دادن مدال خيانت از" پسر" به" پدر"!!
فيل سرکشي" به نام "بدامن"
تصويري که از عملکرد شبکه هاي پنهان و دسيسه گر وابسته به سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده و بريتانيا در ايران سال هاي 1330- 1332 به دست داده شد، و تحليلي که از ديپلماسي دولت هاي ترومن و اتلي و تمايز آن با ديپلماسي دولت هاي آيزنهاور و چرچيل در قبال نهضت ملّي در ايران ارائه گرديد، تناقضي بنيادين را جلوه گر مي سازد. اين بررسي روشن مي کند که عملکرد اين دو سرويس اطلاعاتي در ايران، تا قبل از تصويب طرح سرنگوني دولت مصدق در لندن و واشنگتن در زمان دولت هاي چرچيل و آيزنهاور، کاملاً مغاير با ديپلماسي رسمي دولت هاي متبوع بوده است. سيا و ام. آي. 6 و شبکه هاي مخفي وابسته به ايشان در ايران تا قبل از تصويب طرح کودتا تنها مجوز فعاليت عليه نفوذ کمونيسم را داشتند ولي در عمل به اين حوزه بسنده نکرده و به سان يک نيروي سياسي داخلي مقتدر به دستکاري [233] در فرايند سياسي ايران اشتغال داشتند. براي نمونه، گازيوروسکي به نقش بدامن در ايجاد انشعاب در احزاب زحمتکشان و پان ايرانيست اشاره مي کند. (انشعاب در حزب پان ايرانيست در اوّل آبان 1330 و انشعاب در حزب زحمتکشان در 22 مهر 1331 رخ داد.) گازيوروسکي نيز به اين تناقض توجه دارد و مي نويسد:
مسئله اي که طرح آن از جهات مختلف حائز اهميت است اين است که چه مقامي مجوز حمله به مصدق و جبهه ملّي را صادر کرد. چنانکه در بالا توضيح داده شد، سياست رسمي دولت ترومن حمايت از مصدق نه تضعيف دولت او بود. وزارت خارجه، که در آن زمان به وسيله دين اچسون اداره مي شد، بدون چون و چرا از اين سياست پيروي مي کرد. به نظر مي رسد که تصميم براي تضعيف دولت مصدق از طريق شبکه بدامن در درون خود سازمان سيا گرفته شد. از آنجا که آن گروه از مقامات عالي رتبه سيا که در آن زمان مسئوليت عمليات پنهان را به دست داشتند اکنون يا مرده اند و يا نمي توانند به خاطر آوردند که چه مقامي دستور اين عمليات را صادر کرد، غيرممکن است روشن کرد که حلقه هدايت "فيل سرکشي" که بدامن را به خدمت گرفت در کجا بود. [234]
گازيوروسکي حدس مي زند که مجوز اين اقدامات "خودسرانه" را رئيس وقت سيا يا معاونان او يا رئيس برنامه بدامن يا رئيس عمليات خاورميانه صادر کرده باشند.
مسئله فراتر از "سرکشي" و "خودسري" است. شبکه هاي سيا و ام. آي. 6 در ايران با ايجاد آشوب 23 تير 1330 سفر هيئت هريمن را براي ميانجيگري ميان ايران و شرکت نفت انگليس و ايران به بن بست کشانيدند و پس از آن نيز در جهت تشديد نابساماني و بغرنج تر کردن مسائل داخلي ايران و لاينحل کردن مناقشه نفت عمل نمودند. نامه اي از عيسي سپهبدي به مظفر بقايي در دست است که طي آن سپهبدي مدعي است «يکي از سرويس هاي مستقل سفارت آمريکا» به رياست گويران به وسيله اعتبارات مالي مخفي خود از تقاضاي تمديد اختيارات مصدق و تبليغات شديد به سود مصدق حمايت مي کند. [235] با توجه به چنين قرايني، به نظر مي رسد که سيا و ام. آي. 6 در تحريک مصدق و هواداران او به اقدامات حادتر و تعميق تعارض مؤثر بودند. به عبارت ديگر، اين "فيل سرکش" در تحولات داخلي ايران به دنبال اهداف معيني بود که از طريق سوق دادن حوادث ايران به سمت کودتا و استقرار يک نظام ديکتاتوري دست نشانده به دست مي آمد.
شبکه هاي وابسته به سيا و ام. آي. 6 در موارد متعدد صحنه هاي غيرواقعي آفريدند که به هراس از کمونيسم دامن مي زد و فضاي لازم را براي تصويب طرح کودتا در لندن و واشنگتن فراهم مي نمود. به عبارت ديگر، سرويس هاي اطلاعاتي دولت هاي متبوع خود را فريب مي دادند و از اين طريق ديپلماسي رسمي بريتانيا و ايالات متحده را نيز دستکاري مي کردند. مثالي مي زنم:
در 30 تير 1332/ 21 ژوئيه 1953 گروهي از هواداران مصدق در احزاب پان ايرانيست و نيروي سوّم مانع برگزاري تظاهرات مشترک با حزب توده، به مناسبت سالگرد قيام 30 تير، شدند. به اين دليل، تظاهرات حزب ايران و نيروي سوّم و پان ايرانيست ها در صبح برگزار شد و تظاهرات جمعيت ملّي مبارزه با استعمار (وابسته به حزب توده) در عصر. تظاهرات توده اي ها در زير پوشش خبري گسترده قرار گرفت و نگراني دولت ايالات متحده از نفوذ کمونيسم در ايران را به شدت افزايش داد. در گزارش 24 ژوئيه 1953 وزارت خارجه آمريکا، با عنوان «حزب کمونيست توده ايران را تهديد مي کند» چنين آمده است:
حزب کمونيست ايران، که به نام حزب توده معروف است، در حال کسب موقعيتي منحصربفرد در اين کشور استراتژيک است. تظاهرات سازماندهي شده 21 ژوئيه کمونيست ها با حدود 100 هزار نفر شرکت کننده تجمع 10 تا 20 هزار نفري طرفداران دولت را تحت الشعاع قرار داد. اين تظاهرات اين پيام شوم را به دنبال دارد که نخست وزير پير، زيرک و زرنگ ايران، محمد مصدق، يا بايد به زودي کمونيست ها را به عنوان شريک بپذيرد يا متحمل شکست شود. [236]
ويلبر تأثير تظاهرات 30 تير 1332 را اينگونه بيان مي دارد:
حوادث 21 ژوئيه [30 تير] در تهران محافظه کارترين عناصري را که به جدّ از مصدق حمايت مي کردند تکان داد و ايشان را از خواب خوش بينانه شان بيدار نمود... بر همگان روشن شد که شمار شرکت کنندگان توده اي بسيار زيادتر از هواداران جبهه ملّي است. اين واقعيت بيش از هر چيز ديگر مردم را واداشت که درباره اقتداري که حزب توده در دوره دولت مصدق به دست آورده بينديشند. در اين زمان، پرسنل ايستگاه در جبهه هاي مختلف فعال بودند.
اگر اين تظاهرات يکپارچه انجام مي شد، احتمالاً تأثير معکوس مي بخشيد و شايد اراده مقامات ايالات متحده و بريتانيا را در اجراي طرح کودتا متزلزل مي کرد. [237] آيا همان عوامل شبکه بدامن، که از 7 مرداد حملات شبانه به خانه آيت الله کاشاني را سازمان دادند و در 28 مرداد در کسوت "توده اي هاي بدلي" خيابان ها را به آشوب کشيدند، مسبب دوگانه شدن تظاهرات در 30 تير 1332 نبودند؟ و آيا شبکه بدامن در برگزاري هر چه باشکوه تر تظاهرات حزب توده در عصر ، و برگزاري هر چه کم رمق تر تظاهرات جبهه ملّي در صبح، [238] مؤثر نبود؟
پايان سخن
نگارنده در سال 1369 دربارۀ اسناد علني شده بريتانيا و ايالات متحده آمريکا دربارۀ ايران داوري زير را به دست داد:
اتکا بر اسناد علني شده قدرت هاي بزرگ براي بازشناسي تاريخ معاصر ايران به تنهايي کافي نيست و از اين دست معابد نمي توان توقع "اعجاز" داشت. در واقع، حرکتي که از دهه 1980 در افکار عمومي و برخي محافل تحقيقي انگليس به منظور بازشناسي تاريخ بريتانيا آغاز شده، بيش از ما با خلاء اسناد مواجه است و طبعاً انتشار اسنادي چون خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست حتي براي آنان نيز مفيد و روشنگر خواهد بود. تاريخ سياست خارجي قدرت هاي استعماري و امپرياليستي چيزي نيست به جز داستان مداخلات آشکار و پنهان در تاريخ معاصر ملت هاي جهان سوّم و روشن است که پرده هاي تاريک و مستور اين داستان بايد توسط خود آنان آشکار شود و قدرت هاي بيگانه نه تنها علاقه اي به اين کنکاش نداشته و نخواهند داشت بلکه اگر در اين زمينه دغدغه اي نشان دهند براي کور کردن سر نخ ره يافت ها و روشنگري ها خواهد بود و لاغير. [239]
در سال 1376 نيز بر اين نظر پاي فشردم و نوشتم:
اسناد انگليس غني ترين مجموعه موجود در جهان براي پژوهشگران تاريخ معاصر است و بي ترديد تاريخنگاري معاصر ايران به اين مجموعه سخت نيازمند است؛ ولي قطعاً اين مجموعه "معجزه" نمي کند و با توجه به پنهانکاري سنتي "انگليسي ها" نمي توان انتظار داشت که اسناد رازآميزترين تحولات دو سده اخير ايران را در طبق زرّين به مورخ اهدا کند؛ ولي محقق سخت کوش، هشيار و دقيق مي تواند از درون اسناد موجود به "اسرار" مدفون گذشته نقب زند. [240]
امروزه نيز بر همين باور هستم. به اين دليل است که براي اسناد شخصي سِر شاپور ريپورتر، و اسناد مشابه موجود در آرشيوهاي ايراني، جايگاهي منحصر به فرد در شناخت لايه هاي ناشناخته تاريخ معاصر ايران قائلم و هيچ دليلي نمي بينم که سرويس هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده، اگر اجبار يا مصلحتي در کار نباشد، تمامي ابعاد اقدامات پنهان خود را براي ارضاء کنجکاوي اين يا آن پژوهشگر و روزنامه نگار آشکار کنند.
تهران، 25 مرداد- 12 شهريور 1381
ويرايش جديد براي درج در سايت: 4 شهريور 1382/ 26 اوت 2003
--------------------------------------------------------------------------------
زيرنويسها و مآخذ:
233- manipulation
234- گازيوروسکي، "کودتاي 28 مرداد"، زيرنويس 47.
235- مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، اسناد شخصي دکتر مظفر بقايي، کارتن 168، سند شماره 88- 122. براي ملاحظه تصوير سند فوق بنگريد به: آباديان، همان مأخذ، صص 393- 394.
236- خرازي، همان مأخذ، ص 151.
237- مقامات عالي رتبه آمريکايي براي انجام کودتا از عزم کافي برخوردار نبودند. در بررسي نقش جرج کندي يانگ، در مقاله ديگر، خواهيم ديد که پس از شکست طرح اوليه کودتا در 25 مرداد، مقامات آمريکايي دستور پايان دادن به عمليات را صادر کردند ولي يانگ از طريق ايستگاه نيکوزيا ترتيبي داد که دستور واشنگتن پس از 28 مرداد به تهران برسد يعني زماني که کودتا پيروز شده بود.
238- دکتر غلامحسين صديقي در مصاحبه با دنيا (20 شهريور 1358) درباره اين تظاهرات گفت: «يک نيم روز چپ ها با نظم و ترتيب خاص و قدرت تشکيلاتي فراوان و يک نيم روز عناصر ملّي با ضعف تشکيلاتي دست به تظاهر زدند.»
239- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 21- 22.
240- نظريه توطئه، صص 22- 23.
تصويري که از عملکرد شبکه هاي پنهان و دسيسه گر وابسته به سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده و بريتانيا در ايران سال هاي 1330- 1332 به دست داده شد، و تحليلي که از ديپلماسي دولت هاي ترومن و اتلي و تمايز آن با ديپلماسي دولت هاي آيزنهاور و چرچيل در قبال نهضت ملّي در ايران ارائه گرديد، تناقضي بنيادين را جلوه گر مي سازد. اين بررسي روشن مي کند که عملکرد اين دو سرويس اطلاعاتي در ايران، تا قبل از تصويب طرح سرنگوني دولت مصدق در لندن و واشنگتن در زمان دولت هاي چرچيل و آيزنهاور، کاملاً مغاير با ديپلماسي رسمي دولت هاي متبوع بوده است. سيا و ام. آي. 6 و شبکه هاي مخفي وابسته به ايشان در ايران تا قبل از تصويب طرح کودتا تنها مجوز فعاليت عليه نفوذ کمونيسم را داشتند ولي در عمل به اين حوزه بسنده نکرده و به سان يک نيروي سياسي داخلي مقتدر به دستکاري [233] در فرايند سياسي ايران اشتغال داشتند. براي نمونه، گازيوروسکي به نقش بدامن در ايجاد انشعاب در احزاب زحمتکشان و پان ايرانيست اشاره مي کند. (انشعاب در حزب پان ايرانيست در اوّل آبان 1330 و انشعاب در حزب زحمتکشان در 22 مهر 1331 رخ داد.) گازيوروسکي نيز به اين تناقض توجه دارد و مي نويسد:
مسئله اي که طرح آن از جهات مختلف حائز اهميت است اين است که چه مقامي مجوز حمله به مصدق و جبهه ملّي را صادر کرد. چنانکه در بالا توضيح داده شد، سياست رسمي دولت ترومن حمايت از مصدق نه تضعيف دولت او بود. وزارت خارجه، که در آن زمان به وسيله دين اچسون اداره مي شد، بدون چون و چرا از اين سياست پيروي مي کرد. به نظر مي رسد که تصميم براي تضعيف دولت مصدق از طريق شبکه بدامن در درون خود سازمان سيا گرفته شد. از آنجا که آن گروه از مقامات عالي رتبه سيا که در آن زمان مسئوليت عمليات پنهان را به دست داشتند اکنون يا مرده اند و يا نمي توانند به خاطر آوردند که چه مقامي دستور اين عمليات را صادر کرد، غيرممکن است روشن کرد که حلقه هدايت "فيل سرکشي" که بدامن را به خدمت گرفت در کجا بود. [234]
گازيوروسکي حدس مي زند که مجوز اين اقدامات "خودسرانه" را رئيس وقت سيا يا معاونان او يا رئيس برنامه بدامن يا رئيس عمليات خاورميانه صادر کرده باشند.
مسئله فراتر از "سرکشي" و "خودسري" است. شبکه هاي سيا و ام. آي. 6 در ايران با ايجاد آشوب 23 تير 1330 سفر هيئت هريمن را براي ميانجيگري ميان ايران و شرکت نفت انگليس و ايران به بن بست کشانيدند و پس از آن نيز در جهت تشديد نابساماني و بغرنج تر کردن مسائل داخلي ايران و لاينحل کردن مناقشه نفت عمل نمودند. نامه اي از عيسي سپهبدي به مظفر بقايي در دست است که طي آن سپهبدي مدعي است «يکي از سرويس هاي مستقل سفارت آمريکا» به رياست گويران به وسيله اعتبارات مالي مخفي خود از تقاضاي تمديد اختيارات مصدق و تبليغات شديد به سود مصدق حمايت مي کند. [235] با توجه به چنين قرايني، به نظر مي رسد که سيا و ام. آي. 6 در تحريک مصدق و هواداران او به اقدامات حادتر و تعميق تعارض مؤثر بودند. به عبارت ديگر، اين "فيل سرکش" در تحولات داخلي ايران به دنبال اهداف معيني بود که از طريق سوق دادن حوادث ايران به سمت کودتا و استقرار يک نظام ديکتاتوري دست نشانده به دست مي آمد.
شبکه هاي وابسته به سيا و ام. آي. 6 در موارد متعدد صحنه هاي غيرواقعي آفريدند که به هراس از کمونيسم دامن مي زد و فضاي لازم را براي تصويب طرح کودتا در لندن و واشنگتن فراهم مي نمود. به عبارت ديگر، سرويس هاي اطلاعاتي دولت هاي متبوع خود را فريب مي دادند و از اين طريق ديپلماسي رسمي بريتانيا و ايالات متحده را نيز دستکاري مي کردند. مثالي مي زنم:
در 30 تير 1332/ 21 ژوئيه 1953 گروهي از هواداران مصدق در احزاب پان ايرانيست و نيروي سوّم مانع برگزاري تظاهرات مشترک با حزب توده، به مناسبت سالگرد قيام 30 تير، شدند. به اين دليل، تظاهرات حزب ايران و نيروي سوّم و پان ايرانيست ها در صبح برگزار شد و تظاهرات جمعيت ملّي مبارزه با استعمار (وابسته به حزب توده) در عصر. تظاهرات توده اي ها در زير پوشش خبري گسترده قرار گرفت و نگراني دولت ايالات متحده از نفوذ کمونيسم در ايران را به شدت افزايش داد. در گزارش 24 ژوئيه 1953 وزارت خارجه آمريکا، با عنوان «حزب کمونيست توده ايران را تهديد مي کند» چنين آمده است:
حزب کمونيست ايران، که به نام حزب توده معروف است، در حال کسب موقعيتي منحصربفرد در اين کشور استراتژيک است. تظاهرات سازماندهي شده 21 ژوئيه کمونيست ها با حدود 100 هزار نفر شرکت کننده تجمع 10 تا 20 هزار نفري طرفداران دولت را تحت الشعاع قرار داد. اين تظاهرات اين پيام شوم را به دنبال دارد که نخست وزير پير، زيرک و زرنگ ايران، محمد مصدق، يا بايد به زودي کمونيست ها را به عنوان شريک بپذيرد يا متحمل شکست شود. [236]
ويلبر تأثير تظاهرات 30 تير 1332 را اينگونه بيان مي دارد:
حوادث 21 ژوئيه [30 تير] در تهران محافظه کارترين عناصري را که به جدّ از مصدق حمايت مي کردند تکان داد و ايشان را از خواب خوش بينانه شان بيدار نمود... بر همگان روشن شد که شمار شرکت کنندگان توده اي بسيار زيادتر از هواداران جبهه ملّي است. اين واقعيت بيش از هر چيز ديگر مردم را واداشت که درباره اقتداري که حزب توده در دوره دولت مصدق به دست آورده بينديشند. در اين زمان، پرسنل ايستگاه در جبهه هاي مختلف فعال بودند.
اگر اين تظاهرات يکپارچه انجام مي شد، احتمالاً تأثير معکوس مي بخشيد و شايد اراده مقامات ايالات متحده و بريتانيا را در اجراي طرح کودتا متزلزل مي کرد. [237] آيا همان عوامل شبکه بدامن، که از 7 مرداد حملات شبانه به خانه آيت الله کاشاني را سازمان دادند و در 28 مرداد در کسوت "توده اي هاي بدلي" خيابان ها را به آشوب کشيدند، مسبب دوگانه شدن تظاهرات در 30 تير 1332 نبودند؟ و آيا شبکه بدامن در برگزاري هر چه باشکوه تر تظاهرات حزب توده در عصر ، و برگزاري هر چه کم رمق تر تظاهرات جبهه ملّي در صبح، [238] مؤثر نبود؟
پايان سخن
نگارنده در سال 1369 دربارۀ اسناد علني شده بريتانيا و ايالات متحده آمريکا دربارۀ ايران داوري زير را به دست داد:
اتکا بر اسناد علني شده قدرت هاي بزرگ براي بازشناسي تاريخ معاصر ايران به تنهايي کافي نيست و از اين دست معابد نمي توان توقع "اعجاز" داشت. در واقع، حرکتي که از دهه 1980 در افکار عمومي و برخي محافل تحقيقي انگليس به منظور بازشناسي تاريخ بريتانيا آغاز شده، بيش از ما با خلاء اسناد مواجه است و طبعاً انتشار اسنادي چون خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست حتي براي آنان نيز مفيد و روشنگر خواهد بود. تاريخ سياست خارجي قدرت هاي استعماري و امپرياليستي چيزي نيست به جز داستان مداخلات آشکار و پنهان در تاريخ معاصر ملت هاي جهان سوّم و روشن است که پرده هاي تاريک و مستور اين داستان بايد توسط خود آنان آشکار شود و قدرت هاي بيگانه نه تنها علاقه اي به اين کنکاش نداشته و نخواهند داشت بلکه اگر در اين زمينه دغدغه اي نشان دهند براي کور کردن سر نخ ره يافت ها و روشنگري ها خواهد بود و لاغير. [239]
در سال 1376 نيز بر اين نظر پاي فشردم و نوشتم:
اسناد انگليس غني ترين مجموعه موجود در جهان براي پژوهشگران تاريخ معاصر است و بي ترديد تاريخنگاري معاصر ايران به اين مجموعه سخت نيازمند است؛ ولي قطعاً اين مجموعه "معجزه" نمي کند و با توجه به پنهانکاري سنتي "انگليسي ها" نمي توان انتظار داشت که اسناد رازآميزترين تحولات دو سده اخير ايران را در طبق زرّين به مورخ اهدا کند؛ ولي محقق سخت کوش، هشيار و دقيق مي تواند از درون اسناد موجود به "اسرار" مدفون گذشته نقب زند. [240]
امروزه نيز بر همين باور هستم. به اين دليل است که براي اسناد شخصي سِر شاپور ريپورتر، و اسناد مشابه موجود در آرشيوهاي ايراني، جايگاهي منحصر به فرد در شناخت لايه هاي ناشناخته تاريخ معاصر ايران قائلم و هيچ دليلي نمي بينم که سرويس هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده، اگر اجبار يا مصلحتي در کار نباشد، تمامي ابعاد اقدامات پنهان خود را براي ارضاء کنجکاوي اين يا آن پژوهشگر و روزنامه نگار آشکار کنند.
تهران، 25 مرداد- 12 شهريور 1381
ويرايش جديد براي درج در سايت: 4 شهريور 1382/ 26 اوت 2003
--------------------------------------------------------------------------------
زيرنويسها و مآخذ:
233- manipulation
234- گازيوروسکي، "کودتاي 28 مرداد"، زيرنويس 47.
235- مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، اسناد شخصي دکتر مظفر بقايي، کارتن 168، سند شماره 88- 122. براي ملاحظه تصوير سند فوق بنگريد به: آباديان، همان مأخذ، صص 393- 394.
236- خرازي، همان مأخذ، ص 151.
237- مقامات عالي رتبه آمريکايي براي انجام کودتا از عزم کافي برخوردار نبودند. در بررسي نقش جرج کندي يانگ، در مقاله ديگر، خواهيم ديد که پس از شکست طرح اوليه کودتا در 25 مرداد، مقامات آمريکايي دستور پايان دادن به عمليات را صادر کردند ولي يانگ از طريق ايستگاه نيکوزيا ترتيبي داد که دستور واشنگتن پس از 28 مرداد به تهران برسد يعني زماني که کودتا پيروز شده بود.
238- دکتر غلامحسين صديقي در مصاحبه با دنيا (20 شهريور 1358) درباره اين تظاهرات گفت: «يک نيم روز چپ ها با نظم و ترتيب خاص و قدرت تشکيلاتي فراوان و يک نيم روز عناصر ملّي با ضعف تشکيلاتي دست به تظاهر زدند.»
239- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 21- 22.
240- نظريه توطئه، صص 22- 23.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر