http://asre-nou.net/1387/ordibehesht/4/m-bardedari.htmlآلن گرش
ترجمه بهروز عارفی
«دریغ! شهروندان به زنجیر کشیده، در این سرا،
در خدمت تحکیم این مامن نفرت انگیزند؛
آنان با دستی تحقیرشده در زنجیری آهنین،
این تخت تکبر و جور را برافراشته اند.
اما، باورکن، در لحظه ی دیدار با انتقام جویانشان ،
به دست خود، این بنای ظلم مهیب را بر خواهند افکند،
بنائی را که ابزار ننگ و بردگی شان است.» (1)
یک «آمریکائی» اهل پرو، با چنین کلماتی، مردم کشورش را به رهائی از یوغ بردگی اسپانیائی ها فرا می خواند. در آن زمان، ولتر قطعه درامی نوشته است بنام «آلزیر» یا «آمریکائی ها» که در آن از سرنوشت بردگان «قاره جدید» متاثر است. او در این نمایشنامه که برای اولین بار در سال 1736 به اجرا درآمد، با شورش بردگان همدردی کرده و از یک مصالحه نهائی متکی بر آزادی همه استقبال می کند.
ژوزف مونرون (از اهالی شهر نانت) در سال 1766، این نمایش را بر فراز کشتی کنت دروویل تماشا می کند. با وجود این که نقش شاهزاده آلزیر، قهرمان زن داستان را ملوان مردی به قد و قواره هرکول بازی می کند، مونرون عمیقا تحت تاثیر قرار می گیرد. اما با این وجود، در طبقه زیرین همان عرشه که بازیگران به اجرای نقش می پرداختند، صدها انسان که در آفریقا به اسارت گرفته شده بودند، درهم میلولیدند ، و به جزایر کارائیب منتقل می شدند.
چگونه میتوان این اسکیزوفرنی را توجیه کرد؟ البته، خود متن «آلزیر» نیز به این ابهام می افزاید، چرا که از بردگی «آمریکائی ها» صحبت می کند، ولی به انتقال بردگان آفریقائی به آن سوی اقیانوس اطلس اشاره ای نمی کند. در حالی که، همان زمانی که ولتر آلزیر را می نوشت، دوران اوج این تجارت بود. کریستوفر ال میلر استاد دانشگاه در آمریکا، در کتابی با عنوان « مثلث آتلانتیکی فرانسه. ادبیات و فرهنگ تجارت برده» که به دوران فعالیت کشتی «کنت دروویل» استناد دارد، مینویسد: « ملوانان – و من می افزایم همچنین ولتر- قادر بودند مشکلات را به این صورت «رده بندی» کنند، بدین ترتیب که می توانستند از سرنوشت خانم شاهزاده ای پروئی اندوهگین شوند، در حالی که در زیر پاهایشان، افریقائیان به زنجیر کشیده در انتظار گذر از اقیانوس و در صورت جان سالم به در بردن، یک زندگی برده وار بودند.»
مونرون تجسم همه این تضادها ست. او یکی از عاملان قاچاق برده است که قاره آفریقا را غرقه در خون کرد. از سوی دیگر، او مرد دوران خویش است که فلسفه می خواند و از جمله کتاب های ژان ژاک روسو را. اگر چه نویسندگان فرانسوی قتل عام بومیان امریکا را توسط اسپانیا، این قهرمان بنیادگرائی کاتولیک نکوهش می کردند(2)، اما آنان در مورد کشتی هائی که از بنادر بردو یا نانت براه می افتادند و با باری مملو از «چوب آبنوس» با غرور اقیانوس را در هم می نوردیدند، و گاهی نیز اسامی «ولتر» یا «قرارداد اجتماعی» را به یدک می کشیدند، سکوت می کردند...
قرن روشنگری، علاوه بر این که شاهد برخاستن فیلسوف ها بر ضد سلطنت، خودکامگی و کلیسا بود، همچنین قرنی بود که تجارت برده به بیشترین حد ممکن گسترش یافته بود. فرانسه مجموعا، یک میلیون و صدهزار برده آفریقائی را به مستعمرهای خود منتقل کرد (گوادولوپ، مارتینیک، جزیره بوربون رئونیون، جزیره فرانس که بعد ها موریس نامیده شد، و غیره و بویژه سن دو منگ (بعد ها هائیتی). این «تجارت» بصورت قطعی در 1831 لغو شد . اما خود برده داری در سال 1848 الغا گردید. نود درصد این برده ها را در قرن هیجدهم از آفریقا حمل کردند و تنها در سال های دهه 1780، دویست و هفتاد هزار برده به قاره جدید منتقل شدند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر