يوسف اردلان
هزار گرگ،
بسان روبهان بی مقدار،
هزار بره اين دشت را خوردند.
هزار مرد،
مسلح بهدشنهوشمشير
هزار بار،
ازجگر کشيدند آهی
آری فقط آهی.!
(لاادری)
هنگامه غريبی است، غريو آزادی خواب رابرپاسداران شب آشفته است. رايحه آزادگی ميرود که به دم مسيحائی بدل شود.آری ميشود اگر ديده بر واقعيات آنگونه که هستندبگشائيم، بيانديشيم برآنچهکهبرماگذشته است وبسازيم آنچهراکه ميخواهيم.
نسل جديديبهميدانآمدهاست وحکومتي را که بااينان بهدنياآمده به چالش ميکشد. بااين تفاوت که اينان انسان بدنياآمدهاند وميخواهند بلوغ انسانيشان را بارورکنند،ولی آنها پاسداران جهل و مرگ وتباهی بودندوهستند که دارند گورشان را ميکنند.
بحرانکنونيايران،راهحل قانونی ندارد؛زيرابحران زاده اجحاف،امتيازونابرابری است واين مولفههاپروپيمان موجوديت جمهورياسلاميراتعريف ميکنند.اجحاف بهتودهعظيم کارگران،زحمتکشان،دهقانان فقيرومزدوحقوق بگيرانوبيکاران؛امتياز برای بسيجيان،پاسداران وملايان وخلاصه هرآنکس درخدمت اين حکوت است ونابرابری عظيم بين زن ومرد،خودی وغير خودی ومسلمان وغير مسلمان،اعمال ستم ملی برکرد وترک وعرب ونلوچ و... باکودتا، بی کودتا، منشا بحران هستند.
1-ديدهبر واقعيات آنگوونهکههستند بگشائيم
دراين روزها بهبه وچهچه کسانی متوهم وتوهم پراکن در حول اعلاميه شماره 17موسوی براه افتادهاست، وپارهای ازآنان آقايان(عبدالکريم سروش، محسن کديور، سيد عطاء الله مهاجراني، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی ). در تکميل بيانيه موسوی نکته هائی برآن افزودهاند،ويا مهندس عزت الله سحابی خطاب به ايرانيان خارج ازکشور،بيانيهو مصاحبهای داشتهاند.همهشان هراسان ازگسترش اعتراضات،تودهجوانانِ بهحق بهميدان آمدهرامخاطب قرارميدهندکهبرخشمشان غلبهکنند(کهجای خوددارد)وتسليم شوند(کهمباد چنين روزی)! که مبادااين نظام متزلزل شود!.بهبيانيه موسوی بنگريد، به بند5 وبعدازآن نگاهکنيد بهويژهکلام آخررا:
"- برسميت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکيل احزاب و تشکل ها و پايبندی به اصل ۲۷ قانون اساسی(تشکيل اجتماعات وراهپيمائيها،بدون حمل سلاح،به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است)(آوردن نص قانون وتاکيد ازمن است) . اقدام در اين زمينه که می تواند با درايت و همکاری همه علاقمندان به کشور صورت گيرد در طول چند ماه می تواند فضايی توام با دوستی و محبت ملی را جايگزين در گيری سازمان بسيج و نيروهای امنيتی با مردم و يا درگيری مردم با مردم نمايد .
به بندهای فوق پيشنهادات ديگری نيز می توان اضافه کرد . به نظر بنده حتی يک جوی کوچک زلال در اين بين می تواند مغتنم باشد . ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود . مشاهده عزم در اين راه بروشنی افق کمک خواهد کرد . و کلام آخر آنکه همه اين پيشنهادات بدون نياز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سياسی و از موضع حکمت و تدبيرو خيرخواهی می تواند اجرايی شود ."
آری درست می بينيم حتی آنچههم که گفتهشده انجام نشد،نشد، اشکالی ندارد،"مشاهدهعزم دراين راه بهروشنی افق کمک خواهدکرد"! آيا اين جملات احتياج به تفسير دارد؟ازآغازتاهمين چندسال اخير نخست وزير بودهايد،رئيس جمهور بودهايد ايدوئولوگ ومعمار وفعال چشمگيرسازمانهای مخوف اطلاعاتی وامنيتی بودهايد،ازکدام آزادی اجتماعات واحزاب صحبت ميکنيد؟ حکومت دينيوآزادي؟ دقيقا مصداق"خانهخرس وباديهمس"است.اين آقايان بايد بدانندکه آدميزاد هرچندپول دارباشد،هرچندقدرتمند باشد نميتواندگذشتهاش را بازخريدکند،اين آشی استکهخودشان پختهاندحال که دهنشان را سوزانده،فرياد" وا آزاديا" می زنند.
اميدوارم متوجه گوشهای ازابعاد فاجعهای کهدرآن شريک بودهاند شده باشند،اگر چنين کنند ميشودگفت: "مشاهدهعزم دراين راه بهروشنی افق کمک خواهدکرد".
واما نکته ديگری که موضوعيت نداردو بيان آن فقط برای توجيه امنيتی کردن فضای سياسی است وبس(در بيانيه بهينه ومصاحبه عزتالله سحابی آمده است) ،وآن کلمه"تماميت ارضی"و "تجزيهطلبی"است. اين کلمات راحکومتگران برای توجيه افزايش نيروی نظاميشان بکار ميبرند،ولی پرواضح است کهتقويت نيروی نظامی وامنيتی کاربردی جزسرکوب مردم ندارد. لازم به ذکرنمونههای زيادی نيست بغل گوشمان صدام ونيروی نظاميش راديدهايم. عزت اللهسحابی خودش بهاعمال سياست اشغالگرانه روس وانگليس قبل وپس ازمشروطيت وهمچنين به دوبار اشغال کشورايران( درجنگ اول جهانی وجنگ دوم) اشارهميکند ومی بيند که حوادثی آنچنان نظامی اتفاق افتادهوکشورايران تقريبا درهمان محدوده مانده است،ميگويم تقريبا زيرا پساز مشروطه بحرين کهجزو ممالک محروسه قاجار بودودرزمان نامگذاری رسمی کشور ايران(1936م) ظاهرا بهاين کشور تعلق داشت ،در زمان محمدرضاشاه رسما ازايران جداشد،ويا منطقه ارضالروم درزمان رضاشاه بهدولت ترکيه واگذارشد. ويا جزاير بدونسرنشين تنبان(تنب بزرگ وتنب کوچک)که هنوزهم بهانه اياست برای پوشاندن اختلافات سياسی دولت ايران باشيخ نشينهای خليج فارس درزمان محمدرضاشاهبهکنترل دولت ايران درآمد. بااين اشاره ساده ميبينيم که مسئله طرح تماميت ارضی و هيستريک بهآن چسپيدن برای اعلان مخالفت باهرگونهکوششی است که برای حل مسئله ملی درايران( که آقايان تلويحا به عنوان مسائل "قومی!" ازآن نام ميبرند)بکاربرده ميشود،کهواقعا بوی متعفن شوينيزم ازآن به مشام ميرسد. وگرنه چهجای صحبت از تعيين مرز ومقولاتی کهدرحيطه عوامل وتعادل های سياسی بينالمللی آنهم با ويژگی های استثنائی ای مثل يوگوسلاوی سابق وغيره است، واقعا بيان اين کلمات چه موضوعيهتی دارد؟ آن هم همواره در صدر خواستههای بهظاهردموکراتيک.هيهات اين شکرشکنيها کی بهآخر می رسد.
اين چنين است که هيچ نور رستگاری ای در ناصيه طيف سبز اين گونه که هستند مشاهده نمی شود، زيرامخالفت باجرثومهای مثل احمدی نژاد بهخوديخود بيانگر دموکرات بودن نيست تازه آن هم باحفظ جمهوری اسلامی! واقعا تراژدی مضحکی است. بر مبنای همين واقعيت های سادهاست که ميبايست برآنها مکث کرد، در کنه آرزوهاو خواستهای جوانان بهخشم آمده با اين رهبران از گسترش جنبش بهوحشت افتاده، تفاوت اساسی وجوددارد،اين جوانان چنانکه اشاره شد برای احقاق هويت انسانيشان بهميدان آمدهاند،اصلا با"رهبران"کنونی بهاصطلاح جنبش سبز که "جمهوری اسلامی رانهيک کلمهکمتر ونهيک کلمهبيشتر"ميخواهند قابل مقايسه نيستند. اين رهبران درسن اين جوانان که بودند کف برلب ووحشت آفرين، کفن پوش وقمه به دست به فرمان امامشان به جنگ انسانهائی ميرفتند کهمثل جوانان امروز بهجمهوری اسلامی "نه"می گفتند وآزادی می خواستند.
درامتداد اين کفن پوشی وحل شدن درذات رهبری وشرکت در جنگ ايران وعراق،آنهائيکه زرنگتر بودندوزندهماندند درسايه جنگ اندوختند آنچه را که برايشان بايسته قدرت بود،يعنی پول واسلحه، و بقول خمينی جنگ ايران وعراق برايشان"رحمت الهی" بود برمبنای اين "رحمت الهی"نهادی ايدئولوژيک،سياسی- نظامي،اقتصادی خود را سازمان داد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناميده ميشود،در آغاز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به هدف دفاع ازحکومت تازه به قدرت رسيده بنا نهاده شدهبود،درسالهای اخير اطلاعاتی درباره اين نهاد منتشر شده است که مارا درشناختن واقعيت سپاه کمک ميکند.
در مطلبی بنام"عروجسپاهپاسداران"(نوشته البرز دماوندی) ميخوانيم:
"سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حدودا ۱۲۵۰۰۰ نفر پرسنل دارد و خود به ۵ زير مجموعه تقسيم ميشود.
نيروی زمينی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
نيروی هوايی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
نيروی دريايی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
نيروی مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
نيروی قدس پاسداران انقلاب اسلامی
سپاه در تمام شهرهای عمده پايگاه هايی دارد. افراد اين پايگاه ها در گروه های" واکنش سريع" سازمان دهی شده اند و به عنوان نيروی ذخيره در برابر ناآرامی ها هستند.
علاوه بر شهرها، سپاه در مناطق روستايی و غيرشهری هم فعال است و با ديگر نيروهای امنيتی در ماموريت هايی برای کنترل مرزها، انجام پاتک، و "کمک رسانی" در مواقع بروز فاجعه های طبيعی همکاری می کند.
سپاه بر امکانات جنگی نامتقارن تسلط دارد و کنترل دقيقی بر توسعه و به کارگيری موشک های بالستيک اعمال می کند.
سپاه يک شبکه برون مرزی تروريستی را از طريق نيروی قدس هدايت می کند. اگر ايران به سلاح هسته ای دست پيدا کند، مطمئنا نظارت بر نگهداری آن، آموزش پرسنل، و ساخت زيرساخت های به کارگيری آن برعهده سپاه خواهد بود.
دو نهاد امنيتی ديگر رقيب سپاه يکی وزارت اطلاعات است که ظاهرا حدود 30.000 نفر پرسنل دارد و ديگری نيروی انتظامی با حدود 120.000 نفر پرسنل است.
ويا ناصراعتمادی در اقتصادايران مينويسد:
"نکته ای که غالب منابع خبری و اقتصادی ايران در مورد آن اتفاق نظر دارند، نقش بسيار گستردۀ دو نهاد مهم سپاه پاسداران، يعني، شرکت ساختمانی "قُرب" و قرارگاه خاتم الانبياء و شرکت های متعلق به آن در فعاليت های اقتصادی است. در يازده ژوئن سال ٢٠٠٣ به موجب فرمان وزارت دفاع جمهوری اسلامی تمامی واحدهای سپاه پاسداران موظف به شرکت در تمام طرح های عمرانی کشور شدند و از آنجا که پيشرفته ترين طرح های صنعتی اقتصاد ايران به کمک سپاه پاسداران و در چارچوب صنايع نظامی صورت می گيرد، سپاه پاسداران اين قدرت انحصاری را يافته است که از ورود بخش خصوصی به صنايع پيشرفته جلوگيری کند".
ويادر سايت "ايران گلوبال" می بينيم که:
"تنها چند روز پيش از خبر انعقاد قرارداد 8 ميليارد دلاری فروش سهام مخابرات. بهمنی رئيس کل بانک مرکزی جلوی دوربين تلوزيون از تبديل شدن "موسسه مالی و اعتباری انصار" که يکی از موسسات اقماری اقتصادی زير نظر سپاه پاسداران است به بانک خبر داد، همچنين "موسسه مالی و اعتباری مهر" که زير نظر بسيج فعاليت می کند در آستانه تبديل شدن به دومين بانک سپاه است، يعنی همان راهی که صندق قرض الحسنه قوامين وابسته به نيروی انتظامی در حال طی کردن است. سپاه علاوه بر اينها از طريق بنياد تعاون سپاه فعاليت های اقتصادی گسترده ای را انجام می دهد."
کم نيستند اخباری از اين دست که:
آبان ماه سال 87 احمدينژاد در مراسم آغاز عمليات اجرايى طرح انتقال آب از سرشاخه هاى دز به قم رود، گفت: "براى ساختن کشور نيازمند روحيه جهادي، حزب اللهى و ايمانى هستيم. حضور بچه هاى قرارگاه به آدم اطمينان خاطر مى دهد که مى توان کارهاى بزرگى در کشور انجام داد ولى بعضى اظهارنظرهاى نادرست و از روى عدم اطلاع مى کنند و مى گويند حضور قرارگاه در پروژه هاى کشور راه را براى حضور ساير بخش ها تنگ مى کند؛ در صورتى که اين حرف غلط و از روى عدم اطلاع است."
يعنی حکومت فعلی اعمال قدرتی" تکنوکرات-نظامی" است کهميخواهد پرچم دارراديکاليسم جهان اسلام با"ايدئولوژی تشيع متحجروشوينيزم ايرانی"باشد،براين ترکيب، نام ديگری جز فاشيزم نميتوان نهاد.
از سوی ديگراما طيف ديگری از همين قماش که هاشمی رفسنجانی را ميتوان بعنوان شاخص آن دانست با استفادههای کلان ازقبل جنگ وهمچنين زمين خواری وبرج سازی وانحصاری کردن تجارت هائی مثل پسته وتخصيص خدمات پيرامونی شرکت نفت دربين خانوادهرفسنجانی و شرکا، قطب ديگری ازاقتصاد کشور ايران را قبضه کرده اند(ميشودآنهارا تکنوکرات ليبرال ناميد).
در چنين شرايط بحراني،سياستهای سکتاريستی (که فقط بهنفع مرتجعين ومحتکرين بازاراست) اين بحران عمومی را تشديد کرده است هر دو جناح موجوديت خودرا در جذب امتيازات دولتی می دانند و باچنگ ودندان از آن دفاع می کنند و برای منافع خود قصهها ميبافند.يکی سبز ميشود وحرفهائی ميزند که حتی خودش می گويد اگر نشد هم اشکالی ندارد امتياز ات دولتيش حفظ بشود کافی است وهمان گونه که 31 سال پيش کف برلب "جمهوری اسلامی نه يک کلمه کمتر ونهيک کلمهبيشتر"را عربده می کشيد،اکنون باقيافه حق بجانب سوار بر موج نارضايتی تودهها همان شکرشکنی هارا ميکند وديگری هراسان ازخروش تودههابرای نجات خودازهيچ جنايتی رويگردان نيست.
دراين جدال اما اين هيولای سپاه است که مانند "دوال پا" سوار بردوش مردم رنج ديده اين کشور
در جهت خواست های ماليخوليائيش ميتازد.
2- بيانديشيم بهآنچهبر ماگذشتهاست
درهمان اوايل سرکارآمدن حکومتاسلامي،بدليل ناموزونی شديد اقتصادی مناطق گوناگون ايران وبه تبع آن تحرک ناهم آهنگ اجتماعی درمناطق مختلف کشور، درکردستان علاوه برآنچه ذکرشدسنت مبارزات غير دينی سبب شدکه در سرنگونی حکومت پهلوی جنبش آزادی خواهی وروشهای مدنی برای پايهگذاری دموکراسی سريعا به گل بنشيند وازهمان ابتدا بهحاکميت دينی نه بگويد.
متاسفانه درمناطق ديگر بويژه تهران اين آزمون متحقق نشد . قشر عظيم آزاديخواهان، روشنفکران دموکرات ،لائيک وکمونيست ،دردام يورش همين" کف برلبان" افتادند و طعمه کشتارهای بيرحمانه بافتوای رذيلانه حاکمان دين شدند(.لازم به يادآوری کشتار زندانيان سياسی سال های 60نيست). درکردستان اما به نمونه درنتيجهمبارزات مردم شهرسنندج که نوروز خونين سنندج نام گرفت اولين شورای شهردرايران،درانطباق باتمام تعاريفی که اکنون ازحرکات مدنی ميشود شکل گرفت وباتوافق شورايانقلاب آنزمان(بهشتي،بنی صدر،رفسنجانی) ونمايندهدولت موقت ودونفر ازطرف مردم شهر به امضارسيد(اطلاعات ششم فروردين1358 )که در آن برانحلال کميتههاياسلامی تاکيدشد(که صدالبته با شورای سروپاشکستهای که بعد از بيست سال در سراسر ايران به اجرا گذاشته شد فرق داشت). حضرات آن راامضاکردند ونهتنها زيرقولشان زدند بلکه زمينهرابرای حملهبهکردستان آماده کردند،در مريوان تجمع نيروکردند بهاوباشان (مثل بسيجی های امروز کهدرکردستان بهآنهاجاش می گويند)دستور خرابکاری وآشوب دادند، مردم شهر مريوان بايک شعار"ماجنگ نميخواهيم، تسليم هم نميشويم"شهررا ترک کردندامانتيجه چه شد بافرمان دروغين شخص خمينی کهگويا در مسجد سنندج زن وفرزندان مسلمانان را به گروگان گرفتهاند(همان گونه کهعکس خمينی را پارهميکنند يا درروزعاشوراقرآن ميسوزانند)،همين حکومتی هاو همچنين رهبران سبز،مستقيمايابامشارکت بهکردستان حملهکردند.
ازهمان آغاز درکردستان،خوزستان،ترکمنصحرا،بلوچستان،فاجعه آفريدند ودرامتدادآن کشتار زندانيان شروع شد که اوج آن کشتار سال1367بود.بی مناسبت نيست که در بيانيه بهينه " پنج تن" آل سبز چنين می آيد:
" عملکرد اين رژيم، اقشار بسيار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبي، روشنفکران، روحانيون، دانشگاهيان، کارگران و فعالان سياسی را به شدت آزرده کرده است. گفتمان "توطئه دشمن" که وليّ جائر در طول 20 سال گذشته ترويج و از طريق آن دشمن سازی و ايجاد تفرقه ميان ملت می کند (مثل: مطبوعات پايگاه دشمن اند، روشنفکران مزدوران دشمن اند، جنبش سبز توطئه رنگی دشمنان برای براندازی است)، بخش عظيمی از ملت را به جبهه ی دشمن تبديل کرده که سازمان های سرکوب بايد تکليف آنان را يکسره کنند".(نقل از خواستههای بهينه جنبش سبز- تاکيد از من است)"
آری" درطول 20سال گذشته" لازم به توضيح بيشتر نيست که بگويم آقايان نام برده درآن دهسال(سی سال منهای بيست سال) چهکاره بودهاند. نميخواهند ازارتکاب جنايات مستقيم يا اشتراک درآنها اشارتی داشتهباشند چهبرسد بهپوزشازمردم وکرنش دربرابرستم ديدگان.اينان دروغ ميگويند وگرنه حداقل عزمشانرا نشان دهند تاشايد: "مشاهدهعزم دراين راه بهروشنی افق کمک "کند!.
پرواضح است که اينان چنين نخواهندکرد،بقول معروف"مرغی که انجير ميخورد نوکشکجاست" پاسدارکفن پوش واطلاعاتی کجاواذعان به جنايت کجا! همين گونه کهمی بينيم کهاين سران سبز ازتبار اين جوانان نيستند، آزموده را آزمودن خطااست،جوانی کهامروز درخيابانهای تهران،آزادی رافرياد ميزند ازتبار جوانانی است کهصرفا بدليل فتوای رهبر(حتی تظاهرات خيابانی هم نکرده بود) بدست جلادانی که هم اکنون لباس سبز برتن دارند کشته شدند،او ازتبار مبارز کردی است که بهاعتراض به مليتاريزهکردن کردستان ودستگيری شهروندان دست بهراهپيمائی باشکوهی ازشهرهايکردستان بهطرف مريوان زد. کدام حرکت غير خشونت آميز بالاتر ازاين را در تاريخ کشور ايران سراغ داريم؟ درزمستان 58برای خارج شدن پاسداران ازشهرسنندج قريب به دوهفته تحصن شد واين در حالی بودکهمردم شهر مسلح بودندوحتی گلولهای هم شليک نشد،اما در مقابل چنان شد که اشاره کردم،حکومت اسلام که زبانی جز خشونت ندارد،جنگ راتحميلکردند وباز ديديم که آنان کهجنگ نميخواستند تسليم هم نشدند،واينچنين است کهبرای سلاله آزاديخواهان پايانی متصورنيست،وباز اينجاست که ميتوانيم درک کنيم که چرا در کردستانی که درطی اين 30سال همواره خروش آزاديخواهی بگوش ميرسيداکنون اينچنين در سکوتی وهم انگيز فرورفته است؟يکی ازدلايل عمدهاش اين است که خون جوانان آزاديخواه جانباختهاشرا بر آستين اين نارهبران سبز می بيند.کردستان اکنون تاآنجائی که خبر درز می کند 17 نفر محکوم به اعدام را در زندانها دارد. آزادی ورهائی را کرد،ترک،فارس ،عرب وبلوچ فرياد ميزنند،اما اين امر آن زمان تحقق می يابد که حکومت دينی نباشد ومردمانيکه گوشهای ازبارسنگين جامعهرا بردوش دارندخود حاکم برسرنوشت خود باشند تاکی مشتی زمين دار وموقوفه خوار وتعزيهگردان ومفتخور برجان ومال مردم حاکم باشند؟يک دليل عمدهعدم عضور طبقات محروم در بيان خواستههاشان اين نيست که کارگران ومحرومان بنا برغريضه طبقاتيشان تمايلی ندارندکهبه زير علم سران فعلی بهاصطلاح"جنبش سبز"که صاحب کارهاوسرکوب کننده های آنهاهستندبروند؟
مبارزه به هر شکل ممکن برای نفی حکومت اسلامی انسانی ترين راه است.زيرااگر اينچنين تصورکنيم که با جابهجائي،حسين ومحمودتعداد قتل وکشتار کمتر ميشود،(شايد )اما نبايد فراموش کنيم که پس از اندک مدتی دوباره،محمودهای ديگرهارتر وخونخوارتر باز ميگردند،اين مرحلهرا جوانان هم تجربهکردهاند وجای حاشاندارد. به هوش باشيم که دوباره ازکردستان شروع کردهاند،باورکردنی نيست ولی واقعيت دارد کهشخصی از اهالی روستای"هيندوانه"ازتوابع خوی بنام" صادق زمانی"به اتهام همکاری بايک گروهسياسی کرد بهبريدهشدن يک دست ويک پا محکوم شدهاست! . فردا بازهم خطر کشتارزندانيان را پيش رو داريم، به اندازه کافی دراين ششماهه قربانی شکارکردهاند.درفکرچاره باشيم خشممان را بادرايت بياميزيم وآزمونی ديگر را استوار ومحکم بدون تسليم به پيش ببريم.شايد شکستی ديگر در پيش باشد اما تسليم،هرگز فقط با اين حربه است که ميشوددرشکستی آزمودهشد وگامی بسوی پيروزی برداشت.
3- بسازيم آنچهراکه ميخواهيم
ميدانيم کهدر جوامع بسته که امکان هيچگونه تجمع وتشکل صنفی سياسی و...وجود ندارد، نميشود در هنگام ضروری خواستها وانتقادات به شرايط موجود را به موقع بيان کرد تمام کمبودهاوخواستهای صنفي،سياسی
انباشته ميشود وزمانی که به هر دليلی (ضعف قدرت حاکم،انفجار نارضايتی خودجوش وياهراتفاق ديگری که باعث تحريک مردم تحت فشار گردد)،تمام خواستهابهيک باره مطرح ميشود ومشکلی در درک شعار يا خواست انفجار اجتماعيای که بوجود آمده است پديد می آيد وطبيعی است که اين خواستها با حادثهای که محرک واقعه بوده هيچ ارتباطی نداشته باشد مثل همين طوفانی که برپا شده است . ازآروزهای ساده يک نوجوان در پوشيدن لباس وآرايش گرفته تاخواست مصونيت حريم دانشگاههاومراکزآموزشی تا تامين اجتماعی وامنيت شغلي،داشتن کار و امرار معاش،آزادی تجمع وايجاد سنديکا و حزب و...ميتوان ليست بلندبالائی از اين خواستهای مشخص تهيهکرد. برای کارگر بيکار ايجاد فوری کار مهمترين است وبرای دانشجوی دانشگاه ممکن است مصونيت مراکز آموزشی دراولويت باشد،دراين جااست که متوجه ميشويم اعمال خفقان سی ساله ونبود احزاب وسازمانهای آزادانديش سياسی چه عواقبی به بار آورده است.
ازسوی ديگر اما بايد بطور واضح بدانيم چه ميخواهيم،گفته ميشود"استقلال،آزادي،جمهوری ايرانی" بسيار خوب،اما بايد بدانيم کدام ايران!در زمان حکومت رضاشاه ايران بود،درزمان محمدرضاشاه ايران بود(آن هم دردم دروازهتمدن بزرگ!)در جمهوری اسلامی هم کشور ايران سرجای خودش کشوری است تحت تسلط جمهوری اسلامی هيجکدام از اينها را نمی خواهيم! اينجااست که بايد روشن کنيم که چه می خواهيم.درآن صورت است که راهبر شيادانی که بهظاهر حرفهای فريبنده وکلی ميزنند بسته خواهد شد، در سالهای 40شمسی در تقابل با ناسيوناليسم محمد رضا شاهی شاهد چنين شعری در مجله فردوسی بوديم:
"آئينه چوکوژ گشت تصوير بر خطاست\\تاريخ نيست اين که دائم از برت کنند----نوشيروان و زنجير وآن خر که شکوه کرد\\آوردهاند تابه حقيقت خرت کنند(فريدون توللی).
هرفرد(انسان)اجتماعی آزاده با حد اقل پرنسيپ هائی مشخص ميشود،اين پرنسيپ ها کدامند؟ انسان آن گاه ميتواند مدعی آزادی وآزادگی باشدکهبکوشد درجامعهای زندگی کند در آن:
1- برابری حقوقی زن ومردبدون اگر واما پذيرفتهشده واجرابشود، لغوحجاب اجباری بديهی است.
2- درکشور کثيرالملله ای چون ايران احدی ازرنج ستم ملی درعذاب نباشد(چه ازنظر استفاده ازامکانات برابر شهروندی وچهاستيفای حقوق فرهنگی واعمال اراده سياسی )
3- آزادی عقيده، بيان، قلم، مطبوعات، رسانه ها و وسايل ارتباط جمعی برقرارگرددوممنوعيت سانسور،مطبوعات ورسانههای جمعی به عمل در آيد.
4- آزادی تحزب،اتحاديه هاوانجمن ها محرض باشد.
5- آزادی گردهمائي، تظاهرات، راه پيمائي، تحصن و اعتصاب رسميت داشته باشد.
6- زندانی سياسی وجود نداشتهباشد.وحکم اعدام وتعذير به زبالهدان تاريخ فرستادهشود.
7- مصونيت زندگی خصوصي، محل سکونت ،محل کار،ومراکزآموزشی ازبديهيات باشد وتعرض به آنها جنايت محسوب شود.
ميتوان به نکات فوق دهها حق دموکراتيک وبديهی شايسته زندگی را بدان افزود اما موارد فوق واقعا حد اقلی است که عدم وجود آن وهنی بر شخصيت اجتماعی انسان است.
جوانانی که از دست اين حکومت به تنگ آمده اند در عينحال متاسفانه در تحت سيطره فرهنگی وفضای نکبت بار آخوندی حامل مسموميت های فرهنگی وعقيدتی هستند.
نميشود در منجلابی که حکومت اسلامی ساخته است زندگی وآموزش ديد ولی پاک و مقدس ماند، به نمونه کمتر کسی پيدا ميشودکهعمل کرد گروههای ارازل واوباش" امر به معروف" را جنايت تلقی کند ويا ميبينيم تعدد زوجات آنچنان انعکاسی در ميان تودههای مردم بر جای نميگذارد و دههااگر نگويم صدها مرض انديشهای(اخلاق ناپسند) ديگر که ناشی از نکبت حاکميت هائی است که برما شده است. وبر اساس همين کم وکسری ها است که پاسدارو بسيجيان سی سال پيش بخوداجازه می دهند درلباس سبز واصلاح طلبی خواهان تداوم اين حکومت باشند.
هرچند هرگز درآب يک رودخانه نميشود دوبار شناکرد،امايادآوری حوادث تاريخی نهچندان دورميتواند آموزندهباشد.
درپايان دهه 30شمسی درست 50سال پيش حکومت محمد رضاشاه دربحرانی سياسی فرورفت واين بحران حدودا سه سال بطول انجاميد تا بالاخره شاه باکمک امريکا توانست بارفرم ارضی واعمال قدرت ساواک ونيروهای انتظامی بحران را کنترل کند در آن زمان عدهای بانظرات ارتجاعی (مثل خمينی وديگر آخوندها که منافع موقوفاتشان بهخطر افتادهبود وحتی رفتن دختران به مدرسه را گناه کبيره ميدانستند) به صرف مخالفت با حکومت ديکتاتوری محمد رضا شاه متاسفانه ازنظر سياسی تطهير شدند وتنها معيار مخالفت باشاه قلمداد ميشد هرچند مخالفت با تداوم حکومت شاه لازم بود اما کافی نبود،اين اولين درس ساده است ،خواهان رفتن نه تنهااحمدی نژاد وخامنهای بلکه حکومت اسلامی لازم است اما کافی نيست،چنانچهاشاره کردم بدون داشتن تصوری بعداز حکومت اسلامی ايجاد اشکال می کند.
و اما بعدازکنترل اوضاع بدست حکومت شاه وا`قتدار ساواک وآغاز بگيرو به بندها(که درهيچ بعدآن قابل مقايسه با خشونت کنوني نيست) فضائی امنيتی(پليسی)بوجود آمده بود .
قطعهشعری راکه در مطلع اين مقاله نوشتهام( بهگمانم ازيکی ازرفقای آن زمان نگارنده است ولی چون مطمئن نيستم اسمش رانياوردهام) تاحدی زبان حال آن دوران بود.
از طرفی اين سوال پيشآمده بود کهچون امکان تشکل وفعاليت سياسی وجود ندارد پس بايد به زندگی مخفی روی آورد وتز فعاليت چريکی(تصويری از مبارزات آمريکای لاتين) مطرح شده بود.
واقعيت فضای جهانی هم آنچنان بود که خيزش جنبشهای آزاديبخش شکل مبارزات حاد مسلحانهرا چشمگير کرده بود ولی درکنار آن مشی تودهای تشکيلاتی(زندگی علنی.فعاليت مخفی تشکيلاتی) هم آلتر ناتيو فعاليت سياسی انقلابی بود. شکستی پيش آمده بود وحاکميت ديکتاتوری محمدرضاشاه برقرار شده بود اما کم نبودند مبارزينی کهتسليم نشدند،اما شرايط چنان شدكه آن روندها و تجربه ها بدون اينکه قادر به ايجاد تشکلهای تودهايانقلابی گردند در گرداب حاکميت جمهوری اسلامی به خون کشيده شد،بخشی ازاين حرکت تودهای تشکيلاتی در کردستان جواب مساعد گرفت که آنزمان کومهله شانس نمايندگی آنرا پيداکرد، آثار آنراهم اکنون ميشود مشاهدهکرد.
نتيجهگيری وختم کلام .
بحران سياسی ای که کشور ايران را فراگرفته است راه حل قانونی ندارد .اين بحران با بحران 1357قابل مقايسه نيست چون درسال 1357نيروی نظامی وانتظامی حکومت پهلوی بسادگی قابل تبديل به نيروی نظامی وانتظامی وامنيتی حکومت اسلامی بودند،اما نيروهای سرکوب گر کنونی قرارنيست کهبه سرکوب گران فردا تغيير لباس بدهند.
اينان ازقدرت اقتصادي،نظامی ای برخوردارند که موجوديتشان به بقای حکومت بستگی دارد، وقوارهمنحوسشان درقاموس هيچ نوع جامعهانسانی ودمکراتيک نمی گنجد.اگر در بر همين پاشنه بچرخد ونشانهای ساخت وپاختهای پشت پرده با پادرميانی رفسنجاني،ودنبک زن های پای نقاره به اصطلاح اصلاح طلبان وملی- مذهبي،متاسفانه حکومت اسلامی کشتار عظيمی را برای ابقاءحکومت فاشيستی خود دردست اجرا دارد(اميدوارم نتواند ).
ديگر بس است بههيچچيز به غير از روندی که نافی حکومت اسلامی وبرقرارکنندهحکومت دموکراتيکی که شايسته مردم باشد قناعت نکنيم.مردم کشور ايران( از زن ومرد،کرد ،ترک، عرب،بلوچ ، زرتشتي،اهل حق ، بهائي،مسلمان ونامسلمان ) مثل هر انسان ديگری سزاوار زندگی ای انسانی هستند،ديگر حق توهين به آنهارا به هيچکس ندهيم که به بهانه های واهي، حکومت ناانسانی جمهوری اسلامی را توجيه کنند. تجربه نشان داده است که درگزينشراه انقلابی تلفات جانی هم کمتر خواهد بود.
انقلاب را بياموزيم! بياموزيم که به هيچ کس يا گروه يا دسته ای که تداوم موجوديت اين حکومت را توجيه ميکند اعتماد نکنيم، تيتر های دانشگاهی چشمانمانرا خيره نکند،دانش دانشگاهی ممکن است در روند بهتر زندگی کردن بکارآيد اما اين خودلازمهاش آنست که اول به انسان بودن و آزاد ی باورداشتهباشيم، وتن به هيچ حقارتی ندهيم ،اين خصلت را درکتابها نميشود جستجوکرد.
مقايسه بحران سالهای 38 تا42 را ازآن رو برگزيدهام کهبگويم ممکن است حکومت اسلامی کشتار عظيمی را برای ابقاءحکومت فاشيستی خود بهاجرادرآورد(آرزويم اينست که چنين نباشد) ، گفتم که آزادگان ممکن است شکست بخورند ولی تسليم نميشوند ،دراين برهه چندماهههر کدام دوستان(رفقا)ی خود رايافتهايم،با امکانات ارتباطی امروزه که قابل مقايسه با 50سال پيش نيست تشکيل شبکه های مخفی وسازمان يابی در حول خواستهای دموکراتيک وگسترش آنها درميان اکثريت مردم، خودرا سازمان يافته برای انقلابی که در راه خواهد بودآمادهکنيم.
"...آدميان هستند که تاريخ خود را ميسازند نه آن گونه که دلشان می خواهد،يادر شرايطی که خود انتخاب کرده باشند،بلکه در شرايط داده شده ای که ميراث گذشته است وخودِآنان به طور مستقيم با آن در گيرند..."( هيجدهم برومر ترجمه باقر پرهام )
عرصه فعاليت بسی گسترده است ،بنا بهگفته رئيس مرکزآمار ايران:
محمد مدد رئيس مرکز آمار ايران با بيان اينکه حدود 70 درصد از خانوارهای ايرانی زير 450 هزار تومان درآمد دارند اظهار داشت: " اگر جمعيت ايران را حدود 70 ميليون نفر در نظر بگيريم جمعيت خوشه اول 29 ميليون نفرکه ميانگين درآمد خانوارهايش کمتر از 350 هزار تومان، خوشه دوم شامل 20 ميليون نفربا ميانگين درآمد 350 تا 450 هزار تومان وخوشه سوم با21 ميليون نفر درآمدی بيشتر از 450 هزار تومان دارند."
معلوم نيست بين افرادی که از450 هزار تومان بيشتر درآمد دارند چند درصدشان حول530هزار تومان که خط فقر است قرار دارند در هر حال سد اعتبار حکومت اسلامی شکسته،هر چند سخت جان اما آفتاب عمرش برلب بام است و عرصه پيکار فراخ، هر آنچه مانده است در نهايت درايت خودرا برای قيامی نه چندان دور آماده کنيم .
يوسف اردلان
پاريس نهم ژانويه 2010
20 دی 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر