۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

همصدایی هراسناکان قیام

خشونت نامیدن اعمال جناح-باند حاکم، کاهش‌دهی سرشت حاکمیتی است که برخلاف خود قاتلان، از سوی برخی کوششی است در ناشناخته ماندن و خرد انگاشتن ابعاد جنایت. سی سال حمام خون و تبه‌کاری در سی خرداد ۱۳۸۸، پرچم خیابان‌ها شد. منادیان خیزش، این بار نه گروهبندی‌های سیاسی سر پیچ و تن ناسپار به حاکمیت جهل و جنایت، که تمامی مردم اند. خیزش‌های خیابانی در سراسر ایران، کوی و کوچه و خیابان، دانشگاه و پشت بام‌های سراسر ایران در یک مجال تاریخی فوران کرد. «صندوق رای بهانه» بود، این را مردم به آشکارا فریاد می‌زدند. موسوی در پی خیزش روان شد،‌ تا از گزند بازداشت و توبه در امان باشد. او بهران رحمتی می‌ۆواست، سیل آمد. او مدیریت عقلانی ساختار حکومت اسلامی سرماده را می‌خواست، اما موج عظیم ساختارشکنی به میان آمد- جبهه سوم حکومت شوندگان. حتا رفسنجانی برای حفظ امپراتوری‌اش، به دنباله‌ی خیابان آویزان شد. خواست حکومت‌شوندگان، دو روز پس از ۲۵ خرداد، بر تریبون‌های قیام،‌بر پشت بام‌ها اعلام شد. کل ساختار حکومتی باید در هم شکسته شود! شعار «مرگ بر این حکومت فاشیستی»، «مرگ بر این دولت مردم فریب»‌،‌«مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر ولایت فقیه»، در کانون شعارهای خیزشگران، پژواک در آسمان ایران بود. این خواست در سراسر جهان پژواک یافته است. مردم بیزار از مرگ،به تجربه‌ی سی ساله دریافته بودند و دریافته‌‌اند که چاره‌ای جز بریدن این غده‌ی ‌سرطانی نمانده است. قضیه بسیار ساده است، هرچند خاک‌ریختن‌ برچشم مردم از سوی کارگزاران ارتجاع و استثمار طبقاتی، باشدتی هر چه تمامتر، ادامه یابد،‌اما چشم‌ها بازتر از آن است که دشمنان آزادی می‌پندارند. از یکسوی چپاولگران، سارقین و تبه‌کارانی که به یاری ایدئولوژی اسلامی‌اشان، مرگ‌آوا، فلاکت و مرگ آفریده‌‌اند. ربایش دلارهای نفتی که «در سال 87 در دولت نهم به 272 میلیارد و 278 میلیون دلار»[[1]] رسید، تنها بخشی از انگیزه این کشتار و جنایت است. با برخورداری از این‌گونه سرچشمه‌های عظیم مالی و اقتصادی است که الیگارش سپاه-امنیتی‌ها برای حفظ جایگاه طبقاتی و فرمانروایی خویش، پرچم مهدی بردوش، می‌تواند سربازان امام زمان‌ خویش را روزمزد به شکار مردم، بسیج کند.

در یک سوی باندی که برا ی حفظ چنین رانت کهکشانی و طبقاتی، از انجام هرجنایتی فروگزار نیست و در سوی دیگر ستم کشیدگانی که با فورانی متراکم از خواست‌های هم ردیف و پایه‌ای سده‌‌های هجده و نوزده غرب سرمایه‌داری، با اراده‌ی سرنگونی حاکمیت اسلامی عهد عتیق به پا خاسته‌‌اند. حکومت شوندگان،با دست‌‌های خالی، اما با اراده‌ای سترگ برای نبردی تاریخی به میدان آمده‌اند. این دیالکتیک حتمی تراکم و انباشت سی سال خواری، فلاکت، توهین و سنگسار، و ستم طبقاتی‌ست. خیزش توده‌های مردمی زیر سلطه و فرمان منفورترین و بدخیم‌‌ترین انگل‌های عفونت‌زای تاریخ، را نمی‌توان خامو ش ساخت. حکومت شوندگان،‌ فرمان ناپذیر، سنگر به سنگر، با آزمون و خطا، و پیوسته در تکامل در شعار و تاکتیک، تا اکنون و کشانیدن مافیای حکومتی با همه‌ی بسیج و لشگر محمد و...، به بن بست و بحران، پیش تازانه، پیشاهنگ قیام‌اند. در کارخانه‌‌ها ‌و مراکز کار و تولید، مبارزه طبقاتی نیروی کار در سراسر روزهای این سی سال،‌بی آنکه درنگی، در کارزار طبقاتی خویش، پیکار کار و سرمایه‌ را در برابر استبداد مضاعف حاکم به پیش برده‌اند. خیزش، اینک برخوردار از پشتیبانی و تحسین جهانیان،به پیشاهنگی زنان و مردان دلاور، با اراده‌‌‌ای برای آزادی، برای دفع و رفع سبب‌های زبونی و خواری، برای زدایش انگل‌های جامعه به پا خاسته‌اند، ‌برای برداشتن مرگ آفرینان و هدایتشان به مراکز درمان برای تیمار و توانخواهی، شاید که نسل‌‌های بعدی‌اشان گرایشی بهینه یابند به سلک انسان. و اینک پدیدارهای نسل دوم و سومی‌های اینان،‌که خود قربانیان پدران خویش‌اند. خیزشگران بیزار از مرگ و هرگز در آرزوی مرگ کسی، که خود قربانیان مرگ‌اند، فریاد «مرگ بر این دولت مردم فریب» آنان، فریاد مرگ کل سیستم است،‌ و مرگ یکپارچه‌ی نظام . فریاد و خواست فروپاشی و درهم پیچیدن سکوها و طناب‌های دار است که در سیرجان قهرمان سیر از جان، گوشه‌ای از اراده کویر نشینان سخت‌کوش و ستمبر را نمایان ساخت. این خیزش، برای خلع سلاح دست‌هایی است که به ماشه می‌روند و خاموش کردن غرش شلیک‌های اوباشان و فرماندهان و ولی‌اشان، و پیشوا و روسایشان است. می‌بینید دیگر مرگ بر احمدی نژاد هم شنیده نمی‌شود، زیرا او دیگر هیچ است، یک پاسدار برای خنده و مضحکه، به راستی که هرازگاهی، چقدر لبخند برای رفع خستگی این مردم لازم است.

از مرگ بیزاریم! چقدر کهریزک لازم است!‌ چقدر تابستان ۶۷! چقدر سال ۶۰، و ترکمن صحرا و کشتار در تبریز، نقده و بلوچستان، و اهواز و شیراز و مشهد و اسلام شهر و سنندج و... لازم است؟ چقدر اوین و قزل حصار و گوهر دشت و عادل‌آباد‌ها،‌ وکیل‌آبادها ...؟ چقدر کوی دانشگاه و خون بر سنگفرش‌ دانشگاه‌ها! چقدر گرسنگی کودکان کار،‌زنان و دختران خیابان، کارگران ماهها وسا‌‌ل‌ها دستمزد ناگرفته و همچنان در زنجیر!‌ چقدر مرکب و دیوار برای آگهی فروش کلیه! میلیون‌ها بیکار، ‌بی‌خانمان، و مبتلا به طاعون اعتیاد گسترش یافته به دست سپاه و سران حکومتی! تا به‌کی ‌رنج دخترانِ گروه گروه گسیل شده از سوی سپاه برای کاخ‌‌های شیوخ و دلارهای نفتی امارات و پرتاب شده‌گان به تجاوزگاه‌‌های ثروتمندان که در پاکستان و امارات که دختران را در سنین 10 تا 16 ساله برای دو مناسبت عید فطر و قربان در مراسمی بنام ((حلقه)) بفروش می‌رسند لازم است!

خاموشی در برابر چنین مرگ دستجمعی و تباهی نسل‌‌ها، نه تنها شرم، که همدستی با مسببین آن است. اینک حکومت شوندگان به پا خاسته‌‌اند. در برابر حاکمیت سیاسی طبقه حاکم. این تنها آغازی‌ست برای یک پایان. راهی دشوار، اما نه ناشدنی. تاریخ گواه گویایی است، که پرسش‌های بزرگ تاریخ را پاسخی بزرگ باید.

به موازات هیاهوی حکومتیان، جنجال جنایت‌پوشی در میان است. صداهایی که با شیپور حکومتیان از یک جنس است. جنس ایست و فراخواندن ستم‌کشیدگان به خانه ها و در انتظار نخبه‌گان نشستن تا سازش‌ها به هم آیند و «سوم شخص‌ها»، سرنوشت حکومت شوندگان را رقم زنند.

در میان هیاهوی کارگزازان تبلیغاتی و سیاسی «سازش»، نامی از کارگر و خواست‌های تهی دستان و بیکاران نیست. و این مایه شگفتی نیست، توهم است که چنین چشمداشتی باشد، اما این خود شناسنامه‌ی طبقاتی و ضد مردمی اینان را برملا می‌کند که خواست‌‌های زنان زیر ستم و کودکان رنج و کار را زیرپا بگذارند. سخن از سبز موسوی است. خواست‌های دلالان دیروزین «گارباچف»‌و امروزین «پوتین» البته که پیرامون خیمه سبز برآورده می‌شود، همانگونه که روزی در آستانه آدمهای دست سوم «گارباچف»شان که در خیابانهای مسکو مدال تقلبی لنین داد و ستد می‌‌کردند و به سینه بخت برگشتگانی که گماشته‌اشان «خانه دایی یوسف» می‌خواستند و می‌چسپانیدند. اینان نامی از نقش بورژوازی روسیه و چین نمی‌برند، نامی از سرکوبگران حکومت اسلامی نمی‌برند و تود‌ه‌های جان به لب رسیده و به‌خود آمده را به باد دشنام و ناسزا می‌گیرند. «فرخ نگهدار» همزاد «علم‌الهدی»، سردسته این جارچیان است. شگفت نیست که از «الکساندر دوگین» مشاور سیاسی «پوتین» و سران سپاه و یار «دکتر حسن عباسی»‌ آدمخوار، نامی نمی‌آورد و نقش نسخه پوتینی در همدستی باند حاکم را زیر محکومیت خیزش خیاابنی می‌پوشاند. چه تفاوتی است بین توهین و حلقوم گشایی فرخ نگهدار رهبر اکثریت همدست دیروزین خمینی و خلخالی و لاجوردی و احمدی نژاد، که حیزشگران را خس وخاشاک می‌خواند! به راستی چه تفاوتی بین شلیک‌های احمدی نژاد، حايری شیرازی، علم‌الهدی و فرخ نگهدار است! همه، سرکوب خونبار را توجیه‌گرند و همه خشماگین از عصیان توده‌ها.

محمد صادق (محی‌الدین) حائری شیرازی، پدر منیرالدین،از آمرین و عاملین قتل‌‌‌های سیاسی-زنجیره‌ای دهه ۷۰، نماینده ولی فقیه در استان فارس، امام جمعه موقت شیراز، نماینده مجلس خبرگان در دفاع از زمین خواری ‌و سرقت‌های کلان‌اش، دنائت پیشه،‌ در سایه فحاشی فرخ نگهدارها به چالشگران آزادی است که به خود اجازه می دهد تا بگوید: "نباید با دستگیری معترضین، سبب عزیز شدن آنها شوید؛ فقط آنها را بکُشید."

فرخ نگهدار مجرم در جنایت حکومتی و تثبیت حکومت اسلامی، همانند سال شصت در هفته گذشته با حمله به کارگران نبرد اهواز و خیزشگران خیابان‌های سراسر ایران، به خواست و اراده‌ی خلق‌های زیر ستم مضاعف در سراسر ایران، به زنان،‌جوانان وتمامی توده‌‌های به پا خاسته،‌ دهان به یاوه گشود و چنین نوشت:

«بیچارگانی که از سر بلاهت یا دنائت، نعره می‌زدند "این ماه ماه خون است" رو به باند خامنه‌ای- سپاه می‌گوید: «ما را با مسعود رجوی عوضی نگیرید»! یعنی آنها را که شما به توجیه کشتنشان «به رجوی و سلطنت طلبان»[[2]]‌ وابسته‌اشان می‌سازید را بکشید. فرخ نگهدار، ‌خود به عنوان کارگزار دست چندم سرمایه و نیز همردیف کارشناسان اطلاعاتی حکومت اسلامی، خوب می‌داند که «مجاهدین» و «سلطنت طلبان» کوچکترین نقشی در حضور و سازماندهی این دریای عظیم خیزش و اراده را ندارند. اما، همین دستاویزهاست که محاکمه‌ی بهاییان،‌ کشتار شورشگران به جرم محاربه، و ترور مسعود علی محمدی‌ها و موسوی‌ها و... به دست تروریسم دولتی رتسهیل می‌کند. صدای فرخ نگهدار و دیگر باندهای وابسته به طیف‌توده‌ای، با کشتارگران، همصدایی با رادان‌ها و جعفری‌ها و مقدم‌‌هاست...و امامان جمعه تهران (خاتمی و جنتی) و مشهد (علم الهدی)، که به آشکارا از بلندگوهای رسمی حکومت اسلامی دستور قتل می‌دهند یکی است. «بلاهت و دنائت» فرخ نگهدار،‌همان «يك مشت بزغاله گوساله» علم الهدی است. امام جمعه مشهد این آیت خدا گفت:

«حركت روز عاشورا منافقین بودند و آشوبگران عاشورا همان شعارهایی را سر مي‌دادند كه منافقین آنها را در روی سایت‌های خود منتشر كرده بودند. امام بزرگوار ما در جریان عملیات مرصاد فرمودند منافقین محاربند و هر كس در داخل كشور با محاربین اعلام همكاری و همراهی كند نیز محارب است.»

این همان صدایی است که از دهان یکی از کارگزاران حکومت اسلامی در شیراز شنیده می‌‌شود: "مگس‏ها بانک های شیراز را تخریب کردند"

" محمدرضا رضا زاده " استاندار فارس از «حمله به 44 شعبه بانكي و 16 مغازه در جريان اغتشاشات پس از اعلام نتايج دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در شهر شيراز مركز اين استان جنوبي ايران خبر داد. انقلاب اسلامي بزرگتر از آن است که با اينگونه حرکتهاي مگس ها، در کارش تزلزل ايجاد شود.»[[3]]



فرخ نگهدار همانگونه که سال شصت در دیدارهایش با هاشمی رفسنجانی و لاجوردی در سرکوب «ضدانقلاب»‌، کارگزار بود، و نیز با وعده‌ی انتشار «کارش»‌ در ایران از سوی نادر صدیقی سرپل فاجعه میکونوس، پس از ۲۸ سال، هنوز با پرسه پیرامون خیمه‌‌های حکومتی، نقش آجانی که با باتوم تنها از پشت صحنه باید گذر کند را بازی‌ می‌کند. او خشمگین از خیزش حکومت شوندگان، همانقدر در هراس است که «قاضی مرتضوی» و حسین شریعتمداری و طائب هم اکنون در کابوس قیام بی چون و چرا. نگهدار، «رو به آستان بیت رهبری»، در آستانه‌ی غار اصحاب کهف، خمیازه می‌کشد و نامه‌ی موسوی را همانند محسن رضایی جلاد، تفسیر به رای خویش، به گوش‌ها می‌خواند که بیانیه ۱۷: « جرقه‌ای شد در تاریکی» و « امید آشتی» تا «تصورات درباره چشم‌انداز آشتی» را تبلیغ‌گر باشد. اما شیپور قیام ، نواخته شده است. یاوه‌‌ها به گوشِ بیکرانْ زنان و مردان قیام‌گر فرو نخواهد شد، خیابان‌ها و کارخانه‌ها سخن آخر را می‌گویند. چکامه‌ی دیروز و فردا، امروز سروده شده است. تکلیف رژیم و کارگزاران و مبلغین ریز و درشتش یکسره خواهد شد. قهر مادی را جز با قهر مادی نمی‌توان پاسخ داد.

سایت دیدگاه

عباس منصوران

۱۴ ژانویه ۲۰۱۰

a.mansouran@gmail.com

--------------------------------------------------------------------------------

[1] http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php? 43775 روزنامه سرمایه

[2] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId= ۲۶۲۲۲ فرخ نگهدار/ پیرامون اهمیّت بیانیه هفدهم دوشنبه, 14 دی 1388

[3] تابناک، 1 تیر 1388

هیچ نظری موجود نیست: