۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

به اسماعیل! درباره اسماعیل و مصداقی

به اسماعیل! درباره اسماعیل و مصداقی
سعید جمالی

اسماعیل نوشته ات درباره مصداقی را خواندم و برای چندمین بار و چندمین سال باز با "بی ایمان" ی ات که دیگر حالت تکراری بخودش گرفته مواجه شدم!

طبعا هر کسی طبیعت و فردیت و شخصیتی دارد و اضافه بر آن تاثیرات محیط، کار و اجتماع  و... را هم باید در نظر گرفت. اینرا از آن جهت میگویم که اگر هر دوی ما دیر زمانی در آن تشکیلات بودیم، اما حتما که "فردیت" های متفاوتی از هم داشته و بویژه در "محیط" و "ملاء" متفاوتی در آن مناسبات بقول مشهدی ها "غطه" می خوردیم.
شرایط کاری تو خاص بوده، در محدوده کوچکتری بسر می برده ای، با افراد معدودی دمخور بوده ای و خلاصه اینکه با "متن" تشکیلات رابطه ای تنگاتنگ نداشته ای (اگر اشتباه نکنم)، بیشتر مورد عزتّ و احترام بوده ای و... و همچنین از سال 1992 ارتباط "تشکیلاتی" نداشته ای. دورانی که از قضا از آن به بعد است که بسیاری فضیحت ها و جنایات اتفاق افتاده و تو روحت هم از آنها بی خبر بوده.
اما "بی ایمان"ی تو ریشه ای عمیق تر از این "بی اطلاعی"ها دارد. چرا که کمبود اطلاعات را براحتی می توان جبران کرد، اما "بی ایمان"ی را نه!
اگر یادت باشد آن قدیمها، در آموزشهای سیاسی درون سازمان گفته میشد که بیش از 90 درصد اخبار پشت پرده را می توان از همان اخباری که بصورت علنی منتشر میشود و از لابلای اخبار علنی در آورد... از این حرف میخواهم این استفاده را بکنم:
در یکی دو جا از نوشته های قبلی ام نوشته بودم که بنظر من اگر کسی کمی هم "سیاسی" باشد از "نوع" رابطه دم و دستگاه شازده و "طرف" حسابهای آنها براحتی می تواند بفهمد که آن "زیر" چه خبر است. همان  که می گویند "چون که صد آید نود هم پیش ماست". رابطه هایی که تک نمود نیست بلکه این جریان را از "هضم رابع" خودش هم گذرانده ( در مقطعی صدام و در این مقطع ایپک ها و جان بولتون ها... و صد البته نامه نگاریهای شازده با سران رژیم!) بنظر من تو عنایت کافی به اینها نداری و لذاست که دچار ضعف "ایمانی"!
بگذار روی نکته دیگری انگشت بگذارم. بحث دانستن یا ندانستن این نکته نیست، بحث به میزان توجه به آن است:
آنکه بمعنای واقعی و عمیق کلمه (چه در شکل و چه در محتوا) رژیمی است و از هضم رابع رژیم سالهاست که عبورکرده و در "تمنایّ" یک "سگ محلی" است که ولایت فقیه  به او بکند، شازده است.... میگویند در زمان رضا شاه، پاسبانی به این افتخار میکرد که رضا شاه به او گفته بود "مادر قحبه".... "معادله" رابطه بین آنها اینطوری است.
برادر گرامی، خیال نکن که هنوز آثاری از گذشته در آنها باقی مانده، خیال نکن که با یک جریان مبارزاتی که البته انبوهی اشکال و انتقاد دارد روبرو هستی. تو که تاریخ را بهتر از من میدانی، با چقدر نمونه از این قماش جریانات برخورد کرده ای. شاید در بررسی های تاریخی بارها  با این دعای امامان (که البته حرف سیاسی شان بوده) برخورد کرده ای که مرتبا می گفته اند: "خدایا ما را بازیچه دست قدرتها قرار مده" همه آنها بخوبی می فهمیدند که در موقعیتی که شرایط عینی "در افتادن" با قدرتها وجود ندارد، دست زدن به چنین اقداماتی برابر است با بازیچه شدن بدست قدرتها ....
نمیدانم که تو با چه درصدی این حرف را قبول داری،  نام بردن و ادعای مبارزه  و شب و روز روضه مبارزه با رژیم خواندن آنها، مطلقا فریبکاری و تا آنجا که بتوانند برای  قفل کردن شرایط  بنفع رژیم است. تنها رسالت آنها این است که با دروغ  و برچسب و تهمت مانع از آن شوند که انرژیها بر علیه رژیم بسیج شود. این مقوله بسیار بالاتر از عمل آگاهانه است، این تبدیل به ماهیت و علت وجودی این جریان شده. حتما بیاد داری که در سالهای آغازین دهه شصت، شازده در نشست های داخلی مرتب تاکید که باید همه جریانات دیگر را سوزاند و فقط امکان حیات برای "یگانه آلترناتیو مسلح...." را باقی گذاشت.... تا صبح می توانم از این نمونه ها برایت بنویسم.
خودت نوشتی که وقتی پنج شش سال پیش داستانهای شکنجه و اعدام را برایت تعریف کردم، نمی توانستی آنها را باور کنی. اما امروزه کوس رسوایی همه این وقایع بصدا در آمده... پس برو فکری بحال "بی ایمان"ی خودت بکن!
اما همه این حرفها را علیرغم اینکه میدانم میدانی زدم تا این نکته را بگویم:
خود شازده هم بهتر از من و تو همه این حرفها را میداند، میداند که جز دروغ  و دغل و تهمت تولید دیگری ندارد، اما علت این حجم عظیم تهمت ها این است که اعصاب آدمها را خُرد کند، با رگبار و فحش و فضیحت آدمها را روانی و پریش کرده و از پا درآورد. بنابر این اگرچه گاها نوشتن درباره این جریان ضروری است، اما خودت را "درگیر" این موضوع نکن چرا که قبل از هر چیز آنها "چیزی" نیستند، اهمیتی ندارند، نقشی در جایی ندارند و....
بنظر من با توجه به شناختی که از اعماق این جریان دارم و ایضا هاله قدسی و نورانی که در طی این سالیان تلاش کرده  دور شازده ایجاد کنند و ایضا ذهنیت های دگمی که برای آدمهایشان درست کرده اند، فعلا فقط باید روی یک موضوع متمرکز شد:
داستان "رقص رهائی" چیست؟
و باز هم بنظر من همه شلوغکاریهایی که میکنند و تهمت هایی که به مصداقی یا خودت میزنند، فقط برای ردّ گم کنی است.
در پایان دعا میکنم که خدا به ایمان شما در باور به این قضایا بیفزاید!!
04 دی 92(25 دسامبر 13)                                                                              
هادی افشار                                                                                                          
saeidjamali@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست: