۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

اعلاميه شماره 5 جمعی از خانواده های جانباختگان دهه 60


آبان.




يكى از فوايد بحران هاى بزرگ سياسى اينست كه بسياری از ناگفته ها را بروى صحنه آورده و در معرض ديد و قضاوت همگان قرار مى دهد. مسائلى كه تا پيش از آن در زير پوست جامعه و يا در ذهن اقليتى از مردم حضور داشته اما مناسبات قدرت ميان مردم و حكومت و تناسب اين قدرت به نفع حكومت، امكان و زمينه براى طرح گسترده ى آن را با موانع زيادى روبرو مى كرده است.
مطرح شدن فاجعه فراموش نشدنى و نابخشودنى كشتار هزاران زندانى سياسى در دهه 60 و نقطه ى اوج آن قتل عام سال 67 از جمله اين ناگفته هاست. سالها تلاش بازماندگان اين جان‌باختگان، تسليم نشدن، خاوران رفتن، مراسم گرفتن و تلاش براى زنده نگهداشتن آمال و آرزوهاى اين عزيزان، به رغم هر تهديد و ارعابي، در تداخل با بحران بزرگى كه جامعه را فرا گرفته، سرانجام پاى حكومتيان امروز و ديروز را گرفته و آنان را مجبور به سخن گفتن كرده است. تابو ها فرو مي‌پاشند و حقيقت بالاخره عيان مى شود.
اكنون براى نخستين بار ابراز نظر در مورد اين فاجعه به رسانه هاى جمهورى اسلامى كشيده شده و نغمه‌هاى شوم "كى بود كى بود من نبودم" بگوش مى رسد. پرونده ى مربوط به اين كشتارها براى همه‌ى جناح هاى جمهورى اسلامى همواره خط قرمز بوده و نبايد رونمايى مى شده است. اما اكنون نوك كوه يخ نمايان شده و طيف هاى مختلف مدافع جمهورى اسلامى (ديروزى ها و امروزى ها) آغاز به اظهار نظر كرده اند. همه آنانى كه به نوعى در آن كشتارها سهيم بودند، تلاش مى كنند يا خود را مبرى جلوه داده، يا به منظور اهداف سياسى مقطعى و افشاگرى عليه حريف، مسئله را رو كنند يا اينكه بگويند: ,من نبودم، حكم خمينى بود,. (روزنامه اعتماد)
محمد جواد لاريجانى معاون امور بين الملل قوه‌ى قضائيه در نمايشگاه مطبوعات مى گويد:
,...بايد بپرسيم كه در دوران نخست وزيرى آقاى موسوى كه بسيارى در زندان كشته شدند، چرا ايشان حتى يك جيغ بنفش نكشيد...؟,. اگرچه مطرح کردن اين موضوع هيچ اعتبارى براى اين فرد نمى آورد اما سوال بجايى است! فقط مشكل اينجاست كه لاريجانى فرد مناسبى براى طرح اين سوال نمى باشد: يكم: اين سوال هزاران بار توسط نيروها و افراد مترقى و عدالتخواه اين جامعه بيان شده و هيچگاه پاسخ نگرفته است؛ دوم: اين افراد خود در جايگاه متهم قرار گرفته و علاوه بر كشتارهاى دهه 60 بايد جواب جنايت هايى كه در همين چند ماهه ى اخير در كهريزك و ديگر بازداشتگاههاى مخفى يا در زندان و خيابان صورت دادند را نيز بدهند؛ سوم: اين قبيل افراد و به نمايندگى از طرف نظام اسلامي، اهداف سياسى خاصى از طرح اين مسئله دارند كه به كار "جنگ جناحين" مى آيد.
موسوى در پشت خمينى و دفاع از ارزش هاى اسلامى دهه ى 60 سنگر گرفته و خود را ميراث دار آن مي‌داند. همزمان بنا به مصلحت از حق و حقوق مردم و آزادى سخن مى گويد. جناح غالب اين پارادوكس را افشا كرده و مى خواهد خود را وارث اين ماترك معرفى كرده و بگويد اين موسوى است كه از خط خارج شده، و فاجعه‌ى كشتار زندانيان سياسى و تائيد موسوى را به منظور پيشبرد اختلافات شان رو مي‌کند. هر دو جناح حاكميت مصرانه يكديگر را متهم به اين مى كنند كه از ارزش هاى خمينى و اسلام ناب دور شده‌اند. اين پافشارى هيچ ربطى به خواسته هاى مردم ندارد و ذره اى عدالت خواهى در آن موجود نيست. اينها بجان هم افتاده اند و هر نمود و نمادى را دستمايه‌ى جنگ درونى شان قرار مى دهند.
گفته مى شود كه موسوى از ترسش در اين مورد حرفى نمي‌زند. اين اظهاريه بشدت نادرست است. موسوى پايبند ارزش هاى اسلامى است كه طبق اين ارزش ها مخالفين و كفار مهدورالدم هستند. او هيچگاه فراموش نمي‌كند كه در بيانيه هاى كتبى يا ماهواره اى اش اعتقاد عميق خود را به خمينى (يعنى كسى كه بنا بر حكم او فاجعه كشتار زندانيان سياسى صورت گرفت) و به اسلام ناب محمدى اعلام كند. او حتى شعارهاى انحرافى اى مانند "جمهورى ايرانى" را بر نمى تابد و يكسره اعلام مي‌كند "جمهورى اسلامى نه يك كلام بيش نه يك كلام كم" و مردم را بخاطر طرح شعارهاى ديگر مورد انتقاد قرار مى دهد. بنابراين آنانى كه دچار اين خيالات شده‌اند كه سكوت موسوى صرفا از سر ترس است بايد پندارهاى واهى را بدور ريخته و از سطح به عمق بروند. در ثانى برخى هواداران سرشناس موسوى (يا موج سبز) در خارج كشور كه دليلى براى ترسيدن ندارند چرا جنايت هاى دهه 60 را با اما و اگر و يا با انتقاد از خودهاى آبكى لاپوشانى مى كنند؟
عطاالله مهاجرانى مى گويد: ,همه ما در برابر كشتار جوانان در سال 1367 ساكت مانديم. گمان ميكرديم شرايط جنگ و تهديد خارجى مى تواند مجوزى براى چنان جوان كشى باشد، كه در تاريخ ما كمتر نظيرى براى آن مي‌توان يافت..., (برگرفته از مطلبى از مهاجرانى تحت عنوان "اى آتش افروخته در بيشه انديشه ها..."). سوال اينست: مسئوليت شما آقاى مهاجرانى در قبال اين "جوان كشى" چيست؟ سكوت و البته تائيد شما و همفكران تان كه در دوره هايى بالاترين موقعيت هاى سياسى و امنيتى را داشتيد به چه معناست؟ به هيچ ترتيبى نمى توان از زير بار اين سوال شانه خالى كرد و خود را به اين دلخوش كرد و يا فريب داد كه گويا اعتراض خود را كرده ايد و به اين ترتيب مانند دوره اى كه جناح شما در حاكميت بود و قتل هاى زنجيره اى دگرانديشان را با چند نق و نوق ماستمالى و لوث كرديد اکنون نيز چنين کنيد. حداقل بيش از بيست و خرده اى سال است كه بازماندگان كشتار دهه ى 60 به هر طريقى سعى كرده اند تا اين بى عدالتى ها را بگوش مردم برسانند و دادخواهى كنند. خاوران شاهد زنده اين ماجراست بعلاوه ى دهها و دهها گزارش و خاطره‌نويسى كه مستندات تكان دهنده ى اين فجايع بوده اند. براستى اين سوال به حقى است كه آيا مسئوليت كسانى كه عزيزان ما را به دار كشيدند يا فرمان آتش را دادند بيش از كسانى است كه در موقعيت هاى بالاى سياسى و امنيتي، آمرين چنين فجايعى بوده اند؟ ما چنين فكر نمى كنيم.
بنابراين هر كسى كه مى خواهد در اين مورد حرف بزند يا انتقاد از خود كند بايد تا ته داستان برود؛ بايد همه ى مستنداتى كه بنا بر موقعيت بالاى حكومتى اش مى داند و در دست دارد را در اختيار افكار عمومى بگذارد؛ ومسلما هركس بخواهد تا ته داستان برود چاره اى ندارد بجز اينكه به انكار دولت ايدئولوژيك جمهورى اسلامى و كل حاكميت ضدمردمى آن برسد. چرا كه ساختار ايدئولوژيك، سياسى و طبقاتى چنين دولتى مسبب همه ى اين بى عدالتى و حق كشى ها بوده است.
اما از همه منزجر كننده تر اظهار نظر ابن الوقت هايی مانند ابراهيم نبوى است كه امروز در نشئه "جنبش سبز" خود را در مقام رهبر مردم ديده و از هيچ دورويى فروگذار نيستند. نبوی در وبلاگ خود چنين اظهار نظر می کند: ,آنچه مهم است اين است که موضوعی با اين اهميت در حافظه ملی مردمی که در ايران زندگی می کنند، يا نسلی که امروز در ايران زندگی می کنند، اهميت خودش را از دست داده است......در اين ميان بازی رقابت سياسی بر سر هيچ و پوچ در جريان است.,
اينان زمانی بکلی منکر آگاهی خود از اين کشتار بودند و امروز که ناچار به اعلام موضعند حکم بر "بي‌اهميت" بودن چنين فجايعی می دهند. اينها تاريخ را تحريف می کنند و در واقع خواستار تبرئه ی عاملين و آمرين اين جنايت ها می شوند؛ می دانند که بازگشايی کامل پرونده های مربوط به اين قتل عام پای کليت جمهوری اسلامی را بميان می کشد و و ظيفه ی اينان بعنوان مدافعين همين نظام ممانعت از اين امر است.
اما همه ى اين تكاپوها و شالارتان بازى ها نشان از آن دارد كه چيزى در اين كشور بهم ريخته و پاسخ مى طلبد. اگرچه هنوز حتى در طرح صورت مسئله كمبود بسيار است. اينكه چه اتفاقى افتاد، چرا بهترين دختران و پسران اين كشور كه آمالشان بجز رهايى مردم نبود به جوخه هاى مرگ روانه شدند، چرا در عرض چند ثانيه حكم مرگ آنها صادر شد، چرا بسيارى از آنان در زير شكنجه جان عزيز خود را از دست دادند، چرا هيچ وكيل شرافتمند و بى طرفى نداشتند تا اقامه ى دعوى كنند، چرا به آنان پيش از مرگ و توسط پاسداران اين نظام تجاوز شد تا روانه "بهشت" نشوند، چرا آنان را در گورهاى جمعى يا گورستان هاى بى نام و نشان دفن كردند و حق بزرگداشت را به خانواده ها ندادند، چرا به مدت سى سال حرف زدن در مورد اين جنايت ها را ممنوع كردند و بيشترين آزار و اذيت را به خانواده ها روا داشتند، چرا سالها جمهورى اسلامى با هر جناح و طيفش اين واقعيت و وجود هزاران زندانى سياسى و شكنجه واعدام آنان را مخفى نگه داشت، چرا حتى درون زندان و انفرادى ها سعى كردند وجود انقلابيون و بلايى كه سر آنان آوردند را انكار كنند، چرا در طی اين همه سال خانواده ها را بارها به بازجويی بردند و تحت فشار قرار دادند که به خاوران نروند و اخيرا نيز دوباره آنها را احضار کرده و در مورد فرزندان شان که بيست و خرده ای سال قبل کشته شده اند پرس و جو می کنند؟ و هزاران چراى ديگر.
شكى نداشته باشيد كه به مانند تمام سالهاى گذشته به هر طريقى كه بتوانيم ابعاد اين فاجعه و چرايى آن را به ميان مردم خواهيم برد و آنرا تبديل به آگاهى عمومى خواهيم كرد. مطمئن باشيد وجدان‌های آگاه و بيدار هرگز اجازه تکرار تاريخ را نخواهند داد.
علاوه براين همچنان بر تمامى خواسته‌هاى قبلى خود پاى مي‌فشريم و از تمامى مردم آزاده‌ی جهان و ايران، بخصوص خانواده‌هايى كه در جريانات اخير مورد ظلم و تعدى جمهورى اسلامى قرار گرفته‌اند مي‌خواهيم كه با ما همراه شوند تا با هم اين درد مشترك را فرياد کرده و همگام وهمراه با هم مطالبات و خواست‌های خود را تا به نتيجه پي‌بگيريم.

1. پی گرد و محاکمه‌ی مسببين کشتارهای دهه‌ی شصت، به ويژه اعدام‌های دسته‌جمعی سال 67 و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخير
2. اعلام اسامی دفن شدگان دهه‌ی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشته‌شدگان و زندانيان وقايع اخير
3. آزادی بدون قيد و شرط تمامی زندانيان سياسی و عقيدتی
4. الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هرعنوانی
5. دريافت کيفرخواست محکومين سياسی و اعدام شدگان در طی اين سی سال و افشا‌ی علت اعدام آنان
6. دريافت وصيت‌نامه‌ اعدام شدگان
7. به رسميت شناختن محل دفن اعدام شدگان سي‌سال حاکميت اسلامی در تهران و شهرستان‌ها و تحويل بدون قيد و شرط کشته شدگان حوادث اخير به خانواده‌ها و اجازه‌ی برگزاری مراسم در منازل و يا سر خاک اين کشته شدگان
8. اجازه‌ی گذاشتن سنگ برقبر کشته شدگان
9. پيگرد ومحاکمه‌ی آمرين و عاملين کسانی که اقدام به تخريب خاوران و گورستان‌های مشابه در ساير نقاط ايران کرده و به آزار خانواده‌ها درطی اين سال‌ها پرداخته‌اند،
10. بازگرداندن حقوق شهروندی خانواده‌ها و متوقف کردن هرگونه محدوديت و محروميت اجتماعي، سياسي، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان... و
10. پذيرش و حفظ گورستان خاوران و گورستان‌ها و يا قبرهای مشابه در ساير نقاط کشور به عنوان سندی تاريخی از جانب نهادهای محلی و بين‌المللی

10 آبان 1388

هیچ نظری موجود نیست: