اگر بخواهیم براساس روایتهای مختلف و متعدد زندانیان، انواع شکنجه های جنسی را که در سی سال گذشته علیه زنان زندانی سیاسی اعمال شده دسته بندی کنیم، به گمان من دو دسته اصلی خواهیم داشت که شامل شکنجه های جنسی روانی و شکنجه های جنسی بدنی می شوند.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
مقدمه ای لازم نیست زیرا همه به خوبی می دانیم با وجود فروکش کردن اعتراضات خیابانی هر روزه، تلخی ها و دردها نه تنها هنوز فروکش نکرده است بلکه مانند هزاران هزار جنایت بی عقوبت دیگر، همچنان خشم و اندوه عمومی را دامن می زند. حس تجربه عریان بی عدالتی برای هزاران هزار نفری که در خیابانها کتک خوردند، چاقو و باتوم خوردند، فحش شنیدند، بازداشت شدند، به سلول انفرادی افتادند، شکنجه شدند، مجبور به اعتراف به کارهای نکرده شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و سر آخر به قتل رسیدند، حسی همیشگی خواهد بود. و نیز برای میلیونها نفری که در ایران و در همه جای دیگر جهان، شاهد دور یا نزدیک همه این وقایع بودند.
از حدود دو ماه پیش به این طرف، برای نخستین بار در سی سال گذشته، مساله تجاوز و سایر شکنجه های جنسی علیه زندانیان سیاسی تا به این حد علنی و گسترده مطرح شد و مشروعیت حکومت ایران را به عنوان یک حکومت ایدئولوژیک مذهبی با چالشی دیگر مواجه ساخت. در فضای افشاگرانه ای که پیرامون جنایات و نقض حقوق زندانیان در بازداشتگاه کهریزک ایجاد شده بود، روایت های تجاوز و شکنجه جنسی زنان زندانی سیاسی برای نخستین بار در میان گروه وسیعی از مردم به ویژه جوانان، مخاطب پیدا کرد. نام ترانه موسوی، به عنوان قربانی تجاوز و قتل، نه تنها یک بار دیگر نام زیبا کاظمی و زهرا بنی یعقوب را زنده کرد بلکه باعث انتشار مجدد شهادت چند نفر از زندانیان سیاسی زن دهه 60 را که مورد تجاوز واقع شده بودند، در سطح وسیعی شد. مساله تجاوز به زنان باکره پیش از اعدام، دوباره و این بار در سطحی گسترده تر مطرح شد اما نگرانی امروز این است که کار به همین جا خاتمه یابد؛ درست مثل شعله ای که یک بار در شب تاریک روشن می شود و سپس خاموش شود. همه پرسشی که من و مطمئنم بسیاری مثل من در این روزها از خودمان می کنیم این است که چه کنیم که این شعله خاموش نشود. برای پاسخ به این سئوال، ابتدا مروری خواهم داشت به شکنجه جنسی زندانیان سیاسی زن و پس از آن، راه حلها و چالش های پیش رو را بررسی خواهم کرد.
نگاهی به پیشینه شکنجه جنسی علیه زندانیان سیاسی زن
پیش از ورود به موضوع لازم است روشن کنم چرا چارچوب بحث خود را بر زندانیان زن متمرکز کرده ام در حالی که حداقل در وقایع بعد از انتخابات، شواهد روشن و غیرقابل انکاری از موارد متعدد تجاوز به مردان بازداشت شده وجود دارد که شواهد به این تعداد و وسعت در مورد زنان در دسترس نیست. ضمن اینکه اهمیت ثبت و مستند کردن و پیگیری حقوقی موارد تجاوز به مردان بازداشتی در وقایع پس از انتخابات قابل انکار نیست اما برای من، در جایی که ایستاده ام، تجاوز به زنان زندانی سیاسی در وقایع پس از انتخابات، نه یک استثنا بوده و نه موضوعی که برای اولین بار است در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی رخ می دهد؛ برعکس، همانطور که خواهیم دید، شکنجه جنسی، که تجاوز شدید ترین نوع آن است، همواره در این سی سال به عنوان یکی از ابزارهای درهم شکستن زندانیان زن، تحقیر عقیده و سبک زندگی و هویت شخصی آنان و یا گروههایی که به آن متعلق بودند و نیز، گرفتن اعتراف استفاده می شده است. افزون بر این، تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام، که به گمان من معمایی است که هنوز بسیاری از بخش های آن حل نشده باقی مانده است، می تواند مساله تجاوز به زنان زندانی سیاسی را تا حد یک جنایت علیه بشریت پیش ببرد.
از سوی دیگر، به عنوان یک فمینیست که تجربه مبارزه علیه مردسالاری را داشته و در زندان، با عریان ترین چهره پدرسالاری مواجه شده است، از نظر من میان این دو سیستم سرکوب شباهت ها و همدستی های فراوانی وجود دارد که باعث می شود زن زندانی سیاسی، در زندان تجربه ای متفاوت از یک مرد داشته باشد.
از آنجایی که در جامعه ای که مردسالاری در آن حاکم است و ابزارهای متفاوتی برای شکنجه روحی زنان فراهم است و نگاه جامعه به فعالیتهای زنان و زندانی شدن آنان یکی از این ابزارهاست که در بسیاری از موارد حتی باعث انزوا و طرد زنان از خانواده یا جامعه می شود، سیستم سرکوب قادر است با شکنجه های جنسی تهدید جدی در رابطه با حضور زنان در مبارزه ایجاد کند چرا که خانواده ها برای حفظ دختران و زنان تحت تابعیت خود مانع از آزادی فعالیت آنها شده و جهت جلوگیری از خطر تجاوز برای حفظ آبرو خود به عامل سرکوب زنان بدل می شوند. یعنی از یک سو حکومت با ایجاد چنین فضای رعب و وحشتی مستقیما سکسوالیته (بدن و ذهن) زنان را مخاطب قرار می دهد و از سوی دیگر بستگان آنها را مخاطب قرار می دهد که برای حفظ ناموس خود، در همدستی با حکومت، حتی اگر در اندیشه سیاسی با حکومت مخالف باشند، دست به اقدام زنند. در واقع تهدید دائمی به تجاوز سرکوب سیاسی اجتماعی زنان را با سرکوب درون خانواده پیوند می زند و از این جنبه است که برای ما اهمیت ویژه ای پیدا می کند.
به هر روی اگر بخواهیم براساس روایتهای مختلف و متعدد زندانیان، انواع شکنجه های جنسی را که در سی سال گذشته علیه زنان زندانی سیاسی اعمال شده دسته بندی کنیم، به گمان من دو دسته اصلی خواهیم داشت که شامل شکنجه های جنسی روانی و شکنجه های جنسی بدنی می شوند. آن طور که از روایتهای زندان بر می آید، اگر نگوییم همه زنان زندانی سیاسی، اما بیشتر آنها "تهدید به تجاوز" را تجربه کرده اند. این تهدید گاهی از زبان بازجو یا زندانبان یا مقامات قضایی مسئول پرونده شنیده شده و در مواردی، در اثر رفتارهای تهدید آمیز جنسی و یا حتی تنها ماندن با بازجو یا مقام دیگری و یا زندانی بودن در زندانی با زندانبانهای مرد تجربه شده است. بسیاری از زندانیان به کرات، شکنجه های جنسی کلامی را تجربه کرده اند که شامل استفاده از فحش های رکیک که بار جنسی دارد، بازجویی درباره زندگی خصوصی زندانی و روابط جنسی او در زندگی شخصی اش، طرح خواست برقراری رابطه جنسی در ازای آزادی یا سایر امتیازات و نیز تهدید به تجاوز می شود.
شکنجه جنسی بدنی که از تماس بدنی یا لمس اندامهای جنسی زن توسط بازجو، نگهبان و ...آغاز می شود و در نهایت به تجاوز ختم می شود، در روایتهای مختلفی گزارش شده است و در برخی از موارد، حتی به عنوان یک پرونده قضایی تحت رسیدگی قرار گرفته است.
اگر بخواهیم نگاهی تاریخی به مساله تجاوز و سایر شکنجه های جنسی علیه زندانیان سیاسی زن داشته باشیم می توانیم براساس روایت های زندانیان بگوییم که تجاوز در دهه 60 در زندانهای سیاسی به جز تجاوز سیستماتیک به دختران باکره پیش از اعدام، جنبه پراکنده و استثنایی داشته است. تنها در خاطرات یکی از زندانیان سیاسی که در زندان دستگرد اصفهان حبس بوده، آمده است که تقریبا به تمام زندانیان سیاسی زن به کرات تجاوز می شده و حتی آنها از اصطلاح "تف مالی" برای توصیف تجاوز بازجویان به خود استفاده می کردند. در عین حال با اینکه تجاوز به عنوان یک شکنجه سیستماتیک علیه همه زندانیان سیاسی زن اعمال نشد اما تقریبا تمامی آنان سطوح مختلفی از شکنجه جنسی را تجربه کرده اند.
پس از دهه 60 و تا انتخابات امسال، موارد پراکنده ای از تجاوز به زنان زندانی سیاسی گزارش شده است که پرونده های زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب و رویا طلوعی، از جمله مطرح ترین آنها بوده است. همچنین صرفنظر از موارد پراکنده تجاوز، در دوره سالهای پس از دهه 60 تا انتخابات امسال از سایر شکنجه های جنسی به عنوان یکی از متداول ترین روشهای اعتراف گیری از زنان استفاده شده است که در مقایسه با دهه 60، که زنان بیشتر شکنجه فیزیکی (مانند کتک زدن، کابل و دستپند قپانی) را تجربه کرده اند، به شکلی سازمان یافته تر اعمال می شده است.
اما روایتها و برخی شواهد نشان می دهد پس از انتخابات 88، تجاوز و سایر شکنجه های جنسی در سطحی بسیار وسیعتر از دهه 70 اتفاق افتاده و البته تنها شامل زنان زندانی سیاسی نیز نمی شده است.
سئوال اصلی
اما سئوال اصلی این است که آیا می توان تجاوز به زندانیان سیاسی زن را در طول سی سال گذشته مصداق جنایت علیه بشریت دانست؟
پاسخ به این سئوال از این رو تعیین کننده است که می تواند در گامهای بعدی در راه پیگیری موارد تجاوز به زندانیان سیاسی زن، مکانیزمهای بین المللی را در اختیار قربانیان قرار دهد. منظور از مکانیزمهای بین المللی، ساختارهای قضایی بین المللی است که امکان تعقیب کیفری، محاکمه و به مجازات رساندن عاملان و آمران شکنجه های جنسی را فراهم می کند. در شرایطی که بارها و بارها ثابت شده است که دستگاه قضایی ایران فاقد استقلال و اراده لازم برای محاکمه آمران و عاملان تجاوز و شکنجه جنسی در زندانهاست، دستیابی به چنین مکانیزمهایی تنها راهی است که قربانیان و خانواده هایشان را امیدوار می کند که مجازات در انتظار آمران و عاملان شکنجه باشد. با این همه، تا رسیدن به چنین مرحله ای، چالش های زیادی وجود دارد که من سعی می کنم چند تا از مهمترین آنها را بیان کنم:
1. چالش تعاریف: مثل هر کار دیگر، وقتی درباره شکنجه جنسی علیه زندانیان سیاسی زن صحبت می کنیم، باید بتوانیم در ابتدا تعاریف روشنی از هر یک از این مفاهیم ارائه دهیم و این درست، می تواند شروع چالش باشد. با وجود اینکه هر یک از ما ممکن است تعریف یا تصویری از زن زندانی سیاسی داشته باشیم، اما واقعیت این است که تعاریف هر یک از ما از زندانی سیاسی به تعریفمان از امر سیاسی و امر غیر سیاسی مربوط می شود. همینطور این تعریف بستگی زیادی به تعریف حکومت از امر سیاسی و غیر سیاسی نیز دارد. به عنوان مثال آیا تنها کسی که با هدف مشخصی دست به مبارزه سیاسی می زند و به همین دلیل تحت تعقیب قرار می گیرد زندانی سیاسی است و یا کسی که به دلیل نقض قوانین ایدئولوژیک حکومت زندانی می شود نیز در محدوده تعاریف ما از زندانی سیاسی قرار دارد؟ مثلا اینکه زهرا بنی یعقوب را که به عنوان داشتن رابطه نامشروع مادون زنا بازداشت می شود و در واقع، قوانین ایدئولوژیک حاکم بر روابط جنسی را نقض کرده و سپس در بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفته است را می توان از موارد تجاوز به زنان زندانی سیاسی دانست یا نه؟ بر سر جواب این سئوال می تواند مناقشات فراوانی وجود داشته باشد.
2. چالش کمبود مستندات: در پیگیری موارد نقض حقوق بشر، مهمترین موضوع، داشتن مستنداتی است که آن موارد را اثبات کند. جمع آوری مستندات برای شکنجه به طور کلی و به خصوص برای شکنجه های جنسی به شکلی مضاعف، بسیار دشوار و حتی گاه غیرممکن به نظر می رسد. جمع آوری مستندات برای موارد شکنجه در زندانها، در گام اول نیاز به روایتهای قربانیان و خانواده هایشان دارد اما موضوع شکنجه های جنسی و به خصوص تجاوز، به دلیل تابو بودن، شرم قربانی و خانواده او، و دلایل فرهنگی دیگر، در سکوت و پرده پوشی فرو می رود. بدیهی است عاملان شکنجه نیز از خود مدارک و مستنداتی به جا نمی گذارند. به دلیل عدم تمایل قربانیان و خانواده ها به سخن گفتن، کار فراهم آوردن مستندات لازم برای پیگیری موارد شکنجه جنسی در زندانها بسیار دشوار می شود. اما دشواری وقتی دوچندان می شود که قربانیان اینگونه شکنجه ها، کشته شده باشند. به عنوان مثال، مساله تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام، از آن رو که هیچ کدام از قربانیان از مرگ برنگشته اند، تنها بر روایت شفاهی برخی از خانواده ها که گفته اند فردای اعدام، وسایل دخترانشان را به همراه مهریه و شیرینی تحویل گرفته اند، و این روایت در سالهای آغازین دهه 60 دهان به دهان گشته است استوار است.
3. چالش اثبات گسترده یا سیستماتیک بودن: اساسنامه دیوان بین المللی کیفری، شکنجه و تجاوز را جزو موارد جنایت علیه بشریت می داند اما به شرطی که ثابت شود که به شکلی گسترده یا سیستماتیک اعمال شده است. براساس این تعریف، اعمالي چون قتل ، ريشه كن كردن ، تبعيد يا كوچ اجباري جمعيت، اعمال غير انساني كه عمداً به قصد ايجاد رنج عظيم يا صدمه شديد به جسم يا به سلامت روحي و جسمي صورت مي گيرد، تعقيب و آزار هر گروه يا مجموعه مشخص به علل سياسي ، نژادي ، ملي ، قومي ، فرهنگي، مذهبي و جنسيت ، ناپديدسازي اجباري اشخاص ، تبعيض نژادي و ... چنانچه در چارچوب يك حمله گسترده يا سازمان يافته برضد جمعيت غيرنظامي و با علم به آن از جمله مصاديق ارتكاب جنايت ضد بشريت است. در جنايات عليه بشريت برخلاف جنايت نسل كشي قصد تبعيض آميز لازم نيست و صرف انجام اقدامات مذكور در چارچوب حمله گسترده يا سازمان يافته بر ضد جمعيت غيرنظامي و با علم به آن حمله براي تحقق اين جنايت كافي است. اقدامات جنايتكاران رژيم اسرائيل بالاخص قتل غيرنظاميان ، كوچ اجباري آنان و اعمال غير انساني كه به قصد ايجاد رنج عظيم يا صدمه شديد به جسم يا سلامت روحي و جسمي آنان صورت پذيرفته، مصداق جنايات علیه بشريت است. بنابراین در مورد تجاوز و شکنجه های جنسی، اثبات گسترده و سیتماتیک بودن این شکنجه ها، یکی از چالش های اساسی پیش روی هر گروهی است که قصد پیگیری مساله را در سطح بین المللی داشته باشد.
سخن آخر
در شرایط فعلی، به نظر نمی رسد هیچکس در ضرورت پیگیری موارد نقض حقوق بشر در ایران تردیدی داشته باشد. به خصوص اینکه وقایع پس از انتخابات 88 و سرکوب گسترده ای که هنوز هم ادامه دارد، هم در ایران و هم در عرصه بین المللی، فضایی بسیار مناست برای طرح موارد نقض حقوق بشر به وجود آورده که اگر به موقع و به درستی از آن استفاده نشود از دست خواهد رفت. موارد شکنجه جنسی زندانیان سیاسی زن، یکی از مهمترین موارد نقض حقوق بشر در ایران است که در سالهای گذشته توجه چندانی به آن نشده است. هریک از ما که امروز، قصد داریم اقدامی عملی برای پیگیری این موارد تا به محاکمه کشاندن و مجازات آمران و عاملان این موارد انجام دهیم، باید همین امروز، به راه حلهایی عملی فکر کنیم تا بتوانیم با تکیه بر آنها بر چالشهای پیش رو غلبه کنیم و کار را پیش ببریم.
از نظر من، تشکیل یک کمیسیون حقیقت یاب مستقل، از فعالان جنبش فمینیستی و حقوق بشر ایرانی که کار تحقیق پیرامون موارد شکنجه جنسی، جمع آوری شهادت شهود و سایر مستندات، تشکیل پرونده های حقوقی، گزارش دهی به افکار عمومی و تعقیب کیفری عاملان و آمران این شکنجه ها را از طریق مکانیزمهای بین المللی برعهده بگیرد، ضرورت امروز ماست. هرچند چنین کمیسیونی نمی تواند بدون کمک تک تک کسانی که یا خود قربانی این شکنجه ها بوده اند و یا قربانیان را می شناسند، بدون شکسته شدن سکوت قربانیان و بدون اراده همگانی برای پایان دادن به خاموشی و فراموشی ترانه موسوی ها، زیبا کاظمی ها، زهرا بنی یعقوب ها و تمام آن زنان گمنامی که قربانی شکنجه جنسی شدند و امروز دیگر بین ما نیستند، شکل بگیرد. این، فراخوانی است که تک تک ما می توانیم از همین امروز، به آن پاسخ بگوییم.
* این مطلب، متن سخنرانی است که در دو کنفرانس تحت عنوان بررسی جنایات علیه بشریت در برلین و در لایدن ارائه شده است. برای توضیحات بیشتر درباره این دو کنفرانس لینکهای زیر را ببینید:
http://zamaaneh.com/holland/2009/10/post_143.html
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,4781789,00.html
میدان زنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر