۱۳۹۶ آبان ۱۲, جمعه

قرارداد کنسرسیوم، آغاز یک پایان
 
دکتر پرویز مینا از مدیران برجسته و پرسابقه صنعت نفت
دکتر مینا لیسانس مهندسی شیمی را از دانشگاه بیرمنگام اخذ کرده است و پس دوره‌ای کوتاه حضور در ایران، بار دیگربه منظور ادامه تحصیل به انگلستان بازگشت و موفق به اخذ درجه دکترا در رشته خود شد.
 
در بازگشت به ایران در بخش اکتشاف و تولید در شرکت ملی نفت‌کش ایران مشغول به کار شد و از آن پس سوابق اجرایی متعددی از جمله رئیس بخش تولید در دبیرخانه اوپک، مسوول جمع‌آوری و توزیع اطلاعات و آمار در زمینه فعالیت‌های اکتشاف و توسعه و تولید در کشورهای عضو اوپک، معاونت امور بین‌المللی و عضویت علی‌البدل هیات‌مدیره و سپس در سال ۱۳۵۳ به مدیریت امور بین‌المللی و عضویت هیات‌مدیره شرکت ملی نفت ایران منصوب شد.
 


فضای بین‌المللی نفت در آن موقع به این شکل بود که هشت شرکت عمده بین‌المللی نفت یعنی پنج شرکت آمریکایی، شرکت بریتیش‌پترولیوم، شرکت هلندی شل و یک شرکت فرانسوی در حدود ۹۰ درصد ظرفیت تولید، پالایش و توزیع نفت در جهان آزاد و حدود ۸۵ درصد ظرفیت ناوگان نفتکش‌های دنیا را در به‌طور انحصاری در اختیار داشتند.
 
علاوه بر قدرت فنی و اقتصادی، این هشت شرکت از حمایت کامل سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت‌های خود برخوردار بودند. بنابراین باید در نظر داشت که ایران با یک قدرت عظیم بین‌المللی مواجه بود که اختیار عملیات تولید، تصفیه و حمل‌ونقل نفت دنیا را در اختیار داشت.

پس از شکست دولت دکتر مصدق، بحث قرارداد کنسرسیوم آغاز شد. از همه مهم‌تر اینکه در دوران ملی شدن یعنی ۱۹۵۳-۱۹۵۱، برخلاف تصور ایران که فکر می‌کرد با قطع صادرات نفتش، دنیا با کمبود نفت روبه‌رو خواهد شد، این شرکت‌ها با هم همکاری کردند و با افزایش تولید از کشورهای عربستان، عراق، کویت و آمریکا، نه‌تنها توانستند کمبود نفت ایران را تامین کنند بلکه در حدود سه برابر آنچه از ایران تولید و صادر می‌شد به بازار عرضه کردند.
 
در شروع سال ۱۹۵۱ که نفت ملی شد، کل تولید دنیای آزاد در حدود ۱۰ میلیون و ۹۰۰ هزار بشکه در روز بود، درصورتی‌که تولید نفت ایران در آن موقع حدود ۶۶۰ هزار بشکه در روز بود. اما همان‌طور که عرض کردم یک سال و نیم بعد، این هشت شرکت توانستند تولید جهان را به ۱۳ میلیون بشکه در روز برسانند، یعنی بیش از ۲ میلیون بشکه به تولید اضافه کردند که تقریبا ۳ برابر آنچه که در ایران در آغاز ملی شدن تولید می‌کرد، بود.
 
 

بنابراین در چنین جوی مذاکرات کنسرسیوم آغاز شد. علاوه بر این از جنبه مالی، این شرکت‌های آمریکایی که در نهایت ۴۰ درصد سهم کنسرسیوم را به عهده گرفتند، در کشورهای ونزوئلا و عربستان اساس تسهیم منافع ۵۰-۵۰ را پیاده کرده بودند و بنابراین به هیچ عنوان حاضر نبودند شرایط مالی قرارداد در ایران بهتر از چیزی باشد که در عربستان و کویت و ونزوئلا حاکم بود چون می‌دانستند که اگر مزایای بیشتری به ایران بدهند، بلافاصله آن کشورها هم تقاضای تجدیدنظر در قرارداد را خواهند کرد.
 
پس در یک چنین شرایطی ایران چاره‌ای نداشت که بپذیرد قرارداد کنسرسیوم براساس تقسیم منافع ۵۰-۵۰ تنظیم شود و در درجه دوم اینکه شرکت‌های عضو کنسرسیوم جمعا حاضر شوند صادرات نفت ایران را به عهده بگیرند و به بازار عرضه کنند چون تمام بازار در اختیار خود آنها بود. به‌طور مثال در دوران ملی شدن، ایران سعی کرد چند محموله نفت به بازار عرضه کند، اما مجبور شد حدود ۵۰ درصد تخفیف بدهد.

در نهایت شرکت‌های بین‌المللی صادرات نفت ایران را به کلی قطع و احتیاج خود را از جای دیگر تامین کردند. بنابراین در یک چنین شرایطی بود که مذاکرات برای عقد یک قرارداد کنسرسیوم آغاز شد و همان‌طور که عرض کردم شرایطی را در ایران پیاده کردند که برابر بود با آنچه در کشورهای عمده تولیدکننده نفت مورد عمل قرار گرفت. در مورد شرایط شرکت‌ها برای ورود به ایران باید گفت: آن موقع با ملی شدن صنعت نفت و با جنبش سیاسی که در ایران علیه شرکت سابق نفت انگلیس - ایران شکل گرفته بود، شرکت بریتیش پترولیوم نمی‌توانست مجددا در ایران قرارداد امضا کند، بنابراین لازم بود که شرکت‌های بین‌المللی آمریکایی و حتی هلندی و فرانسوی وارد عمل شوند.
 
علاوه بر این، مسائل سیاسی در آن موقع فوق‌العاده مهم بود چون با اتفاقاتی که در آن سه سال در ایران افتاد وضع اقتصادی ایران به‌جایی رسیده بود که تقریبا ورشکسته بود. برای اینکه سه سال درآمد نفت ایران به کلی قطع شد و ایران مجبور بود تمام تاسیسات نفتی آبادان و مناطق نفت‌خیز را در یک وضع سالم و خوبی حفظ کند که این مساله خرج داشت.

همچنین حقوق تمام کارکنان و کارمندان ایرانی صنعت نفت باید پرداخت می‌شد والا اینها همه به جاهای مختلف می‌رفتند. صنعت نفت ایران دیگر درآمدی نداشت، بنابراین ایران به مرحله‌ای رسیده بود که در وضع بسیار سخت اقتصادی بود. علاوه بر آن مساله فعالیت حزب توده در ایران بود که آمریکا را به ترس انداخته بود که مبادا دولت اتحاد جماهیر شوروی از طریق حزب توده بتواند در ایران کنترل سیاسی را به عهده بگیرد.
 
در این شرایط آمریکایی‌ها علاقه‌مند بودند که نفت ایران دوباره شروع به فعالیت کرده و دوباره صادرات آن آغاز شود تا ایران از آن وضع وخیم اقتصادی خارج شده و بتواند به یک ثبات سیاسی دست یابد. بنابراین دولت آمریکا داوطلب شد شرکت‌های آمریکایی را تشویق کند تا در کنسرسیوم نفت ایران شرکت کنند. با وجود اینکه اکراه داشتند، مجبور بودند از تولید در سایر کشورها بکاهند.

بنابراین با فشار شدید دولت آمریکا، شرکت‌های آمریکایی و البته شرکت شل و BP هم که علاقه‌مند بودند در ایران سهمی داشته باشند، وارد عمل شدند و کنسرسیوم نفت ایران را تشکیل دادند و این کنسرسیوم بود که وارد مذاکره با ایران شد که ترکیبش را هم استحضار دارید. ۴۰ درصد، پنج شرکت آمریکایی بودند که هرکدام ۸ درصد سهم داشتند، ۴۰ درصد شرکت سابق نفت انگلیس - ایران بود و ۱۴ درصد شرکت شل بود و ۶ درصد هم شرکت فرانسوی.

باید گفت که در آن موقع بزرگترین تولیدکنندگان نفت به استثنای ونزوئلا که در آمریکای‌جنوبی بود همه در اطراف خلیج‌فارس بودند. یعنی در درجه اول شروع تولید نفت در منطقه در ایران بود، بعد کویت و عربستان و عراق. بنابراین این چهار کشور بودند که قسمت عمده نفت دنیا را تولید و صادر می‌کردند.
 
بر این اساس تمام شرکت‌های نفتی بین‌المللی و آن هشت شرکتی که قبلا عرض کردم، علاقه‌مند بودند که در کشورهای اطراف خلیج‌فارس سهمی از تولید و صادرات داشته باشند. بنابراین شکی نیست که همه نظرها متوجه ذخایر نفتی خلیج‌فارس بود و این حقیقتی است که همه در آن موقع به آن واقف بودند.

هیچ نظری موجود نیست: