پيامى سرگشاده به يك «آيت الله» ! آقاى نشانهى الله موسوى تبريزى، با شما هستم!
ع- سلیمانزاده
در خانه او را " آبا " خطاب مى كردند. پس از اعدام پسرش به حکم و فرمان شما، لباس سياه بر تن كرد، چهار زانو پشت به ديوار بر روى زمين مى نشست و مرتب آه و ناله مى کرد.
بارها ديدم كه هر از گاهى عكس پسرش را از جيببش در مى آورد و روى زانويش مى گذاشت و به عكس نگاه دردناکی مى انداخت و سپس سرش را به چپ و راست تكان مى داد و با سوز و گداز ناله مى كرد ؛ بالام بالام بالام بالام ! بالام بالام ! و باز دوباره عكس شش در چهارِ پسرش را در جيب پيراهنش كه روى قبلش بود مى گذاشت.
همان عكسى كه در سايت برومند نيز هست !
در جمع دوستان و آشنايانم انسانهاى پرهيزگار و شايسته فراوان بودند و هستند، اما اگر از من خواسته شود که یک انسان شریف به تمام معنا، یک فرد بی آزار و پرهيزكار، یک انسان دست و دلباز و از خود گذشته را نام ببرم،
از میان بسیار دیگرانى که می شناسم، با قاطعیت خواهم گفت ؛ صفر علی رنجوری !
در خانه او را موسی صدا می کردند. چهره ای همیشه خندان داشت. جوانمردی بسیار افتاده بود و به کودک و بزرگ به یکسان احترام می گذاشت، حتی در مورد مخالفان سیاسی عقيدتى خود، با درایت با آنها برخورد می کرد، به همگان احترام می گذاست و خود نیز مورد احترام همگان بود !
پیش از انقلاب در رشته مهندسی شیمی در دانشکاه صنعتی آریامهر فارغ التحصیل شده بود و بعنوان دانشجوی نمونه برای گذراندن دوره تخصصی از طرف دانشگاه به آلمان فرستاده شده بود.
می گفت در آلمان به او پیشنهاد کار و حقوق بالا داده بودند تا در آنجا بماند، اما برای خدمت به میهن و عشق به مردمانش پیشنهاد آنها را رد کرده و به ایران بازگشته بود.
در طول انقلاب همراه مردم بود و به همراه دوستان و خواهرش كه او نيز بدست مزدوران رژيم كشته شد، براى استقبال از نشانه ى الله خمينى از تبريز به بهشت زهرا رفته بودند.
او همچون ميليونها ايرانى سرشار از اميد و آرزو، براى گلستان كردن كويرهاى ايران به جمع مردم بپا خاسته پيوسته بود و بدليل اعتقادات مذهبى خانوادگى و تفكرات اسلامى كه گمان مى كرد نجات دهنده بشريت است هوادار سازمان مجاهدين خلق شده بود. يك هوادار ساده، هرگز نه اسلحه اى بر كمر بسته بود و نه چاقويى در جيب داشت. همچون تمامى اعضاى خانوده انسانى رئوف بود و از خشونت و درگيرى بيزار و برى بود.
آرمانهاى بشردوستانه او، به درست يا به غلط، در انديشه هاى اسلام مترقى و سازمان مجاهدين خلق و بنيانگذاران آن محمد حنيف نژاد و سعيد بديع زادگان سمت و سو پيدا كرده بود.
جوانان آرمانگرا و پرشور بعد از انقلاب، هركدام بر اساس موقعيتى كه در آن واقع شدند، هوادار يك جريان سياسى شده بودند. رژيم بدنبال خشونت و قبضه كردن تمام عيار قدرت بود. فرمان بگير و به بندها داده شد و او را همچون بسيارى از ديگران صرفاً به دليل هوادارى از مجاهدين خلق دستگير كردند و بدون داشتن حق وكيل در دفاع از خود، پس از كوتاه مدتى در زندان تبريز تيربارانش كردند !
آقاى موسوى تبريزى !
يادتان هست آيا كه در زندان تبريز به كسى به زبان آذرى گفته باشيد ؛
" كو آن خلقى كه از او دفاع ميكردى تا بيايد ترا نجات دهد "
يادتان هست كه چنين حرفى را به كسى زده باشيد ؟
آقاى موسوى تبريزى !
آيا ميدانيد كه پس از حکم اعدام بی رحمانه صفرعلى رنجورى ، آن جوان نمونه و سرشار از مهر و محبت، نه تنها چندين خانواده را تا ابد به عزا نشانديد بلكه نان چندين خانوار بی بضاعت را نيز آجر كرديد.
پس از اعدام موسى، چندين زن فقير بچه دار بى سرپرست توانسته بودند كارخانه سيمان، محل كار او را پيدا كنند تا از سرنوشت او خبری بگيرند، آنها به مسؤلان كارخانه گفته بودند كه او هر ماه خرجى ماهانه اى را به آنها ميداده و اکنون مدتی است از او دیگر خبری نیست و اكنون به نان شب محتاج هستند !
براساس شواهد آن زنان هر از گاهى بر سر مزار او در تبريز مى رفتند و با لعن و نفرين به آمران و عاملان اعدام او اشگ ميريختند !
آقاى نشانه ى الله موسوى تبريزى !
شرم كنيد، خجالت بكشيد، اگر اندك بويى از انسانيت برده ايد، براى بى وقاحت بودن حدى قائل شويد، اندكى انسانيت داشتن شايسته وجدان بشريست !
آقاى سید موسوى تبريزى !
آبا، مادر پير موسى، تا پايان عمرش تمام شب را ناليد، ناليد و با گريه و آه خوابيد و با ناله و زارى از خواب بيدار شد و سرانجام با خروارها غم و اندوه، سياهپوش از دنيا رفت.
جوانان فراوانى همچون موسى را شما و هم کیشانتان اعدام كرديد تا به عمر بى ثمر و انگل گونه خود و نظام سراسر جنایت و خیانتتان ادامه و بقا دهید. اعدام کردید و توبره سيرى ناپذيرتان را از خون مردم ايران پر كردید تا دروغ را نهادینه کنید و چپاول و غارت را بعنوان غنیمت الهی مستمر سازید.
اكنون پس از ٤٢ سال حكومت ننگينتان، ملت ايران بطور کلی از شما روى برگردانده است و روزی نه چندان دور طومار حکومت نکبت بارتان را در هم خواهد پیچید.
همان خلقى كه او را به هيچ مى گرفتيد به سراغتان آمده است !
و اين هنوز از نتايج سحر است باش تا صبح دولت بدمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر