شالوده شکنی یک افسانه
تاریخ کودتاى ۲۸ مرداد، برغم اینکه بسیاری از اسناد سیا و اینتلیجنس سرویس یا هنوز در اختیار تاریخنگاران/تاریخشناسان قرار نگرفته اند یا گویا از بین برده شده اند، دیگر ازهمهسو بخوبى شناخته شده است، و همه¬ی طرفهایى که در آن دست داشتند (بهغیر از خانواده¬ی پهلوى و زرخریدان شان) به دخالت مستقیم، برنامهریزى و اجراى آن توسط دول آمریکا و بریتانیا اعتراف کردهاند، در حالی که از همان فردای کودتا روشن بود که کودتا توسط سرویسهاى جاسوسى بریتانیا و آمریکا برنامهریزى و به اجرا درآمده بود و مصدق، نه فقط در محکمه¬ی نظامی، که حتی روز ۲۸ مرداد در دیدار با سفیر آمریکا هندرسون این نکته را به وی گوشزد کرد.
در ضمن اینکه بایستی همچنان به کار پژوهش و ارزیابی کودتا ادامه داد، اکنون بایسته این است که نسبت به آن ارزیابی هایی که تا کنون ارائه شده اند برخوردی نقادانه اختیار کرد. این نوشته با این هدف تنظیم می شود.
یک متخصص علوم سیاسى با جهتگیرى مرامى، چون سپهر ذبیح، نمىتوانست خود را جز با اشاره به «تاریکى» و «ماهیت مورد نزاع دخالت آمریکا» در آن «ماجرا» راضى سازد. با اینکه ذبیح اعلامیه کمیته¬ی مرکزى حزب توده (مردمِ مخفى، ۲۷ مرداد ۱۳۳۲) را در دفاع استقرار «فورى» «جمهورى دمکراتیک» نقل مىکند ــ موضعى که بنابر گفته¬ی مارک گازیوروفسکى، باید سازمان سیا از طریق جاسوسى در رده¬ی بالاى رهبرى حزب در تهران دیکته کرده بوده باشد [این جاسوس چه کسی مىتواند بوده باشد؟ کیانورى، چنانکه برخی از خود حزب توده اشاره برده اند؟ فراموش نکنیم که در آن زمان کیانوری مسؤول انتشارات حزب بود.] ــ اما ذبیح اظهار مىدارد که «حائز اهمیت است که حزب از ایجاد فورى یک جمهورى دمکراتیک خلق پشتیبانى نمىکرد و نه حتى از شرکت در دولت جبهه¬ی ملى، که دیگر اکنون منزوی شده بود.» بدینسان، وى خواننده را در این ابهام باقى مىگذارد که فرق بین «جمهورى» و «جمهورى دمکراتیک» در آن زمان چه بود؟ در عین حال، او با تکرار قصه¬ی حزب توده دایر بر اینکه مصدق از تحویل اسلحه به حزب توده خوددارى کرد، از یکسو، سرزنش مصدق توسط حزب توده را توجیه مىکند و، از دیگرسوى، مدعى مىشود که پیروزى شاه بر مصدق «بههیچوجه غیرمنتظره» نبود، زیرا «تجربه¬ی گذشته نشان داده بود که دولت نمىتوانست، دستکم، بدون رضایت ضمنى شاه در قدرت باقى بماند، چون ارتش به شاه وفادار بود»! چنین مواضع متضادى، البته، از تحلیل ضرورى تاریخى که باید «تاریخ مغشوش» کودتاى ۲۵ ـ ۲۸ مرداد را روشن کند، بس فاصله دارد. غریبترین نکته در مورد ذبیح، البته، این است که وی در سال ۱۹۸۲ (حتى پس از علنىشدن قضایا، ازجمله توسط کیم روزولت) مىکوشد ثابت کند که نقش سیا در کودتا خیلى مهم نبود.
از دیگرسوى، آبراهامیان، داستان مقابله¬ی حزب توده با مصدق را با یک «بحث» تخیلى بین رهبران حزب توده در روزنامه رزم (۲۶ ژوئن ۱۹۵۰/۲۷ خرداد، یعنى یازده ماه پیش از نخستوزیرى مصدق) مىگشاید. این «بحث،» که روشن نیست وی به چه دلیل مطرح می سازد، حزب توده را درباره¬ی رهبر میهندوست ایران دچار «دودستگى شدید» مىکند. او براى اثبات بیشتر این نکته، پس از رجوع به برخى مقالات خصمانه¬ی حزب بر ضد مصدق، ناگهان به «سالها بعد» مىجهد، یعنى پس از پلنوم چهارم ۱۹۵۷ (ازجمله دو مقاله از اسکندرى و کیانورى در یک کنفرانس احزاب کمونیست ) هنگامى که حزب توده، سرانجام، در زیر فشار بقایاى کادرهاى جوان اش، ناگزیر از پذیرش اشتباهات خود پیرامون مصدق و نهضت ملى شد. اما شگفتانگیز تحریف محتواى «تحلیل» معروف و مورد نزاع منتشره از طرف کمیته¬ی اجرایى حزب است که تحت عنوان «درباره¬ی بیستوهشتم مرداد» نوشته شد، اما هرگز منتشر نشد و یک سند درونی باقی ماند. این «تحلیل،» درواقع، سیاست مخالفت با مصدق را تأیید و توجیه کرد و او را مقصر شکست دانست. اما آبراهامیان آن را چون نوشتهاى معرفى مىکند که طى آن «حزب توده اعتراف مىکرد که با دفاع کامل [!] نکردن از مصدق اشتباهاتی اساسى مرتکب شده بود.» (در زیر به نامه¬ی محرمانه¬ی کیانورى در نقض این ادعا اشاره خواهم کرد.) این تحلیل که به مأموریت از جانب هیئت اجرایى کمیته¬ی مرکزى توسط گالوست زاخاریان، عضو کمیته¬ی ایالتى تهران، نوشته شد با مخالفت کیانورى روبرو گشت، که در نوشته¬ی دیگرى تحت عنوان «درباره¬ی “درباره¬ی بیستوهشتم مرداد”» به آن پاسخ گفت و رهبرى را به «دنبالهروى» (!) از مصدق و به «عدم قبول مسؤولیت رهبرى پرولترىِ» نهضت ضدامپریالیستى» متهم ساخت. (در ضمن، باید یادآور شد که ادعاى کیانورى دایر بر اینکه شخصاً به مصدق تلفن کرده بود ــ ادعایى که اغلب پذیرفتهاند ــ تا او را از کودتاى عنقریب مطلع کند بههیچوجهى در جزوه¬ی یادشده در بالا مندرج نیست، بلکه سالها پس از مرگ مصدق عنوان شد، هنگامىکه مصدق دیگر نمىتوانست آن را تکذیب کند.
در باره¬ی اینکه چه کسى به مصدق خبر کودتا را رساند، حدسهاى متنفع چندى زده شدهاند، و غالبا بدون مدرک. گفتن دارد که در میان اسامى افسران گارد شاهنشاهى دستگیرشده که به فرماندهى نصیرى قرار بود حکم برکنارى مصدق را به وى ابلاغ کنند نام سرهنگى به نام پولاددژ، ذکر رفته است. به نظر مىرسد که او افسر ردهء بالاى سازمان افسران ح. ت. بوده باشد که این خبر، را مستقیماً یا غیر مستقیماً به مصدق رسانده بوده باشد. اگر این شخص همان پولاددژ سازمان افسری حزب بوده باشد، مسلماً او نمىتوانست خبر را از طریق کیانورى به مصدق رسانده باشد، چه پولاددژ نه رابطه¬ی خوبى با کیانورى داشت و نه کیانورى مىتوانست به خاطر دشمنى شناختهشدهاش با مصدق، پیامبر خوبى بوده باشد. دفاع آبراهامیان از رهبرى حزب توده که طى سالها تحت هدایت مقامات شوروى بود، همچنین در «ارزیابى» او منعکس است: «بحث [در میان رهبران حزب] طى سالهاى ۱۹۵۳ ـ ۱۹۵۱ درعینحال تا حدى آکادمیک بود، چه تصمیم نهایى [براى ایجاد یک جبهه¬ی واحد؟] به عهده¬ی مصدق بود، و نه حزب توده.»
با مقصردانستن مصدق براى نپذیرفتن تمام و کمال خطمشى حزب توده، آبراهامیان نتیجه مىگیرد: «بدبینى دوجانبه بین حزب توده و جبهه¬ی ملى» سرانجام به سرنگونى مصدق [از طریق کودتا] کشید.» ضمن تشریح رویدادهاى ۲۵ تا ۲۸ مرداد، او روایت آنها را تحریف مىکند ــ و ازجمله شعار تحریکآمیز «جمهورى دمکراتیک» را به «جمهورى» تقلیل مىدهد، و بدون ارائه¬ی کوچکترین مدرکى مدعى مىشود: «ارگانهاى [؟] جبهه¬ی ملى در چاپهاى دَمِ صبح [گویا ۲۸مرداد] اعلام کردند که خطر شاه رفع شده و خطر بزرگ کمونیسم در افق هویدا بود و اگر این خطر بهسرعت خُرد نشود مملکت را نابود تواند کرد»! این ادعا بر مدارک آن زمان استوار نیست، بلکه براساس مقالهاى بنا شده است که سروان فشارکى (افسری با تمایلات توده ای) پس از انقلاب ۱۳۵۷ در اطلاعات منتشر کرد، دایر بر اینکه «رهبران حزب توده مصدق را تلفناً مطلع کرده بودند که هواداران نظامى ایشان، اسنادى در اختیار داشتند که ثابت مىکرد که افسران سلطنتطلب توطئه کرده بودند تا دستورات نخستوزیر براى استقرار نظم و قانون را بهانهاى قرار دهند تا جبهه¬ی ملى را ساقط کنند.» این ادعا هرگز از سوى رهبران حزب توده و حتى کیانورى نیز تأیید نشد که در میان خود تودهاىها به عنوان استاد دروغگویى شهرت دارد. تاریخنگار وظیفه دارد که از هیچ منبعى درنگذرد و دستکم همه¬ی اسناد موجود و دردسترس را بجوید و از آنها استفاده کند.
یکى از دلایل موفقیت کودتاى ۲۸ مرداد این است که بلافاصله پس از شکست کودتا در ۲۵ مرداد، به دنبال یک اعلامیهء مفصل کمیتهء مرکزى حزب توده دربارهء کودتا، ارگان علنى آن حزب، یعنى به سوى آینده، مشخصاً توجه را از تکرار کودتا در پایتخت منحرف کرد:
بعد از اینکه توطئه کودتا در مرکز مواجه با شکست شد، صحنه¬ی فعالیت عمال آنها که هنوز دستگیر نشدهاند به شهرستانها منتقل گردید. به قرار اطلاعى که به دست آوردیم، یکى از صحنههاى مهم این فعالیت خوزستان است. فرمانده لشکر خوزستان سرتیپ مغرورى که با کودتاچیان در تهران ارتباط دارد، به دستور آنها درصدد است که آشوبى در این استان حساس و مهم کشور ایجاد کند و با اعلام استقلال خوزستان براى ساقطکردن دولت وارد عمل شود. اخبار دیگرى نیز حکایت مىکند که سرلشکر زاهدى، باصطلاح نخستوزیر شاه خائن، هم بعد از اینکه در تهران دچار ورشکستگى گردید عازم خوزستان گردیده است، تا در آنجا به اتفاق سرتیپ مغرورى و با کمکهایى که مىتواند از مناطق [زیر] تسلط انگلیسىها، یعنى بصره، کویت، و بحرین به دست آورند به توطئه¬ی خائنانه خود ادامه دهند. … قرار است شاه فرارى هم از خارج به اهواز وارد شود تا حکومتى را که استعمارگران با سرکوبى استقلال و حاکمیت ملى ما براى او تهیه مىبینند، تحویل بگیرد.
پیرامون توجه دولت به این «اطلاع» و تمرکز توان اش در شهرستانها، بویژه استان نفتخیز خوزستان و بىتوجهى به پایتخت، باید به سه نکته اشاره کرد. نخست، براستى خوزستان همان استان ایران بود که بریتانیا، براى ادامه¬ی تسلط خود بر آن، همه¬ی جهان غرب را در مبارزه با ایران بسیج کرده بود. دوم، در سال ۱۲۹۹، هنگامىکه انقلابیون شمال پایتخت را شدیدا تهدید مىکردند، نقشه¬ی بریتانیا این بود که دولت مستقلى در خوزستان به وجود آورد تا منابع نفتى را از دستاندازى «بلشویکها» حفظ کند. سوم، این «اطلاع» مربوط به کودتا نیز از جانب حزب توده آمده بود که منبع اصلى، اگرنه تنها منبع، خبر نخستوزیر از کودتاى نخستین را تشکیل مىداد. بحث پیرامون این دومین اطلاع (که غلط و انحرافى بود) به معناى تبرئه¬ی مصدق و همکاران اش براى غفلت نابخشودنىشان نیست، بلکه چنانکه رهبر یکى از سازمانهاى پیشخوان حزب توده در نامه¬ی سرگشاده¬ی خود خطاب به همسر کیانورى پس از بازگشت شان به ایران متذکر شد، از اینروست که اعلامیه¬ی کمیته¬ی مرکزى حزب توده و متعاقب آن سرمقاله¬ی ارگان علنى آن حزب براستى یک تاکتیک انحرافى بود که جاسوس(هاى) بریتانیا در سطحِ کمیته¬ی مرکزى به اجرا گذاشتند.
باید تأکید ورزید که، هنگامى که در سرمقاله¬ی به سوى آینده نوشته شد این «اطلاع» را کسب کرده بود، باید مقصودش این بوده باشد که آن را، همچون خبر اول پیرامون کودتاى ۲۵ مرداد، از یک منبع قابلاطمینان، یعنى سازمان افسرى، به دست آورده بوده باشد. همین امر درباره¬ی خبر انحرافى مربوط به سرتیپ مغرورى صدق مىکند. سازمان افسرى حزب توده از تمایلات سیاسى فرماندهان لشکرها و غیره باخبر بود، اما این دو «خبر» غلط از آب درآمدند، یعنى اطلاعات نادرست به معناى انحرافى بودند. مطمئناً، نمىتوان ادعا کرد که این دو اطلاع غلط از سوى سازمان افسرى حزب رسیده بوده باشند؛ پس، چه کسى مسؤول این تاکتیک انحرافى در کمیته¬ی مرکزى بود؟ هنوز قطعاً نمىدانیم، اما این مسؤول(ان) نمىتوان(ند) جز جاسوس(ان) بریتانیا در کمیته¬ی مرکزى بوده باش(ن)د.
همچنین، تکرار این مطلب تأییدنشده¬ی تبلیغاتى توسط آبراهامیان پیرامون تمکینِ منتسب به مصدق به «تشویق سفیر آمریکا،» طى ملاقات کوتاه اش با وی در روز ۲۷ مرداد/۱۸ اوت ۱۹۵۳، دایر بر دستور به «ارتش که خیابانها را از تظاهرکنندگان حزب توده پاک کند» وخامت کمترى ندارد، و کیانورى نیز، بدون ارجاع مستقیم به آبراهامیان، همین دروغ را تکرار مىکند. این ادعا، درواقع، یک فرمولبندى جدیدى است از آنچه که کیم روزولت در کتاب اش مطرح کرد، تا مصدق را تحقیر کند. هر کس که با مصدق، مردى که یک عمر بر ضد دخالت خارجى در امور ایران رزمیده بود، آشنا بوده باشد، حتى بدون دسترسى به بایگانىهاى دولتى، مىتوانست بداند که چنین ادعایى نمىتوانست چیزى جز یک تحریف بزرگ باشد. امّا اکنون تلگراف بلند متن مذاکره¬ی هندرسون با مصدق که هندرسون به واشنگتن ارسال داشت روشن مىدارد که وى هرگز چنین درخواستى از نخستوزیر ایران نکرد. براستى، گزارش مذاکره نشان مىدهد که مصدق با هندرسون محکم و حتى با استهزاء، سخن گفت و طى مذاکره به او فهماند که از امکان دخالت آمریکا در کودتا خشنود نبود. البته، آبراهامیان هیچ منبعى براى این تحریف اغراقآمیز خود ارائه نمىدهد. اما منبع این خبر ناراستی، علاوه بر ادعاى کیم روزولت، شناخته شده است: برخى از سلطنتطلبان و رهبر حزب توده، کیانورى. برخى نکات کلیدى موجود در متن گزارش تلگرافى هندرسون به وزارت خارجه¬ی آمریکا از مذاکره¬ی روز ۲۷ مرداد او با مصدق بایستى بر این امر پرتو بیفکند. بایستى افزود که نظر منتسب به مصدق در این باره در برابر هندرسون خیلى پیش از بازشدن پرونده¬ی تلگراف فوقالذکر سفیر آمریکا، یعنى تنها سه روز پس از کودتا، شناخته شده بود. در روز ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، خواندنىها، از مجلات نزدیک به دربار، گزارش زیر را منتشر کرد: «بنا به گفته¬ی رادیو پاریس، [هندرسون در ملاقات با نخستوزیر ایران] به دکتر مصدق اطلاع داد: دولت آمریکا دیگر نمىتواند حکومت او را به رسمیت بشناسد و به عنوان یک نخستوزیر قانونى با او معامله کند. هندرسون رسماً به مصدق اعلام داشت که آمریکا با تمام قوا از ادامه¬ی حکومت او جلوگیرى خواهد کرد و به مصدق تکلیف کنارهگیرى از کار را نمود. ولى دکتر مصدق با لحن تندى هندرسون را از خانه¬ی خود بیرون کرده و گفت فردا با آمریکا قطع رابطه خواهد کرد.» آیا این موضوع نباید موجب این مىشد که یک مورخ جدى، محتاطانه و بىغرضانه مىنوشت؟ پاسخ روشن است.
نگاهی به نکات اصلی گزارش تلگرافی هندرسون از دیداراش با مصدق در ۲۷ مرداد همه¬ی این تحریف ها را بر ملا می کند. هندرسون به شرح زیر گزارش داد:
«او [مصدق] طبق معمول محترمانه رفتار مىکرد، اما من مىتوانستم در برخورد [او] مقدارى خشم فروخورده احساس کنم. پس از اداى تعارفات معمول، … من از سلسلهحوادث پس از رفتنم از ایران در چند ماه پیش اظهار تأسف کردم. … اشاره کردم که بویژه [درباره¬ی] تعداد روزافزون حملات به آمریکاییان نگران بودم. هر یکى دو ساعتى خبرهایى تازه به من مىرسید دایر بر حملات به آمریکاییان، نه فقط در تهران، بلکه همچنین در دیگر شهرها. … [مصدق] گفت این حملات اجتنابناپذیر [بودند]. مردم ایران فکر مىکردند که آمریکاییان با آنان مخالف [دشمن] بودند و بنابراین به آمریکاییان حمله مىبردند. من گفتم مخالفت دلیل حمله [نیست]. او جواب گفت ایران در تبوتاب انقلاب دستوپا مىزد و بههنگام فشار و ناراحتى انقلابى، سه برابر حد موجود به پلیس نیاز هست تا از آمریکاییان حفاظت شود. [مصدق در امتداد سخن خود] گفت بایستى به یاد آورد که در زمان انقلاب آمریکا، هنگامىکه آمریکاییان مىخواستند که انگلیسییان بروند، بسیارى از انگلیسییان در آمریکا مورد حمله قرار گرفتند. من گفتم اگر ایرانیان مىخواهند امریکاییان کشورشان را ترک گویند، دیگر حملات فردى لازم نیست. ما دستهجمعى خواهیم رفت. او گفت که دولت ایران نمىخواهد آمریکاییان بروند، تنها افرادى در میان ایرانیان خواستار آن هستند و بنابراین به آنان حمله مىکنند. … من مىخواستم بدانم برخورد کنونى او نسبت به هیئتهاى کمک نظامى آمریکا چگونه بود و [نیز] محافظت مناسب اعضاى این هیئتها تأمین شود. نخستوزیر [ایران] گفت مطمئن بود که نیروهاى انتظامى حفاظت لازم را تأمین مىکردند. من مخالفت کردم.»
براى اینکه بداند نظر مصدق پیرامون کودتا چه بود، هندرسون پس از مدتى سکوت گفت: «بسیار سپاسگزار مىشدم اگر بهطورى محرمانه و براى اطلاع دولت متبوعم مىگفتید که در این چند روز اخیر چه گذشت. دولت امریکا مایل است درباره¬ی هردو رویداد و وضعیت قانونى کسب اطلاع کند. او ترجیح داد سخن مرا به عنوان اشارهاى به نامه¬ی رئیسجمهور [آیزنهاور] به او در ژوئیه¬ی گذشته تعبیر کند. … او بر این عقیده بود که مسؤولان آمریکایى در واشنگتن یا در تهران، بطور مستقیم یا غیرمستقیم، عامدانه خبر مربوط به ردوبدل [خبر آن نامه] را به مطبوعات هوادار بریتانیا درز داده بودند و، برخلاف نظر مصدق، دولت آمریکا به چاپ آن یادداشتها اصرار ورزیده بود. … به او گفتم که درک من این بود که این خبر از دفتر خود او به بیرون درز کرده بود. با توجه به متن تحریفشده¬ی چاپى نامه¬ی رئیسجمهور، [که] نسبت به آمریکا نامساعد [بود]، دولت آمریکا بر نشر یادداشتها اصرار ورزیده بود. او این موضوع را بهشدت تکذیب کرد که ایرانیان منبع درز خبر بودند. هیچ ایرانى جز مصدق، صالح، سفارت امریکا و یک همکار ـ مترجم ایرانى از وجود این نامه خبرى نداشت.» مصدق افزود که وى «آن نامه را در میان پروندههاى خصوصى خود و نه در نخستوزیرى، نگهداشته بود. من اشاره کردم مطمئن نبودم که پروندههاى خصوصى او به طُرقى حفظ مىشدند که از دستبرد عوامل زرنگ در امان بمانند. من همچنین تأکید کردم که دستگاههاى شنود جدى وجود دارد که افتادن چنین اطلاعاتى را به دست عوامل و جاسوسهاى دشمنان ایران و آمریکا ممکن توانند ساخت. او اصرار ورزید که برخى از آمریکاییان عامدانه [این خبر را] به بیرون درز داده بودند تا با علنىکردن محتوى نامه¬ی رئیسجمهور آمریکا دولت او را تضعیف کنند. …
«من گفتم که چقدر براى ایران قابل تأسف به نظر مىرسید ــ و این براى ایرانیان مایه افتخار نبود ــ که ظاهراً دولت ایران نمىتوانست به یک مجلس تکیه کند. ایران در بیمناکترین وضعیت بینالمللى قرار داشت. … به او گفتم که بویژه برایم جالب بود بدانم در روزهاى اخیر چه روى داده بود. مىخواستم درباره¬ی کوشش در نشاندن سرلشکر زاهدى به جاى او بیشتر بدانم.
«او گفت که در شب ۱۵ [اوت] سرهنگ نصیرى به منزل وى نزدیک شده بود تا او را دستگیر کند. اما خود سرهنگ نصیرى دستگیر شده و تعداد دیگرى نیز پس از او دستگیر شده بودند.»
درباره¬ی وفادارىاش به شاه، مصدق به سفیر گفت «او قسم خورده بود که شاه را از تخت برکنار نکند و،اگر شاه به چنین اقدامى [کودتا] دست نزده بود، او به این قسم وفادار مىماند. آشکار است که نصیرى را شاه فرستاده بود تا او را دستگیر کند و شاه را انگلیسییان تحریک کرده بودند [تأکید افزوده].»
در پاسخ به پرسش هندرسون پیرامون «فرمان» شاه دایر بر «برکنارى او [مصدق] از نخستوزیرى و انتصاب زاهدى به جاى او،» مصدق گفت:
«او هرگز چنین فرمانى را ندیده و اگر هم دیده بوده باشد، براى او تفاوتى نمىکرد.» موضع مصدق «تا مدتى این بود که مقام شاه ماهیتى تشریفاتى دارد و اینکه شاه در مسؤولیت شخصى هیچ حقى ندارد که بتواند فرمانى دایر بر تغییر دولت بدهد.» هندرسون گفت «آیا باید من اینطور بفهمم که: الف) او از اینکه شاه فرمانى دایر بر برکنارى نخستوزیر صادر کرده بود بىاطلاع بود، و ب) و اگر او اطلاع مىیافت که شاه فرمانى دایر بر برکنارى او صادر کرده بود، آنگاه او آن را نامعتبر مىشناخت؟» پاسخ مصدق «مثبت» بود.
هندرسون سپس به مصدق صریحا گفت که
این «صحت نداشت که سفارت آمریکا پناهندگان سیاسى [مثلاً زاهدى] را در پناه خود گرفته بودّ» و سیاست او این بود که «اگر پناهندگان سیاسىاى بکوشند وارد سفارت امریکا شوند، کوشش بشود از ورود آنان ممانعت به عمل آید» و، اگر آنان موفق شوند وارد سفارت شوند، «کوشش بشود آنان را قانع سازند که خود داوطلبانه سفارت را ترک گویند.» اگر حاضر نشدند داوطلبانه سفارت را ترک کنند، «قصد من این بود که دولت ایران را مطلع سازم که افرادى در سفارت [امریکا] پناهنده شده بودند و من از دولت متبوع خود طلب دستور مىکردم.»
مصدق از هندرسون تشکر کرد و گفت:
«در صورتى که فرارىهاى ایرانى به سفارت امریکا پناهنده شوند، او از سفارت آمریکا خواهد خواست که آنان را همانجا نگهدارد.»
سپس هندرسون از مصدق پرسید «آیا در چنین صورتى دولت ایران حاضر خواهد بود مخارج آنان را براى اقامت و خوراک متقبل شود، یا اینکه او مىخواست که این مخارج از بودجه اصل چهار تأمین شود؟» مصدق پاسخ داد که «دولت ایران، برغم بودجه¬ی محدوداش، مخارج پناهندگان را خواهد پرداخت.»
هندرسون در آخر مىگوید:
«از توداری (رزرو) غیرعادى او، من به این باور متمایل شدم که او ظن داشت که دولت آمریکا، یا برخى از مقامات آمریکایى، یا در اقدام به برکنارى او دست داشتند یا با نظر لطف پیشاپیش از آن مطلع بودند. در بین اشاراتى که او به من مىکرد گاه استهزاء به چشم مىخورد که حالت نیم ـ شوخى داشتند و خالى از نیش نبودند. این استهزاءها بطور کلى به این اشاره مىبردند که ایالات متحده با بریتانیا براى برکنارى او از نخستوزیرى دست به یکى کرده بود. مثلاً، در یک برهه اشاره برد که جنبش ملى مصمم بود که در قدرت باقى بماند و تا آخرین رمق تن برزمد، اگرچه تانکهاى آمریکایى و انگلیسى از روى آنان رد خواهند شد. هنگامىکه، در مقابل، من ابروهاى خود را بالا کشیدم و [اظهار شگفتى کردم]، او از ته قلب خندید.»
متن تلگراف نفی آن چیزی است که آبراهامیان و کیانوری به نقل از محافل آمریکایی و درباری آورده اند. این سند بخوبی نشان می دهد که مصدق مصمم بود در برابر همکاری امریکا با دشمنان داخلی نهضت ملی بایستد. همین تلگراف گفته¬ی غیر مستند سروان فشارکی را نیز بی اعتبار می کند. آنچه موجب تأسف است این است که کسی که سال ها به کار تاریخنگاری و تدریس تاریخ اشتعال داشته است دست به چنین تحریف گمراه کنند¬ی تاریخی زده است.
خسرو شاکری (زند)
۲۸ مرداد ۱۳۹۲
این کتاب که در قطع وزیری به بیش از هزار صفحه سند های ناشناخته و نوشته های تحلیلی بالغ می شد پس از شش سال در وزارت «ارشاد» اجازه¬ی نشر نیافت.
بانو مادلِن آلبرایت، وزیر خارجه¬ی دولت کلینتون به این امر علنا اعتراف کرد. لوموند، ۲۰ مارس ۲۰۰۰ .
.The Communist Movement in Iran, Stanford, 1966.
Ibid., pp. 200-201.
Iran, pp. 319-20.
این مقالات در مجله مسائل صلح و سوسیالیسم (World Marxist Review, Aug. & Sept 1959) منتشر شدند. کیانورى همچنان موضعى بر ضد «بورژوازى ملى» گرفت، اما اسکندرى نظر مخالف آن را داشت.
Iran., p. 323, n. 90 . آبراهامیان این تحلیل را تصمیم «جلسهء پلنوم رهبرى پس از کودتاى ۱۹۵۳» معرفى مىکند، و مىگوید که در سال «۱۹۶۳» منتشر شد. تا آنجا که اطلاع دارم این سند هرگز منتشر نشده است و آبراهامیان نیز منبع نقل خود را مشخص نمىکند. او خواننده را به صفحات ۱ تا ۶۴ رجوع مىدهد. نسخهاى که در اختیار این نویسنده است بیش از ۳۷ صفحه استنسیل نیست، و همانگونه که ذکر شد، هرگز هم منتشر نشده است. طى این ۳۷ صفحه تلاش بر این است تا سیاست حزب در عدم حمایت از مصدق کاملاً توجیه شود. این سند تا آنجا پیش مىرود که مدعى مىشود رهبران جبهه¬ی ملى و شخص مصدق «بههیچوجه و با هیچ وسیلهاى با خنثىکردن کودتا موافقت نکردند.» (ص ۲۲، تأکید افزوده) طرح چنین ادعایى از جانب آبراهامیان فقط مىتواند با وفادارى او به مکتب تحریفات استالینى «تاریخ» توضیح داده شود.
این متن دوم در یکى از جزوات تعلیماتى حزب ــ شماره ۴۴ ــ منتشر شد.
ن.ک. به: خاطرات کیانورى صص ۲۶۲ ـ ۲۶۳ و همچنین امیرخسروى (نظر از درون، صص ۵۱۲ به بعد) که استدلال مىکند که ادعاى کیانورى دروغین است، اما اصرار مىورزد که این سرهنگ مبشرى سازمان افسرى بود که مصدق را از کودتا مطلع ساخت. کیانورى همین ادعا را چند سال پیش در جزوه حزب توده و دکتر محمد مصدق، نکاتى از تاریخ حزب توده ایران (تهران، ۱۳۵۹، صص ۴۰ تا ۴۷) عنوان کرده بود. اما دو روایت خاطرات کیانورى تفاوتهاى فاحشى با هم دارند، زیرا گفتهاند که کذّاب حافظهاى سُست دارد!
جالب است که هیچکدام از این روایتها نامى از سرهنگ پولاددژ نمىبرند که یکى از اعضاى مهم سازمان افسرى بود و به نظر مىرسد که در این عملیات نقش مؤثرى داشته بوده باشد و، بنابراین، در موقعیتى بود که مىتوانست از برنامهء کودتا باخبر و مصدق را از آن مطلع کرده باشد. این اسامى در روزنامههاى تهران منتشر و از سوى سفارت امریکا به واشنگتن مخابره شدند. ن.ک. به: بایگانى اسناد ملى امریکا که برخى ترجیحاً نادیده گرفتهاند: (USNA, 788.00/8-1753) در استفسارى که چند سال پیش بهواسطه از پولاددژ در تهران به عمل آمد، وى در یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۴ پاسخ داد که افسر نامبرده در بالا «فـولاددژ» نام داشت و ربطى به او نداشت. اما او افزود که خود با سرتیپ ریاحى رئیس ستاد مصدق تماس داشته بود و «مىتوانست هر وقت که مىخواست بدون گرفتن وقت قبلى به ملاقات ایشان برود.» پولاددژ اظهار داشت که «اخبار کودتاى ۲۵ مرداد را او در اختیار ریاحى و مصدق قرار داد، و حتى تهیهکننده¬ی گزارش شرفعرضى روزانه ستاد ارتش بود و نسخهاى از آن را، قبل از ارسال، از طریق ریاحى یا دیگرى به اطلاع دکتر مصدق مىرساند.» دربارهءاین تماس با پولاددژ مدیون فریدون آذرنور هستم.
Iran., pp. 323-24.
Ibid., p. 325. تأکید افزوده
وی در کتاب اخیرش (The Coup. 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations London, 2013, p.p. 191, 253) به صفحه ای از روزنامه نیروی سوم صبح ۲۸ مرداد (چاپ در ص ۶۸۰ کتاب مسعود حجازی) برای تأیید این ادعا رجوع می دهد. اما چنین مطلبی در آن صفحه از کتاب حجازی (رویدادها و داوری،تهران، ۱۳۷۵) دیده نمی شود!
Ibid., p. 325 ، که مبتنى بر مقاله فشارکى در اطلاعات ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ است.
در واقع، حتى کیانورى (خاطرات، ص ۲۶۶)، که بیشتر ادعاهایش از جانب نویسندگان تودهاى تکذیب شدهاند، ادعایى را که آبراهامیان به نقل از فشارکى مىآورد، تأیید نمىکند. براى مطالعه قوىترین دلیل رد ادعاى کیانورى درباره¬ی فعالیتهاى رهبرى حزب توده و تماس با مصدق، و ادعاى اینکه به مصدق چه گفت و از او چه شنید، ن.ک. به: امیرخسروى (نظر از درون) کتابى که وقف این موضوع شده است. همچنین ن.ک. به: پورپیرا (یک کادر باسابقه¬ی حزب توده به نام راستین، بناکننده): «آقاى کیانورى دچار توهم شدهاید!»: کیهان هوایى، ۱۵ و ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۳٫
شجاعت بجای به سوى آینده، شماره ۱۹ ، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جامى، گذشته چراغ راه آینده، صص ۶۸۶ ـ ۶۸۶٫
لنکرانى، احمد، «نامه به مریم فیروز عضو کمیته¬ی مرکزى حزب توده و همسر دبیر اول حزب توده¬ی ایران، مورخ اول خرداد ،۱۳۶»، منتشره در گاهنامه جمهورى، ش. ۵، ۱۳۶۲، ص ۷٫ باید یادآور شد که سرتیپ مغرورى با کودتاچیان همکارى نکرد و پس از کودتا به جرم همکارى با مصدق برکنار شد. این خود دروغ بزرگ ارگان حزب توده را به اثبات می رساند.
. کیانورى، خاطرات، ص ۲۷۴ ؛ Abrahamian, Iran, pp. 324-25 .
روزولت (Countercoup, New York, 1981, pp. 184-85) مدعى است هنگامىکه لویى هندرسون به مصدق اعتراض کرد که نسبت به امریکاییان «برخورد ناخوشایندى» مىشد و او از دولت خود مىخواست که «همه¬ی اعضاى خانوادهها و همه¬ی کسانى که حضورشان در ایران براى منافع ملى ما ضرورى نبود فرابخواند»، مصدق «گیج شد و تقریبا حالت عذرخواهى به خود گرفت» و گفت: «آقاى سفیر من نمىخواهم که شما چنین کنید. اجازه بدهید من رئیس شهربانى را فرابخوانم. من ترتیبى خواهم داد تا همه¬ی اتباع شما از حمایت مناسب برخوردار شوند.» «پیش از اینکه هندرسون از نزد مصدق برود، رئیس شهربانى فراخوانده شد و دستورات لازم به او داده شد. لویى [هندرسون] و من به این نظر رسیدیم که این [قدم] حرکتى مبارک بود که نیروهاى پلیس هوادار شاه را تشویق مىکرد.» جالب این است که روایتى شبیه همین مطلب در خاطرات حسین فردوست ظهور و انقراض سلطنت پهلوى، تهران ۱۳۶۹، ج یکم، ص ۱۷۹ آمده است، گویى او باید این مطلب را یا از هندرسون یا مصدق شنیده بوده باشد: «مصدق وقتى دید خیابانها در تصرف تودهاىهاست، وضع را نگرانکننده دانست و با سفیر آمریکا ملاقات نمود. با طرح امریکا، که از طریق سفارت امریکا به او اطلاع داده شده بود، موافقت کامل نمود.» روشن است که این سخنان که چند سال پس از انتشار کتابهاى روزولت و آبراهامیان نوشته شدند کوچکترین ربطى با گفتههاى مصدق به هندرسون ندارند. تنظیم کننده¬ی خاطرات فردوست توده ای سابق شهبازی است که پس از سرکوب حزب خود را به خدمت دستگاه امنیتی حکومت اسلامی گمارد.
کودتاچیانى چون عمیدى نورى و اردشیر زاهدى؛ براى بحثى مفصل در این باره، ن.ک. به: امیرخسروى، نگاه از درون، صص ۵۹۵ به بعد.
براى مرور ادعاهاى بىپایه کیانورى، نگاه کنید به خاطرات او صص ۲۷۱ به بعد. مفصلترین توضیحات در این باره در کتاب امیرخسروى نگاه از درون، صص ۵۹۱ ـ ۶۱۱ آمده است که به زبانى جدلى نوشته شده است و خالى از انگیزههاى شخصى نویسنده نیست که تا پیش از آن همکار کیانورى در کمیته¬ی مرکزى حزب بود. کتاب دیگرى نیز که به دروغهاى کیانورى مىپردازد. این کتاب هم به زبانى شدیدا جدلى نوشته شده و از اشتباهات بزرگ و حدسهاى متنفع عارى نیست، و دادههاى تاریخى جدیدى هم عرضه نمىکند، اثر ع. برهان است به نام کارنامه¬ی حزب توده. این کتاب نقطهنظر هواداران خلیل ملکى و خصومت بسیارى را همچون یک اعلامیه سیاسى حزبى منعکس مىکند.
شماره ۹۶، مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، به نقل از چراغ راه آینده، ص ۶۸۱٫
تأکید افزوده.
براى ملاحظ¬ی متن کامل تلگراف هندرسون به وزیر خارجه¬ی آمریکا، مورخ ۲۷ مرداد، به ساعت ۶ و ۵۷ دقیقه غروب، بنگرید به:
US Government Printing Office, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, X. Iran, Washington DC, 1989, pp.748-52. و نیز : USNA 788.00/8-1853.
تاریخ کودتاى ۲۸ مرداد، برغم اینکه بسیاری از اسناد سیا و اینتلیجنس سرویس یا هنوز در اختیار تاریخنگاران/تاریخشناسان قرار نگرفته اند یا گویا از بین برده شده اند، دیگر ازهمهسو بخوبى شناخته شده است، و همه¬ی طرفهایى که در آن دست داشتند (بهغیر از خانواده¬ی پهلوى و زرخریدان شان) به دخالت مستقیم، برنامهریزى و اجراى آن توسط دول آمریکا و بریتانیا اعتراف کردهاند، در حالی که از همان فردای کودتا روشن بود که کودتا توسط سرویسهاى جاسوسى بریتانیا و آمریکا برنامهریزى و به اجرا درآمده بود و مصدق، نه فقط در محکمه¬ی نظامی، که حتی روز ۲۸ مرداد در دیدار با سفیر آمریکا هندرسون این نکته را به وی گوشزد کرد.
در ضمن اینکه بایستی همچنان به کار پژوهش و ارزیابی کودتا ادامه داد، اکنون بایسته این است که نسبت به آن ارزیابی هایی که تا کنون ارائه شده اند برخوردی نقادانه اختیار کرد. این نوشته با این هدف تنظیم می شود.
یک متخصص علوم سیاسى با جهتگیرى مرامى، چون سپهر ذبیح، نمىتوانست خود را جز با اشاره به «تاریکى» و «ماهیت مورد نزاع دخالت آمریکا» در آن «ماجرا» راضى سازد. با اینکه ذبیح اعلامیه کمیته¬ی مرکزى حزب توده (مردمِ مخفى، ۲۷ مرداد ۱۳۳۲) را در دفاع استقرار «فورى» «جمهورى دمکراتیک» نقل مىکند ــ موضعى که بنابر گفته¬ی مارک گازیوروفسکى، باید سازمان سیا از طریق جاسوسى در رده¬ی بالاى رهبرى حزب در تهران دیکته کرده بوده باشد [این جاسوس چه کسی مىتواند بوده باشد؟ کیانورى، چنانکه برخی از خود حزب توده اشاره برده اند؟ فراموش نکنیم که در آن زمان کیانوری مسؤول انتشارات حزب بود.] ــ اما ذبیح اظهار مىدارد که «حائز اهمیت است که حزب از ایجاد فورى یک جمهورى دمکراتیک خلق پشتیبانى نمىکرد و نه حتى از شرکت در دولت جبهه¬ی ملى، که دیگر اکنون منزوی شده بود.» بدینسان، وى خواننده را در این ابهام باقى مىگذارد که فرق بین «جمهورى» و «جمهورى دمکراتیک» در آن زمان چه بود؟ در عین حال، او با تکرار قصه¬ی حزب توده دایر بر اینکه مصدق از تحویل اسلحه به حزب توده خوددارى کرد، از یکسو، سرزنش مصدق توسط حزب توده را توجیه مىکند و، از دیگرسوى، مدعى مىشود که پیروزى شاه بر مصدق «بههیچوجه غیرمنتظره» نبود، زیرا «تجربه¬ی گذشته نشان داده بود که دولت نمىتوانست، دستکم، بدون رضایت ضمنى شاه در قدرت باقى بماند، چون ارتش به شاه وفادار بود»! چنین مواضع متضادى، البته، از تحلیل ضرورى تاریخى که باید «تاریخ مغشوش» کودتاى ۲۵ ـ ۲۸ مرداد را روشن کند، بس فاصله دارد. غریبترین نکته در مورد ذبیح، البته، این است که وی در سال ۱۹۸۲ (حتى پس از علنىشدن قضایا، ازجمله توسط کیم روزولت) مىکوشد ثابت کند که نقش سیا در کودتا خیلى مهم نبود.
از دیگرسوى، آبراهامیان، داستان مقابله¬ی حزب توده با مصدق را با یک «بحث» تخیلى بین رهبران حزب توده در روزنامه رزم (۲۶ ژوئن ۱۹۵۰/۲۷ خرداد، یعنى یازده ماه پیش از نخستوزیرى مصدق) مىگشاید. این «بحث،» که روشن نیست وی به چه دلیل مطرح می سازد، حزب توده را درباره¬ی رهبر میهندوست ایران دچار «دودستگى شدید» مىکند. او براى اثبات بیشتر این نکته، پس از رجوع به برخى مقالات خصمانه¬ی حزب بر ضد مصدق، ناگهان به «سالها بعد» مىجهد، یعنى پس از پلنوم چهارم ۱۹۵۷ (ازجمله دو مقاله از اسکندرى و کیانورى در یک کنفرانس احزاب کمونیست ) هنگامى که حزب توده، سرانجام، در زیر فشار بقایاى کادرهاى جوان اش، ناگزیر از پذیرش اشتباهات خود پیرامون مصدق و نهضت ملى شد. اما شگفتانگیز تحریف محتواى «تحلیل» معروف و مورد نزاع منتشره از طرف کمیته¬ی اجرایى حزب است که تحت عنوان «درباره¬ی بیستوهشتم مرداد» نوشته شد، اما هرگز منتشر نشد و یک سند درونی باقی ماند. این «تحلیل،» درواقع، سیاست مخالفت با مصدق را تأیید و توجیه کرد و او را مقصر شکست دانست. اما آبراهامیان آن را چون نوشتهاى معرفى مىکند که طى آن «حزب توده اعتراف مىکرد که با دفاع کامل [!] نکردن از مصدق اشتباهاتی اساسى مرتکب شده بود.» (در زیر به نامه¬ی محرمانه¬ی کیانورى در نقض این ادعا اشاره خواهم کرد.) این تحلیل که به مأموریت از جانب هیئت اجرایى کمیته¬ی مرکزى توسط گالوست زاخاریان، عضو کمیته¬ی ایالتى تهران، نوشته شد با مخالفت کیانورى روبرو گشت، که در نوشته¬ی دیگرى تحت عنوان «درباره¬ی “درباره¬ی بیستوهشتم مرداد”» به آن پاسخ گفت و رهبرى را به «دنبالهروى» (!) از مصدق و به «عدم قبول مسؤولیت رهبرى پرولترىِ» نهضت ضدامپریالیستى» متهم ساخت. (در ضمن، باید یادآور شد که ادعاى کیانورى دایر بر اینکه شخصاً به مصدق تلفن کرده بود ــ ادعایى که اغلب پذیرفتهاند ــ تا او را از کودتاى عنقریب مطلع کند بههیچوجهى در جزوه¬ی یادشده در بالا مندرج نیست، بلکه سالها پس از مرگ مصدق عنوان شد، هنگامىکه مصدق دیگر نمىتوانست آن را تکذیب کند.
در باره¬ی اینکه چه کسى به مصدق خبر کودتا را رساند، حدسهاى متنفع چندى زده شدهاند، و غالبا بدون مدرک. گفتن دارد که در میان اسامى افسران گارد شاهنشاهى دستگیرشده که به فرماندهى نصیرى قرار بود حکم برکنارى مصدق را به وى ابلاغ کنند نام سرهنگى به نام پولاددژ، ذکر رفته است. به نظر مىرسد که او افسر ردهء بالاى سازمان افسران ح. ت. بوده باشد که این خبر، را مستقیماً یا غیر مستقیماً به مصدق رسانده بوده باشد. اگر این شخص همان پولاددژ سازمان افسری حزب بوده باشد، مسلماً او نمىتوانست خبر را از طریق کیانورى به مصدق رسانده باشد، چه پولاددژ نه رابطه¬ی خوبى با کیانورى داشت و نه کیانورى مىتوانست به خاطر دشمنى شناختهشدهاش با مصدق، پیامبر خوبى بوده باشد. دفاع آبراهامیان از رهبرى حزب توده که طى سالها تحت هدایت مقامات شوروى بود، همچنین در «ارزیابى» او منعکس است: «بحث [در میان رهبران حزب] طى سالهاى ۱۹۵۳ ـ ۱۹۵۱ درعینحال تا حدى آکادمیک بود، چه تصمیم نهایى [براى ایجاد یک جبهه¬ی واحد؟] به عهده¬ی مصدق بود، و نه حزب توده.»
با مقصردانستن مصدق براى نپذیرفتن تمام و کمال خطمشى حزب توده، آبراهامیان نتیجه مىگیرد: «بدبینى دوجانبه بین حزب توده و جبهه¬ی ملى» سرانجام به سرنگونى مصدق [از طریق کودتا] کشید.» ضمن تشریح رویدادهاى ۲۵ تا ۲۸ مرداد، او روایت آنها را تحریف مىکند ــ و ازجمله شعار تحریکآمیز «جمهورى دمکراتیک» را به «جمهورى» تقلیل مىدهد، و بدون ارائه¬ی کوچکترین مدرکى مدعى مىشود: «ارگانهاى [؟] جبهه¬ی ملى در چاپهاى دَمِ صبح [گویا ۲۸مرداد] اعلام کردند که خطر شاه رفع شده و خطر بزرگ کمونیسم در افق هویدا بود و اگر این خطر بهسرعت خُرد نشود مملکت را نابود تواند کرد»! این ادعا بر مدارک آن زمان استوار نیست، بلکه براساس مقالهاى بنا شده است که سروان فشارکى (افسری با تمایلات توده ای) پس از انقلاب ۱۳۵۷ در اطلاعات منتشر کرد، دایر بر اینکه «رهبران حزب توده مصدق را تلفناً مطلع کرده بودند که هواداران نظامى ایشان، اسنادى در اختیار داشتند که ثابت مىکرد که افسران سلطنتطلب توطئه کرده بودند تا دستورات نخستوزیر براى استقرار نظم و قانون را بهانهاى قرار دهند تا جبهه¬ی ملى را ساقط کنند.» این ادعا هرگز از سوى رهبران حزب توده و حتى کیانورى نیز تأیید نشد که در میان خود تودهاىها به عنوان استاد دروغگویى شهرت دارد. تاریخنگار وظیفه دارد که از هیچ منبعى درنگذرد و دستکم همه¬ی اسناد موجود و دردسترس را بجوید و از آنها استفاده کند.
یکى از دلایل موفقیت کودتاى ۲۸ مرداد این است که بلافاصله پس از شکست کودتا در ۲۵ مرداد، به دنبال یک اعلامیهء مفصل کمیتهء مرکزى حزب توده دربارهء کودتا، ارگان علنى آن حزب، یعنى به سوى آینده، مشخصاً توجه را از تکرار کودتا در پایتخت منحرف کرد:
بعد از اینکه توطئه کودتا در مرکز مواجه با شکست شد، صحنه¬ی فعالیت عمال آنها که هنوز دستگیر نشدهاند به شهرستانها منتقل گردید. به قرار اطلاعى که به دست آوردیم، یکى از صحنههاى مهم این فعالیت خوزستان است. فرمانده لشکر خوزستان سرتیپ مغرورى که با کودتاچیان در تهران ارتباط دارد، به دستور آنها درصدد است که آشوبى در این استان حساس و مهم کشور ایجاد کند و با اعلام استقلال خوزستان براى ساقطکردن دولت وارد عمل شود. اخبار دیگرى نیز حکایت مىکند که سرلشکر زاهدى، باصطلاح نخستوزیر شاه خائن، هم بعد از اینکه در تهران دچار ورشکستگى گردید عازم خوزستان گردیده است، تا در آنجا به اتفاق سرتیپ مغرورى و با کمکهایى که مىتواند از مناطق [زیر] تسلط انگلیسىها، یعنى بصره، کویت، و بحرین به دست آورند به توطئه¬ی خائنانه خود ادامه دهند. … قرار است شاه فرارى هم از خارج به اهواز وارد شود تا حکومتى را که استعمارگران با سرکوبى استقلال و حاکمیت ملى ما براى او تهیه مىبینند، تحویل بگیرد.
پیرامون توجه دولت به این «اطلاع» و تمرکز توان اش در شهرستانها، بویژه استان نفتخیز خوزستان و بىتوجهى به پایتخت، باید به سه نکته اشاره کرد. نخست، براستى خوزستان همان استان ایران بود که بریتانیا، براى ادامه¬ی تسلط خود بر آن، همه¬ی جهان غرب را در مبارزه با ایران بسیج کرده بود. دوم، در سال ۱۲۹۹، هنگامىکه انقلابیون شمال پایتخت را شدیدا تهدید مىکردند، نقشه¬ی بریتانیا این بود که دولت مستقلى در خوزستان به وجود آورد تا منابع نفتى را از دستاندازى «بلشویکها» حفظ کند. سوم، این «اطلاع» مربوط به کودتا نیز از جانب حزب توده آمده بود که منبع اصلى، اگرنه تنها منبع، خبر نخستوزیر از کودتاى نخستین را تشکیل مىداد. بحث پیرامون این دومین اطلاع (که غلط و انحرافى بود) به معناى تبرئه¬ی مصدق و همکاران اش براى غفلت نابخشودنىشان نیست، بلکه چنانکه رهبر یکى از سازمانهاى پیشخوان حزب توده در نامه¬ی سرگشاده¬ی خود خطاب به همسر کیانورى پس از بازگشت شان به ایران متذکر شد، از اینروست که اعلامیه¬ی کمیته¬ی مرکزى حزب توده و متعاقب آن سرمقاله¬ی ارگان علنى آن حزب براستى یک تاکتیک انحرافى بود که جاسوس(هاى) بریتانیا در سطحِ کمیته¬ی مرکزى به اجرا گذاشتند.
باید تأکید ورزید که، هنگامى که در سرمقاله¬ی به سوى آینده نوشته شد این «اطلاع» را کسب کرده بود، باید مقصودش این بوده باشد که آن را، همچون خبر اول پیرامون کودتاى ۲۵ مرداد، از یک منبع قابلاطمینان، یعنى سازمان افسرى، به دست آورده بوده باشد. همین امر درباره¬ی خبر انحرافى مربوط به سرتیپ مغرورى صدق مىکند. سازمان افسرى حزب توده از تمایلات سیاسى فرماندهان لشکرها و غیره باخبر بود، اما این دو «خبر» غلط از آب درآمدند، یعنى اطلاعات نادرست به معناى انحرافى بودند. مطمئناً، نمىتوان ادعا کرد که این دو اطلاع غلط از سوى سازمان افسرى حزب رسیده بوده باشند؛ پس، چه کسى مسؤول این تاکتیک انحرافى در کمیته¬ی مرکزى بود؟ هنوز قطعاً نمىدانیم، اما این مسؤول(ان) نمىتوان(ند) جز جاسوس(ان) بریتانیا در کمیته¬ی مرکزى بوده باش(ن)د.
همچنین، تکرار این مطلب تأییدنشده¬ی تبلیغاتى توسط آبراهامیان پیرامون تمکینِ منتسب به مصدق به «تشویق سفیر آمریکا،» طى ملاقات کوتاه اش با وی در روز ۲۷ مرداد/۱۸ اوت ۱۹۵۳، دایر بر دستور به «ارتش که خیابانها را از تظاهرکنندگان حزب توده پاک کند» وخامت کمترى ندارد، و کیانورى نیز، بدون ارجاع مستقیم به آبراهامیان، همین دروغ را تکرار مىکند. این ادعا، درواقع، یک فرمولبندى جدیدى است از آنچه که کیم روزولت در کتاب اش مطرح کرد، تا مصدق را تحقیر کند. هر کس که با مصدق، مردى که یک عمر بر ضد دخالت خارجى در امور ایران رزمیده بود، آشنا بوده باشد، حتى بدون دسترسى به بایگانىهاى دولتى، مىتوانست بداند که چنین ادعایى نمىتوانست چیزى جز یک تحریف بزرگ باشد. امّا اکنون تلگراف بلند متن مذاکره¬ی هندرسون با مصدق که هندرسون به واشنگتن ارسال داشت روشن مىدارد که وى هرگز چنین درخواستى از نخستوزیر ایران نکرد. براستى، گزارش مذاکره نشان مىدهد که مصدق با هندرسون محکم و حتى با استهزاء، سخن گفت و طى مذاکره به او فهماند که از امکان دخالت آمریکا در کودتا خشنود نبود. البته، آبراهامیان هیچ منبعى براى این تحریف اغراقآمیز خود ارائه نمىدهد. اما منبع این خبر ناراستی، علاوه بر ادعاى کیم روزولت، شناخته شده است: برخى از سلطنتطلبان و رهبر حزب توده، کیانورى. برخى نکات کلیدى موجود در متن گزارش تلگرافى هندرسون به وزارت خارجه¬ی آمریکا از مذاکره¬ی روز ۲۷ مرداد او با مصدق بایستى بر این امر پرتو بیفکند. بایستى افزود که نظر منتسب به مصدق در این باره در برابر هندرسون خیلى پیش از بازشدن پرونده¬ی تلگراف فوقالذکر سفیر آمریکا، یعنى تنها سه روز پس از کودتا، شناخته شده بود. در روز ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، خواندنىها، از مجلات نزدیک به دربار، گزارش زیر را منتشر کرد: «بنا به گفته¬ی رادیو پاریس، [هندرسون در ملاقات با نخستوزیر ایران] به دکتر مصدق اطلاع داد: دولت آمریکا دیگر نمىتواند حکومت او را به رسمیت بشناسد و به عنوان یک نخستوزیر قانونى با او معامله کند. هندرسون رسماً به مصدق اعلام داشت که آمریکا با تمام قوا از ادامه¬ی حکومت او جلوگیرى خواهد کرد و به مصدق تکلیف کنارهگیرى از کار را نمود. ولى دکتر مصدق با لحن تندى هندرسون را از خانه¬ی خود بیرون کرده و گفت فردا با آمریکا قطع رابطه خواهد کرد.» آیا این موضوع نباید موجب این مىشد که یک مورخ جدى، محتاطانه و بىغرضانه مىنوشت؟ پاسخ روشن است.
نگاهی به نکات اصلی گزارش تلگرافی هندرسون از دیداراش با مصدق در ۲۷ مرداد همه¬ی این تحریف ها را بر ملا می کند. هندرسون به شرح زیر گزارش داد:
«او [مصدق] طبق معمول محترمانه رفتار مىکرد، اما من مىتوانستم در برخورد [او] مقدارى خشم فروخورده احساس کنم. پس از اداى تعارفات معمول، … من از سلسلهحوادث پس از رفتنم از ایران در چند ماه پیش اظهار تأسف کردم. … اشاره کردم که بویژه [درباره¬ی] تعداد روزافزون حملات به آمریکاییان نگران بودم. هر یکى دو ساعتى خبرهایى تازه به من مىرسید دایر بر حملات به آمریکاییان، نه فقط در تهران، بلکه همچنین در دیگر شهرها. … [مصدق] گفت این حملات اجتنابناپذیر [بودند]. مردم ایران فکر مىکردند که آمریکاییان با آنان مخالف [دشمن] بودند و بنابراین به آمریکاییان حمله مىبردند. من گفتم مخالفت دلیل حمله [نیست]. او جواب گفت ایران در تبوتاب انقلاب دستوپا مىزد و بههنگام فشار و ناراحتى انقلابى، سه برابر حد موجود به پلیس نیاز هست تا از آمریکاییان حفاظت شود. [مصدق در امتداد سخن خود] گفت بایستى به یاد آورد که در زمان انقلاب آمریکا، هنگامىکه آمریکاییان مىخواستند که انگلیسییان بروند، بسیارى از انگلیسییان در آمریکا مورد حمله قرار گرفتند. من گفتم اگر ایرانیان مىخواهند امریکاییان کشورشان را ترک گویند، دیگر حملات فردى لازم نیست. ما دستهجمعى خواهیم رفت. او گفت که دولت ایران نمىخواهد آمریکاییان بروند، تنها افرادى در میان ایرانیان خواستار آن هستند و بنابراین به آنان حمله مىکنند. … من مىخواستم بدانم برخورد کنونى او نسبت به هیئتهاى کمک نظامى آمریکا چگونه بود و [نیز] محافظت مناسب اعضاى این هیئتها تأمین شود. نخستوزیر [ایران] گفت مطمئن بود که نیروهاى انتظامى حفاظت لازم را تأمین مىکردند. من مخالفت کردم.»
براى اینکه بداند نظر مصدق پیرامون کودتا چه بود، هندرسون پس از مدتى سکوت گفت: «بسیار سپاسگزار مىشدم اگر بهطورى محرمانه و براى اطلاع دولت متبوعم مىگفتید که در این چند روز اخیر چه گذشت. دولت امریکا مایل است درباره¬ی هردو رویداد و وضعیت قانونى کسب اطلاع کند. او ترجیح داد سخن مرا به عنوان اشارهاى به نامه¬ی رئیسجمهور [آیزنهاور] به او در ژوئیه¬ی گذشته تعبیر کند. … او بر این عقیده بود که مسؤولان آمریکایى در واشنگتن یا در تهران، بطور مستقیم یا غیرمستقیم، عامدانه خبر مربوط به ردوبدل [خبر آن نامه] را به مطبوعات هوادار بریتانیا درز داده بودند و، برخلاف نظر مصدق، دولت آمریکا به چاپ آن یادداشتها اصرار ورزیده بود. … به او گفتم که درک من این بود که این خبر از دفتر خود او به بیرون درز کرده بود. با توجه به متن تحریفشده¬ی چاپى نامه¬ی رئیسجمهور، [که] نسبت به آمریکا نامساعد [بود]، دولت آمریکا بر نشر یادداشتها اصرار ورزیده بود. او این موضوع را بهشدت تکذیب کرد که ایرانیان منبع درز خبر بودند. هیچ ایرانى جز مصدق، صالح، سفارت امریکا و یک همکار ـ مترجم ایرانى از وجود این نامه خبرى نداشت.» مصدق افزود که وى «آن نامه را در میان پروندههاى خصوصى خود و نه در نخستوزیرى، نگهداشته بود. من اشاره کردم مطمئن نبودم که پروندههاى خصوصى او به طُرقى حفظ مىشدند که از دستبرد عوامل زرنگ در امان بمانند. من همچنین تأکید کردم که دستگاههاى شنود جدى وجود دارد که افتادن چنین اطلاعاتى را به دست عوامل و جاسوسهاى دشمنان ایران و آمریکا ممکن توانند ساخت. او اصرار ورزید که برخى از آمریکاییان عامدانه [این خبر را] به بیرون درز داده بودند تا با علنىکردن محتوى نامه¬ی رئیسجمهور آمریکا دولت او را تضعیف کنند. …
«من گفتم که چقدر براى ایران قابل تأسف به نظر مىرسید ــ و این براى ایرانیان مایه افتخار نبود ــ که ظاهراً دولت ایران نمىتوانست به یک مجلس تکیه کند. ایران در بیمناکترین وضعیت بینالمللى قرار داشت. … به او گفتم که بویژه برایم جالب بود بدانم در روزهاى اخیر چه روى داده بود. مىخواستم درباره¬ی کوشش در نشاندن سرلشکر زاهدى به جاى او بیشتر بدانم.
«او گفت که در شب ۱۵ [اوت] سرهنگ نصیرى به منزل وى نزدیک شده بود تا او را دستگیر کند. اما خود سرهنگ نصیرى دستگیر شده و تعداد دیگرى نیز پس از او دستگیر شده بودند.»
درباره¬ی وفادارىاش به شاه، مصدق به سفیر گفت «او قسم خورده بود که شاه را از تخت برکنار نکند و،اگر شاه به چنین اقدامى [کودتا] دست نزده بود، او به این قسم وفادار مىماند. آشکار است که نصیرى را شاه فرستاده بود تا او را دستگیر کند و شاه را انگلیسییان تحریک کرده بودند [تأکید افزوده].»
در پاسخ به پرسش هندرسون پیرامون «فرمان» شاه دایر بر «برکنارى او [مصدق] از نخستوزیرى و انتصاب زاهدى به جاى او،» مصدق گفت:
«او هرگز چنین فرمانى را ندیده و اگر هم دیده بوده باشد، براى او تفاوتى نمىکرد.» موضع مصدق «تا مدتى این بود که مقام شاه ماهیتى تشریفاتى دارد و اینکه شاه در مسؤولیت شخصى هیچ حقى ندارد که بتواند فرمانى دایر بر تغییر دولت بدهد.» هندرسون گفت «آیا باید من اینطور بفهمم که: الف) او از اینکه شاه فرمانى دایر بر برکنارى نخستوزیر صادر کرده بود بىاطلاع بود، و ب) و اگر او اطلاع مىیافت که شاه فرمانى دایر بر برکنارى او صادر کرده بود، آنگاه او آن را نامعتبر مىشناخت؟» پاسخ مصدق «مثبت» بود.
هندرسون سپس به مصدق صریحا گفت که
این «صحت نداشت که سفارت آمریکا پناهندگان سیاسى [مثلاً زاهدى] را در پناه خود گرفته بودّ» و سیاست او این بود که «اگر پناهندگان سیاسىاى بکوشند وارد سفارت امریکا شوند، کوشش بشود از ورود آنان ممانعت به عمل آید» و، اگر آنان موفق شوند وارد سفارت شوند، «کوشش بشود آنان را قانع سازند که خود داوطلبانه سفارت را ترک گویند.» اگر حاضر نشدند داوطلبانه سفارت را ترک کنند، «قصد من این بود که دولت ایران را مطلع سازم که افرادى در سفارت [امریکا] پناهنده شده بودند و من از دولت متبوع خود طلب دستور مىکردم.»
مصدق از هندرسون تشکر کرد و گفت:
«در صورتى که فرارىهاى ایرانى به سفارت امریکا پناهنده شوند، او از سفارت آمریکا خواهد خواست که آنان را همانجا نگهدارد.»
سپس هندرسون از مصدق پرسید «آیا در چنین صورتى دولت ایران حاضر خواهد بود مخارج آنان را براى اقامت و خوراک متقبل شود، یا اینکه او مىخواست که این مخارج از بودجه اصل چهار تأمین شود؟» مصدق پاسخ داد که «دولت ایران، برغم بودجه¬ی محدوداش، مخارج پناهندگان را خواهد پرداخت.»
هندرسون در آخر مىگوید:
«از توداری (رزرو) غیرعادى او، من به این باور متمایل شدم که او ظن داشت که دولت آمریکا، یا برخى از مقامات آمریکایى، یا در اقدام به برکنارى او دست داشتند یا با نظر لطف پیشاپیش از آن مطلع بودند. در بین اشاراتى که او به من مىکرد گاه استهزاء به چشم مىخورد که حالت نیم ـ شوخى داشتند و خالى از نیش نبودند. این استهزاءها بطور کلى به این اشاره مىبردند که ایالات متحده با بریتانیا براى برکنارى او از نخستوزیرى دست به یکى کرده بود. مثلاً، در یک برهه اشاره برد که جنبش ملى مصمم بود که در قدرت باقى بماند و تا آخرین رمق تن برزمد، اگرچه تانکهاى آمریکایى و انگلیسى از روى آنان رد خواهند شد. هنگامىکه، در مقابل، من ابروهاى خود را بالا کشیدم و [اظهار شگفتى کردم]، او از ته قلب خندید.»
متن تلگراف نفی آن چیزی است که آبراهامیان و کیانوری به نقل از محافل آمریکایی و درباری آورده اند. این سند بخوبی نشان می دهد که مصدق مصمم بود در برابر همکاری امریکا با دشمنان داخلی نهضت ملی بایستد. همین تلگراف گفته¬ی غیر مستند سروان فشارکی را نیز بی اعتبار می کند. آنچه موجب تأسف است این است که کسی که سال ها به کار تاریخنگاری و تدریس تاریخ اشتعال داشته است دست به چنین تحریف گمراه کنند¬ی تاریخی زده است.
خسرو شاکری (زند)
۲۸ مرداد ۱۳۹۲
این کتاب که در قطع وزیری به بیش از هزار صفحه سند های ناشناخته و نوشته های تحلیلی بالغ می شد پس از شش سال در وزارت «ارشاد» اجازه¬ی نشر نیافت.
بانو مادلِن آلبرایت، وزیر خارجه¬ی دولت کلینتون به این امر علنا اعتراف کرد. لوموند، ۲۰ مارس ۲۰۰۰ .
.The Communist Movement in Iran, Stanford, 1966.
Ibid., pp. 200-201.
Iran, pp. 319-20.
این مقالات در مجله مسائل صلح و سوسیالیسم (World Marxist Review, Aug. & Sept 1959) منتشر شدند. کیانورى همچنان موضعى بر ضد «بورژوازى ملى» گرفت، اما اسکندرى نظر مخالف آن را داشت.
Iran., p. 323, n. 90 . آبراهامیان این تحلیل را تصمیم «جلسهء پلنوم رهبرى پس از کودتاى ۱۹۵۳» معرفى مىکند، و مىگوید که در سال «۱۹۶۳» منتشر شد. تا آنجا که اطلاع دارم این سند هرگز منتشر نشده است و آبراهامیان نیز منبع نقل خود را مشخص نمىکند. او خواننده را به صفحات ۱ تا ۶۴ رجوع مىدهد. نسخهاى که در اختیار این نویسنده است بیش از ۳۷ صفحه استنسیل نیست، و همانگونه که ذکر شد، هرگز هم منتشر نشده است. طى این ۳۷ صفحه تلاش بر این است تا سیاست حزب در عدم حمایت از مصدق کاملاً توجیه شود. این سند تا آنجا پیش مىرود که مدعى مىشود رهبران جبهه¬ی ملى و شخص مصدق «بههیچوجه و با هیچ وسیلهاى با خنثىکردن کودتا موافقت نکردند.» (ص ۲۲، تأکید افزوده) طرح چنین ادعایى از جانب آبراهامیان فقط مىتواند با وفادارى او به مکتب تحریفات استالینى «تاریخ» توضیح داده شود.
این متن دوم در یکى از جزوات تعلیماتى حزب ــ شماره ۴۴ ــ منتشر شد.
ن.ک. به: خاطرات کیانورى صص ۲۶۲ ـ ۲۶۳ و همچنین امیرخسروى (نظر از درون، صص ۵۱۲ به بعد) که استدلال مىکند که ادعاى کیانورى دروغین است، اما اصرار مىورزد که این سرهنگ مبشرى سازمان افسرى بود که مصدق را از کودتا مطلع ساخت. کیانورى همین ادعا را چند سال پیش در جزوه حزب توده و دکتر محمد مصدق، نکاتى از تاریخ حزب توده ایران (تهران، ۱۳۵۹، صص ۴۰ تا ۴۷) عنوان کرده بود. اما دو روایت خاطرات کیانورى تفاوتهاى فاحشى با هم دارند، زیرا گفتهاند که کذّاب حافظهاى سُست دارد!
جالب است که هیچکدام از این روایتها نامى از سرهنگ پولاددژ نمىبرند که یکى از اعضاى مهم سازمان افسرى بود و به نظر مىرسد که در این عملیات نقش مؤثرى داشته بوده باشد و، بنابراین، در موقعیتى بود که مىتوانست از برنامهء کودتا باخبر و مصدق را از آن مطلع کرده باشد. این اسامى در روزنامههاى تهران منتشر و از سوى سفارت امریکا به واشنگتن مخابره شدند. ن.ک. به: بایگانى اسناد ملى امریکا که برخى ترجیحاً نادیده گرفتهاند: (USNA, 788.00/8-1753) در استفسارى که چند سال پیش بهواسطه از پولاددژ در تهران به عمل آمد، وى در یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۴ پاسخ داد که افسر نامبرده در بالا «فـولاددژ» نام داشت و ربطى به او نداشت. اما او افزود که خود با سرتیپ ریاحى رئیس ستاد مصدق تماس داشته بود و «مىتوانست هر وقت که مىخواست بدون گرفتن وقت قبلى به ملاقات ایشان برود.» پولاددژ اظهار داشت که «اخبار کودتاى ۲۵ مرداد را او در اختیار ریاحى و مصدق قرار داد، و حتى تهیهکننده¬ی گزارش شرفعرضى روزانه ستاد ارتش بود و نسخهاى از آن را، قبل از ارسال، از طریق ریاحى یا دیگرى به اطلاع دکتر مصدق مىرساند.» دربارهءاین تماس با پولاددژ مدیون فریدون آذرنور هستم.
Iran., pp. 323-24.
Ibid., p. 325. تأکید افزوده
وی در کتاب اخیرش (The Coup. 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations London, 2013, p.p. 191, 253) به صفحه ای از روزنامه نیروی سوم صبح ۲۸ مرداد (چاپ در ص ۶۸۰ کتاب مسعود حجازی) برای تأیید این ادعا رجوع می دهد. اما چنین مطلبی در آن صفحه از کتاب حجازی (رویدادها و داوری،تهران، ۱۳۷۵) دیده نمی شود!
Ibid., p. 325 ، که مبتنى بر مقاله فشارکى در اطلاعات ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ است.
در واقع، حتى کیانورى (خاطرات، ص ۲۶۶)، که بیشتر ادعاهایش از جانب نویسندگان تودهاى تکذیب شدهاند، ادعایى را که آبراهامیان به نقل از فشارکى مىآورد، تأیید نمىکند. براى مطالعه قوىترین دلیل رد ادعاى کیانورى درباره¬ی فعالیتهاى رهبرى حزب توده و تماس با مصدق، و ادعاى اینکه به مصدق چه گفت و از او چه شنید، ن.ک. به: امیرخسروى (نظر از درون) کتابى که وقف این موضوع شده است. همچنین ن.ک. به: پورپیرا (یک کادر باسابقه¬ی حزب توده به نام راستین، بناکننده): «آقاى کیانورى دچار توهم شدهاید!»: کیهان هوایى، ۱۵ و ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۳٫
شجاعت بجای به سوى آینده، شماره ۱۹ ، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جامى، گذشته چراغ راه آینده، صص ۶۸۶ ـ ۶۸۶٫
لنکرانى، احمد، «نامه به مریم فیروز عضو کمیته¬ی مرکزى حزب توده و همسر دبیر اول حزب توده¬ی ایران، مورخ اول خرداد ،۱۳۶»، منتشره در گاهنامه جمهورى، ش. ۵، ۱۳۶۲، ص ۷٫ باید یادآور شد که سرتیپ مغرورى با کودتاچیان همکارى نکرد و پس از کودتا به جرم همکارى با مصدق برکنار شد. این خود دروغ بزرگ ارگان حزب توده را به اثبات می رساند.
. کیانورى، خاطرات، ص ۲۷۴ ؛ Abrahamian, Iran, pp. 324-25 .
روزولت (Countercoup, New York, 1981, pp. 184-85) مدعى است هنگامىکه لویى هندرسون به مصدق اعتراض کرد که نسبت به امریکاییان «برخورد ناخوشایندى» مىشد و او از دولت خود مىخواست که «همه¬ی اعضاى خانوادهها و همه¬ی کسانى که حضورشان در ایران براى منافع ملى ما ضرورى نبود فرابخواند»، مصدق «گیج شد و تقریبا حالت عذرخواهى به خود گرفت» و گفت: «آقاى سفیر من نمىخواهم که شما چنین کنید. اجازه بدهید من رئیس شهربانى را فرابخوانم. من ترتیبى خواهم داد تا همه¬ی اتباع شما از حمایت مناسب برخوردار شوند.» «پیش از اینکه هندرسون از نزد مصدق برود، رئیس شهربانى فراخوانده شد و دستورات لازم به او داده شد. لویى [هندرسون] و من به این نظر رسیدیم که این [قدم] حرکتى مبارک بود که نیروهاى پلیس هوادار شاه را تشویق مىکرد.» جالب این است که روایتى شبیه همین مطلب در خاطرات حسین فردوست ظهور و انقراض سلطنت پهلوى، تهران ۱۳۶۹، ج یکم، ص ۱۷۹ آمده است، گویى او باید این مطلب را یا از هندرسون یا مصدق شنیده بوده باشد: «مصدق وقتى دید خیابانها در تصرف تودهاىهاست، وضع را نگرانکننده دانست و با سفیر آمریکا ملاقات نمود. با طرح امریکا، که از طریق سفارت امریکا به او اطلاع داده شده بود، موافقت کامل نمود.» روشن است که این سخنان که چند سال پس از انتشار کتابهاى روزولت و آبراهامیان نوشته شدند کوچکترین ربطى با گفتههاى مصدق به هندرسون ندارند. تنظیم کننده¬ی خاطرات فردوست توده ای سابق شهبازی است که پس از سرکوب حزب خود را به خدمت دستگاه امنیتی حکومت اسلامی گمارد.
کودتاچیانى چون عمیدى نورى و اردشیر زاهدى؛ براى بحثى مفصل در این باره، ن.ک. به: امیرخسروى، نگاه از درون، صص ۵۹۵ به بعد.
براى مرور ادعاهاى بىپایه کیانورى، نگاه کنید به خاطرات او صص ۲۷۱ به بعد. مفصلترین توضیحات در این باره در کتاب امیرخسروى نگاه از درون، صص ۵۹۱ ـ ۶۱۱ آمده است که به زبانى جدلى نوشته شده است و خالى از انگیزههاى شخصى نویسنده نیست که تا پیش از آن همکار کیانورى در کمیته¬ی مرکزى حزب بود. کتاب دیگرى نیز که به دروغهاى کیانورى مىپردازد. این کتاب هم به زبانى شدیدا جدلى نوشته شده و از اشتباهات بزرگ و حدسهاى متنفع عارى نیست، و دادههاى تاریخى جدیدى هم عرضه نمىکند، اثر ع. برهان است به نام کارنامه¬ی حزب توده. این کتاب نقطهنظر هواداران خلیل ملکى و خصومت بسیارى را همچون یک اعلامیه سیاسى حزبى منعکس مىکند.
شماره ۹۶، مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، به نقل از چراغ راه آینده، ص ۶۸۱٫
تأکید افزوده.
براى ملاحظ¬ی متن کامل تلگراف هندرسون به وزیر خارجه¬ی آمریکا، مورخ ۲۷ مرداد، به ساعت ۶ و ۵۷ دقیقه غروب، بنگرید به:
US Government Printing Office, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, X. Iran, Washington DC, 1989, pp.748-52. و نیز : USNA 788.00/8-1853.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر