هنوز دردناکترین ترانههاشان را نخواندهاند *
مهدی اصلانی
مهدی اصلانی
شنبه ۵ شهریور ۶۷. ساعتی از صبحانه گذشته بود و همچون روزهای دیگر در انتظار و آشفتهحالی سر میکردیم. ۲۸ روز از جمعهی خونریز ۷ مرداد و قطع تمام کانالهای ارتباطیمان با دنیای خارج میگذشت. بهناگاه درِ بند باز شد و نگهبان نامِ دو نفر را خواند: فرامرز زمانزاده و سیاوش سلطانی با چشمبند بیرون.
تصور کردیم میخواهند به این دو ملاقات بدهند. بهانهی توقفِ ملاقاتها، خرابیی سالن ملاقات و تعمیرِ گوشیهای تلفنِ سالنِ ملاقات ذکر شده بود. سیاوش موقعِ بیرون رفتن گفت: تنها در صورتی تن به ملاقات میدم که ملاقات دیداری باشد نه شنیداری. اگه خواستن ملاقاتِ تلفنی بِدَن قبول نمیکنم.
فرامرز جز آن دسته از زندانیانی محسوب میشد که بیشترِ مواقع اصلاحکرده و شیک بودند. آن روز تهریشی داشت و فرصت نکرد پیراهنِ تازهای که در آخرین ملاقات از خانوادهاش دریافت کرده بود، بر تن کند. از آغازِ این روز در اکثرِ بندها تعدادی را به نام خوانده بودند و همه در انتظار بودیم. بر ما دانسته نبود که هیئتِمرگ از صبح ۵ شهریور (آغاز چپکشی) در گوهردشت مستقر شده است.
«هیچکس با هیچ کس سخن نمیگوید
که خاموشی به هزار زبان در سخن است.
در مردگانِ خویش نظر میبندیم با طرحِ خندهای
و نوبت خود را انتظار میکشیم بیهیچ خندهای.» (۱)
سیاوش و فرامرز به امیدِ ملاقات با خانواده از بند خارج شدند. فرامرز را دیگر تا همیشه نمیبینیم. پیراهنِ شیکِ سفیدِ تازهاش که تنها تنخورِ خودش بود، درونِ ساکِ سبزرنگی که روی آن بچههای بند هشت با خطِ بد نوشتهاند، فرامرز زمانزاده بعدتر به خانوادهاش تحویل میشود.
«پیراهنِ تازهات با حسرت به میهمانانِ جوان خیره بود
صدایِ لرزشِ ارابههای جوان را شنیدیم
و یادم ماند تو را ندیدیم.» (۲)
نزدیک ظهر سروصدایِ غیرعادی از بندِ بالای سرمان، بند هفت، به گوش رسید. بچهها بر روی سقف پا میکوبیدند تا علامت دهند که در حالِ خروج از بند هستند. احضارشدهگان خود نیز علتِ خروج از بند را نمیدانستند. مکانِ استقرارِ هیئتِ مرگ طبقهی زیرین و نزدیکِ آمفیتئاتر یا حسینیهی زندان بود. و اینروز یعنی 5 شهریور آغاز چپکشی در گوهردشت است. به دليلِ وجودِ سلسله مراتبِ نظامِ قضايی در اسلام، عوامل اجرایی برای جنایتی چنین عظیم نيازمندِ حکمِ شرعی بودند. آیتالله منتظری در کتاب خاطرات خود از وجود حکم دوم و نامهای که برای چپکشی از خمینی گرفتهاند (؟) خبر میدهد: «بعد از مدتی يک نامهی ديگری از امام گرفتند برای افرادِ غيرِ مذهبی که در زندان بودند، هدف آنها اين بود که با اين نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند.» (۳)
آيا تنها قولِ شفاهیی خمينی برای چپکُشی کفايت میکرده است؟ آيتالله منتظری خود به چشم خود اين نامه را نديده است. اما بر وجود چنین نامه و حکمی تاکید دارد: «اتفاقاً اين نامه به دست آقای خامنهای رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود. به دنبال مراجعه خانوادههای آنان، ايشان با متصديان صحبت کرده بود که اين چه کاری است که میخواهيد بکنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيشِ من با عصبانيت گفت: از امام يک چنين نامهای گرفتهاند و میخواهند اينها را تندتند اعدام کنند. گفتم: چطور شما الان برای کمونيستها به اين فکر افتادهايد؟ چرا راجع به نامهی ايشان در رابطه با اعدام منافقين چيزی نگفتيد؟ گفتند: مگر امام برای مذهبیها هم چيزی نوشته؟! گفتم: پس شما کجای قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما که رئيس جمهور اين مملکت هستيد چطور خبر نداريد؟! حالا من نمیدانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبتها را میکرد» (۴)
اگر دو نامهی بدونِ تاريخ منتسب به خمينی را که نقطهی کانونیاش "منافقکُشی" است، به پای توطئهی بيت و کارورزان و سرانِ نظام بگذاريم، از نامهی ديگری که آيتالله منتظری در خاطراتاش بدان اشاره میکند، هيچکس نشان نديده است. اين مکتوب میتواند نظامِ ارزشیی اسلامِ سياسی، در برخورد با فکرِ مخالف و دگرانديشان را رسوا کند. چرا که مقولهی چپکُشی در تابستانِ ۱۳۶۷ قتلِ فکرِ مخالف بوده است. اگر انتشارِ اين نامه در زمانِ حياتِ خمينی، افشای اسرارِ مگویِ نظام تلقی میشد، بهقاعده پس از مرگِ خمينی نبايد منعی برای افشای آن وجود داشته باشد. همانگونه که از پاسخِ آیتالله منتظری استنباط میشود، خامنهای تنها کس از حکومتیان بوده که فرمانِ خمینی در موردِ اعدامِ چپها را به چشم دیده است. غیرِ قابلِ باور است که فرمانِ چپکشی را تنها خامنهای دیده باشد، اما روحاش از اعدامِ مجاهدین بیخبر بوده باشد. خامنهای که با دیدن حکم اعدامِ کمونیستها بهظاهر لب به اعتراض گشوده است، در مقابل با اعدامِ مجاهدین باید شدیدتر برخورد میکرد. حال آنکه وی کوتاه زمانی پس از اعدامها در دیداری با دانشجویان، در پاسخ به سئوالِ یک دانشجو، که از علت اعدامها پرسید، چنین پاسخ داده بود: «این لحنِ سئوالِ شما لحنِ همین سئوالِ رادیوهای بیگانه است. کسانی که قصدِ براندازی این نظام را دارند در این کشور هرکاری دلشان می خواهد بکنند و نظام کوچکترین عکسالعملی از خود نشان ندهد؟ مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم. نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند. این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهی مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم میکنیم. با این مسئله شوخی که نمیکنیم.» (۵)
به شهادت کارنامهی سیاسی خامنهای و مواضع بعدیاش او مخالف اعدامها نبوده و از جزئیات ماجرا به تمامی باخبر بوده است. سفر وی به قم و خود را مخالف اعدامها جلوه دادن فریب است و بس! او با اطلاع از مواضع منتظری با خودشیرینی و خزیدن زیر عبای منتظری، به هنگامی که او هنوز از چرخهی قدرت بهتمامی به بیرون پرت نشده برای خود حاشیهای امن از روز مبادا ساخته. او بر مبنای گزارش پزشکی و با آگاهی از مرگ قریبالوقوع خمینی «خدعه» فرموده! است
و کجا است آن تباهی و نفریننامهی مذهبی.
---------------------
*+۱-احمد شاملو
۲-شمس لنگرودی
۴-۳ خاطرات آیتآلله منتظری
۵- روزنامه رسالت 16 آذر 67
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر