۰۱,۰۸,۱۳۹۰
حمید نقاشیان، کسی که در آغاز، از نزدیکان ناطق نوری بود و به معرفی او، وارد دستگاه ملاتاریا شد و در اکتبر سورپرایز نقش پیدا کرد، به تازگی، گفته است معامله اکتبر سورپرایز انجام گرفته است. سایت «تاریخ ایرانی» قول او را به شرح زیر آورده است. جواد منصوری که بهنگام گروگانگیری، فرمانده سپاه و عضو حزب شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود، نیز گفته است گروگانگیری با همآهنگی و همکاری سپاه انجام گرفت:
حمید نقاشیان: تاخیر در آزادی گروگانهای آمریکایی خواست انگلستان بود و معامله بر سرگروگانها انجام گرفت:
• تاریخ ایرانی (۱۶ دی ۱۳۹۰): حمیدرضا نقاشیان در سالهای ابتدایی انقلاب نامی آشنا برای سیاسیون داخلی و خارجی بود. محافظت از امام خمینی، مسوولیت پروژه فرقان و سفرهای متعدد برای خرید تسلیحات او را به یک چهره ویژه تبدیل کرده بود. گری سیک کتابی را اواخر دهه ۸۰ میلادی منتشر کرد که در آن از حمید نقاشیان به عنوان یکی از مذاکرهکنندههای ایرانی با جمهوریخواهان آمریکایی برای تاخیر در آزادی گروگانها تا آغاز ریاستجمهوری ریگان نام برده بود. نقاشیان در گفتوگو با ویژهنامه هفتهنامه ۹ دی، برای اولین بار به ادعاهای گری سیک پاسخ میدهد که بخشهایی از گفتوگوی وی در پی میآید:
•پرسش ۹ دی : اشغال اولین بار سفارت آمریکا در تهران توسط چریکهای فدایی خلق چگونه رخ داد؟
❊ پاسخ نقاشیان: به نظر من پشتوانه حضور و ورود چپ امریکایی در ابتدای پیروزی انقلاب تصنعی و دستساز بود و از بیرون هدایت میشد. با اینکه درست دو روز پس از پیروزی انقلاب یعنی بیست و چهارم بهمن این اتفاق توسط گروههای چپ رخ میدهد ولی دولت موقت با همکاری کمیتههای مردمی در انقلاب اسلامی میآیند و از سفارت محافظت میکنند و نهایتا با وضع افتضاحی آنها را بیرون میکنند، البته شاید همان زمان هم اگر برخورد با چپیها متکی بر بینش نهضت آزادی نبود امکان مدیریت و بهرهبرداری از آن میسر میافتاد ولی تصمیم دولت موقت آن زمان نافذ بود.
• ۹ دی: شخصی در تاریخ به نام ماشاءالله قصاب وجود دارد که در آن ماجرا حضور داشته. اطلاع و ارزیابی از این حضور دارید؟
❊ نقاشیان: ماشاءالله قصاب همیشه وردست آیتالله صادق خلخالی بوده است. وی به اتفاق خلخالی و نیروهای باقیمانده گارد شهربانی، دولت موقت را برای بیرون کردن چریکهای فدایی خلق یاری میکنند. اینکه همه گونه لومپنیزم را به داشتن رابطه با خارجی متهم کنیم، شاید انصاف نباشد. مگر مرحوم طیب از همین قماش نیست؟ لیکن در یک امتحان الهی با ایثار جان خود مبدل به حر انقلاب میشود. این شخص هم نقشی اینگونه را بازی میکرده و لذا نام وی در تاریخ گزارشات ثبت شده والا نقش اصلی را دولت موقت داشته است. البته اینکه هر جا واقعهای رخ میداده، صادق خلخالی حضور داشته بسی جای درنگ هست.
• ۹ دی: بعد از ماجرای طبس گروگانهای آمریکایی در سراسر کشور پخش شدند. آیا مسوولیت از دانشجویان گرفته شد؟
❊ مسوولیت از آنها گرفته نشد ولی گروگانها موقتا در اختیار مراکز مختلفی قرار گرفتند که بخشی از آنها هم برای مدتی به عهده حقیر بود. دانشجویان اگرچه یک دست نبودند ولی کل کار را اداره میکردند و تشخیص آنها در آن مقطع عدم تمرکز اسکان گروگانها بود، چرا که ابعاد بعدی طرح حمله به طبس برای کشور روشن نبود و احتیاط شرط عقل میبود. البته بعضی عوامل دولت وقت که عضویت سازمان مجاهدین انقلاب را هم داشتند مصرانه و با محمل امنیت قصد ورود به حوزه مرکزی تصمیمگیری را داشتند. واکنشهایی هم در میان دانشجویان ایجاد کرد. البته بعدا این تبانی با بعضی نفوذیهای داخل دانشجویان انجام شد.
• ۹ دی: در کتاب اکتبر سورپرایز گری سیک آمده است که گروگانها با دسیسه دیر آزاد شدند، ضمنا شما را هم متهم میکند که در این دسیسه نقش داشتهاید، تحلیل شما چیست؟
❊ من گری سیک را متهم میکنم که کتاب اکتبر سورپرایز را به سفارش سازمان اطلاعاتی انگلیس به نگارش درآورده است. من معتقدم دستکاری در ایجاد تاخیر برای آزادی گروگانها که با رهبری عناصر اصلی در سازمان مجاهدین انقلاب و نفوذی در دولت وقت صورت گرفته، به سفارش و خواست انگلستان بوده و این خیانت به کشور و انقلاب در حالی است که ماموریت مخفی آنان تاکنون افشا نگردیده است.
• شما هیچ وقت سعی نکردید با خود آقای گری سیک ارتباط بگیرید و از او توضیح بخواهید؟
❊ من دو بار برای ملاقات با گری سیک اقدام کردم. یک بار ایشان بر سر ملاقات در ژنو نیامد و بار دوم از طریق شخصی به نام احمد انصاری که بعد از انقلاب مسوول دفتر رضا پهلوی بوده و چون رضا از او کلاهبرداری کرده از او جدا شده و به ایران پناه آورده، او را به دوبی دعوت کردم و او بهانهای تراشیده که هر وقت من به دوبی آمدم شما را برای ملاقات مطلع خواهم کرد.
انقلاب اسلامی: بدین قرار، حمید نقاشیان می پذیرد که معامله انجام گرفته و آن را «دستکاری» و خیانت به کشور می داند. الا این که معامله گران را اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در دولت وقت نفوذ کرده بودند، می شمارد که در عمل به خواست انگلستان این کار را کرده اند. اما
۱ – در حکومت رجائی، بهزاد نبوی وزیر مشاور بود. او از سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز بود. اما معامله پنهانی را او ترتیب نداد. او معامله آشکار – البته خیانت آمیز – با حکومت کارتر را تصدی کرد. چون بنی صدر نسبت به عمل رجائی و او اعلام جرم کرد، این دو از مجلس خواستند جلسه غیر علنی تشکیل دهد. در آن جلسه حاضر شدند و گفتند: قصد بنی صدر به محاکمه کشاندن ما نیست، قصد او به محاکمه کشاندن امام و نزدیکان او است. بعدها، شخصی به نام صابری فومنی تاریخ این خیانت را نگاشت. به عنوان نخستین اعتراف، متن آن را در زیر می آوریم.
۲ – کاملا مقبول است که انگلستان و اسرائیل نمی خواسته اند مشکل گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا در نوامبر ۱۹۸۰ حل شود. آن زمان، بر انگلستان، تاچر و حزب محافظه کار حکومت می کردند. تاچریسم و ریگانیسم از یک مقوله بودند. بر اسرائیل هم حزب لیکود به رهبری بگین حکومت می کرد که از توافق پنهانی کارتر و سادات (رئیس جمهوری وقت مصر) بر سر تشکیل دولت فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ آگاه شده بود و برای انتخاب نشدن کارتر فعالیت می کرد. اما معامله در اکتبر ۱۹۸۰، با گروه ریگان – بوش انجام گرفته است. نقاشیان مدعی است خواستار دیدار گری سیک بوده او از دیدار تن زده است. درعوض، روبرت پاری با او دیدار کرده و گفتگوهایشان را در کتاب خود آورده است. پس نقل خاطرات کیومرث صابری فومنی، گفتگوی نقاشیان با روبرت پاری را می آوریم:
❊ نخستین اعتراف به خیانت آمیز بودن قرارداد الجزایر مندرج در روزنامه یاس نو ۳۱ دیماه ۱۳۸۲:
• یاس نو ( ۳۱ دی ماه ۱۳۸۲) «متن زیر، بخشی از خاطرات «کیومرث صابری فومنی» از همکاران مستقیم شهید رجایی میباشد که سالها پیش ثبت و درج شده است. این متن، به خاطرهای مشترک با شهید رجایی در ارتباط با «بهزاد نبوی» بازمیگردد که بهتازگی به دلیل عدم التزام به نظام و انقلاب رد صلاحیت شده است. بدون توضیح بیشتر، با هم میخوانیم :
"در جریان لانه جاسوسی ما که از نزدیک با آقای رجایی ارتباط داشتیم میدانستیم آقای رجایی چه دیدگاهی دارد. وقتی قضیه آزادی گروگانها مطرح شد، من که از زاویه منافع دولت به این قضیه مینگریستم، به آقای رجایی گفتم: یک عده دانشجو رفتهاند و عدهای جاسوس گرفتهاند که به تبع آن به مملکت ما فواید و زیانهایی رسیده است. حالا برای چه دولت باید برود و این قضیه را حل کند که تبعات آن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسی بگویند آزادی گروگانها به منافع ملی کشور ضربه زده؟ بعد به آقای رجایی گفتم: شما چرا باید زیر این بار بروید؟ تا این را گفتم، پاسخ داد چرا تن زیر این بار ندهیم؟ یک پیرمردی است اسمش امام خمینی است که رهبر این انقلاب است و ما همه مرید او هستیم. حالا که نظر ایشان این است ما باید برویم و به ایشان کمک کنیم. ما باید روی این انقلاب حیثیت خودمان را بگذاریم. (۱) در جمع ما، آقای بهزاد نبوی حضور داشت که همان نظر آقای رجایی را داشت...
پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصی در نخستوزیری منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه میشود و کمتر کسی هم میدانست که اینها کجا و برای چه کاری رفتند.
وقتی دو نفری از جماران برگشتند، بهزاد تا مرا دید از ته سالن گفت: صابری، ببین تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوقالدوله ایران! ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را میکنیم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروی و این عبارت وثوقالدوله را به خبرنگاران بگویی که اتفاقاً گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت. در این قضیه من شاهد بودم که این دو نفر زیر فشارهای وحشتناک مخالفان قرار گرفتند ولی خیلی سعی کردند که ذرهای گرد و خاک حل این مسأله به دامن امام ننشیند (۲ ) و من متأسف هستم که بهزاد نبوی هم شهید نشد تا بماند و یک عده بیتقوا به نام حمایت از ولایت ایشان را متهم بکنند که تو چرا بیانیه الجزایر را این جوری امضا کردی. به ایشان گفتم، من شاهد بودم که تو تا لحظه آخر میگفتی با این کار مخالفی و من این را میفهمم. آقای رجایی گفت: چی چی را میفهمی، این کافی نیست! بهزاد سیاسی است تو باید در تاریخ این را بنویسی و من حیثیت بهزاد را در این زمینه به دست تو سپردهام مبادا در آینده زندهباشی و عدهای بگویند بهزاد نبوی رفت و مسأله گروگانها را اینجوری حل کرد. صابری، خدایی مسأله را امام حل کرد و بهزاد اطاعت کرد (۳ ). به آقای رجایی گفتم تو هم که همهاش میگویی بهزاد، بهزاد! با این جور دفاع کردن ممکن است شخصیت خودت هم زیر سؤال برود! آقای رجایی گفت: باشد تو نمیخواهد از من دفاع کنی ولی در مورد بهزاد من به تو وصیت میکنم.
انقلاب اسلامی:
۱ - عقل قدرت مدار با تخریب خود شروع می کند. بنا بر این، نباید از قول ﺁقای رجائی تعجب کرد. او میدانسته است کاری که خود و رفیقش، ﺁقای بهزاد نبوی، میکنند خیانت است. آبرو را می برد. اما چون برسم زورپرستان گمان میکند که هدف وسیله را توجیه می کند و، بنا بر این، نمی داند عمل در جهت اصول راهنمای انقلاب آبرو و حیثیت می آورد و حیثیت نمی برد، در مقام توجیه خیانت، اطاعت از امر « امام » و مایه گذاشتن حیثیت برای انقلاب را عذر گناه قرار می دهد. اگردر توجیه عقل زورمدار او سر سوزنی صحت وجود داشت، امروز این شهادت بر قلم فرزند او و مستند به نوشته صابری در آن تاریخ، انتشار پیدا نمی کرد. زیرا اقتدارگراها نمی توانستند خیانتی را که امضای قرارداد الجزیره بود، دست آویز کنند. باز عقل قدرتمدار آن دو از خود نپرسیدند: اگر رفتن حیثیت برای انقلاب جایز است، چرا ﺁقای خمینی از حیثیت خود مایه نمی گذارد و آنها را مأمور انجام خیانت و بر عهده گرفتنش می کند؟ و اگر آنها راست گو بوده اند دیگر چرا از ﺁقای صابری میخواستند در دادگاه تاریخ شهادت بدهد این دو با خیانت مخالف بوده اند و آن را به دستور « امام خمینی » کرده اند ؟
و با آنکه قانون اساسی امضای قرارداد را مخصوص رئیس جمهوری کرده بود، آنها چرا به خمینی نگفتند بنی صدر با قرارداد مخالف است و قرارداد را او باید امضاء کند و نمی کند؟ تا هم خود مرتکب خیانت نشوند و هم خلاف قانون اساسی عمل نکنند و هم نگرانی بابت عمل نکردن به دستور « امام خمینی » را نداشته باشند. چرا به قراردادی که خود آن را مانند قرارداد ۱۹۱۹ میدانستند، نام بیانیه دادند و بدون اطلاع رئیس جمهوری، آن را امضاء کردند ؟ چرا ...
۲ - در این باره که این دو سعی کرده اند گرد مخالفت با قرار داد الجزیره (بنا بر اینکه در این شهر امضاء شده باشد و الجزایر بنا بر اینکه واسطه حکومت وقت الجزایر بوده است ) بر دامن ﺁقای خمینی ننشیند، راست نیست. زیرا به دنبال اعلام جرم بنی صدر، رجائی و بهزاد نبوی تقاضای جلسه غیر علنی کردند و در آن جلسه، بهزاد نبوی گفت: قصد اصلی بنی صدر به محاکمه کشیدن امام و آقایان بهشتی و رفسنجانی است. و الا، ما مأمور اجرا بوده ایم. در نامه ای هم که بنی صدر به خمینی نوشته، تصریح شده است که میگویند « امام » با این کار موافقت کرده است.
۳ - قرار داد ۱۹۱۹ ایران را تحت قیمومت انگلستان قرار می داد. وثوق الدوله، نخست وزیر وقت، باتفاق نصرت الدوله فیروز و صارم الدوله مسعود با گرفتن ۴۰۰ هزار لیره رشوه، آن قرار داد را امضاء کردند. حالا تصدیق می شود که بهزاد نبوی گفته است قرارداد ۱۹۱۹ را وثوق الدوله امضاء کرد و قرارداد ۱۳۵۹ را بهزاد نبوی امضاء می کند. بنا بر این، هم او، هم رجائی میدانسته اند قرارداد الجزیره خیانتی معادل خیانت قرار داد ۱۹۱۹ است. اگر بنا بود بنا بر اسلام، مرد را به حق بسنجند، می باید نزد خمینی می رفتند و به او میگفتند: این کار خیانت به ایران است. با آن موافقت نکنید. اگر هم او اصرار می کرد و آنها خود را توانا به ماندن در مقام خویش و جلوگیری از انجام خیانت نمی دیدند، می باید استعفاء میدادند. امروز میگویند وثوق الدوله واقعی خمینی بود و ما آلت فعل بودیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر