تاريخچۀ سرود «بهاران خحستهباد!»
تاريخ اين ايام را
هر کس که خواهد خواند،
جز اين سخن از ما نخواهد راند:
اين نسل سر در گم،
بر توسن انديشههاشان لنگ،
فرسنگ در فرسنگ
جز سوی ترکستان نمیرانند
تاريخ پيش از خويش را باری نمیخوانند.
«ع. شجاعپور»
هر کس که خواهد خواند،
جز اين سخن از ما نخواهد راند:
اين نسل سر در گم،
بر توسن انديشههاشان لنگ،
فرسنگ در فرسنگ
جز سوی ترکستان نمیرانند
تاريخ پيش از خويش را باری نمیخوانند.
«ع. شجاعپور»
کمتر کسی از ما ایرانیان است که سرود «بهاران خحستهباد!» را تا بهحال نشنیده باشد. عمر این سرود اینگونه که به گوش ما رسیده و شنیدهایم، بیست و شش ـ هفت سالی بیشتر نیست، ولی واقعییت مربوط به خلق آن در چنان غباری از حدس و گمان و اطلاعات مخدوش و مغشوش و حتی تحریف شده پیچیده که شاید سنگنبشتههای باستانی دوران کوروش و داریوش نباشند!
و تازه این فقط مربوط به تاریخچۀ آن سرود بیست و شش ـ هفت ساله نیست. بسیاری از حقایق تاریخی، فرهنگی، ادبی، هنری و حتی سیاسی عصر معاصر ما هست که هر کدام از ما بخشی از آن را ـ و چه بسا همان را هم به اشتباه و مخدوش ـ خبر داریم و از آنجایی که به سابقۀ تاریخی نیز از آندست مللی هستیم که تاریخ را چندان جدی و از آن تجربه نگرفته و نمیگیریم، پس گذشت زمان که همان تاریخ باشد کار خودش را که همانا گذران وگذشتن است میکند، و ما کار خود را، که همین ایستایی و سردرگمی و ندانستن است.
مطلبی که خواهید خواند در واقع سعی راوی این حکایت است در ثبت تاریخچهای مستند از سرود «بهاران خجستهباد!» که با توسل به منابع و ماخذ موجود و جمعآوری مدارک معتبر انجام گرفته و باشد که این، دستمایه و پایهای باشد برای آنهایی که در آینده شاید بخواهند آثاری از ایندست را که از بطن مردم و مقطع تاریخی خاصی برآمده، حرمتی آنچنان که لازم و سزاوار بگذارند، و ای بسا که به قلم واقعیت به تاریخی بیدروغ بسپارندش.
و تازه این فقط مربوط به تاریخچۀ آن سرود بیست و شش ـ هفت ساله نیست. بسیاری از حقایق تاریخی، فرهنگی، ادبی، هنری و حتی سیاسی عصر معاصر ما هست که هر کدام از ما بخشی از آن را ـ و چه بسا همان را هم به اشتباه و مخدوش ـ خبر داریم و از آنجایی که به سابقۀ تاریخی نیز از آندست مللی هستیم که تاریخ را چندان جدی و از آن تجربه نگرفته و نمیگیریم، پس گذشت زمان که همان تاریخ باشد کار خودش را که همانا گذران وگذشتن است میکند، و ما کار خود را، که همین ایستایی و سردرگمی و ندانستن است.
مطلبی که خواهید خواند در واقع سعی راوی این حکایت است در ثبت تاریخچهای مستند از سرود «بهاران خجستهباد!» که با توسل به منابع و ماخذ موجود و جمعآوری مدارک معتبر انجام گرفته و باشد که این، دستمایه و پایهای باشد برای آنهایی که در آینده شاید بخواهند آثاری از ایندست را که از بطن مردم و مقطع تاریخی خاصی برآمده، حرمتی آنچنان که لازم و سزاوار بگذارند، و ای بسا که به قلم واقعیت به تاریخی بیدروغ بسپارندش.
تصویر «پاتریس لومومبا» قبل از کشته شدن
در عصر و روزگار ما پیوند و بههم پیوستگی و در غم هم بودن آدمها ضرورتی است که از مقولاتی چون رنگ پوست و زبان و مذهب و حتی مرزهای جغرافیایی گذشته و جداست. نمونۀ آن قتل «پاتریس لومومبا» رهبر جنبش ملی کنگو در آفریقا به دست «موسی چمبه»، است و تاثیری که مرگ مظلومانۀ او بر ادبیات و حس همبستگی انسانی از جمله در شاعران معاصر ایرانی میگذارد.
شاید یکی از اولین اشارهها بر مرگ بهناحق رهبر «جبهه ملی کنگو» را بهتوان در سرودۀ «اشکی بر گذرگاه تاریخ» سرودۀ «فریدون مشیری» دید. آنجا که میگوید:
«قرن ما، روزگار مرگ انسانيت است.
سينۀ دنيا ز خوبیها تهیست.
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهیست.
صحبت از «موسی» و «عیسی» و «محمد» نابجاست،
قرن «موسی چومبه»هاست . . .»
سينۀ دنيا ز خوبیها تهیست.
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهیست.
صحبت از «موسی» و «عیسی» و «محمد» نابجاست،
قرن «موسی چومبه»هاست . . .»
ولی بدون شک «سرود بهار» از دکتر «عبدالله بهزادی» که در اسفند ماه سال 1339، یعنی چند هفتهای بعد از کشته شدن «لومومبا» در هفتهنامۀ «سپید و سیاه» بهچاپ رسید، اولین اظهار همدردی و همدلی یک شاعر ایرانی در رابطه با مرگ این رهبر انقلابی آفریقایی است. در بخشی از این سروده که ما بیشتر آن را با عنوان «بهاران خجستهباد» میشناسیم، آمده:
«به بانوی سوگوار، که در ماتم شهيد
بناليد و زان نوا، دل عالمی تپيد
بهاران خجستهباد!»
بناليد و زان نوا، دل عالمی تپيد
بهاران خجستهباد!»
در واقع این شعر به همسر «پاتریس لومومبا» هدیه، و در تسلا و همدردی با او سروده شده بود. البته میتوان حدس زد همسر داغدار آن رهبر انقلابی، شاید که هیچگاه از این همدلی شاعر ایرانی آگاه نشده باشد، ولی میدانیم که همین چند بیت و چهار پاره از بهمن ماه سال پنجاه و هفت به بعد ـ تا امروز حتی ـ سرود بهاران ما بوده و هست.
سرودی که «کرامت دانشیان» آن را در سلولهای دوران دربند بودنش زمزمه کرده بود و بعد به همت «اسفندیار منفردزاده» برای آن آهنگ نوشته و اجرا شد.
سرودی که «کرامت دانشیان» آن را در سلولهای دوران دربند بودنش زمزمه کرده بود و بعد به همت «اسفندیار منفردزاده» برای آن آهنگ نوشته و اجرا شد.
میدانیم که بسیاری سرایندۀ شعر سرود «بهاران خجستهباد!» را «کرامت دانشیان» میپندارند. دلیل آن همین که این سرود را اولین بار از زبان او شنیدهاند. حتی در نشریات مختلفی که در سال اول بعد از انقلاب منتشر شد، بر بالای متن چاپ شدۀ ابیات این سروده، مینوشتند: «سرودهای از کرامت دانشیان». و چه بسا این باور و برداشت عموم مردم از مطالعۀ همان نشریات سرچشمه گرفته باشد، حال اینکه شعر این سروده که «سرود بهار» نام داشت از دکتر «عبدالله بهزادی» بود و در اسفند ماه سال 1339، یعنی چند هفتهای بعد از ترور و کشته شدن «پاتریس لومومبا» و در همدردی و تسلی به همسر او، در هفتهنامۀ «سپید و سیاه» بهچاپ رسید.
از یاران و دوستان نزدیک «کرامت دانشیان» و همبندانان با او که بگذریم، ما همه این سرود را در اولین روزهای پیروزی انقلاب در بهمن ماه سال پنجاه و هفت شنیدیم. آنهایی که با «کرامت» همسلولی بودند البته قبلا از ما این سرود را بارها با صدای خوشی که او داشت و آهنگی که خود او بر آن نهاده بود، شنیده بودند. در واقع همین همدلان و یاران او بودند که این یادگار از او را به بیرون از زندان آوردند و به ما سپردند.
سرودی امیدبخش و روحیهدهنده که میرفت در پشت دیوارهای قطور و میلههای سربیرنگ سلولهای زندانهای سیاسی شاه از یادها برود و خاکستر شود، در ساعت یازده و نیم صبح روز بیست و نهم بهمن ما ه سال پنجاه و هفت دوباره جان گرفت و متولد شد. در تالار اجتماعات مدرسهی عالی تلویزیون، همانجا که سالی پیش «کرامت دانشیان» دانشجوی رشته کارگردانیاش بود.
اولین اشاره به چگونگی خلق این سرود را در نشریه «فرهنگ نوین» شماره بهمن ماه 1359 میخوانیم:
اولین اشاره به چگونگی خلق این سرود را در نشریه «فرهنگ نوین» شماره بهمن ماه 1359 میخوانیم:
در اسفند ماه سال 1339 در مجلۀ «سپید و سیاه» شعری با عنوان «سرود بهار» در سوگ «پاتریس لومومبا» و خطاب به همسر او، از دکتر «عبدالله بهزادی» چاپ شد.
سالها بعد «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که بهنام «بهاران خجستهباد!» معروف است. سرودی که کرامت با صدای گیرایش آن را میخواند. حتا به بچههای مدرسهی روستای «سلیران» هم آنرا یاد داده بود، بهطوریکه صبحها، سر صف بهجای «سرود شاهنشاهی» بچهها «بهاران خجستهباد» را میخواندند.
بعدها این سرود همراه با «کرامت» به زندان رفت و سرود جمعی بچههای سیاسی شد. «بهاران خجسته باد!» یادگار «کرامت» بود که در یاد رفقای همبندش در زندان باقی ماند.
هر که «کرامت» را میشناخت، «بهاران خجسته باد!» را حتما از زبان او شنیده بود و همصدا با او خوانده بود.
پس از قیام همراه با آزادی زندانیان سیاسی، «بهاران خجسته باد!» هم بهمیان مردم آمد.
در یک هفته فاصلۀ میان قیام بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت تا سالروز شهادت «کرامت» و «خسرو گلسرخی» رفقای نزدیک «کرامت» که خود را آمادۀ برگزاری بزرگداشت سالروز شهادتش میکردند، به پیشنهاد «پدرام اکبری» تصمیم به اجرای سرود«بهاران خجسته باد!» میگیرند.
«پدارم اکبری» و «حسن فخار»، سرود را ـ آنچنانکه از کرامت به یاد داشتند ـ میخوانند، «اسفندیار منفردزاده» نت موسیقی آنرا مینویسد و به علت نبودن امکانات کافی و دسترسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهائی تمام سازها را ابتدا تکتک مینوازد و بعد همه را با هم میکس میکند.
خوانندگان سرود عبارت بودند از: «علی برفچی»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و «اسفندیار منفردزاده».
پس از چند روز تمرین، سرانجام در ساعت یازده و نیم صبح روز بیست و نهم بهمن پنجاه و هفت، «بهاران خجسته باد!» ضبط میشود. مسئول ضبط [رحیم] «شبخیز» بود. مخارج استودیو [صبا] را هم «منفردزاده» میپردازد.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسهی عالی تلویزیون در حال برگزار شدن بود، رفقا خسته، نوار ضبط شده و آمادهی «بهاران خجسته باد!» را مستقیما از استودیو به سالن برگزاری مراسم میآورند و نخستین بار در آنجا پخش میشود.
«بهاران خجسته باد!» جزو نخستین سرودهائی بود که پس از قیام از رادیو و تلویزیون پخش شد و میشود . . .
سالها بعد «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که بهنام «بهاران خجستهباد!» معروف است. سرودی که کرامت با صدای گیرایش آن را میخواند. حتا به بچههای مدرسهی روستای «سلیران» هم آنرا یاد داده بود، بهطوریکه صبحها، سر صف بهجای «سرود شاهنشاهی» بچهها «بهاران خجستهباد» را میخواندند.
بعدها این سرود همراه با «کرامت» به زندان رفت و سرود جمعی بچههای سیاسی شد. «بهاران خجسته باد!» یادگار «کرامت» بود که در یاد رفقای همبندش در زندان باقی ماند.
هر که «کرامت» را میشناخت، «بهاران خجسته باد!» را حتما از زبان او شنیده بود و همصدا با او خوانده بود.
پس از قیام همراه با آزادی زندانیان سیاسی، «بهاران خجسته باد!» هم بهمیان مردم آمد.
در یک هفته فاصلۀ میان قیام بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت تا سالروز شهادت «کرامت» و «خسرو گلسرخی» رفقای نزدیک «کرامت» که خود را آمادۀ برگزاری بزرگداشت سالروز شهادتش میکردند، به پیشنهاد «پدرام اکبری» تصمیم به اجرای سرود«بهاران خجسته باد!» میگیرند.
«پدارم اکبری» و «حسن فخار»، سرود را ـ آنچنانکه از کرامت به یاد داشتند ـ میخوانند، «اسفندیار منفردزاده» نت موسیقی آنرا مینویسد و به علت نبودن امکانات کافی و دسترسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهائی تمام سازها را ابتدا تکتک مینوازد و بعد همه را با هم میکس میکند.
خوانندگان سرود عبارت بودند از: «علی برفچی»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و «اسفندیار منفردزاده».
پس از چند روز تمرین، سرانجام در ساعت یازده و نیم صبح روز بیست و نهم بهمن پنجاه و هفت، «بهاران خجسته باد!» ضبط میشود. مسئول ضبط [رحیم] «شبخیز» بود. مخارج استودیو [صبا] را هم «منفردزاده» میپردازد.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسهی عالی تلویزیون در حال برگزار شدن بود، رفقا خسته، نوار ضبط شده و آمادهی «بهاران خجسته باد!» را مستقیما از استودیو به سالن برگزاری مراسم میآورند و نخستین بار در آنجا پخش میشود.
«بهاران خجسته باد!» جزو نخستین سرودهائی بود که پس از قیام از رادیو و تلویزیون پخش شد و میشود . . .
[نشریۀ «فرهنگ نوین» چاپ تهران، بهمن 1359 (یادنامه دانشیان)، صفحات 11 - 12].
«اسفندیار منفرد زاده» که خود نیز در رابطه با پروندۀ «خسرو گلسرخی» توسط «ساواک» دستگیر و مدتی را در زندان اوین گذرانده بود، با سابقۀ درخشانی که به عنوان آهنگساز، هم در سینما و هم در خلق ترانههای که به «ترانۀ معترض» شهرت یافت، در واقع کسی است که سرود «بهاران خجستهباد» را به شکلی که امروز میشنویم خلق و ماندگار کرد.
او در یادداشتی به تاریخ بیست و چهارم آوریل سال دوهزار و چهار در استکهلم سوئد، ما را با گوشهای دیگر از تاریخچۀ این اثر آشنا میکند. «منفرد زاده» در یادداشت خود توضیح میدهد که چون در ابتدا هیچیک از یاران و همبندان «کرامت» نام سرایندۀ اصلی شعر را نمیدانستند، به «سیاوش کسرایی» مراجعه میکنند. و مینویسد:
«. . . سیاوش كسرایی گفت شاعرش را نمیشناسد. شعر روی كاغذ، نغمه میطلبد. حسن [فخار] و پدرام [اکبری] در حافظۀ خود گردش میكنند تا ملودی سرود را بیابند. زمزمه میكنند و آنچه میخوانند هربار شكلی متفاوت دارد و گاهی شباهتهایی به كارهای شنیده شده پیدا میكند.
میپرسم: «شاید كرامت این شعر را بر بستر آهنگی شناخته شده نوشته باشد؟»
پاسخ اما چیزی را روشن نمیكند. آنگاه آنچه را این دو عزیز روایت میكنند، بر «پنج خط» مینویسم و سپس، بنابر ضرورتهای فُرم موسیقایی در تلفیق با شعر موجود، حركتِ ملودی را رسم میكنم و به تمرین و تنظیم و ضبط آن میپردازم. البته صدای «مینو وزیری» و «شهلا فاطمی» را نیز همراه با تكرار صداهای خودم، در آمیختن (میكس) نهایی، برای پوشش خطاهای اجتنابناپذیر در ضبط، اضافه میكنم تا با وجود شتاب، به اجرایی قابل تحمل از سُرود «بهاران خجستهباد!» كرامت دانشیان رسیده باشم. . . »
او در یادداشتی به تاریخ بیست و چهارم آوریل سال دوهزار و چهار در استکهلم سوئد، ما را با گوشهای دیگر از تاریخچۀ این اثر آشنا میکند. «منفرد زاده» در یادداشت خود توضیح میدهد که چون در ابتدا هیچیک از یاران و همبندان «کرامت» نام سرایندۀ اصلی شعر را نمیدانستند، به «سیاوش کسرایی» مراجعه میکنند. و مینویسد:
«. . . سیاوش كسرایی گفت شاعرش را نمیشناسد. شعر روی كاغذ، نغمه میطلبد. حسن [فخار] و پدرام [اکبری] در حافظۀ خود گردش میكنند تا ملودی سرود را بیابند. زمزمه میكنند و آنچه میخوانند هربار شكلی متفاوت دارد و گاهی شباهتهایی به كارهای شنیده شده پیدا میكند.
میپرسم: «شاید كرامت این شعر را بر بستر آهنگی شناخته شده نوشته باشد؟»
پاسخ اما چیزی را روشن نمیكند. آنگاه آنچه را این دو عزیز روایت میكنند، بر «پنج خط» مینویسم و سپس، بنابر ضرورتهای فُرم موسیقایی در تلفیق با شعر موجود، حركتِ ملودی را رسم میكنم و به تمرین و تنظیم و ضبط آن میپردازم. البته صدای «مینو وزیری» و «شهلا فاطمی» را نیز همراه با تكرار صداهای خودم، در آمیختن (میكس) نهایی، برای پوشش خطاهای اجتنابناپذیر در ضبط، اضافه میكنم تا با وجود شتاب، به اجرایی قابل تحمل از سُرود «بهاران خجستهباد!» كرامت دانشیان رسیده باشم. . . »
[یاد ماندهها، جلد دوم، نصرتالله نوح، صفحات 41 ـ 42]
آنگونه که پیداست سرودی که امروز ما با نام «بهاران خجستهباد!» میشنویم نه آن است که در آغاز با صدای «علی برفچی»، «عبدالله و ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» و «پدرام اکبری» تمرین و در استودیوی «صبا» به مدیریت «رحیم شبخیز» ضبط شده، بلکه نسخهای است که با صدای «اسفندیار منفرد زاده» و همصدایی همسر او «شهلا فاطمی» و یکی از دوستان مشترکشان «مینو وزیری» اجرا شده.
«منفرد زاده» همانطور که گفته شد به علت وضعیت خاصی که در روزهای اول پیروزی انقلاب وجود داشته، امکان دسترسی به نوازندگان و گروهی که بتوانند یکجا جمع شوند و آهنگ را اجرا کنند نبوده و به همین دلیل خود او تمام سازها را یک به یک و جدا مینوازد و آنها را با همان امکانات فنی موجود، با صدای سرودخوانی خود و آن دو دیگر، میکس میکند.
او ضمن یادداشتی دیگر که به تاریخ بیست و نهم ژانویه سال دوهزار و پنج میلادی در وبلاگ خود بهنام «بالای گود، رخصتی برای نوشتن» منتشر کرده، سابقۀ اجرای این سرود را بر همگان بیشتر روشن میکند و مینویسد:
«. . . سرود «بهاران خجستهباد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب بازی، با وسائل ضبط زیر متوسط سال انقلاب ـ یعنی بسیار ابتدائی امروز ـ با صداهایی کاملا غیر حرفهئی در منزل و نه در استودیو، ضبط شده است. . . اگر سرود «بهاران خحستهباد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار میشود، عشق و ایثار انسانی بزرگ و عاشق، نیروی پرتوان ماندگاری آن بوده است، نه موسیقی و اجرا با صدای من. . . »
«منفرد زاده» همانطور که گفته شد به علت وضعیت خاصی که در روزهای اول پیروزی انقلاب وجود داشته، امکان دسترسی به نوازندگان و گروهی که بتوانند یکجا جمع شوند و آهنگ را اجرا کنند نبوده و به همین دلیل خود او تمام سازها را یک به یک و جدا مینوازد و آنها را با همان امکانات فنی موجود، با صدای سرودخوانی خود و آن دو دیگر، میکس میکند.
او ضمن یادداشتی دیگر که به تاریخ بیست و نهم ژانویه سال دوهزار و پنج میلادی در وبلاگ خود بهنام «بالای گود، رخصتی برای نوشتن» منتشر کرده، سابقۀ اجرای این سرود را بر همگان بیشتر روشن میکند و مینویسد:
«. . . سرود «بهاران خجستهباد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب بازی، با وسائل ضبط زیر متوسط سال انقلاب ـ یعنی بسیار ابتدائی امروز ـ با صداهایی کاملا غیر حرفهئی در منزل و نه در استودیو، ضبط شده است. . . اگر سرود «بهاران خحستهباد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار میشود، عشق و ایثار انسانی بزرگ و عاشق، نیروی پرتوان ماندگاری آن بوده است، نه موسیقی و اجرا با صدای من. . . »
* * *
و اما حکایت این سرود کوتاه از قرار بلندتر از آنی است که ما نوشتیم و شما خواندید. همانطور که نوشتیم هالهای از حدس و گمانهایی که در اینجا و آنجا بوده و آمده نیز، چهرۀ تابناک و روشن این سرود را در پردۀ شک و ابهام پوشانده که از آنها درمیگذریم.
روایت دیگری اما در این باره وجود دارد که آن نیز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من یک شورشی هستم» به چاپ رسیده.
«سماکار» متهم ردیف پنجم پروندهای بود که به گروه «کرامت دانشیان» و «خسرو گلسرخی» شهرت یافت و این کتاب شرح خاطرات اوست از چگونگی تشکیل، دستگیری، محاکمات و طی دوران محکومیت آن گروه.
آن بخش از این خاطرات که مشخصا مربوط به سرود «بهاران خجستهباد!» میشود را در اینجا مینویسیم.
روایت دیگری اما در این باره وجود دارد که آن نیز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من یک شورشی هستم» به چاپ رسیده.
«سماکار» متهم ردیف پنجم پروندهای بود که به گروه «کرامت دانشیان» و «خسرو گلسرخی» شهرت یافت و این کتاب شرح خاطرات اوست از چگونگی تشکیل، دستگیری، محاکمات و طی دوران محکومیت آن گروه.
آن بخش از این خاطرات که مشخصا مربوط به سرود «بهاران خجستهباد!» میشود را در اینجا مینویسیم.
«. . . اكنون هم، هرساله به هنگام بهاران، با شنیدن نغمه ترانه «بهاران خجسته باد!» خاطره میلیونها تن از مردم سرزمین ما به دوردست بهاران انقلاب پرواز میكند و یاد آغازه بهار آزادی و شور زندگی در دلها زنده میشود.
شنیدن این ترانه، یاد «كرامت دانشیان» را هم در دلها زنده میكند، چون خیلیها گمان میكنند كه شعر این ترانه را او سروده است. ولی واقعیت این است كه چنین نیست. این شعر در اصل سروده سرهنگ «بهزادی» یكی از اعضای حزب توده است.
اما این كه چرا آن را به كرامت منتسب كردهاند، ماجرایش به این صورت است كه در یكی از روزهای نزدیك عید سال چهل و هفت، وقتی من با «كرامت دانشیان» از سر كلاس مدرسه سینما و تلویزیون برمیگشتیم، در خیابان نادری با دیدن بساط ماهیفروشیهای شب عید و تنگهای بلور و ماهیهای قرمز كوچك و سبزه و چراغ زنبوریهای روشن، حال خوشی یافتیم و به كافه نادری رفتیم و لبی تر كردیم و در آن جا، تحت تأثیر همان فضا، من همین شعر «بهاران خجسته باد!» و یك شعر دیگر را كه در مجله «سپید و سیاه» چاپ شده بود و در دفترچه بغلیم یادداشت كرده بودم برای او خواندم.
«دانشیان» هم كه از این شعرها خوشش آمده بود، فورا دفترچهاش را از جیب درآورد و این شعرها را در آن یادداشت كرد. [. . . ] بعدها، وقتی «كرامت» بار اول به خاطر فعالیتهای سیاسیاش به زندان افتاد، این شعر را كه بهصورت یك ترانه ـ سرود درآورده بود با دیگر زندانیان سیاسی میخواندند. وقتی از زندان آزاد شد، من آهنگ این سرود را به همان شكلی كه بچهها در زندان میخواندند چند بار از دهان او شنیدم . . .»
[صفحۀ 161 و 162، کتاب «من یک شورشی هستم» به قلم «عباس سماکار»، چاپ اول، بهار 1380، ناشر: شرکت کتاب ـ لوسآنجلس].
شنیدن این ترانه، یاد «كرامت دانشیان» را هم در دلها زنده میكند، چون خیلیها گمان میكنند كه شعر این ترانه را او سروده است. ولی واقعیت این است كه چنین نیست. این شعر در اصل سروده سرهنگ «بهزادی» یكی از اعضای حزب توده است.
اما این كه چرا آن را به كرامت منتسب كردهاند، ماجرایش به این صورت است كه در یكی از روزهای نزدیك عید سال چهل و هفت، وقتی من با «كرامت دانشیان» از سر كلاس مدرسه سینما و تلویزیون برمیگشتیم، در خیابان نادری با دیدن بساط ماهیفروشیهای شب عید و تنگهای بلور و ماهیهای قرمز كوچك و سبزه و چراغ زنبوریهای روشن، حال خوشی یافتیم و به كافه نادری رفتیم و لبی تر كردیم و در آن جا، تحت تأثیر همان فضا، من همین شعر «بهاران خجسته باد!» و یك شعر دیگر را كه در مجله «سپید و سیاه» چاپ شده بود و در دفترچه بغلیم یادداشت كرده بودم برای او خواندم.
«دانشیان» هم كه از این شعرها خوشش آمده بود، فورا دفترچهاش را از جیب درآورد و این شعرها را در آن یادداشت كرد. [. . . ] بعدها، وقتی «كرامت» بار اول به خاطر فعالیتهای سیاسیاش به زندان افتاد، این شعر را كه بهصورت یك ترانه ـ سرود درآورده بود با دیگر زندانیان سیاسی میخواندند. وقتی از زندان آزاد شد، من آهنگ این سرود را به همان شكلی كه بچهها در زندان میخواندند چند بار از دهان او شنیدم . . .»
[صفحۀ 161 و 162، کتاب «من یک شورشی هستم» به قلم «عباس سماکار»، چاپ اول، بهار 1380، ناشر: شرکت کتاب ـ لوسآنجلس].
و بالاخره روایت حکایت آن سرود را در اینجا به پایان میبریم. جز «کرامت دانشیان» که در سحرگاه بیست و نهم بهمن سال پنجاه و دو «تن به نور» سپرد و دیگر نیست، خوشبختانه بقیه و همۀ آنهایی که در شکل گرفتن و خلق و ماندگاری این اثر دست اندر کار و سهیم بودند، هنوز هستند و امید که باشند و اگر این نوشتار به رویت آنها که هر کدام در گوشهای از این جهان به مشغلهای گرفتار رسید و در آن سهو و خطایی دیدند، به کاتب این حکایت گوشزد کنند که گوشی شنوا دارد و دلی امیدوار.
و کلام آخر آنکه این نوشتار تقدیم میشود به «پدرام اکبری» یارترین یار و نگهدار خاطرۀ «کرامت» و به «اسفندیار منفردزاده» که آبروی شعر و ترانۀ معترض عصر ماست و دلی بزرگ دارد و آرزوهای خوب برای انسان.
و کلام آخر آنکه این نوشتار تقدیم میشود به «پدرام اکبری» یارترین یار و نگهدار خاطرۀ «کرامت» و به «اسفندیار منفردزاده» که آبروی شعر و ترانۀ معترض عصر ماست و دلی بزرگ دارد و آرزوهای خوب برای انسان.
* * *
لینکهای مرتبط با مطلب در این سایت:
● یادمان «عبدالله بهزادی» سرایندۀ شعر سرود «بهاران خجستهباد!»
● شعر کامل «اشکی بر گذرگاه تاریخ»، سرودۀ «فریدون مشیری»
● نُت سرود به تحرير و برگرفته از وبسايت «آوازهای روزانه»
● مطلب و توضیح مربوط به اين نُت را در اينجا بخوانيد!
● یادمان «عبدالله بهزادی» سرایندۀ شعر سرود «بهاران خجستهباد!»
● شعر کامل «اشکی بر گذرگاه تاریخ»، سرودۀ «فریدون مشیری»
● نُت سرود به تحرير و برگرفته از وبسايت «آوازهای روزانه»
● مطلب و توضیح مربوط به اين نُت را در اينجا بخوانيد!
در بارۀ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:
● یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»
● یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر