تعداد بازدید : 177
حسین
علاء یک و ماه و نیم بیشتر تاب نیاورد؛ در اردیبهشت ۱۳۳۰ که استعفا داد،
شاه، سیدضیاءالدین طباطبایی را به کاخ فراخواند تا حکم نخستوزیریاش را
صادر کند و منتظر اجرای دستورش به سردار فاخر حکمت، رییس مجلس شورای ملی
برای اخذ رای تمایل نمایندگان به نخستوزیری سیدضیاءالدین بود که حکمت
شتابان و هراسان به دربار بازگشت و خبر آورد مجلسیان به محمد مصدق رای
تمایل دادهاند.
در
بهمن ۱۳۳۱ علا وزیر دربار طی دیداری به اطلاع مصدق میرساند که محمدرضا
پهلوی برای انجام معالجه ایران را به سمت یک کشور خارجی ترک میکند و این
موضوع محرمانهاست. در صبح روز ۹ اسفند قرار میشود که مصدق
سرهنگ
نصيري فرمانده واحد گارد سلطنتي نامه شاه مبني بر عزل دكتر محمد مصدق از
نخست وزيري ايران را 3 روز پس از امضاء شدن، در ساعت 2 بامداد 16 اوت سال
1953 (25 مرداد سال 1332 خورشيدي) به خانه او واقع در خيابان كاخ رسانيد كه توسط ماموران محافظ خانه دستگير و بازداشت شد و
چند ساعت بعد، شاه پس از اطلاع از ماجرا، با همسر خود ثريا از طريق فرودگاه
كلاردشت با هواپيماي اختصاصي كه خاتمي افسر نيروي هوايي (بعدا شوهر فاطمه،
خواهر شاه) خلباني آن را برعهده داشت به صورت فرار از كشور خارج شد و به
بغداد رفت، زيرا كه واحد گارد او خلع سلاح، و دستور احضار سرلشكر بازنشسته
فضل الله زاهدي (که شاه با نقض قانون اساسي به او حكم نخست وزيري داده بود)
و جمع ديگري داده شده بود و كار جمع آوري عكسهاي شاه از ادارات دولتي هم
آغاز گرديده بود. مطابق قانون اساسي، مجلس بايد نخست وزير تعيين مي کرد، نه
شاه. بنابر اين عمل شاه غيرقانوني اعلام و کودتا تلقي شده بود. تصویر فوق
نصیری را نشان می دهد.
دكتر
فاطمي وزير امور خارجه وقت خروج بدون اطلاع شاه از كشور را «فرار» او
اعلام و به ملت گزارش كرد که اين عمل شاه به منزله استعفاي او است. دكتر
فاطمي سپس به نمايندگي هاي ايران در كشورهاي ديگر دستور داد كه سراغ شاه
نروند زيرا كه وي يك فراري است و سمتي ندارد. در حالیکه ظاهرا توطئه علیه
دولت خنثی شده است دکتر حسین فاطمی وزیرخارجه در میتینگ جبهه ملی سخنرانی
کرده و فریاد "مرگ بر شاه" سر میدهد.
در
پي اعلام خروج شاه از كشور، مردم به خيابان ها ريختند و مجسمه هاي او و
رضا شاه را پايين آوردند. گروهي از مردم نيز در گوشه و كنار از جمله ميدان
بهارستان تشكيل اجتماع داده و خواستار برقراري نظام جمهوري و لغو سلطنت
شدند. در همين روز كاخ هاي سلطنتي مهر و موم شد و برنامه دعا به جان شاه در
پادگان ها لغو گرديد. تصویر فوق ساقط کردن مجسمه رضاشاه پهلوی توسط حامیان
دکتر مصدق در میدان سپه تهران را نشان می دهد.
در ذیل تاریخ امضای
فرامین خود به جای کلمه مردادماه، مردادماه را نوشته بود و روز ۲۳ نیز
دارای غلط خوردگی ناشی از تغییر زمان اعلام فرمان توسط نویسنده میباشد
امری که باعث گردید نصرتالله خازنی رئیس دفتر دکتر مصدق در خاطراتش و خود
دکتر مصدق در دادگاه به عنوان نشانهای از سفید امضاء بودن فرمان دانسته و
آن را جعلی بدانند.
کودتائی
که شایسته نام (کودتا) باشد برای ۲۵ مرداد برنامهریزی شده بود که از تمام
ویژگیهای یک کودتای کلاسیک برخوردار بود. این کودتا، از ماهها قبل به
دقت تدارک دیده شده بود. در ابتدای امر توسط انگلیسها تحت عنوان عملیات
چکمه به رهبری وود هاوس سرجاسوس انگلیسی، تدارک دیده شده و پس از پیوستن
آمریکا به نقشه کودتا و دخالت سیا، تحت عنوان عملیات آژاکس، مشترکاً روی آن
کارشد. سپس درایران با عوامل کودتا مورد بررسی دقیق زمینی قرارگرفت و بدست
گارد شاهنشاهی مجهز به تانک و مسلسل و درخفا برای نیمههای شب ۲۴ به ۲۵
مرداد برنامهریزی شده بود. قراربود با انجام آن درنیمه شب، سحرگاه مردم
تهران و شهرستانها با حکومت نظامی و دولت سرلشکر زاهدی، سر از خواب بلند
کنند. بنابر برخی منابع، افسران سازمان نظامی حزب توده ایران که عضو گارد
شاهنشاهی بودند خبر این کودتا را از طریق شبکه حزبی به حزب توده ایران
میرسانند و گفته می شود که سرهنگ مبشری دبیر سازمان نظامی حزب توده ایران،
با جزئیات از طریق تلفن طرح کودتا را به آگاهی دکترمصدق میرساند و این
چنین کودتا خنثی میشود. ماجرا را و جزئیات تلفن سرهنگ مبشری، را دکتر مصدق
بارها دردادگاه شرح میدهد.
نامه
بركناري دكتر مصدق و نامه انتصاب سرلشكر بازنشسته زاهدي به نخست وزيري كه
هر دو مغاير قانون اساسي بود، به اصرار خارجي و به صورت محرمانه امضاء شده
بود و مردم از آن آگاه نبودند. قانون اساسي آن زمان، بركناري نخست وزير را
در دست مجلس شوراي ملي و پس از راي عدم اعتماد مجلس به او قرارداده بود و
انتصاب نخست وزير تازه نيز بايد پس از ابراز تمايل مجلس به فرد مشخص صورت
مي گرفت. نظام حكومتي ايران بر پايه قانون اساسي سابق، نظامي «پارلماني»
بود. بنابراين بركناري دكتر مصدق مخصوصا پس از كناره گيري بسياري از
نمايندگان مجلس و تاييد انحلال آن دوره مجلس (دوره هفدهم) در رفراندوم،
عملي مغاير قانون اساسي بود و شاه با امضاي بركناري نخست وزير قانوني مرتكب
نقض قانون اساسي و كودتا (براندازي دولت منتخب مردم) شده بود و قاعدتا
خودش بايد بركنار و مجازات مي شد.
26
مرداد 1332 و در اوج فعاليت انگلستان و آمريکا براي براندازي حكومت دكتر
مصدق، تماس هايي با فرماندهان لشكرهاي استان ها براي لشكركشي احتمالي به
تهران - در صورت شكست طرح كودتا - آغاز شده بود. در اصفهان، اردشير زاهدي
از جانب پدرش با پاره اي از افسران لشكر اصفهان تماس گرفته بود و معاون
لشكر به او وعده اعزام نيرو به تهران داده بود. در كرمانشاه نيز سرهنگ
بختيار (بعدا سپهبد) فرمانده تيپ محل دعوت زاهدي براي لشكركشي به تهران را
پذيرفته و به واحدهاي اين تيپ آماده باش داده بود. در اين ميان خبر رسيد كه
شاه و ثريا از بغداد به رم (پایتخت ایتالیا) رفته اند تا در آنجا منتظر
کار باشند. ملاقات فضل الله زاهدی با لویی هندرسن (سمت راست) سفیر امریکا،
ویلیام وارنی و نورمن پل.
در
27 مرداد 1332 خيابان هاي تهران پس از چند روز تظاهرات صدها هزار نفري
نسبتا خلوت بود. زيرا شب پيش از آن، "لوي هندرسون" سفير آمريكا كه از خارج
به تهران بازگشته بود به ديدار دكتر مصدق كه در منزل بود شتافته بود و به
او متذكر شده بود كه تظاهر كنندگان اتباع آمريكا را آشكارا تهديد مي كنند و
اگر تظاهرات [ضد شاه و ضد استعمار و سلطه] ادامه يابد دولت آمريكا ايران
را "منطقه ناامن" اعلام خواهد كرد و اتباع خود را از اينجا خارج خواهد
ساخت. با اين كه دكتر مصدق متوجه طرح نقشه بر ضد خود بود، از مردم خواست كه
از تظاهرات دست بردارند و به ماموران انتظامي هم دستور داد كه مانع ادامه
تظاهرات شوند و اين همان وضعيتي بود كه طراحان نقشه براندازي آرزوي آن را
داشتند.
استيو
ني ال تاريخدان آمريكايي در تاليف 368 صفحه اي خود "هري و آيك Harry &
Ike" ترومن و آيزنهاور را از لحاظ تشابه و تضاد در سياست و انديشه و سليقه
بررسي كرده و در آن قسمت كه مربوط به براندازي دكتر مصدق است چنين نوشته
است: اختلاف نظر ترومن و آيزنهاور بر سر حذف دكتر مصدق زياد بود. ترومن (از
حزب دمكرات) زير فشار انگليسي ها كه مي خواستند دولت دكتر مصدق بر هر
ترتيب حتي با لشركشي بركنار شود نمي رفت، اما آيزنهاور (از حزب جمهوري
خواه) از همان آغاز زمامداري در ژانويه 1953 در اين براندازي تسليم نظر
انگليسي ها شد. ترومن بارها به انگليسي ها گفته بود كه برانداختن دولتي كه
برگزيده مردم و محبوب آنان است قضيه اي نيست كه به فراموشي سپرده شود و
روزگاري پاسخ آن را با بهاي سنگين بايد داد، زيرا كه "تاريخ" و حافظه مردم
را نمي توان پاك كرد. تصویر فوق محمدرضا پهلوی را در لحظه دریافت خبر
موفقیت زاهدی در رم نشان می دهد.
سرانجام
در 28 مرداد کودتایی است که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی
اطلاعات بریتانیا و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا و با همراهی ارتش
شاهنشاهی ایران، بر ضدّ دولت محمد مصدق در مرداد ۱۳۳۲ به انجام رسید. در
آمریکا از آن به نام عملیات آژاکس نیز یاد میشود. در شصتمین سالگرد کودتای
۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آرشیو امنیت ملی آمریکا اسنادی را منتشر کرد که ضمن نشان
دادنِ نقش سازمان سیا در رهبری اقدام فوق، آن را بخشی از فعالیت سیاست
خارجی آمریکا به شمار آورد. از ساعات اولیه صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از سمت
جنوب به سمت مرکز شهر تهران به راه افتادند. با شروع تظاهرات، گروههایی از
مردم نیز تحت تأثیر این جوّ به صف شعاردهندگان علیه مصدق پیوستند و از سوی
دیگر، نظامیانی که با دریافت پول به شرکت در کودتا رضایت داده بودند،
همراه جمعیت شدند. اسناد منتشر شده در آمریکا نشان میدهد که در همین زمان،
بیشتر مقامهای ارشد نظامی و حتی خود فضلالله زاهدی مخفی شده یا به
آمریکاییها پناه برده بودند.
روز
28 مرداد اوباش وفادار به محمد رضا شاه پهلوی به سرکردگی شعبان جعفری به
خیابان ها آمده و با ضرب و شتم مردم و هواداران دولت مصدق زمینه ورود محمد
رضا شاه پهلوی را به تهران فراهم می آورند. تصویر فوق شعبان بی مخ و دارو
دسته اش را در جلوی منزل دکتر مصدق نشان می دهد. به واقع شاهان پهلوی به
کمک لمپنیسم توانستند فرایند دموکراسی خواهی را در ایران سالیان درازی به
تعویق بیندازند. شماری از آگاهان به کودتا با ارائه اسناد و شواهدی اثبات
کرده اند که جعفری در روز پیش از کودتا پول هنگفتی را از دول بریتانیا و
ایالات متحده دریافت نموده است. در این میان البته شعبان جعفری ادعایی دیگر
را مطرح کرده و با وجود عکس های متعدد، مدعی است که در روز 28 مرداد تا
حوالی ظهر در زندان بوده و بنابراین مداخله ای در کودتا نداشته است!
سازمان
های اطلاعاتی کودتاچیان 28 مرداد توانستند با هزینه های سنگین مالی و با
کمک نظامی ها، اوباش، لمپن ها و در برابر چشمان حیرت زده مردمی که نمی
دانستند چه دارد برسرشان می آید ، دولت دکتر محمد مصدق را سرنگون کنند.
هجوم و سرکوب اوباش محدود به عموم مردم نبوده و اراذل به ضرب و شتم مقام
های وقت نیز پرداختند. مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت ایالات متحده آمریکا
در دوره زمام داری بیل کلینتون اولین مقام یانکی ها بود که پس از دهه ها به
مداخله دولتش در کودتای 28 مرداد اعتراف نمود. تصویر فوق عکسی را که گفته
می شود از لحظه ورود نیروهای مسلح ارتش به خانه دکتر مصدق گرفته شده است
نشان می دهد.
در
28 مرداد چاقوکشان و اوباشان درباری به سرکردگی شعبان جعفری و طیب حاج
رضائی و رمضان یخی ، سبزه میدان و خیابان ارک را اشغال کردند. این عده که
به چوب و چماق و چاقو و طبانچه مسلح بودند، ضمن شعار زنده باد شاه، به
گروههای سی چهل نفری تقسیم شدند و هر دسته به یکی از وزارتخانه ها، بانک ها
و ادارات حول و حوش بازار و میدان ارک هجوم بردند ، عکس های شاه را که
آماده داشتند به سر در اماکن مزبور نصب کردندو سپس بطرف میدان سپه و خیابان
های مرکزی به راه افتادند. تصویر متعلق به روز 28 مرداد می باشد. روسپی ها
نیز در کنار اوباش نقش بسزایی در حمایت از شاه معدوم در 28 مرداد ایفا
نمودند. سکینه قاسمی ملقب به پری بلنده و پروین غفاری از جمله روسپیان حامی
سلطنت محسوب می شدند. پری بلنده یکی از روسپیان و مدیران شهر نو بود،که
بعد از انقلاب اسلامی دستگیر و در ۲۱ تیر ۱۳۵۸ به جرم فساد فی الارض اعدام
شد. پروین غفاری نیز دختر میزا حسن غفاری همدانی یکی از کارمندان مجلس
شورای ملی بود،شایعات بسیاری مبنی بر این که او معشوقه شاه است بر سر زبان
ها بود وی کتابی نیز تحت عنوان تا سیاهی در باره روابط خود با شاه نوشت که
این کتاب همانند خاطرات فردوست توسط سلطنت طلب ها رد شده است. ملکه اعتضادی
از دیگر گردانندگان مراکز فحشا در شهر نو در کنار سایر اوباش به خیابان ها
آمده و به حمایت از محمد رضا شاه پهلوی می پردازد. ملکه اعتضادی که معشوقه
افسران اسم و رسم دار ارتش شاه بود بعدها نیز به دلیل مشارکت در کودتای 28
مرداد در نزدیکی منزل مصدق که در حمله به آن شرکت داشت به وی چندصد متر
زمین اعطا شد.همچنین وی یکی از سهامداران بانک ایران و ژاپن شد و پیش از
انقلاب به اسرائیل رفت و تا کمی قبل زنده بود.
از
نخستین دقایق صبح روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ مأمورین فرمانداری نظامی، رکن دوم و
اداره کل شهربانی دست به بازداشت عده زیادی از همکاران محمد مصدق، اعضاء
جبهه ملی، نمایندگان مستعفی و روزنامهنگاران و اعضاء حزب توده زدند. از
طرف سرلشکر فضلالله زاهدی اعلامیهای صادر و متذکر شد «در حفظ جان دکتر
مصدق از هیچ گونه اقدامی کوتاهی نخواهد شد. از این رو مقتضی است ظرف ۲۴
ساعت خود را به شهربانی معرفی نماید. » زاهدی فرمانده کودتا به محمدرضا شاه
تلگرافی زد و از وی خواست تا به ایران بازگردد، شاه نیز در جواب فضلالله
زاهدی اعلام کرد بی درنگ به ایران بازمیگردد. در روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ در
تمام شهرهای ایران حکومت نظامی برقرار شد. همچنین در این روز عده زیادی از
افسران که از عوامل کودتا بودند ترفیع درجه پیدا کردند از جمله سرهنگ
نعمتالله نصیری، سرهنگ تیمور بختیار و سرهنگ عباس فرزانگان درجه سرتیپی
گرفتند. پس از کودتا به دستور فرمانداری نظامی از انتشار روزنامههای حامی
مصدق و حزب توده جلوگیری شد. تصویر فوق پاک کردن دیوارها از شعارهای ضد شاه
و امریکا به دستور زاهدی را نشان می دهد. در این عکس مرد شعار یانکی به
خانه برگرد را پاک می کند.
فرمانداری نظامی به ریاست
سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت.[۲۲]
مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکائی و اروپائی
شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد. کمکهای مالی آمریکا به
دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه مؤثر افتاد. تصویر فوق استقبال از
شاه پس از بازگشت به ایران را نشان می دهد.
شاه
بر خلاف قانون که محاکمه نخست وزیر را تنها توسط دیوان عالی کشور مجاز
میشمرد، محمد مصدق را در دادگاه نظامی محاکمه و به سه سال حبس مجرد
(انفرادی) محکوم کرد. در جریان برگزاری دادگاه تظاهرات مردمی در شهرهای
مختلف کشور در دفاع از وی سرکوب شد. وی پس از پایان زندان به روستای
احمدآباد تبعید شد. شاه پس از مرگ وی گفت: «زنده و مردهاش در احمدآباد» و
بدین ترتیب در دفن وی در قبرستان ابن بابویه جلوگیری شد. محمد مصدق در
روزهای آخر عمر خود در این باره میگوید: کمونیسم را بهانه کردهاند که نفت
ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد
محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که
مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عدهای
سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام
نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به
خارج [قلعه] بروم در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به
سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.
دکتر
فاطمی (وزیر امور خارجه دولت مصدق) و کسی که پیشنهاد اولیه ملی شدن صنعت
نفت را ارائه کرده بود نیز توسط دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در حالیکه
بیمار بود تیرباران شد. امیرمختار کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش که از
شاه و بستگانش انتقاد کرده بود نیز در زندان لشکر دو زرهی (محل حبس و
شکنجه زندانیان سیاسی پس از کودتا) زنده به آتش کشیده و کشته شد. سرهنگ
سخایی رئیس شهربانی کرمان توسط وابستگان بقایی کشته شد. از میان یاران
مصدق، فقط دکتر فاطمی اعدام شد. او خواهان تشکیل جمهوری گردیده و پس از
کودتا در یکی از مخفیگاههای حزب توده پنهان شد و از اتحاد میان حزب توده و
جبهه ملی دفاع میکرد. حزب توده با رفتاری بهشدت خشونتآمیز روبهرو شد.
بین سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۵ رژیم، ۱۱ تن از اعضای این حزب را در زندان به قتل
رساند، ۳۱ نفر از آنها را اعدام کرد، ۵۲ نفر دیگر را گرچه به اعدام محکوم
نمود بعدها آنرا به حبس ابد کاهش داد، ۹۲ نفر را به حبس ابد محکوم کرد که
عمدتاً زمانی آزاد شدند و ۱۰۰ نفر را نیز به حبس از ۱ تا ۱۵ سال محکوم
ساخت. بهطور کلی، رفتار رژیم ایران با جبهه ملی ملایم ولی با حزب توده
بسیار خشن بود. مصدق و بیشتر وزرای کابینه و افسران نظامی مورد اعتماد وی
با احکام حبس درحدود سه سال مواجه شدند. دادگاه شدیداً سیاسی مصدق باعث
دردسر زیادی برای رژیم شد؛ بهجای آنکه دادگاه نظامی او را محاکمه نماید،
مصدق دادگاه را به محاکمه کشید.
بعد
از کودتای 28 مرداد و محکومیت مصدق به 3سال زندان، دوران تبعید او شروع
شد. مصدق به زادگاهش، احمد آباد رفت و تا آخر عمر همانجا تحت نظارت نیروهای
نظامی ماند. تا وقتی که سرطان او را از پا درآورد و علی رغم وصیتش برای
دفن شدن در کنار کشتهشدگان ۳۰ تیر در «آرامگاه ابنبابویه»، پیکرش در یکی
از اتاق های خانه او به خاک سپرده شد.
مصدق
در شهریور44 در جواب نامه ای که دختر دائی اش برای تسلیت گویی مرگ زهرا،
همسر دکتر مصدق به او فرستاده بود، نوشت: «بسیار از این مصیبت رنج میکشم.
چون که متجاوز از ۶۴ سال همسر عزیزم با من زندگی کرد و هر پیشامد که برایم
رسید تحمل نمود و با من دارای یک فکر و یک عقیده بود و هر وقت که احمدآباد
میآمد مرا تسلی میداد در من تاثیر بسیار میکرد و آرزویم این بود که قبل
از او من از این دنیا بروم و اکنون برخلاف میل، من ماندهام و او رفته است و
چارهای ندارم غیر از اینکه از خدا بخواهم که مرا هم هر چه زودتر ببرد و
از این زندگی رقتبار خلاص شوم. اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه
نتوانستهام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شدهام... گاه
میشود که در روز چند کلمه هم صحبت نمیکنم... این است وضع زندگی اشخاصی که
یک عقیدهای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمیشوند.»
اگرچه
نارضایتی از حکومت پهلوی ریشه در سال های پیش از دهه 50 دارد، اما اوج
قیام مردمی و آغاز آن را به سال 1356 نسبت می دهند. تشدید اعتراض های مردمی
در سراسر ایران و سیاست مشت آهنین ارتش و گارد شاهنشاهی در برابر معترضین
نهایتا به خروج محمد رضا شاه از کشور در 26 دی ماه 1357 منجر گردید. محمد
رضا بر این باور بود که تعیین بختیار به عنوان نخست وزیر می تواند زمینه
فروکش کردن بحران در ایران فراهم آورده و خروجش به مانند فرار سال 1332
مجددا به بازگشتش منجر شود. شاه در حین خروج از کشور این گونه عنوان داشت:
«من برای معالجه و استراحت می روم». خروج محمد رضا شاه از کشور با استقبال
عموم ایرانیان مواجه شده و موجب برپایی جشن و پایکوبی در سراسر کشور شد.
خروج شاه بیش از پیش انقلابیون را به خاتمه دادن به سلطنت در کشورشان و
احیای حکومت مبتنی بر جمهوریت و اسلامیت تشویق ترغیب نمود. محمدرضا پهلوی
پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در اسوان مورد استقبال رسمی
انور سادات رئیس جمهور وقت مصر قرار گرفت. خروجی که گویا بر خلاف دفعه ی
پیشین امکانی برای بازگشت شاه وجود نداشت.
از
دوم بهمن 1357 محمد رضا شاه پهلوی مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم
پادشاه این کشور بود تا این که با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی
دولت مراکش، مجبور به ترک مراکش شد. اهمیت ژئوپلتیک و وزن سیاسی بالای
ایران در معادلات جهانی موجب شده بود که سایر کشورها حتی متحدین سابق محمد
رضا شاه پهلوی در پذیرش یا اعطای اقامت به وی با دیده تردید بنگرند چرا که
این امر می توانست روابط کشور فوق را با دولت انقلابی حاکم بر ایران تیره
نماید. با این حال محمد رضا با ویزای گردشگری مراکش را به سوی کشور کوچک
باهاما ترک می نماید. عدم اقامت به شاه پیشین ایران از سوی بریتانیا، محمد
رضا را در اوج استیصال به سوی مکزیک می کشاند. وخامت حال محمد رضا نشات
گرفته از بیماری مهلکش (سرطان غدد لنفاوی) و تحقیر پی در پی او از سوی
متحدین سابقش ضربات روحی جبران ناپذیری بر دیکتاتور مخلوع ایران وارد می
نماید.
با
تشدید بیماری شاه در مکزیک وی جهت ادامه درمان عازم آمریکا می شود. محمد
رضا شاه در تاریخ 30 مهر 1358 وارد آمریکا می شود. در مورد اقامت در مکزیک
فرح دیبا این گونه مینویسد: «اقامت در مکزیک برای محمد رضا زجرآور بود
زیرا او باید هر هفته شیمیدرمانی میشد اما ما در ویلای گل سرخ روزهای
دلچسبی داشتیم. در کوئر ناواکا چند تن از دوستان آمریکایی شاه به ملاقاتش
میآمدند: هنری کیسینجر، جرالد فورد، ریچارد نیکسون، فرانک سیناترا، دیوید
رکفلر، الیزابت تیلور...........» فرح دیبا در توصیف وضعیت آشفته و آوارگی
شان این گونه می گوید: «دنیا طوری با ما رفتار میکند که گویی بزرگترین
جنایت کاران روی زمین هستیم. رفتاری که با ما میشد و از محلی به محل دیگر
پرتاب میشدیم وحشتناک بود.» فرح با ناراحتی در خاطرات خود می نویسد که هیچ
مقام آمریکایی به استقبال آن ها در فردوگاه نیامده است. وی می نویسد:
«محمد رضا در آن حال نزار و رنگ پریده که تب شدید هم آزارش میداد گفت:
ببینید روزگار با ما چه کرد؟ در همین امریکا ترومن، اف کندی و کارتر به
استقبال من میآمدند و فرش قرمز زیر پایم پهن میکردند».
ورود
شاه به آمریکا با خشم ملت ایران روبرو می شود. دانشجویان تهرانی در اعتراض
به پذیرش دیکتاتور ایران در آمریکا به سفارت این کشور حمله نموده و آن را
تصرف می نمایند. گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی در تهران موجب تشدید
فشارها بر شاه شده و موجب خروج وی از آمریکا می گردد. روزنامه نیویورک
تایمز وضعیت شاه را به هلندی سرگردانی تشبیه می کند که به دنبال پهلو گرفتن
می گردد. به واقع هیچ یک از هم پیمانان و دوستان سابق شاه حتی پادشاه اردن
که از کمک های هنگفت شاه دائما برخوردار بود با پذیرش او در کشورشان
موافقت نکردند. نارضایتی فزاینده از وضعیت زندگی، نهایتا شاه را مجاب ساخت
تا با خانواده به تنها مامن امن خود یعنی مصر رجعت نماید. دوستی قدیمی شاه
با انور سادات و دشمنی سادات با جمهوری اسلامی از دلایل پذیرش شاه از سوی
مصر قلمداد می شود.
شاه
بر خلاف معمول که با اشتیاق خبرنگاران خارجی را می پذیرفت در قاهره به
انزوا گرایید و از پذیرفتن خبرنگاران و مصاحبه کردن پرهیز می کرد بنا به
قول محمود طلوعی نویسنده کتاب پدر و پسر پرهیز و انزوای شاه جنبه مراعات
حال میزبانش انور سادات را هم داشت. تااین که در اویل خرداد 1359 خانم
کاترین گراهام مدیر موسسه مطبوعاتی واشنگتن پست و یکی از خبرنگاران معروف
امریکایی تقاضای مصاحبه با شاه را می کنند. تقاضایی که مورد قبول واقع شده و
آخرین مصاحبه شاه پیش از مرگش محسوب می شود. خبرنگار آمریکایی در توصیف
احوال شاه چنین می گوید: «شاه که در پی آخرين عمل جراحی بر روی او، بسيار
لاغر و رنجور می نمود، جامه خوش دوختی بر تن داشت اما بر اثر لاغری زيادش،
گشاد و بيقواره به تنش زار می زد.... شاه نزديک به دو ساعت، به پرسش های من
و خانم «گريم» پاسخ داد... او در گفته هايش، بخصوص هنگام ياد کردن از
برنامه های بلند پروازانه يی که برای کشورش (ايران ) داشت، پی در پی آه می
کشيد و افسوس خطاهای گذشته را می خورد....». سرانجام محمدرضاشاه
پهلوی بامداد روز پنجم مرداد ماه ۱۳۵۹ در پی بيست و چهار ساعت دست و پنجه
نرم کردن با مرگ، دستخوش تبی تند و سوزان شد و در اغماء درگذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر