اولين کار مهم فضلالله زاهدي تصفيه ادارات دولتي از نيروهاي مخالف بود. هر چند کاري طولاني بود ولي از مهمترين آنها به حساب ميآمد. پس از آن تجديد رابطه با انگليس و فروش نفت.
اولين کار مهم فضلالله زاهدي تصفيه ادارات دولتي از نيروهاي
مخالف بود. هر چند کاري طولاني بود ولي از مهمترين آنها به حساب ميآمد.
پس از آن تجديد رابطه با انگليس و فروش نفت.
شاه روزي چند پس از کودتا چون فاتحي بزرگ به ايران بازگشت و
بر تخت سلطنت تکيه زد. هر چند حضور مرد نيرومندي چون زاهدي کام شاه را تلخ
ميکرد ولي چارهاي جز پذيرش وي نبود چه آن که زاهدي تاجبخش بود و گريزي از
آن نبود. ولي دو سال بيشتر طول نکشيد که زاهدي که پاي از گليم درازتر کرده
بود به شکل محترمانهاي به اروپا تبعيد شد و شاه به تنهايي سلطنت کرد.
بعدها اردشير زاهدي به پاس تلاشهاي پدرش داماد شاه شد و شهناز پهلوي به
همسري وي درآمد. پس از کودتا شاه براي اولين بار طعم سلطنت مطلقه را چشيد
که تا سال 57 دوام آورد.
توطئهاي که از ماهها قبل در کميته مشترک سازمانهاي
جاسوسي انگليس و آمريکا چيده شده بود و به کمک عوامل داخلي مهيا گرديد آغاز
شد. هر چند در مرحله اول در 25 مرداد شبه کودتاي نصيري و دستگيري مصدق به
سرانجامي نرسيد ولي فرصت اندک سه روزۀ بعد مجدداً این آمادگي را براي آن
سازمانها فراهم کرد که مرحله دوم کودتا را انجام دهند.
در اين مرحله فقط استفاده از نيروي نظامي مد نظر
نبود. بسيج بيکاران و لاتها و گردن کلفتهاي تهران ـ که بعدها شعبان بي مخ
نماد آنان شد ــ که در دستههاي مختلفي شکل ميگرفتند از اصليترين اين
آمادگيها بود. سپس هماهنگي با برخي يگانهاي ارتش و پليس که ظاهراًً طرفدار
مصدق بودند انجام يافت که به اين راهپيمايان چماق به دست ملحق ميشدند.
مهمترين حربه بعدي که شايد اصليترين آن هم بود تهيه جنگ رواني براي
کشاندن مردم بي طرف به ميدان بود. ترساندن مردم با انتشار شايعه حکومت
کمونيستها شايد مهمترين اين ترفندها بود که نتیجه هم داد. اين عوامل چنان
مؤثر افتادند که حتي معتقدين به دولت ملي مصدق نيز نتوانستند به موقع مهياي
پيکار با اين گروههاي گردن کلفت شوند. شايد دست کم گرفتن مخالفين نيز به
اين امر افزوده بود. ولي هر چه بود حالت بهت طرفداران دولت تا چند روز
گريبانشان را گرفته بود. صبح 28 مرداد 32 خورشيد از غرب طلوع کرده بود و
در، بر پاشنه حکومت مصدق نميگشت.
دستههاي چماق به دست خطرناک و لات راهپيمايي
جنونآميز خود را به سمت کاخ نخستوزير و خانه مصدق شروع کردند. در عرض چند
ساعت مراکز مهم و از جمله راديو به اشغال کودتاچيان درآمد. هرچه روزنامه
مخالف و ساختمان احزاب مخالف سلطنت بود در آتش خشم اوباش سوزانده شد.
هنگامي که يگانهاي ارتش که براي محافظت شهر گمارده شده بودند به عوامل
اوباش پيوستند تا غروب، ديگر نه نشاني از مصدق ماند و نه از کابينهاش.
عاملي نوظهور به نام زاهدي بر مسند نخستوزيري نشسته بود. شاه که فراري بود
تحتالشعاع اين تاجبخش قرار گرفت. از اين روز به بعد تاجبخش همه کاره بود.
هر چند دو سال نکشيد که زاهدي به تبعيدي ناخواسته و محترمانه به اروپا رفت
ولي اين کودتا ضامن بقاي 25 ساله شاه شد.
در اين شماره بهارستان و شماره آينده به تعدادي از
تصاوير به جاي مانده از کودتاي 28 مرداد پرداختهايم. تصاويري از تظاهرات
ملّيون و تودهايها قبل از کودتا، تظاهرات چماق به دستان روز کودتا و در
نهايت تصاوير عوامل کودتا و سرمستي آنان در رأس حکومت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر