۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

سقوط گفتار
حمید اشتری

بریده خائن - ننگین نامه – بریده مزدور - روانی – عفونت رنگین و همهمه ننگین– استقراغ آخوندها را قرقره کردن – بلندگوی سایتهای رژیم و مخالفان– جماعت دهن گشاد – کر هماهنگ وزارت اطلاعات – ردای بنی صدری تن کردن – دم تکان دادن برای آخوندها – قدیس اعظم – معتاد و تریاکی – سورچران – کلاغ بی شرم – خدمتگذار جایر – دژخیم – یاوه سرای ماهر - عقده ای ها – ننگ ما فامیل الدنگ ما – چرت و پرت و گنده «گو...» ها – تخلیه اطلاعاتی بریده مزدورهای جدید – ذلت سیاسی و اخلاقی – اولتیماتوم احمقانه – مزدوران بی نام و نشان – سگ زنجیره ای رژیم – کوبیدن آب در هاون رژیم – عارضه لاجوردی – خالی تر از پوچ – خمیرگیر جلاد – واداده ها – حقیر خودپرست – گزارش نویس – دغل کار – دگردیسی ذلت پذیر – تواب تمام عیار – انتقام وادادگی – در دیگ وزارت پایین و بالا می‌شوید – میوه های نطنز وزارت اطلاعات – جیره خوار رژیم - ماماچه پلیدک – تفاله بریدگان معلوم الحال – هم آخور و هم آغل – مزدوران بد نام و گمنام گشتاپوی آخوندی – زشت سیرت – حرفهای صد من یک غاز رژیم را تکرار کردن – دکتر فقیه - خیلی سوزش داشت - حقه باز – شیوه رزیلانه – شغل کثیف کشف انحرافات – جاده پر ننگ و فصیحت - جاده صاف کن رزیم – کارد جلاد تیز کن – اشعه دادن وگرانفروشی به گشتاپوی اخوندی – زاغ...دریده - جنون گاوی - دهان گشادت گور تهمت – هوادار نادم – خبیث (۱)
 
ادبیات مجاهدین قبل از انقلاب
با نگاهی به کلمات بالا که در نوشته های هواداران و اعضای سازمان مجاهدین خلق آمده این سؤال پیش می‌آید که آیا گفتار و گفتمان مجاهدین خلق از ابتدا هم چنین بوده است؟ یا اینکه در گذشته نوع دیگری گفتگو می‌کردند و اگر غیر از این بوده به چه علت اینگونه به سقوط کشیده شده است.
وقتی به ادبیات مجاهدین قبل از انقلاب و بعد از آن در اوایل انقلاب نگاه می‌کنیم می‌بینیم با این ادبیات صد و هشتاد درجه فاصله دارد علت چیست ؟
چه چیزی باعث این تغییر و دگرگونی و سقوط در گفتار شده است؟
وقتی به گذشته بر می‌گردیم، می‌ببنیم که سازمان مجاهدین خلق معتقد به جبهه خلق و ضد خلق بود:
«بر مبنای تضاد اصلی (خلق وامپریالیسم ورژیم وابسته به آن) جامعه بطور کلی به دو اردوگاه خلق و ضد خلق تقسیم می‌شود. امپریالسم و رژیم وابسته (اردوی ضد خلق) به مثابه نیروهای مطلقا کهنه و ارتجاعی هیچ توجیه و حقانیتی برای دوام و بقا ندارد. لذا تنها شیوه برخورد با آن قهر انقلابی در جهت نابودی کامل آن است. اما اردوی خلق متشکل از تمام نیروها و طبقاتی است که موضع ضد امپریالیستی داشته و بر علیه آن مبارزه می‌کنند. این نیروها به این دلیل که هنوز مطلقا کهنه و ارتجاعی نیستند بدرجات مختلف مترقی و نتیجتاً بهمان میزان حق حیات دارند... »(۲)
برهمین اساس، گفتگو با جبهه ضد خلق فقط اسلحه و جنگ مسلحانه است ولی در جبهه خلق که طیفی گسترده از نیروهای راست و چپ موجود می‌باشد (و مجاهدین خود را در منتهاالیه چپ و نوک پیکان مبارزه می‌دانستند)، معتقد به گفتگو، افشاگری سیاسی و دیالوگ نقادانه بودند و با توجه به ایدئولوژی ای که به آن اعتقاد داشتند (مکتب توحیدی) از هر گونه ادبیات غیر توحیدی (مستهجن) خودداری می‌کردند و کلمات معنای دیگری داشت. بطور مثال ضربه ای که در سال ۱۳۵۴ از درون به مجاهدین وارد شد و مجاهدین از آن به عنوان «ضربه اپورتونیستی چپ نما» نام بردند، می‌بینیم با توجه به اینکه اپورتونیست‌ها چند عضو را ترور کرده و ایدئولوژی و نام سازمان را تغییر داده بودند و... ولی مجاهدین چون معتقدند آنها هنوز در جبهه خلق می‌باشند، شیوه برخوردشان متفاوت است:
«نوع برخورد مبارزه سیاسی با هدفهای افشاگری میباشد. این مبارزه تا زمانی ادامه پیدا خواهد کرد که یا این جریان مواضع انحرافی خود را تصحیح کرده و به خط اصولی بازگردد و یا در صورت عدم تصحیح مواضع و باز نگشتن به مسیر اصولی بر اثر این افشاگری ماهیتش برای نیروهای خلقی روشن شده وسرانجام منزوی گردد» (۳)
 
عکس العمل مجاهدین در مقابل اپورتونیستها
واکنش مجاهدین در مقابل کلمات زشت، تهمتها و ناسزاگویی‌هایی که درمقاله معروف به «پرچم» و «بیانیه اعلام مواضع» بیان شده، مقابل به مثل نبود:
«اگر آموزش قران را باور ندارید و نفس لوامه (سرزنشگر ) بر شما نهیب نمی‌زند بهنگام این ناسزا گوییها علیه افرادی که همه جا جامعه گردی خود را با خون خود گواهی کرده اند گفتار مارکس رابه یاد آورید آنجا که نوشت شرم احساسی است انقلابی» (۴)
همیشه سعی بر این بود حتی در رابطه با جبهه ضدخلق نیز از ادبیات بر آمده از ایدئولوژی توحیدی استفاده شود چه برسد به جبهه خلق و در همین رابطه تا انجا که بیاد دارم فقط کلمه «قمپز» را به عنوان صفت بعدا از اسم تقی شهرام آوردند. آنهم نه بطور وسیع بلکه بیشتر در درون تشکیلات و برای توصیف شخصیت تقی شهرام. و یا جمله ای هم در سال ۱۳۵۸ منسوب به مهدی ابریشمچی بود که در جمع دانشجویان در مورد فخرالدین حجازی گفته بود که وی یبوست مغز و اسهال زبان دارد.
همیشه سعی بر این بود به عنوان یک مبارز و انقلابی آن هم از نوع مکتبی، تمام رفتار و گفتار افراد زیر ذره بین باشد و بر همین اساس «انتقاد و انتقاد از خود» به مثابه یک اصل اساسی برای بازسازی و برخورد با خصلت های غیرانقلابی(خود سازی) جزو قوانین حاکم بر تشکیلات بود.
 
سال ۵۹ و لشگر مظلوم «لیبرالیسم»
تابستان سال ۱۳۵۹ بر پایه‌ این تحلیل که «بزرگترین ضربه بعد از ضربه اپورتونیستها که می‌تواند ما را از بین ببرد، لیبرالیسم حاکم بر سازمان است» بر خورد در درون تشکیلات  شروع شد و هرکسی می‌بایست روی خصلتهای فردی خودش در گفتار و رفتار تامل می‌کرد.
چه افرادی که برخورد با آنها شد یا کنار گذاشته شدند (علی خلیلی، حبیب مکرم دوست، حجت آورزمانی، حسین فردوسی...) یا به کارگری فرستاده شدند (حسن کبیری که شاگرد یکی از هوداران که کلیدسازی داشت شد) یا اینکه به کارگری فرستاده شدند (بهروز شیردل، محسن وزین.....) یا مثل محمد رضا خاکسار که دکانی داشت که از موز بدش می‌آید و هرکس که کلمه ای می‌گفت که به موز ختم می‌شد دنبالش می‌کرد ولی بعد از این تحلیل همیشه چند عدد موز در کیفش بود و اگر اسم موز آورده می‌شد شروع به خوردن آن می‌کرد. آری آن موقع شوخی کردن هم نوعی لیبرالیسم بود چه برسد به بکار بردن کلمات زشت و اینهمه سقوط در گفتار.
ناگفته نماند که این لشگر مظلوم به اصطلاح لیبرالیسم،  همگی در مبارزه علیه ستمگران جان باختند و از جاودانگان تاریخ شدند.
حال با توجه به ادبیات و برخوردهای مجاهدین در گذشته، علت این شیوه جدید گفتار که با فحاشی و دروغ و تهمت و ناسزا و... همراه است در چیست؟ و سابقه این نوع گفتار به چه زمانی بر می‌گردد؟
 
امپریالیسم از جبهه ضدخلق غیب اش میزند.
(بنا بر تحلیل مجاهدین) بعداز سی خرداد سال ۶۰، جمهوری اسلامی با توجه به اینکه در جبهه ضد خلق قرار گرفته و وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم می‌شود مشروعیت خود را از دست داده است و مجاهدین وارد فاز نظامی شده، برای سرنگونی جمهوری اسلامی دست به اسلحه می‌برند و رهبری (دفترسیاسی و مرکزیت) به خارج انتقال پیدا می‌کند و از تابستان سال ۱۳۶۱ به بعد، با توجه به حمایتهای شخصیت های بین المللی و پارلمانترهای اروپایی، (می بینیم عملاً)  امپریالیسم از اردوگاه ضدخلق رخت بر می بندد!
پس از خارج کردن امپریالیسم از جبهه ضدخلق،  فقط رژیم خمینی در این اردوگاه باقی می‌ماند. زمان می‌گذرد و تحلیل ها برای سقوط قریب الوقوع حکومت جمهوری اسلامی، پی‌ در پی غلط از آب در می‌آیند و به ثمر نمی‌نشینند و انتقادها شروع می‌شود.
از یک طرف اعضای شورای ملی مقاومت بخاطر انتقادهایی که دارند شروع به جدا شدن می‌کنند و پاسخ انتقادها انواع انگ‌ها و بر چسب های رنگارنگ است که به آنها زده می‌شود (بنی صدر، «معتاد خمینی و کارت سوخته» و... مهدی خانبابا تهرانی «عمله ولایت» و... علی اصغر حاج سید جوادی «تفاله سیاسی» و...). این انگها حتی به افرادی که هیچگونه وابستگی به مجاهدین و یا شورای مقاومت ندارند هم کشیده می‌شود. مثل مهندس مهدی بازرگان که تا زنده است از او به عنوان «خرفت سر مست» و یا «تا فرق سر در لجنزار»، «همراز و همساز آخوندها» و... یاد می شود اما بعداز فوتش از او به عنوان دلسوز و کسی که کمک مالی نیز می‌کرد یاد می‌شود و یا منصور حکمت «لجن پراکن» و «پادوی سفله و بی مقدار» و... کسی نیست که از این القاب و فحاشی در امان مانده باشد.
از سوی دیگر در داخل سازمان و تشکیلات هم سؤالها و انتقادها شروع می‌شود که به همین شیوه جواب می‌گیرد. نمونه عینی آن پرویز یعقوبی یکی از مسئولان روابط خارجی و کاندیداهای مجاهدین برای مجلس شورای ملی است که در هنگام معرفی او بنام «مجاهدی با کوله باری از سی سال تجربه انقلابی و مبارزاتی» نام برده می‌شود ولی بعدا که خواهان برگزاری تشکیل گنگره می‌شود، علی زرکش بعنوان جانشین مسئول اول و فرمانده سیاسی- نظامی، از او به عنوان یک «خائن و مزدور» نام می‌برد. علی زرکش هیچ نمی‌دانست که چند صباحی بعد این طوق نصیب خودش هم می‌شود.
 
هر که با ما نیست دشمن ماست.
تحت عنوان مبارزه و جنگ و شهدا و دشمن و... همه یا سکوت کرده یا به سکوت وادار می‌شوند.
در همین گیر و دار، مسئله «جهش» و «انقلاب ایدئولوژیک» به جریان می افتد و مرکزیت و دفتر سیاسی جمع شده و به اصطلاح «رهبری نوین» شکل می‌گیرد. حالا هم که مدتها است جبهه خلق و ضد خلق برچیده شده و جبهه جدیدی باز شده است: در یک طرف حکومتی عقب مانده و غاصب و در طرف دیگر «تنها آلترناتیو دمکراتیک» این حکومت. بقیه هم یا در جبهه دشمن به رهبری جمهوری اسلامی(باطل) هستند و یا در جبهه «تنها آلترناتیو دمکراتیک» به رهبری مجاهدین(حق). و همه هم باید جایگاه خود را مشخص کنند. و بر پایه‌ی چنین تحلیلی، هر که با ما نیست پس دمش به رژیم وصل است!! یعنی هر فرد و جریانی که «تنها آلترناتیو دموکراتیک» به رهبری مجاهدین را قبول نداشته و آن را نپذیرد، پس در جبهه‌ی دیگر (جبهه‌ی جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات آن) قرار دارد!
 
گفتار عوض شده و معانی کلمات نیز دگرگون شده است.
در گذشته معتقد به کارکرد منفی «نفس لوامه» بودند و دیگران را از آن برحذر می‌داشتند و از قول مارکس می‌گفتند شرم احساسی است انقلابی...
ولی شیوه جدید مبارزه، پرده دری و «لا حیا فی الدین» شده است:
«حضرات تجار ازادی! این حقیقت را هم نمی‌دانند که در قطب مقابل خمینی یعنی در قطب خلق و انقلاب ومقاومت دیگر دوره مفتخوری و میوه چینی سپری شده و ان ممه را لولو برده است.» (۵)
شاهدیم که در چند سال اخیر وقتی احمدی نژاد از اینگونه ادبیات استفاده می‌کرد عکس العمل مردم و جوانان با این شیوه سخن گفتن چگونه بوده است.
اگر در گذشته خائنین (اپورتونیستها) جزیی از جبهه خلق بودند و «خیانت» اینگونه تعریف می‌شد:
«خیانت، نقص اگاهانه تعهدات ما نسبت به یک شی است»(۶)
ولی اینک «خائن» و «اپورتونیست» یعنی دشمن.
 
خودی ها و ناخودی های جدید
 هزاران هوادار که زندان رفتند، همچنین بسیاری که خارج  از کشور و یا در اشرف و... بودند، نسبت به این شرایط خون دل خوردند و اعتراض و انتقاد کردند. اما با چه واکنشی روبرو شدند؟ پاسخ به اعتراضات و انتقادات آنان چه بود؟ خائن و بریده و مزدور و... آنها «خائن و مزدور» لقب گرفتند ولی امثال جان بولتون و خوزه ماریا ازنار و... دوستداران مقاومت ایران!! جان بولتون ها خودی و دوست به حساب می‌آیند اما عباس رحیمی ها که سمبل صدق و وفا بودند، سمبل ایثار و فداکاری، غریبه و ناخودی.
عباس رحیمی با یازده سال زندان، اعدام ۵ نفر از اعضای خانواده، زندانی شدن پدر و مادر...، خودی تر است یا  خوزه ماریا ازنار ؟
عباس برای ادامه مبارزه بچه ۱۴ماه اش را می‌گذارد و با هزار امید به اشرف می‌رود ولی در آنجا چیز دیگری می‌بیند و بر اساس پاکی و صداقتی که دارد شروع به نوشتن نامه و انتقاد می‌کند ولی در جواب برخوردی با او می‌کنند که بماند.
او نمی‌دانست اصل «انتقاد و انتقاد از خود» حتا آن موقع که هنوز «انقلاب ایدئولوژیک» صورت نگرفته بود، نیز فقط در رابطه با افراد و خودسازی بود نه در رابطه با مواضع و مسئولین سازمان. یعنی افراد فقط می‌توانستند سئوال کنند تا توجیه شوند چون بحث صلاحیت مسئولین مطرح بود. وای به آن موقع که «انقلاب ایدئولوژیک» هم صورت گرفته و در مدارج بالای تصمیم گیری اصلاً کسی حق سئوال نیز ندارد.
عباس در شمار «خائنین» معرفی می‌شود و وقتی که به اروپا می‌آید به دیگر بچه های زندان دستور می‌دهند که او را بایکوت کنند!
بله، امثال او باید «خائن» معرفی شوند و افراد سابق جبهه ضد خلق (جان بولنون ها) یاران مقاومت!
 
حاج داوود و سگهای نازی آباد
اگر هنوز معتقد به رابطه شکل و محتوا باشیم، سقوط در گفتار فقط محدود به گفتار نمی‌شود.
اینگونه پرورش دادن افراد و میدان دادن به آنها، مرا به یاد منوچهر اطمینانی می‌اندازد. منوچهر اطمینانی از هواداران جبهه ملی بود که در رابطه با تظاهرات معروف لایحه قصاص در خرداد سال ۱۳۶۰ در سن ۶۰ سالگی دستگیر شده بود و به گفته خودش اولین باشگاه بیلیارد را او در ایران راه انداخته بود.
اوداستانها در سینه داشت و حاضرجواب هم بود. حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار که خود یک لومپن به تمام معنا بود، دوست داشت اطمینانی را بعنوان یک باشگاه دار و از دید خودش لات قدیمی، در مقابل جمع زندانیان کنف کند. یکبار در مقابل اعتراض منوچهر اطمینانی به او گفت برو «باشگاهی»! و منوچهر بلافاصله جواب داد: یک باشگاه آباد به از صد مسجد خراب.
حاج داوود در هر فرصتی سعی داشت حال اطمینانی را بگیرد ولی همیشه بر عکس می‌شد. از جمله یکی از روزها حاج داوود با توابان وارد بند شده  و در حال مانور بود و توابان طبق معمول شروع ‌کردند در مورد افراد گزارش دادن. حاج داوود به اطمینانی که رسید نگاهی به او انداخته و نگاهی به توابان که مثلا در رابط با او شرو ع به گفتن کنید. منوچهر اطمینانی بلافاصله متوجه می‌شود و به حاج داوود می‌گوید: حاجی مواظب باش اینها از سگهای نازی آباد هم بدترند. حاج داود می‌گوید یعنی چی؟ منوچهر در جواب می‌گوید: سگهای نازی آباد پاچه صاحبشان را می‌گیرند ولی اینها از آنها هم بدترند. مواظب باش.
 
حمید اشتری خرداد ۱۳۹۲
 
پانویس‌ها:
۱- «هوادار نادم» اصطلاحی بود که لاجوردی و دیگر مقامات به کار می‌بردند. «هوادار نادم گروهکها» و «خبیث» تکیه کلام ناصریان دادیار وقت زندان و قاضی مقیسه فعلی بود.
۲- آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی چپ نما.
۳- همان کتاب.
۴-تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما.
۵-پیام رادیویی مسعود رجوی در رابطه با کاندیداتوری مهندس بازرگان سال 1364
۶- آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی چپ نما.
 

هیچ نظری موجود نیست: