۱۳۹۹ خرداد ۷, چهارشنبه

Upozit 326 - May 23 -  آپوزیت ۳۲۶

Libye : Michel COLLON invité de Maghreb-Orient Express (TV5)

IRAQ, AFGHANISTAN, LIBYE,MALI:TOUJOURS LA MÊME GUERRE?

Quelle politique Trump mène-t-il dans le monde arabe ? Michel Collon répond

Propagande de Guerre, festival de médias mensonges et complot ?

Charlie, USA, Daesh : les 7 médiamensonges

Terrorisme : Michel Collon accuse et lance un appel

COMMENT TRAQUER LES MÉDIAMENSONGES ? MICHEL COLLON, JOURNALISTE MIS A L'...

Comprendre le monde S3#27 - Sylvie Matelly - "L'économie mondiale après ...

Vaccins : le scandale des mafias pharmaceutiques. Macron accusé de crime...

⚫ این سند حاوی مشخصات ۳۰۴ مرد، زن و کودکی است که بنا به مستندات

 این سند حاوی مشخصات ۳۰۴ مرد، زن و کودکی است که بنا به مستندات سازمان عفو بین‌الملل به دست نیروهای امنیتی ایران کشته شدند؛ این کشتار با سرکوب معترضان در جریان اعتراضاتی صورت گرفت که در فاصله‌ی ۲۴ تا ۲۸ آبان ۱۳۹۸ به دنبال افزایش ناگهانی قیمت بنزین به راه افتاده بود.

 عفو بین‌الملل به این نتیجه رسیده است که استفاده‌ی نیروهای امنیتی از سلاح‌های مرگبار علیه جان‌باختگان در اکثریت وسیعی از موارد اقدامی غیرقانونی بوده است. بنا به تحقیقات گسترده‌ای که این سازمان انجام داده، از جمله تجزیه و تحلیل ویدئوها، هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد معترضان سلاح گرم در اختیار داشتند و رفتارشان تهدید جانی قریب الوقوعی متوجه نیروهای امنیتی و دیگر افراد کرده بود. این سازمان از دو استثناء در شهر ماهشهر در تاریخ ۲۷ آبان آگاه است كه میان برخی معترضان و نیروهای امنیتی تبادل آتش صورت گرفت.
 بیش از ۲۲۰ نفر از افرادی که مستندات مرگ‌شان ثبت شده ظرف دو روز ۲۵ و ۲۶ آبان جان باخته‌‌اند.
 با گذشت شش ماه از این کشتار، خانواده‌های داغدار قربانیان همچنان برای افشای حقیقت و اجرای عدالت مبارزه می‌کنند، در حالی که مقام‌ها و مسئولان آنان را مورد آزار و ارعاب شدید قرار می‌دهند.
 در همین حال، امتناع مقامات ایران از افشای حقایق مربوط به تعداد کشته‌شدگان، انجام تحقیقات کیفری و حساب‌رسی از آمران و عاملان این کشتارها، درد و رنج خانواده‌ها را تشدید کرده است. در واقع، مقامات و مسئولان با به‌راه‌اندازی کارزاری برای آزاررسانی و ارعاب خانواده‌های قربانیان و بازداشتن آنان از انتقاد علنی، به دنبال حفظ مصونیت از مجازات برای مسئولان کشتارها و خاموش کردن هرگونه صدای اعتراض بوده‌اند.
 با توجه به ابعاد گسترده‌ نقض حقوق بشر در جریان اعتراضات آبان ماه و همچنین با توجه به روال سازمان‌یافته‌ی مصونیت از مجازات که در ایران برقرار بوده، عفو بین‌الملل بار دیگر از کشورهای عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل درخواست کرده است که فوراً موضوع تاسیس یک مکانیزم تحقیقاتی در خصوص کشتار آبان را در دستور کار قرار دهند و راه‌های موثر برای روشن شدن حقیقت، برقراری عدالت، جبران خسارت از خانواده‌های جان‌باختگان و تضمین عدم تکرار را شناسایی کنند.

🔹 لینک دانلود فایل پی‌دی‌اف گزارش عفو بین الملل به فارسی




🔹 لینک گزارش عفو بین‌الملل به انگلیسی

برگرفته از فیسبوک Raha Bahreini

CHOC - La Police US étouffe à Mort un Homme Noir Menotté (Minneapolis )...

قتل کودکان!فرهنگ!تمدن!سُنت!رژيم اسلامی!و هرج و مرج

۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

!!!نبرد تن به تن نوری زاد با مرموزترین مرد کشور در دل اوین

وقاحت های آخوندی و واقعيات موجود

جلادان!راه برگشتی به عقب وجود ندارد!سرنگونی تنها راهست




منوچهرتقویبیات
کسی که به ما نپریده بود کلاغ ورپریده بودسالومه سیدنیا، مجری شبکه ی “من و تو Manoto ” در توییت خود از مشتریان خود می پرسد: « به نظر شما کی از همه خائن تر بودهمصدق، محمد خاتمی، ظریف، کلاً مثلاً  روشنفکرها؟» این پرسش بسیاری از مردمان فرهیخته و میهن دوست را خشمگین ساخت و مهرداد خدیر در «عصر ایران» سخنان سنجیده ای در پاسخ وی نوشت که بسیاری از آن سخنان آموزنده استچکیده ی سخنان مهرداد خدیر در یک جمله ی پرسشی به سالومه باز می گردد و آن سخن ساده و نغز این است:« … واقعاً خجالت نکشیدی؟ » به راستی خجالت هم داردچگونه کسی می تواند کلاًروشنفکرهایکشورخودراوقهرمانملیمیهنخود؛دکترمحمدمصدقراکهبزرگترینکشوراستعماریجهان،انگلیسراشکستدادونفتراملیکردوانگلیسهاراباخواریوسرشکستگیپسازپانصدسالازایرانبیرونراند،خائنبنامد؟
در پاسخ به پرسش تو سالومه من هم مانند هر ایرانی میهن دوستی پاسخ می دهم؛ توسالومه از همه خائن تر توییسالومه تو با این پرسش نمی توانی خودت را از جرگه خائن ها جدا کنی و به قول مشهور؛ ایز به گربه گم کنیتو که  خودت را به خودی و بیگانه فروختی چگونه به خودت اجازه می دهی روشنفکران و کلاً … مردم ما را به خیانت متهم کنی؟ تو خودت از همه خائن تری چون هم در دوران جوانی و شکفتگی ات خودت را به حکومت آخوند ها فروختی و هم در این سن و سال، خودت را به بیگانگان و دشمنان ملت ایران می فروشی و مزد می گیریدر ویکی پدیا خواندم که شبکه ی “من و تو Manoto” که سالومه از آن ها حقوق می گیرد و روشنفکران ما و دکتر مصدق را زیر سئوال می برد، در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ میلادی، تنها ۳۳ میلیون پوند:
(ارزش برابری آن ۳۳ میلیون پوند به هزارها میلیارد تومان ۰۰۰۰۰۰,۵۸۹۷۱۰,=,۰۰۰ ۳۳۰۰۰x۲۱۵۳۳ نرخ روز پوند)
زیان داشته استالبته هنوز خبرنگاران کنجکاو نمی دانند چه دولتی یا چه دستگاهی این زیان ها را می پردازد؟ یعنی منابع مالی من و تو به امدادهای غیبی متصل استاربابان تو نه تنها حقایق سیاسی و اجتماعی را پنهان می کنند بلکه حقایق حسابداری و دفترداری را که در جهان سرمایه داری نیز باید روشن باشد، از چشم جهانیان می پوشانندخارجی ها برای دشمنی با مردمان میهن ما و ناسزا گفتن به ما چه هزینه های هنگفتی می پردازند!
تو درباره ی دکتر مصدق هرزه درایی می کنی، تو یا نمی دانی دکتر مصدق چه جایگاهی در جهان دارد و یا به طمع چند پوند حقوق اضافه این چنین خود را در برابر مردمان جهان بی آبرو می کنیاکنون بیش از صد سال است که از نوشتن قرارداد ننگین و استعماری ۱۹۱۹ که دکتر مصدق با آن و دولت انگلیس به مبارزه بر خاست می گذرد و اربابان تو کوشیده اند تا نام دکتر مصدق را لکه دار کنند و نتوانسته انددکتر محمد مصدق تنها نخست وزیر دوران پهلوی هاست که گماشته ی شاه نبوداو با رأی نمایندگان مجلس در مجلس انتخاب شد ( همانگونه که آقای مهرداد خدیر هم به درستی آن را بیان داشته است.) و حکم نخست وزیری او را به دربار بردند و شاه از روی ناچاری آن حکم را پذیرفت و امضاء کرداو نفت ایران را که انگلیس ها غارت می کردند ملی کرد و کارکنان انگلیسی شرکت نفت را در برابر چشم جهانیان با خواری و ذلت از آبادان بیرون کردهنگامی هم که در تیرماه ۱۳۳۱ به دلیل توطئه های دربار از نخست وزیری استعفا داد مردم با قیام خونین خود در خیابان ها او را دوباره به نخست وزیری برگرداندنددکتر مصدق را بزرگان جهان ستوده اند و در دانشنامه های بزرگ جهانی به زبان های گوناگون دنیا از او به بزرگی یاد شده استجهانیان دکتر مصدق را پرچمدار مبارزات ضد استعماری جهان نامیده اندبیچاره و ورشکسته توتو که حقوق بگیر بیگانگان شده ای و به دکتر مصدق و “کلاً مثلاً روشنفکرها” برچسب خیانت می زنی!
من در سال ۱۹۷۲ که در جنوب فرانسه بر روی پروژه ی دانشگاهی ام کار می کردم در روستایی در کوهپایه های آلپ، وقتی به یک کشاورز ساده خود را معرفی کردم و گفتم من ایرانی هستم با خوشحالی گفت شما دکتر مصدق را داشتید که نفت را ملی کرد و انگلیس ها را از ایران بیرون راند   
کلاً، ما ملت چه هیزم تری به کسانی مانند تو فروخته ایم که دست از دشمنی با ما بر نمی دارید؟ شما کسانی که از سقوط دیکتاتوری محمد رضا شاه و از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ کینه به دل دارید و از آن جهت به روشنفکران و سیاستمداران ناسزا می گویید، یادتان باشد که به گفته ی بسیاری از صاحب نظران سیاسی، کارگردان و پدید آورنده ی انقلاب ۵۷  محمدرضاه شاه بودمحمد رضا شاه مانند پدرش با زیر پا گذاشتن قانون اساسی و نیز با نادیده گرفتن حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی ملت ایران راه را بر رشد سیاسی و اجتماعی مردمان کشور ما ایران بستاو با تعطیل حزب ها و آزادی های سیاسی و اعدام روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی، هم ملت ایران را بدبخت کرد و هم خودش و هم خانواده ی خودش را به بدختی و آوارگی دچار کرداو با کمک ساواک و ارتش و نیروهای سرکوبگرش راهی جز انقلاب برای ملت ایران باقی نگذاشت و خودش در آخرین سخنانش پیش از فرار از ایران به خیانت ها و اشتباهات سیاسی اش اعتراف کرداو با دخالت بی جا در امور قانون گزاری، اجرایی، دادگستری و همه ی کارهای کشور، که کار نمایندگان برگزیده از سوی ملت است، گور خود را کنداو در چهاردهم آبان ۱۳۵۷ خودش گفت: « انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد. » او در نهایت بدبختی و بیچارگی گفت: « … من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم… ». او بود که همیشه از علمای شیعه پشتیبانی می کرد و از آن ها کمک و مشورت می خواستاو در چهاردهم آبان هم دست به دامن آخوندها شد و گفت: « من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی  جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند.»آیات عظام و علمای اعلام هم حق او را کف دستش گذاشتنداو بود که آیات عظام و علمای اعلام را به گرده ی خود سوار کرده بوداو بود که وسط دانشگاه مسجد ساختاو بود که پادشاه اسلام پناه نام گرفته بودزمانی که من دانشجو بودم و شاه برای فریب مردم به مکه رفته بود، عکس های حاج محمدرضا شاه را در لباس احرام خانه ی خدا به در و دیوار شهر چسبانده بودند.
به امر شاه اسلام پناه نام دانشکده ی علوم معقول و منقول به دانشکده الهیات و معارف اسلامی تغییر پیدا کرد و به آخوندها درجه ی دکتری دادند و ناگهان
در فاصله ی چند سال، روضه خوان ها به درجه دکتری نائل شدندبرای آخوندهایی مانند “دکتر” بهشتی و “دکتر” باهنر و “دکتر” مفتح پست و مقام تراشیدند و حقوق و مواجب مقرر فرمودندخمینی چون خیلی پیر و کودن بود نه درجه ی دهان پر کن آیت الله را داشت و نه توانست درجه ی دکتری برای خود تدارک ببینداما او دروغگو و شارلاتان بزرگی بود و توانست با کمک بیگانگان و “خدعه” ملت ایران را بفریبد و ملت ما را به این روز سیاه بنشاندشاه آخوندها را به گرده ی خودش و ملت ایران سوار کرد و کار را به جایی رساند که یک آخوند متحجر مانند خمینی بر موج نارضایتی مردم سوار شدخیانت سران حکومت اسلامی از خمینی گرفته تا خامنه ای و خاتمی و ظریف مانند روز روشن استبیش از چهل سال است ملت ایران  برای  به زیر کشیدن حکومت نکبت جمهوری اسلامی از زندگی خود مایه می گذاردمردم ایران می دانند که امروزه بیش از هر دوره ی دیگری خود فروخته ی مکتبی و غیر مکتبی وجود داردمردم ایران می دانند که هیچ خارجی دلش برای ایران و ایرانی نمی سوزد و دشمنان ایران برای کلنگی کردن و ویران کردن  ایران از مزدورانی چون تو استفاده می کننددر واقع مردم ایران بین دشمن داخلی و دشمن خارجی گیر کرده اندآخوندها به کمک کسانی مانند سالومه ها ملت ایران را به گروگان گرفته اندبیش از چهل سال است که هر روز در روزنامه ها و دیگر دستگاه های ارتباط جمعی در درون و بیرون کشور، از کشتار مردمان میهن ما به دست جلادان حکومت اسلامی، گزارش های فراوانی را مخابره می کنند.
این جنایتکاران جنایات خود را با دستیاری و همکاری مشتی خائن مزد بگیر مانند تو، در دستگاه های اجرایی و تلویزیون و روزنامه ها در ایران انجام می دهندبرخی از این مزد بگیران وقتی به هر ترفندی از ایران خارج می شوند می کوشند تا از گناهان گذشته ی خود بکاهنداما هستند کسانی مانند سالومه که در بیرون از ایران هم به خودفروشی و خیانت خود ادامه می دهندگمراه کردن مردمان میهن ما از راه دروغ پردازی و خوش رقصی با برنامه های بی ارزش کافی نیست، در هر فرصتی به خدمت گزاران و بزرگان میهن ما و به روشنفکران ما لجن پراکنی می کنندبا پدرت و “نیا” و آبا و اجداد تو کاری ندارم، اما تو از یک مادر ایرانی زاییده شده ای، در دامان پر مهر ملت ایران به دبستان و دبیرستان رفته ای، از پول ملت ما درس خوانده ای معروف شده ای و در بازار مکاره ی جمهوری اسلامی خریداران فراوانی یافته ایتو در تلویزیون و جشنواره ها خودنمایی کرده ای، اکنون در لندن هم همچنان به اشاره ی دشمنان ایران به میهن ات و به مادرت ناسزا می گویی؟ به دور و برت نگاه کن ببین انگلیسی ها چگونه به میهن خود و مردمان خود ارج می گذارند و آن ها را بزرگ می دارند تا خود را بزرگ نشان دهندبهراستیخجالتنمیکشی؟
منوچهرتقویبیات
سی و یک اُم اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با ۲۰ ماه مه ۲۰۲۰ میلاد
ی

خاطرات آيت الله منتظری! درباره وقايع پشت پرده انقلاب

۱۳۹۹ خرداد ۱, پنجشنبه

Le Covid-19 et l'Afrique

Les puissants répandent le chaos au nom de la démocratie.. - Michel Coll...

خاطرات يک زن ايرانی"توده ای!"عبرت آوروغم انگيزاست (1

حسن کامشاد يکی از قربانيان حزب توده

درد يک ملت از کمانچه استاد "کيهان کلهُر"

خاطرات يک زن ايرانی"توده ای!"عبرت آوروغم انگيزاست (2

ژان پل سارتر،سيمون دوبوار!هنروسياست ازنگاه احمد شاملو

استاد بنان:"آمدی جانم بقربانت"

با يکی از روسپيان بارگاه "ولی فقيه"آشنا شويد

آهای پس ماندهای داعش!آخوند و پاسدار! سرکوب نتيجه نداد

ديروزسربريده کلنل پسيان!امروزسرهای متلاشی شده پوياها

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

خاطرات عَلَم!مصاحبه با دکترعاليخانی!تقدیم به سينه چاکان رژيم گذشته

Mikis Theodorakis & Anthony Quinn - Munich, 1995

HAUSER and Señorita - I Will Always Love You (Quarantine version)

HAUSER - The Lonely Shepherd

HAUSER - Caruso

HAUSER & Petrit Çeku - Concierto de Aranjuez - Adagio

HAUSER & Caroline Campbell - Torna A Surriento

HAUSER - Waltz No. 2 (Shostakovich)

!!!روایت عجیب ماهیگیرها از آنچه بر عرشه کنارک دیدند

از شهریور 1320 تا غروب 28 مرداد 1332 مقدمه اشغال ایران و گرایش رضاشاه به...

از قتل فرخ رو پارسا ،مرگ نجف دریابندری و تخریب گور مجازی ایرج کشکولی تا...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۷, شنبه

جنگ خاموش آب بین ایران و افغانستان آب در برابر مهاجران!
نیره انصاری

 

 جنگ خاموش آب بین ایران و افغانستان
آب در برابر مهاجران!
بیش ا ز12جسد کارگران مهاجر افغانستانی در هریرود پیدا شده است.
براساس اعلام اداره کل امور اتباع و مهاجرین خارجی ایران، در سال 2012 حدود 1،4 تا 2 میلیون افغان در ایران زندگی می‌کنند و مشغول کار هستند که به عنوان پناهنده در این کشور ثبت نشده اند و کل پناهندگان افغان در این کشور به2،4 میلیون تا 3 میلیون تن می‌رسد.
در سال‌ھای اخیر شرایط برای مهاجرین افغان در ایران دشوارتر شده، فشار علیه تمام افغانھای مقیم ایران افزایش یافته که می‌توان به موانع بزرگ همانند عدم دریافت کمک‌های بشر دوستانه، بازداشت خود سرانه مهاجرین و اینکه مهاجرین افغان در برابر کارفرمایان خصوصی از خود قدرت دفاع ندارند، اشاره کرد.
این گزارش براساس مصاحبه با ٩٠ نفر افغان‌های تدوین شده که زندگی در ایران را تجربه کرده و دیدبان حقوق بشر براساس این مصاحبه ها ایران را به دلیل نداشتن یک نظام پناهجوی کارا به نقض حقوق این افراد، بازداشت‌های خود سرانه و نبود مصونیت برای پناهجویان تازه وارد، متهم کرده است. دیدبان حقوق بشر افزوده که حکومت ایران با توجه به قانون این کشور و حقوق بین الملل خلاف تعهدات خود نسبت به پناهندگان مهاجر عمل می‌کند.
احساسات ضد خارجی در ایران
گزارش دیدبان حقوق بشر افزوده که سیاست‌های دولت ایران بدین معنی است که کودکان بدون مدرک افغان در ایران اجازه رفتن به مکتب/مدرسه ندارند و مهاجرانی هم که به حیث پناهنده قبول شده‌اند، تنها به کارهای 'دستی خطرناک با حقوق پایین' دسترسی دارند.
این موضوع افغان‌ستانی های در این کشور را در معرض خشونت‌های فزیکی قرار داده است. این سازمان افزوده که در بررسی‌هایش ھیچ مدرکی را دال بر وجود یک خط مشی سازمان یافته از سوی مقامات ایران برای اخراج پناهندگان دریافت نکرده است، ولی محدودیت‌های سنگین و فزاینده در داخل ایران برای پناهجویان این خطر را برای مهاجرین افغان ایجاد می‌کند که آنانیکه واقعا با برگشت به افغانستان جان شان در خطر است با آسیب‌های جدی روبرو شوند.
یکی از مقامات رسمی دولت افغانستان به گزارشگران حقوق بشر گفته است که مردم درباره قتل‌ھای ناموسی در افغانستان گزارش‌های را دریافت می‌کنند و در نتیجه نمی‌خواهند که به افغانستان برگردند.
این نهاد حقوق بشری افزوده است که دولت ایران با تنگ تر کردن عرصه زندگی بر مهاجرین افغان تلاش دارد تا آنان را وادار به بازگشت به افغانستان کند.این سازمان افزوده که در بررسی‌هایش ھیچ مدرکی را دال بر وجود یک خط مشی سازمان یافته این گزارش به دولت ایران توصیه کرده که پناھجویان و پناھندگان ثبت نام شده افغان را با زور به افغانستان باز نگرداند و روند درخواست پناهندگی را برای افغانها مسدود نکند.
این گزارش تاکید کرد که باید به ھر افغان که با اخراج از ایران مواجه است، فرصتی داده شود تا قاضی به پرونده او رسیدگی کند. دیدبان حقوق بشر تاکید کرده که اکنون برای اتباع افغانستان مناطق ممنوعه اعلام شده که باید لغو شود و افغانها باید بدون هیج گونه تبعیض آزادی تردد داشته باشند. این گزارش نوشته که نیروهای امنیی و مقامات دیگر باید با افغانها برخورد شایسته انسانی و مطابق به قوانین داخلی و بین المللی داشته باشند.
وزارت خارجه افغانستان اعلام کرده که روز گذشته محمد حنیف اتمر، سرپرست وزارت خارجه افغانستان با محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران تلفنی درباره تحقیق مشترک درباره مهاجرین افغان که ادعا شده توسط مرزبانان ایرانی به رودخانه انداخته شده، گفتگو کرده است.
در اعلامیه وزارت خارجه افغانستان آمده که هر دو جانب بر توافقات قبلی مبنی آغازکار تحقیقات مشترک در مورد حادثه و درباره مشخص ساختن تیم‌های بررسی کننده صحبت کردند.
وزیران خارجه دو کشور تفاهم کرده که در صورت ضرورت، هیأت‌های دو طرف در محل وقوع حادثه، شهرهای مشهد ایران و هرات افغانستان جلسه مشترک برگزار کنند.
البته نخستلین بار نیست که مسئولان نظام اسلامی در ایران، مهاجران افغانستانی را با به کار بردن عبارت‌های محقرانه «اتباع بیگانه» یا وقیحانه و تمسخرآمیز «افغانی» خوانده اند.
همچنین  آقای نماینده مجلس اسلامی در ایران، همچنان با وجود همه آمارهایی که از مراکز رسمی اعلام می‌شود و به صورت رسمی گفته می‌شود که مهاجرین افغانستانی هیچ نقشی در اشغال بازار کار برای ایرانی‌ها ندارند و یا نماینده مجلس این نظام با وجود آمارهای رسمی قوه قضاییه؛ همچنان معتقد است که مهاجرین سهم زیادی در جرم و جنایت دارند،
به هر روی به باور این قلم:« کشور ایران توان و گنجایش نگهداری از انبوه مهاجران غیرقانونی را که در آنجا زندگی می‌کنند ندارد و در صورت اخراج آن‌ها از ناحیه ایران با بحران مشروعیت و رضایت‌مندی مواجه خواهد شد؛ بنابراین ایران باید بر اساس استفاده از حق حاکمیت ملی، خواستار گام مثبت کابل در زمینه منابع آبی شود. به‌ویژه اینکه همین مهاجران نیز اکثراً علاقه‌مند به حضور در نواحی پر آب ایران هستند.»
افزون بر بحران آب در جنوب ایران، مردم سیستان و بلوچستان نیز از وجود چنین مشکلی در آستانه نابودی کامل منطقه اشان هستند. خشکسالی همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است گورستان‌ها و خرابه‌های زابل پر از جوانان معتاد است.مردم از سوءتغذیه و بیماری‌های تنفسی رنج می‌برند و کودکان از گرسنگی جانی برای درس خواندن ندارند.
اینها اظهارات نماینده سیستان و بلوچستان در شورای عالی استانهاست. وی میگوید مردم از بی آبی و فقر و بیکاری و گرسنگی و رنج اعتیادی که دامن جوانانشان را گرفته است در حال کوچ از این استان ثروتمند اما فقیر هستند. هیچ کارخانه و کارگاهی در اینجا وجود ندارد. در گذشته مردم کشاورزی می کردند که دیگر با خشکسالی این‌هم ممکن نیست. از سال( 96) به بعد همه درآمدهای مردم از بین رفت و غیر از یارانه و کمک‌های کمیته امداد؛ ساکنان اینجا منبع درآمد دیگری ندارند.
وی ادامه داد: خشکسالی‌های پی‌در‌پی‌، ریزگَردها و شن‌های روان همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است و بیکاری موجب شده که در اکثر شهرهاو روستاها جوانان به اعتیاد روی آورند.
شبها در خیابانها و حاشیه قبرستانها کارتن‌خوابها و معتادان را می‌بینید. بیکاری باعث همه این بدبختی‌ها و مشکلات شده است. در میان این کارتن‌خواب‌ها؛ زنان، کودکان و دختران هم دیده می‌شوند. اعتیاد موجب نابودی و بیچارگی خانواده‌های سیستان و بلوچستانی شده است، افزود: اکثر آنها، روزها مشغول جمع‌آوری زباله و گدایی هستند و بعضا در خرابه‌هایی که فاصله کوتاهی با شهر دارند، زندگی می‌کنند.
نماینده استان سیستان و بلوچستان در شورای عالی استان‌ها با اشاره به شیوع سوء‌تغذیه شدید میان کودکان این منطقه و با تاکید بر اینکه خود نیز به کار آموزشی اشتغال دارد، افزود:
ما شدیداً با مشکل سوءتغذیه مواجه هستیم و شاهدیم که برخی دانش‌آموزان بدون صبحانه وارد مدرسه شده و تا ظهر که مدرسه تعطیل می‌شود چیزی برای خوردن ندارند.»
می‌توان گفت در استان سیستان و بلوچستان شرایط وحشتناک است.»
بررسی حقوقی دلائل خشکسالی در سیستان و بلوچستان
سیاست آبی افغانستان در قبال ایران: آب در برابر مهاجرین
رهبران سیاسی افغانستان از آغاز قرن بیستم استفاده از آب هیرمند را «حق انحصاری» افغانستان دانسته‌اند درحالی‌که به موجب حکمیت گلداسمیت (1285/ 1872) مرزهای دلتای هیرمند روی شاخه اصلی رود بود. گذشته از این‌ حکمیت اسمیت ظالمانه توصیف می‌شود، زیرا سرهنگ مک ماهون نیز تنها یک‌سوم حقابه رود هیرمند را به‌طرف ایرانی اختصاص داد. باوجوداین افغانستان در دوره‌های «ثبات سیاسی» خود از دادن همان حقابه اندک نیز خودداری کرده است.
یادداشت( 25 سپتامبر 1904) سرهنگ مک ماهون، حاکی از این بود که دولت افغانستان اساساً نمی‌پذیرد که اختلافی بر سر مسئله تقسیم آب وجود دارد؛ زیرا معتقد است که موقعیت جغرافیایی، آنان را تنها صاحبان «سراسر هیرمند» می‌داند. این رویکرد باب هر نوع مذاکره را در خصوص تقسیم آب بسته است.
 مشکل اصلی ایران و افغانستان از آنجا آغاز شد که رهبران سیاسی افغانستانِ تحت حمایت استعمار بریتانیا در اوایل قرن بیستم رودخانه هیرمند را یک رودخانه داخلی فرض کرده و هرگونه استفاده از آب آن را «حق انحصاری» خود دانستند.
درحقیقت مرور تاریخچه روابط ایران و افغانستان در مورد هیرمند نشان می‌دهد که افغان‌ها همیشه از وضعیت فرادست خود به‌خوبی استفاده کرده و بندرت به قراردادهایی که وضعیت باثبات و مطمئن را در منطقه ایجاد کند تن داده‌اند و در صورت بسته شدن چنین قراردادهایی نیز پایبندی کمتری به آن‌ها نشان داده‌اند.
اظهارات اشرف غنی احمدزی در تهران گویای بخشی از سیاست تازه ی ژئوپولیتیکی افغانستان در قبال ایران از طریق اهرم‌های متعدد آبی است. به‌طوری‌که می‌توان نام سیاست «آب در برابر مهاجرین» به آن اطلاق کرد.
وی در( 1394) در سفارت افغانستان گفت: «کابل در مواجهه با کشورهای همسایه در موضع ضعف نیست. کشورهای همسایه هم به افغانستان احتیاج دارند. ما برای حل مشکل مهاجران به تهران التماس نکرده‌ایم. نیازی به التماس نیست».
غنی با اشاره به «حوزه آبی هریرود»، گفت: اگر دولت ایران برای حل معضل مهاجران اقدام نکند، کابل هم نیازی نمی‌بیند تا به خواست‌های ایران در رابطه با «حقابه» ایران ترتیب اثر دهد. کابل در مواجهه با کشورهای همسایه در موضع ضعف نیست و کشورهای همسایه هم به افغانستان احتیاج دارند. «اگر ایران به اخراج مهاجرین افغان ادامه بدهد، افغانستان تمام روابط بازرگانی خود با این کشور را قطع خواهد کرد»!
اشرف غنی در این چند جمله به‌خوبی بخش بزرگی از نیات ژئوپولیتیکی افغانستان در خصوص ایران را تبیین کرده است. به عبارت ساده‌تر، به نظر می‌رسد، افغانستان با احداث سدهای گوناگون درصدد چالش‌سازی‌های متعدد در حوزه‌های آبی متفاوت است. درحالی‌که ناخرسندی اصلی ایران بر سر حقابه هیرمند است، غنی عملاً با چالش حقابه حوزه آبی هریرود که تأمین‌کننده آب خراسان است، از یک کد ژئوپولیتیکی مهم استفاده کرده و پیام تهدیدآمیز روشنی به ایران داده است. این کُد به دو شکل قابل تفسیر است. نخست اینکه: سرنوشت هیرمند ازنظر افغان‌ها تمام‌شده است و ازاین‌پس در خصوص هریرود مذاکره می‌کنیم و در صورت ندادن امتیاز، تجربه هیرمند را در خراسان تکرار خواهیم کرد! و دوم اینکه افزون بر هیرمند، جبهه تازه ای در هریرود بازشده است!
این تهدید نیز در قبال اخذ امتیازات بیشتری برای مهاجران افغان انجام‌یافته و قطع روابط تجاری دو طرف با حجم دو میلیارد دلار در سال به‌عنوان ضمانت اجرای آن تلقی شده است. این در حالی است که نوع رفتار دولت ایران با پناهندگان افغان در سه دهه گذشته به گونه‌ای بوده که سازمان ملل در این خصوص از ایران تشکر کرده است؛ اما به نظر می‌رسد، دولت افغانستان قصد دارد بخشی از مشکلات داخلی خود را از طریق مهاجرت اتباعش به کشورهای همسایه و ورود ارز از این کشورها حل‌وفصل کند.
بر اساس اطلاعات مرکز آمار ایران( 1،98%) درصد جمعیت ایران از مهاجران افغانی تشکل می‌شود که این میزان از سال( 1385) تا به امروز سیر صعودی داشته است؛ اما این میزان صرفاً نمایانگر اتباع است که اجازه اقامت در ایران دارند. بر اساس اظهارات وزیر کشور در( 1394)، تعداد افغانستانی‌های مقیم ایران دو میلیون و 500 هزار تن است که از این تعداد صرفاً یک‌میلیون اجازه اقامت موقت دارند. این میزان بیش از ( 4،5%) درصد از جمعیت کل کشور است. از این بیش ایران در ده سال گذشته (5) میلیون مهاجر غیرقانونی به افغانستان برگردانده است.
افغانستان از ایران می‌خواهد که برای گرفتن حقابه خود، افزون بر پذیرش (1583979) مهاجر غیرقانونی، شرایط مطلوب زندگی برای آن‌ها را نیز فراهم کند که در این صورت «شاید» افغانستان اجازه خروج آب‌های مرزی خود را به‌سوی ایران صادر کند.
از دیگر سو سلطه پشتون‌ها بر ساختار سیاسی این کشور ظرفیت ستیزه‌جویی با ایران را بالابرده است. و اما در خصوص افغان هایی که تنها اقامت کاری دارند این را عرض کنم که بدلیل عدم وجود اقامت دائم در ایران آن‌ها نمی‌توانند عقد دائمی را با زن ایرانی داشته باشند و به همین جهت اقدام به ازدواج‌های موقت می‌کنند که امر خود موجب مشکلات فراوانی برای زنان ایرانی به ویژه در خراسان است نخستین مشکل آن‌ها مربوط می‌شود به قانون ازدواج افغانستان که بر اساس قانون یاد شده « زن در ازدواج با مرد افغان تابعیت شوهر خود را کسب می کند» به این معنا که زن ایرانی در ازدواج با مرد افغان تابعیت اصلی و نخستین خود را که تابعیت ایرانی است از دست می دهد. و دیگروضعیت حقوقی نابسامان فرزندان حاصل از این رابطه است که می‌طلبد در مجالی دیگر به آن بپردازیم.
اگرچه به رغم ادعای «اشرف غنی احمد زی که ابتناء دارد بر اینکه برای حل مشکل مهاجران افغانستانی در ایران نیاز به التماس نیست!» وضعیت نابسامان اقتصادی درافغانستان بر هیچ کشوری پوشیده نیست که این کشور با مساعدت ها و کمک‌های مادیِ انسان دوستانه کشورهای اروپایی به ویژه کشور سوئد جامعه خود را اداره می‌کند و در حقیقت یکی از دلائل مهاجرت افغانستانی ها به دیگر کشورها افزون بر ناامنی، مشکلات گسترده اقتصادی است!
در حقیقت این سیاست بکار گرفته توسط دولت های جمهوری اسلامی و افغانستان تنها خلاصه دربحران آب نمی شود.
نتایج و پیامدهای سیاست آبی افغانستان در ایران
سیاست‌های آبی افغانستان در دهه‌های گذشته نتایج فاجعه باری را متوجه شرق کشور کرده است. شمال استان سیستان و بلوچستان به‌ویژه شهرهای زابل و اطراف آن‌که حیات آن‌ها وابسته به هیرمند و کشاورزیِ اطراف دریاچه هامون است دچار خشک‌سالی شدند. در اثر این خشک‌سالی، بخشی از مردم سیستان در حال مهاجرت به گلستان و خراسان و عمدتاً مشهد هستند درنتیجه آن، ترکیب قومی- مذهبی شمال استان با تغییر مواجه شده است. با خالی شدن هر روستای مرزی، هزینه‌های انتظامی و امنیتی تأمین امنیت مرز افزایش می‌یابد و استان‌های مجاور نیز با خشکی و همچنین افزایش جمعیت و درنتیجه حاشیه‌نشینی و مشاغل کاذب روبرو می‌شوند. میدانیم که بالاترین درصد حاشیه نشینی را ما در استان خراسان مواجه هستیم.
افغانستان قصد دارد، تجربه سیستان را در استان خراسان تکرار کرده و با احداث سدهای مختلف بر هریرود ازجمله سد سلما، به‌طورکلی نیمه شرقی ایران را با چالش حیاتی روبرو سازد. این چالش موجبات چالش‌های متعدد اقتصادی، جمعیتی، امنیتی و اجتماعی را فراهم کرده است. احداث سد سلما پس از احداث سد دوستی در شمال خراسان بود، یعنی تلاش ایران برای کاهش وابستگی به هیرمند، با پاتکی جدید از سوی کابل روبرو شد.
تمام این مشکلات ناشی از سیاست آبی افغانستان، تهدیدکننده وحدت و همبستگی ملی نیز هست؛ زیرا کمبود آب، زمینه تغییرات مکرر و انتقال آب یک ناحیه/شهر/ استان به ناحیه دیگر را فراهم آورده و پیوسته موجب نارضایتی عمومی از مرکز و نفرت از ناحیه مجاور به دلیل فقدان آب می‌شود. این فرایند به‌نوبه خود می‌تواند در آینده موجب بحران‌های اجتماعی بر سر منابع آب در درون سرزمین شود.
* راهکارها و پیشنهادها
1- شناسایی هیرمند و هریرود به‌عنوان رودخانه بین‌المللی؛ همان‌گونه که مکرراً اشاره شد، هیئت حاکمِ افغانستان در دوره‌هایی اصرار داشتند که هیرمند یک رودخانه داخلی است. به نظر می‌رسد این رویکرد پس از گذشت بیش از یک سده به سیاست دولت (Policy) تبدیل‌شده است. این سیاست در واقع باهدف فرار از آثار و پیامدهای مترتب بر رودخانه‌های بین‌المللی است.
هرچند قانون و ضابطه خاصی در حقوق بین‌الملل پیرامون حقوق رودخانه‌ها نداریم، اما در اروپای نوزدهم یک عرف مشخص در خصوص چگونگی استفاده از آب‌های بین‌الملل شکل گرفت. در خصوص نمونه‌های مشابه آن، شاهد شکل‌گیری یک عرف بین‌المللی بوده‌ایم. برای مثال موافقت‌نامه بین دولت‌های پروس و ساکسونی در وین( 1815) در حقوق ناوبری بر رودخانه آلپ و همچنین چندین موافقت‌نامه دیگر میانه کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم رودخانه بین‌المللی این‌گونه توصیف‌شده است:
الف) رودی که از سرزمین دو یا چند کشور می‌گذرد.
ب) رودی که سرزمین دو یا چند کشور را جدا می‌سازد.
ج) رودی که برای دو یا چند ملت دارای اثر اقتصادی است.
بدیهی است که افزون بر هیرمند، رودهای دجله و فرات (که ترکیه آن را رودخانه داخلی تلقی می‌کند) نیز می‌توانند شامل این تعریف باشند. بنابراین پیش از هر چیز لازم است جمهوری اسلامی ایران بر بین‌المللی بودن هیرمند و هریرود تأکید کند.
2- رویارویی با مسئله؛ مهم‌ترین نکته در خصوص مسئله آب‌های شرق کشور و حوزه‌های آبی کشور افغانستان با توجه به ریشه مسئله (مرز) این است که ایران باید به‌صورت جدی و در عالی‌ترین سطوح تصمیم‌گیری با این موضوع روبرو شود و از فرار یا به تعویق انداختن سیاست‌پردازی در این زمینه پرهیز کند. رویارویی قاطع با مسئله در عالی‌ترین سطوح یکی از راه‌کارهای مهم است.
3- لازم است ایران نسبت به شکایت و تشکیل پرونده در مجامع حقوقی بین‌الملل اقدام کرده و در صورت لزوم به آن‌ها استناد کند.
4- متراکم شدن مسئله آب در داخل با شکاف‌های قومی و مذهبی یا طایفه‌ای، چشم‌انداز نامطلوبی را ترسیم می‌کند.
5- دیپلماسی برد-برد به‌ویژه با محوریت امتیاز ترانزیت در چابهار و اقیانوس هند از گزینه‌های عملی مهم در خصوص منابع مشترک آبی است که از آن به‌عنوان معامله بزرگ با افغانستان یاد می‌شود.
6- استفاده از اهرم مهاجران یکی دیگر از ابزارهای موجود برای متقاعد کردن افغانستان در زمینه آب است.
به هر روی با توجه به آنچه پیش گفته، به باور این قلم:« کشور ایران توان و گنجایش نگهداری از انبوه مهاجران غیرقانونی را که در آنجا زندگی می‌کنند ندارد و در صورت اخراج آن‌ها از ناحیه ایران با بحران مشروعیت و رضایت‌مندی مواجه خواهد شد؛ بنابراین ایران بایستی بر اساس استفاده از حق حاکمیت ملی، مهاجران غیرقانونی افغان را از کشور اخراج و یا خواستار گام مثبت کابل در زمینه منابع آبی شود. به‌ویژه اینکه همین مهاجران نیز اکثراً علاقه‌مند به حضور در نواحی پر آب ایران هستند.»
7-اتخاذ سیاست هیدروپلیتیکی مشخص یکی دیگر از راهکارهای موجود در زمینه سیاست‌های زیست‌محیطی و آبی است. لازم است کارشناسان مختلف به اجماع واحدی در زمینه آب‌های خروجی و ورودی به ایران و ایجاد موازنه بین این مسئله با محوریت مصالح ملی نائل شوند. نبود سیاست هیدروپلیتیکی مشخص در اسناد امنیت ملی جمهوری اسلامی موجب شکل نگرفتن سیاست آبی در وزارت خارجه شده و دیگر سازمان های مربوطه شده است.
در حقیقت می‌توان ژئوپولتیک آب در شرق کشور را به جنگ خاموش آب بین ایران و افغانستان تعبیر کرد.
 
حتا نماینده مجلس اسلامی در ایران پیش از این هم در اظهاراتی خجالت‌آور؛ مهاجرین را عوامل داعش و کمک‌کنندگان آن توصیف کرد. عباراتی که از لسان او ناعادلانه به کلیت این جامعه از مسلمانان که امروز شجاعانه و بدور از تمامی تعلقات این روزهای ما، خط مقدم مقاومت در برابر داعش هستند، تعمیم داده شد.
 سخنانی که در خوش‌بینانه ‌ترین حالت جامعه آماری بسیار نازل و محدودی میان چند عنصر سوءاستفاده‌گر که هیچ ارتباطی با ملیت ندارد، داشت اما مبالغه شده و اغراق‌گونه توصیف و بیان شد. سخنانی که با استقبال هوشمندانه و جدی رسانه‌های بیگانه برای تفرقه‌اندازی و ایجاد تزاحم عاطفی میان دو ملت ایران و افغانستان همراه بود. سخنانی که طبق معمول از سر ناآگاهی‌ها و فقدان تحلیل و درک استراتژیک و گرفتار در قبیله‌گرایی‌ها و قومیت‌زدگی‌ها بیان شد و بهترین نسخه برای ساخت تصاویر کذاییِ تکراری از مهاجران، ملت ایران و نظام اسلامی در برابر یکدیگر محسوب می‌شد.
بدین اساس به باور این قلم:« کشور ایران توان و گنجایش نگهداری از انبوه مهاجران غیرقانونی را که در آنجا زندگی می‌کنند ندارد و در صورت اخراج آن‌ها از ناحیه ایران با بحران مشروعیت و رضایت‌مندی مواجه خواهد شد؛ بنابراین ایران باید بر اساس استفاده از حق حاکمیت ملی، خواستار گام مثبت کابل در زمینه منابع آبی شود. به‌ویژه اینکه همین مهاجران نیز اکثراً علاقه‌مند به حضور در نواحی پر آب ایران هستند.»
افزون بر این موارد عمل‌کرد ایران در قبال افغانستانی ها بر خلاف اصول بین‌المللی است و این اقدام نشان می‌دهد که ایران به حسن همجواری وفادار نیست. برخوردهای ظالمانه ایران با مهاجران افغانستانیِ کارگر خلاف قوانین حقوق بشر و کنوانسیون های بین‌المللی است. زیرا هر انسانی حق دارد در برابر بیکاری حمایت شده و مزدمنصفانه دریافت نماید این کشتار نمی‌تواند توجیه پذیر باشد در حقیقت این را می‌توان یکی از جرائم بین‌المللی یعنی کشتار جمعی و جرائم علیه بشریت دانست که حکومت اسلامی در ایران مرتکب شده است.
البته کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان با نشر اعلامیه ای از کمیساریای عالی حقوق بشر و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد خواست تا هیئت مشترکی از سوی دولت های ایران و افغانستان با نظارت سازمان ملل در این زمینه تحقیق کنند تا ضمن شناسایی عاملان، جبران خسارت و اجرای عدالت از تکرار چنین برخوردهای فاجعه بار جلوگیری بعمل آید.
برخورد نیروهای نظامی مرزی نقض حقوق آشکار اصول و ارزش‌های حقوق بشری، حقوق مهاجران و پناهندگان و تعهدات دولت ها به پیمان نامه‌های بین‌المللی است. افزون بر این با توجه به کوشش حفظ درصدر قرار دادن شیعه در برابر سنی توسط نظام اسلامی در ایران موجبات چنین تنشهایی را فراهم می نماید. افزون براین سیاست خارجی نظام اسلامی بر پایه تاکتیک است و نه استراتژی. و به انعقاد قراردادهای فیمابین با دیگر دولتها بر اساس اضطرارمی نگرد و نه برمبنای فلسفه حقوقی آن پیمان نامه ها. در حقیقت می‌توان گفت که  مفهوم گسترده حقوق ایضاً قراردادها از منظر دولتمردان اسلامی در ایران رشد نکرده و نابالغ است.
 
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
 

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۶, جمعه

«. . . یه گوینده هم داشتیم به اسم «ژالاک» که اون برنامهٔ «گلچین هفته» رو که نوشتهٔ [مهدی] اخوان ثالث در بارهٔ [صادق] هدایت بود، دادم بخونه. بدون تمرین رفت تو استودیو و خوند. خیلی مسلط بود. . .» (صفحهٔ ۵۲۹)
[در مقالهٔ مهدی اخوان‌ثالث آمده که صادق هدایت از دوستش [تقی تفضلی] خواسته برایش افشاری بزند. در برنامهٔ گلچین هفته [شمارهٔ ۸۷] از سه‌تار استاد احمد عبادی استفاده شده است.]
«۲۳ تکنوازی عبادی در افشاری رو از آرشیو گرفتم گوش کردم تا این قطعه رو انتخاب کردم. . . بعد از پخش برنامه هر کس منو می دید بهم می‌گفت آقا یکی کپی از این تکنوازی عبادی به من می‌دی؟! خودِ عبادی هم به من گفت!» (صفحهٔ ۶۰۲)
برگرفته از: پیر پرنیان‌اندیش، (جلد اول) انتشارات سخن ـ تهران، چاپ اول
[. . .] حکایت کرد مرا دکتر تقی تفضلی ـ که سه‌تار خوش می‌نوازد و آزاده‌ای است افتاده و آدمی‌سیرت ـ که در پاریس بودم، سالها پیش، و هدایت نیز در پاریس بود. گاهگهی دیداری داشتیم؛ و یک بار چنین پیش آمد که در گذرگاهی دیدمش، خیابانی نزدیک خانهٔ من.
گفتیم و شنفتیم و راهکی رفتیم، پیاده، اگر چه من شوریده و رنجور بودم و او افسرده، و به خانهٔ من که رسیدیم، خواندمش، پذیرفت و درون آمد. لختکی آسودیم، سرگرم تنقل و از ری و روم و بغداد سخن گفتن. مینایی از بادهٔ فرنگان داشتم، پیش گذاشتم. نم‌نمک لب تر کردیم تا کم کمک مستان شدیم و آن چنان‌تر. دیگر سخن را بازار نمانده بود. هر دو بر این بودیم. صفحاتی چند از الحان و نغمه‌های فرنگ به خانه داشتم، از همه دستی، گوناگون.
خواستم آن صندوقچهٔ کوکی پیش آورم، شنیدن را. خواستم و برخاستم. لکن حرمت میهمان را، آن هم چنو عزیز میهمانی، به مشورت پرسیدم که از فلان و فلان خوشتر داری یا آن یک و آن دیگر و نام بردم تنی چند از فحول ائمهٔ شریف‌ترین الحان فرنگ را. که همه را نیک می‌شناخت، به تمام و کمال، و اشارتی کافی بود.
دیدم که جواب نمی‌دهد. دیگران را نام بردم و از نو کارتران و نزدیکتر به زمانهٔ ما، باز جواب نداد. خاموش ماندم که او سخن گوید. هیچ نگفت اما به پای خاست ساغری در دست، گریبان و گره زنّار فرنگ گشوده، همچنان خاموش سوی پستوی حجره رفت، که آشنا بود. و باز آمد. سه تار من در دستش. به من داد. و بازگشت به جای خویش و نشست، بی آنکه سخنی گوید. به شگفت اندر شدم که به خبر می‌شنیدم او چنین ساز و سرودها خوش ندارد و شاد شدم که به عیان می‌دیدم نه چنان است.
ساز کوکِ تُرک داشت. نواختن گرفتم. نخست کرشمهٔ درآمدی ملایم و بعد و بعد همچنان تا بیشتر گوشه‌ها و فراز و فرودها. پنجه گرم شده بود، که ساز خوش بود و راه دلکش و جوان بودیم و شراب ما را نیک دریافته، حالتی رفت که مپرس. و صادق را می‌دیدم که سرمی‌جنباند و گفتی به زمزمه چیزی می‌خواند. چون چندی برآمد، برخاست. ساغر منش پُر کرده به دستی و به دیگر دست، نُقل. پیش آمد و به من داد. نوشیدم شادی او را و یادی چند تن از دوران عزیز و آزادگان ایران چنان‌ که همه دانند، برین سنّت نوشند از عهد فریدون پسر آتبین تا امروزِ روز.
اگر یادی خوری، بر نام دوران / وگرنه شادیِ گِشت و قرینا
براین سان «می» خورند احرارِ ایران / هم از ایامِ پور آتببینا

ساغر تهی از من بستد پُر کرد و به دستم داد با اندکی نُقل و مزه و گفت: «افشاری» و به جای خویش بازگشت و بنشست، خاموش و منتظر.
من مقام دیگر کردم و دلیر براندم. گرمتر و بهنجارتر. می‌رفتم و می‌رفتم، همچنان دلیر. در پیچ و خم راهی باریک بودم، به ظرافت و سوز که ناگاه شنیدم صیحه‌ای از صادق برآمد و گفت: بس است! بس. و گریستن گرفت به زار زار، که دلی داشت نازکتر از دل یتیمی دشنام پدر شنیده.
ساز فرو هشتم و سویش دویدم. دست فرا پیش زد که به خویشم گذار. گذاشتم و لختی گذشت.
باز به باده خوردن نشستیم و از این در و آن در سخن گفتیم. اما من مترصد بودم که سخن را به جایی کشانم که از آن حال که رفت طرفی دریابم. گویی به فراست دریافت. گفت: همهٔ آنچه تو شنیده‌ای از انکار من این عالم جادویی را، این موسیقی عجیب و بزرگ و ژرف را، همه خبر است و بیشتر خبرها دروغ، اما اگر من گاهی چنان گفته‌ام، نه از آن رو بوده‌ است که منکر ژرفی و پاکی و شرف و عزت این الحانم. نه. هرگر. من تاب این سِحر ندارم، که چنگ در جگرم می‌اندازد و همهٔ درد و اندُهان خفته بیدار می‌کند. تا سر منزل جنون می‌کِشدم،‌ می‌کُشدم، من تاب این را ندارم.

Inequality – how wealth becomes power (1/3) | DW Documentary (poverty ri...

!!!صیغه جنجالی کار دست جوانک اینستاگرامی داد

شيرزنان و مردان ماچنگ در چنگ رژيم ولايت و جنايت

Mahbubani : La Chine a gagné

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

نگاهی به آخرین هفته‌ی جنگ جهانی دوم و رویکرد آلمانی‌ها به مفهوم

۸ مه: نگاهی به آخرین هفته‌ی جنگ جهانی دوم و رویکرد آلمانی‌ها به مفهوم «رهایی»

امید رضایی
english-heritage

۷۵ سال از روزی که آخرین فرماندهان ارتش آلمان نازی، ورماخت، «پیمان تسلیم بی‌قید و شرط ارتش» را در برابر فرماندهان ارشد متفقین امضا کردند و جنگ جهانی دوم بعد از شش سال خون‌ریزی در سراسر کره‌ی خاکی به برگی از تاریخ تبدیل شد، گذشت.
در ادبیات رسمی آلمان از ۸ مه ۱۹۴۵ ــ روزی که این پیمان اجرایی شد ــ به عنوان «روز آزادسازی» یا «روز رهایی» یاد می‌شود، نمونه‌ای کم‌نظیر از این که کشورِ مغلوبِ یک جنگ روز پایان را روز آزادسازی می‌نامد و جشن می‌گیرد. امسال در ایالت برلین ۸ مه تعطیل رسمی است. سایر ایالت‌ها هم یاد این روز را گرامی می‌دارند. در برخی از ایالت‌ها شهروندان طومارهایی با درخواست تعطیل کردن این روز امضا کرده‌اند و برای دولت یا مجلس ایالتی فرستاده‌اند.

دوراهیِ شکست و آزادی
وقتی ریشارد فون وایتسکر، ششمین رئیس‌جمهور آلمان (۱۹۸۴-۱۹۹۴)، در سال ۲۰۱۵ درگذشت، کمتر یادنامه‌ای در رسانه‌ها منتشر شد که در آن به سخنرانی او در ۸ مه ۱۹۸۵ اشاره نشده بود. سخنرانی فون وایتسکر به مناسبت چهلمین سالگرد پایان جنگ دوم، احتمالاً مهم‌ترین سخنرانی زندگی‌اش بود. عبارت مهم او در این سخنرانی که در حافظه‌ی جمعی آلمانی‌ها ثبت شد، این بود: ۸ مه باید روز رها شدن از نظام ضدانسانی و استبدادِ حزب نازی تلقی شود.
این حرف‌ها، در حالی که خود او در زمان جنگ دوم در ارتش نازی‌ها خدمت کرده بود، در فضایی سنگین در جامعه‌ی آلمان مطرح شد: تنها سه روز قبل، در ۵ مه ۱۹۸۵، رونالد ریگان، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، در جریان بازدید رسمی از آلمان غربی، به همراه هلموت کهل، صدراعظم وقت، از قبرستانی دیدن کرد که سربازان ارتش آلمان نازی در آن دفن شده بودند. بسیاری از روشنفکران هلموت کهل را متهم کردند که می‌خواهد جنایات نازی‌ها را معمولی جلوه دهد. یکی از تندترین انتقادها از جانب گونتر گراس بود، برنده‌ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۹، نویسنده‌ی آثار پرآوازه‌ای چون طبل حلبی و سال‌های سگی. ۲۱ سال بعد، در سال ۲۰۰۶ گراس خود اعتراف کرد که در ۱۷ سالگی عضو اس‌اس، از سازمان‌های شبه‌نظامی وابسته به حزب نازی، بود.
در چنین شرایطی رئیس‌جمهور آلمان درباره‌ی حساس‌ترین موضوع آن زمان (و هنوز یکی از حساس‌ترین مسائل) جامعه حرف زد: با میراث نازی‌ها چه باید کرد؟ «۸ مه برای ما آلمانی‌ها روزی برای جشن گرفتن نیست. کسانی که آن را با چشمان خود دیده‌اند، در این روز خاطراتی کاملاً شخصی و به همین دلیل کاملاً متفاوت را به یاد می‌آورند. در این روز عده‌ای به خانه برگشتند و عده‌ای بی‌وطن شدند. عده‌ای آزاد شدند و اسارت عده‌ای آغاز شد. عده‌ای راضی بودند، فقط به‌ این علت که شب‌های ترس و بمباران به پایان رسید و از آن جان به در بردند. عده‌ای از شکستِ تمام‌عیار سرزمین پدری‌شان رنج می‌بردند. عده‌ای مغموم پایان رؤیاهایشان را به چشم خود می‌دیدند و عده‌ای از این که دیگران (متفقین) به آن‌ها فرصت شروعی دوباره داده‌اند ممنون بودند.»

آغاز یک دوران جدید
در جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی، از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۶ هشتم مه به عنوان «روز رهایی خلق آلمان از فاشیسم هیتلری» تعطیل رسمی بود و جشن گرفته می‌شد. پس از آن تا فروپاشی بلوک شرق، از تعطیلات حذف شد اما همچنان جشنی ملی به حساب می‌آمد. در آلمان شرقی البته بر نقش ارتش سرخ در آزادسازی آلمان بیشتر تأکید می‌شد و چندان اشاره‌ای به نقش غربی‌ها نمی‌شد.
در آلمان غربی اما استفاده از عبارت «رهایی» (Befreiung) تا پیش از سخنرانی رئیس‌جمهورِ وقت در سال 1985 نوعی تابو بود. در زبان سیاسی از ۸ مه به عنوان «روز پذیرش پیمان تسلیم بی‌قیدوشرط» یا «روز فروپاشی حکومت رایش» یاد می‌شد. برای بسیاری ۸ مه روز شکست بود.

فرار از مسئولیت
در آلمان غربی اما استفاده از عبارت «رهایی» تا پیش از سخنرانی رئیس‌جمهورِ وقت در سال ۱۹۸۵ نوعی تابو بود. در زبان سیاسی از ۸ مه به عنوان «روز پذیرش پیمان تسلیم بی‌قیدوشرط» یا «روز فروپاشی حکومت رایش» یاد می‌شد. برای بسیاری ۸ مه روز شکست بود.
در هفتاد و پنجمین سالگرد پایان جنگ، استفاده از عبارت «رهایی» یا «آزادسازی» بار دیگر بحرانی شده است. وقتی از روز اشغال آلمان و تسلیم ارتش نازی به عنوان روز آزادی آلمان یاد می‌شود، تداعی‌کننده‌ی این است که «در دوران نازی‌ها آلمان اشغال شده بود و عده‌ای نازیِ شیطان‌صفت بر مردم بی‌گناه آلمان حکومت می‌کردند.» بنا به یک نظرسنجی که وبسایت «تسایت»، یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های خبری-سیاسی آلمان انجام داده، ۵۳ درصد با این عبارت موافق‌اند که «توده‌ی آلمانی‌ها [در وقایع جنگ دوم] بی‌تقصیر بودند، فقط تعدادی جنایت‌کار بودند که جنگ را به راه انداختند و یهودیان را قتل عام کردند.»
الکساندر نویباخر، نویسنده و ستون‌نویس نشریه‌ی «اشپیگل»، معتقد است که عبارت «رهاسازی» که رئیس‌جمهور وایتسکر از آن صحبت می‌کرد از زمینه و زمانه‌ی خود جدا شده و معنایی برعکس گرفته است. تأکید رئیس‌جمهور روی این بود که نباید از این روز به عنوان «شکست» یاد کرد، نباید گذشته‌ی نازیِ خود را بی‌خطر جلوه داد و نباید برای از هم پاشیدن حکومت قدرتمند رایش سوگواری کرد. اما امروز، نظر ۵۳ درصد مردم آلمان نشان می‌دهد که مردم برداشت دیگری از این عبارت دارند و فکر می‌کنند «مردم آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ از استبداد اقلیت آزاد شدند.» واقعیت اما این است که هیتلر و حزب نازی، به خودی‌خود قدرت را به دست نگرفتند بلکه یک‌سوم مردم آلمان به آن‌ها رأی دادند. در زمان پایان جنگ، آلمان کمتر از ۶۶ میلیون نفر جمعیت داشت، ۵/۷ میلیون نفر از آن‌ها عضو حزب نازی بودند، یعنی بیش از ۱۰ درصد جمعیت کشور. حکومت وحشت و ترور نازی‌ها به این علت تأسیس شد که اکثر آلمانی‌ها با آن‌ها همکاری کردند. نباید فراموش کرد که ارتش آلمان نازی، ورماخت، گروهی از قهرمانان نبودند بلکه فجیع‌ترین جنایت‌ها را رقم زدند.

هشت روزِ آخر
فولکه اولریش، مورخ آلمانی و نویسنده‌ی کتاب هشت روزِ ماه مِه: هفته‌ی آخر رایش سوم می‌گوید: «بنا به روزنوشت‌ها و خاطرات شاهدان عینی، آلمانی‌ها در آن روزها احساسات و درکی کاملاً متفاوت و متضاد داشتند. در یک طرف سوگواری و غم بود، سوگواری برای از دست دادن عزیزان، برای وطنِ از دست رفته و خانه‌ی ویران‌شده. و البته ترس، ترس از انتقام فاتحان. این ترس هم مشروع بود. چون همه می‌دانستند که ارتش نازی و اِس‌اِس مرتکب چه جنایت‌هایی در اروپای شرقی شده بود. ترس از انتقام عادی بود. نه فقط مقامات ارشد اس‌اس و ارتش بلکه بسیاری از شهروندان معمولی آلمان در پایان جنگ حال‌وهوای زوال و نابودی را تجربه می‌کردند، و فروپاشی نظم حاکمی را می‌دیدند که به زندگی‌شان تا آن لحظه قوام بخشیده بود. برای بسیاری از آن‌ها خودکشی تنها راه نجات بود زیرا برای خود و خانواده‌ی‌شان آینده‌ای متصور نبودند. در روزهای آخر جنگ دوم، می‌توان از «همه‌گیری خودکشی» حرف زد.
اما در طرف دیگر، بسیاری احساس سبکی و فراغت داشتند. سبکی به‌ این علت که سرانجام نجات یافته‌ بودند. این احساس را به‌‌ویژه اقلیتی از آلمانی‌ها داشتند که در برابر نازی‌ها مقاومت کرده بودند و انسانیت و شرافت را در وجودشان حفظ کرده بودند. این دسته مصمم بودند که برای ساختن جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک آماده شوند.»
خودکشی هیتلر در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵، تیر خلاص را به اکثر آلمانی‌ها شلیک کرد. با انتشار این خبر بسیاری تصمیم گرفتند دیگر مقاومت نکنند. برای طرفداران متعصب هیتلر که به معجزه‌ی او اعتقاد داشتند، مرگ پیشوا شوکی بود که ایمان‌شان را خدشه‌دار کرد و جایش را به یأس و ناامیدی داد. با این حال، برخی همچنان در برابر متفقین مقاومت می‌کردند.

چهار هزار خودکشی
تا آخرین لحظه‌ی تسلیم شهر، برلین، پایتخت آلمان نازی، خشونت را تجربه کرد. عامل خشونت در درجه‌ی اول رژیم نازی بود که جوخه‌های کشتارش تا آخرین دقایق جنگ در بالاترین سطح فعال بودند.
بیورن وایگل، مورخ و نویسنده، درباره‌ی رویدادهای روز ۸ مه ۱۹۴۵ در برلین می‌گوید: «مردم برلین مدت‌ها قبل از این که آخرین گلوله‌ها شلیک شوند می‌دانستند که این جنگ، جنگی مغلوبه است. اما آینده روشن نبود. به این ترتیب مردم عادی واکنش‌های متفاوتی داشتند. مثلاً کسانی که در اردوگاه‌های کار اجباری یا مرگ گرفتار بودند، خوشحال بودند از این که سرانجام از دوران وحشت رژیم نازی رها شده‌اند. همین‌طور تعداد بسیار اندکی از یهودیانی که توانسته بودند در زندگی زیرزمینی خود در برلین دوام بیاورند، همین حس را داشتند. اما برای اکثر مردم برلین، پرسش این بود که حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ علاوه بر شهروندان مردد نسبت به آینده، گروهی از نازی‌های معتقد و فعال بودند که از خود می‌پرسیدند فاتحان با آن‌ها چه خواهند کرد؟»
هنوز کسانی هستند که وقتی از اردوگاه‌های مرگ و اتاق‌های گاز صحبت می‌شود، می‌گویند «ما آن‌قدر هم بد نیستیم. بتهوون هم یکی از ما بود.»
برلین در آوریل و مه ۱۹۴۵ بیشترین نرخ خودکشی را در تاریخ خود تجربه کرد. فقط در روزهای آخر آوریل و اول مه در برلین چهار هزار نفر خود را کشتند. البته همه‌ی آن‌ها نازی‌های نگران از مجازات نبودند. در میان قربانیان خودکشی‌، زنانی هم بودند که سربازان ارتش سرخ در جریان اشغال بارها به آن‌ها تجاوز کرده بودند. اما علاوه بر شخص هیتلر، تعداد دیگری از سران اس‌اس هم خودکشی کردند.

گذشته‌ای که نگذشته است
۷۵ سال بعد از پایان جنگ، مواجهه با «گذشته‌ی نازی» هنوز یکی از موضوعات مطرح در جامعه‌ی آلمان است. تمام نسل‌های پساجنگ خواسته یا ناخواسته با این پرسش روبه‌رو می‌شوند. تفاوت نسل‌های امروزی با گذشتگانشان این است که دیگر سؤال «مسئولیت شخصی» در جنایات نازی‌ها مطرح نیست. اما پاسخ به مسائلی مثل نژادپرستی، دیگر‌ستیزی و ملی‌گرایی (ناسیونالیسم) بدون بازگشت به دوران نازی‌ها در آلمان ناممکن است.
گذشته‌ی تاریک آلمان معاصر هنوز تمام نشده است و آلمانی‌ها هنوز درباره‌ی گذشته‌ی‌ خود با اطمینان حرف نمی‌زنند. هنوز کسانی هستند که وقتی از اردوگاه‌های مرگ و اتاق‌های گاز صحبت می‌شود، می‌گویند «ما آن‌قدر هم بد نیستیم. بتهوون هم یکی از ما بود.»
ملت‌های دیگری هستند که نقاط تاریکی در گذشته‌ی‌ خود دارند. صرف نظر از استعمار که کمتر کشوری در غرب هست که در آن دست نداشته باشد، می‌توان به همکاری و هم‌دستی بخشی از فرانسوی‌ها با نازی‌ها در زمان اشغال فرانسه اشاره کرد که در فرانسه کمتر کسی درباره‌ی آن حرف می‌زند. در روسیه، دوران سیاه استالین کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته و تکلیف مردم با جنایت‌های آن دوران مشخص نیست.
اما در آلمان ما نمو‌نه‌ی منحصربه‌فردی مواجه‌ایم: هولوکاست، قتل‌عام رسمی و دولتی گروهی از مردم و تلاش دولتی و سازمان‌یافته برای محو کردن آن‌ها از روی زمین، رویداد بی‌نظیری در تاریخ است. علاوه بر آن، آلمانی‌ها عامل پرتلفات‌ترین جنگ در تاریخ اروپا بودند. جامعه‌ی آلمان در دوران نازی‌ها، ساختار و طرز فکری عمیقاً نژادپرستانه و مبتنی بر زیست‌شناسی داشت و تلاش کرد آن‌ را تا جایی که ممکن است بگستراند. رد خونِ ترور راست‌گرایان افراطی همچنان در آلمان دیده می‌شود: در ۳۰ سال گذشته ۲۰۰ نفر قربانی ترورهایی با انگیزه‌های نژادپرستانه شده‌اند. هیچ‌کدام از این اتفاقات را نمی‌توان خارج از زمینه‌ی دوران نازی و اتفاقات جنگ جهانی دوم بررسی کرد. در چنین دورانی اهمیت این که آلمانی‌ها روز سقوط حکومتِ مقتدر خود، روز اشغال وطن‌شان را «روز رهایی» می‌نامند یا «لحظه‌ی شکست»، فقط پرسشی معطوف به گذشته نیست بلکه سؤالی عمیقاً سیاسی، معاصر و تعیین‌کننده است.