داشتند و مناطق کرانه های دریای مدیترانه (فرانسه، هلند و شهرهای صنعتی ایتالیائی نشین و ... ) و اروپای شرقی بویژه روسیه تزاری، را با کشورهای شبه قاره هندوستان، چین و ماچین (مالایا، جزایر هند شرقی و ... ) مربوط می ساختند.
3. بعد از افول و اضمحلال حاکمیت متمرکز صفویه، پیدایش و رسوخ قدرت های استعماری اروپا در کشورهای همجوار ایران همراه با حضور و بر خاستن قدرت های جدید در مرزهای ایران از یک سو و تلاشی ایران متمرکز و شیوع دوباره رژیم ملوک الطوایفی و خانخانی و وقوع جنگ های خانمانسوز ایلاتی و عشیرتی از سوی دیگر، اقتصاد ایران و بورژوازی جوان تجاری آن را (در سالهای 1775- 1750 میلادی) از بازار گسترده و طبیعی خود محروم ساخت. این شرایط ایران را به صحنه قدرت نمائی و عرصه رویاروئی و رقابت نیروهای استعمارگر بویژه امپراطوری انگلستان و تزاریسم روسیه، تبدیل ساخت.
رقابت های خانمانسوز روسیه تزاری و امپراطوری انگلستان معاهداتی به هیئت حاکمه ضعیف و فاسد ایران تحمیل کرد که بر طبق آن ها تولید کنندگان و تجار بورژوازی و نو پای ایران در وضعیت نامساعدی نسبت به رقبای خارجی قرار گرفتند. به طور مثال، بعد از امضای معاهدات تحمیلی گلستان و ترکمن چای بین ایران و روسیه و متعاقبا امضای یک سری معاهدات تحمیلی بین ایران و انگلستان در طول قرن نوزدهم، معافیت سرمایه داران و تجار خارجی از پرداخت 5 در صد مالیات راهداری، علاوه بر ارزانی محصولات خارجی، موجب شد که کالاهای خارجی به تدریج بویژه در نیمه دوم قرن نوزدهم، کالاهای ایرانی را از طریق عمدتا دامپینگ از بازار بیرون رانده و بورژوازی تجاری ایران را با ورشکستگی روبرو سازد. در این دوره بخاطر سرازیر شدن کالاهای خارجی و انتقال ثروت های طبیعی و انسانی (نیروی کار) به خارج از مرزهای ایران، امکانات سرمایه گذاری و رشد بازار برای بورژوازی ایران که عمدتا تجاری بود، محدود شد و تولید بویزه تولید صنایع سنتی و نوپای بومی، نقصان یافت.
4. این انحطاط شتاب آمیز که بعضی از مورخین تاریخ اقتصاد ایران آنرا آغاز پروسه "نیمه مستعمره" شدن و بعضی ها آنرا تبدیل ایران به یک کشور توسعه نیافته "پیرامونی" ، "حاشیه ائی" و یا "نیمه حاشیه ائی" و بعضی دیگر آنرا آغاز جذب و "پیوند" ایران به محور نظام جهانی سرمایه نامیده اند، وقتی تشدید و تثبیت یافت که نیاز دولت و هیئت حاکمه ایران به منابع مالی نیروهای خارجی بویژه انگستان و روسیه افزایش یافت. کشوری که در اواسط قرن شانزدهم (دهه های 1540- 1550 میلادی) مالیات یک شهر بزرگ (تبریز) تقریبا برابر با کل مالیات کشور فرانسه بود، در اواسط قرن نوزدهم بودجه تبریز تا یک دهم بودجه فرانسه آن زمان کاهش یافت. به عبارت دیگر ایران که تا اوایل قرن نوزدهم مازاد بازرگانی داشت، از بعد از دهه های 1840 و 1850 به تدریج تحت فشار استعمارگران با کسری پرداخت ها (تراز بازرگانی) روبرو شد. در این دوره سهم منسوجات در صادرات ایران از 61 به 19 در صد و سهم منسوجات نخی و پشمی از 23 در صد به 1 در صد کل صادرات کاهش یافت. در عوض در این دوره واردات پارچه افزایش سریعی کرد. از مجموع این موارد می توان دریافت کرد که بر سر بازار داخلی و صنعت نساجی ایران و بورژوازی تجاری و بورژوازی صنعتی ایران که در این دوره بسیار کوچک بود، چه آورده شد و ایران چگونه از یک کشور تنومند آسیائی ( بویژه در قرن های شانزده و هفده میلادی) به یک کشور توسعه نیافته پیرامونی در اوایل قرن بیستم تبدیل شد.
5. پروسه "نیمه مستعمره شدن" و یا "توسعه نیافتگی" ایران نه تنها بورژوازی تجاری و صنایع نوپای ایران، بلکه کارگران، صنعتگران شهر و روستاهای کشور را که در این دوره کمتر از 10 در صد کل نیروی کار را در ایران تشکیل می دادند، نیز به فلاکت، بیکاری و در بدری کشید. در حالیکه بخش بازرگانان بزرگ بورژوازی تجاری ایران توانائی آن را داشتند که با خرید اراضی خالصه و نزدیکی به سرمایه داران خارجی خود را نجات داده و هسته های اصلی بورژوازی "کمپرادور" ایران را بوجود آورند، صنعتگران و کارگران و دیگر زحمکشان شهر و روستا با از دست دادن وسایل محقر تولید خود با بیکاری، بی خانمانی و گرانی مزمن روبرو گشته و راه مهاجرت به خارج از مرزهای ایران را در پیش گرفتند.
6. شایان ذکر است که علیرغم این تلاطمات فلاکت بار و اوضاع وانفسای نیمه مستعمرگی و شیوع استبداد، بیکاری و بی خانمانی منبعث از آن اوضاع که نزدیک به صد سال (از آغاز دهه های 1810 تا آغاز جنبش مشروطیت در دهه ی 1900) طول کشید، ما شاهد شکگیری و رشد اندیشه ها، اصلاحات ترقیخواهانه و اقدامات سیاسی و اجتماعی به نفع مردم هستیم که درس آموزی از آنها برای چالشگران ضد نظام ضروری و حائز اهمیت هستند. مدارک و اسناد تاریخی موجود نشان میدهد که در آن دوره صد ساله کشور ایران به یکی از پیشگامان نادر در شکگیری و بسط مدرنیزه سازی همراه با اشاعه ی اندیشه های تجدد طلبی (مدرنیته) از یک سو و مقاومت و مبارزه علیه تهاجم و نفوذ نیروهای مقتدر استعمارگر از سوی دیگر در خطه ی بزرگ و ژئوپولیتیکی خاورمیانه- اقیانوس هند در آغاز قرن بیستم تبدیل گشت. پیشینه و ریشه های این اقدامات و مقاومت ها به مجموعه اصلاحات مثلث فراهانی_ امیرکبیر _سپهسالار در طول قرن نوزدهم می رسد. با اینکه این اصلاحات و رهبران بر آمده از آنها بعد از مدتی مورد سرکوب و خشم دربار قاجار و نیروهای استعمارگر انگلستان و روسیه تزاری قرار گرفته و از نفس افتادند ولی پیآمدهای تاریخ ساز تجدد طلبی ها و مدرنیزه سازی به موازات مقاومت مردم در مقابل استعمارگران کهن به تدریج شرایط عینی و فاکتورهای ذهنی را در ایران برای بروز و رشد جنبش و انقلاب مشروطیت در سالهای آغازین قرن بیستم آماده ساخت.
7. انقلاب مشروطیت با ترویج و تبلیغ و پیشبرد مبارزات ضد استبدادی علیه حاکمین قاجار از یک سو و مقاومت های متنوع مسالمت آمیز پارلمانی و مسلحانه توده ای علیه نیروهای امپریالیستی روسیه تزاری و امپراطوری بریتانیا از سوی دیگر- که به قول و روایت کسروی هیجده سال ( از 1904 تا 1921) طول کشید_ به پیش برده شد. این انقلاب در تکامل روند مدرن ادغام خلقهای متنوع ساکن ایران در درون یک ملت _دولت واحد و مشخص که علائم اش در طول نیمه دوم قرن نوزدهم در اصلاحات فراهانی، امیرکبیر و سپهسالار جرقه زده بودند، یک گام کیفی و تاریخساز در تاریخ معاصر ایران بود. با اینکه با وقوع انقلاب مشروطیت در سال های 1905- 1911 این امید در دل ها دمید که ایران فرصت تاریخی پیدا کرده که با استخراج و صدور نفت در سال 1908 از یک سو و استقرار حاکمیت ملی و دموکراسی از سوی دیگر بتواند خود را از محور فلاکت بار توسعه نیافتگی و وابستگی رها سازد، ولی شکست انقلاب، اشغال ایران توسط نیروهای نظامی انگلستان و روسیه تزاری در سال های جنگ جهانی اول دوباره ایران را در مسیر روند توسعه نیافتگی و وابستگی قرار داد.
8. روند گسترش ناموزون سرمایه داری در مسیر توسعه نیافتگی با تسخیر قدرت سیاسی توسط رضا شاه پهلوی در سال 1921 تسریع یافت. بدون تردید حکومت" بورژوا - ملاک" رضا شاه در طول بیست سال جامعه ایران را با گسترش مناسبات سرمایه داری بیسابقه، بویژه در شهرهای ایران،" اروپائی ماَب" کردن ظاهری (کشف حجاب، رواج لباس و کلاه متحد الشکل اروپائی)، ایجاد بخش دولتی در اقتصاد، رشد برخی رشته های صنایع (بویژه نساجی، سیمان و قند)، ایجاد دانشگاه تهران و کشیدن خط سرتاسری راه آهن دچار تحول ساخت. کشور ایران در دوره ده سال آخر حکومت رضا شاه، شاهد پیشرفت های صنعتی شد. در این سال ها برخی موسسات مالی و واحد های صنعتی در بخش دولتی احداث گشت. ساختمان راه آهن سرتاسری ایران پایان یافت و راههای شوسه بوجود آمدند و نیز در همین سال ها بود که در بخش خصوصی فعالیت های صنعتی عمرانی در جهت ایجاد واحدهای تولید ماشینی، احداث مدارس، دانشگاه و سینما ها و تئاترها دنبال گردید. در پرتو این شرایط طبیعتا بورژوازی صنعتی ایران از یک سو و تعداد کارگران صنعتی از سوی دیگر در این دوره رشد کرده و تعدادشان افزایش یافت.
9. ولی آنچه که ماهیت واقعی این تحولات را تشکیل می داد عبارت بود از سیر و حرکت ایران در جاده پیوند بیشتر به مدار نظام جهانی سرمایه و تسریع بیش از بیش پروسه گسترش مناسبات سرمایه داری ناموزون و توسعه نیافته منبعث از آن. به کلامی دیگر، رژیم رضا شاه با تمدید امتیاز قرار داد شرکت نفت ایران و انگلیس در اوایل دهه 1310 و انعقاد قرار داد سعد آباد در اواسط دهه 1310 باز کردن درهای ایران به سوی فعالیت های کشورهای امپریالیستی، انگلستان در دهه 1300 و سپس آلمان نازی در دهه 1310 و بالاخره با "نقض صریح بی طرفی" در آغاز جنگ جهانی دوم نقش تامین منافع نیروهای خارجی را ایفا کرده و شرایط را برای اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین آماده ساخت.
10. شایان توجه و باعث خوشنودیست که تثبیت هویت تعلق به یک ملت - دولت و تمایل به تجدد طلبی که هر دو ارثیه های درخشان تاریخ هیجده ساله ی انقلاب مشروطیت بودند' در بین ایرانیان بقدری گسترده و فراگیر بود که حتی استبداد بیست ساله رضا شاه پهلوی و وابستگی اش به انگلستان و سپس به آلمان هیتلری، نتوانست خدشه جدی در پایه های اساسی آن ارثیه ها به وجود آورد. بطوری که با پایان جنگ جهانی دوم دوباره ایران مثل آغاز قرن بیستم بزودی در صف اولین پیشگامان جنبش های رهائیبخش ملی و سوسیالیستی قرار گرفت. توضیح اینکه در تابستان سال 1952 (بعد از پیروزی مردم ایران در قیام تاریخی سی تیر 1331) ایران از یک سو از پیشتازان اولیه جنبش های رهائیبخش ملی در کشورهای در بند پیرامونی بود که یک قدرت امپریالیستی (بریتانیای کبیر) را با ملی کردن صنایع نفت با موفقیت به چالش طلبیده بود و از سوی دیگر آزادیهای دموکراتیک را به مقدار قابل توجهی در سراسر ایران منجمله در ایالت متعلق به ملیت های ایرانی غیر فارس گسترش و رونق داده بود.
11. این یک واقعیت است که بعد از خلع و تبعید رضا شاه و آغاز یک دوره نسبتا دموکراتیک، مردم ایران تحت رهبری دکتر مصدق تلاش کردند که کشور خود را طی یک گسست از مدار نظام جهانی سرمایه (عمدتا از حوزه نفوذ امپراطوری انگلستان) رها سازند. ولی کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 به تلاش مردم در جهت گسست ایران از مدار نظام جهانی سرمایه و استقرار و تحکیم حاکمیت ملی خاتمه داده و ایران را دوباره به مدار نظام جهانی این بار به سرکردگی آمریکا متصل ساخت. در این دوره ی جدید که نزدیک به شصت سال (از 1953 تا کنون) طول کشید (و هنوز هم ادامه دارد) دولتمردان ایرانی چه در دوره ی رژیم پهلوی دوم و چه در دوره ی رژیم جمهوری اسلامی با قبول اصول هفت گانه ی حاکم بر بازار سرمایه داری در فاز فعلی جهانی گرایی کشور ایران را به تدریج از یک کشور نیمه مستعمره و توسعه نیافته ی جهان سومی به یک کشور سرمایه داری کمپرادور با توسعه ی لومپنی منبعث از آن تبدیل ساختند.
در بخش دوم (و پایانی) این نوشتار بعد از بررسی چگونگی گسترش پروسه های توسعه ی لومپنی در شصت سال گذشته ی ایران به تجزیه و تحلیل ویژگی ها و پی آمدهای این پروسه در اقتصاد سیاسی جامعه ایران کنونی خواهیم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر