۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

هدف فوری و استقلال طبقاتی کارگران

عباس منصوران

با ورود به ۱۳ آبان، اوج خیزش، بار دیگر فروپاشی حاکمیت را به نقطه‌ای بی بازگشت می‌کشاند. ‌رویدادهای ۵ ماهه‌ی گذشته، به ویژه،‌ از مهرماه تا اکنون، حضور دیگری از جنبش کارگری را به نمایش می‌گذارد. برای آنانی که حافظه‌ی کوتاه مدت خویش را حتا به عمد یا غیرعمد،‌ گم کرده‌اند بار دیگر یادآور می‌شویم که جدا از جانفشانی انترناسیونالیست‌‌های سوسیالیست در جنبش مشروطه، این طبقه کارگر بود که با انقلاب سیاسی سال ۵۷، سرنگونی سلطنت را شتاب بخشید و با اعتصاب‌های سراسری و سیاسی یکپارچه، سرنوشت قیام را رقم زد. این طبقه کارگر بود که پیش از همه خلع سلاح شد؛ شوراهایش را به خون کشانیدند و از ارگان‌های انقلابی طبقاتی‌اش محروم ماند.([1]) به این گونه، شوراهای کار، محله، روستا و مراکز آموزشی، این نهادهای انقلابی که می‌بایست و می‌توانست در صورت آکاهی طبقاتی و سازمانیافتگی سوسیالیستی، به سوی کسب قدرت سیاسی توسطه طبقه کارگر، قد برافرازد، یا دستکم به فاجعه تاکنونی نیانجامد، مصادره‌ی اسلامی- ایدئولوژیک شد.

کارگزاران حکومت اسلامی، با تشکیل نهادهای امنیتی انجمن‌های اسلامی و شوراهای اسلامی کار، به دستیاری «حزب توده» و «اکثریت فدایی» بسیج شدند و چماقدارانی همانند علی ربیعی‌ها،‌ محجوب‌ها، سید صادقی‌ها،‌ حسین کمالی‌ها، جلودارزاده‌ها و دیگر اوباشان، با اشغال خانه‌کارگر به سرکوب و کنترل جنبش کارگری ماموریت یافتند. در این سی ساله، اما طبقه کارگر بیش از تمامی حکومت شوندگان زیر فشار استبداد مضاعف سرمایه و حکومت‌ خود ویژه‌‌ی اسلامی سرمایه در ژرفای فلاکت، با تمامی تن وجان رنج کشیده است. اما مقاومت کرده، به هزینه‌ی جان، ‌ایستاده و با اعتراض، اعتصاب و حضور در کارخانه و مراکز کار و استثمار، در خیابان، در سنگر‌های مس سرچشمه، ‌در سندیکای واحد اتوبوس‌رانی، ایران خوردر و کیان تایر و بافندگی‌ها و عسلویه و نورد و اراک و قزوین و تراکتور سازی،‌ کوره‌پزخانه‌‌ها ووو مبارزه کرده است. شمار زیادی از کارگران به دست آدمکشان اجاره‌ای سرمایه‌ای به قتل رسیده، شکنجه شده، سربه نیست شده، کانون خانواده از هم پاشانیده شده، به خیابان‌‌های مرگ و نیستی پرتاب شده، به خود کشی جمعی دست زده، در جستجوی نان آواره شده و پیوسته به شلاق ستم سرمایه و دولت‌اش، محکوم مانده… ، اما همچنان برای نان و آزادی مبارزه کرده است.

کارنامه این دوران، کیفرخواست طبقه‌ای‌ست، با افزون بر سی میلیون عضو و اعضاء زیر پوشش خانوارهای کارگری در ایران. متحدین طبقاتی کارگران، آنانی که همه ساله افزون بر یک میلیون، از لایه‌های خرده بورژوازی ریزش کرده، خلع مالکیت شده، و به ارتش بیکاران می‌پیوندند و اکنون ثقل جنبش سراسری را در بر می‌گیرد را بایستی آن بخش عظیمی انگاشت که سرنوشت‌اش به طبقه کارگر گره خورده است.

خیزش سراسری که توفانزا در خرداد ماه ۸۸ شورآفرین شده است، اکنون در خطر مصادره قرار دارد. اینک به کمک بنگاه های تبلیغاتی سرمایه، به این خیزش قبای سبز پوشانیده می‌شود تا با رنگ و نیرنگ، به مهار و مهمیز طبقاتی‌ کشانیده شود. این مبلغین، با نشان دادن نشانی گمراه کننده، سرشت طبقاتی خشونت حکومتی و قهرمردم را دگرگون می سازند.([2]) خشونت، سرشت ذاتی سرمایه است و قهر، واکنش طبیعی، ‌مسلم و انقلابی در برابر این خشونت ضد انسانی. پرسیدنی است که: به سود چه طبقه‌ای توده‌های مردم را خشونت طلب می‌شناسانند! و در این جنجال سود چه طبقه‌ و حاکمیتی را می جویند!‌ جای طبقه مسلح به توپ وتانک و طبقه و لایه‌‌های ستمدیده بی سلاح، و جایگاه شاکی و متشاکی را عوض کردن در این خیزش، آب به آسیاب که می‌ریزند؟! گزینه دیگری در میان نیست؛ یا اردوی کار، یا اردوی سرمایه؛ در مناسبات طبقاتی، هیچ گریزی و گزینش غیرطبقاتی، موجود نیست. از سوی گروهبندی‌های سیاسی بورژوایی، در چنین شرایطی به ویژه با حضور پررنگ لایه‌های میانی و همه باهم، کوشیده می‌شود، پتانسیل انقلابی ستمدیدگان در چارچوب قانون اساسی حکومت سرمایه و نظام، همچنان در اسارت بماند. در یک نبرد و مناسبات طبقاتی، جز این انتظاری نیست. آنان به اصول و منافع طبقاتی خود وفادارند. بورژوازی رقیبِ باند الیگارشی سپاه- خامنه‌ای، به گفته موسوی «مدیریت عقلانی»‌ همین نظام را می‌خواهد، تا مناسبات استثمار کار همچنان پابرجا ماند. دغدغه‌ی اینان، مصونیت ساختار نظام حاکم است. اما، هراس اینان و سوز و گدازشان در برابر کدامین طبقه و کدامین ساختار شکن؟! تنها یک طبقه، طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی.

اگر جنگ ۸ ساله برای سرمایه‌ی جهانی، ‌به ویژه سرمایه داران در ایران و باندهای حاکم، نعمت بود و ضرورت یافت، اگر نمایش ارتجاعی گروگان گیری کارمندان سفارت آمریکا در ۴۴۴روز ادامه یافت تا آزادی‌اشان را به‌ «جمهوری خواهان» به رهبری «رونالد ریگان» هدیه شود، اگر «جام زهر امام راحل» ضرورت یافت، اگر پادگانی کردن مراکز کار و تولید در این سی ساله بدون وقفه حیاتی بود، اگر تمامی جناح باندها از سران سپاه گرفته تا موسوی و خاتمی، مسلح شدن به انرژی هسته‌ای را حق مسلم خود می‌دانند، همه و همه از تضاد پر تنش و پرپتانسیل و آشتی ناپذیر کار علیه سرمایه حکایت دارد.

جناح سبز موسوی،‌ نیز از موضع طبقاتی خویش ترسان از دینامیزم جنبش کارگری، خواهان عقلانی کردن مدیریت نظام و بیمه مناسبات استثماری است. در برابر چنین موضعی، طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی، آنتی تز طبقاتی و برنهاد تمامی جناح باندهاست، تا سنتز رهایی به بار آید. جارچیان بورژوازی، طیف منفور توده‌ای از اکثریت فدایی که پاسداران را به سلاح سنگین مسلح می‌‌خواست و اکنون جارچی رقیب درونی نظام گرفته تا حز ب توده و برخی از لابی‌های استخدامی در رسانه‌ای صدای آمریکا و بی بی سی فارسی و غیره‌، همه و همه از موضع و موقع طبقاتی ضدکارگری خویش دفاع می‌کنند. این کارشناسان ارزان و صد دلاری مصاحبه‌‌ها، «حرفه‌‌ای»‌ونیمه‌حرفه‌ای، کسب‌شان این است که چیزی رنگ کنند. امروز وظیفه‌اشان این است که کلاغ‌ها را به رنگ سبز در آورند. آنان «صندوق رای» را «زمین مشترک» همه می‌خوانند. و از همین موضع است که کارگران را نه به رسمیت یک طبقه، که برای ذوب به درون خیزش همگانی فرا می‌خوانند تا استقلال طبقاتی کارگران را به انحلال طبقاتی بکشانند. به همین سودا، ‌از همان فردای برآمد خیزش همه‌گانی، از سوی «سازمان فداییان اکثریت» ، «کمیته‌ کارگری برای دفاع از آراء مردم»‌ ساخته شد تا کارگران به دنبالچه «سبز اهل بیت» تبدیل شوند و رقیب حکومتی برای عقلایی کردن اداره‌ی سرمایه، به جای رقیب نالایق به فرماندهی بنشیند. خیزش ‌همگانی، ماههاست که در خیابانها، با حضور میلیونی، شعار «ابطال انتخابات»، و «پس گرفتن آرا» را پشت سرگذارده و ماندن در بازی ارتجاعی «شورای نگهبان» را مردود دانسته و «مرگ براین نظام مردم فریب»، و «استقلال آزادی، جمهوری ایرانی» در برابر «جمهوری اسلامی» یعنی نفی کلیت و شکستن ساختار نظام‌ را جایگزین کرده است؛ ‌ اما، «کمیته کارگری » ساختگی جارچیان سرمایه، همچنان برای انحراف جنبش کارگری، «دفاع از آراء» به سود جناحی از بورژوازی بیانیه «کارگری» صادر و گلو پاره می‌کنند.

همقطاران این گروهبندی بورژوایی در ایران، با دهن کجی به جنبش کارگری،‌ با نفی و با چشم فروبندی از مبارزات، ‌اعتراض‌‌ها، اعتصاب‌ها، و جانفشانی‌های سی ساله و پایدار طبقه کارگر، پیشاپیش به سیاست حذفی پرداخته‌‌اند. اینان، خیزش همه‌گانی را در انحصار لایه‌های میانی دانسته و دستاورد و پیروزی حکومت شوندگان را پیشاپیش مصادره و در احتکار و انحصار خودی‌ها‌ می داند.

کارگران،‌ متحدین طبقاتی آنان، فعالین جنبش سوسیالیستی در این سی ساله،‌ برای آزادی، نان و ارزش‌های انسانی، در صف مقدم مبارزه علیه استبداد مضاعف ، ‌با جان هزینه‌های گزاف پرداخته‌اند. بدون حضور سازمانیافته،‌ بدون رهبری آگاهمندانه‌ی طبقه کارگر، چرخ استبداد به روال پیشین می‌چرخد، با جابجایی دولت، حتا هدف فوری جنبش یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب سیاسی، بدون این حضور طبقه کارگر و بدون تداوم انقلاب اجتماعی، ‌استبداد دیگری جایگزین خواهد شد. وظیفه‌ی ما به‌عنوان فعالین جنبش کارگری – سوسیالیستی، سرعت بخشی در سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، پشتیبانی از استقلال طبقاتی کارگران، گسترش دانش مبارزه طبقاتی کارگران و ایستادن در صف سوسیالیسم و انقلاب کارگری است. تنها و تنها در چنین موقع و موضعی‌است که می‌توان دستاورد جنبش را تضمین کرد و گرنه همچنان در تولید و بازتولید استبدادی تازه نفس، استثمار، ویرانگری و جنایت، یا همانند طیف «توده‌ای- اکثریتی» و «ملی مذهبی‌ها»، شریک و همراه حکومت‌کنندگان خواهیم بود، یا آرمان ورشکستگان پریشان.

باید که پرغرور و با شکوه، همیشه و هماره، به بیان رفیق کارگران، سعید سلطانپور، عقربه‌های قلب‌هایمان به سوی انقلاب بچرخد.

“یادداشت های روز”، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را “یادداشت های روز سایت دیدگاه” قید کنید.

عباس منصوران

۱۱ آبان‌ماه ۸۸ / یکم نوامبر ۲۰۰۹

a.mansouran@yahoo.com

[1] روزی که ایران را لرزاند و چالش های تازه جنبش زنان، نوشین احمدی خراسانی . وی در بخشی زا نوشته خود در حذف حققو ونشف اکقریت حکومت شوندگان به ویژّ طبقه کارگر است که می‌نویسد« واقعیت آن است که در این جنبش طیف گسترده ای از «طبقه متوسط مدرن» فعال است و از قضا «طبقه متوسط مدرن» در هیچ جای دنیا لزوما از «آدم های غیرمذهبی» تشکیل نشده. تفوق ارزش های طبقه متوسط مدرن هم لزوماَ به معنا و مفهوم «ارزش های غیرمذهبی» نیست بلکه خیلی ساده به این معنی است که نخبگان این طبقه، خواهان مشارکت در سرنوشت سیاسی خود هستند و بنا دارند که عنصر «عقلانیت» در مدیریت جامعه و نیز «حق تعیین سرنوشت توسط مردم» به رسمیت شناخته شود ». این فعال فمینیسم مارگارت تاچر نماد، از پوستر یک زن مبارز مشت گره کرده با رووسری سرخ و جوانان ایستاده در برابر نیروی سرکوب حکومت اسلامی به خشم آمده مینویسد : « می خواهم بگویم حساسیت و پس زدن «نمادهای خشونت آفرین» است که می تواند به این جنبش کمک کند و نه حساسیت بر نمادهای غیرخشونت آمیز مذهبی که از قضا متعلق به بخشی از نیروهای درون این جنبش است.».

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=222 3 6

هیچ نظری موجود نیست: