کسانی که توجيه گر بدعت ولايت مطلقۀ فقيه آقای خمينی در اسلام هستند و آن را “گوهری دردانه می دانند” و کسانی که خود را در سلک فيلسوف، اسلام شناس و محقق، حجت الاسلام و قرآن شناس به جامعه معرفی می کنند، هم در بيانيه و هم در سخنِ سخنگوی خود، به جای پرداختن به علت که ولايت مطلقۀ فقيه است به معلول پرداخته اند
اين روزها در رسانه های مختلف خبری چه در داخل و چه خارج از کشور بحث اعتدال و تندروی به ميان آمده است. کسانی و بخشی از روشنفکرانی که جامعه را به دو بخش اصول گرا و اصلاح طلب تقسيم کرده و سپس در داخل هر کدام از اين دو بخش باز آن را به دو بخش تندرو و معتدل تقسيم می کنند، نتيجه چنين تقسيم بندی بدون توجه به عملکرد ۳۰ سالِ گذشتۀ رژيم ولايت مطلقۀ فقيه و ساخت و ساز اين رژيم، سر درگمی خويش و مردم را در پی خواهد داشت.
از ۳۰ سال گذشته که بگذريم – که من برشی از عملکرد رژيم ولايت مطلقۀ فقيه را در نامه های خود و بويژه اولين نامه مورخ ۶ شهريور ۱۳۸۸، به مرحوم آيت الله منتظری به ايشان متذکر شده ام- هم اکنون مدت ۷ ماه است که مردم برای احقاق حقوق و آزادی خويش به جنبش همگانی برخاسته اند، و در خلال اين مدت بيش از يکصد نفر کشته داده و چندين هزار نفر راهی زندانها شده اند و آن فجايعی که انسا ن از گفتنش شرم دارد در زندانهای اين رژيم ديکتاتوری به وقوع پيوسته است و عليرغم اينکه رژيم کوشش کرده است که با ارتکاب به چنين جناياتی لباس ترس و وحشت را بر جامعه بپوشاند، تا جامعه به خاطر ترس و وحشت و يا شرمی که از تجاوز به آنها، ايجاد شده، به خانه ها پناه برده و دم فرو بندند. ولی چنانکه ما در روز عاشورا شاهد بوديم، ملت همچنان مصصم تر از پيش با روش ضد خشونت و مسالمت آميز خود در همه نقاط تهران با تجمع و صلابت به صحنۀ مبارزه آمد که جهانيان را به تعجب و ستايش و تحسين نسبت به چنين ملتی واداشت و سران رژيم را هم چنان مات و مبهوت ساخت که در آن روز سپاه و مأموران نظامی- امنيتی از ترس آقای خامنه ای را به پادگان نظامی سپاه در لشکرک بردند.
حال که ملت تا بدينجا با تحمل تمامی جنايات و شدائد همچنان با دوری از خشونت پيش آمده است و از آزادی و حقوق خود به دفاع بر خاسته، بخشی از روشنفکران زبان به ناله و فغان برآورده که بايد کوتاه آمد و از رهبری و نظام حرف به ميان نياورد که اگر، انتقاد به رهبری و نظام شد، چنين وچنان می شود. گويا اينان مدت ۷ ماه است که در خانه های خود آرميده و به شعارها و خواسته های روشن مردم که در تظاهرات مسالمت آميز خود به خواستار آن شده اند، را ناشنيده گرفته اند که هم اکنون ترس آن ها را فرا گرفته و مردم را به اعتدال و تند نرفتن فرا می خوانند. البته اين فرا خواندن به پذيرفتن تحقير و سکوت و آنرا شجاعت! خواندن، در ابهام کامل است که انجام ميگيرد و دليل آن همينکه اينها هيچوقت تعريفی از اينکه اعتدال چيست و افراط چيست ارئه نداده اند:
۱- اعتدال خط و روشی است که انسان را از هر افراط و تفريطی باز نگه می دارد. بر خط اعتدال ماندن يعنی اينکه بر حقوق انسانی خود و جامعه آگاه بودن و عمل کردن و موانع عمل به اين حقوق را از پيش پا برداشتن. وقتی اين تعريف را اعتدال بخوانيم، بنابر اين هر باور و عملی که ناقض اين اصل شود، ميشود افراط و تفريط. بنا بر اين تعريف، مردمی که در خيابانها با رشادت بی نظيری و با بکار گيری روشهای خشونت زدا، برای احقاق حق خود، از بزرگ غاصب اين حقوق، يعنی ولی و ولايت فقيه را نشان گرفته اند، در اعتدال است که بعمل ايستاده اند و کسانی که آنها را از اين حرکت نهی ميکنند، افراطی های واقعی ميباشند.
۲- بر هيچ کسی شک و شبهه نمانده است که ملت در طول بيش از ۷ ماه که به جنبش همگانی روی آورده و از فرصتی برای اظهار حقوق و آزادی ذاتی خويش سود جسته و به خيابانها آمده، با وجود کشته دادن ومورد ضرب و شکنجه و قرار گرفتن، در کل، از روش عدم خشونت سرباز نزده است وهميشه اين رژيم استبدادی مطلقۀ فقيه ومأموران تحت امر ولی فقيه بوده اند که بگونه ای سيستماتيک با مردم و با خشونت برخورد کرده و کوشش کرده اند که آنها را به خشونت وادار سازند اما ملت همچنان و مقاوم بر روش خود استوار و محکم ايستاده و از آن حراست می کند و اين اعتدال است.
۳- ملت از رژيم چه می خواهد و رژيم به او چه پاسخی ميدهد؟ ملت به پذيرفتن آزادی و حقوق ذاتی و خدادادی خويش، چيز بيشتری از رژيم خواسته و آيا اگر ملتی خواستار آزادی و تعيين حق سرنوشت خويش بدست خويش باشد اين اعتدال است يا تند روی؟ آيا شما اعتدالی بهتر از گردن گذاشتن به حقوق و آزادی مرد م که جامعه را استوار و سرزنده و رشد يابنده نگه می دارد می شناسيد؟
۴- فرض محال محال نيست، ولو اينکه رژيمی صالح و شايسته باشد و ملتی او را نخواهد آيا حق نخواهد داشت که بگويد من اين رژيم را نمی خواهم؟ مگر اين آقای خمينی نبود که خطاب به شاه گفت: ما فرض می کنيم که شاه شايسته و درست است، پدران ما چه حقی داشتند که برای آينده ما تعيين تکليف کنند؟ ما ميخواهيم همه پرسی کنيم ببينيم مردم تر می خواهدند يا نه؟ حال ملت می خواهد همه پرسی کند که آيا اين رژيم ولايت مطلقه را می خواهد يا خير؟ اين از حقوق ملت است يا نه؟ آيا باز گشتن به حقوق مردم اعتدال و ميانه روی است و يا تجاوز به حقوق مردم؟
۵- آن مسلمانهائی که مردم را به تند روی متهم می کنند، نمی دانند که اما م علی می فرمايند:« يار مظلومان و خصم ستمديدگان باشيد» امام باز گشت به حق و دفاع از حقوق مظلوم را اعتدال و انحراف از آزادی و تجاوز به حقوق ملت را تند روی معرفی می کنند. حال، در قياس با اين فرمايش امام، آيا اين مردم هستند که تند رو ميباشند و يا رژيم مطلقۀ فقيه و نيز کسانی که مردم را به سکوت و پذيرش نقض و نفی حقوق خود ميخوانند؟
۶- آن کسانی که ملت را تند رو معرفی می کنند، به جای اينکه محکم از حقوق ملت و خود در برابر رژيم ظالم و به قول مرحوم آيت الله منتظری رژيم مشرک، دفاع کنند، دائم ترس به جان ملت می اندازند که چنين و چنان خواهد شد، ايران لبنان و افغانستان و عراق خواهد شد. از شما می پرسم که در طول اين ۳۰ سال شما زمانی را سراغ داريد که اين رژيم حتی برای شما که بقول خودتان نقش خندق را برايش بازی کرده ايد و هميشه ملت را به سکوت و تسليم بودن خوانده ايد، کوچکترين حقی غير از زندگی برزخی و دائم با ترس و دلهره قائل شده، که برای ملت بشود؟ اگر آری، لطفاً آن موارد را برای ملت بازگو کنيد. و اگر نه هر زمان تا توانسته است شما را به خفت و خواری کشانده است، پس يا محکم در برابرش بايستيد وقطع بدانيد که چيزی از دست نخواهيد داد ويا اگر جرأت و شجاعت لازم را نداريد و می پذيريد که در خفت و خواری زندگی کنيد و اسم آنرا شجاعت و فداکاری بگذاريد، حد اقل خاموش باشيد و اگر برای ملت مظلوم يار شاطر نيستيد بار خاطر نباشيد
۷- نکته قابل ذکر ديگر اينکه آيا اين بخش از روشنفکران از گذشته به اندازۀ کافی از اين رژيم و خود درس و تجربه نياموخته اند: چندی بار گفتنتد و نوشتند که اصلاحات شکست خورد يا خط اعتدال در برابر تند روها شکست خورد. آيا باز زمانی ديگر چه می خواهند به خود و ملت بگويند؟
۸- تا کی بايد شما دل خود را به اين خوش کنيد که در بين اصول گرايان ، گروه ميانه رو و اعتدال وجود دارد و اينان کوشش می کنند که حکومت را به ميانه روی و اعتدال باز گردانند؟ اگر اين دسته همچنانکه شما می گوئيد به دنبال حقوق و آزادی ملت هستند، پس چرا هر روز به طبل خشونت، ارتداد، و تبعيت مطلق از رهبری می زنند. پر واضح است که هر دو گروه در حفظ اين ديکتاتوری يکی هستند الا اينکه بخشی فهميده اند، که غافيه را باخته و در صددند که با پنبه سر ببرند، و آن گروه ديگر، می گويند که تنها راه نجات احتمالی کشتار است و استعفا نامه آقای حسينيان بيان حال اين گروه است. اما هر دو گروه در نتيجه يکسان هستند و اگر غير از اين می بود در کنار ملت بودند.
کسانی که در خارج از کشور در برج عاج نشسته و حاضر نيستند بگويند: تعيين انتخاب سرنوشت و آزادی از حقوق ذاتی مسلمانان و مردم است. تو گوئی حق تعيين سرنوشت خود و آزادی مردم را اسلام از آن ها سلب کرده است ومتأسفانه کسانی که توجيه گر بدعت ولايت مطلقۀ فقيه آقای خمينی در اسلام هستند و آن را« گوهری دردانه ميدانند » و کسانی که خود را در سلک فيلسوف، اسلام شناس و محقق، حجت الاسلام و قرآن شناس به حامعه معرفی می کنند، هم در بيانيه و هم در سخنِ سخنگوی خود، به جای پرداختن به علت که ولايت مطلقۀ فقيه است به معلول پرداخته اند و حتی از آن مرد بزرگ که خود را شاگرد او معرفی می کنند، مرحوم آيت الله منتظری تجربه و درس نگرفته اند، که می گويد: «ولايت مطلقه شرک به خداوند است» و «حق و آزدی ذاتی انسان است» و «مصلحت خارج از حق مفسدت است» و «مردم حق دارند که قانون اساسی خود ر ا تغيير، تکميل و يا عوض کنند» و تازه «ولی فقيه هم بايد در حد ناظر و مردم انتخاب کنند، محدود به زمان مشخص و پاسخگو به مردم باشد» و متاسفانه از يکطرف خود را سخنگوی مسلمانان – حال بماند که کدام مسلمانان آنها را سخنگوی خود کرده اند- و «هسته مرکزی اتاق فکر» جنبش سبز معرفی می کنند واز طرف ديگر سخنگوی آنان می گويد: « ادبيات و شيوه ای که مهندس موسوی برگزيده است، دقيق و درست و مدبرانه است» اگر به زعم شما چنين است، پس بگذاريد که خود سخنگوی خود باشد و شما با بعضی از گفتار خود حرفهای دقيق و مدبرانه او را خدشه دار نسازيد. وقتی از اين سخنگو پرسيده می شود که چرا بحثی از ولايت فقيه به ميان نياورده ايد، عذر بدتر از گناه آورد، می گويد:«ما نمی خواهيم افق مطالبات را از توان و امکان جنبش سبز و خط مشی آن فراتر ببرد» گوئی اين خارج نشينانند که خط مشی جنبش سبز را تعيين می کنند. گويا «تاتوره به هوا پاشيده اند» که اينان مهمترين شعارهای آشکار و ذلال جنبش سبز در طول بيش از شش ماه که: مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر اصل ولايت فقيه، خامنه ای قاتله ولايتش باطله و… را نشنيده و نديده اند.
چشم باز و گوش باز اين ذکا! خيره ام از چشم بندی خدا
در پايان اين مقال روی سخنم هم با آقايان کروبی و موسوی ونيز ديگر همکاران ايشان و نيز مردم حاضر در صحنه: شما خوب اين رژيم را می شناسيد و در ۳۰ سال گذشته در برهه هائی از سران آن بوده و خوب می دانيد که در طول اين مدت چگونه عمل شده است. من نمی خواهم به گذشته باز گردم اما اين نکته در خور تذکراست، از شما می پرسم: آيا شما مرد را به حق می سنجيد يا حق را به مرد؟ مولی علی به آن عرب که در جنگ جمل دچار اشکال شده بود گفت: حق را بشناس که وقتی آن را شناختی مردان حق را خواهی شناخت. من خوب می دانم که اگر شما هم با وجدان پاک خود خلوت کنيد، اذعان خواهيد کرد که اگر نگويم تمامی اين جفا کاری، استبداد، خلاف قانون عمل کردن، جلو آزدی های ملت را سد کردن و.. بلکه مهمترين آن ها ريشه در دوران آقای خمينی و روشی که او پايه گذاری کرد دارد. اما فرض محال که محال نيست، حال فرض ميکنيم که او مردی آزديخواه، حقوقمدار، عابد و زاهد و عادل و ضد ظلم و ستمی بود که بر ملت ايران روا رفته و می رود .
چرا شما به جای اينکه مرتب تکرار می کنيد که در خط اما خمينی و پيرو او هستيد که طرف مقابل شما هم همين را بگويد، چرا از ضوابط آن خط روشن سخن به ميان نمی آوريد؟ اگر شما به طور روشن آزادی و حقوق ذاتی ملت و ظوابط آن را بيان کنيد، قطع بدانيد که موفقيت از آن شما و ملت است و خواری برای استبداد گريان و تماميت خواهان. و الا شما کسانی نيستيد که ندانيد که پايه رژيم ولايت مطلقه فقيه و نشان دادن راه که چگونه می شود خلاف قانون عمل کرد و دادگاهای انقلاب که هم اکنون بلای جان شما و ملت است بدست آقای خمينی وحمايت ايشان پايه ريزی شده است. درحرفهای آقای خمينی هم از هر نوعی که بخواهيد الی ماشاءالله فراوان يافت می شود و طرف شما خوب به آنها آگاهی دارند. بنا براين شما با آن حرفها قادر نيستيد که احتجاج کنيد. اما احتجاج با ظوابط، آزادی و حقوق ذاتی انسان کاملاً برای شما عملی و موفقيت آميز و ملت هم در چنان حالتی پشتيبان شما است. شما اميد است که بدانيد که اگر يک قدم عقب بنشينيد و به جلو حرکت نکنيد و سر جايتان بی حرکت بايستيد اين رژيم تماميت خواه و مطلق گرا تا شما را به خفت و خواری و ناچيز کردن و به تبعيت مطلق وادار نکند از پای نخواهد نشست و حتی به اين هم قناعت نخواهد کرد. بايد به درگاهش توبه کنيد. شما بايد از تجربه نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان درس عبرت بگيريد.
اما حرف ديگرم با ملت است: جنبش عظيم و انقلابی شما که رژيم را سخت خسته و عصبی و از درون روز بروز بيشتر آنرا متلاشی ميکند، بايد ادامه پيدا کند. حال که کار را آغاز کرده ايد بايد به نتيجه برسانيد و تا مردمسالاری را در وطن بر قرار نکنيد از جا ننشينيد. اگر اجازه دهيد که اين رژيم نفس تازه کند و اطمينان حاصل کند که شما تا آخر نخواهيد رفت، برای جلوگيری از خيزش دوباره ، قطع بدانيد که دمار از روزگار همه در خواهد آورد و به کشتار وسيعی دست خواهد زد و چنان زهره چشمی از جامعه می گيرد که تا ساليان سال نتواند سر بلند کند. بنابراين تنها راه جلو رفتن است، و فرصت نفس کشيدن به مافيايی که پيروزی از طريق وحشت، النصر بالرعب، روش کنترل جامعه ميداند، را ندادن است. کار را آن کرد که تمام کرد. من کمتر از آنم که برای کسی نسخه بپيچم و يا از دور بگويم چنين و چنان کن. ولی تجربه سالها زندان و از نزديک با روانشناسی شکنجه گران و زندانبانان آشنا بودن و نيز تجربه خيزش حاضر بمن ميگويد: اگر ملت اين موقعيتی را که به يمن هفت ماه پايداری و شجاعت بدست آورده را قدر نشناسد و بجای ادامه دادن حتی يک قدم عقب بنشيند، در آينده بايد بهای صد چندان سنگين تری برايش بپردازد. اين که چه روشی را برای ادامه مبارزه بدون خشونت و مسالمت آميز خود بايد به کا ر بگيرد را همچنانکه تا به حال به خوبی خلق و کشف کرده ايد. از اين به بعد هم بايد به موازات حرکات رژيم، روشهای نوی را خلق و ابداع کنيد و کنش بودن خود را حفظ کنيد و نيک بدانيد که هم ملت مظلوم ايران و هم مردم آزاديخواه جهان يار و پشتيبان مبازات حق طلبانۀ شما هستند و بد قت آنچه را اين روزها در ايران می گذرد تعقيب ميکنند. اين انقلاب انقلابی جهانيست که در ايران شروع شده، کوهها از جای بجنبند شما نجنبيد و چشم را حتی يک لحظه از هدف که همان استقرار مردمسالاری در ايران مستقل است، دور نکنيد. حق اين است که ملت حق طلب و آزاديخواه ماندگار است و ديکتاتوران رفتگان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر