پس از برگزاری کنفرانس گوادلوپ با شرکت سران آمریکا، بریتانیا، آلمان و
فرانسه در ۱۴ دی ۱۳۵۷ که با این نتیجهگیری پایان یافت که «کار شاه تمام
شده است»
ولین دیدار یزدی و ساندرز روز ۲۶ دی ماه ۵۷ (روز خروج شاه از ایران) در رستوران مسافرخانۀ نوفللوشاتو انجام شد و پنجمین و آخرین دیدار در روز ۷ بهمن (۵ روز قبل از بازگشت امام به ایران). به گزارش «تاریخ ایرانی»، ابراهیم یزدی در جلد سوم خاطرات خود که به تازگی منتشر شده، شرح این دیدارها و متن پیامهای مبادله شده بین او به نمایندگی از امام خمینی و ساندرز، به نمایندگی از دولت آمریکا را روایت کرده است که در ادامه میخوانید:
ولین دیدار یزدی و ساندرز روز ۲۶ دی ماه ۵۷ (روز خروج شاه از ایران) در رستوران مسافرخانۀ نوفللوشاتو انجام شد و پنجمین و آخرین دیدار در روز ۷ بهمن (۵ روز قبل از بازگشت امام به ایران). به گزارش «تاریخ ایرانی»، ابراهیم یزدی در جلد سوم خاطرات خود که به تازگی منتشر شده، شرح این دیدارها و متن پیامهای مبادله شده بین او به نمایندگی از امام خمینی و ساندرز، به نمایندگی از دولت آمریکا را روایت کرده است که در ادامه میخوانید:
***
کنفرانس گوادلوپ
در
هفته اول ژانویه ۱۹۷۹ (پنجشنبه ۱۴ دی ماه ۱۳۵۷) سران چهار کشور غربی یعنی
رئیسجمهور آمریکا (کارتر به همراه مشاور امنیت ملی، برژینسکی)، جیمز
کالاهان (نخستوزیر بریتانیا) و هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان)، به دعوت
ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه در یک دیدار و گردهمایی غیررسمی در جزیره
گوادلوپ با هم دیدار و به گفتوگو پرداختند. مجمع الجزایر گوادلوپ در
اقیانوس اطلس، در بخش شرقی دریای کارائیب در آمریکای مرکزی قرار دارد و از
مستعمرات قدیم فرانسه است. در این دیدار انقلاب ایران، جنگ در کامبوج،
خشونت در آفریقای جنوبی(۱) خطرات نفوذ فزایندۀ شوروی در خلیج فارس، مسأله ترکیه، کودتا در افغانستان، وضعیت یمن جنوبی(۲) از جمله مسائلی بودند که مورد بحث قرار گرفتند. بدون شک ایران از اهم مسائل مورد گفتوگو در این کنفرانس بوده است.
چند
روز قبل از کنفرانس جورج بال، مشاور رئیسجمهوری آمریکا، گزارش معروف خود
را دربارۀ ایران به کارتر داد. جورج بال یکی از سیاستمداران قدیمی
آمریکاست. پس از آن کارتر عدم رضایت خود از نحوۀ کار سازمان سیا و عدم
کارآیی لازم این سازمان را در پیشبینی بحران ایران اعلام کرده بود. بعد از
اظهار نظر کارتر، آسوشیتدپرس از واشینگتن به نقل از دریا سالار استانفیلد
ترنر رئیس سیا نوشت که: «ناکامی سیا در ایران جدی بود». این روزنامه مصاحبۀ
ترنر با تلویزیون ان.بی.سی. را نقل میکند که گفت این سازمان در پیشبینی
بحران سیاسی ایران به طور جدی ناکام بوده است… او گفت: «تا آنجا که او
میداند هیچ یک از سازمانهای جاسوسی دنیا هم اوضاع کنونی ایران را
پیشبینی نکرده بودند. روزنامهنگاران و صاحبنظران سیاسی هم این امر را
پیشبینی نکرده بودند که شاه مجبور به ترک ایران گردد. اکنون که اطلاعات
گذشته را مجدداً بررسی میکنیم در مییابیم که در ایران نارضایتیهای زیادی
وجود داشته است و این نارضایتیها دلایل دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی
داشتهاند و اوضاع ایران مانند یک رشته آتشفشان جوشان بود… آنچه ما
نمیتوانستیم پیشبینی کنیم این بود که یک مرد ۷۸ ساله روحانی که ۱۴ سال در
تبعید بود عامل گرد آمدن همۀ این عوامل بشود و ناگهان با یک آتشفشان عظیم
در حال فوران و یک انقلاب ملی روبهرو شویم.»(۳) (اط ۵۷.۱۱.۱۶)
همچنین
بعد از آنکه طرح و نظر برژینسکی در حمایت از شاه و اعمال قاطعیت که منجر
به روی کار آمدن ازهاری گردید، به شکست قطعی منجر شد، کارتر، جورج بال را
در سمت مشاور شورای امنیت ملی مأمور بررسی وضع خلیج فارس و خصوصاً ایران و
ارائۀ راه حل برای غلبه بر بحران نمود. جورج بال یکی دیگر از سیاستمداران
آمریکا به نام دین براون را به همکاری دعوت کرد. دین براون یکی از
خاورشناسان شناخته شده آمریکا، از رؤسای عالیرتبه و باسابقۀ وزارت امور
خارجه آن کشور و سالها نمایندۀ سیاسی آمریکا در خاورمیانه بود که آشنا به
زبانهای عربی، ترکی، فارسی میباشد. وی همچنین از جمله کسانی است که در
بحران لبنان نقش عمده داشته است.
ژیسکاردستن
از گزارشهای رائول دلای، سفیر فرانسه در تهران، چندان راضی و مطمئن نبود و
قبل از این گردهمایی میشل پونیاتوسکی را به عنوان نمایندۀ شخصی خود به
تهران فرستاد تا اطلاعات بیشتری از اوضاع ایران برای او بیاورد.(۴) در
گوادلوپ ژیسکاردستن به استناد گزارش میشل پونیاتوسکی فرستاده ویژهاش به
تهران و همچنین گزارشی که اطرافیان آیتالله خمینی برایش تهیه کردهاند با
قاطعیت بیشتری سخن گفت و تأکید کرد که اگر شاه در ایران بماند و بیش از این
در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی روبهرو خواهد شد و ممکن
است این وضع به بهرهبرداری کمونیستها و مداخله شوروی بیانجامد.(۵)
جمعبندی
دستن درست و واقعبینانه بود. انقلاب ایران زمانی رخ داد که جنگ سرد هنوز
به شدت ادامه داشت، سوریه و عراق دو متحد نظامی شوروی در خاورمیانه بودند.
در یمن جنوبی یک دولت چپگرا بر سر کار بود. در افغانستان کمونیستها بر سر
کار بودند و ارتش شوروی در افغانستان بود. کالاهان هم بر این باور تکیه کرد
که: «شاه از دست رفته است و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست؛ راه حلی واقعی
برای جانشینی او هم وجود ندارد. رجال سیاسی که در ایران باقی ماندهاند
تواناییهای محدودی دارند.»(۶)
جورج
بال و دین براون گزارش خود را تهیه کردند و چند روزی قبل از تشکیل کنفرانس
سران چهار کشور به کارتر تسلیم نمودند. خلاصهای از این گزارش در مطبوعات
منتشر گردید.(۷) اگرچه
آنچه منتشر شده تمامی آن گزارش نیست، اما حاوی نکات برجسته و بسیار مهمی
در مورد سیاست آمریکا در ایران است. رئوس گزارش و جمعبندی جورج بال عبارت
از این بود که ظاهراً روزهای خوش حکومت مطلقه شاه بسر آمده است. وضعیتهای
احتمالی جانشین برای حکومت شاه، چه عملی و یا غیرعملی از این قرار است: «اول: مشروطه سلطنتی ـ آمریکا
و امرای ارتش ایران ترجیح میدهند ترتیبی داده شود که شاه سلطنت کند نه
حکومت. برای تحقق چنین برنامهای، یک دولت ائتلافی غیرنظامی به رهبری کسانی
نظیر علی امینی نخستوزیر اسبق و یا دکتر کریم سنجابی رهبر جبهه ملی
نسبتاً معتدل باید روی کار بیاید. دوم: شورای نیابت سلطنت ـ قدم بسیار محتمل بعدی، استعفا و خلع شاه به نفع پسرش و ادارۀ کشور توسط یک شورای سلطنت تا وقتی پسر او به سن ۲۱ سالگی برسد. سوم: ایجاد یک جمهوری ـ اگر
چنانچه سلطنت کلاً سقوط نماید میتوان یک جمهوری به ریاست سیاستمداران
معتدلی نظیر علی امینی و یا کریم سنجابی به وجود آورد. چنین دولتی باید
بتواند هم نظامیان و هم رهبران مسلمان مبارز را با خود همراه سازد. چنین
دولتی، همچنین به همکاری فعال تکنوکراتهای آموزش دیده در غرب نیاز دارد. چهارم: جمهوری اسلامی ـ در
صورتی که میانهروها سقوط کنند، طرفداران متعصب آیتالله خمینی، ممکن است
کوشش نمایند تا حکومتی بر اساس اصول اسلامی بنا نهند که نتیجه آن پایان
مدرنگرایی و به احتمال زیاد عکسالعملهای فلج کننده از طرف ارتش و
میانهروها خواهد بود. پنجم: حکومت نظامی به شکل لیبی ـ در
کشورهای منطقه خاورمیانه تنها حزب منسجم ارتش است. اگر شاه برود و
نابسامانیها ادامه پیدا کند ممکن است امرای ارتش دست به کار شوند. آنها
ممکن است دست به یک کودتای نظامی نظیر لیبی بزنند و حکومت «جمهوری مردمی»
را به وجود آورند.»
سیاستمداران
دولت آمریکا، ابتدا سعی کردند راهحل احتمالی اول، یعنی مشروطه سلطنتی را
اجرا کنند. تلاشهای فراوانی به منظور تشکیل یک دولت ائتلافی با شرکت
افرادی نظیر علی امینی، دکتر سنجابی، دکتر صدیقی صورت گرفت اما این تلاشها
به جایی نرسید و شکست خورد و یکی از دلایل عمدۀ شکست این تلاشها آن بود
که این افراد شرط پذیرش تشکیل دولت ائتلافی را آن قرار داده بودند که شاه
تمامی اختیارات خود را در مورد ارتش به دولت تفویض نماید که البته شاه زیر
بار نرفت و آنها هم نپذیرفتند.
در
پایان این مرحله از تلاشها بود که حکومت ازهاری روی کار آمد. اما
اوجگیری و گسترش مبارزات مردم در طی ماه محرم، به خصوص راهپیماییهای عظیم
در تاسوعا و عاشورای آن سال ضربه سختی به تز «خشونت و سرکوب» وارد کرد و
حکومت ازهاری شکست خورد. بنابراین اجرای راه حل سوم احتمالی، به طور جدی
مطرح شد که آن را در دو مرحله انجام دهند. مرحله اول خروج شاه از ایران و
تأسیس شورای سلطنت و روی کار آمدن یک دولت معتدل غربگرا و سپس در مرحلۀ
دوم، بعد از خروج شاه و تخفیف تشنجات و استحکام پایههای دولت جدید، تغییر
نظام به سبکی که در احتمال سوم به شرح بالا آمده است. برای اجرای این
برنامه ظاهراً توافق سایر دول غربی نیز جلب شده بوده است.
مسأله
در کنفرانس سران چهار کشور در گوادلوپ مطرح گردید. پس از ختم کنفرانس در
۱۷ دی ماه (۷ ژانویه) اعلام شد که: سران کشورهای آمریکا، آلمان، فرانسه و
انگلیس در مورد نیاز به تشنجزدایی به توافق رسیدهاند، اما اعلام کردند که
دست آنها در کشمکشهای محلی بسته است. در مورد این قبیل کشمکشهای
منطقهای سران غرب تصمیم به عدم مداخله گرفتند و دیپلماسی زور را مردود
شناختند. همچنین بر سر مسأله ایران با هم توافقهایی کردهاند که نتیجتاً:
«شاه ایران در حالی که چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریکاست باید خود
سرانجام تصمیم بگیرد که بماند یا برای یک تعطیلات که ممکن است سرانجام منجر
به پایان یافتن سلطنتش گردد برود. آمریکا به خاطر مخالفتهای فزاینده و
همهجانبه ایرانیان نمیتواند از او حمایت کند.»(۸)
در
اینکه دولت آمریکا در مورد جانشین شاه تصمیم قطعی گرفته و توافق سایر
کشورهای غربی را هم جلب کرده بود جای تردید نبود. البته این تصمیم توافق
تمامی جناحهای ذینفع هیات حاکمه آمریکا را در برنداشت کمااینکه در همان
زمان، جرالد فورد، رئیسجمهوری سابق آمریکا در مصاحبهای در کانادا گفت:
«بحران ایران ممکن است به منع صدور نفت این کشور به آمریکا منجر شود.
امیدوار است بحران سیاسی ایران هرچه زودتر پایان یابد تا صدور نفت به غرب
از سر گرفته شود.» وی با درگیری نظامی آمریکا در ایران مخالفت کرد، اما
گفت: «مصلحت دنیای غرب در این است که شاه در رأس حکومت ایران باقی بماند تا
ثبات سیاسی این کشور را که برای غرب دارای اهمیت حیاتی است حفظ کند. اگر
آمریکا ایران را از دست دهد غرب شدیداً به خطر خواهد افتاد.»(۹)
چند
روز بعد اطلاعاتی از سایر مسائل بحث شده در کنفرانس گوادلوپ منتشر شد.
«امروز فاش شد که در کنفرانس سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان راههای
جلوگیری از نفوذ فزاینده شوروی به خلیج فارس بررسی شد. هر چهار کشور بر این
عقیده بودند که اگر در مثلث بین ترکیه، حبشه و افغانستان تسلط شوروی
افزایش یابد موازنه قدرت در جهان بر هم خواهد خورد.»(۱۰)
از
جمله مسائل دیگری که در کنفرانس سران مورد بحث قرار گرفت و آن را با مسائل
ایران هم ربط داده بودند این بود که: «کودتای افغانستان و یمن جنوبی به
نفع هواداران مسکو، شوروی را در وضعی قرار داد که در ایران بعد از انقلاب
جاری بتواند اعمال نفوذ کند. ایران بدون شاه ناآرام و بیثبات خواهد ماند.
دست کشیدن ایران از خلیج فارس سبب خلأیی خواهد شد که مسکو و دوستانش حتی
با وجود مخاطره پایداری غرب حاضرند آن را پر کنند.»(۱۱)
احتیاج
نیست توضیح داده شود که اعلام عدم مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه از
جانب سران کشورهای چهارگانه تا چه حد ریاکارانه بوده است. چند روز بعد از
پایان کنفرانس گوادلوپ کارتر پیامی برای آقای خمینی میفرستد که در آن بر
خلاف نزاکت دیپلماتیک و عرف روابط بینالمللی، با صراحت میگوید که آمریکا
از دولت بختیار حمایت میکند و در صورت مخالفت آیتالله با دولت بختیار
تهدید میکند کودتای نظامی حتمی است و اینکه بهتر است آیتالله در بازگشت
به ایران عجله نکنند.
موضع فرانسه در گوادلوپ
به
موجب اطلاعاتی که بعدها منتشر گردید موضع ژیسکاردستن در کنفرانس گوادلوپ
علیه حمایت آمریکا از شاه بود و در این مورد مناقشاتی با کارتر داشته است:
«در کنفرانس گوادلوپ، در اوائل ژانویه، وقتی کارتر با نخستوزیر انگلیس
جیمز کالاهان و صدراعظم آلمان غربی هلموت اشمیت و رئیسجمهوری فرانسه
ژیسکاردستن دیدار کرد، این نظر که کار شاه تمام شده است تقویت گردید.
رهبران هر سه کشور اروپایی موافق بودند که کار شاه دیگر تمام شده است، صحبت
ژیسکاردستن که بعد از همه ایراد کرد، مخصوصاً دربارۀ این نکته خیلی قوی
بود. او گفت اگر شاه بماند، ایران دچار جنگی داخلی خواهد شد و مردم زیادی
کشته خواهند شد و کمونیستها نفوذ فوقالعاده زیادی به دست خواهند آورد.
نهایت مستشاران نظامی آمریکایی حاضر در صحنه، در زد و خوردها درگیر
میشوند و این امر ممکن است زمینه دخالت روسها را فراهم سازد. او در ادامه
گفت، آنچه اروپا احتیاج دارد نفت ایران و ثبات منطقه است. خمینی در فرانسه
ساکن شده است، وی خیلی هم غیرمنطقی نیست. واشنگتن باید خود را با تغییرات
سیاسی تطبیق دهد.»(۱۲)
رئیسجمهور
فرانسه نه تنها با سیاست کارتر مخالفت کرده بود بلکه به وی مؤکداً توصیه
نموده بود که: «با مخالفین تماس بگیرد، به علت آنکه در این مورد، خود دولت
فرانسه بر اساس اطلاعات خصوصی، تصمیم گرفته است دور شاه را قلم بگیرد.»(۱۳)
آقای
خمینی از موضعگیری دولت فرانسه، در کنفرانس گوادلوپ اطلاع داشتند و در
ملاقات با نماینده رئیسجمهور فرانسه از این موضعگیری تشکر نمودند. اطلاع
آقای خمینی ظاهراً از طریق صادق قطبزاده بود. یک هفته قبل از کنفرانس
گوادلوپ، وزارت امور خارجۀ فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. علت تماس
آنها با صادق قطبزاده چنین بیان شده است که: «... او بسیار به آیتالله
خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر»
شناخته شده بود. فرانسویها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوادلوپ بودند و
مطمئن بودند که مسأله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطبزاده
خواستند که برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیتالله خمینی، چه نوع
سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.»(۱۴)
قطبزاده
موضوع را پیگیری کرد: «کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ
آیتالله از قطبزاده میخواهد که تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله
ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور
داده شده است. در ظرف چند ساعت قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که
بله رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل
قطبزاده را دیده است. علاوه بر این، نماینده وزارت امور خارجه گفت که
تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که
ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که
ریاست معنوی آن با آیتالله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.»(۱۵)
به
نظر میرسد که صادق قطبزاده، این تماسها را با اطلاع آقای خمینی انجام
داده و طبیعتاً نتیجه را هم به اطلاع ایشان رسانیده است و آقای خمینی هم با
توجه به این اطلاعات، که از کانالهای دیگر نیز تأیید گردید، از موضعگیری
رئیسجمهور فرانسه در گوادلوپ تشکر نمودند. لازم به تذکر است که موضع
فرانسه قبلاً چنین نبود. مقامات رسمی دولت فرانسه بارها طی ملاقاتهایی
خصوصی با آقای خمینی و یا به طور مستقیماً در مصاحبهها در مورد فعالیتهای
ایشان اعتراض و تهدید هم کرده بودند. آخرین بار در ۱۴ آذرماه (۵ دسامبر
۷۸) دولت فرانسه آقای خمینی را تحت فشار قرار داد که: «او دیگر نمیتواند
بیش از این فرانسه را به عنوان یک پایگاه برای دعوت مردم ایران به شورش به
کار برد.» (۱۶)
پیام کارتر به آقای خمینی
در
هشتم ژانویۀ ۷۹ برابر با ۱۸ دی ماه ۵۷ دو نفر از جانب رئیسجمهور فرانسه،
ژیسکاردستن، به دیدار آقای خمینی در نوفللوشاتو آمدند. این اولین باری بود
که نمایندگان رسمی شخص رئیسجمهور به دیدار آقای خمینی میآمدند و روشن
بود که باید مسألۀ مهمی مطرح باشد. در این ملاقات، بعد از رد و بدل شدن
تعارفات معمولی، یکی از آنها شروع به صحبت کرد و گفت: «هدف از دیدار با
آقای خمینی پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت
کارتر برای آقای خمینی میباشد. او تلفن زده است و از پرزیدنت ژیسکاردستن
درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم. پرزیدنت کارتر در
پیغام خود خواسته است که آیتالله تمامی نیروی خود را برای جلوگیری از عدم
مخالفت با بختیار به کار برد. حملات به بختیار خطرات بسیار زیادی دارد و
قماری است که به تلفات زیادی منجر خواهد شد. به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز
از هرگونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و در
آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود وضعیت را
تماماً زیر کنترل خود بگیرید. سکوت و آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این
است که بدانید خطر دخالت ارتش و کودتای نظامی هست و وقوع این خطر، اوضاع را
بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود
آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند.
یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید امکانپذیر باشد تا مرتب در
جریان حوادث گذاشته شوید و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله
میباشد.»
نماینده
ژیسکاردستن سپس گفت که: «وزیر خارجه (فرانسه) پیغام داد که محرمانه ماندن
پیغام کارتر برای آقای خمینی خوبست، چرا که امکان ادامه این ارتباط را
خواهد داد. به من هم دستور داده شده است که بگویم ارتباط و محتوای آن خیلی
منطقی است و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای
شدید سیاسی همراه باشد.»
پس
از ختم سخنان نمایندۀ ژیسکاردستن، آقای خمینی پاسخ دادند: «پیام آقای
کارتر دو جهت در آن بود. یکی راجع به موافقت کردن با حکومت فعلی که دولت
بختیار باشد، یا حداقل سکوت در این موقعیت و حفظ آرامش در این فترت. و یکی
هم راجع به احتمال کودتای نظامی و یا پیشبینی کودتای نظامی، پیشبینی
کشتار وسیع مردم که ما را از آن میترسانید. اما راجع به دولت بختیار، شما
سفارش میکنید که ما خلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایی
بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما که این همه مصیبت کشید و این همه خون
داد برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت
حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقی باشد یا برود و
بدتر از اول برگردد و نه حاضر است که شورای سلطنت را قبول کند، و آن هم
خلاف قانون اساسی است، که من مکرر تشریح کردهام. و اما قضیه اینکه آرامش
باشد، ما همیشه میخواهیم مملکت آرام باشد و مردم با آرامش زندگی کنند. اما
به دست آوردن آرامش با وجود شاه امکان ندارد و ما نمیتوانیم با وجود شاه
آرامش را برگردانیم. آقای کارتر اگر حسن نیت پیدا کردهاند و میخواهند
آرامش باشد و خونها ریخته نشوند خوب است که شاه را ببرند و دولت (بختیار)
را هم پشتیبانی نکنند و به میل ملت که این امر مشروعی هست و خواسته است و
از میل ملت جلوگیری نکنند. و اما قضیۀ کودتا، الان از ایران به من اطلاع
دادند که یک کودتای نظامی در شرف تکوین است و میخواهند کشتار زیادی بکنند،
و از من خواستهاند کالاهای آمریکایی را تحریم کنم و به آمریکا اخطار کنم
که اگر چنین کودتایی بشود از چشم شما میبینند و اگر شما حسن نیت دارید
باید جلوگیری کنید. برای من گفتهاند، پیغام دادهاند که اگر کودتای نظامی
بشود، حکم جهاد مقدس باید داد. من کودتا را نه به صلاح ملت میدانم و نه به
صلاح آمریکا. اگر (کودتا) بشود، از چشم شما میدانم. نمیدانم ملت آمریکا
بعدها چه خواهد کرد. و من به حکم اینکه یک شخص روحانی هستم، و مصلحت بشر
را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه
میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق
پیدا کند و ایران را به حال خود واگذارید. که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستی
خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی، نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد
شد. تأکید میکنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست
که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست کنار برود، و ملت را به حال خود باقی
بگذارند تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن برای نقل قدرت
تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید
آرامش نیست و خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران
که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتای نظامی نمیترسد.
برای آنکه ماهها است که با قدرت نظامی هرچه سختتر با مردم مقابله شده است
و نتوانستهاند آرامش برقرار سازند و الان نظام و ارتش که از چند ماه قبل
سست و ضعیفتر است برای آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیاری
به ما میپیوندند و کودتا را خفه میکنند، لکن با کشتاری که من میل ندارم
واقع شود. من به شما توصیه میکنم از کودتا جلوگیری کنید که اگر بشود ملت
ایران از شما میدانند و برای شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به
کارتر.»
سپس
آقای خمینی سخنان خود را خطاب به دولت فرانسه معطوف داشتند و گفتند: «و
اما به دولت فرانسه، از رئیسجمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از
شاه مناقشه کرده است تشکر میکنم.(۱۷) و
میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این رژیم و
این دولت، که همه خلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید
نکنند و جلوگیری کنند، تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای
اقتصاد به گردش درآید و در آن وقت است که میشود نفت را به غرب و هر کجا که
مشتری هست صادر کند.» پس از بیانات آقای خمینی، نماینده پرزیدنت
ژیسکاردستن، ضمن تشکر از امکان ملاقات با آقای خمینی و صحبت با ایشان،
مجدداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند که آقای خمینی تأکید کردند که
محرمانه بودن آن محرز است.(۱۸)
پیام
کارتر به وضوح نشان میداد که اولاً خروج شاه قطعی است و ظاهراً در
کنفرانس سران در گوادلوپ با هم توافق کردهاند. ثانیاً، دولت آمریکا مصمم
است دولت بختیار را حداقل در مرحلۀ انتقال قدرت و بعد از خروج شاه از ایران
تثبیت نماید. ثالثاً از «خطر کودتای نظامی» ارتشیان به عنوان یک مترسک در
مقابله با حرکت ملت استفاده کند. برای ما واضح بود که کنترل ارتش در دست
آمریکاست و امرای ارتش ایران بدون موافقت و تأیید و تشویق آمریکا
نمیتوانند دست به کودتا بزنند؛ چه دولت بختیار تثبیت بشود و چه نشود.
بنابراین وقتی کارتر میگوید اگر بختیار را حمایت نکنید خطر انفجار و
کودتا و خونریزی است در واقع به زبان دیپلماسی میخواهد بگوید چارهای
ندارید، یا باید به دولت بختیار تن در دهید و یا آنکه کودتای نظامی خواهد
شد.
پاسخ
آقای خمینی از جهات عدیده از صراحت و قاطعیت برخوردار است و روشن میکند
که اولاً آمریکا با یک شخص طرف نیست، بلکه با یک ملت طرف است؛ ثانیاً دولت
بختیار، ادامه رژیم شاه و سلطنت پهلوی است. بودن شاپور بختیار، ولو بعد از
خروج شاه با بودن شاه از نظر ملت تفاوتی ندارد و ثالثاً کودتای نظامی و
سرکوب ملت مؤثر نیست و کارساز نخواهد بود و بالاخره رابعاً مردم میایستند و
جنگ سختی بروز خواهد کرد که نتیجه آن معلوم نیست به نفع آمریکا و غرب
باشد. پیام کارتر اولین تماس رسمی دولت آمریکا با آقای خمینی در پاریس
بود.
تماس نماینده رسمی آمریکا
پس
از پیام کارتر به آقای خمینی از طریق نمایندۀ ژیسکاردستن رئیسجمهوری
فرانسه و پاسخی که آقای خمینی دادند، آمریکاییها پیشنهاد کردند که
مستقیماً با نمایندهای از جانب خود با آقای خمینی در ارتباط باشند.
جریان
این تماس و پیشنهاد از این قرار بود که در نوفللوشاتو، در تقسیم وظایف،
آقایان فردوسیپور و محتشمی مسئول امور تلفنخانه بودند و به تمامی تلفنها
جواب میدادند و هرگاه تلفنی میشد که مکالمه کننده به زبانی غیر از فارسی
یا عربی صحبت میکرد به من اطلاع میدادند و من رسیدگی میکردم.
در
یکی از همین تلفنها، مکالمه کننده خود را «ساندرز» معاون وزارت امور
خارجۀ آمریکا در واشنگتن معرفی کرد و برای اطمینان دادن به ما در مورد صحت
ادعایش قسمتهایی از پیام محرمانه کارتر به آقای خمینی را که توسط
ژیسکاردستن فرستاده شده بود، بیان کرد و سپس اظهار داشت که به دلیل وخامت و
حساسیت اوضاع ایران، آمریکا مفید میداند که نمایندۀ رسمی دولت آمریکا با
نمایندهای از جانب آقای خمینی ارتباط مستقیم داشته باشد. من به او جواب
دادم که این مسألهای نیست که من بتوانم جواب بدهم. پیشنهاد شما را با آقای
خمینی مطرح خواهم کرد و شما بعداً تلفن بزنید تا جوابش را بدهم. وقتی را
معین کردیم که او تلفن بزند و من جواب آقای خمینی را به او بدهم. من
بلافاصله پیغام آنها را با آقای خمینی مطرح کردم. ایشان موافقت کردند و
توصیه کردند که با خود من در تماس باشند. من از ایشان خواستم شخص دیگری نیز
با من در این تماسها حاضر بشود. گفتند خیر، ضرورتی ندارد.
در
وقت معین از واشنگتن مجدداً به دفتر تلفن زدند. آقای خمینی به احمد آقا
دستور داد که هنگام این مکالمه تلفنی کسی در اتاق نباشد. استدلال ایشان این
بود که این افراد وارد نیستند و به مسائل توجه ندارند. وقتی احمد آقا به
این افراد دستور داد که اتاق را ترک کنند آنها از من ناراحت شدند. در آن
روز صادق خلخالی هم در اتاق بود. او از همه بیشتر ناراحت شد. در این مکالمۀ
تلفنی موافقت آقای خمینی را با پیشنهاد آنها اطلاع دادم و آنها شخصی را
به نام وارن ذیمرمن معرفی کردند که تماس خواهد گرفت. روز بعد شخص نامبرده
تلفن زد و درخواست ملاقات کرد. پس از تأیید و تصویب آقای خمینی قرار ملاقات
گذاشته شد.
اولین پیام ـ ۲۶ دی ماه ۵۷، ۱۶ ژانویۀ ۷۹
در
این دیدار وی ابتدا کارت هویت شخصی و تلکس مأموریتش را ارائه داد. سپس گفت
که از جانب دولت آمریکا مأموریت دارد مطالبی را به اطلاع برساند. آنگاه از
روی متن نوشته شدهای، چنین خواند: «بر اساس اطلاعات و گزارشهای سولیوان
سفیر آمریکا در تهران، نظامیان ایران مسأله کودتا را به طور جدی بررسی
کردهاند. ژنرال هایزر مطمئن است که او آنها را از این امر منصرف کرده
است. آنها، نظامیان ایران، در این دوره ساکت و آرام خواهند بود، به شرطی
که سربازان تحریک نشوند. به علاوه دولت من (یعنی آمریکا) معتقد است که
بیانیۀ آیتالله دائر بر اینکه ارتش را محافظت کنند خیلی خوب بوده است.
ارتش ایران خیلی خوب آگاهی دارد که تودهایها دعوت به عملیات مسلحانه
کردهاند و ارتشیها ترس آن را دارند که یک عملیات حساب شدهای توسط
تودهایها برای تحریک و درگیری بین ارتش و طرفداران آقا وجود داشته باشد.
نیروهای نظامی وقوع این امر را بعد از خروج شاه از ایران و در صورت بازگشت
فوری و ناگهانی خمینی احتمال میدهند. به هر حال ژنرال هایزر مطمئن نیست که
واکنش ارتش در صورت برگشت فوری و ناگهانی آقا به ایران چه خواهد بود.
رهبران نظامی، علائم و نشانههای جدی دادهاند که در صورت برگشت ناگهانی
آقا به تهران برای «محافظت قانون اساسی» ممکن است وارد عمل شوند. به این
دلیل است که دولت من معتقد است ضرورت اساسی دارد که نمایندگان صلاحیتدار
آیتالله خمینی با رهبران نظامی ملاقات کنند که به یک تفاهم اساسی برسند.
بنا به قضاوت دولت من، نظامیها و مذهبیها موضوعات مشابه زیادی دارند که
نباید با تحریکات تودهایها نادیده گرفته شوند و یا از بین بروند. علاوه
بر این نظامیها آماده هستند که با نمایندگان صلاحیتدار آیتالله ملاقات
کنند. این نظامیان عبارتند از ژنرال قرهباغی و فرماندهان نیروهای سهگانه.
من به نمایندگی از جانب دولتم مایل هستم که تأکید کنم که این عمل بسیار
اساسی بوده و ضرورتی فوری دارد. در این میان، دولت من امید و اصرار دارد که
شما برنامۀ بازگشت به ایران را به تأخیر بیندازید تا زمانی که (مذاکرات
تهران) نتیجتاً به یک تفاهم برسد. که امکان بازگشت توأم با نظم و آرامش (orderly)
آیتالله فراهم شود. سولیوان گزارش داده است که سعی و کوشش برای ترتیب
ملاقات بین بهشتی و سران ارتشی نتیجهای نداده است و از آقای خمینی درخواست
میشود که این امر را توصیه کنند. دولت من همچنین امیدوار است که آیتالله
از هرگونه عملی که منجر به سقوط بختیار میشود خودداری کنند. به نظر دولت
من، (بروز) چنین وضعیتی (یعنی سقوط بختیار)، ممکن است باعث شود که نظامیان
عصبانی شده و برای در دست گرفتن قدرت سریعاً وارد عمل شوند.»
نمایندۀ
آمریکا مطالب خود را از روی تلکس ماشین شده میخواند و من همانطور که
او میخواند ترجمه آنها را یادداشت میکردم. من از هرگونه بحث و مذاکره
جانبی و اضافی با وی خودداری کردم و پس از ختم سخنانش به او گفتم که مطالبش
را یادداشت کردهام و به نظر آقای خمینی میرسانم و پاسخ ایشان را برایش
خواهم آورد. تماس و مذاکره جدی و کوتاه بود و ملاقات در رستوران مسافرخانه
نوفللوشاتو صورت گرفت. گزارش ملاقات و مطالب پیام را از روی یادداشتهایم
عیناً برای آقای خمینی خواندم. مسأله بسیار مهم بود. دولت آمریکا مواضع خود
را دربارۀ ارتش، بازگشت آقای خمینی و دولت بختیار با صراحت گفته است.
ایشان
بعد از گزارش ملاقات دربارۀ هر یک از مطالب از من سؤالاتی کردند. اولین
سؤال که بحث شد، علت سفر هایزر به ایران بود و اینکه برای چه به ایران رفته
و هدفش از این سفر چیست؟ خبر سفر ژنرال رابرت هایزر مرد شماره ۲ پیمان
نظامی آتلانتیک شمالی (ناتو) و معاون ژنرال هیگ به ایران قبلاً خبرگزاریها
مخابره کرده بودند. ما نیز از طریق مطبوعات و خبرگزاریها از سفر وی و
هدفهای مأموریت او، به آن صورت که در رسانههای گروهی آمده بود مطلع شدیم و
من در این مورد گزارشهایی به آقای خمینی داده بودم.
به
موجب اطلاعات جمعآوری شده، مأموریت هایزر به ایران سه هدف عمده داشت: اول
تلاش برای حفظ انسجام ارتش شاهنشاهی در موقع خروج شاه از ایران و حفظ
آمادگی آن برای انجام عملیات کودتامانند در موقعیت و زمانی که به تشخیص
آمریکا ضرورت پیدا کند. ارتش آمریکا از سال ۱۳۲۳ روی ارتش شاهنشاهی کار
کرده بود و به عنوان تنها پایگاه مؤثر آمریکا محسوب میشد. بنابراین حفظ
انسجام این چنین ارتشی برای دولت آمریکا در مرحلۀ حساس و بحرانی مملکت و
انتقال قدرت سیاسی، اهمیت استراتژیک داشت. تلاش آمریکا و سفر هایزر به
ایران به منظور جلوگیری از اعمال خودسرانه و نسنجیده برخی از امرای ارتش
هنگام خروج شاه از ایران بود. آمریکاییها فهمیده بودند که ارتش در برخورد
مسلحانه با مردم به کلی متلاشی خواهد شد. هدف دوم سفر هایزر به ایران،
وادار ساختن ارتش به حمایت از دولت بختیار بود. هدف سوم تعیین سرنوشت وسایل
و امکانات بسیار فنی و سری نظامی آمریکا در ایران (نظیر پایگاه کبکان) و
قراردادهای عظیم خرید اسلحه آمریکایی توسط ایران.
بررسی سفر هایزر به ایران و نتایج آن نیاز به فرصت دیگری دارد.(۱۹) اما
به هر حال عمدۀ مطالب مورد بحث قرار گرفت. دربارۀ این مسأله هم کمی صحبت
شد که ترس آنها از بازگشت فوری و ناگهانی آقا چیست؟ آیا به دلیل هیجانات و
احتمالاً زد و خورد و در نتیجه از همپاشیدگی کامل اوضاع؟ یا چیز دیگری؟
از متن نامه و پیغام آنها این نتیجه را گرفتیم که آنها اصرار دارند تا
زمانی که تفاهم بین ارتش و سران انقلاب در داخل کشور به وجود نیامده است
آقای خمینی به تهران بازنگردند. همچنین ما منظور آنها از بازگشت «orderly»
آقا به تهران را اینگونه تعبیر کردیم که یعنی بعد از رسیدن به یک تفاهم
اساسی با ارتش. آیا اصرار آنها بر تفاهم با ارتش به منظور حفظ ارتش برای
آینده نیست؟ و آیا تهدید کودتا، فشاری است در جهت تفاهم هر چه زودتر با
ارتش یا بهانهای است برای کودتا. قرار شد در ملاقات بعدی این مسأله کمی
روشن شود. کسب چنین اطلاعاتی از جهت شناخت تاکتیک دشمن در این مرحله مهم به
نظر میرسید.
به
نظر میرسید که آمریکاییها یک برنامه خاص داشته باشند که اصرار دارند
آقای خمینی بازگشت خود را به ایران به تأخیر بیندازند. در تمام دوران اقامت
آقای خمینی در پاریس، یکی از سؤالاتی که مرتب خبرنگاران میپرسیدند این
بود که آقای خمینی کی به ایران برمیگردند و پاسخ همیشه این بود که تا شاه
در ایران هست به ایران باز نمیگردند. وقتی خبر خروج شاه از ایران منتشر
شد، سیل خبرنگاران به نوفللوشاتو سرازیر شد و اولین سؤال آنها این بود که
آقای خمینی چه موقع به ایران برمیگردد و جواب آنها این بود که در اولین
فرصت. و از همان روز تدارک برای بازگشت به ایران آغاز شد. در همین زمان
بود که پیام کارتر به آقای خمینی توسط ژیسکاردستن رسید و یکی از مفاد آن
این بود که ایشان سفرشان را به تهران به تعویق بیندازند. همزمان بختیار نیز
در پیامی که توسط وزارت امور خارجه فرانسه برای آقای خمینی فرستاده بود
همین درخواست را کرده بود. پیامهای مشابهی نیز میرسید.
حال
نمایندۀ آمریکا در این ملاقات نیز همین مطلب را عنوان کرده است و این نشان
میداد که مسألۀ بسیار جدی مطرح است و به همین دلیل با وجود این
درخواستها و توصیهها آقای خمینی تصمیم گرفتند هرچه زودتر به ایران
برگردند.
در
مورد بیانیۀ آقای خمینی خطاب به ارتش باید متذکر شوم که صدور این بیانیه
جلوتر از زمان این رویداد و تماس بود و ارتباطی به این ملاقات نداشت. بلکه
بر اساس سیاستی بود که در مورد برخورد با ارتش اتخاذ شده بود، به موجب
تحلیلی که ما از اوضاع داشتیم محور عمده و اساسی برخورد مردم با ارتش و
اینکه در نهایت با ارتش چگونه باید برخورد کرد. در تیرماه سال ۱۳۵۶، بعد
از انجام مراسم تدفین دکتر شریعتی در زینبیه، برای دیدار با آقای خمینی من
به نجف رفتم. در این دیدار با ایشان در همین مورد صحبت کردم. پایگاه شاه و
آمریکا در ایران در واقع ارتش بود. در مراحل نهایی برخورد میان ارتش با
مردم خواهد بود. آقای خمینی با درگیری مسلحانه با ارتش موافق نبود و بر این
باور بود که در صورت درگیری مسلحانه، گروههای سیاسی ـ نظامی، نظیر
مجاهدین خلق و چریکهای فدایی ابتکار عمل را به دست خواهند گرفت. با توجه
به مجموعۀ این ملاحظات من برخورد سیاسی ـ روانی با ارتش را مطرح کردم. اساس
این طرح خنثی ساختن قدرت درگیری ارتش با مردم و مهار قدرت تخریبی آن علیه
انقلاب و نهایتاً جذب بدنه اصلی نیروهای نظامی و انتظامی به انقلاب و
پیوستن به مردم بود. بعد از این دیدار و بر اساس همین طرح آقای خمینی به
طور مرتب در بیانیههای خود، مطالبی در مورد ارتش و ارتشیان و دعوت آنها
به پیوستن به مردم عنوان میکردند. این سیاست مؤثر واقع شده بود و ارتش از
درون به نفع مردم استحاله پیدا کرده بود.
در
هر حال پس از این بحثها روی مفاد پیام آمریکا، آقای خمینی جواب خود را
بیان کردند. من آن را دقیقاً یادداشت کردم و در ملاقات بعدی به رابط آمریکا
اطلاع دادم. جواب به این شرح بود: «اول اینکه گفتهاید که تودهایها برای
برخورد مسلحانه تحریک میکنند چه سند یا مدرکی دارید که ارائه بدهید؟ این
تحریکات از جانب خود ارتش است. آنها به دنبال بهانه هستند. همچنین به نظر
ما، یک ائتلاف اعلام نشدهای بین ارتش و کمونیستها دیده میشود تا این
بهانه به دست ارتش داده شود. هدف هماهنگ کمونیستها و ارتش لطمه به اعتبار
جنبش اسلامی است. دوم اینکه روشن کنید که منظور از حرکت ارتش برای «محافظت
قانون اساسی» چیست؟ آیا حفظ سلطنت است یا حفظ ارتش برای آینده؟ آیا نگرانی
آنها و هدفشان «حفظ سلطنت است یا حفظ ارتش»، در صورت فرض دوم مسأله فرق
میکند. سوم اینکه آیا درست است که آمریکاییها تمام وسایل را از بین
میبرند، یا از کشور خارج میسازند؟»
از
پیام آمریکا همچنین روشن بود که آنها بر حسب پیشنهاد سولیوان، سفیرشان در
تهران، اصرار دارند که ارتباطی میان سران انقلاب و ارتش در تهران برقرار
گردد. اما اعضای شورای انقلاب در تهران حاضر به چنین تماسی نیستند و لذا
آمریکاییها از آقای خمینی خواستهاند که به رهبران داخل چنین توصیهای را
بنمایند. جواب صریح آقای خمینی به آمریکا این بود که «شما از کودتا جلوگیری
کنید».
گفتوگو با فرماندهان ارتش
اما
در مورد تماس میان سران ارتش با اعضای شورای انقلاب، نظر آقای خمینی در
ابتدا این بود که تماس و مذاکرات مفید نیست. من با این نظر موافق نبودم اما
آن را عیناً به آقای دکتر بهشتی، در تماس تلفنی، منعکس کردم. دکتر بهشتی
ضمن گزارش کارهای جاری تهران که باید به اطلاع آقای خمینی برسد، از قبیل
موفقیت کمیته نفت و کارشکنی تودهایها در کار این کمیته، گفتند که اعلامیه
و ابلاغیۀ آقا در مورد ارتش بسیار حسن اثر داشته است.
روز
بعد دکتر بهشتی تلفن زد و گزارش سفر خودش را به قم، که قرار بود با مراجع
سهگانه صحبت کند تا آنها نیز مشترکاً نمایندهای برای عضویت در شورای
انقلاب انتخاب و معرفی کنند، داد و گفت سفرش بسیار مفید بود و دو نفر از
مراجع (اسم نبردند) استقبال کردند ولی تصمیم نهایی را بعداً خواهند گرفت.
در مورد تماس با نظامیان آقای بهشتی دربارۀ علل و ضرورت مفید بودن تماس با
نظامیان توضیحاتی داد و از من خواست که توضیحات ایشان را به اطلاع آقای
خمینی برسانم و جواب آن را فوری بدهم.
گزارش
آقای بهشتی را من همان روز به آقای خمینی دادم. ایشان توضیحات آقای دکتر
بهشتی را قانعکننده دانستند و از من خواستند که در مورد تماس و مذاکره با
نظامیان پیغام بدهم که: «تماس بگیرید، آنها را دلگرم کنید، اطمینان بدهید
که حال ارتشیها خیلی بهتر خواهد شد اما قولی ندهید که عمل نشود.»
این
پیام همان روز عیناً به آقای بهشتی اطلاع داده شد. ظاهراً تماس میان
اعضای شورای انقلاب و امرای ارتش برقرار شده بود و نتایج مفیدی هم داشته
است. آقای هاشمی رفسنجانی هم این تماسها را تأیید کردهاند.(۲۰)
به
هر حال، طبق قرار قبلی با نمایندۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا، مطالب آقای
خمینی را در یک مکالمۀ تلفنی برای او خواندم. وی گفت که بعد از دریافت جواب
تماس خواهد گرفت.
دومین پیام ۲۷ دی ماه ۵۷، ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹
دیدار
دوم در روز۲۶ یا ۲۷ دی ماه ۵۷ برابر با ۱۷ یا ۱۸ ژانویه ۷۹ صورت گرفت. در
این دیدار نمایندۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا مطالب خود را از روی نوشتهای
میخواند و من ترجمۀ آنها را عیناً یادداشت میکردم:
«به نمایندگی از طرف دولتم مطالب زیر را به اطلاع میرسانم:
۱ـ
اولین نگرانی ما پایان دادن به خونریزیها در ایران است هم به خاطر احترام
به بشریت و هم برای به وجود آوردن شرایط مناسب جهت راهحل سیاسی بحران
ایران.
۲ـ
احساس ما این است که برخورد شدید بین نظامیان و غیرنظامیان، که ما شدیداً
مخالف آن هستیم، کار را خیلی مشکل و حتی غیرممکن میسازد، که یک آینده ثابت
را به وجود آوریم. بنابراین اما از همه نیروهای سیاسی ایران خصوصاً ارتش
دعوت میکنیم که راهحل مسالمتآمیز را انتخاب کنند.
۳ـ
در میان کسانی که ادعای پیروی از آقای خمینی را دارند، هستند کسانی نظیر
تودهایها که مذهب را ولو موقتاً وسیلهای برای جمعآوری تودۀ مردم به کار
میبرند. خصوصاً وقتی راهحلهای دیگری برای آنها امکانپذیر نباشد. ما
معتقدیم که تودهایها و سایرین (کمونیستها) گروههای نسبتاً کوچکی هستند
اما شدیداً خطرناک هستند. ما معتقدیم تنها ادامۀ کوششهای سیاسی معقول
میتواند کارهای آنها را خنثی سازد.
دولت
ما روی این مسأله اصرار میورزد که موضوع ائتلاف نوشته نشدهای بین
کمونیستها و ارتشیها درست نیست. معتقدیم که ارتش بیش از همه از
کمونیستها ترس دارد. در واقع بعضیها که در ارتش مخالف آقای خمینی هستند
معتقدند که وی تحت نفوذ تودهایها و یا سایر افراطیهاست. به همین دلیل ما
معتقدیم که باید مسئولین ارتش را متقاعد سازیم که آقای خمینی ضد تودهای و
ضد کمونیسم در ایران است.
آمریکا
میتواند کمک کند که مذاکرات لازم بین آقای خمینی و ارتش شروع شود. ما
قویاً چنین مذاکرهای را حمایت میکنیم و آن را ضروری میدانیم. اما ما
نمیتوانیم احساس اعتماد را که برای یک مذاکرۀ منظم لازم است به وجود
بیاوریم. این (احساس اعتماد) تنها با یک رابطۀ مستقیم بین آیتالله و ارتش
است که به وجود میآید.
ما
معتقدیم که چنین مذاکراتی فوریت دارد. اطلاعات ما حاکی است که در دانشگاه و
در بین کارگران پشتیبانی از تودهایها رشد میکند که این امر به نوبۀ خود
تحولات مرحلۀ انتقالی را میتواند مشکل و خطرناک سازد اما پاسخ سه سؤالی
که شده بود:
س
۱) مسأله اینکه جهتگیری ارتش چیست؟ بهترین جواب باید از طریق سؤال و تماس
با خود آنها باشد. اما نظریات خود ما: آیا ارتش از برگشت فوری آیتالله
میترسد یا از هیجانات حاصله از آن؟ ارتش ماهیتاً محافظهکار است و
میخواهد آرامش باشد و نمیخواهد که جریانات سال قبل ادامه یابد. نظامیان
از مجهولات و آینده مبهم نگران هستند و خطر رشد و پیروزی تودهایها را
میبینند. بنابراین مذاکرات مستقیم با آنها ضروری است.
س
۲) در مورد نظر ارتش دربارۀ «محافظت قانون اساسی» آیا منظور سلطنت است یا
حفظ خود ارتش؟ باید از خود آنها پرسید و فهمید. اما نظرات ما: محافظت و
حمایت قانون اساسی فرع بر حفظ آرامش در جهت روشن شدن جهت آینده است. هر کس
از نظامیان، سیاسیان و مردم باید از قبل بدانند که چه سرنوشتی در انتظار
آنهاست. به نظر آمریکا قانون اساسی این قوانین و مقررات را روشن کرده است.
آمریکا معتقد است که نه ارتش و نه مخالفین نباید خلاف قانون اساسی رفتار
کنند. به همین دلیل است که ما از ارتش شدیداً خواستهایم که عملی خلاف
قانون اساسی انجام ندهند. ترس ما این است که اگر چارچوب قانون اساسی بههم
بخورد راه برای تودهایها باز میشود. این خیلی مهم است که ما نمیگوییم
که قانون اساسی نمیتواند و نباید تغییر کند و تأکید میکنیم. اما ما
معتقدیم ایجاد یک جریان منظم برای تغییر مهم است. ما معتقدیم اگر یکپارچگی و
انسجام ارتش حفظ شود، امکان آن وجود خواهد داشت که رهبری ارتش هرگونه فرم
سیاسی که انتخاب میشود مورد حمایت خود قرار دهد.
س
۳) در مورد وسایل نظامی فنی ـ جواب مطلقاً منفی است، ما میخواهیم که قدرت
و یکپارچگی ارتش را حفظ کنیم. ما میخواهیم که نیروی ارتش وسایل فنی را که
دولت ایران برای دفاع خود لازم میداند داشته باشد.»
سپس
مأمور دولت آمریکا دربارۀ بیاناتی که ساندرز (معاون وزیر امور خارجه) در
مورد ایران در کنگرۀ آمریکا ایراد کرده بود، توضیحاتی به شرح زیر داد:
«۱ـ
ساندرز گفته است ایرانیان باید سرنوشت آیندۀ خود را خودشان تعیین کنند و
این است که ما از شما دعوت میکنیم که با ارتش مذاکره کنید.
۲ـ
ساندرز گفته است که دولت آمریکا جریانات قانونی را تأیید میکند. اگر
تغییراتی لازم باشد ما مخالف آن نیستیم. این تغییرات باید از طریق یک جریان
منظم و کنترل و حساب شده باشد و همۀ ایرانیها در آن شرکت کنند و آن را
حمایت کنند.
۳ـ
ساندرز گفته است که دولت آمریکا از استقلال ایران حمایت میکند. به نظر ما
هم ایالات متحده و هم طرفداران آیتالله در جلوگیری از نفوذ تودهایها که
مستقیماً به نفع روسها خواهد بود، منافع مشترک شدیدی دارند.
در پایان به عنوان آخرین حرف، به نمایندگی از طرف دولتم، چهار سؤال زیر را مطرح میکنم:
۱ـ سرنوشت سرمایهگذاریهای آمریکا در ایران؟
۲ـ آیندۀ فروش نفت به غرب؟
۳ـ آیندۀ روابط سیاسی، نظامی ایران با آمریکا؟
۴ـ روابط با روسیه؟»
در
اینجا مطالب وی تمام شد. پاسخ به سؤالات بالا روشن بود. آقای خمینی در
مصاحبهها و سخنرانیهای متعدد موضعگیریهای خودشان را درباره مسائل بالا
بیان کرده بودند. من میتوانستم همان جا به سؤالات وی پاسخ بدهم. اما پاسخی
ندادم. او برای من صحبت نمیکرد. من میبایستی پیغام را میدادم و جواب آن
را میگرفتم و به او میدادم. به او گفتم بسیار خوب سؤالات شما را مطرح
میکنم و سپس جواب ایشان را به شما خواهم داد. به این ترتیب میخواستم بار
دیگر به او یادآور شوم که من طرف مذاکره با شما نیستم و ثانیاً جوابها از
من نیست، از آقای خمینی است. دقیقاً همانطور که او از جانب «دولتش» صحبت
میکرد من هم از جانب رهبر انقلاب مأمور بودم و صحبت میکردم.
به
علاوه گاهی اوقات آقای خمینی مطالبی به نظرشان میرسید و میگفتند که از
نظر من بسیار جالب و عمیق بود. و بالاخره این شیوه عمل یعنی تأخیر پاسخ به
ما امکان میداد که بهترین جوابها و سیاستها را اتخاذ کنیم.
این
ملاقات نیز در رستوران مسافرخانۀ نوفللوشاتو انجام گرفت. پس از ملاقات،
گزارش مذاکرات را دادم و ایشان پاسخهای خود را دادند که در دیدار سوم داده
شد.
سومین پیام ـ ۲۸ دی ماه ۵۷ برابر ۷۹.۱.۱۸
سومین دیدار در ۲۸ دی ماه ۵۷ برابر ۷۹.۱.۱۸ صورت گرفت. پاسخ آقای خمینی عیناً به شرح زیر خوانده شد:
«در
مورد برنامۀ سیاسی آینده برای مرحله انتقالی سه مرحله پیشبینی شده است:
مرحلۀ اول تأسیس شورای انقلاب، دوم معرفی دولت موقت، سوم تنظیم و تصویب
قانون اساسی جدید که بعداً به موجب آن قانون اساسی عمل خواهیم کرد. با عقب
انداختن کارها دست تودهایها را باز میکنید. شما با حمایت از این دولت
یا آن دولت و شلوغی ارتش باعث تعویق و در نتیجه رشد تودهایها و باعث زحمت
بیشتر ما هستید. کنار بروید و بگذارید خود ما کارهایمان را بکنیم. ارتش
را هم وادار به سکوت و عدم دخالت بنمایید. نه کمونیست، نه تودهای کاری
نمیتواند بکند. اما اگر وضع به همین ترتیب ادامه یابد کاری نمیشود و
تودهایها رشد میکنند و باعث زحمت میشوند.
اما در پاسخ چهار سؤالی که مطرح کردهاند:
س ۱ـ سرمایهگذاری آمریکا در ایران:
الف ـ در شرایط فعلی از کم و کیف این سرمایهگذاری و ماهیت فعالیتهای آنان اطلاعات کافی نداریم.
ب ـ اساس سیاست و خطمشی ما در این مورد و سایر موارد مشابه حفظ استقلال مملکت، مصالح ملی و توسعه و عمران کشور خودمان است.
ج
ـ این امر با برنامهریزیهای دولت آیندۀ جمهوری اسلامی بستگی دارد، مثلاً
به طور قطع ما کشاورزی خود را زنده خواهیم کرد. به وابستگی نیازهای غذایی
به خارج پایان خواهیم داد. این امر اولویت را در امور کشاورزی ما بیان
میکند. در رابطه با اجرای این برنامه و تحقق اهداف کشاورزی دولت آینده
ممکن است آنچه را که لازم و مفید میدانید انجام دهد از جمله همکاری با
کمپانیهای خارجی از جمله آمریکاییها.
س
۲ـ فروش نفت به غرب کماکان ادامه خواهد یافت. ما خواستار اصلاح وضع
اقتصادی کشورمان هستیم. کشور ما را خراب کردهاند. ما به درآمد نفت نیاز
داریم. نمیخواهیم از گرسنگی بر سر چاههای نفت بمیریم؛ لذا نفت خود را به
مشتریان آن میفروشیم. به قیمت عادلانه روز به هر کس که بخرد میفروشیم و
ارز دریافت میکنیم نه چیز دیگری. ما فقط به آفریقای جنوبی و اسرائیل نفت
نخواهیم فروخت.
س ۳ـ روابط سیاسی ـ نظامی با آمریکا:
الف
ـ ما اساساً ضد هیچ کشور و ملتی نیستیم. ضد سیاستهای آنان علیه مصالح ملت
خودمان و ظلم آنها هستیم. هرگاه روش دولت آمریکا برخلاف گذشته
واقعبینانه شود و دست از دخالت در امور ما بردارد، دست از حمایت مردمی دزد
و فاسد، از ارتشی و غیر ارتشی بردارد، جنبش ما را بفهمد و به آزادی و
استقلال ما احترام بگذارد ما با آنها روابط دوستانه خواهیم داشت. ما برای
توسعۀ کشاورزی و اقتصاد کشور به علوم و فنون و تکنولوژی غرب خصوصاً آمریکا
نیاز داریم. با دوستی و احترام متقابل میتوانیم رابطه داشته باشیم. اما
آمریکا باید بداند که تنفر عمیق مردم ما نسبت به آمریکا به دلیل کودتای
۱۳۳۲ و دخالت ممتد آنها از آن به بعد و حمایت از شاه امری نیست که در مدت
کوتاهی از دل مردم ما برود. آمریکا میتواند آن را جبران کند و عملاً نشان
دهد که سیاستش تغییر کرده است.
ب ـ ما با خرید سلاحهای عظیم نظامی برای ایران موافق نیستیم. آنها را نه ضروری میدانیم و نه مفید.
ج
ـ ثبات ایران و در نتیجه ثبات منطقه را ما نه در خرید سلاحهای عظیم و نه
در یک ارتش بزرگ میدانیم بلکه در توسعۀ دموکراسی، استقلال کشور، عدالت
اجتماعی، همکاری و شرکت وسیع مردم در تمامی شئون کشور میدانیم.
دـ سیاست خارجی ما بیطرفی مثبت است و لذا در پیمانهای نظامی شرکت نمیکنیم.
هـ ـ ما نه به صورت ژاندارم منطقه عمل خواهیم کرد و نه به صورت صادرکنندۀ انقلاب به سایر کشورهای منطقه.
س۴ـ
روابط با روسیه، عیناً نظیر آمریکاست. ما از آنها هم سوابق تلخی داریم.
آنها هم رژیم شاه را حمایت کردهاند. آنها هم اگر بخواهند در امور ما
دخالت کنند مقابله و مقاومت میکنیم. آنها هم اگر به ما احترام بگذارند و
مصالح ما را محترم بشمارند، در امور داخلی ما دخالت نکنند با آنها دوستی
خواهیم داشت. اما ما خود را با مردمی که به خدا معتقدند نزدیکتر حس
میکنیم تا با ملحدین خدانشناس.
و بالاخره:
۱ـ ما خواستار تقلیل فشار و جنجالهای سیاسی بینالمللی و منطقهای هستیم نه تحریک و تشدید جنجالها.
۲ـ
ما برای ساختن مجدد کشور و آبادانی مملکت به آرامش نیاز داریم، بنابراین
در تحریکات و تشنجات منطقه و دستهبندیها شرکت نخواهیم کرد.
۳ـ در مشکلات و مسائل سیاسی جهانی با سایر دول، راهحل را از طریق مذاکرات سیاسی و در سطح سازمان ملل میدانیم.»
بعد
از بیان مطالب بالا نمایندۀ دولت آمریکا سؤال کرد: «شما گفتهاید که
میخواهید به جنگ و خونریزی داخلی خاتمه دهید. ما هم موافقیم و کوشش داریم.
اما ترس و نگرانی ما این است که قبل از تماس با ارتش و سایر عوامل مهم و
قابل توجه، معرفی و اعلام دولت موقت انتقالی به بروز ریسکهای ثانوی منجر
شود. علاقهمندیم نظریات آیتالله را بدانیم.»
در مورد این سؤال از او خواستم توضیح بدهد که منظورشان از «سایر عوامل مهم و قابل توجه» که ترجمه other significant elements است، چیست؟ گفت نمیداند، سؤال میکند و جواب میدهد.
***
پس
از این دیدار، متن کامل مذاکرات عیناً به آقای خمینی گزارش شد و موضوع
قسمتی را هم که مبهم بود و سؤال کرده بودم اطلاع و توضیح دادم که وقتی او
این مطلب را گفت به نظرم رسید ممکن است دولت آمریکا روی اشخاص و گروههای
خاصی نظر دارد و به این ترتیب میخواهند که آنها هم در تغییرات انتقالی
سهیم باشند. سؤال و توضیحات آنها ممکن است ما را در شناخت این مسأله یاری
دهد.
در
۳۰ دی ماه ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۰ نماینده دولت آمریکا تلفن زد و جواب سؤال
بالا را به شرح زیر داد: «در تصمیمگیری نسبت به آینده و جریان تحول سیاسی و
برنامهای برای به وجود آوردن حداکثر ثبات، باید خود مردم شرکتکنندگان
اصلی باشند و عناصر اصلی را خود آنها انتخاب کنند و سعی شود که حداکثر
نیروها را در بر گیرد.» پس از دریافت این جواب بلافاصله مراتب را به اطلاع
آقای خمینی رساندم.
چهارمین پیام ـ ۴ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۴
چهارمین دیدار در ۴ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۴ در همان رستوران نوفللوشاتو صورت گرفت. مجدداً از روی نوشته مطالب خود را میخواند:
«از جانب دولتم موظفم چهار نکته را به اطلاع برسانم:
۱ـ برای ما و فرض ما آن است که آیتالله هم با ما در این امر شریکند، ایران مستقل و با ثبات و جدای از دخالت خارجیها، هدف است.
۲ـ
ما اعتقاد داریم که جریان کافی در قانون اساسی هست که از طریق آن تمامی
نیروهای اصلی میتوانند با آرامش در تنظیم سرنوشت مملکت شرکت و دخالت کنند.
۳ـ
اگر این جریانات تعقیب و اجرا نشوند، یک حرکت و برخورد مستقیم خارجی، جدای
از قانون اساسی ممکن است اتفاق بیفتد، با نتایج فاجعهآمیز آن برای تمامی
نیروهای غیرکمونیست، از جمله برای عوامل مذهبی و پشتیبانان آنان. در این
مورد از من خواسته شده است که توجه شما را به «بیانیه» جدید حزب توده جلب
کنم که پشتیبانی خود را از شورای انقلاب و دولت موقت اعلام داشته است.
۴ـ ما فکر میکنیم که در شرایط کنونی هنوز زود است که آیتالله در این زمان به ایران برگردند.»
پس
از این دیدار مطالب عیناً به آقای خمینی گزارش شد. سپس به بررسی و بحث
مطالب پیام ارسالی پرداخته شد. استنباط ما این بود که آمریکاییها اصرار
دارند قانون اساسی فعلی که مشروطۀ سلطنتی است، حفظ شود و اعتبار خود را از
دست ندهد و ثانیاً غیرمستقیم در بند ۳ میخواهند ما را از یک «فاجعه»
موهوم، در صورت تغییر قانون اساسی بترسانند و ثالثاً مایل نیستند که آقای
خمینی به این زودی به ایران برگردند. این امر مصادف بود با زمانی که شاه از
کشور خارج شده بود و آقای خمینی خود را برای بازگشت فوری به تهران آماده
ساخته بودند، اما بختیار و ارتش فرودگاه را بسته بودند.
اقدام
دولت و ارتش در بستن فرودگاه تهران و پیغام امروز نماینده آمریکا درباره
تأخیر بازگشت به ایران حکایت از یک توطئهای میکرد وگرنه دلیلی نداشت که
آنها چنین اصراری داشته باشند. رابعاً، آمریکاییها از اعلامیۀ حزب توده
در پشتیبانی از شورای انقلاب و دولت موقت میخواهند بهرهبرداری کنند و ترس
و وحشت موهوم از کمونیسم را بهانه قرار بدهند.
پس
از بررسی این نکات و با توجه به سیاستهای بختیار و بستن فرودگاهها، که
خیلی حساس بود و اینکه میلیونها نفر برای استقبال آقای خمینی به تهران
آمده بودند و هر آن احتمال درگیری و کشتار شدیدی داده میشد، و همچنین با
توجه به کشتار روز قبل جلوی دانشگاه و وقایع سنندج و دستگیری
روزنامهنگاران و غیره، آقای خمینی پیغام تهدیدآمیزی برای آمریکاییها
تهیه کردند که آن را یادداشت نمودم تا در اولین دیدار به نمایندۀ وزارت
امور خارجه آمریکا تسلیم شود. متن این پیغام در گزارش ملاقات بعدی آمده
است.
پنجمین پیام ـ ۷ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۷
در
۷ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۷ نمایندۀ دولت آمریکا مجدداً تماس گرفت و
درخواست ملاقات فوری کرد. در این ملاقات ابتدا او اطلاع داد که بعضی اشخاص
به نام «نماینده رسمی آیتالله خمینی» با مقامات دولتی آمریکا تماس
گرفتهاند و مطالبی گفتهاند. آیا چنین چیزی صحت دارد یا خیر؟ متن سؤال و
پیغام وی که از روی نوشته میخواند چنین است: «اشخاصی مدعی هستند که
نماینده آیتالله خمینی میباشند و به بعضی اشخاص در مقامات دولت و یا بعضی
تجار آمریکایی مراجعه کردهاند. ما میخواهیم بدانیم آیا چنین امری صحت
دارد؟ بعضی اوقات این اشخاص مراجعه میکنند به نام نمایندۀ آیتالله و
میخواهند که اسناد و مدارک روابط ایران و آمریکا را بررسی کنند. آنها خود
را نمایندگان آیتالله در مسائل رسمی و دولتی معرفی میکنند. ما معتقدیم
که آیتالله خمینی باید از این مسائل باخبر بشوند. ما میخواهیم که
آیتالله بدانند که این وقایع اتفاق میافتند. ما بسیار خوشوقت خواهیم شد
که نظرات ایشان را بدانیم که چگونه باید با این اشخاصی که مدعی نمایندگی
آیتالله هستند برخورد کنیم.»
در
برابر سؤال من که این اشخاص چه کسانی هستند نام آنها را ببرید و بعد از
اصرار و تأکید من بالاخره وی از شخصی به نام «نوربخش» اسم برد که مراجعه
کرده است و خواسته است که اسنادی را بررسی کند.
من
از جریان تماسهای یک ایرانی مقیم آمریکا به نام مجتبی نوربخش و دوست
آمریکاییاش به نام فریمن با آقای خمینی مطلع بودم. اما از اینکه آیا آنها
چنین تماسهایی را به نام «نمایندۀ آقای خمینی» گرفتهاند و چنین
درخواستهایی کردهاند، بیخبر بودم و همچنین روشن نبود که نماینده دولت
آمریکا با طرح آن چه نظری دارد؟ مطمئن نبودم و اگر اصل خبر وی، یعنی مراجعه
نوربخش به مقامات آمریکایی درست باشد، انگیزۀ او برای چنین کاری برایم
روشن نبود و نمیتوانستم سر دربیاورم او واقعاً به دنبال چه چیزی بوده است.
اما
مهم برای ما در آن مرحله آن بود که بر اساس اطلاعات من، چنین شخصی
مأموریتی از جانب آقای خمینی نداشته است. بنابراین در همان جا به نماینده
دولت آمریکا گفتم که جواب سؤال وی منفی است و چنین چیزی وجود ندارد. با این
حال به او گفتم که سؤال او را مطرح کرده و جواب قطعی آن را خواهم داد.
پس
از اتمام سخنان وی من پیام آقای خمینی به دولت آمریکا را به شرح زیر برای
او خواندم: «کارها و عملیات بختیار و سران کنونی ارتش نه تنها برای ملت
ایران، بلکه برای دولت آمریکا هم به خصوص آینده خود آمریکا هم در ایران،
سخت ضرر دارد. و من ممکن است مجبور شوم دستور جدیدی دربارۀ اوضاع ایران
بدهم. بهتر است شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند. دست از
این حرکات بردارند. ادامۀ این عملیات توسط بختیار و سران ارتش ممکن است
فاجعهای بزرگ به بار آورد. اگر او و ارتش در امور دخالت نکنند و ما ملت را
ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد. اینگونه حرکات و رفتار، ثبات و آرامش
منطقه را باعث نخواهد شد. ملت از من حرفشنوی دارد و ثبات به دستور من و با
اجرای برنامۀ من به وجود خواهد آمد. وقتی من دولت موقت را اعلام کنم
خواهید دید که رفع بسیاری از ابهامات خواهد شد و خواهید دید که ما با مردم
آمریکا دشمنی خاصی نداریم و خواهید دید که جمهوری اسلامی که بر مبنای فقه و
احکام اسلامی استوار است چیزی نیست جز بشردوستی و به نفع صلح و آرامش همۀ
بشریت است. بستن فرودگاهها و جلوگیری از رفتن ما به ایران ثبات را بیش از
پیش برهم میزند، نه آنکه اوضاع را تثبیت نماید. از جانب نیروهای طرفدار من
خواسته شده است که اذن بدهم بروند فرودگاه را باز کنند با زور. اما من
هنوز چنین اذنی ندادهام. همچنین نیروهای مسلح از نظامی و غیرنظامی، از
جمله عشایر درخواست عمل برای پایان دادن به وضع کنونی کردهاند. اما من
هنوز اذن ندادهام و ترجیح میدهم که کار با مسالمت تمام شود و سرنوشت
مملکت به دست ملت سپرده شود.»
این آخرین تماس و ملاقات نماینده وزارت امور خارجۀ آمریکا بود.
***
این
تماسها در مجموع مفید بودند. مطالبی که از آنها دریافت شد، اگرچه قبلاً
از طریق پیگیری مطالب روزنامهها و مطبوعات بینالمللی کم و بیش به دست
آمده بود، اما بیان آنها از جانب نمایندۀ رسمی دولت آمریکا هر گونه شک و
تردید را در مورد برنامهها و اولویتهای آنان در آن مرحلۀ حساس از بین برد
و به ما این امکان را داد که بتوانیم بهتر، خط مشی و تاکتیکهای طرف مقابل
را بررسی کنیم و متقابلاً اقدامات لازم را به عمل آوریم و همچنین جوابهای
داده شده به نماینده دولت آمریکا، چیزی بیشتر از آنچه که در مصاحبهها و
بیانیههای علنی مطرح شده بودند، نبود. به همین دلیل این تماسها، در مجموع
مثبت ارزیابی شدند. البته، قضاوت نهایی با تاریخ است.
متأسفانه
در میان اسناد لانۀ جاسوسی که دانشجویان خط امام آنها را منتشر
ساختهاند، گزارشی از این تماسها وجود ندارد. همانطور که در متن توضیحات
بالا آمده است، نماینده دولت آمریکا، مطالب و پیامهای خود را از روی نوشته
و تلکس میخواند و قطعاً رونوشتی از آن مطالب و همچنین گزارشهای این شخص
به سفارت آمریکا در تهران فرستاده میشده است. انتشار آنها بدون شک در
روشن شدن هر چه بیشتر زوایای رویدادهای تاریخی کشورمان در آن مرحله حساس
مؤثر خواهد بود. به خصوص گزارشهای مربوط به تماسهای هایزر با نظامیان و
غیرنظامیان ایران و ملاقاتهای سران ارتش با اعضای شورای انقلاب.
پینوشتها:
۱ـ یونایتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۲ـ آسوشیتدپرس، ۱۰ ژانویه ۷۹ (۲۰ دی ماه ۵۷)
۳- آسوشیتدپرس از واشینگتن ـ اط ۵۷.۱۱.۱۵
۴- والری ژیسکاردستن، قدرت و زندگی، مؤسسه پیک ۱۳۶۸.
۵- سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۱۳۵۷-۱۳۰۰. هوشنگ مهدوی، نشر البرز ۱۳۷۵.
۶- همان
۷ ـ مجله نیوزویک، ۱۸ دسامبر ۷۸ (۲۷ آذر ۵۷) مقالۀ «اگر شاه سقوط کند»
۸ ـ یونایتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۹ ـ آسوشیتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۱۰ ـ آسوشیتدپرس، در ۱۰ ژانویه ۷۹ (۲۰ دی ماه ۵۷)
۱۱ ـ همان
۱۲ـ روبین، باری، «هموار شده با نیات خوب». اصل متن انگلیسی.
۱۳ـ همان
۱۴ ـ سالینجر، پیر، «آمریکا در گروگانگیری». اصل متن انگلیسی.
۱۵ـ همان
۱۶ ـ روزنامه نیویورک تایمز، ۷۸.۱۲.۵ (۱۴ آذرماه ۱۳۵۷).
۱۷ ـ برای اطلاع بیشتر در مورد موضع فرانسه در گوادلوپ و اقدامات انجام شده به توضیحات پایانی کتاب (ضمیمه شماره یک) رجوع کنید.
۱۸
ـ در مرداد ۱۳۵۸ ناگهان روزنامهها و مجلات وابسته به برخی از محافل ضد
انقلاب اسلامی با چاپ عکس بختیار و مقالاتی دربارۀ او سعی کردند او را به
عنوان یک رهبر سیاسی مطرح سازند. من این را یک حرکت سالمی ندیدم و برای
مقابله با آن تصمیم گرفتم برخی از اسناد سیاسی مربوط به دوران انقلاب را
منتشر سازم. یکی از این اسناد پیام کارتر به آقای خمینی در مورد بختیار
بود. نظرم را با آقای خمینی مطرح کردم و ایشان آن را تأیید کردند. من در یک
سخنرانی عمومی در چمن سعدآباد در ۱۴ مرداد ۵۸ این اسناد را ارائه دادم، که
در روزنامهها چاپ شد. به دنبال آن با تأیید آقای خمینی، طی یک مصاحبه
تلویزیونی با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به مدت یک ساعت، این اسناد
را به اضافۀ پیام بختیار به آقای خمینی از طریق سفیر فرانسه در ایران در
بهمن ۵۷، توضیح دادم. اما متأسفانه عناصری در صدا و سیما از پخش آن ممانعت
کردند و تنها ۱۰ دقیقه آن را پخش کردند و مانع پخش کامل آن شدند. این خود
بحثبرانگیز شد، زیرا کسانی که همان ۱۰ دقیقه را دیده و شنیده بودند از
میخواستند متن کامل آن را منتشر شود. در ۲۰ بهمن ۱۳۵۸، به مناسبت سالگرد
انقلاب طی نامهای به صدا و سیما خواستم تا آن مصاحبه را به طور کامل پخش
کنند. متن نامه به شرح زیر است: «شورای محترم مدیریت صدا و سیمای جمهوری
اسلامی ایران در چند ماه قبل به دنبال اجازه و دستور آقای خمینی و به منظور
افشای برخی از اسناد خیانتها و اطلاع ملت ایران، اینجانب طی یک مصاحبه
تلویزیونی به مدت یک ساعت اسنادی از حمایت دولت آمریکا از بختیار و
دخالتها و کوششهای ضد انقلاب در جهت مخدوش ساختن انقلاب ایران ارائه و
گزارش دادم. متأسفانه معلوم نشد که چرا این مصاحبه سانسور شد و بیش از ۱۱
دقیقه آن را منتشر نساختند. و مسئولین امور نتوانستند جواب قانع کنندهای
را به اعتراض بدهند. اکنون که سالگرد پیروزی انقلاب را برگزار میکنیم
بدینوسیله درخواست میشود که این فیلم جهت اطلاع ملت ایران پخش گردد. در
غیر این صورت دلایل عدم پخش آن را توضیح دهید. والسلام ـ با تشکر. دکتر
ابراهیم یزدی ۵۸.۱۱.۲۰.» اما مدیرعامل یا شورای مدیریت صدا و سیمای جمهوری
اسلامی نه اقدامی کرد و نه به این نامه پاسخ داد.
۱۹ـ به سخنرانی اینجانب تحت همین عنوان و کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، انتشارات قلم ۱۳۸۷، مراجعه کنید.
۲۰ـ
هاشمی رفسنجانی ـ روزنامۀ کارگزاران ۸۶.۱.۲۰: «… در مجموع این کارها در
آن زمان تابو نبود. ملاقات و مذاکره انجام میشد. مثلا دو، سه ماه قبل از
پیروزی انقلاب، که از زندان آزاد شدم و آن موقع آقای خمینی در پاریس بودند،
آقای مطهری از من برای جلسهای در منزل خودشان دعوت کردند که وقتی رفتم،
دیدم آقای منتظری، شهید بهشتی و دوستانی که انقلاب و مبارزه را اداره
میکردند جمع هستند. آقای مقدم رئیس ساواک هم آمد. قرار بود آقای منتظری به
پاریس بروند و با آقای خمینی ملاقات کنند. مقدم آمده بود که مسائل را
توضیح بدهد… آقای مقدم در این جلسه حرفهایش را زد و کسی اعتراض نکرد که
چرا ایشان به این جلسه آمد. یا مهندس بازرگان با بختیار مذاکره داشت و
حرفها را به ما منتقل میکرد…»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر