مالک ساختمان پلاسکو که بود؟
ساختمان هفده طبقه پلاسکو را نماد ورود تهران به عصر مدرن میدانند. ساختمانی که در در عرض دو سال ساخته شد و در سال ۱۳۴۱ افتتاح شد. این ساختمان ۴۲ متری اسکلت کاملا فلزی داشت و رستورانی در طبقه بالای آن بود و مردم میتوانستند با رفتن به پشت بام آن تهران آن زمان را که چنین ساختمان بلندی نداشت کاملا زیر پای خود ببینند. ساختمانی که اکنون سوخته و فروریخته است.
این ساختمان ۲۹ هزار متر مربع مساحت داشت و معماری داخلی آن، هم در آن زمان و هم در حال حاضر، با دیگر ساختمانهای مشابه تفاوت داشت. اولین ساختمان بلندمرتبه با سازه فلزی و دارای آسانسور بود و در طبقه زیرین آن حوضهایی بزرگ قرار داشت. گفته میشود حبیب القانیان ساختمان را چند ماه پیش از انقلاب فروخته بود اما صحت این موضوع را نمیتوان صد در صد تایید کرد.
سازه فلزی این ساختمان باعث شده بود که برخی برای آن عمر دویست ساله پیشبینی کنند اما این ساختمان بعد از پنجاه و چهار سال فروریخت. اینکه آتش سوزی چقدر به ساختار بنا آسیب زده و باعث فروریختن آن شده روشن نیست؛ اما این ساختمان، گویی کاملا مهندسی و برنامهریزی شده، فقط در خود فروریخت، اگر چنین نشده بود و آوار آن بر ساختمانهای مسکونی اطراف و بر سر سیل جمعیت کنجکاوی میریخت که به طرف این منطقهای تجاری و پرجمعیت روانه شده بود، معلوم نبود تلفات این حادثه به چند نفر میرسید.
پس از انقلاب ساختمان پلاسکو را بنیاد مستضعفان مصادره کرد و بتدریج ساختمان به مرکز تولید، توزیع و فروش پوشاک، هم عمدهفروشی هم خردهفروشی، تبدیل شد.
در این ساختمان ۵۹۰ واحد تولیدی و فروشگاه پوشاک قرار داشت، طبقات پایینتر بیشتر خردهفروشی بود و طبقات بالاتر بیشتر تولیدی و عمدهفروشی. این ساختمان عظیم لولهکشی گاز نداشت و در حالیکه بعنوان تولیدی و فروشگاه پوشاک مملو از مواد قابل اشتعال بود، کارکنان فروشگاه معمولا از بخاریهای برقی یا گازی یا امثال آن برای گرم کردن خود استفاده میکردند.
آرشیتکت این ساختمان نمادین دقیقا روشن نیست که چه کسی بوده است. مالک ساختمان را تقریبا تمام منابع حبیب القانیان، رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران و مالک شرکت پلاسکو، بزرگترین کارخانجات صنایع پلاستیکسازی ایران دانستهاند.
اما شرلی القانیان، برادرزاده حبیب القانیان، به بیبیسی فارسی گفت: "القانیانها هفت برادر بودند. دو نفر از آنها همیشه ساکن نیویورک بودند و پنج برادر ساکن تهران."
خانم القانیان گفت: "سه سال پیش از انقلاب، هر هفت برادر در بیشتر فعالیتهای تجاری خانواده با هم شریک بودند البته هر کدام هم سرمایهگذاری شخصی خود را داشت. بنابراین ساختمانهای پلاسکو و آلومینیوم، نخستین ساختمانهای بلندمرتبه تهران، متعلق به هر هفت برادر بود. طبیعی است که بخصوص در سالهای اول چهار برادر بزرگتر بیشتر تصمیمهای تجاری را میگرفتند و در نتیجه سهم بیشتری از سه برادر جوانتر داشتند که هنوز مشغول تحصیل بودند."
به گفته شرلی القانیان، هفت برادر به ترتیب سن (از بزرگ به کوچک) عبارتند از:
- جان القانیان که همیشه در نیویورک زندگی کرد و در همان شهر درگذشت.
- داود القانیان (پدر شرلی) که در تهران زندگی میکرد و بعد از انقلاب به لندن نقل مکان کرد و در همین شهر درگذشت.
- نورالله القانیان که همیشه در نیویورک زندگی کرد و همانجا درگذشت.
- حبیب القانیان که در ایران زندگی میکرد و کمی بعد از انقلاب اعدام شد.
- نجاتالله القانیان که در تهران زندگی میکرد و بعد از انقلاب به لسآنجلس نقل مکان کرد و در همانجا درگذشت.
- صیون القانیان که در تهران زندگی میکرد و بعد از انقلاب به لسآنجلس نقل مکان کرد و اکنون در همان شهر زندگی میکند.
- عطاالله القانیان که در تهران زندگی میکرد و بعد از انقلاب به لسآنجلس نقل مکان کرد و اکنون در همان شهر زندگی میکند.
ساختمان پلاسکو که بخشی از تاریخ و هویت شهر تهران بود و در منطقهای واقع بود که خود شاهد رویدادهای تاریخی فراوانی بوده (چهارراه استامبول، خیابان جمهوری) دیگر وجود ندارد.
برادران القانیان دو سال بعد از ساختمان پلاسکو، ساختمان آلومینیوم را ساختند که کمارتفاعتر بود (۱۳ طبقه). این ساختمان کمی آنسوتر در نزدیکی پل حافظ قرار دارد و هماکنون مرکز تجاری خرید فروش محصولات صوتی و تصویری است.
پس از انقلاب ایران، این ساختمان هم مصادره و به بنیاد مستضعفان واگذار شد. فروریختن ساختمان پلاسکو و اطلاعاتی که پس از آن درباره کاستیهای ایمنیاش منتشر شد، شاید نیاز به رعایت بیشتر معیارهای ایمنی را درباره ساختمان آلومینیوم یادآوری کند که در همان دوره ساخته شده است.
کسی که نام پلاسکو بیش از همه با او عجین بود، یعنی حبیب القانیان مثل ساختمان پلاسکو فرجامی خوش نداشت. در حالی که گفته میشد او دو هفته پیش از پیروزی انقلاب به تهران برگشته بود چون فکر میکرد کسی با او کاری ندارد، در محاکمهای "بیست دقیقهای" به اعدام محکوم شد
*****µ***************************************************************************
اولین اعدام خلخالی که صدایش به گوش کنگره آمریکا رسید
چارلز نس، کاردار سفارت آمریکا در اوایل انقلاب ایران، از سه ماه آخر ماموریتش خاطرات تلخی دارد.
او میگوید: «هر روز صبح هنگام صرف صبحانه، روی میز کنارم، روزنامهای قرار داشت که در صفحه اولش عکس فردی که میشناختمش و روز قبل اعدامش کرده بودند چاپ میشد، اجساد نیمهعریان که سینههایشان با گلوله سوراخ سوراخ شده بود.»
آقای نس میافزاید: «یادم هست که وقتی خلعتبری (وزیر خارجه) را اعدام کردند به گریه افتادم. آقا و خانم خلعتبری را از دوران ماموریتم در ترکیه میشناختم و احترام زیادی برایشان قائل بودم.»
این دیپلمات بازنشسته که در حومه واشنگتن زندگی میکند، میگوید که با حسن پاکروان، دومین رئیس سازمان ساواک هم دوست بوده و چند روز بعد از بازگشت آیتالله خمینی به ایران، به وی توصیه کرده بود از کشور خارج شود.
چارلز نس میگوید: «به او گفتم فکر نمیکنی بهتره بری تعطیلات؟ همسرش را به پاریس فرستاده بود. گفتم نمیخواهی با همسرت بری تعطیلات؟ به من نگاهی کرد، میدانست منظورم چیست. گفت: نه، من از خمینی نمیترسم. خوب میشناسمش. ما در گذشته با هم صحبت کردیم. نگرانیای ندارم و همین جا میمانم.»
تیمسار پاکروان به لیبرال و میانهرو بودن شهرت داشت. گفته میشود که او پس از بازداشت آیتالله خمینی در اعتراضات سال ۱۳۴۲ با اعدام وی مخالفت کرده بود و بارها در منزلی که آیتالله خمینی در آن تحت مراقبت قرار داشت، به ملاقاتش میرفت.
آقای پاکروان و ۱۰ نفر دیگر در بامداد ۲۲ فروردین ۵۸ در زندان قصر تیرباران شدند. یکی از اعدامیها عباسعلی خلعتبری، دوست قدیمی کاردار آمریکا بود.
خلعتبری و پاکروان و دهها نفر از «جنایتکاران رژیم منفور پهلوی» و «مفسدین فیالارض» را صادق خلخالی، حاکم شرع، در زندان قصر محاکمه و اعدام میکرد.
قلع و قمع گروهی دوستان و متحدان آمریکا اما بر خط مشی واشنگتن برای تعامل با جناح «میانهرو» و «واقعبین» جمهوری اسلامی تاثیری نداشت.
سیاست واشنگتن را همان فردای سقوط حکومت پهلوی، کارتر در دفتر خاطراتش ثبت کرده بود. کارتر مینویسد: «نزدیکان بازرگان بسیار مفید بودهاند، از سفارت محافظت کرده و ژنرال (فیلیپ) گست را نجات دادهاند، پیام میفرستند که میخواهند روابط خوب را ادامه بدهند. به کارکنان سفارت دستور داده شد که با احتیاط جلو بروند و رابطه بهتر با دولت جدید را پیگیری بکنند.»
در راستای بهبود روابط با دولت انقلابی بود که مقامات وزارت خارجه در واشنگتن به این فکر افتادند کاردار آمریکا را پیش از ترک ایران، به دیدار آیتالله خمینی در قم بفرستند.
هنری پرکت، رئیس سابق بخش ایران وزارت خارجه آمریکا به بیبیسی فارسی میگوید: «کاردار میخواست که ایران را ترک کند. بنابراین میتوانست پیش از ترک کشور پیش خمینی برود و انتقادهایش را بشوند. بعد ما میتوانستیم با اعزام سفیر جدیدی روابط را از نو شروع کنیم. این نقشه ما بود اما هرگز فرصت اجرایش را پیدا نکردیم.»
نقشه آقای پرکت و همکارانش که به گفته وی به اطلاع دولت مهدی بازرگان نیز رسیده بود را صادق خلخالی و سنای آمریکا در اردیبهشت ۵۸ نقش برآب کردند.
اعدام حبیبالله القانیان
روز چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت (نهم مه) در ایران اعلام شد که ساعت یک بامداد آن روز «هشت سرسپرده اسرائیل، دربار و ساواک» در زندان قصر تهران اعدام شدهاند. یکی از اعدامیها ملاک و صنعتگر یهودی معروف، حبیبالله القانیان بود که خیلیها حاج حبیب القانیان صدایش میکردند.
آقای القانیان از پیشگامان صنایع پلاستیک و آلومینیوم ایران بود. او از لوازم خانگی گرفته تا در برجسازی سرمایهگذاریهای کلانی داشت. پلاسکو، اولین ساختمان مرتفع و مدرن ایران را او در چهارراه استانبول تهران بنا کرده است.
برج شیمشون، ساختمان بورس الماس اسرائیل در شمال تل آویو را هم القانیان ساخته است. همین سرمایهگذاریهای علنی در اسرائیل و مراوده با مقامات اسرائیلی که در دوران حکومت شاه آزاد بود، بعد از انقلاب به قیمت جانش تمام شد.
کاخ سفید و کنگره مدتها به اعدامهای اوایل انقلاب واکنشی نشان نداده بودند، اما آقای القانیان با محکومان دیگر فرق میکرد؛ این سرمایهدار مشهور در گذشته رئیس جامعه کلیمیان تهران هم بود و اعدامش اتهام یهودستیزی را برای حاکمان جدید ایران به ارمغان آورد.
خبر تیرباران آقای القانیان خیلی سریع به گوش کنگره آمریکا رسید. به فاصله یک روز، پیشنویس نخستین قطعنامه حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی در مجلس نمایندگان آمریکا تهیه شد.
هشت روز بعد، مجلس سنا دولت کارتر را غافلگیر کرد و اولین قطعنامه حقوق بشری علیه حکومت ایران را به تصویب رساند. آن قطعنامه کوتاه و نمادین برای کاخ سفید جنبه الزامآور نداشت، اما چنان به احساسات ضدآمریکایی در ایران دامن زد که به لغو برنامه سفر قریبالوقوع سفیر جدید آمریکا (واتلر کاتلر) به تهران منجر شد.
آقای کاتلر، سفیر آمریکا در زئیر (کنگوی فعلی) بود. مجلس سنا ماموریت جدید او را تائید کرده بود و او در انتظار برگزاری مراسم سوگند به سر میبرد که جنجال بر سر اعدام آقای القانیان شروع میشود.
اعدام آقای القانیان همچنین شوک بزرگی برای اقلیت یهودی بود، بخصوص برای گروهی از فعالان جوان آن که تصور میکردند ایران به سمت آزادی پیش میرود و در آستانه پیروزی انقلاب، تشکیلاتی به نام جامعه روشنفکران یهودی ایران تاسیس کرده بودند تا با انقلاب همراه شوند.
حمید صبی، یکی از اعضای آن تشکل به بیبیسی فارسی میگوید که گروههای مخالف شاه، آقای القانیان را «مظهر ثروت و قدرت یهودیان» و «قسمت طاغوتی جامعه یهود» میدانستند.
آقای صبی و دوستانش سعی میکردند که به جای «طاغوتی»، وجهه انقلابی داشته باشند. گروه آنها یک هفته پس از فروپاشی حکومت شاه، با صدور بیانیهای ضمن «تاکید بر رهبریهای امام خمینی» بر شرکت فعال در مبارزات انقلابی و حقطلبانه ملت ایران و «مبارزه علیه صهیونیسم و عوامل آن» تاکید کرده بود.
هدف دیگر این گروه «ایجاد سازمانهای متناسب با شرایط انقلاب کنونی برای جامعه یهودیان ایران» اعلام شد. اما اعدام حبیبالله القانیان خیلی زود نظر «روشنفکران یهودی» و اکثریت همکیشان او را عوض کرد. به گفته حمید صبی، حدود دو هفته قبل از پیروزی انقلاب، آقای القانیان از آمریکا به ایران برگشت و در جلسه تشکل آنها شرکت کرد.
او به خاطر دارد: «چند نفر به او اعتراض کردند که چرا برگشتی؟ جوابی که به من داد این بود که چه کسی به من کار دارد؟ من در این سن، زنم هم فوت کرده، بچههایم هم که با من نیستند. ترجیح میدهم جایی باشم که با خود مردم باشم.»
القانیان روز ۲۷ بهمن در تهران بازداشت و به زندان قصر فرستاده شد، جایی که صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاههای انقلاب، منتظرش بود.
تقلا برای آزادی
صادق خلخالی به حکم آیتالله خمینی، حاکم شرع و رئیس دادگاههای انقلاب شده بود. او دادگاه خود را «تبلور خشم انقلابی تودههای مسلمان» میخواند و تاکید داشت که در محکمه از هیچ الگوی غیراسلامی استفاده نخواهد کرد. در دادگاههای خلخالی اصل بر برائت نبود.
او یکبار گفته بود: «فقط به کسانی اجازه داده میشود وکیل داشته باشند که لال باشند. وقتی کسی عملی مرتکب شده و به راحتی میتواند اقرار کند که چنین عملی را انجام داده و این کار را بدون آنکه فشار و شکنجهای در بین باشد، میتواند بیان نماید، بنابراین دلیلی ندارد که وکیل مدافع بگیرد.»
حاکم شرع افزود: «در قرآن هرگز در این باره مسالهای عنوان نشده و چون الگوی ما اسلامی است و مجرم یا متهم قادر است به راحتی حقایق و اعمالی را که مرتکب شده بیان کند به همین دلیل وکیل کار مثبتی انجام نمیدهد.»
حمید صبی میگوید که خاخامهای ارشد و فعالان یهودی برای نجات آقای القانیان از دست صادق خلخالی به هر دری زدند. با آیتالله طالقانی صحبت میکنند و از او نامهای میگیرند که این پیرمرد ۷۰ ساله فردی خیر بوده و خدمات زیادی به جامعه کرده است، اما راه به جایی نمیبرند. آنها سپس هانی الحسن، نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در تهران و چهرههای روحانی مانند آیتالله منتظری، محمد بهشتی و مهدوی کنی را واسطه میکنند.
دکتر کامران بروخیم، از اعضای جامعه روشنفکران یهودی ایران که بین انقلابیون دوستان زیادی داشت، میگوید که مطمئن بود آقای القانیان اعدام نخواهد شد. اما صادق خلخالی محاکمه حبیبالله القانیان و هفت نفر دیگر را سهشنبه شب (۱۹ اردیبهشت) در زندان قصر برگزار و حکم را در بامداد چهارشنبه به اجرا گذاشت.
رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران علاوه بر «جاسوسی به نفع دولت غاصب صهیونستی اسرائیل» و «معاونت در کشتار بیرحمانه هرروزه مردم مبارز فلسطینی» به «دوستی با دشمنان خدا و دشمنی با دوست خدا»، «فساد در زمین»، «محاربه با خدا و رسول خدا و نائب امام زمان و تمام مردم محروم» و «سد راه خدا و سد راه بهروزی تمام خلقهای مستضعف جهان» متهم بود و گناهکار شناخته شد. تمام اموال حبیبالله القانیان و خانوادهاش نیز به نفع «مستضعفین» مصادره شد.
آقای بروخیم میگوید: «اعدام حاجی حبیب القانیان در خروج سریع اعضای جامعه یهودی از ایران تاثیر بسیار زیادی داشت. به طوری که بسیاری از اعضای جامعه یهودی دیگر اطمینانی به آینده و امنیت خود نداشتند.»
واکنش سریع کنگره
به فاصله یک روز بعد از تیرباران آقای القانیان، برای اولینبار زمزمه تحریم اقتصادی ایران در صحن مجلس نمایندگان آمریکا شنیده شد. همان روز، بعضی از نمایندگان پیشنویس اولین قطعنامه حقوق بشری علیه ایران را نیز تدوین کردند.
اما سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا، از اعضای ارشد مجلس نمایندگان خواسته بود تا از تصویب قطعنامه خودداری کنند، زیرا به گفته آقای ونس، «رویکرد بیسروصدا در قبال مقامات ایرانی برای تضمین امنیت اقلیتهای دینی از جمله یهودیان موثرتر است.»
اما در مجلس سنا گوش جاکوب جاویتس به نصایح وزیر خارجه بدهکار نبود. سناتور بانفوذ جمهوریخواه از ایالت نیویورک که خودش یهودی بود و با شاه هم رابطه گرمی داشت، در مدت فقط هشت روز پس از اعدام حبیبالله القانیان، پیشنویس قطعنامه خود علیه ایران را برای رأیگیری به صحن سنا رساند.
قطعنامه به صراحت از آقای القانیان نام نمیبرد، ولی از «محاکمات سری» و «اعدامهای فوری» در ایران ابراز انزجار و آن را مغایر اصول عدالت و ارزشهای انسانی توصیف میکند.
قطعنامه همچنین از فرمان آیتالله خمینی مبنی بر محدود شدن حکم اعدام به موارد قتل استقبال میکند. پیشنویس در عین حال با اشاره به اظهارات صادق خلخالی که ترور شاه و خانوادهاش را آزاد اعلام کرده بود، تاکید داشت که سنا با هرگونه تلاش برای ارتکاب اقدامات «مجرمانه» و «تروریستی» در خاک آمریکا مقابله خواهد کرد.
قطعنامه روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۵۸ به صحن سنا میرسد. سناتور جاویتس، به جای سخنرانی، گفت قرائت متن قطعنامه را کافی میداند. رابرت بیرد، سناتور دموکرات ایالت ویرجینیای غربی، اما یک دقیقه وقت خواست تا نطق کوتاهی ایراد کند.
سناتور بیرد گفت: «... همین الان هم که داریم صحبت میکنیم اعدامها در ایران ادامه دارد. بنا بر گزارشها، احکام سریع صادر میشود و بر اساس مسموعات (شایعات) است. درخواست تجدیدنظر وجود ندارد. قربانیان دقایقی پس از صدور حکم دادگاه تیرباران میشوند... مقامات در ایران میگویند که در برابر ضوابط رویه قضایی غربی تعهدی ندارند. اما مساله ضوابط غربی نیست. مساله ضوابط انسانی است - رعایت ابتداییترین رویه قضایی که باید حق هر انسان در هر جا باشد.»
دقایقی بعد، سنای آمریکا با اکثریت آرا اولین قطعنامه حقوق بشری را علیه حکومت نوپا و انقلابی ایران تصویب کرد. پیام سنا را انقلابیون و رهبر ایران به همان اندازه قاطع و سریع و با یک صدا پاسخ دادند.
بالا گرفتن اعتراضات
آیتالله خمینی دو روز بعد از اقدام سنا به گروهی از عشایر لرستان و خرمآباد که برای دیدار با وی به قم سفر کرده بودند، گفت: «...گفته بودند چنانچه اگر این اعدامها ادامه پیدا کند، در روابط ایران با آمریکا یک قدری خطر میافتد. الهی که خطر بیفتد. ما روابط با آمریکا را میخواهیم چه بکنیم؟ روابط ما با آمریکا روابط یک مظلوم با ظالم است. روابط یک غارت شده با یک غارتگر است. ما میخواهیم چه کنیم؟ آنها میل دارند که با ما رابطه داشته باشند. آنها احتیاج دارند که با ما رابطه داشته باشند. ما چه احتیاجی به آمریکا داریم.»
او افزود: «اینها فکر نمیکنند که در این دنیا یک معنویاتی موجود است. یک چیزی دیگری هم ما داریم…. این سناتوری که اعتراض کرده است به این اعدام اصلا نمیتواند ادراک کند این معنا را که غیر این حیوانیت یک چیز دیگری هم در عالم است.»
همان روز دولت مهدی بازرگان جلسه اضطراری تشکیل داد و تحت فشار افکار عمومی و گروههای رادیکال تصمیم گرفت که رسما به آمریکا اعتراض کند. در یادداشت اعتراضآمیز وزارت خارجه ایران، قطعنامه سنا دخالت آشکار و غیرقابل انکار حکومت آمریکا در امور داخلی ایران اعلام شد.
بنا بر این یادداشت: «قطعنامه تعجب همه مردم حقطلب جهان را برانگیخته چراکه ریاکارانه در پوشش حقوق بشر از جنایتکارانی که بیش از نیم قرن اساسیترین حقوق اولیه انسانها را به بازیچه گرفته بودند و با قتلعامهای متعدد مرتکب بزرگترین جنایتهای شرمآور شدند، پشتیبانی میکند. چنین رویهای نه با موازین حقوق بشر تطبیق مینماید و نه به نفع دوستی آمریکا و ایران میباشد.»
اعتراضات علیه «دخالت بیجای سنای آمریکا در امور داخلی ایران» تازه شروع شده بود. روز جمعه (چهارم خرداد) در تهران و شهرهای مختلف تظاهرات گستردهای برگزار شد، از طرفداران جبهه ملی و حزب جمهوری اسلامی گرفته تا مجاهدین خلق و گروههای چپی دیگر به خیابانها آمدند.
آیتالله منتظری آن روز به معترضان پیام داد: «آری، این همه انسانهای شریف و بیپناه که در فلسطین و لبنان سالهاست به وسیله حملههای وحشیانه اسرائیل، عامل آمریکا، شهید میشوند گویا انسان نیستند و مشمول حقوق بشر نمیباشند، ولی امثال نصیری و هویدا و القانیان با این همه جنایتشان مورد ترحم سنای آمریکا واقع شدهاند.»
ویکتور تامست، از دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا در ایران که چند ماه بعد در ۱۳ آبان ۵۸ به گروگان گرفته شد، واکنشهای گسترده به قطعنامه سنا را خوب به خاطر دارد.
او میگوید: «روحانیان دور و بر آیتالله خمینی به شدت عصبانی شدند. هر روز در بیرون سفارت تظاهرات برگزار میشد که بعضی از آنها ترسناک بود. انتظام از طرف دولت موقت به من و چارلز نس (کاردار) زنگ زد و گفت تا زمانی که اوضاع آرام نشده بهتر است (واتلر) کاتلر را به ایران نفرستید.»
سفیری که پایش به ایران نرسید
آقای کاتلر، به بیبیسی فارسی میگوید که هرگز لحظهای که ماموریت خطیر سفارت در جمهوری اسلامی ایران به او پیشنهاد شد را فراموش نمیکند.
آقای کاتلر میگوید: «با همسرم مشغول صرف ناهار بودم که رئیس بخش کارگزینی وزارت خارجه از واشنگتن زنگ زد. گفت همان طور که اطلاع داری، تغییرات زیادی در ایران رخ داده و ما میخواهیم که شروع تازه و مثبتی با دولت بازرگان داشته باشیم. آیا حاضری به عنوان اولین سفیر آمریکا در جمهوری اسلامی نوپا به ایران بروی و سرپرستی تیم را بر عهده بگیری؟»
اعزام سفیر جدید از لحاظ دیپلماتیک بسیار مهم و در واقع یکی از خواستههای اصلی دولت بازرگان از واشنگتن بود، زیرا چنین کاری میتوانست این پیام را بدهد که بزرگترین حامی محمدرضا شاه انقلاب را پذیرفته و در تعامل با آنها جدی است.
والتر کاتلر میگوید که پس از مشورت با همسرش ماموریت را پذیرفت. او به واشنگتن بر میگردد تا خودش را برای ماموریت ایران و دیدار احتمالی با آیتالله خمینی آماده کند که حبیبالله القانیان اعدام میشود و سنا واکنش نشان میدهد.
آقای کاتلر به بیبیسی فارسی میگوید که لباسها و لوازم شخصی مانند تیغ ریشتراش خود را پیشاپیش به تهران فرستاده بود تا وقتی رسید همهچیز مهیا باشد. او همچنین تعدادی از کارکنان وزارت خارجه را به پذیرش ماموریت ایران تشویق کرد تا در سفارت پرسنل کافی و تازهنفس داشته باشد.
او میگوید: «وقتی دولت ایران با آمدنم مخالفت کرد، به این دیپلماتها زنگ زدم و گفتم که باید بدانید من فعلا به ایران نمیروم و شاید هرگز هم نروم. به خود شما بستگی دارد که میخواهید بروید یا نه. بعضی از آنها رفتند. دیپلماتهای قابلی بودند، همه آنها (روز ۱۳ آبان ۵۸) به گروگان گرفته شدند.»
آقای کاتلر و مقامات آمریکایی که با آنها صحبت کردهام، میگویند که بنا بر عرف دیپلماتیک پیش از معرفی سفیر، اول به طور محرمانه با کشور میزبان مشورت میشود و در این مورد دولت بازرگان ابتدا با سفیر شدن کاتلر موافقت کرده بود.
مقامات ایرانی چند روز بعد از بالا گرفتن اعتراضات اعلام کردند که کاتلر در زئیر و ویتنام سوابق «نامطلوب» و «امپریالیستی» دارد و رسما با ماموریت وی مخالفت میکنند.
بیشک ماجرای اعدام القانیان و قطعنامه سنای آمریکا به تنش و بیاعتمادی متقابل بین نظام نوپای جمهوی اسلامی و آمریکا دامن زد و تلاشهای دولتهای کارتر و بازرگان برای بهبود روابط را مختل کرد.
آن اعدام همچنین اقلیت یهودی در ایران را به شدت متاثر و وحشتزده کرد. در پی تیرباران رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران، رهبران دینی و فعالان این جامعه در قم با آیتالله خمینی دیدار کردند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی سعی کرد که از مهمانان یهودی خود دلجویی کند. او تاکید کرد که حساب اقلیت یهودی را از «طایفه صهیونیست» جدا میداند.
آیتالله خمینی گفت: «آنها یهودى نیستند. آنها یک مردم سیاسى هستند که به اسم یهودى یک کارهایى را مىکنند. و یهودیها هم از آنها متنفر هستند و همه انسانها از آنها باید متنفر باشند.»
اما به نظر نمیرسد که اظهارات آیتالله خمینی از نگرانیهای اعضای اقلیت یهودی کاسته باشد.
حمید صبی نیز میگوید: «فکر میکنم که اگر تصمیم داشتند که جامعه را بترسانند و وادار به مهاجرت بکنند از این کار (اعدام حبیبالله القانیان) کار بدتری نمیتوانستند بکنند…بعد از انقلاب ۸۰ درصد جامعه ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر