این پرسش که سیاست خارجی چگونه تعیین می شود در سیاست جهانی اهمیت تعیین کننده دارد. دراینجا با اشاره به نمونه هایی توضیح می دهم که از نظر من چگونه با خلاقیت می توان موضوع رامطالعه کرد. من البته به چنددلیل آمریکا را موضوع مطالعه قرارداده ام . اول اینکه آمریکادرسطح جهان چه ازلحاظ اهمیت و چه ازنظرتأثیراتش بی نظیراست . دوم اینکه آمریکا به گونه ای غیرعادی جامعه بازی است و شایدازاین نظرمنحصربفرداست ، بدین معنی که مااطلاعات زیادی درموردآن داریم و در نهایت اینکه برای آمریکائیها این موضوع روشن است که می توانند روی تصمیمات سیاسی که متوجه آمریکا و نتیجتا دیگر دیگرکشورها می باشد، تاحد معینی تاِثیربگذارند . به هر حال پیامد تصمیمات و اصول کلی به قدرتهای بزرگ و فراتر ازآنها هم گسترش می یابد .
« نسخه استانداردی در مورد امنیت » برای مباحث علمی ، بیانه های دولتی و بحث های همگانی وجوددارد . این نسخه بیانگراین است که عمده ترین وظیفه دولت ها تامین امنیت است وعمده ترین دلمشغولی آمریکا و متحدان آن ازسال ۱۹۴۵ تهدید شوروی بوده است .
راههای متعددی وجود دارد که این نگرانی راارزیابی کنیم . یکی از راه ها طرح این سوال است که: زمانی که در سال۱۹۸۹ تهدید شوروی دیگروجودنداشت چه اتفاقی افتاد ؟ جواب : همه چیز به روال سابق ادامه یافت .
ایالات متحده بلافاصله به پاناماحمله کرد ، احتمالا هزاران نفرراکشت و یک رژیم دست نشانده را برسرکارآورد . این شیوه عمومی آمریکا درحوزه های نفوذ آن درگذشته بود ولی دراین مورد آن شیوه عمومی کارگر نبود ، برای اولین باراقدامی ازاین دست با بهانه تهدیدشوروی قابل توجیه نبود .
درعوض ، یکسری بهانه های فریبکارانه برای این حمله جعل شد که خیلی سریع با اولین بررسی ها بی اعتبارشدند . رسانه ها باشورو شوق ازپیروزی بزرگ امریکا وشکست پاناما خبرمی دادند وتوجه نداشتند که بهانه ها تمسخرآمیز وحمله، تجاوزگستاخانه به حقوق بین المللی بود و درهمه جا به ویژه در آمریکای لاتین تقبیح می شد. و به وتوی آمریکا درشورای امنیت که به غیرازرای ممتنع انگیس همه یکصداجنایات ارتش آمریکادرهنگام حمله را محکوم کرده بودندتوجهی نمی شد. این رویدادها همه معمولی تلقی شد و بعدفراموش شد ( که اینهم معمول است ) .
ازالسالوادورتا مرز روسیه
-----------------
دولت جرج بوش H W Bosh یک سیاست جدیدامنیت ملی وبودجه ای جدید درواکنش به سقوط دشمن جهانی سازمان داد . همه چیزمثل سابق بود فقط استدلال های جدیدی درروش امنیتی بکاررفته بود . آنچه بود معلوم شد که ضروری دیده اند تاسیسات نظامی به بزرگی مجموعه دیگرکشورها و از نظرتکنولوژیک خیلی پیشرفته تراز آنها برقراربماند . البته ضرورت آن ناشی از اتحادشوروی ساقط شده نبود بلکه رشد پیچیده گی تکنولوژیک قدرتهای جهان سومی آنراضروری می کرد ، روشنفکران پیرونظم نوین متوجه شدند که نباید درمورد این بهانه تراشی ها سکوت را شکست و لذا ساکت ماندند .
ایالات متحده و برنامه های جدیدش بر آن تاکید داشتند که « زیر بنای صنعت دفاعی » را بایدحفظ کرد . این عبارت تعبیری است که دراصل به صنعت وتکنولوژی بالا اشاره دارد که بر دخالت وسیع دولت برای تحقیقات وتوسعه اش تکیه داردو عمدتأ تحت کنترل پنتاگون است واین همان چیزی است که اقتصادانان ازآن به عنوان « اقتصاد بازارآزاد» یاد می کنند.
یکی از جدیدترین هدفهای طرحهای جدید آمریکا به خاورمیانه مربوط می شد . درانجاعنوان شده بود که واشنگتن نیازدارد نیروهای مداخله گری که بتوانند نواحی بحرانی راهدف قراردهند درخاورمیانه مستقرکند تا حل مسائل عمده آن به دست کرملین نیفتد . بعد از پنجاه سال فریب، اکنون خیلی آرام می پذیرفتند که مشکل روسها نبوده اند بلکه مشکل ناسیونالیسم افراطی به معنی ناسیونالیسم مستقلی است که خارج از کنترل آمریکا می باشد
اینها همه تاثیر روشنی بر آن "نسخه استاندارد" دارند ولی توجهی به آن نمی شد یا بهتر است بگوئیم به آن بی توجهی می شد ، حوادث مهم دیگری بلافاصله و با سقوط دیوار برلین وپایان جنگ سرد اتفاق افتاد . یک مورد السالوادوردریافت کننده اصلی کمک نظامی آمریکا پس ازاسرائیل ومصرولی ازمقوله دیگری بود . بدترین تجاوزات به حقوق بشردرانجا ثبت شده بود. این یک موضع شناخته شده دررابطه خیلی نزدیکی با انتخابات این کشورداشت .
فرماندهی عالی نظامی السالوادور به تیپ اتلاکاتل فرمان داد به دانشگاه ژزوئیت ها ( Jesuit ) حمله کند وشش رهبرروشنفکران امریکای لاتین ، همه کشیش های ژزوئیت ورئیس آنها Fr. Ignacio Ellacuria وهرشاهدعینی یعنی سرایدارودخترش را هم بکشند. این تیپ، تازه ازآموزش پیشرفته عملیات ضدشورش درمرکزعملیات و تسلیحات جان اف کندی در Fort Bragg کارولینای شمالی بازگشته بود وازقبل هم درمبارزه حکومتی که تحت نظرآمریکاوعلیه ترورصورت میگرفت هزاران قربانی معمولی رادرسابقه خود داشت ، که یک بخش ازتروروشکنجه درسرتاسرناحیه راشامل میشد. همه اینها معمولی بودو به وسیله آمریکا و متحدینش فراموش هم شده بود که این هم معمولی بود، ولی بیانگرروشن عواملی است که اگردرست به جهان نگاه کنیم سیاست حکومت هارا به پیش می برند.
حادثه مهم دیگردراروپا رخ داد ، گورباچف رئیس جمهورروسیه با وحدت آلمان موافقت کرد و پذیرفت که به عضویت ناتو یک سازمان دشمن شوروی درآید . درتاریخ اخیراین حیرت آورترین امتیازی است که به غرب اعطاء شده است . این یک معامله دوجانبه بود؛ پرزیدنت بوش و وزیرخارجه اش James Baker موافقت کرده بودند که ناتو یک اینچ هم به شرق گسترش نیابد که به معنی المان شرقی بود . آنها ولی فورا ناتو را به آلمان شرقی گسترش دادند . طبیعتأ گورباچف عصبانی شد ووقتی که اعتراض کرد واشینگتن به اوآموخت که ان فقط یک قول شفاهی ، یک توافق مردانه و لذا بدون اعمال قدرت بوده است . اگراواینقدرساده لوح بوده که قول رهبران امریکائی را بپذیرد مشکل خود او بوده است .
آینها همه معمولی بودندهمچنانکه پذیرش گسترش ناتو در واشنگتن وکلأ درغرب نیز معمولی بود . پرزیدنت کلینتون بعدأ ناتورا بیشترگسترش داد وتامرزهای روسیه نیز رساند . امروز جهان با بحرانهای جدی روبروست که ارتباطش با این سیاست ها کم نیست .
فراخوان به غارت فقرا
-----------------------------------
یک منبع دیگربه عنوان شاهد، مدارک تاریخی می باشد که بعد از یک دوره طولانی پنهانکاری، حالا در دسترس افکارعمومی است . اینها انگیزه های واقعی سیاست های دولت آمریکا را آشکارمی سازند ، منابع فراوان و پیچیده هستند ولی چند تائی ازآنها که بیشترتداوم دارند نقش عمده و محوری را بازی میکنند . یکی ازانها در "کنفرانس نیمکره غربی" که با دعوت آمریکا درفوریه ۱۹۴۵ درمکزیک تشکیل شده بود خیلی واضح ازطرف واشینگتن مطرح شد و« منشوراقتصادی آمریکا » نام گرفت. منشور ناسیونالیسم اقتصادی را درتمام اشکال آن حذف می کرد . درهمینجا یک شرط ناگفته وجود داشت : ناسیونالیسم اقتصادی برای امریکا که اقتصاد آن شدیدأ با دخالت دولت کارمی کند ایرادی ندارد.
حذف ناسیونالیسم اقتصادی برای دیگران با موضع آن زمانی آمریکای لاتین در تضاد شدید قرارمی گرفت ، مقامات وزارت خارجه ازآن موضع به نام « فلسفه ناسیونالیسم جدید » نام می بردند که براساس آن « ثروت بیشتر توزیع می شد واستانداردهای زندگی توده ها بالاتر قرار می گرفت » تحلیل گران سیاست آمریکا اضافه می کردند آمریکای لاتینی ها قانع شده اند که : « اولین کسانی که از توسعه منابع یک کشورسود می برند باید مردم آن کشور باشند » .
بدیهی بود که چنین پیش نخواهد رفت . ازنظردرک آمریکائی اولین کسانی که باید سود ببرند سرمایه گذاران آمریکائی هستند و امریکای لاتین باید وظیفه سرویس دهی را انجام دهد. آن چنان که دولت های ترومن و ایزنهاور روشن بیان می کردند آمریکای لاتین نباید آن اندازه توسعه صنعتی بکند که برمنافع آمریکا تائثر منفی بگذارد . لذا برزیل می تواند فولاد با کیفیت پائین تولید کند که برای شرکت های آمریکائی تولید آن با صرفه نیست ولی اگروارد رقابت با شرکت های آمریکائی شود آن زمان "زیادی" تلقی میشود و نباید ادامه دهد .
نگرانی هائی ازنوع فوق در سراسردوره بعد ازجنگ دوم جهانی دیده می شود . سیستم جهانی که قرار بود تحت رهبری امریکا باشد آن چنان که اسناد داخلی نشان می دهند ازطرف رژیم های افراطی و ناسیونالیستی که به ندای استقلال و توسعه ازطرف مردم خودجوابگوبودند به خطرافتاده بود . همین نگرانی بود که باعث شد رژیم های پارلمانی ایران و گواتمالا در سالهای ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴ برانداخته شوند . همین وضع شامل چند کشوردیگرنیزشد. نگرانی عمده در مورد ایران امکان تأثیرگذاری روی استقلال مصربود که درآن زمان با استعمارانگلیس در جدال بود. در مورد گواتمالا گذشته از جنایت دموکراسی و قدرت گرفتن دهقانان و تجاوزبه دارائیهای شرکت United Fruit که به تنهائی برای حمله از طرف آمریکا کافی بود، نگرانی آمریکا از مبارزات کارگری و تحرکات مردمی در دیکتاتوری های مورد حمایت آمریکا درهمسایگی گواتمالا بود.
در هر دومورد پیامد اقدامات تا به امروز نیز امتداد دارد. به واقع از سال ۱۹۵۳ روزی نگذشته که آمریکا مردم ایران را شکنجه نکرده باشد . گواتمالا یکی از بدترین اطاقهای وحشت جهان بوده است ، تابه امروز مایان ها (Mayans) ازاقدامات نزدیک به نسل کشی درمبارزه درارتفاعات با حکومت نظامی موردحمایت پرزیدنت رونالد ریگان و روسای برجسته دولتش درحال فرارهستند .
چنانچه رئیس کشوری شرکت Oxfam که یک دکترگواتمالائی است گزارش می دهد:« یک خرابی دهشتناک زمینه ساز بحران سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی فراگیرشده است ، حملات علیه مدافعین حقوق بشر حدود ٣۰۰ درصد درسال گذشته افزایش یافته است . شواهد روشنی وجود دارد که استراتژی بخوبی سازمان یافته ای ازطرف بخش خصوصی وارتش درجریان است. این دو حکومت را به گروگان گرفته اند که شرایط موجود راحفظ کند ، مدل اقتصادی استخراج رابرقرارو اخراج خشونت آمیز مردم بومی از زمین های خودشان را بخاطرصنایع معدنی و مزارع خرمای افریقائی ونیشکر اجرا کند. علاوه براینها جنبش های اجتماعی که به خاطردفاع از زمینها وحقوقشان به وجود آمده به عنوان حرکات جنائی اعلام شده و بسیاری ازرهبران آنها در زندان دربند هستند و یک سری از آنان نیزکشته شده اند.
درامریکا هیچ خبر و آگاهی از این قضایا داده نمی شود وبرعلت اصلی همه این فجایع سرپوش گذاشته می شود.
درسالهای دهه ۱۹۵۰ پزیدنت آیزنهاور ووزیرخارجه اش جان فاستردالس به روشنی از مشکلی که امریکا با ان مواجه شده بود سخن می گفتند، آنها ادعا می کردند که: "کمونیست ها ازامکانات غیرعادلانه ای بهره می گیرند. کمونیست ها توانائی دارند که مستقیمأ به توده ها دسترسی داشته باشند و کنترل حرکت های توده ای را دردست بگیرند ، چیزی که ما-آمریکا- ظرفتیت آنرا نداریم . آنها توده های فقیررا به اعتراض فرا می خوانند و می خواهند که ثروتمندان را غارت کنند . مشکل همینجاست . برای آمریکا دسترسی به توده ها به کیفیتی مشکل است ، زیرا دکترین آمریکا غارت همین توده ها بوسیله ثروتمندان است.
مورد کوبا
---------------
وقتی که کوبا بالاخره در ۱۹۵۹ به استقلال رسید طرح عمومی به روشنی به اجرا در آمد. بعدازچند ماه حملات نظامی به این جزیره آغازشد وکمی بعد دولت ایزنهاورتصمیمی مخفیانه گرفت که حکومت کوبارا براندازد . پس ازآن جان اف کندی رئیس جمهورشد. اوتصمیم گرفت توجه بیشتری به آمریکای لاتین بکند و با استقرار درکاخ سفید گروهی راتحت ریاست آرتورشلزینگر( Arthur Schlesinger ) که یک مورخ بود ، مآمور مطالعه درموردسیاستهای لازم دراین زمینه کرد و شلزینگرخلاصه مطالعات گروه را تقدیم پرزیدنت کرد .
به گزارش شلزینگر: یک کوبای مستقل که کاسترو کنترل اوضاعش را دراختیارخود داشت تهدیدکننده بود . ایده کاسترو این بودکه مردم آمریکای لاتین را به مخالفت با طبقات حاکم دعوت کند . زیرا توزیع زمین و بقیه ثروت ملی بطورعمده به نفع ثروتمندان بود و طبقات محروم و عاری از امتیازات اکنون با پیروزی کوبا برای تحقق همان هدفها مطالبه امکانات لازم برای زندگی بهتررا دارند . دوباره از نومشکلی برای واشینگتن به وجود آمده بود.
به گفته سیا CIA « نفوذ وسیع کاستروئیسم به خاطرقدرت کوبا نیست ....سایه کاستروبزرگ به نظرمی اید زیرا شرایط اجتماعی و اقتصادی درسراسرآمریکای لاتین ، اپوزیسیون ضد قدرتهای حاکم را دعوت به تحرک و اقدام برای تغییرات اساسی می کند » و کوبا نفش مدل تغییرات را دارد . کندی از این هراس داشت که کمک شوروی به کوبا ممکن است این کشوررابه صورت « ویترین » توسعه درآورد و به شوروی درسراسر امریکای لاتین دست بالا را بدهد.
شورای برنامه ریزی سیاست های وزارت خارجه هشدارداد که « بزرگترین خطری که کاستروبرای ما دارد تأثیرگذاری او برجنبشهای چپ امریکای لاتین است، واقعیت ساده این است که وجود کاسترو، معرف شکست آمریکا و نفی سیاست نیمکره ای کامل ماست که از یک ونیم قرن پیش ادامه داشته است » اشاره به دکترین مونروئه ( Monroe ) است که ازسال۱۸۲۳ قصد امریکا برتسلط برنیمکره رااعلام کرد.
هدف بلاواسطه آن زمان تصرف کوبا بود که به دلیل قدرت دشمن ( انگلیس ) دست نایافتنی بود . بااین حال استراتژیست بزرگ و پدرروشنگری دکترین مونروئه و سرنوشت ملی، جان کوینسی آدامز( John Quincy Adams ) به همکارانش گفت که براساس قانون جاذبه وزنه سیاسی کوبا دردستان ما قرارخواهد گرفت همچنانکه سیب به زمین میافتد ، خلاصه اینکه قدرت آمریکا فزونی و از انگلیس کاستی خواهد گرفت .
درسال ۱۸۹۸ پیش بینی آدامزبه واقعیت پیوست . آمریکا تحت پوشش آزادسازی به کوبا حمله کرد ، به گفته مورخین:ارنست می ( Ernest May ) و فیلیپ زلیکف ( Philip Zelikow )، حمله امریکا مانع ازآزادی کوبا ازقیداسپانیا گشت و درعمل کوبا را به مستعمره آمریکا تبدیل کرد. این وضعیت تا ژانویه ۱۹۵۹ ادامه یافت ، ازآن زمان کوبا درمعرض جنگهای تروریستی آمریکا که عمدتأ دردوران کندی و سپس تحریمهای اقتصادی بوده قرارگرفته است ولی نه بخاطرشوروی و روسها .
مدتها وانمود می شد که ما ازخودمان در مقابل تهدید روسها دفاع می کنیم، ادعای بیهوده ای که اغلب مخالفتی درمقابل آن ابرازنمی شد. تست ساده ای دراین زمینه این است که دقت کنیم بعدازاینکه خطرشوروی دیگروجودنداشت چه تغییراتی حاصل شد ، سیاست آمریکا درمقابل کوباخیلی خشن ترو تحت رهبری لیبرال دموکراتها منجمله کلینتون که در انتخابات ۱۹۹۲ توانست انتخابات راببرد نیزادامه یافت. مجموعه این حوادث می بایست تاثیرجدی درمورد سیاست خارجی و عواملی که آن را اداره و اجرا می کردند بگذارد، یک باردیگرمجددأ دیده می شود که تاثیرخیلی جزئی بود.
ویروس ناسیونالیسم
---------------------
اگراصطلاحات هنری کیسینجررا به عاریت بگیریم "ناسیونالیسم مستقل" یک « ویروس » است که می تواند مسری باشد وسرایت کند . اشاره کیسینجربه سالوادورآلنده شیلی بود . ویروس ایده ای بود که باعث می شد راه پارلمانی به نوعی سوسیال - دموکراسی منجرشود . راه برخورد باچنین تهدیدی کشتن وخراب کردن ویروس وواکسینه کردن آلودگان است و بطورطبیعی با بهره گیری از ناسیونال سکیوریتی(گارد ملی) آدمکش درموردشیلی این هدف تامین شد. مهم این است که بدانیم که فکرکردن جهانی می شود. مثلأ دراوایل سالهای ۱۹۵۰ تصمیم به مخالغت با ناسیونالیسم ویتنامی و حمایت ازکوشش های فرانسه برای تسخیر مجدد ویتنام با این استدلال بودکه استقلال ویتنام ویروس مسری بود که می توانست کشورهای ناحیه و به ویژه اندونزی با منابع ثروت فراوانش را آلوده کند . حتی ممکن بود ژاپن را که دانشمند آسیائی جان داور (John Dower ) آن را «سوپردومینو» نامیده بود به مرکزی تجاری و صنعتی در نظامی جدید که امپراطوری ژاپن اخیرأ برای آن جنگیده بود درآورد . وهمه اینها به این معنی گرفته می شد که آمریکا جنگ پاسیفیک را باخته است ، مفهومی که درسال ۱۹۵۰ قابل قبول نبود . پیشگیری امر واضحی بود و بطورعمده تحقق یافت. ویتنام کاملأ تخریب شد و با دیکتاتوری های نظامی محاصره شد که از انتشار ویروس جلوگیری شود.
درنگاهی به گذشته مک جرج باندی ( McGeorge Bundy ) مشاورامنیت ملی کندی - جانسون اظهار داشت آمریکا درسال ۱۹۶۵ پس ازاستیلای سوهارتو وحمام خونی که به راه انداخت آن چنان که سازمان سیا آن را با هیتلرواستالین ومائومقایسه کرد نیازی به ادامه تخریب ویتنام نبود. به هرصورت ازتمام این روند با شادی وخوشحالی بی پایان درایالات متحده و غرب استقبال شد زیراحمام خون تزایدی که راه افتاده بود به تمام خطرات ناشی از واگیری خاتمه داد ومنابع غنی اندونزی را به روی استثمارکنندگان غربی گشود . بعد ازآن جنگ، تخریب ویتنام همانطوری که باندی تشخیص داده بود دیگر ضروری نبود.
همین حالت درهمان سالها درآمریکای لاتین حکمفرما بود : یک ویروس پس ازدیگری باخشونت موردحمله قرارمی گرفت که یاکاملأ تخریب می شد ویانیمه جان می شدو قدرت سرایت راازدست میداد. ازاوایل دهه شصت میلادی طاعون سرکوبی دراین قاره آغازبه کارکرد که درتاریخ خشونت بی سابقه بود ودرسالهای هشتاد درزمان رونالدریگان به امریکای مرکزی هم گسترش یافت که واقعأ نیازی به بازبینی وبازگوئی مجددآن نیست.
همین روابط درموردخاورمیانه صدق می کند . روابط خاص آمریکا با اسرائیل به صورتی که اکنون جریان داردبعد از ضربه خرد کننده اسرائیل به مصرمرکزناسیونالیسم سکولارعرب درسال ۱۹۶۷ آغازشد . بااین کارآمریکا ازعربستان سعودی هم پیمان خود محافطت کردوپس ازآن با مصردریمن درگیرشد. البته عربستان سعودی افراطی ترین ببنیادگرای اسلامی است و برای خودنقش مبلغ مذهبی هم قائل است و مبالغ هنگفتی صرف می کند که ایدئولوژی وهابی سلفی خود را فراسوی مرزهایش گسترش دهد . شایان یادآوری است که ایالات متحده مانند انگلیس در گذشته ازبنیادگرائی اسلامی حمایت می کند و برعکس باسکولارناسیونالیسم مخالف است که احتمال واگیری خطرناسیونالیسم واستقلال را دارد.
ارزش مخفی کاری
----------------
موارد نمونه زیادهستند ولی اسناد تاریخی به وضوح نشان می دهند که دکترین عمومی امنیتی ارزش لازم را ندارد . درشرایط عادی، امنیت با محتوای معمولی عامل مهمی درسیاست پردازی نیست .
تکرارمی کنم درشرایط و محتوای معمولی امنیت نقشی را بازی نمی کند. ولی برای ارزیابی کردن دکترین عمومی امنیتی ما باید سئوال کنیم واقعأ منظوراز امنیت چیست ؟ و امنیت برای چه کسی ؟
یک جواب این است که امنیت برای قدرت دولت. مثال های زیادی وجود دارند، به یک نمونه ای که اخیرا رخ داد اشاره می کنم. درماه مه ایالات متحده موافقت کرد که از قطعنامه ای در شورای امنیت سازمان ملل حمایت کند که خواهان این بود که دادگاه جنائی بین المللی جنایات جنگی درسوریه راتحقیق کند ولی بایک شرط وآن اینکه اسرائیل مورد تحقیق درزمینه جنایات جنگی نمی تواند واقع شود. و همینطور واشینگتن. گرچه واقعأ لازم نبود شرط آخری قید شود . آمریکا به طور انحصاری ازنظر و نظارت سیستم قانونی بین المللی مصونیت خصوصی دارد . در واقع قانونی درکنگره به رئیس جمهوراختیارمی دهد که ازنیروی نظامی برای « نجات » هرآمریکائی که به دادگاه لاهه برای محاکمه تحویل شده استفاده کند؛ وبه زعم بعضی از اروپائیها « پرونده حمله به هلند » نام دارد، این یکباردیگراهمیت حفاظت از امنیت قدرت دولت را نشان می دهد.
ولی حفاظت ازکی ؟ در اینجا یک فاکتورقدرتمند وارد عمل می شود: نگرانی عمده حکومت، ازتامین امنیت قدرت دولت ازخشم مردم است . همانطورکه کسانی که وقت صرف می کنند وآرشیوها را ورق میزنند باید بدانند مخفی کاری حکومتی، به ندرت به دلیل و انگیزه واقعی نیاز به امنیت است . ولی درعمل به این امرخدمت می کند که مردم درتاریکی قرارگیرند . البته دلایل خوبی برای آن وجوددارد . ساموئل هانتینگتون ( Samuel Huntington ) دانشمند لیبرال ، مشاور دولت واستادعلوم دولتی دردانشگاه هاروارد می گوید « آرشیتکت های قدرت درایالات متحده باید نیروئی خلق کنند که احساس بشود ولی دیده نشود. قدرت زمانی قوی است که درتاریکی بماند اگردرمعرض تابش خورشید قرارگیرد شروع به بخارشدن می کند »
این مطلب زمانی بیان شد که سال ۱۹۸۱ زمان گرم شدن مجدد جنگ سرد بود . اواضافه کرد « شما ممکن است محبورباشید که درفروش محصولات خود ( دخالت سیاسی یا نوعی دیگرازاقدامات نظامی ) آن چنان وانمود کنید که تأثیراشتباهی راارائه کنید که مثلأ شما داریدعلیه اتحادشوروی می جنگید ، این کاری است که ایالات متحده ازدوران دکترین ترومن ( Truman ) به انجام آن مشغول بوده است » .
این حقایق ساده به ندرت پذیرفته شده است ، ولی چشم اندازی ازقدرت دولت و سیاست های آن و کاربردش در شرایط کنونی بدست می دهد .
قدرت دولت باید ازدشمن داخلی محافظت شود و درست درمقابل آن مردم از قدرت دولتی درامان نیستند. یک موردخیلی زننده ازتخلفات جاری حمله رادیکال به قانون اساسی توسط "برنامه نظارتی" وسیع دولت اوباما است ، که البته با « امنیت ملی » توجیه می شود. این دراصل برای اقدامات همه دولت ها یک موضوع عمومی است و لذااحتیاج به توضیحی ازطرف انها ندارد.
آنگاه که ادوارد اسنودن ( Edward Snowden ) درافشاگریهای خودبرنامه های سازمان امنیت ملی را نیزفاش کرد، مقامات مربوطه اظهارداشتند "برنامه نظارتی" از وقوع ۵۴ طرح تروریستی جلوگیری کرده است. درتحقیقات، ۵۴ مورد به دوازده مورد تقلیل یافت . و یک هیأت عالی دولتی بعدأ کشف کرد که فقط یک مورد بوده است و آن ارسال ۸۵۰ دلارتوسط یک نفربه سومالی بوده است . آن هجوم وسیع به قانون اساسی و به دولت ها و اتباع دیگرکشورها درسراسرجهان به چنین دست آوردی رسیده بود.
اقدام بریتانیا خیلی جالب است . به گزارش گاردین دولت انگلیس از دستگاه بزرگ جاسوسی آمریکا در خواست می کند که شماره تلفن های دستی ، فاکس ، ایمیل وIP آدرس شهروندان انگلیسی را که به دام مراکزاطلاعاتی می افتند تحلیل و نگهداری کنند . این نماینگر مناسبی است که اهمیت نسبی حریم خصوصی شهروندان ازدید دولت چه ارزشی دارد و چطورمی شود با واشینگتن دراین زمینه نزدیک شد.
موضوع دیگر، نگرانی برای امنیت قدرت خصوصی است . یک مورد جریان توافق های بازرگانی سنگینی است که درزمینه قراردادهای ترانس پاسیفیک وترانس آتلانتیک بحث می شود . این بحثها به صورت محرمانه انجام می شود . ولی کاملأ محرمانه هم نیست . آنها برای صدها وکیل شرکت های بزرگ که زوایای مختلف قراردادها را مطالعه وطراحی می کنند نکته پنهانی ندارند. حدس اینکه نتایج چه خواهد بود مشکل نیست و چندمطلبی که درزکرده می رساند که جریان مطابق انتظار پیش می رود . این قراردادها مثل "نفتا" و پیمانهای مشابه قراردادهای آزاد تجاری نیستند . درواقع اینها قرارداد تجاری هم نیستند و بیشترقراردادهای حقوق سرمایه گذاران هستند.
آیا آخرین قرن مدنیت انسانی است؟
---------------------------------------
مثالهای بسیار زیادی برای ذکر کردن وجود دارند. واقعیاتی که کاملأ بررسی شده اند و در جوامع آزاد درمدارس ابتدائی تدریس می شوند .
به عبارت دیگرشواهد فراوانی وجود دارد که تامین امنیت قدرت دولتی در برابر شهروندان و تامین امنیت بخش خصوصی، نیروی محرکه گرداننده دستگاه سیاست های جاری است. البته به این سادگی هم نیست . موارد جالبی وجود دارند که هم اکنون هم جاری هستند واین سیاستهادرتضاد با یکدیگرقرار می گیرند واین اولین تخمین و کاملأ در تضاد با "دکترین استاندارد" است .
اجازه بدهید به مسئله دیگری هم بپردازیم ، وآن این است که تامین امنیت مردم چه می شود ؟ به آسانی می شود نشان داد که برای سیاست پردازان این یک موضوع حاشیه ای است . دو موضوع که درحال حاضر در سطح جهانی نگرانی ایجاد کرده است گرمایش جهانی و تسلیحات هسته ای است. همانطورکه هرفرد باسوادی آگاه است اینها تهدیدهای جدی ووخیمی علیه امنیت مردم هستند . به سیاست دولت که نگاه کنید تشدید کننده هردواین تهدیدهاست وانگیزه آن منافع شرکت های بزرگ ، حفاظت ازقدرت دولتی وقدرت خصوصی است که عمدتأ تعین کننده سیاست دولتی است.
به گرمایش جهانی بپردازیم . درایالات متحده اکنون این شادی و اعتماد به نفس وجوددارد که درصدسال آینده ازنظرانرژی استقلال وجود خواهد داشت وآمریکا به عربستان سعودی قرن آینده از این بابت تبدیل خواهد شد که ممکن است درعین حال آخرین قرن مدنیت بشری درصورت ادامه سیاست های دولتی باشد.
این خود به خوبی طبیعت علاقه آنها را به امنیت نشان میدهد و واضح است که برای مردم نیست . همچنین دراینجا محاسبات اخلاقی سرمایه داری دولتی انگلو - امریکن آشکار می گردد : ارزش سرنوشت نسلهای بعداز ما درمقابل الزام سودهای بیشترشرکتهای بزرگ هیچ است .
نگاهی به سیستم تبلیغاتی آنها نتیجه گیری فوق را تشدید می کند . درامریکا مبارزه بزرگی با حمابت آشکارکمپانیهای بزرگ انرژی و بازرگانی جهانی درجریان است که افکارعمومی را قانع کنند که گرمایش جهانی یا اصلأ وجودندارد و یا ناشی از فعالیت های آنها نیست . واین درمواردی هم موثربوده است . درآمریکا کمتراز دیگرکشورها نگرانی عمومی درمبارزه با گرمایش جهانی وجود دارد و نتایج آماری، محرمانه و طبقه بندی شده است . درمیان جمهوریخواهان حزبی که بیشتر به ثروت و نیروی شرکتهای بزرگ توجه دارد این نگرانی خیلی کمتراز متوسط جهانی است.
شماره اخیر "بررسی ژورنالیسم کلومبیا" ، مجله برجسته نقد رسانه ای ، مقاله جالبی در مورد این موضوع نوشته است و برخورد رسانه ها را به دکترین رسانه ای"عادلانه ومتعادل" مربوط دانسته است. به عبارت دیگر اگر رسانه ای راجع به نظری مطلبی منتشر می کند و نظرات ۹۷ در صد دانشمندان را منعکس می کند باید نظر مخالفین ، که دراین مورد نظرصاحبان صنایع انرزی است رانیزمنعکس کند .
آنچه که واقعآ اتفاق میافتد چنین است. دکترین عادلانه و متعادلی برای رسانه ها عمل نمی کند. اگر نشریه ای نظری در مورد پرزیدنت پوتین بنویسد و او را محکوم کند که جنایتکارانه کریمه را تصرف کرده است، قطعآ مجبور نیست گر چه که عمل پوتین جنایتکارانه هم باشد به اقدام مشابهی که یک قرن قبل آمریکا در مورد کوبا انجام داد وجنوب این کشور و بندر مهم آنرا اشغال نمود وبه در خواستهای این کشور پس از استقلال هم برای باز پس دادن آنها هیچ توجهی نکرد اشاره ای بکند. این در حالی است که اقدام پوتین در اشغال کریمه از منطق بسیار قوی تری هم برخوردار بود.
در مورد سلاحهای اتمی موضوع به همین ترتیب جالب و در عین حال وحشتناک است. در اینجا نیز برابر همه شواهد از اولین روزها امنیت مردم مطرح نبوده و اکنون نیز نیست. در اینجا ما وقت نداریم به سابقه انبار کردن این سلاحها بپردازیم. ولی کمترین تردیدی وجود ندارد که می توان به ناراحتی ژنرال لی باتلر( Lee Butler ) آخرین فرمانده فرماندهی استراتژی هوائی که به سلاح اتمی مسلح بود باور داشت. او می گقت:"ما تا اینجا دوران هسته ای را با ترکیبی از مهارت، شانس و خواست خدا پشت سر گذاشته وزنده مانده ایم و من فکر می کنم که آخرین آنها(خواست خدا) بیشترین نقش را داشته است." ما نمی توانیم وقتی که سیاست بازان ما به دنبال عوامل محرکه دیگری با سرنوشت موجودات رولت بازی می کنند روی ادامه خواست خدا حساب کنیم.
همانطور که ما همه مطمئنآ آگاه هستیم، ما با بدترین نوع تصمیم گیری ها در تاریخ بشر مواجه هستیم. مشکلات متعددی وجود دارند که باید حل شوند ولی اهمیت دوتا از آنها بسیار بیش از دیگران است: تخریب محیط زیست و جنگ هسته ای . برای اولین بار در تاریخ با مشکل تخریب دورنماهای یک زندگی مناسب روبرو هستیم آن هم نه در آینده ای دور . تنها به همین دلیل ضروری است که ابرهای ایدئولوژیک را بزدائیم و شرافتمندانه و واقع گرایانه با سئوال اینکه تصمیمات سیاسی چه گونه اتخاذ می شوند بر خورد کنیم واینکه برای تغییر آنها قبل از این که دیر شود چه می توانیم انجام دهیم.
منبع انگلیسی متن: تایمز آسیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر