۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

شباهنگ راد: دگرگونی بنیادی در بستر کدام برنامه و سازمان؟



این روزها دارند واژه‏ها را از مفاهیم واقعی‏اش تهی می‏نمایند؛ دارند کش و قوس‏های درون جامعه را نه بر اساس حقایق درونی‏اش بل بر مبنای تمایلات سیاسی خود به تصویر می‏کشند؛ دارند پروسه‏ی متناقض و در و بر هم درون جامعه را یک‏دست توضیح می‏دهند و بر روی شعارهایی زوم می‏شوند که منطبق بر افکار خودی‏ست؛ دارند به بهانه‏ی اتحاد و وحدت، جایگاه‏ها را مخدوش و بر اعمال ناصحیح بعضاً سازمان‏های راست‏ سرپوش می‏گذارند؛ دارند بدون نگاه نقادانه و بدون بیان صریح تعلق سازمانی گذشته‏ی خود و به تبع از آن‏ها با انتساب واژه‏های ناصحیح، به نقد و بررسی اوضاع می‏نشیند؛ نسبت دادن‏ها و واژه‏هایی که با افکار عنصر جدی و وفادار به آرمان‏های والای گذشتگان منطبق نیست. این‏ها و ایده‏های از این‏دست را ما داریم این‏روزها در چهارچوبه‏ی فعالیت‏های اینترنتی بوفور می‏بینیم، ایده‏هایی که در خدمت به بالندگی و صیقل بخشیدن به افکار سالم و کمونیستی نیست. در حقیقت کمونیزم مدافع‏ی انسانی و کمونیزم مدافع‏ی برقراری جامعه‏ی انسانی با این‏نوع نگرش‏ها و متدها مرزبندی روشنی دارد و تلاش‏اش بر آن نیست تا حقایق خودی و بر نقش طبقات و اقشار متفاوت درون جامعه خط بطلان کشد و از میان صدها شعار طرح شده، بر شعار دل‏بخواه‏ی فردی – گروهی خویش تکیه نماید و به "تحلیل" آن‏ها به‏نشیند. این نوع ‏کارها خلاف هر حرکت اصولی‏ست، این‏ کارها سر انجامی نه‏خواهد داشت و پایه‏ی‏اش بد چیده شده است و طبعاً نمی‏تواند در خدمت به روشنگری افکار عمومی باشد.

در هر صورت اعتراضات چند ماهه‏ی اخیر مردمی باعث گردیده است تا یک‏بار دیگر دامنه و میدان تمایلات درونی و اظهار نظرها فعال و گسترده گردد و مقالات متفاوتی در حول و حوش آن‏ها نوشته شود، "پیام"های نوشتاری و "صوتی" بی‏شماری در وصف "خیزش عظیم توده‏ها"، توسط خودی‏های‏شان سازمان داده شود و هم‏چنین "مصاحبه"های چندی از جانب این و آن، ترتیب داده شود که در واقع می‏توان گفت محتوای آن‏ها کمتر با واقعیات درون جامعه انطباق دارد. ایراد نه در تلاش‏های انجام شده بل در آن است که "مصاحبه" شوندگان جدا از مبالغه‏گوئی، بر روی یک خط سخن نمی‏گویند و نوشته‏ها و حرف‏های‏شان با نظرات قبلی‏شان در تناقض قرار می‏گیرد. این روش یعنی بالا و پائین شدن نظرات، به عادت هر نوشته، پیام‏ها، سخنرانی‏ها و مصاحبه‏ها تبدیل گردیده است و دارند رد پای چند گانه‏ای بر جای می‏گذارند و خواننده را از درک مطلب و نظر روشن و خالص‏شان باز می‏دارند. به‏وفوراند و متأسفانه یکی از آن‏ها هم به مصاحبه‏ی مجدد «یوسف زرکار» با سایت گزارشگران بر می‏گردد.

همه‏ی سعی‏ نوشته‏ی "عبور از سبز" بر آن بود تا توجه‏ی «یوسف زرکار» را به این نکته جلب نماید که اعتراضات مردمی چند ماهه‏ی اخیر، فاقد رهبری‏ و فاقد ایده‏های سالم و سازمانیافته به‏منظور دگرگونی بنیادی‏ست؛ تلاش شده است تا نشان داده شود، زمانی جنبش‏های اعتراضی به سمت دگرگونی بنیادی و ساختار شکنانه گام بر خواهند داشت که صف و صفوف خود را از منادیان سرمایه و از رنگ‏های انتخابی دولت‏یان و حکومت‏یان و همه‏ی مدافعین نظام جمهوری اسلامی هم از نظر نظری و هم از نظر عملی مجزا سازند و راهِ تحول‏گرای خود را در پیش گیرند؛ همه‏ی تلاش بر آن بود تا نشان داده شود که طرح شعار کلی پیرامون اتحاد نیروهای انقلابی و چپ و آن‏هم بدون توضیح جایگاه و ماهیت آنان ناصحیح است. امّا متأسفانه «یوسف زرکار» بدون برخورد صریح و بدون نقد جدی و با انتخاب سیاست کنایه سعی نموده است تا به‏مانند بعضاً عناصر و نیروهای سیاسی، تنها به قاضی رود و راضی بر گردد.

در هر صورت این رویه‏ی ناصحیح به متد تثبیت شده‏ی اکثریت قریب به‏اتفاق نیروها و عناصر مدعی کمونیست تبدیل گشته است و راه و چاره‏ی آن‏ها، در خود تکانی آنان نهفته می‏باشد. شکی در آن نیست که من‏حیث‏المجموع مصاحبه‏ی دوّم «یوسف زرکار» با مصاحبه‏ی اوّل‏اش و با کمی اینور و آنور و با تناقض‏گوئی و توهم، فرق آن‏چنانی با هم نه‏دارند. درک‏اش از سیستم و مناسبات سرمایه‏داری و عناصر درون آن غیر واقعی‏ست. هم‏چنین هر دو مصاحبه این هدف را تعقیب می‏نمایند که اعتراضات مردمی به سمت "دگرگونی بنیادی" خیز بر داشته و "ساختارشکنانه" است. از یک‏طرف بر این اعتقاد بوده و است که جنبش از نظر، نظری از موج سبز "عبور" نموده و از طرف دیگر بر این باور است‏که جنبش مردمی فعلاً در حیطه‏ی اصلاح طلبی‏ست. تناقض و ناروشنی کار در این‏جاست. به بینیم که خود وی در پاسخ به‏یکی از سئوالات مصاحبه کننده پیرامون اعتراضات مردمی ... چه می‏گوید: "از آنجائی‏که جنبش‏های اعتراضی مردم فعلا و متأسفانه عمدتاً در چارچوب تعیینات اصلاح طلبی به پیش می‏رود". هم‏چنین در بخش دیگری از مصاحبه و در جمع‏بند تحرکات 13 آبان، نظرش بر آن است‏که مردم "با سر دادن شعارهای رادیکال و کوبنده علیه خامنه‏ای و با پائین کشیدن پلاکارد بزرگی از تصویر وی و لگدکوب کردن، هدف حرکات و اعتراضات خود را که همانا دگرگونی بنیادی و ساختار شکنی است به‏عینه آشکار ساخت" – تاکیدات از من -.

یعنی ما داریم در دل یک مصاحبه از جانب مصاحبه شونده، با دو نظر کاملاً متناقض و متضاد از هم روبرو می‏گردیم. ما باید بپذیریم که جنبش مردمی - و آن‏هم به‏طور هم‏زمان -، هم در چنبره و حیطه‏ی "تعیینات اصلاح طلبی"‏ست و هم، هدف‏اش "دگرگونی بنیادی و ساختار شکنانه" است؟! براستی تکلیف خواننده در این میان چیست و می‏بایست کدام‏یک از حرف‏ها را ملاک خود قرار دهد و آنرا به‏عنوان نظر پایه‏ای‏ مصاحبه شونده به حساب آورد؟ چگونه یک کمونیست می‏تواند به‏خود بقبولاند که اعتراضات با تعیینات اصلاح طلبانه می‏تواند، هدف "دگرگونی بنیادی" را تعقیب نماید و "ساختار شکنانه" باشد؟! این التقاطی‏گری و آشفته فکری را می‏بایست با کدام منطق و سیاستی جمع و جور نمود؟

مگر خودِ رهبران سبز بارها و بارها اعلام نه‏نموده‏اند که هدف‏شان حفظ و برقراری اسلام دهه‏ی شصت است؟ مگر بارها و بارها تاکیدشان بر آن نبوده است که سیاست‏های دولت‏مردان امروزی دارد پایه‏های نظام اسلامی را با خطر جدی مواجه می‏سازد؟ بنابر این چگونه می‏توان جنبش با "تعیین اصلاح طلبی" و جنبشی که سبز دارد نقش تعیین کننده‏ای در آن ایفاء می‏نماید را هم‏ردیف با جنبش‏های دگرگونی و ساختار شکتانه به حساب آورد؟ جنبش, با تعیین اصلاح طلبی از در دیگری دارد جامعه و تنش‏های درونی آنرا توضیح می‏دهد و طبعاً جنبش دگرگونی و ساختار شکنانه هم، سیاست، برنامه، تاکتیک‏ها و شعارهای مختص به‏خود را دارد؛ چرا که این دو جنبش از دو منظر و از دو منفعت کاملاً متضاد از هم پیروی می‏نمایند و یکی ناقض دیگری‏ست. بر خلاف نظر «ی – ز» باید گفت که این جنبش کاملاً و تا کنون نه‏توانسته است رنگ سبز را دُور زند و به‏طور سازمانیافته، مطالبات و خواسته‏های بنیادی خود را در تخالف با رنگ‏های انتخابی سرمایه طرح نماید.

کلانی، عیار و برخورد مارکسیست – لنینیستی را می‏توان در چنین استنباطی به‏عینه مشاهده نمود؛ سطح برخورد و نگاه "عمیق" کمونیستی را می‏توان در توضیح و شرح حقایق درونی دید. مسلم است‏که ارائه‏ی ارزیابی صحیح ربط با واسطه‏ای با توضیح و شرح حقایق درونی جامعه دارد. بدون چنین نگاهی خشت‏ها کج و معوج بر روی هم چیده خواهد شد و بی دلیل هم نیست که «ی – ز» آگاهانه دارد بر روی تمامی شعارهای داده شده به نفع "رهبران سبز"، خط قرمز می‏کشد تا به "جمع‏بند" و به "تحلیل" دل‏بخواه‏ی خود برسد. کمونیستی که به کمیت و به شعارهای حاکم بر اعتراضات مردمی و به تبع از آن‏ها به روزهای تعیین شده‏ی تطاهرات از جانب مدافعین سرمایه، از خود توجه‏ای نشان نمی‏دهد، بی‏تردید قادر به باز شناسی و تعریف واقعی تنش‏های درونی جامعه و ارائه‏ی راه حل‏های صحیح, در حول و حوش آن‏ها نه‏خواهد بود. مازاد بر همه‏ی این‏ها مگر تاکنون به اثبات نرسیده است‏که طرح هر گونه شعاری به‏خودی خود نمایانگر رادیکالیزه بودن آن سازمان و یا هر حرکتی نیست؟ امروزه ده‏ها نیرو و تجمعات دارند بر شعارهایی پای می‏فشارند که بنیاداً فاقد پتانسیل لازمه به‏منظور دگرگونی ساختارهای سیاسی – اجتماعی جامعه‏اند.

ده‏ها جریان و سازمان سیاسی دارند، از استقلال، دموکراسی، آزادی و رهائی مردم از قید و بندهای اسارت و سرمایه سخن می‏گویند، در حالی‏که کمترین باوری، بدان‏ها نه‏دارند. بنابر این چسبیدن به شعارهای صرف و توضیح سطح جنبش‏های خود به‏خودی به سطح جنبش‏های دگرگونی طلب و ساختارشکنانه، واقعی و مارکسیست – لنینیستی نیست. در شرایط کنونی اعتراضات خود به‏خودی مردمی از چنین جنسی برخوردار نمی‏باشند و فاقد چنین مضامین‏اند. با این اوصاف وظیفه‏ی کمونیست‏ها و مدافعین منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان بر آن نیست تا بی‏جهت بر بار غیر واقعی آن‏ها بی‏افزایند. شکی در آن نیست که اعتراضات مردمی به حق‏اند و دارند از شکاف موجود درون حاکمیت سود می‏جویند و خواسته‏ها و مطالبات پایه‏ای خویش را بیان می‏نمایند. امّا علی‏رغم چنین واقعیاتی باید دانست و پذیرفت که تا کنون نه‏توانسته‏اند، مستقلاً و با پلاتفرم‏های روشن و فارغ از جناح‏های متفاوت رژیم جمهوری اسلامی به‏میدان آیند. دلیل این امر کاملاً واضح است؛ چرا که نیروئی در داخل حضور نه‏دارد تا انرژی و توان آنانرا در جهت صحیح و اصولی کانالیزه نماید. میدان را مدافعینی هم‏چون کروبی، موسوی و امثالهم قبضه نموده‏اند و به‏همین دلیل است‏که دارند مسیر اعتراضات مردمی را به مسیر سرمایه سوق می‏دهند. بر خلاف «ی – ز» که دارد می‏گوید جنبش مردمی از نظر نظری از موج سبز "عبور" نموده است، باید گفت که متأسفانه اعتراضات بعضاً رادیکال مردمی دارند در حیطه‏ و در کنار سبز عرض و اندام می‏نمایند.

براستی که سئوال این است‏ منظور از "عبور" نظری، از موج سبز چیست؟ یعنی این‏که، این جنبش از نظر نظری، سیاست، پرچم، رنگ و برنامه‏ی خود را جدا از موج سبز علم نموده است؟ یعنی این‏که در ابتدا خط فاضل فکری خود را با رنگ سبز کشیده است و از نظر عملی وارد این عرصه از مبارزه نه‏گردیده و راه درازی را در پیش دارد؟ با این تفاصیل «ی – ز» با کدامین ادله‏ها و با کدامین فاکت‏های عینی به "عبور" مردم از موج سبز دست یافته است؟ مگر خود وی بر اساس شعارهای خیابانی داده شده – و عملی – مردم به این نتیجه نرسیده است‏که مردم به "فاز" دگرگونی و ساختارشکنانه گام نهاده‏اند؟ آیا به‏غیر از این است‏که عمل مردم و به خیابان آمدن آن‏ها بنوبه‏ی خود باعث ‏گردیده است تا وی به چنین استناج و ارزیابی‏هایی دست یابد؟ پس به‏چه دلیل دارد هم‏چنان بر دو مرحله‏ای نمودن اعتراضات مردمی و بر ایده‏ی غیر واقعی "عبور" نظری و آن‏هم نه عملی اصرار می‏ورزد؟ در این‏جا برای ما روشن نیست که چگونه می‏بایست مفوله‏های نظر و عمل را توضیح دهیم و پی به "عبور" نظری مردم از موج سبز ببریم؟

فکر می‏کنم که ایراد کار و دلیل تناقضات «ی – ز» روشن است. برای این‏که پایه‏ی قضاوت و استدلال‏اش را بر شرح حقایق استوار نه‏ساخته‏ است. به همین دلیل روشن است‏که اعتراضات مردمی را دارد دو مرحله‏ای می‏بیند؛ برای این‏که دارد از لابلای صدها شعار طرح شده و رنگ حاکم بر اعتراضات مردمی، شعار و رنگ دل‏بخواه‏ی خود را به بیرون می‏کشد. وقتی چنین متد و روشی را به‏عنوان یگانه روش و متد بر می‏گزیند، واضح است‏که به چنین استنباط و ارزیابی‏‏های ناصحیح‏ای دست یابد و بر این نظر هم اصرار ورزد که جنبش مردمی با طرح شعارهایی هم‏چون "استقلال ، آزادی، جمهوری ایرانی، ... " توانسته است از موج سبز "عبور" نماید و در این میان، فقط کوتاه و "ساده اندیشان"‏اند که از فهم و درک آن عاجزاند!!

حق مسلم آن است‏که تجلی عبور از سبز را باید در حرکت‏های سازمانیافته‏ی مردمی دید. جنبش دگرگونی طلب و ساختارشکنانه را باید در ابعاد گسترده و با طرد سیاست‏ها و رنگ مدافعین نظام دید. آیا «ی – ز» قادر است تا نوع, رنگِ جنبش دگرگونی طلب و ساختارشکنانه را نشان دهد؟ در کدام مقوله و متون مارکسیستی آمده است‏که جنبش‏های خود به‏خودی و جنبش‏های بدون برنامه و جنبش‏های بدون سر سالم و کمونیستی، می‏تواند، دگرگونی بنیادی و ساختار شکنانه‏ را به‏همراه داشته باشد؟ تبلیغ و اصرار بر چنین نظری، در خلاف نظرات پایه‏ای مارکسیست – لنینیستی‏ست.

واضح است‏که کمونیست مدافع‏ی منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، وظیفه‏‏اش تسلیم و کرنش در مقابل اعتراضات مردمی و مبالغه‏گوئی در حول و حوش آن‏ها نیست؛ واضح است تا زمانی‏که حقایق را با تمامی تلخی‏اش باز نه شناسیم و با گشاده روئی تمام آن‏ها را نپذیریم، قادر به بررسی دقیق و ارزیابی صحیح آن‏ها نه‏خواهیم بود. متأسفانه باید اذعان نمود که اعتراضات مردمی علی‏رغم کش و وقوس‏های روزانه‏اش، هم‏چنان در احاطه‏ی ایده‏های انحرافی‏ست؛ علی‏رغم میل باطنی‏مان باید اعلان نمود که در دست "رهبران سبز" قبضه شده است و تاکنون مسیر و راهِ صحیح خود را باز نیافته است و مردم من‏حیث‏المجموع دارند منفعت خود را با منفعت "سبز" تعریف می‏نمایند. در شرایط کنونی پیراهن، دستبند و شال گردن‏های سبز، سوار بر رنگ‏های دل‏بخواه‏ی هر انسان آزاده و رهائی از شر نظام‏های سرمایه‏داری‏ شده است. این چه "عبور"ی‏ست که در هر میدانی هزاران نفر را دارد حول خود گرد هم می‏آورد و دارد انرژی جوانان و مخالفین را به هرز می‏برد.

فهم این مسئله سنگین نیست. اگر کمی دقت به‏خرج دهیم و به محیط خود نیم نگاهی بی‏اندازیم، به عمق واقعیت پی خواهیم بُرد. ساده بحث کنیم و این سئوال را در مقابل"یوسف زرکار» قرار دهیم و از وی به‏خواهیم تا به محیط خودی ولی این‏بار کمی عمیق‏تر نگاهی بی‏اندازد تا بر واقعیات و بر نقش "سبز" بیش‏تر آگاه گردد. از یک‏طرف به تظاهرات‏های سبز و کمیت آنان توجه نماید و از طرف دیگر به فراخوان‏های "چپ رادیکال و سرنگونی طلب" و کمیت آنان هم، توجه بیش از این بخرج دهد. به غیر از این است در میادینی که چپ‏ها، قدمت چندین دهه دارند، نه‏توانسته‏اند، تجمعات چند ده نفره به‏راه بی‏اندازند و فاقد کمترین پتانسیل جذب و یارگیری انقلابی‏اند؟ به غیر از این است‏که ده‏ها سازمان، حزب، انجمن، کمیته و امثالهم، کمپین‏های گوناگونی در چند ماهه‏ی اخیر سازمان داده‏اند که به جرأت می‏توان گفت ما اکثراً با کمیتی به‏مراتب پائین‏تر از فراخوان دهندگان آن‏ها روبرو بوده‏ایم؟ حال چگونه می‏توانیم به خود بقبولانیم که در جامعه‏ی ایران و در جامعه‏ای که تقریباً سه دهه است چپ رادیکال و سرنگونی طلب، با جنبش‏های اعتراضی و انقلابی وداع گفته است، ما می‏توانیم شاهد پاگیری جنبش‏های دگرگونی طلب و ساختارشکنانه باشیم؟ آیا این خیال اندیشی و به‏معنای بیان تمایلات درونی خودی نیست؟

تاکیدم بر آن است‏که وصل اعتراضات مردمی و رنگ‏های منتسب سبز به‏خودی‏ها و هم‏چنین نادیده‏گیری نقش و جایگاه آنان در هدایت اعتراضات مردمی در شرایط کنونی، کمکی به روشنگری و انقلاب در پیشارو نمی‏کند. حکایت دوران به اصطلاح اصلاح طلبی حکومت این‏بار دارد با رنگ سبز، تکرار می‏شود. جلوگیری از تکرار آن، در هم‏گام و هم‏سو شدن با آن نیست. این جنبش در حال حاضر به تار مویی بند است و عدم دقت نسبت به آن و به تبع از آن عدم حضور و دخالت‏گری سازمان‏های سالم و کمونیستی، بر پتانسیل بعضاً اعتراضات رادیکال مردمی خواهد کاست و از درون آنرا فلج خواهد نمود. همه‏ی مسئله و بحث در این است.

علاوه بر همه‏ی این‏ها، درک ناصحیح «ی – ز» صرفاً به ارزیابی‏اش نسبت به جنبش مردمی خلاصه نمی‏گردد، دارد جایگاه اختلافات درون جناح‏های حکومتی را بسیار سطحی می‏بیند. شکی در آن نیست ‏که تضاد درون نظام جمهوری اسلامی، تضاد منافع است؛ شکی در آن نیست که هر یک از عناصر درون جناح‏های متفاوت حکومتی بر سهم‏بری هر چه بیش‏تر سرمایه‏های مملکتی مصراند و به همین دلیل هم است‏که دارند با رقیبان خود چک و چانه می‏زند و هزینه می‏پردازند. بنابراین اصل مطلب و اُس و اساس اختلافات، مادی و جدی‏ست و نمی‏توان عمق اختلافات و حرکات افراد درون جناح‏ها را، به سطح بالا بردن "مشهور"یت و امثالهم تنزل داد و به سیستم و مناسبات سرمایه‏داری، توجه‏ی کافی نشان نه‏داد. به عنوان نمونه، «ی – ز» پیرامون تضادهای درون حاکمیت و نقش کروبی دارد می‏گوید: "کروبی در مقایسه با محمد خاتمی یا میرحسین موسوی، چه از نظر وجهه جهانی یا سابقه کاری در رژیم یا حتی در تخصیص آراء در جایگاه ضعیف‏تری قرار داشت و دارد. لذا ایشان تاکتیک‏های مختلفی را در پیش گرفته تا در خدمت استراتژی برای کسب موقعیت برتر یا هم وزن در بین رقبای هم جناحی قرار گیرد. لذا به حرکت‏های پیدا و پنهان شدن لحظه‏ای در اجتماعات و تجمعات دست می‏زند... او می‏داند که این حضورهای لحظه‏ای تأثیرش را در افکارهای عمومی بر جا خواهد گذاشت و برایش "اعتبار و محبویت" فراهم می‏کند".

ترجمان نظر «ی – ز» این است‏که موسوی به این دلیل به حرکت‏های "پیدا و پنهان" دست نمی‏زند، چون نسبت به کروبی "مشهور"تر و از "مقام و منصب بالاتری" برخوردار بوده و می‏باشد؟ به این دلیل در تجمعات اعتراضی حضور به‏هم نمی‏رساند، چون از "وجهه‏ی جهانی" بیش‏تری برخوردار است و هم‏چنین جایگاه محکم‏تر و قوی‏تری نسبت به کروبی دارد؟ به این دلیل به حرکت‏های "پیدا و پنهان شدن لحظه‏ای" مبادرت نمی‏ورزد چون نیازی به آرای بالاتر نه‏دارد و به اندازه‏ی کافی "اعتبار و "محبوبیت" دارد؟!

کدام منطقی می‏تواند، چنین ارزیابی‏ای را به پای ارزیابی‏های صحیح تضادهای درونی نظام به‏نویسد؟ کدام انسان منطقی می‏تواند خود را متقاعد سازد، خدمتی که کروبی مستقیماً و با تاب خوردن در اهرم‏های متفاوت دولتی و در طی این سی سال به نظام کرده است، کمتر از موسوی و دیگران بوده و می‏باشد؟ بحث حضور و عدم حضور این و آن عنصر رقیبان دولتی فراتر از "سابقه‏ی کاری"، "وجهه جهانی"، "کسب آرای" بیش‏تر، "اعتبار و محبویت" و امثالهم است. آرایش را این‏روزها این‏گونه چیده‏اند و مطئمن باشید که اگر روزی منفعت نظام جمهوری اسلامی این‏گونه تعریف گردد که حضور کروبی در تجمعات مختلف به‏ضررش تمام خواهد شد، در خانه‏اش را توسط همان محافظان و نگهبانان‏اش، بر روی‏اش خواهند بست و اجازه‏ی کمترین جنب و جوشی به وی نه‏خواهند داد.

وانگهی در نظام‏های وابسته و سرمایه‏داری، ملاک، توانایی افراد نیست، بل خوش‏خدمتی آنان به طبقه‏ی سرمایه‏دار و به تبع از آن سرکوب اعتراضات کارگری – توده‏ای‏ست که باعث می‏گردد تا این عناصر به بالاترین مقام و منصب حکومتی دست یابند. بر خلاف نظر «ی – ز» که در قسمتی دیگر از مصاحبه‏اش پیرامون کروبی تاکید دارد: "به‏هر حال این‏نوع حرکات نمایشی و "موج آفرینی" مشکل ناتوانی ایشان در رهبر شدن را حل نمی‏کند و بیانگر هیچ‏گونه رابطه اساسی دو طرفه بین توده‏ها و رهبری نیست"، باید گفت که نظام بنابه مصالح و منفعت دوره‏ای‏اش در انتخاب عناصر و مدافعین‏اش شک و تردیدی به‏خود راه نمی‏دهد و چنان‏چه، منافع‏اش ایجاب نماید نه تنها کروبی "ناتوان"، بل عناصر ناشناخته و گمنامی را به مردم و جنبش‏های اعتراضی تحمیل خواهد نمود. نمونه‏های بسیار فراوانی در این زمینه وجود دارد که خودِ احمدی‏نژاد از این دست آدم‏ها می‏باشد. در حقیقت باید تصریح نمود که معیار نظام‏های سرمایه‏داری بر توانایی افراد پای ریخته نه‏شده است. دیده‏ایم و شاهد بوده‏ایم که کم هوش‏ترین و عقب افتاده‏ترین افراد در دوره‏های متفاوت بر بالاترین ارکان‏های دولتی - حکومتی تکیه زده‏اند و با در دست داشتن ابزارهای سرکوب به جان و مال مردم افتاده‏اند. جای دارد تا تاکید شود همین کروبی "ناتوان" در رهبر شدن، سه دوره نائب رئیسی و دو دوره، رهبری یکی از قوای سه گانه‏ی نظام جمهوری اسلامی را بر عهده داشت و در دوره‏های دیگر به‏عنوان خادم بی چون و چرای طیقه‏ی سرمایه‏دار، نقش‏های بی‏شماری را در جهت تحقق منافع‏ی آنان و سرکوب جنبش‏های انقلابی ایفاء نموده است. این‏ها سنجش، معیار، انتخاب و قضاوت واقعی حاکمان در تعیین نمایندگان‏شان در ارکان‏های دولتی‏ست. ارائه‏ی خلاف چنین جمع‏بندی‏ای پیرامون سیستم و جانیان در حول و حوش آن، در خلاف توضیح حقیقی ماهیت نظام‏های سرمایه‏داری‏ست.

در پایان جای دارد تا یک‏بار دیگر، ناروشنی و توهم نظری «ی – ز» پیرامون اتحاد و وحدت اپوریسیون خارج از کشور را بر شماریم و نشان دهیم که ارزیابی، تقسیم‏بندی و انتظارات‏اش از جریانات خارج از کشور تا چه اندازه غیر حقیقی و ناصحیح است. وی در بخشی از مصاحبه‏اش تاکید دارد که: "در مورد اپوزیسیون خارج از کشور به طور عمومی چندین طیف را میتوان از هم تمیز داد: سلطنت طلبان، مجاهدین، اصلاح طلبان حکومتی، چپ راست و جمهوری‏خواهان، چب رادیکال و سرنگونی طلب. اهداف و شیوه برخورد دو تای اولی تا حدودی برهمگان روشن است. اینان روی خط چشم داشت به نیروی خارجی – حال چه آمریکا و چه اروپا – با شکل و شیوه‏های متفاوت در حرکت اند. اصلاح طلبان حکومتی خود را نماینده و وکیل مردم می‏دانند و خود را با بیانیه‏ها و نمایشات و سخنرانیها در خارح از کشور چنین منصوب می‏کنند. چپ های راست یعنی اکثریتی‏ها و توده‏ای‏ها و جمهوری‏خواهان گوناگون نیز به مثابه دنباله‏چه آنان برایشان کف می‏زنند و هورا می‏کشند. هدف اینان حفظ و محدود نگه داشتن جنبش اعتراضی مردم در چهارچوب حاکمیت نظام اسلامی و تعویض مهره‏ها و کسب موقعیت برتر است".

حال ببینیم که در عمل و علی‏رغم عینیت داشتن تفاوت‏های اسمی، جریانات فوق تا چه اندازه ماهیتاً متفاوت‏اند و در خلاف خط و منفعت سرمایه‏داران در پیش‏اند و به‏غیر از "دو تای اوّلی"، بقیه‏ی‏شان به چه کسان و به چه دولت‏هایی چشم دوخته‏اند؟ بببینیم و از خود بپرسیم که آیا بعد از این‏همه نقش‏آفرینی‏های اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی و چشمک زدن‏های آن‏ها به سرمایه‏داران جهانی، این فقط "دو تای اوّلی" هستند که به دولت‏های امریکایی و اروپائی چشم ‏دوخته‏اند؟ بپرسیم که بعد از سی سال شناخت از تحرکات ضد انقلابی اکثریتی‏ها و توده‏ای‏ها، می‏توان انتظاری به‏غیر از وابستگی آنان به جناح‏های متفاوت سرمایه و حکومتی داشت؟ آیا این‏ها وظیفه‏ای به‏غیر از حمایت و پشتیبانی از حکومت‏یان و تخطئه‏ی مبارزات کارگری – توده‏ای و نگاه به دولت‏های امریکایی و اروپائی بر عهده دارند؟

از منظر انقلابیون پرونده و کارنامه‏ی سیاسی همه‏ی این‏ها روشن است و باید گفت که انتخاب سیاست "مدارا" و باز نمودن پوشه‏ای در آینده و آن‏هم به بهانه‏ی برگزاری "میز کتاب گروهی"، نه تنها در خدمت به رشد و تأثیرگذاری جنبش‏های داخل نیست بل لاپوشانی عمل‏کرد کثیف جریاناتی‏ست که سال‏هاست دارند در رکاب جانیان بشریت و مدافعین سرمایه فعالیت می‏نمایند. توضیح صریح این تفاوت‏ها و مرزبندی قاطع و طرد جریانات ضد انقلابی از صفوف نیروهای مدافع‏ی مردمی، به‏معنای نشستن بر "برج عاج نشینی" و "قهر" با جنبش‏های انقلابی نیست. قضیه بسیار ساده و روشن است. عمیقاً بر این اعتقادم که می‏بایست حساب این نیروها را با جریانات چپ، - علی‏رغم بی‏عملی مفرط و انحرافات‏شان - از هم جدا نمود و هر روزنه‏ای را باید بر روی‏شان بست. تابلو ورود ممنوع را باید بر سر, در هر جریان و افکار عناصر مدعی منافع‏ی مردمی چسباند تا به‏دانند که این جریانات ضد انقلابی در میان نیروهای مدافع‏ی انقلاب هیچ‏گونه جایگاهی نه‏دارند. این‏ها بخش‏هایی از ناروشنی و انحرافات "یوسف زرکار» و یا در حقیقت توهماتی‏ست که دارد در بررسی اوضاع و اتحاد نیروهای چپ از خود بروز می‏دهد.

29 نوامبر 2009

8 آذر

هیچ نظری موجود نیست: