۱۳۹۶ آبان ۱۲, جمعه

بیانیه بالفور یکی از عجیب‌ترین اسناد تاریخ می پردازم که سرآغاز تلاش در عرصه بین‌المللی برای تاسیس کشور اسرائیل به شمار می‌رود

نامه تاریخی بالفور به روچیلد
بیانیه بالفور، اشاره به نامه‌ای تاریخی است که در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۱۷ میلادی، آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه وقت بریتانیا، خطاب به والتر روتشیلد(روچیلد)، سیاست‌مدار یهودی‌تبار و عضو مجلس عوام بریتانیا نوشت و در آن خبر از «موضع مثبت» دولت بریتانیا برای «ایجاد خانه ملی برای یهودیان در سرزمین فلسطین» داد. روچیلد، تاجر سرشناس و از یهودیان ثروتمند انگلیس بود. در نامه مورد بحث که بالفور آن را «بیانیه‌ای در هم‌دلی با آرمان صهیونیست یهودی» می‌نامد، آمده‌است که دولت بریتانیا نسبت به تشکیل «خانه‌ای ملی» برای یهودیان در فلسطین «نظر مساعد» دارد.
اعلامیه بالفور یکی از عجیب‌ترین اسناد تاریخ است، چرا که به موجب آن یک دولت استعماری، فلسطین(سرزمینی را که مالک آن نبود)، به دیگران بخشید. انگلیس زمانی بدین کار دست یازید که ارتش آن هنوز به بیت‌المقدس نرسیده بود و با یاری متحدان عرب خود، اهدافش را پیش می‌بُرد.
گفته می‌شود ورود رسمی آمریکا به جنگ جهانی اول در آوریل ۱۹۱۷، همچنین انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه که در قسمت پیش به آن اشاره شد، دو عامل موثری بودند که به تصمیم انگلیس در به کرسی نشاندن بیانیه بالفور، شتاب بخشید. در روسیه آن روزگار، جوانان یهودی برای پیوستن به بلشویک‌ها مخالف ادامه جنگ جهانی اول توسط روسیه بودند.
موضوع اخیر موجب شد ژنرال «مکدونف» Sir George Mark Watson Machongoh، رییس سازمان جاسوسی انگلیس از دولت متبوع خود بخواهد که هر چه زودتر فلسطین را به عنوان میهن ملی یهود اعلام کند، تا جوانان یهود به جای پیوستن به احزاب انقلابی مخالف انگلیس به ایدئولوژی صهیونیسم رو بیاورند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صهیونیسم فقط بار منفی ندارد
بیانیه بالفور، در درجه نخست، مدیون تلاش و لابی‌گری حییم وایزمن، رئیس وقت سازمان جهانی صهیونیسم بود. علاوه بر وی، والتر روچیلد، بانک‌دار بریتانیایی و سوکولوف روزنامه‌نگار و زبان‌شناس لهستانی هم، در مذاکراتی که منجر به صدور بیانیه بالفور شد، نقش داشتند. البته تغییرات ژئوپلتیک خاورمیانه در دوران جنگ جهانی اول نیز در برجسته‌شدن بیانیه بالفور موثر بود.
وایزمن کاشف «استون» Acetone بود و جنگ‌افروزان از آن بهره‌ها بردند. از همین‌رو، دیوید لوید جورج David Lloyd George، دولت مرد انگلیسی که در نیمه دوم جنگ جهانی اول به مقام نخست وزیری رسید اعلامیه بالفور را به عنوان پاداشی از طرف وی به وایزمن به خاطر همکاری علمی‌اش در صنعت اسلحه‌سازی طی جنگ تأئید کرد.
در متن نامه بالفور به لرد روچیلد تصریح شده که دولت بریتانیا برای تحقق آرمان‌های صهیونیسم به یهودیان کمک می‌کند با این شرط که «حقوق مدنی و مذهبی جمعیت غیریهودی ساکن فلسطین به خطر نیفتد.» که دیدیم به خطر افتاد.
...
اشتباه نشود. صهیونیسم فقط بار منفی ندارد و برخلاف تصور، ساخته و پرداخته انگلیسی‌ها و غیر انگلیسی‌ها نیست. از گذشته‌های دور، روشنفکران و متفکران قوم یهود در اندیشه ایجاد سرزمینی با ایده برگشت به سرزمین موعود بودند. جنبشی که توانست قوم پراکنده یهود را متقاعد سازد تا به سمت بیابان‌های خشک و بی آب و علف مهاجرت کند، همین نهضت صهیونیسم بوده‌است. صهیونیسم برای یهودیان به منزله یک جنبش ملی است. اما افسوس... و همه حرف این است:
این جنبش که در آغاز آنتی‌تز یهود آزاری‌ها در روسیه تزاری و لهستان و...بود، که بر داستان «دریفوس» نور می‌تابید، آن جنبش که نامش را از کوه صهیون(آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به بیداد شد و ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر درآمدند و در حوادثی چون دیریاسین یا صبرا و ستیلا... از کُشته پُشته ساختند. غافل از آنکه حق‌کُشی، حق‌کُشی را توجیه نمی‌کند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیش‌زمینه‌های بیانیه بالفور
در گذشته، فلسطین در تملک دولت عثمانی بود، در آن دوران سران قوم یهود به کمک سلطان عبدالحمید عثمانی چشم داشتند که وی خانه‌ای(دولتی) مستقل برای آنان(در فلسطین) برپا سازد. پس از سقوط امپراتوری عثمانی، در پایان جنگ جهانی اول، با نظر مساعد «جامعه ملل»(یک سازمان بین‌المللی که در نتیجه امضای عهدنامه ورسای، تأسیس شده بود)، بریتانیا عملاً قیم و آقابالاسر فلسطین شد، با این هدف که قیمومیت بریتانیا «پیش‌زمینه‌های مطلوب سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای تأسیس خانه ملی یهودیان را عهده‌دار شود و هم‌چنین برای حفاظت از حقوق مدنی و حقوق مذهبی از همه ساکنان سرزمین فلسطین، صرف‌نظر از نژاد و مذهب» بکوشد.
القصه، انگلیس متعهد شد که در منطقه فلسطین کشوری یهودی ایجاد کند، و به دروغ ادعا می‌شد منظور از establishment of a Jewish state در اعلامیه‌ی بلفور کشور مستقل یهودی نیست! چندی بعد، با رواج یک تمبر پستی با نام اسرائیل روبرو می‌شویم که نخستین نماینده انگلیس در فلسطین پشت آن بود.
...
بریتانیا، در جنگ جهانی اول، برای مبارزه علیه حکومت عثمانی به همکاری با اعراب نیاز داشت. داستان لورنس عربستان که فیلمی هم از روی آن ساخته شده مربوط به همین زمان است. ماموریت لورنس به‌عنوان یک افسر انگلیسی آموزش و یاری مبارزین عرب در جنگ با حکومت عثمانی است.
در سال ۱۹۱۵، تبادل نامه بین ‌کمیسر عالی بریتانیا در مصر ‌-هانری ماک‌ماهون Sir Henry McMahon‏- و شریف حسین Sharif of Mecca رهبر انقلاب عربی علیه عثمانی‌های ترک، در همین رابطه بود.
با تلاش شریف حسین، اعراب(به نفع انگلیس) علیه عثمانی بسیج شدند به امید اینکه، انگلستان حکومت سرزمین‌های عرب را به وی واگذار کند!
پُرپیداست که در مورد استقلال سرزمین‌های عربی، انگلستان به شریف حسین وعده سر خرمن می‌داد، ازهمین‌رو، پشت سرش، با فرانسه رویهم ریخت تا کشورهای عربی را بین خودشان تقسیم کنند.
...
با سقوط امپراتوری عثمانی، سر و کله انگلیسی‌ها در فلسطین پیدا شد و همانطور که در مباحث پیشین تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک بیان گردید، در سال ۱۹۱۶، زد و بند سایکس ـ پیکو Sykes-Picot Agreement قلمرو خاورمیانه را بین دو کشور انگلیس و فرانسه مشخص نمود.
لبنان و سوریه به فرانسه رسید. عراق و اردن و مصر و فلسطین به انگلیس و البته به شریف حسین هم چیزی نماسید!
اعراب که به وعده‌های مک‌ماهون نماینده‌ی بریتانیا، دلخوش کرده و رودست ‌خورده بودند، بعداً با روشدن معاهده سایکس ـ پیکو، بیش از پیش به دولت بریتانیا ظنین گشتند و آثار این سوءظن برای یک دوره‌ی طولانی بر وعده‌های بریتانیا سایه ‌افکند.
...
جلوتر، در آستانه دوره امپریالیزم و دوسال بعد از محاکمه دریفوس(سال ۱۸۹۶)، تئودور هرتزل کتاب «دولت یهود» Der Judenstaat را نوشت و ایده تشکیل دولتی یهودی را بطور جدی طرح کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقش وایزمن در بیانیه بالفور
من با امثال شارون و بگین مرزبندی دارم اما نمی‌توانم احترامم را به وایزمن پنهان کنم. نه فقط به خاطر اینکه او به عنوان یک شیمی‌دان در مورد «استون» Acetone مطالعات ژرفی داشت و طریقه ساخت آن را کشف کرد، بلکه به این دلیل که برای نجات مردمش از آوارگی بسیار کوشید.
تلاش‌های وایزمن نشان می‌دهد که او برخلاف برخی رهبران عرب، با سازوکار سیاسی در ممالک پیش‌رفته آن زمان آشنایی داشته‌است. وایزمن برای پیش‌بردن هدفش(تشکیل دولت یهود) به هر دری می‌زد و برای همین منظور در خط استحکام روابط و چانه‌زنی با سیاستمداران بریتانیا رفت. وایزمن می‌فهمید که با توجه به توافق سایکس-پیکو، سرنوشت چنین هدفی عمدتاً به سیاست‌های آینده‌ی بریتانیا مربوط است. پس بر خلاف مفتی اورشلیم و امثال امین الحسینی که بدون درک معنای دقیق کلمات، انشاالله و بحول الله و... از زبانشان نمی‌افتاد و دائم ورد می‌خواندند، کار را به امان خدا وانمی‌گذاشت.
اگر او، با «مارک سایکس»...، «لوید جورج» نخست‌وزیر آینده‌ی بریتانیا، «هربرت ساموئل» مامور عالی بریتانیا در فلسطین بعد از جنگ و «آرتور بالفور» وزیر امورخارجه‌ی آینده، نشست و برخاست داشت، بی دلیل نبود.
البته وایزمن بعد از اعلامیه بالفور، دلخور شد و گفت: «بالفور موضوع حقوق اجتماعی و مذهبی ساکنان فعلی غیریهود را جوری مطرح می‌کند که انگار یهود اهداف احتمالی ستمگرانه دارند...»
وی در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید که روز و روزگاری زحماتش به باد می‌رود و صهیونیسم، که توانست قوم پراکنده یهود را متقاعد سازد تا به سمت بیابان‌های خشک و بی آب و علف مهاجرت کند و برای یهودیان، ارزشمند و  به منزله یک جنبش ملی است، بعدها با ستم و سرکوب آلوده می‌شود.
...
در قسمت‌های بعد که به سال ۱۹۴۸ میلادی و تأسیس کشور اسرائیل برسیم، دوباره به بیانیه بالفور برمی‌گردیم.

سایت همنشین بهار 
...

هیچ نظری موجود نیست: