کره ي شمالي اغلب در کانون اخبار قرار مي گيرد. اين طور به نظر مي رسد که اين کشور بدون دليل سياست متقاعد کردنشتلاش مي کند خود را به سلاح هاي کشتار جمعي مجهز کند و اگر واشنگتن با اين سياست مخالفت مي کند ظاهرا به خاطر سادگي و معصوميت ذاتي است. در حالي که از سال هاي ١٩٤٠ تا کنون، ايالات متحده خود اين نوع سلاح ها را در آسياي شمالي به کار برده يا تهديد به استفاده از آن ها کرده است. آمريکا تنها قدرتي است که از بمب اتمي در هيروشيما و ناکازاکي استفاده کرده و بيشتر بر روي تهديد به کارگيري ديگرباره ي آن در کره بنا شده است.نوشته Bruce CUMINGS **لوموند دیپلماتیکدسامبر 2004برگردان محمد زاهدی هنگامي که آمريکايي ها براي نجات يک کشور آن را ويران مي کردند يادمان هاي آتش در کره ي شماليکره ي شمالي اغلب در کانون اخبار قرار مي گيرد. اين طور به نظر مي رسد که اين کشور بدون دليل تلاش مي کند خود را به سلاح هاي کشتار جمعي مجهز کند و اگر واشنگتن با اين سياست مخالفت مي کند ظاهرا به خاطر سادگي و معصوميت ذاتي است. در حالي که از سال هاي ١٩٤٠ تا کنون، ايالات متحده خود اين نوع سلاح ها را در آسياي شمالي به کار برده يا تهديد به استفاده از آن ها کرده است. آمريکا تنها قدرتي است که از بمب اتمي در هيروشيما و ناکازاکي استفاده کرده و سياست متقاعد کردنش بيشتر بر روي تهديد به کارگيري ديگرباره ي آن در کره بنا شده است. درباره ي جنگ کره (١٩٥٠-١٩٥٣) ، به جاي جنگي « فراموش شده » بهتر است چون جنگي « ناشناخته » سخن گفته شود. اثرات ويرانگرانه ي باورنکردني کارزار هوايي آمريکا در کره ي شمالي که از ريختن بمب هاي آتش زا (عمدتا ناپالم) به مقياس گسترده آغاز شد و تا تهديدهاي به کارگيري سلاح هاي هسته اي و شيمايي (١) و نابود کردن سدهاي عظيم کره ي شمالي در مرحله ي پاياني جنگ ادامه يافت، نازدودني است. با وجود اين، با چنين رويدادهايي حتي تاريخ نگاران نيز کم آشنا هستند و در تحليل رسانه ها در مورد مسئله هسته اي کره ي شمالي در اين ده سال اخير هرگز اشاره اي به آن ها نشده است.جنگ کره بيشتر به عنوان جنگي محدود تلقي شده است ولي بسيار به جنگ هوايي با امپراطوري ژاپن طي جنگ دوم جهاني شباهت داشته و اغلب نيز توسط همان کارگزاران نظامي آمريکايي پيش برده شده است. اگر حملات بر ضد هيروشيما و ناکازاکي موضوع تحليل هاي بسيار بوده، بمباران هاي آتش زاي شهرهاي ژاپني و کره اي توجه کمتري را به خود جلب کرده است. و اما استراتژي هسته اي و هوايي واشنگتن در آسياي شمال شرقي پس ازپايان جنگ کره، بازهم کمتر درک شده است. در حالي که استراتژي هاي نام برده گزينه هاي کره ي شمالي را تعيين کرده اند و عامل کليدي در شکل گيري استراتژي آمريکا در مورد امنيت ملي به شمار مي آيند. ناپالم در پايان جنگ دوم جهاني اختراع شد. به کارگيري آن بحث و مناظره ي عمده اي را طي جنگ ويتنام موجب شد که با مشاهده ي عکس هاي غيرقابل تحمل از کودکاني که لخت و عور در جاده ها مي دويدند در حالي که پوستشان به صورت تکه تکه از بدنشان جدا مي شد شديدتر گرديد... ناپالم ريخته شده بر روي جمهوري دموکراتيک خلق کره هم از لحاظ مقدار و هم از لحاظ اثرات مخرب بيشتر از آن چيزي بود که بر روي ويتنام شمالي ريخته شد چرا که شمار شهرهاي پر جمعيت کره شمالي بيشتربود .در سال ٢٠٠٣، به همراه نظاميان سابق آمريکايي که در جنگ کره شرکت کرده بودند در يک کنفرانس در کره ي شمالي حضور داشتم. به هنگام بحثي درباره ي ناپالم، يکي از بازماندگان نبرد چانگ جين (به زبان ژاپني آن را چوزين مي نامند) که يک چشم و بخشي از ران خود را از دست داده بود، تاکيد مي کرد که اين سلاحي است نفرت انگيز ولي « بر روي افرادي رها مي شد که حقشان بود».افرادي که حقشان بود؟ درست مانند هنگامي که طي يک بمباران، دوازده تائي از نظاميان آمريکايي به اشتباه هدف قرار گرفته بودند : « همه چيز، از جمله انسان ها، در اطراف من سوخته بود. مردها خود را ميان برف مي غلتاندند. کساني که آنان را مي شناختم، با آنان قدم زده و جنگيده بودم به من التماس مي کردند زودتر آنان را بکشم. وحشتناک بود. هنگامي که ناپالم پوست را کاملا سوزانده بود، پوست به صورت تکه تکه و همانند چيپس هاي سيب زميني سرخ کرده از صورت، بازوان يا پاهايشان جدا مي شد.» (٢). کمي پس از آن، جورج بارت از نشريه ي نيويورک تايمز در دهکده اي واقع در شمال آن يانگ (در کره ي جنوبي)، « تلفات مخوف يک جنگ مدرن » را کشف کرد: « اهالي تمام دهکده و مزارع حول و حوش کشته شده و حالتي را که به هنگام ريختن ناپالم داشتند حفظ کرده بودند : مردي در حال سوار شدن بر دوچرخه اش بود، تقريبا پنجاه کودک در يتيم خانه اي سرگرم بازي بودند، مادري به گونه ي غريبي کامل باقي مانده بود در حالي که يک برگ از کاتالوگ سيرس روباک را در دست داشت که برآن، دربرابر کالاي شماره ي ٣٨١١٢٩٤ (عروسک دلربايي به رنگ مرجان) علامت زده شده بود.». دين آچسن، وزير کشور وقت، مايل بود که اين نوع « رپرتاژهاي هيجان انگيز» به قيچي سانسور سپرده شود تا بتوان به آن ها پايان بخشيد. (٣)يکي از نخستين دستورهاي به آتش کشيدن شهرها و دهکده هايي که در آرشيو يافتم به منتهي اليه جنوب شرقي کره مربوط مي شد در حالي که نبردهاي شديدي در پيرامون پوزان در اوايل اوت ١٩٥٠ در جريان بود و هزاران چريک، سربازان آمريکايي را به ستوه آورده بودند. روز ٦ اوت ١٩٥٠، يک افسر آمريکايي به نيروي هوايي دستور داد که « شهرهاي زير محو شوند» : چونگ سونگ، چين بو و کوزودونگ. از هواپيماهاي بي-٢٩ نيز جهت بمباران هاي تاکتيکي استفاده شد. روز ١٦ اوت، ٥ اسکادران از هواپيماهاي بي-٢٩ يک منطقه ي مستطيلي شکل را در نزديکي جبهه که شمار زيادي از شهرها و دهکده ها را دربر مي گرفت، بمباران کردند. صدها تن ناپالم اقيانوسي از آتش برپا کردند. دستوري مشابه نيز در ٢٠ اوت داده شد. روز ٢٦ اوت در همان آرشيوها مطلب ساده ي زير را مي توان يافت : « يازده دهکده به آتش کشيده شدند.» (٤)اگرچه خلبانان دستور داشتند جهت اجتناب از کشتار غيرنظاميان اهدافي را که مي توانستند تشخيص دهند بمباران کنند ولي آنان اغلب مراکز مهم جمعيتي را که توسط رادار شناسايي شده بود مورد حمله قرار مي دادند يا هنگامي که هدف اصلي را نتوانسته بودند هدف قرار دهند، مقادير بسيار زيادي ناپالم بر روي اهداف درجه دوم مي ريختند. روز ٣١ ژوئيه ١٩٥٠، شهر صنعتي هونگنام هدف حمله ي عمده اي قرار گرفت که طي آن ٥٠٠ تن بمب از لابلاي ابرها بر روي آن رها شد. شعله هاي آتش تا صدها متر بالا مي رفت. روز ١٢ اوت، ارتش آمريکا، ٦٢٥ تن بمب بر روي کره ي شمالي رها کرد که براي ريختن همين مقدار بمب طي جنگ جهاني دوم به تعداد ٢٥٠ هواپيماي بي-١٧ نياز بود. در پايان اوت ١٩٥٠، اسکادرانهاي بي-٢٩، روزانه ٨٠٠ تن بمب روي کره ي شمالي مي ريختند (٥) که بخش بزرگي از آن از ناپالم خالص تشکيل شده بود. از ماه ژوئن تا پايان اکتبر ١٩٥٠، هواپيماهاي بي-٢٩، مقدار ٢.٣ ميليون ليتر ناپالم بر روي کره ي شمالي فرو ريختند.برخي از نظاميان در بطن نيروي هوايي آمريکا، از برتري هاي اين سلاح نسبتا جديد که در پايان جنگ جهاني دوم پديدار شده بود لذت مي بردند، اعتراضات کمونيست ها را مورد ريشخند قرار مي دادند و رسانه هاي گروهي را با اعلام « بمباران هاي دقيق» گمراه مي کردند. آنان دستور داشتند ادعا کنند که غيرنظاميان از طريق پخش اعلاميه از رسيدن بمب افکن ها آگاه مي شدند در حالي که خلبانان مي دانستند اين اعلاميه ها کوچک ترين اثري نمي توانست داشته باشد. (٦) اين تنها پيش درآمدي براي نابود کردن شهرها ودهکده هاي کره ي شمالي بود که درگير شدن چين را در جنگ درپي داشت.رها کردن ٣٠ بمب اتمي ؟ درگير شدن چيني ها در جنگ، موجب افزايش فوري کارزار هوايي گرديد. از اوائل نوامبر ١٩٥٠ به بعد، ژنرال مک آرتور دستور داد که منطقه ي قرار گرفته بين جبهه و مرز چين به بياباني تبديل گردد، که نيروي هوايي همه ي تجهيزات، کارخانه ها، شهرها و دهکده هاي واقع در هزاران کيلومترمربع از سرزمين کره ي شمالي را نابود کند. همان گونه اي که يک وابسته ي نظامي انگليسي در مقر فرماندهي کل ژنرال مک آرتور نوشته است، ژنرال آمريکايي دستور داد تا « کليه ي وسايل ارتباطات، تجهيزات، کارخانه ها، شهرها و دهکده ها را» به جز سدهاي ناجين واقع در نزديکي مرز شوروي و يالو را (که جهت تحريک نکردن مسکو و پکن مصون ماندند) تخريب کنند. « اين نابودي مي بايد از مرزمانچو آغاز شود و تا جنوب ادامه يابد». روز ٨ نوامبر ١٩٥٠، ٧٩ بمب افکن بي-٢٩، ٥٥٠ تن بمب آتش زا روي سينويي جو فرو ريختند و « شهر نام برده را از نقشه ي جغرافيا حذف کردند». يک هفته پس از آن، بمباراني سيل آسا از ناپالم بر روي شهر هوئري يونگ انجام شد که « هدفش از بين بردن آن مکان بود». و در روز ٢٥ نوامبر: « بخش بزرگي از منطقه ي شمال غربي بين يالو و خطوط جنوبي تر دشمن، کمابيش در آتش مي سوزد». اين منطقه مي رفت که خيلي زود به « گستره اي بياباني از زمين سوخته» تبديل گردد. (٧)همه ي اينها پيش از حمله ي بزرگ چين و کره بود که طي آن نيروهاي سازمان ملل از شمال کره بيرون رانده شدند. در آغاز حمله، در روزهاي ١٤ و ١٥ دسامبر، نيروهاي هوايي آمريکا، به کمک هواپيماهاي موستانگ، ٧٠٠ بمب ٢٥٠ کيلويي ناپالم و ١٧٥ تن بمب تخريبي - تاخيري را بر روي پيونگ يانگ فرو ريختند که با صدايي خفه به زمين مي افتادند و سپس هنگامي که مردم تلاش مي کردند مرده ها را از طعمه ي آتش برپا شده توسط ناپالم برهانند، منفجر مي شدند. اوائل ژانويه، ژنرال ريجوي دوباره به نيروهاي هوايي دستور داد تا پيونگ يانگ را « توسط آتش و به کمک بمب هاي آتش زا، جهت نابودي آن » بمباران کنند (که اين برنامه در دو زمان يعني ٣ و ٥ ژانويه صورت گرفت). سياست آتش افروزي زمين سوخته، هم زمان با عقب نشيني آمريکائيان از مدار ٣٠ درجه دنبال شد. شهرهاي اوئي جونگ بو، ونجو وديگر شهرهاي کوچک جنوب که دشمن به آنها نزديک مي شد، طعمه ي شعله هاي آتش شدند. (٨)نيروي هوايي آمريکا همچنين تلاش کرد رهبري کره ي شمالي را نابود کند. به هنگام جنگ عراق در ماه مارس ٢٠٠٣، دنيا از وجود بمبي به نام موآب (MOAB) که به معني مادر تمام بمب هاست ، باخبر گرديد که وزن آن ٩٧٥٠ کيلو و توان انفجاري آن برابر با ٩ هزار کيلو تي.ان.تي. مي باشد. نشريه ي نيوزويک عکس اين بمب را روي جلد چاپ کرده بود و زير آن نوشته بود: « چرا آمريکا جهان را مي ترساند؟» (٩). طي زمستان ٥١-١٩٥٠، کيم ايل سونگ و نزديک ترين متحدانش به نقطه ي اوليه ي خود در سال ١٩٣٠ بازگشتند و در پناهگاه هاي عميق در کانگيه در نزديکي مرز مانچو پنهان شدند. پس از ٣ ماه جست و جوي بي نتيجه که در پي پياده کردن نيرودر اينچون صورت گرفت، هواپيماهاي بي-٢٩، بمب هاي « تارزان » را بر روي کانگيه فرو ريختند. اين بمب جديدي بود به وزن ٦ هزار کيلو که تا آن زمان به کار گرفته نشده بود. ولي در برابر سلاح نهاني آتش افروزي که بمب اتمي باشد، به مثابه ترقه اي بيش نبود.در تاريخ ٩ ژوئيه ١٩٥٠، تنها دو هفته پس از آغاز جنگ، ژنرال مک آرتور پيامي فوري به ژنرال ريجوي فرستاد که بر اساس آن از ستاد فرماندهي خواسته شده بود « در اختيار قرار دادن يا ندادن بمب اتمي را به مک آرتور » بررسي کند. ژنرال چارلز بالت، فرمانده کل عمليات، جهت به کارگيري بمب اتمي « در پشتيباني مستقيم نبردهاي زميني »، مسئول مذاکره با مک آرتور شد. ارزيابي بالت چنين بود که مي توان ده تا بيست بمب اتمي به صحنه ي نبرد کره اختصاص داد بدون اينکه توان کلي نظامي ايالات متحده به خاطر آن « بيش از حد » کاهش يابد. مک آرتور به بالت پيشنهاد به کارگيري تاکتيکي سلاح هاي اتمي را کرد و به او شمه اي از جاه طلبي هاي خارق العاده اي را که در چارچوب جنگ در سر مي پروراند ارائه داد. از جمله ي آن اشغال کره ي شمالي و پاسخي به مداخله ي بالقوه ي چيني ها و شوروي به صورت زير بود: « من آن ها را در کره ي شمالي منزوي خواهم کرد. من در کره يک بن بست مي بينم. تنها راه گذر (باقي مانده) براي آنان از طريق منچوري وولاديووستوک است که شمار زيادي تونل و پل دربر دارد. من در آن نقطه موقعيت منحصر به فردي جهت به کارگيري بمب اتمي مي بينم که با زدن يک ضربه، راه عبور آنان را مي بنديم. آنان براي تعمير راه به شش ماه وقت نياز خواهند داشت».باوجود اين، در اين مرحله از جنگ، روساي ستاد فرماندهي به کارگيري بمب اتمي را رد کردند زيرا به نظر آنان اهدافي که به اندازه ي کافي مهم باشند تا استفاده از سلاح هاي هسته اي را ايجاب کنند وجود نداشت. آنان از واکنش افکار عمومي دنيا پنج سال پس از هيروشيما واهمه داشتند و انتظار داشتند که جريان جنگ تنها با وسايل شناخته شده ديگرگون گردد. ولي هنگامي که در اکتبر و نوامبر ١٩٥٠ شمار زيادي چيني وارد جنگ شدند، محاسبه ديگر مانند قبل صورت نگرفت. در تاريخ ٣٠ نوامبر، پرزيدنت ترومن طي کنفرانس مطبوعاتي مشهور خود، از تهديد به کارگيري بمب اتمي استفاده کرد (١٠). اين يک خبط لفظي، آن گونه اي که در آن زمان برداشت شد، نبود. در همان روز، ژنرال استريت مي ير از نيروي هوايي به ژنرال هايت واندنبرگ دستور زير را فرستاد که در آن از او خواسته شده بود فرماندهي استراتژيکي هوايي را به حالت آماده باش قرار دهد تا « آماده باشد بلافاصله اسکادران هاي هواپيماهاي بمب افکن مجهز به بمب هاي متوسط را که شامل توان هاي اتمي نيز مي شود به خاور دور بفرستد..». ژنرال نيروي هوايي کورتيس لومي به درستي به ياد دارد که ستاد فرماندهي کل قبلا به نتيجه گيري اي رسيده بود که احتمالا از بمب هاي اتمي استفاده نشود مگر « در چارچوب کارزاري کلي در ضد چين مائوئيست». اما چون دستورها به علت ورود نيروهاي چيني به جنگ تغيير يافته بود، او مي خواست مسئول اين برنامه شود. او به ژنرال استريت مي ير چنين اعلام کرد که نيروهاي تحت فرماندهي وي تنها نيروهايي است که تجربه ي چنين عملياتي يعني « شناخت نزديک » و روش هاي رها کردن بمب را در اختيار دارد. مردي که در سال ١٩٤٥ بمب هاي آتش زا را بر روي توکيو رها کرده بود، آمادگي داشت بار ديگر حملات خود را در شرق دور از سرگيرد. (١١) در آن زمان واشنگتن نگراني کمي در مورد واکنش مسکو داشت زيرا حداقل ٤٥٠ بمب اتمي در اختيار داشت در حالي که شوروي ها فقط ٢٥ عدد از اين نوع بمب را در دارا بود. اندکي پس از آن، در روز ٩ دسامبر، مک آرتور درخواست اختيارات ويژه در مورد به کارگيري سلاح هاي اتمي در صحنه ي کره را کرد. روز ٢٤ دسامبر، « فهرستي از اهدافي را ارائه داد که مي بايد پيشروي دشمن را عقب بياندازد» و براي آن ها نياز به ٢٦ بمب اتمي بود. افزون بر آن وي خواسته بود ٤ بمب اتمي روي نيروهاي مهاجم و ٤ بمب ديگر روي « تمرکز حياتي وسايل هوايي مخاصم » انداخته شود.در مصاحبه هاي مک آرتور که پس از مرگ وي منتشر شده، وي تائيد مي کرد نقشه اي در اختيار داشته که با پياده کردن آن مي توانسته است جنگ را در ده روز به پيروزي رساند: « من سي تا ئي بمب اتمي رها مي کردم و بيشتر آن ها را در طول مرز با منچوري به کار مي بردم.» سپس او ٥٠٠ هزار سرباز را از چين ملي تا يالو بسيج مي کرده و « در پشت سرمان از درياي ژاپن تا درياي زرد کمربندي از کوبالت راديواکتيو که طول عمر فعال آن بين ٦٠ تا ١٢٠ سال است مي پراکندم. بنابراين، حداقل به مدت ٦٠ سال خيالمان از تهاجم زميني از سوي کره ي شمالي راحت بود». او مطمئن بود که روس ها در برابر چنين استراتژي نهائي اي تکان نمي خوردند. « نقشه ي من همانند آب خوردن ساده بود.» (١٢)راديواکتيويته ي کوبالت ٦٠، ٣٢٠ بار از راديواکتويويته ي راديوم بيشتر است. بنابر اظهارات تاريخ نگار کارول گوئيگي، يک بمب هيدروژني ٤٠٠ تني کوبالتي مي تواند هر نوع زندگي حيواني را در روي کره ي زمين نابود کند. گرچه اظهارات جنگ طلبانه ي مک آرتور به نظر نامعقول مي نمايد ولي او تنها فردي نبود که اين چنين مي انديشيد. پيش از يورش چين و کره، در کميته اي وابسته به روساي ستاد فرماندهي، چنين اظهار شده بود که بمب هاي اتمي مي توانند « عنصر تعيين کننده اي » باشند که پيشروي چيني ها را در کره متوقف کند. در ابتدا احيانا استفاده از آن ها در يک « کمربند امنيتي در منچوري، درست در شمال مرز کره، که توسط سازمان ملل مشخص خواهد شد» درنظر گرفته شده بود. چين ، هدف اصلي چند ماه بعد، آلبرت گور، نماينده ي مجلس و پدر آل گور (کانديداي بدشانس دموکرات در سال ٢٠٠٠)، که بعدا در مخالفت با جنگ ويتنام درآمد، تاسف مي خورد که « کره مردانگي آمريکا را اندک اندک از بين برده باشد» و پيشنهاد مي کرد « از طريق عاملي فاجعه بار» مانند کمربندي راديواکتيو که شبه جزيره ي کره را به صورت دائمي به دو بخش تقسيم کند، به اين جنگ پايان داده شود». گرچه ژنرال ريجوي سخني درباره ي بمب کوبالت به ميان نياورده بود، ولي پس از اين که به جاي ژنرال مک آرتور به عنوان فرمانده کل نيروهاي آمريکايي در کره قرار گرفت، در ماه مه ١٩٥١ خواسته ي سلف خود را ( که در٢٤ دسامبر ١٩٥٠ صورت گرفته بود ) دوباره مطرح کرد. ولي اين بار درخواست ٣٨ بمب اتمي کرد. (١٣) اين خواسته ي وي مورد قبول واقع نشد.در اوايل آوريل ١٩٥١ درست هنگامي که ترومن مک آرتور را از مقامش برکنار مي کرد، ايالات متحده در دو قدمي به کارگيري بمب اتمي بود. با وجود اين که اطللاعات در اين مورد هنوز به مقدار زيادي جزو مدارک طبقه بندي شده اي هستند که در اختيار عموم قرار نگرفته اند، آشکار است که ترومن مک آرتور را تنها به خاطر نافرماني هاي مکرر او از مقامش برکنار نکرد، بلکه به اين خاطر که در صورت توسل آمريکا به سلاح هاي اتمي، خواستار حضور يک فرمانده ي قابل اعتماد در ميدان نبرد بود. به عبارت ديگر، ترومن جهت بازگذاشتن سياست خود در مورد سلاح هاي اتمي، خود را از حضور وي خلاص کرد. در روز ١٠ مارس ١٩٥١، پس از اين که چيني ها نيروهاي تازه نفسي را در نزديکي مرز خود با کره پياده کردند و پس از آن که شوروي ها ٢٠٠ بمب افکن در پايگاه هاي هوايي منچوري ( يعني از محلي که نه تنها مي توانستند کره را بمباران کنند بلکه پايگاه هاي آمريکايي در ژاپن را نيز مورد حمله قرار دهند) (١٤) مستقر کردند، مک آرتور جهت حفظ برتري هوايي در صحنه ي کره خواستار « نيرويي اتمي از نوع روز حمله به هيروشيما» شد. روز ١٤ مارس ژنرال واندنبرگ نوشت : « فاين لتر و لوت در جريان مذاکرات اتمي هستند. فکر مي کنم همه چيز آماده است ». پايان ماه مارس استريت مي ير گزارش داد که نيروهاي مستقر در پايگاه هوايي کانادا در اوکيناوا که قادر به بارکردن بمب هاي اتمي هستند بار ديگر آماده ي عمليات مي باشند. در پايگاه هاي نام برده، بمب ها به صورت قطعات جداگانه آورده شده بود و سپس در آن جا سوارشان کرده بودند به طوري که فقط هسته ي مرکزي آن مانده بود. روز ٥ آوريل ستاد فرماندهي کل دستور داد که اگر گردان هاي جديد بزرگي از نيروهاي چيني به صحنه ي نبرد ملحق شوند يا اگر چنين به نظر آيد که بمب افکن ها عليه مواضع آمريکايي به کار برده مي شوند حمله ي تلافي جويانه برضد پايگاه هاي منچوري فورا آغاز شود. در همان روز گاردن دين، رئيس کميسيون انرژي اتمي، تمهيدات لازم را براي انتقال ٩ بمب هسته اي مارک ٤ به نهمين گروه بمب افکن هاي نيروي هوايي نظامي که جهت ترابري بمب هاي اتمي درنظر گرفته شده بود، انجام داد...در ژوئن ١٩٥١، روساي ستاد فرماندهي بار ديگر استفاده از سلاح هاي هسته اي را به صورت تاکتيکي در ميدان نبرد درنظر گرفتند (١٥). اين مورد تا سال ١٩٥٣ چندين بار ديگر پيش آمد. رابرت اوپنهايمر، مدير سابق طرح مانهاتان، « طرح ويستا» را بررسي کرده بود که در آن قابل اعتماد بودن استفاده از سلاح هاي اتمي درنظر گرفته مي شد. در اوائل ١٩٥١، جواني به نام ساموئل کاهن که ماموريتي پنهاني را براي وزارت جنگ آمريکا انجام مي داد، نبردهايي را که به فتح دوباره ي سئول انجاميده بود بررسي کرد و چنين نتيجه گرفت که امکاني وجود داشت تا بتوان دشمن را بدون تخريب شهرها نابود کرد. هم او بود که بعدها پدر بمب نوتروني شد (١٦).هزاران دهکده نابود شدهمخفوف ترين طرح هسته اي آمريکا در کره احتمالا عمليات هادسون هاربر بود. به نظر مي آيد که اين طرح بخشي از طرحي به مراتب گسترده تر درباره ي « بهره برداري آشکار وزارت جنگ آمريکا و بهره برداري پنهان سازمان سيا در مورد امکان استفاده از سلاح هاي جديد» بوده باشد ، در واقع حسن تعبيري است از آن چه که اکنون سلاح هاي کشتار جمعي مي نامند.گرچه ناپالم در آن زمان سلاحي بسيار جديد بود، يورش هوايي آمريکا، بدون بهره گيري از « سلاح هاي جديد»، کره ي شمالي را با خاک يکسان کرد و ميليون ها غيرنظامي را پيش از پايان جنگ کشت. به مدت سه سال تمام، اهالي کره ي شمالي در برابر تهديدي روزانه ي سوخته شدن با ناپالم قرار داشتند که آن گونه اي که در سال ١٩٨١ يکي از آن ها به من گفت : « نمي توانستيم از آن بگريزيم». در سال ١٩٥٢ همه چيز عملا در مرکز و شمال کره با خاک يکسان شده بود. بازماندگان در غارها زندگي مي کردند... کانراد کرين مي نويسد: در طول جنگ، نيروي هوايي آمريکا « موجب ويراني وحشتناک در تمام کره ي شمالي شد. پس از آتش بس، برآورد ويراني هاي ناشي از بمباران ها به قرار زير بود : نيمي از ١٨ شهر کره (از ٢٢ شهر اصلي اين کشور) ويران شده بود». از جدول تهيه شده توسط مولف چنين نتيجه گرفته مي شود که شهرهاي بزرگ صنعتي هامهونگ و هونگنام بين ٨٠ تا ٨٥ درصد، ساريون تا ٩٥ درصد، سينانجو تا ١٠٠ درصد، بندر چين نامپو تا ٨٠ درصد و پيونگ يانگ تا ٧٥ درصد ويران شده بودند. يک روزنامه نگار انگليسي هزاران دهکده ي نابود شده را همانند « تلي گسترده از خاکستر بنفش رنگ » گزارش کرده بود. ژنرال ويليام دين که پس از نبرد تانجون در ژوئيه ١٩٥٠ دستگير شده و به شمال آورده شده بود، بعدها اظهار داشت که از اغلب شهرها و دهکده هايي را که بازديد کرده ، فقط سنگ ريزه و ويراني هايي مانده، که برف آن ها را پوشانيده بود. همه يا تقريبا همه ي اهالي کره که با آنها ملاقات کرده بود، يک خويشاوند خود را در بمباران ها از دست داده بودند (١٧). وينستون چرچيل، در اواخر جنگ متاثر شد و به واشنگتن اظهار داشت هنگامي که ناپالم در پايان جنگ جهاني دوم اختراع شد، هيچ کس تصور نمي کرد روزي آن را بر روي تمام اهالي غيرنظامي کشوري « بپاشانند ». (١٨)اين چنين بود جنگ محدودي که در کره ي شمالي رخ داد. به عنوان سخن پاياني اين جنگ افسارگسيخته، نقطه نظر معمار آن، يعني ژنرال کورتيس لومي را که پس از آغاز جنگ اعلام کرد نقل مي کنيم : « ما به نوعي حرف خود را از زير در پنتاگون به داخل آن سرانديم : « به ما اجازه دهيد به آن جا برويم... و پنج شهر از بزرگ ترين شهرهاي کره ي شمالي را به آتش بکشيم. اين شهرها زياد بزرگ نيستند و اين کار چيزها را رو به راه خواهد کرد». به ما پاسخ داده شد که « شما غيرنظاميان را خواهيد کشت » و اين که « نقشه ي شما بيش از حد وحشتناک است ». و با وجود اين، طي سه سال، ما تمام شهرهاي کره ي شمالي و جنوبي را به آتش کشيديم. اين امر طي سه سال تمام قابل قبول است. ولي براي بسياري از مردم، کشتن چند نفر براي جلوگيري از يک چنين رويدادي نمي تواند قابل قبول باشد.» (١٩)پانويس ها١) استفان انيديکات و ادوارد هاگرمن : « سلاح هاي بيولوژيکي در جنگ کره»، لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ١٩٩٩.٢) نقل شده از کتاب کلي بلر: « جنگ فراموش شده»، بخش سي ام، ص ٥١٥. ٣) آرشيو ملي آمريکا، پرونده ي شماره ي ٩٩٥٠٠٠، جعبه ي ٦١٧٥، تلگراف جورج بارت، ٨ فوريه ١٩٥١. ٤) آرشيوهاي ملي، آر.جي. ٣٣٨، پرونده ي کا.ام.اي.جي.، صندوق شماره ي ٥٤١٨، روزنامه ي کا.ام.اي.جي. ورودي هاي ٦، ١٦، ٢٠ و ٢٦ اوت ١٩٥٠. ٥) نيويورک تايمز : ٣١ ژوئيه، ٢ اوت و اول سپتامبر ١٩٥٠. ٦) به مقاله ي « جنگ هوايي در کره» در فصل نامه ي دانشگاه نيروي هوايي شماره ي ٢، پاييز ١٩٥٠؛ ص ١٩ تا ٤٠ و « بمباران هاي دقيق » در نشريه ي فوق شماره ي ٤، تابستان ١٩٥١، ص ٥٨ تا ٦٥. ٧) آرشيوهاي مک آرتور، آر.جي. ٦، جعبه ي ١ « از استريت مي ير خطاب به مک آرتور»، ٨ نوامبر ١٩٥٠، اداره ي ثبت عمومي، پرونده ي شماره ي ٣١٧، مدرک شماره ي ٨٤٠٧٢ « از بوچير خطاب به روساي ستاد فرماندهي»، ٦ نوامبر ١٩٥٠، مدرک شماره ي ٨٤٠٧٣، ٢٥ نوامبر ١٩٥٩. ٨) بروس کامينگز، « ريشه هاي جنگ کره»، جلد دوم، نشر دانشگاهي پرينستون، ١٩٩٠، ص ٧٥٣ و ٧٥٤، نيويورک تايمز، ١٣ دسامبر ١٩٥٠ و ٣ ژانويه ١٩٥١. ٩) نيوزويک، ٢٤ مارس ٢٠٠٣. ١٠) نيويورک تايمز، ٣٠ نوامبر و اول دسامبر ١٩٥٠. ١١) نوشته هاي هايت واندنبرگ، جعبه ي ٨٦. از استريت مي ير به واندنبرگ، ٣٠ نوامبر ١٩٥٠. از لومي به واندنبرگ، ٢ دسامبر ١٩٥٠. هم چنين به ريچارد رودز رجوع شود : « خورشيد سياه : ساخت بمب هيدروژني»، ١٩٥٥، ص ٤٤٤ تا ٤٤٦. ١٢) بروس کامينگز، مدرک ذکر شده، ص ٧٥٠. چارلز ويلوگبي : نوشته ها. جعبه ي ٨، مصاحبه ها توسط باب کانسادين و جيم لوکاس در سال ١٩٥٤ که درنيويورک تايمز ٩ آوريل ١٩٦٤ منتشر شد. ١٣) کارول کوئيگلي : « تراژدي و اميد : تاريخ جهان در زمان معاصر»، نشر مک ميلان، نيويورک، ١٩٦٦، ص ٨٧٥. کارول کوئيگلي استاد مورد علاقه ي کلينتون در دانشگاه جورج تاون بود. هم چنين به مدرک ذکر شده ي بروس کامينگز ص ٧٥٠ رجوع شود. ١٤) در مدارک طبقه بندي شده اي که پس از فروپاشي اتحاد شوروي در اختيار عموم قرار گرفت به نظر نمي رسد اين اطلاعات تاييد شده باشد. به نظر تاريخ نگاران، برخلاف آن چه که سرويس هاي اطلاعاتي فکر مي کردند، شوروي ها نيروي هوايي اين چنين مهمي را مستقر نکرده بودند. و اين امر در اثر ضداطلاعات کارايي بود که چيني ها پخش کرده بودند. ١٥) مسئله درباره ي استفاده از سلاح هاي هسته اي تاکتيکي نبود. سلاحهائي که در سال ١٩٥١ هنوز در دسترس نبود، بلکه به کارگيري مارک ٤ ها در نبرد به صورت تاکتيکي مد نظر بود. همانند بمب هاي مرسوم که توسط بمب افکن هاي بي- ٢٩ ريخته مي شدند و در نبردها از همان پايان اوت ١٩٥٠ به کار برده شده بودند. ١٦) ساموئل کاهن دوست دوران کودکي هرمان کاهن بود. به نوشته ي فرد کاپلان « ويزاردهاي آرماگدن »، چاپ سيمون و شوستر، نيويورک، ١٩٨٣، ص ٢٣٠ رجوع شود. در مورد اوپنهايمر و طرح ويستا به بروس کامينگز نوشته ي ذکر شده ص ٧٥١ و ٧٥٢ و ديويد بي. اليوت « طرح ويستا و سلاح هاي هسته اي در اروپا» در نشريه ي اينترناشنال سکوريتي، شماره ي ١ تابستان ١٩٨٦، ص ١٦٣ تا ١٨٣ رجوع شود. ١٧) کانراد کرين : « استراتژي هوايي آمريکا در کره»، ص ١٦٨ تا ١٦٩. ١٨) جان هاليدي و بروس کامينگز « کره : جنگ ناشناخته»، نشر پانتئون بوکز، نيويورک، ١٩٨٨، ص ١٦٦. ١٩) جي.اف.دالس : نوشته ها. تاريخ شفاهي کورتيس لومي، ٢٨ آوريل ١٩٦٦.**نويسنده Bruce CUMINGS بروس کامينگز در دانشگاه شيکاگو تدريس ميکند اوليّن کتاب او بنام : Parallax Visions: Making sense of American – East Asian Relations اخيراً چاپ شده است که تحليل گسترده ايي دربارهٌ اولين بحران کرهٌ شمالي دارد.
۱۳۸۶ مهر ۲۵, چهارشنبه
هنگامي که آمريکايي ها براي نجات يک کشور آن را ويران مي کردند (آرشیو
کره ي شمالي اغلب در کانون اخبار قرار مي گيرد. اين طور به نظر مي رسد که اين کشور بدون دليل سياست متقاعد کردنشتلاش مي کند خود را به سلاح هاي کشتار جمعي مجهز کند و اگر واشنگتن با اين سياست مخالفت مي کند ظاهرا به خاطر سادگي و معصوميت ذاتي است. در حالي که از سال هاي ١٩٤٠ تا کنون، ايالات متحده خود اين نوع سلاح ها را در آسياي شمالي به کار برده يا تهديد به استفاده از آن ها کرده است. آمريکا تنها قدرتي است که از بمب اتمي در هيروشيما و ناکازاکي استفاده کرده و بيشتر بر روي تهديد به کارگيري ديگرباره ي آن در کره بنا شده است.نوشته Bruce CUMINGS **لوموند دیپلماتیکدسامبر 2004برگردان محمد زاهدی هنگامي که آمريکايي ها براي نجات يک کشور آن را ويران مي کردند يادمان هاي آتش در کره ي شماليکره ي شمالي اغلب در کانون اخبار قرار مي گيرد. اين طور به نظر مي رسد که اين کشور بدون دليل تلاش مي کند خود را به سلاح هاي کشتار جمعي مجهز کند و اگر واشنگتن با اين سياست مخالفت مي کند ظاهرا به خاطر سادگي و معصوميت ذاتي است. در حالي که از سال هاي ١٩٤٠ تا کنون، ايالات متحده خود اين نوع سلاح ها را در آسياي شمالي به کار برده يا تهديد به استفاده از آن ها کرده است. آمريکا تنها قدرتي است که از بمب اتمي در هيروشيما و ناکازاکي استفاده کرده و سياست متقاعد کردنش بيشتر بر روي تهديد به کارگيري ديگرباره ي آن در کره بنا شده است. درباره ي جنگ کره (١٩٥٠-١٩٥٣) ، به جاي جنگي « فراموش شده » بهتر است چون جنگي « ناشناخته » سخن گفته شود. اثرات ويرانگرانه ي باورنکردني کارزار هوايي آمريکا در کره ي شمالي که از ريختن بمب هاي آتش زا (عمدتا ناپالم) به مقياس گسترده آغاز شد و تا تهديدهاي به کارگيري سلاح هاي هسته اي و شيمايي (١) و نابود کردن سدهاي عظيم کره ي شمالي در مرحله ي پاياني جنگ ادامه يافت، نازدودني است. با وجود اين، با چنين رويدادهايي حتي تاريخ نگاران نيز کم آشنا هستند و در تحليل رسانه ها در مورد مسئله هسته اي کره ي شمالي در اين ده سال اخير هرگز اشاره اي به آن ها نشده است.جنگ کره بيشتر به عنوان جنگي محدود تلقي شده است ولي بسيار به جنگ هوايي با امپراطوري ژاپن طي جنگ دوم جهاني شباهت داشته و اغلب نيز توسط همان کارگزاران نظامي آمريکايي پيش برده شده است. اگر حملات بر ضد هيروشيما و ناکازاکي موضوع تحليل هاي بسيار بوده، بمباران هاي آتش زاي شهرهاي ژاپني و کره اي توجه کمتري را به خود جلب کرده است. و اما استراتژي هسته اي و هوايي واشنگتن در آسياي شمال شرقي پس ازپايان جنگ کره، بازهم کمتر درک شده است. در حالي که استراتژي هاي نام برده گزينه هاي کره ي شمالي را تعيين کرده اند و عامل کليدي در شکل گيري استراتژي آمريکا در مورد امنيت ملي به شمار مي آيند. ناپالم در پايان جنگ دوم جهاني اختراع شد. به کارگيري آن بحث و مناظره ي عمده اي را طي جنگ ويتنام موجب شد که با مشاهده ي عکس هاي غيرقابل تحمل از کودکاني که لخت و عور در جاده ها مي دويدند در حالي که پوستشان به صورت تکه تکه از بدنشان جدا مي شد شديدتر گرديد... ناپالم ريخته شده بر روي جمهوري دموکراتيک خلق کره هم از لحاظ مقدار و هم از لحاظ اثرات مخرب بيشتر از آن چيزي بود که بر روي ويتنام شمالي ريخته شد چرا که شمار شهرهاي پر جمعيت کره شمالي بيشتربود .در سال ٢٠٠٣، به همراه نظاميان سابق آمريکايي که در جنگ کره شرکت کرده بودند در يک کنفرانس در کره ي شمالي حضور داشتم. به هنگام بحثي درباره ي ناپالم، يکي از بازماندگان نبرد چانگ جين (به زبان ژاپني آن را چوزين مي نامند) که يک چشم و بخشي از ران خود را از دست داده بود، تاکيد مي کرد که اين سلاحي است نفرت انگيز ولي « بر روي افرادي رها مي شد که حقشان بود».افرادي که حقشان بود؟ درست مانند هنگامي که طي يک بمباران، دوازده تائي از نظاميان آمريکايي به اشتباه هدف قرار گرفته بودند : « همه چيز، از جمله انسان ها، در اطراف من سوخته بود. مردها خود را ميان برف مي غلتاندند. کساني که آنان را مي شناختم، با آنان قدم زده و جنگيده بودم به من التماس مي کردند زودتر آنان را بکشم. وحشتناک بود. هنگامي که ناپالم پوست را کاملا سوزانده بود، پوست به صورت تکه تکه و همانند چيپس هاي سيب زميني سرخ کرده از صورت، بازوان يا پاهايشان جدا مي شد.» (٢). کمي پس از آن، جورج بارت از نشريه ي نيويورک تايمز در دهکده اي واقع در شمال آن يانگ (در کره ي جنوبي)، « تلفات مخوف يک جنگ مدرن » را کشف کرد: « اهالي تمام دهکده و مزارع حول و حوش کشته شده و حالتي را که به هنگام ريختن ناپالم داشتند حفظ کرده بودند : مردي در حال سوار شدن بر دوچرخه اش بود، تقريبا پنجاه کودک در يتيم خانه اي سرگرم بازي بودند، مادري به گونه ي غريبي کامل باقي مانده بود در حالي که يک برگ از کاتالوگ سيرس روباک را در دست داشت که برآن، دربرابر کالاي شماره ي ٣٨١١٢٩٤ (عروسک دلربايي به رنگ مرجان) علامت زده شده بود.». دين آچسن، وزير کشور وقت، مايل بود که اين نوع « رپرتاژهاي هيجان انگيز» به قيچي سانسور سپرده شود تا بتوان به آن ها پايان بخشيد. (٣)يکي از نخستين دستورهاي به آتش کشيدن شهرها و دهکده هايي که در آرشيو يافتم به منتهي اليه جنوب شرقي کره مربوط مي شد در حالي که نبردهاي شديدي در پيرامون پوزان در اوايل اوت ١٩٥٠ در جريان بود و هزاران چريک، سربازان آمريکايي را به ستوه آورده بودند. روز ٦ اوت ١٩٥٠، يک افسر آمريکايي به نيروي هوايي دستور داد که « شهرهاي زير محو شوند» : چونگ سونگ، چين بو و کوزودونگ. از هواپيماهاي بي-٢٩ نيز جهت بمباران هاي تاکتيکي استفاده شد. روز ١٦ اوت، ٥ اسکادران از هواپيماهاي بي-٢٩ يک منطقه ي مستطيلي شکل را در نزديکي جبهه که شمار زيادي از شهرها و دهکده ها را دربر مي گرفت، بمباران کردند. صدها تن ناپالم اقيانوسي از آتش برپا کردند. دستوري مشابه نيز در ٢٠ اوت داده شد. روز ٢٦ اوت در همان آرشيوها مطلب ساده ي زير را مي توان يافت : « يازده دهکده به آتش کشيده شدند.» (٤)اگرچه خلبانان دستور داشتند جهت اجتناب از کشتار غيرنظاميان اهدافي را که مي توانستند تشخيص دهند بمباران کنند ولي آنان اغلب مراکز مهم جمعيتي را که توسط رادار شناسايي شده بود مورد حمله قرار مي دادند يا هنگامي که هدف اصلي را نتوانسته بودند هدف قرار دهند، مقادير بسيار زيادي ناپالم بر روي اهداف درجه دوم مي ريختند. روز ٣١ ژوئيه ١٩٥٠، شهر صنعتي هونگنام هدف حمله ي عمده اي قرار گرفت که طي آن ٥٠٠ تن بمب از لابلاي ابرها بر روي آن رها شد. شعله هاي آتش تا صدها متر بالا مي رفت. روز ١٢ اوت، ارتش آمريکا، ٦٢٥ تن بمب بر روي کره ي شمالي رها کرد که براي ريختن همين مقدار بمب طي جنگ جهاني دوم به تعداد ٢٥٠ هواپيماي بي-١٧ نياز بود. در پايان اوت ١٩٥٠، اسکادرانهاي بي-٢٩، روزانه ٨٠٠ تن بمب روي کره ي شمالي مي ريختند (٥) که بخش بزرگي از آن از ناپالم خالص تشکيل شده بود. از ماه ژوئن تا پايان اکتبر ١٩٥٠، هواپيماهاي بي-٢٩، مقدار ٢.٣ ميليون ليتر ناپالم بر روي کره ي شمالي فرو ريختند.برخي از نظاميان در بطن نيروي هوايي آمريکا، از برتري هاي اين سلاح نسبتا جديد که در پايان جنگ جهاني دوم پديدار شده بود لذت مي بردند، اعتراضات کمونيست ها را مورد ريشخند قرار مي دادند و رسانه هاي گروهي را با اعلام « بمباران هاي دقيق» گمراه مي کردند. آنان دستور داشتند ادعا کنند که غيرنظاميان از طريق پخش اعلاميه از رسيدن بمب افکن ها آگاه مي شدند در حالي که خلبانان مي دانستند اين اعلاميه ها کوچک ترين اثري نمي توانست داشته باشد. (٦) اين تنها پيش درآمدي براي نابود کردن شهرها ودهکده هاي کره ي شمالي بود که درگير شدن چين را در جنگ درپي داشت.رها کردن ٣٠ بمب اتمي ؟ درگير شدن چيني ها در جنگ، موجب افزايش فوري کارزار هوايي گرديد. از اوائل نوامبر ١٩٥٠ به بعد، ژنرال مک آرتور دستور داد که منطقه ي قرار گرفته بين جبهه و مرز چين به بياباني تبديل گردد، که نيروي هوايي همه ي تجهيزات، کارخانه ها، شهرها و دهکده هاي واقع در هزاران کيلومترمربع از سرزمين کره ي شمالي را نابود کند. همان گونه اي که يک وابسته ي نظامي انگليسي در مقر فرماندهي کل ژنرال مک آرتور نوشته است، ژنرال آمريکايي دستور داد تا « کليه ي وسايل ارتباطات، تجهيزات، کارخانه ها، شهرها و دهکده ها را» به جز سدهاي ناجين واقع در نزديکي مرز شوروي و يالو را (که جهت تحريک نکردن مسکو و پکن مصون ماندند) تخريب کنند. « اين نابودي مي بايد از مرزمانچو آغاز شود و تا جنوب ادامه يابد». روز ٨ نوامبر ١٩٥٠، ٧٩ بمب افکن بي-٢٩، ٥٥٠ تن بمب آتش زا روي سينويي جو فرو ريختند و « شهر نام برده را از نقشه ي جغرافيا حذف کردند». يک هفته پس از آن، بمباراني سيل آسا از ناپالم بر روي شهر هوئري يونگ انجام شد که « هدفش از بين بردن آن مکان بود». و در روز ٢٥ نوامبر: « بخش بزرگي از منطقه ي شمال غربي بين يالو و خطوط جنوبي تر دشمن، کمابيش در آتش مي سوزد». اين منطقه مي رفت که خيلي زود به « گستره اي بياباني از زمين سوخته» تبديل گردد. (٧)همه ي اينها پيش از حمله ي بزرگ چين و کره بود که طي آن نيروهاي سازمان ملل از شمال کره بيرون رانده شدند. در آغاز حمله، در روزهاي ١٤ و ١٥ دسامبر، نيروهاي هوايي آمريکا، به کمک هواپيماهاي موستانگ، ٧٠٠ بمب ٢٥٠ کيلويي ناپالم و ١٧٥ تن بمب تخريبي - تاخيري را بر روي پيونگ يانگ فرو ريختند که با صدايي خفه به زمين مي افتادند و سپس هنگامي که مردم تلاش مي کردند مرده ها را از طعمه ي آتش برپا شده توسط ناپالم برهانند، منفجر مي شدند. اوائل ژانويه، ژنرال ريجوي دوباره به نيروهاي هوايي دستور داد تا پيونگ يانگ را « توسط آتش و به کمک بمب هاي آتش زا، جهت نابودي آن » بمباران کنند (که اين برنامه در دو زمان يعني ٣ و ٥ ژانويه صورت گرفت). سياست آتش افروزي زمين سوخته، هم زمان با عقب نشيني آمريکائيان از مدار ٣٠ درجه دنبال شد. شهرهاي اوئي جونگ بو، ونجو وديگر شهرهاي کوچک جنوب که دشمن به آنها نزديک مي شد، طعمه ي شعله هاي آتش شدند. (٨)نيروي هوايي آمريکا همچنين تلاش کرد رهبري کره ي شمالي را نابود کند. به هنگام جنگ عراق در ماه مارس ٢٠٠٣، دنيا از وجود بمبي به نام موآب (MOAB) که به معني مادر تمام بمب هاست ، باخبر گرديد که وزن آن ٩٧٥٠ کيلو و توان انفجاري آن برابر با ٩ هزار کيلو تي.ان.تي. مي باشد. نشريه ي نيوزويک عکس اين بمب را روي جلد چاپ کرده بود و زير آن نوشته بود: « چرا آمريکا جهان را مي ترساند؟» (٩). طي زمستان ٥١-١٩٥٠، کيم ايل سونگ و نزديک ترين متحدانش به نقطه ي اوليه ي خود در سال ١٩٣٠ بازگشتند و در پناهگاه هاي عميق در کانگيه در نزديکي مرز مانچو پنهان شدند. پس از ٣ ماه جست و جوي بي نتيجه که در پي پياده کردن نيرودر اينچون صورت گرفت، هواپيماهاي بي-٢٩، بمب هاي « تارزان » را بر روي کانگيه فرو ريختند. اين بمب جديدي بود به وزن ٦ هزار کيلو که تا آن زمان به کار گرفته نشده بود. ولي در برابر سلاح نهاني آتش افروزي که بمب اتمي باشد، به مثابه ترقه اي بيش نبود.در تاريخ ٩ ژوئيه ١٩٥٠، تنها دو هفته پس از آغاز جنگ، ژنرال مک آرتور پيامي فوري به ژنرال ريجوي فرستاد که بر اساس آن از ستاد فرماندهي خواسته شده بود « در اختيار قرار دادن يا ندادن بمب اتمي را به مک آرتور » بررسي کند. ژنرال چارلز بالت، فرمانده کل عمليات، جهت به کارگيري بمب اتمي « در پشتيباني مستقيم نبردهاي زميني »، مسئول مذاکره با مک آرتور شد. ارزيابي بالت چنين بود که مي توان ده تا بيست بمب اتمي به صحنه ي نبرد کره اختصاص داد بدون اينکه توان کلي نظامي ايالات متحده به خاطر آن « بيش از حد » کاهش يابد. مک آرتور به بالت پيشنهاد به کارگيري تاکتيکي سلاح هاي اتمي را کرد و به او شمه اي از جاه طلبي هاي خارق العاده اي را که در چارچوب جنگ در سر مي پروراند ارائه داد. از جمله ي آن اشغال کره ي شمالي و پاسخي به مداخله ي بالقوه ي چيني ها و شوروي به صورت زير بود: « من آن ها را در کره ي شمالي منزوي خواهم کرد. من در کره يک بن بست مي بينم. تنها راه گذر (باقي مانده) براي آنان از طريق منچوري وولاديووستوک است که شمار زيادي تونل و پل دربر دارد. من در آن نقطه موقعيت منحصر به فردي جهت به کارگيري بمب اتمي مي بينم که با زدن يک ضربه، راه عبور آنان را مي بنديم. آنان براي تعمير راه به شش ماه وقت نياز خواهند داشت».باوجود اين، در اين مرحله از جنگ، روساي ستاد فرماندهي به کارگيري بمب اتمي را رد کردند زيرا به نظر آنان اهدافي که به اندازه ي کافي مهم باشند تا استفاده از سلاح هاي هسته اي را ايجاب کنند وجود نداشت. آنان از واکنش افکار عمومي دنيا پنج سال پس از هيروشيما واهمه داشتند و انتظار داشتند که جريان جنگ تنها با وسايل شناخته شده ديگرگون گردد. ولي هنگامي که در اکتبر و نوامبر ١٩٥٠ شمار زيادي چيني وارد جنگ شدند، محاسبه ديگر مانند قبل صورت نگرفت. در تاريخ ٣٠ نوامبر، پرزيدنت ترومن طي کنفرانس مطبوعاتي مشهور خود، از تهديد به کارگيري بمب اتمي استفاده کرد (١٠). اين يک خبط لفظي، آن گونه اي که در آن زمان برداشت شد، نبود. در همان روز، ژنرال استريت مي ير از نيروي هوايي به ژنرال هايت واندنبرگ دستور زير را فرستاد که در آن از او خواسته شده بود فرماندهي استراتژيکي هوايي را به حالت آماده باش قرار دهد تا « آماده باشد بلافاصله اسکادران هاي هواپيماهاي بمب افکن مجهز به بمب هاي متوسط را که شامل توان هاي اتمي نيز مي شود به خاور دور بفرستد..». ژنرال نيروي هوايي کورتيس لومي به درستي به ياد دارد که ستاد فرماندهي کل قبلا به نتيجه گيري اي رسيده بود که احتمالا از بمب هاي اتمي استفاده نشود مگر « در چارچوب کارزاري کلي در ضد چين مائوئيست». اما چون دستورها به علت ورود نيروهاي چيني به جنگ تغيير يافته بود، او مي خواست مسئول اين برنامه شود. او به ژنرال استريت مي ير چنين اعلام کرد که نيروهاي تحت فرماندهي وي تنها نيروهايي است که تجربه ي چنين عملياتي يعني « شناخت نزديک » و روش هاي رها کردن بمب را در اختيار دارد. مردي که در سال ١٩٤٥ بمب هاي آتش زا را بر روي توکيو رها کرده بود، آمادگي داشت بار ديگر حملات خود را در شرق دور از سرگيرد. (١١) در آن زمان واشنگتن نگراني کمي در مورد واکنش مسکو داشت زيرا حداقل ٤٥٠ بمب اتمي در اختيار داشت در حالي که شوروي ها فقط ٢٥ عدد از اين نوع بمب را در دارا بود. اندکي پس از آن، در روز ٩ دسامبر، مک آرتور درخواست اختيارات ويژه در مورد به کارگيري سلاح هاي اتمي در صحنه ي کره را کرد. روز ٢٤ دسامبر، « فهرستي از اهدافي را ارائه داد که مي بايد پيشروي دشمن را عقب بياندازد» و براي آن ها نياز به ٢٦ بمب اتمي بود. افزون بر آن وي خواسته بود ٤ بمب اتمي روي نيروهاي مهاجم و ٤ بمب ديگر روي « تمرکز حياتي وسايل هوايي مخاصم » انداخته شود.در مصاحبه هاي مک آرتور که پس از مرگ وي منتشر شده، وي تائيد مي کرد نقشه اي در اختيار داشته که با پياده کردن آن مي توانسته است جنگ را در ده روز به پيروزي رساند: « من سي تا ئي بمب اتمي رها مي کردم و بيشتر آن ها را در طول مرز با منچوري به کار مي بردم.» سپس او ٥٠٠ هزار سرباز را از چين ملي تا يالو بسيج مي کرده و « در پشت سرمان از درياي ژاپن تا درياي زرد کمربندي از کوبالت راديواکتيو که طول عمر فعال آن بين ٦٠ تا ١٢٠ سال است مي پراکندم. بنابراين، حداقل به مدت ٦٠ سال خيالمان از تهاجم زميني از سوي کره ي شمالي راحت بود». او مطمئن بود که روس ها در برابر چنين استراتژي نهائي اي تکان نمي خوردند. « نقشه ي من همانند آب خوردن ساده بود.» (١٢)راديواکتيويته ي کوبالت ٦٠، ٣٢٠ بار از راديواکتويويته ي راديوم بيشتر است. بنابر اظهارات تاريخ نگار کارول گوئيگي، يک بمب هيدروژني ٤٠٠ تني کوبالتي مي تواند هر نوع زندگي حيواني را در روي کره ي زمين نابود کند. گرچه اظهارات جنگ طلبانه ي مک آرتور به نظر نامعقول مي نمايد ولي او تنها فردي نبود که اين چنين مي انديشيد. پيش از يورش چين و کره، در کميته اي وابسته به روساي ستاد فرماندهي، چنين اظهار شده بود که بمب هاي اتمي مي توانند « عنصر تعيين کننده اي » باشند که پيشروي چيني ها را در کره متوقف کند. در ابتدا احيانا استفاده از آن ها در يک « کمربند امنيتي در منچوري، درست در شمال مرز کره، که توسط سازمان ملل مشخص خواهد شد» درنظر گرفته شده بود. چين ، هدف اصلي چند ماه بعد، آلبرت گور، نماينده ي مجلس و پدر آل گور (کانديداي بدشانس دموکرات در سال ٢٠٠٠)، که بعدا در مخالفت با جنگ ويتنام درآمد، تاسف مي خورد که « کره مردانگي آمريکا را اندک اندک از بين برده باشد» و پيشنهاد مي کرد « از طريق عاملي فاجعه بار» مانند کمربندي راديواکتيو که شبه جزيره ي کره را به صورت دائمي به دو بخش تقسيم کند، به اين جنگ پايان داده شود». گرچه ژنرال ريجوي سخني درباره ي بمب کوبالت به ميان نياورده بود، ولي پس از اين که به جاي ژنرال مک آرتور به عنوان فرمانده کل نيروهاي آمريکايي در کره قرار گرفت، در ماه مه ١٩٥١ خواسته ي سلف خود را ( که در٢٤ دسامبر ١٩٥٠ صورت گرفته بود ) دوباره مطرح کرد. ولي اين بار درخواست ٣٨ بمب اتمي کرد. (١٣) اين خواسته ي وي مورد قبول واقع نشد.در اوايل آوريل ١٩٥١ درست هنگامي که ترومن مک آرتور را از مقامش برکنار مي کرد، ايالات متحده در دو قدمي به کارگيري بمب اتمي بود. با وجود اين که اطللاعات در اين مورد هنوز به مقدار زيادي جزو مدارک طبقه بندي شده اي هستند که در اختيار عموم قرار نگرفته اند، آشکار است که ترومن مک آرتور را تنها به خاطر نافرماني هاي مکرر او از مقامش برکنار نکرد، بلکه به اين خاطر که در صورت توسل آمريکا به سلاح هاي اتمي، خواستار حضور يک فرمانده ي قابل اعتماد در ميدان نبرد بود. به عبارت ديگر، ترومن جهت بازگذاشتن سياست خود در مورد سلاح هاي اتمي، خود را از حضور وي خلاص کرد. در روز ١٠ مارس ١٩٥١، پس از اين که چيني ها نيروهاي تازه نفسي را در نزديکي مرز خود با کره پياده کردند و پس از آن که شوروي ها ٢٠٠ بمب افکن در پايگاه هاي هوايي منچوري ( يعني از محلي که نه تنها مي توانستند کره را بمباران کنند بلکه پايگاه هاي آمريکايي در ژاپن را نيز مورد حمله قرار دهند) (١٤) مستقر کردند، مک آرتور جهت حفظ برتري هوايي در صحنه ي کره خواستار « نيرويي اتمي از نوع روز حمله به هيروشيما» شد. روز ١٤ مارس ژنرال واندنبرگ نوشت : « فاين لتر و لوت در جريان مذاکرات اتمي هستند. فکر مي کنم همه چيز آماده است ». پايان ماه مارس استريت مي ير گزارش داد که نيروهاي مستقر در پايگاه هوايي کانادا در اوکيناوا که قادر به بارکردن بمب هاي اتمي هستند بار ديگر آماده ي عمليات مي باشند. در پايگاه هاي نام برده، بمب ها به صورت قطعات جداگانه آورده شده بود و سپس در آن جا سوارشان کرده بودند به طوري که فقط هسته ي مرکزي آن مانده بود. روز ٥ آوريل ستاد فرماندهي کل دستور داد که اگر گردان هاي جديد بزرگي از نيروهاي چيني به صحنه ي نبرد ملحق شوند يا اگر چنين به نظر آيد که بمب افکن ها عليه مواضع آمريکايي به کار برده مي شوند حمله ي تلافي جويانه برضد پايگاه هاي منچوري فورا آغاز شود. در همان روز گاردن دين، رئيس کميسيون انرژي اتمي، تمهيدات لازم را براي انتقال ٩ بمب هسته اي مارک ٤ به نهمين گروه بمب افکن هاي نيروي هوايي نظامي که جهت ترابري بمب هاي اتمي درنظر گرفته شده بود، انجام داد...در ژوئن ١٩٥١، روساي ستاد فرماندهي بار ديگر استفاده از سلاح هاي هسته اي را به صورت تاکتيکي در ميدان نبرد درنظر گرفتند (١٥). اين مورد تا سال ١٩٥٣ چندين بار ديگر پيش آمد. رابرت اوپنهايمر، مدير سابق طرح مانهاتان، « طرح ويستا» را بررسي کرده بود که در آن قابل اعتماد بودن استفاده از سلاح هاي اتمي درنظر گرفته مي شد. در اوائل ١٩٥١، جواني به نام ساموئل کاهن که ماموريتي پنهاني را براي وزارت جنگ آمريکا انجام مي داد، نبردهايي را که به فتح دوباره ي سئول انجاميده بود بررسي کرد و چنين نتيجه گرفت که امکاني وجود داشت تا بتوان دشمن را بدون تخريب شهرها نابود کرد. هم او بود که بعدها پدر بمب نوتروني شد (١٦).هزاران دهکده نابود شدهمخفوف ترين طرح هسته اي آمريکا در کره احتمالا عمليات هادسون هاربر بود. به نظر مي آيد که اين طرح بخشي از طرحي به مراتب گسترده تر درباره ي « بهره برداري آشکار وزارت جنگ آمريکا و بهره برداري پنهان سازمان سيا در مورد امکان استفاده از سلاح هاي جديد» بوده باشد ، در واقع حسن تعبيري است از آن چه که اکنون سلاح هاي کشتار جمعي مي نامند.گرچه ناپالم در آن زمان سلاحي بسيار جديد بود، يورش هوايي آمريکا، بدون بهره گيري از « سلاح هاي جديد»، کره ي شمالي را با خاک يکسان کرد و ميليون ها غيرنظامي را پيش از پايان جنگ کشت. به مدت سه سال تمام، اهالي کره ي شمالي در برابر تهديدي روزانه ي سوخته شدن با ناپالم قرار داشتند که آن گونه اي که در سال ١٩٨١ يکي از آن ها به من گفت : « نمي توانستيم از آن بگريزيم». در سال ١٩٥٢ همه چيز عملا در مرکز و شمال کره با خاک يکسان شده بود. بازماندگان در غارها زندگي مي کردند... کانراد کرين مي نويسد: در طول جنگ، نيروي هوايي آمريکا « موجب ويراني وحشتناک در تمام کره ي شمالي شد. پس از آتش بس، برآورد ويراني هاي ناشي از بمباران ها به قرار زير بود : نيمي از ١٨ شهر کره (از ٢٢ شهر اصلي اين کشور) ويران شده بود». از جدول تهيه شده توسط مولف چنين نتيجه گرفته مي شود که شهرهاي بزرگ صنعتي هامهونگ و هونگنام بين ٨٠ تا ٨٥ درصد، ساريون تا ٩٥ درصد، سينانجو تا ١٠٠ درصد، بندر چين نامپو تا ٨٠ درصد و پيونگ يانگ تا ٧٥ درصد ويران شده بودند. يک روزنامه نگار انگليسي هزاران دهکده ي نابود شده را همانند « تلي گسترده از خاکستر بنفش رنگ » گزارش کرده بود. ژنرال ويليام دين که پس از نبرد تانجون در ژوئيه ١٩٥٠ دستگير شده و به شمال آورده شده بود، بعدها اظهار داشت که از اغلب شهرها و دهکده هايي را که بازديد کرده ، فقط سنگ ريزه و ويراني هايي مانده، که برف آن ها را پوشانيده بود. همه يا تقريبا همه ي اهالي کره که با آنها ملاقات کرده بود، يک خويشاوند خود را در بمباران ها از دست داده بودند (١٧). وينستون چرچيل، در اواخر جنگ متاثر شد و به واشنگتن اظهار داشت هنگامي که ناپالم در پايان جنگ جهاني دوم اختراع شد، هيچ کس تصور نمي کرد روزي آن را بر روي تمام اهالي غيرنظامي کشوري « بپاشانند ». (١٨)اين چنين بود جنگ محدودي که در کره ي شمالي رخ داد. به عنوان سخن پاياني اين جنگ افسارگسيخته، نقطه نظر معمار آن، يعني ژنرال کورتيس لومي را که پس از آغاز جنگ اعلام کرد نقل مي کنيم : « ما به نوعي حرف خود را از زير در پنتاگون به داخل آن سرانديم : « به ما اجازه دهيد به آن جا برويم... و پنج شهر از بزرگ ترين شهرهاي کره ي شمالي را به آتش بکشيم. اين شهرها زياد بزرگ نيستند و اين کار چيزها را رو به راه خواهد کرد». به ما پاسخ داده شد که « شما غيرنظاميان را خواهيد کشت » و اين که « نقشه ي شما بيش از حد وحشتناک است ». و با وجود اين، طي سه سال، ما تمام شهرهاي کره ي شمالي و جنوبي را به آتش کشيديم. اين امر طي سه سال تمام قابل قبول است. ولي براي بسياري از مردم، کشتن چند نفر براي جلوگيري از يک چنين رويدادي نمي تواند قابل قبول باشد.» (١٩)پانويس ها١) استفان انيديکات و ادوارد هاگرمن : « سلاح هاي بيولوژيکي در جنگ کره»، لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ١٩٩٩.٢) نقل شده از کتاب کلي بلر: « جنگ فراموش شده»، بخش سي ام، ص ٥١٥. ٣) آرشيو ملي آمريکا، پرونده ي شماره ي ٩٩٥٠٠٠، جعبه ي ٦١٧٥، تلگراف جورج بارت، ٨ فوريه ١٩٥١. ٤) آرشيوهاي ملي، آر.جي. ٣٣٨، پرونده ي کا.ام.اي.جي.، صندوق شماره ي ٥٤١٨، روزنامه ي کا.ام.اي.جي. ورودي هاي ٦، ١٦، ٢٠ و ٢٦ اوت ١٩٥٠. ٥) نيويورک تايمز : ٣١ ژوئيه، ٢ اوت و اول سپتامبر ١٩٥٠. ٦) به مقاله ي « جنگ هوايي در کره» در فصل نامه ي دانشگاه نيروي هوايي شماره ي ٢، پاييز ١٩٥٠؛ ص ١٩ تا ٤٠ و « بمباران هاي دقيق » در نشريه ي فوق شماره ي ٤، تابستان ١٩٥١، ص ٥٨ تا ٦٥. ٧) آرشيوهاي مک آرتور، آر.جي. ٦، جعبه ي ١ « از استريت مي ير خطاب به مک آرتور»، ٨ نوامبر ١٩٥٠، اداره ي ثبت عمومي، پرونده ي شماره ي ٣١٧، مدرک شماره ي ٨٤٠٧٢ « از بوچير خطاب به روساي ستاد فرماندهي»، ٦ نوامبر ١٩٥٠، مدرک شماره ي ٨٤٠٧٣، ٢٥ نوامبر ١٩٥٩. ٨) بروس کامينگز، « ريشه هاي جنگ کره»، جلد دوم، نشر دانشگاهي پرينستون، ١٩٩٠، ص ٧٥٣ و ٧٥٤، نيويورک تايمز، ١٣ دسامبر ١٩٥٠ و ٣ ژانويه ١٩٥١. ٩) نيوزويک، ٢٤ مارس ٢٠٠٣. ١٠) نيويورک تايمز، ٣٠ نوامبر و اول دسامبر ١٩٥٠. ١١) نوشته هاي هايت واندنبرگ، جعبه ي ٨٦. از استريت مي ير به واندنبرگ، ٣٠ نوامبر ١٩٥٠. از لومي به واندنبرگ، ٢ دسامبر ١٩٥٠. هم چنين به ريچارد رودز رجوع شود : « خورشيد سياه : ساخت بمب هيدروژني»، ١٩٥٥، ص ٤٤٤ تا ٤٤٦. ١٢) بروس کامينگز، مدرک ذکر شده، ص ٧٥٠. چارلز ويلوگبي : نوشته ها. جعبه ي ٨، مصاحبه ها توسط باب کانسادين و جيم لوکاس در سال ١٩٥٤ که درنيويورک تايمز ٩ آوريل ١٩٦٤ منتشر شد. ١٣) کارول کوئيگلي : « تراژدي و اميد : تاريخ جهان در زمان معاصر»، نشر مک ميلان، نيويورک، ١٩٦٦، ص ٨٧٥. کارول کوئيگلي استاد مورد علاقه ي کلينتون در دانشگاه جورج تاون بود. هم چنين به مدرک ذکر شده ي بروس کامينگز ص ٧٥٠ رجوع شود. ١٤) در مدارک طبقه بندي شده اي که پس از فروپاشي اتحاد شوروي در اختيار عموم قرار گرفت به نظر نمي رسد اين اطلاعات تاييد شده باشد. به نظر تاريخ نگاران، برخلاف آن چه که سرويس هاي اطلاعاتي فکر مي کردند، شوروي ها نيروي هوايي اين چنين مهمي را مستقر نکرده بودند. و اين امر در اثر ضداطلاعات کارايي بود که چيني ها پخش کرده بودند. ١٥) مسئله درباره ي استفاده از سلاح هاي هسته اي تاکتيکي نبود. سلاحهائي که در سال ١٩٥١ هنوز در دسترس نبود، بلکه به کارگيري مارک ٤ ها در نبرد به صورت تاکتيکي مد نظر بود. همانند بمب هاي مرسوم که توسط بمب افکن هاي بي- ٢٩ ريخته مي شدند و در نبردها از همان پايان اوت ١٩٥٠ به کار برده شده بودند. ١٦) ساموئل کاهن دوست دوران کودکي هرمان کاهن بود. به نوشته ي فرد کاپلان « ويزاردهاي آرماگدن »، چاپ سيمون و شوستر، نيويورک، ١٩٨٣، ص ٢٣٠ رجوع شود. در مورد اوپنهايمر و طرح ويستا به بروس کامينگز نوشته ي ذکر شده ص ٧٥١ و ٧٥٢ و ديويد بي. اليوت « طرح ويستا و سلاح هاي هسته اي در اروپا» در نشريه ي اينترناشنال سکوريتي، شماره ي ١ تابستان ١٩٨٦، ص ١٦٣ تا ١٨٣ رجوع شود. ١٧) کانراد کرين : « استراتژي هوايي آمريکا در کره»، ص ١٦٨ تا ١٦٩. ١٨) جان هاليدي و بروس کامينگز « کره : جنگ ناشناخته»، نشر پانتئون بوکز، نيويورک، ١٩٨٨، ص ١٦٦. ١٩) جي.اف.دالس : نوشته ها. تاريخ شفاهي کورتيس لومي، ٢٨ آوريل ١٩٦٦.**نويسنده Bruce CUMINGS بروس کامينگز در دانشگاه شيکاگو تدريس ميکند اوليّن کتاب او بنام : Parallax Visions: Making sense of American – East Asian Relations اخيراً چاپ شده است که تحليل گسترده ايي دربارهٌ اولين بحران کرهٌ شمالي دارد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر