۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

علی اشرف فتحی: درباره وقایع زمستان سال ۵۶ قم و تبریز که از عوامل اصلی اوج‌گیری اعتراضات و پیروزی انقلاب سال ۵۷ شد،

علی اشرف فتحی: درباره وقایع زمستان سال ۵۶ قم و تبریز که از عوامل اصلی اوج‌گیری اعتراضات و پیروزی انقلاب سال ۵۷ شد، کم و بیش سخن گفته شده است، اما از حواشی این دو فاجعه خونین که به ویژه در بهار ۵۷ در قالب تلاش‌های مضحک و بی‌سرانجام حکومت پهلوی برای تحت‌الشعاع قرار دادن و لوث کردن این دو واقعه ناگوار جلوه پیدا کرد، کمتر سخن گفته شده است.

از خشم شاهانه تا خشم مردمی

چند سال بعد، احسان نراقی در زندان جمهوری اسلامی از یکی از مقامات ارشد ساواک شنید که شاه پس از خواندن این نامه که از طریق نعمت‌الله نصیری رئیس بدنام ساواک در اختیار وی قرار گرفته بود، خشمگین شده و می‌گوید که «دیگر باید جنگ با روحانیون و به ویژه خمینی را علنی کرد.» (۲) به گفته نراقی، شاه دستور انتشار مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه امام خمینی را صادر می‌کند و در متنی که به رؤیت شاه می‌رسد، موقعیت خانوادگی و حوزوی امام خمینی با عبارات و جملات توهین‌آمیزی زیر سؤال می‌رود و این مقاله با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ (روز کشف حجاب) در روزنامه اطلاعات منتشر می‌شود. انتشار مقاله با واکنش سریع روحانیون و مردم قم روبه‌رو شده و تجمعات اعتراض‌آمیزی در خانه برخی علمای قم شکل گرفت. هنگامی که حدود پنج هزار نفر از روحانیون و مردم قم از خانه آیت‌الله نوری همدانی در خیابان صفائیه قم به سمت خانه آیت‌الله مشکینی در خیابان خاک‌فرج می‌رفته‌ و شعارهایی سرمی‌دادند، مقابل کلانتری چهارراه بیمارستان مورد حمله مأموران قرار گرفته و درگیری آغاز می‌شود. در درگیری‌های خونین این روز قم ۵ نفر به شهادت می‌رسند و ده‌ها تن زخمی می‌شوند. (۳) البته سرهنگ غلامرضا نجاتی تعداد شهدای ۱۹ دی را ۱۴ نفر روایت کرده است. (۴) دفتر حزب حکومتی «رستاخیز» در جریان درگیری‌های ۱۹ دی مورد حمله مردم قرار می‌گیرد و مأمورین نیز مدرسه علمیه  بروجردی (معروف به مدرسه خان) را مورد حمله قرار می‌دهند.
ابعاد فاجعه ۱۹ دی به حدی بود که مرجع تقلید محتاط، میانه‌رو و محافظه‌کاری چون مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری سخنرانی بسیار تندی علیه عوامل کشتار مردم قم ایراد می‌کند و به حکومت هشدار می‌دهد که در صورت نادیده گرفتن اعتراضات علما و مردم، روش خود را تغییر خواهد داد. (۵)
حضور مراجع تقلید ارشد قم در تشییع جنازه مرحوم آیت‌الله زاهدی قمی. حضرات مرعشی نجفی، شریعتمداری و گلپایگانی در بهار ۱۳۵۷
روز چهلم شهدای قم (۲۹ بهمن ۵۶) از طرف مراجع تقلید قم ( گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی) عزای عمومی اعلام شده و مراسم‌هایی در شهرهای مختلف برگزار می‌شود. در شهر تبریز اعلامیه‌های شریعتمداری به عنوان مرجع تقلید محبوب آذری‌زبان‌ها در نقاط مختلف شهر به دیوارها چسبانده می‌شود. سرگرد ‌حق‌شناس رئیس کلانتری منطقه‌ای که مسجد میرزا یوسف مجتهد در آن قرار داشته، اقدام به پاره کردن اعلامیه آیت‌الله شریعتمداری و تهدید کسانی می‌کند که مشغول خواندن اعلامیه بر روی دیوار مسجد بوده‌اند. جوانی به نام محمد تجلّا به این اقدام اعتراض می‌کند و با افزایش تنش، وی هدف گلوله رییس کلانتری قرار گرفته و شهید می‌شود. (۶) شهادت این جوان منجر به شعله‌ور شدن آتش خشم مردم تبریز شده و شهر به مدت چند روز دچار آشوب می‌شود. دفتر حزب رستاخیز، مراکز وابسته به بهائی‌ها، مشروب‌فروشی‌ها، سینماها و بانک‌ها مورد حمله معترضین قرار می‌گیرد و دست‌کم ۱۳ نفر از معترضین به شهادت می‌رسند. (۷)‌ روزنامه کیهان خبر از کشته شدن شش تا نه نفر از معترضین تبریزی می‌دهد. (۸) صدها تن نیز زخمی می‌شوند و جنایتی به مراتب خونین‌تر از واقعه ۱۹ دی قم شکل می‌گیرد.
حکومت پهلوی در مخمصه بدی قرار گرفته و دستور فوری عزل استاندار آذربایجان شرقی و رییس شهربانی تبریز را صادر می‌کند. با وساطت  شریعتمداری که نزد حکومت، مورد احترام بود عده زیادی از بازداشتی‌های ۲۹ بهمن آزاد می‌شوند و این مرجع تقلید متنفذ تبریزی‌ بیانیه شدیداللحنی صادر می‌کند و می‌گوید: «باید بدانند که فاجعه اسف‌بار تبریز، دنباله طبیعی فاجعه دردناک قم بود. اگر در قضیه دلخراش قم به این حادثه رسیدگی نمی‌شد و عاملین آن به جای تنبیه و محاکمه، تشویق نمی‌شدند شاید حادثه تبریز به این شکل اتفاق نمی‌افتاد. دولت باید قدرت مذهب در این مملکت را تشخیص دهد … و به قانون اساسی عمل نماید … راستی جای بسی تعجب است که مردمی در مقابل خواندن و نشر اعلامیه مرجع دینی خود گرفتار شوند، در صورتی که صدور اعلامیه، حق شرعی و طبیعی و قانونی ما بوده و خواندن و پخش و تکثیر آن نیز از ابتدایی‌ترین حقوق مشروع و طبیعی مردم مسلمان است و اگر صدور آن، تولید مسؤولیتی نماید مسؤول مستقیم آن شخص این‌جانب است.» (۹)
تظاهرات فرمایشی و نمایشی شاهانه؛ پاسخی منفعلانه به تظاهرات گسترده مردمی
در بازی خونین و خشونت‌باری که شاه آغاز کرده بود، اکنون نوبت او بود که واکنش نشان دهد. با عکس‌العملی که روحانیون بار دیگر در قالب نمایش قدرت بسیج مردمی خود نشان داده بودند، شاه تصمیم گرفت مقابله به مثل کند و تظاهراتی در حمایت از خود راه بیاندازد؛ دقیقا همان کاری که دیکتاتورهایی مثل مبارک و قذافی نیز در روزهای پایانی حکومت خود انجام دادند.
طبق گزارش مرحوم حجة‌الاسلام علی دوانی، چند روز پس از سرکوب اعتراضات دی ماه ۵۶ در قم، ده‌ها هزار نفر از اعضای حزب حکومتی رستاخیز، کارمندان ادارات، افسران لباس‌شخصی، مأمورین دولتی و دیگر حامیان حکومت پهلوی که در میان آنها کارمندان اداره آموزش و پرورش تهران نیز حضور داشتند با شعار «جاوید شاه» به سمت حرم حضرت معصومه (س) تظاهرات کرده و در پایان، عده‌ای از آنها که از تهران آورده شده بودند به صرف ناهار مهمان شده و به تجمع خود خاتمه دادند. (۱۰)
روزنامه اطلاعات، ۱۶ فروردین ۱۳۵۷
پس از وقایع قم، گستردگی ابعاد واقعه ۲۹ بهمن تبریز به مثابه شوک سهمگینی بود که حکومت پهلوی را بیش از پیش، متوجه قدرت و جایگاه مردمی روحانیت کرد. این بار شاه تصمیم گرفت قدرت بسیج مردمی خود را در ابعاد وسیع‌تری به رخ روحانیون مخالفش بکشد. به گفته فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا)، شاه شخصا دستور برگزاری تظاهرات حکومتی تبریز در دفاع از حکومت خود را صادر کرد. (۱۱) حزب رستاخیز مأمور شد که مقدمات برگزاری این تظاهرات حکومتی را ترتیب دهد و عبدالمجید مجیدی از مدیران مهم دوره پهلوی دوم به آذربایجان رفت تا برای حضور سران دولتی مقدمه‌چینی کند. وی ابتدا به ارومیه رفت و در سخنانی از مردم خواست که «برای مقابله با آشوب و اغتشاش در کشور قیام کنند.» (۱۲)
روزنامه اطلاعات، ۱۹ فروردین ۱۳۵۷
نخست‌وزیر و برخی وزرا در روز ۲۰ فروردین ۱۳۵۷ (۱۰ روز پس از اربعین شهدای ۲۹ بهمن و در آستانه سیزدهمین سالروز ترور ناموفق شاه) به تبریز رفتند تا به ادعای خود در «اجتماع وسیع و بزرگ مردم تبریز» شرکت کنند. البته این سؤال را هنوز هم می‌شود از جناب دکترجمشید آموزگار به عنوان تنها نخست‌وزیر بازمانده از دوره پهلوی و از مسببین اصلی کشتار مردم قم و تبریز در سال ۵۶ پرسید که اگر این اجتماع، مردمی بود، شما و جناب دکتر مجیدی (که ایشان هم هنوز زنده‌‌اند) چگونه از چند روز قبل، از برگزاری این «اجتماع عظیم و باشکوه مردمی» خبر داشتید و هیأتی را برای کمک به برگزاری آن به آذربایجان روانه کرده بودید؟! اساسا اگر این اجتماع، یک تظاهرات و تجمع مردمی بود، چگونه مطبوعات رسمی کشور یک روز قبل از برگزاری این برنامه نمایشی، از «وسیع و بزرگ بودن اجتماع مردم تبریز» خبر داده‌اند؟! (۱۳) آیا این مطبوعات دولتی از علم غیب یا جفر و رمل و … بهره می‌گرفتند یا از قبل مشخص بوده که چه کسانی قرار است در این برنامه شرکت کنند و چگونه باید بازتاب داده شود؟!
روزنامه اطلاعات، ۱۹ فروردین ۱۳۵۷، صفجه آخر
برخی نیز گزارش داده‌اند که حکومت برای کشاندن توده‌های مردم و مذهبی‌ها به این تظاهرات، در شهرها و روستاهای آذربایجان شایع کردند که قرار است آیت‌الله شریعتمداری نیز در سخنرانی نخست‌وزیر حضور داشته باشد. (۱۴) این شایعه می‌توانست باعث جذب ده‌ها هزار نفر از مقلدین وی به این تجمع شود.
به هر حال تجمع یا تظاهرات ۲۰ فروردین ۵۷ تبریز با حضور جمشید آموزگار نخست‌وزیر و چند تن از وزرای کابینه‌اش در تبریز برگزار شد و روزنامه‌ها ارقامی همچون ده‌ها هزار نفر، سیصد هزار نفر و چهارصد هزار نفر از آمار حضور مردمی! در این برنامه فرمایشی ارائه دادند. (۱۵)خود شاه نیز چند هفته بعد، از شرکت سیصد هزار نفر در این تظاهرات شاهانه خبر داد.(۱۶) همچنین روزنامه‌های حکومتی از برگزاری تجمعات حکومتی مشابه و البته محدودتری در تهران و شهرستان‌ها در روزهای ۱۹ و ۲۰ فروردین ۵۷ خبر دادند. (۱۷)
روزنامه اطلاعات، ۲۰ فروردین ۱۳۵۷
محمود جعفریان قائم مقام حزب رستاخیز و معاون مدیرعامل رادیو تلویزیون ملی ایران در یکی از تجمعات فرمایشی ضمن تفکیک میان عملکرد دولت و جایگاه شاه، تلاش کرد تلویحاً مسؤولیت سرکوب‌ها را متوجه دولت کرده و شاه را بی‌گناه جلوه دهد. وی گفت: «در دموکراسی نظام شاهنشاهی، کوچک‌ترین فرد می‌تواند از عالی‌ترین قدرت یعنی دولت به خانه شاه تظلم ببرد.» (۱۸)
روزنامه اطلاعات، ۲۱ فروردین ۱۳۵۷
نخست‌وزیر نیز در سخنرانی خود در تبریز با خواندن دو بیت نخست غزل «چراغ هدایت» شهریار (۱۹) تلویحاً از قیام ۲۹ بهمن ۵۶ به عنوان «فتنه» یاد کرده و  معترضین تبریزی را افرادی «معدود»، «شرور»، «گمراه» و «فریب‌خورده» نامید که با «تخریب و آتش کشیدن اموال مردم، ماهیت و طینت باطنی خود را نشان دادند.» در اینجا یکی از شرکت‌کنندگان در تظاهرات شاهانه خطاب به آموزگار می‌گوید: «آقای آموزگار! اسم آنها را آذربایجانی نگذارید!» و آموزگار فاتحانه و مغرورانه به وجد آمده و پاسخ می‌دهد: «صحیح است، صحیح است. آنها آشکارا نشان دادند که جز پوچ‌گرایی و هرج و مرج‌طلبی و آشوب‌گری اندیشه‌ای در سر ندارند.» (۲۰) نخست‌وزیر وقت در ادامه با اشاره به اینکه سراسر انقلاب سفید شاه و ملت از روح و جوهر تعالیم عالیه اسلامی الهام گرفته است، از «هزاران نامه و تلگراف و پیام ده‌ها هزار ایرانی وطن‌پرست» خبر داد که خواستار مقابله با «معدودی خرابکار و آشوبگر» شده‌اند. وی سپس با خواندن بخش‌هایی از کتاب «به سوی تمدن بزرگ» محمدرضا شاه گفت:
«سپاس بی‌کران ملت ایران به چنین رهبری با چنین ایمان و اعتقادی. همین ایمان و اعتقاد است که خدای یکتا معجزه‌آسا شاهنشاه ما را در کنف حمایت خود همیشه محفوظ و مصون داشته و رهبری عالی‌قدر ما از همان آغاز از اوان کودکی به همان‌گونه که در کتاب «مأموریت برای وطنم» نگارش فرموده‌اند، به یک گونه روحانی با ائمه اطهار ارتباط داشته‌اند.» (۲۱)
روزنامه اطلاعات، ۲۱ فروردین ۱۳۵۷، صفحه ۲۱
در ادامه این تجمع حکومتی، یکی از روحانیون تبریزی به نام «شیخ میرزا حسین شکوهی» برای سلامتی «شاهنشاه اسلام‌پناه» و «شاهنشاه جهان تشیع» و نیز سلامتی همسر و فرزند و دیگر اعضای «خاندان جلیل سلطنت» دعا کرد و از خداوند خواست که به ملت ایران توفیق دهد که بتوانند به ایران و شاه ایران خدمت کنند. سپس قطعنامه‌ای در هفت بند قرائت شد که در آن، ادعا شده بود مردم آذربایجان «سرباز جانباز شاهنشاه» و «مخالف اخلالگران» هستند و از نخست‌وزیر خواسته شده بود که مفاد قطعنامه این تظاهرات را «به خاک‌پای مبارک اعلی‌حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر معروض دارند.»
روزنامه اطلاعات، ۲۶ فروردین ۱۳۵۷
در عکسی که روزنامه اطلاعات در صفحه نخست روز ۲۱ فروردین ۵۷ منتشر کرده، حضور کارمندان ادارات دولتی کاملا مشهود است. اما این نمایش به ظاهر باشکوه حتی در کوتاه‌مدت نیز به سود حکومت شاه نشد و دامنه تظاهرات معترضین به شهرهای مختلف گسترش داد. شعله‌ورتر شدن اعتراضات خیابانی شاه را برآن داشت که چندین بار در بهار ۵۷ شخصا وارد عمل شده و وعده‌ آزادی سیاسی و مبارزه با فساد را تکرار کند. همچنین وی در یک کنفرانس خبری که در جریان سفر رییس‌جمهور آلمان فدرال برگزار کرده بود، سعی کرد موضع پدرانه و توأم با خونسردی در برابر اعتراضات خیابانی اتخاذ کند. با این حال، در همین کنفرانس خبری هم نتوانست خشم خود را از بازتاب جهانی اعتراضات مردم ایران پنهان کند. وی که انتظار داشت تظاهرات حکومتی و فرمایشی روزهای ۱۹ و ۲۰ فروردین ۵۷ هم مانند قیام مردم شهرهای قم، تبریز و یزد در رسانه‌های خبری جهان منعکس شود، گله‌مندانه خطاب به رسانه‌های خبری جهان گفت:
«اگر سه نفر به مخالفت دست به تظاهراتی بزنند، آن را منتشر می‌کنند، اما اگر صدها هزار نفر از مردم به نفع دولت تظاهرات برپا کنند، هیچ اشاره‌ای به آن نمی‌کنند. وقتی در تبریز چند صد نفر یا چند هزار نفر به خیابان‌ها ریختند، در تمام صفحات روزنامه‌ها منعکس شد، ولی هنگامی که سی‌صد هزار نفر در همین شهر اجتماع برپا کردند، هیچ‌کس توجهی به آن نکرد.» (۲۲)
روزنامه اطلاعات، ۵ اردیبهشت ۱۳۵۷
شاید ذهنیت استبدادی شاه به او اجازه نمی‌داد که تفاوت میان تظاهرات خونین مردم معترض با تظاهرات فرمایشی نیروهای  حامی حکومت را درک کند. همان «سه نفر» یا «چند صد نفر» یا «چند هزار نفر» معترضی که به خیابان می‌آمدند، یقین داشتند که عواقبی همچون زندان و قتل و ضرب و جرح در انتظار آنهاست. طبیعی بود که رسانه‌های خبری جهان، به خیابان آمدن این معترضین را در شرایط پلیسی کشور بیشتر منعکس کنند. در حالی که آن «چند صد هزار نفر»ی که شاه مدعی بود در حمایت از او به خیابان‌ها آمده بودند، از مراحم ملوکانه برخوردار می‌شدند و دست‌کم به قول مرحوم دوانی، به صرف ناهار مهمان می‌شدند (۲۳) و هیچ عقوبت قانونی و غیرقانونی در انتظار آنان نبود. تجمع آنان نیز با حمایت گسترده نظامی و انتظامی برگزار می‌شد.
روزنامه اطلاعات، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۷
دولت آموزگار نیز به تبعیت از شاه خود، طی بیانیه‌ای هشدار داد که در برابر جمعیت ۳۵ میلیونی مردم ایران، این «اقلیت چند هزار نفری» یک «اقلیت ناچیز و ورشکسته سیاسی» هستند. (۲۴) تلاش دولت برای تفکیک میان «میلیون‌ها مدافع شاهنشاه» و «چند هزار آشوبگر مخالف حکومت» در روزهای بعد نیز ادامه یافت و برای خشن جلوه دادن مخالفین، دولت به مردم هشدار داد که قرار است مخالفین اتومبیل‌های شخصی مردم را به آتش بکشند! (۲۵) تلاش برای شکاف انداختن میان بازاریان معترض نیز از دیگر ترفندهای بی‌نتیجه دولت آموزگار در بهار ۵۷ بود. (۲۶)
روزنامه اطلاعات، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۷
ترفندهای حکومت پهلوی برای سرکوبی و خاموشی اعتراضات آن‌قدر نخ‌نما و باورناپذیر بود که سفیر وقت انگلیس در تهران بعدها در خاطرات خود نوشت: «تلاش دولت در مجموع موفقیت‌آمیز نبود. بزرگ‌ترین تظاهرات از این قبیل در تبریز برگزار شد و نخست‌وزیر و اعضای کابینه هم در این تظاهرات حضور یافتند. جمعیت زیادی برای شرکت در این تظاهرات گردآوری شده بود که بیشتر با اتوبوس‌ از شهرها و روستاهای اطراف تبریز به شهر آمده بودند، ولی در میان آنها شور و هیجانی دیده نمی‌شد … این تظاهرات در مجموع واقعه خجسته و خوشایندی نبود.» (۲۷)
روزنامه اطلاعات، ۱۴ خرداد ۱۳۵۷
پاورقی‌ها:
۱-       صحیفه امام، ج ۳، صص ۵ – ۲۵۴
۲-       عمادالدین باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران (مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی‌بی‌سی)،  (تهران: تفکر، ۱۳۷۳)، ص ۲۶۴
۳-       علی شیرخانی، حماسه ۱۹ بهمن ۱۳۵۶ قم (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷)، ص ۱۹
۴-       غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران (تهران: رسا، ۱۳۷۱)، ج۲، ص ۶۷
۵-       علی دوانی، نهضت روحانیون ایران (تهران: بنیاد فرهنگی امام رضا، ۱۳۵۷)، ج۷، صص ۲۸ و ۱۶۹٫ برای اطلاع بیشتر از ابعاد حوزوی واقعه ۱۹ دی قم، گفتگوی من با آقای سید حسین موسوی تبریزی (داماد آیت‌الله نوری همدانی و از مطلعین واقعه ۱۹ دی) را که دی ۱۳۸۸ در هفته‌نامه ایراندخت منتشر شد در اینجا بخوانید.
۶-       همان، ص ۷۳٫
۷-       علی شیرخانی، همان، ص  ۱۵
۸-       روزنامه کیهان، دوم اسفند ۱۳۵۶، ص ۲
۹-       علی دوانی، همان، ص ۹۹
۱۰-   همان، ص ۵۳
۱۱-   فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.ا. مهران (تهران: اطلاعات، ۱۳۷۰)، ص ۲۰
۱۲-   روزنامه اطلاعات، ۱۹ فروردین ۱۳۵۷، صفحات اول و آخر
۱۳-   همان، ۱۶ فروردین ۱۳۵۷، صص اول و ۱۷
۱۴-   فریدون هویدا، همان، پاورقی ص ۲۱
۱۵-   روزنامه اطلاعات، ۲۰ فروردین ۵۷، ص اول. ۲۱ فروردین ۵۷، صص اول و ۲۱
۱۶-   همان، ۵ اردیبهشت ۵۷، صفحه آخر
۱۷-   همان، ۲۰ فروردین ۵۷، ص ۲۱
۱۸-   همان
۱۹-   محمدحسین شهریار، دیوان شهریار (تهران: نگاه، ۱۳۷۷)، ج ۱، ص ۱۲۳٫ آن دو بیت که جمشید آموزگار خواند، این بود:
کنون که فتنه فرارفت، فرصت است ای دوست
بیا که نوبت انس است و الفت است ای دوست
مباز فرصت خو گر فراستی داری
که فتنه منتظر وقت و فرصت است ای دوست
۲۰-   روزنامه اطلاعات، ۲۱ فروردین ۵۷، ص ۲۱
۲۱-   همان
۲۲-   همان، ۵ اردیبهشت ۱۳۵۷، صفحه آخر
۲۳-   علی دوانی، همان، ص ۵۴
۲۴-   روزنامه اطلاعات، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۷، ص ۴
۲۵-   همان، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۷، ص ۴
۲۶-   همان، ۱۴ خرداد ۱۳۵۷، ص آخر
۲۷-   آنتونی پارسونز، ویلیام سولیوان، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی (تهران: نشر علم، ۱۳۷۵)، ص ۳۳۸

هیچ نظری موجود نیست: