جمعه 8 آذر 1392
جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ وقتی شيمی درمانی متوقف شود
esmail@nooriala.com
پيشگفتار
چندی پيش، آقای دکتر محمدرضا نيکفر، طی يک سخنرانی بمناسبت کشتارهای 67، رژيم اسلامی حاکم بر ايران را «رژيم کشتار» خواند و در پی آن آه از نهاد برخی از "مدعيان مخالفت با حکومت اسلامی" برآمد که «آقا، بی انصافی هم حدی دارد و اين رژيم اگرچه استبدادی است اما کشتارگر نيست و فقط در مقابل حمله برای از ميان برداشتن اش دست به کشتار متقابل می زند»(1). در اين مجادله ديگرانی نيز مطلب را از زوايای مختلف ديگری مورد بحث قرار داده اند و من نيز می خواهم از اين فرصت مغتنم استفاده کرده و موضوع را از زاويهء ديگری، که بر يک تشبيه مربوط به بيماری سرطان استوار است، مورد اشاره قرار دهم.
البته قصد من در اين مقاله شرح تجربهء دست اول جسمی خويش و يا دخالت در کار پزشکی و نوشتن در مورد بيماری سرطان نيست اما، در عين حال، هرگز نتوانسته ام از درک وجود چندين شباهت اساسی بين اين بيماری و وضعيت کشوری به نام ايران رها شوم. به عبارت ديگر، مقالهء حاضر بر بنياد اين ادعا نوشته شده که بين حضور حکومت اسلامی در پيکر کشورمان و پيکر کل بشريت، و پيدايش غده های سرطانی گوناگون در پيکر آدميان، تشابهات بسياری وجود دارد؛ و درست به اين لحاظ است که اطلاق عبارت «حکومت کشتار» به اين رژيم از جانب آقای محمدرضا نيکفر امری کاملاً دقيق و درست و پزشکانه است!
همچنين بايد توضيح دهم که در اينجا مفروضات من بر همسان بودن اساسی «بدن سالم» و «حکومت سکولار دموکرات» ساخته شده و، در نتيجه، اطلاق مفروضاتم بر رژيم های پيشامدرن کارائی ندارد. يعنی من، از زاويه ای ديگر، همهء نظام های پيشامدرن را «سرطانی» تلقی می کنم و تنها جوامعی را «سالم» می خوانم که در آنها قوانين و ساختارهای حاکميتی همه از آن مردم، و ادارهء کشور بر اساس مديريت زمانمند منتخبين آنها، صورت پذيرد
آشنائی با مکانيزم سرطان
انستيتوی ملی سرطان در امريکا اين بيماری را چنين تشريح می کند: «بدن انسان از انواع متعدد سلول ها ساخته می شود. اين سلول ها بصورتی کنترل شده رشد کرده و تقسيم می شوند و، از طريق اين روند، سلول های جايگزين سالمی را، که برای حفظ بهداشت بدن لازم اند، توليد می کنند. اين سلول ها وقتی پير شده و يا صدمه ببيند می ميرند و جای خود را به سلول های نو می دهند. اما گاه چنين اتفاق می افتد که اين روند منظم توليد دچار اختلال می شود. سلول ها از ماده ای به نام دی.ان.ای ساخته شده اند و اين ماده ممکن است آسيب ديده يا تغيير يابد و منشاء جهش و دگرگونی های خاصی شوند که روند رشد و تقسيم سلول های سالم را مختل می سازند. هنگامی که چنين امری اتفاق افتد سلول های آسيب ديده نه تنها نمی ميرند بلکه به توليد سلول های جديدی مشغول می شوند که بدن نيازی به آنها ندارد. اين سلول های اضافی ممکن است بشکل توده ای از بافت درآيند که به آن «غدهء سرطانی» گفته می شود. در عين حال، سلول های ناهنجار قادرند به سلول های ديگر حمله ور شوند و از طريق گردش خون و سيستم لنفاوی بدن خود را به نقاط ديگر برسانند. بدين ترتيب، و رفته رفته، سلول های ناهنجار نياز بيشتری برای جايگزينی در بدن پيدا کرده و با اشغال جای سلول های سالم مجموعهء عادی آنها را به اطراف می رانند و خود در آن ناحيه مسلط می شوند»(2).
از نظر من، در تصور مدرن از رژيم های سياسی حاکم بر کشورهای سکولار دموکرات، گرته ای از اين تعريف «پيکر سالم» وجود دارد. نهادهای سياسی، همچون اندام های بدن انسان، همواره مشغول رشد و نوزائی خويش اند، قوانين را همين نهادهای سالم بوجود می آورند و انجام انتخابات های دوره ای گردش سالم مديران را تضمين می کند. اما به محض اينکه يک ايدئولوژی يا مذهب معين دست به ايجاد سلول های جديد بزند، و يا استبداد جای روندهای دموکراتيک را بگيرد، در پيکر جامعه رشد غده های سرطانی نيز آغاز می شود. در يک «بدن سالم اجتماعی» قانون را نمايندگان مردم می نويسند، رهبران جامعه همگی انتخابی و پاسخگو و موقت اند، نظاميان در کارهای اقتصادی وارد نشده و به چپاول نمی پردازند، رانت خواری و پارتی بازی و شايستگی گريزی باب نيست، و سيستم بر اساس ايجاد ترس و سرکوب و کشتار نمی گردد؛ حال آنکه سيستم سرطان زده واجد همهء اين نابهنجاری ها است و نتيجهء تسلط غده های سرطانی بر اين پيکر نيز کشتار مدام سلول های سالم است. «سرطان» يک «رژيم کشتار» است، همانگونه که حکومتی همچون رژيم اسلامی نيز از راه کشتار تغذيه و رشد می کند تا عاقبت کل پيکر را ـ همراه با خود ـ به نيستی و مرگ بکشاند.
اين تصوير را می توان تعميم هم داد. بدين معنی که اگر کل بشريت بر کرهء زمين را نيز، بقول سعدی، يک پيکر بنی آدمی بدانيم، رژيم های ايدئولوژيک ـ مذهبی اندام های سرطانی اين پيکر محسوب می شوند و کل بشريت را دچار ارهاب و تروريسم و کشتارهای دسته جمعی می سازند. در جهان مدرن امروز اسلام سياسی و رژيم های برخاسته از آن حکم پيدايش مناطق سرطانی در پيکر يک انسان را دارند.
چاره جوئی های پزشکی
هدف از چاره جوئی پزشکی در مداوای پيکرهای سرطان زده جلوگيری از رشد سلول های سرطانی و کلاً از بين بردن آنها است. استفاده از اشعه های سوزانندهء نسوج سرطانی، انجام جراحی برای خارج کردن نسوج سرطان زده، و استفاده از داروهای شيميائی، که از طريق روش های مختلف "شيمی درمانی" وارد بدن می شوند، قادرند که توانائی سلول های سرطانی را در امر رشد و بازتوليد تقليل داده و يا متوقف کنند.
پيکر جامعه ای سرطان زده نيز محتاج درمان است. در اين مورد اگر سيستم دفاعی بدن قادر باشد که رشد سلول های سرطانی را متوقف کند نيازی به روش های ديگر درمانی نخواهد بود اما مشکل در آن است که سلول های سرطانی، در عين هجوم به اندام های مختلف، سيستم دفاعی طبيعی بدن را نيز مورد حمله قرار داده و آن را تضعيف می کنند و عاقبت کار بدانجا می کشد که هيچ «تقويت خارجی» نيز مدد رسان پيکر انسان نيست. در اينجا است که پيکر سرطان زده در معرض اشعه ها و شيمی درمانی و جراحی قرار می گيرد.
اگر حکومت اسلامی مستقر بر کشورمان را مجموعهء غده های سرطانی تلقی کنيم که وطن مان را به سوی مرگ کشانده اند، و اگر قبول کنيم که تجربهء قيام دانشجوئی 78 و جنبش 88 نشان داده که اين بدن قادر نيست از خود در برابر حملهء غدد سرطانی دفاع کند، آنگاه روشن است که اين پيکر را بايد به بيمارستان برد و به دست جراحان و متخصصين تشعشات لازم و شيمی درمانی سپرد؛ چرا که بدون معالجهء سريع و درست، سرطان سراسر پيکر را (چه در سطح يک فرد، چه در سطح جامعه و چه در سطح بشريت) فرا خواهد گرفت و مجموعه ای از اغتشاش و کشتار و مرگ خواهد آفريد.
از نظر من، «تحريم اقتصادی» نوعی «شيمی درمانی» است و بخصوص در مورد کشوری تک محصولی که می تواند مبالغ دريافتی از فروش نفت و گاز خود را در راستای تقويت غده های سرطانی گسترنده اش خرج کند، حکم نوعی جلوگيری از خون رسانی به غده های سرطان زده را دارد. متأسفانه هنگامی که قدرت تدافعی بدن انسان ضعيف و بی فايده می شود، تصميم گيری از عهدهء مريض برداشته شده و به دست پزشکان و بيمارستان ها می افتد. اگر شيمی درمانی را نوعی تحريم يا محروم ساختن غده های سرطانی از رسيدن خون حاوی غذا و اکسيژن بدانيم، آنگاه بايد منتظر آن هم باشيم که «پزشکان» بجائی برسند که جراحی را لازم ببينند. اين اقتضای طبيعی بيماری در جهانی است که روز به روز کوچک تر شده و در پيکر آن منافع کشورهای مختلف در هم بافته می شوند.
البته هميشه می توان منتظر بود که معجزه ای رخ دهد و پيکر بيمار قدرت دفاعی خود را باز يابد و از «داخل» بدن غده های سرطانی را از ميان بردارد، اما بهر حال «معجزه» نام ديگر وقايع غيرقابل انتظار و پيش بينی است و نمی توان در مداوای پيکری سرطانی تنها به انتظار وقوع آنها نشست.
اثرات جانبی شيمی درمانی
اما شيمی درمانی دارای اثرات جانبی بسيار متعدد و متنوعی، همچون ريزش موی بدن تا از کار افتادگی بسياری از اندام ها نيز هست. و از جمله مهمترين اين اثرات جنبی ضعيف تر شدن سيستم دفاعی بدن، سوختگی و انهدام سلول های سالم نزديک به غدد سرطانی، و نيز بالا رفتن احتمال بروز بيماری های مختلف ديگر است(3). يعنی استفاده از تشعشات و شيمی درمانی عموماً و تا کنون دارای دقت لازم برای هدف قرار دادن فقط سلول های سرطانی نبوده و سلول های سالم را نيز مورد حمله قرار می دهند.
به همين دليل، تا پيدا شدن راه حل هائی همچون خرده تکنولوژی ها (نانو تکنولوژی ها)ی مربوط به هدف گيری دقيق نسوج سرطانی(4) و آسيب نرساندن به سلول های سالم، تصميم گيری برای کاربرد تشعشات سوزhنندهء نسوج و شيمی درمانی امر مشکلی است، بطوری که برخی از مبتلايان به سرطان که از عوارض و اثرات جنبی اينگونه درمان ها رنج می برند از قيد اينگونه معالجات گذشته و ترجيح می دهند بدون شيمی درمانی و تحمل اثرات جنبی آن با بيماری خود بسازند.
در اينجا لازم است بدانيم که اگرچه متوقف کردن شيمی درمانی ممکن است آسايشی کوتاه مدت برای بيمار بوجود آورد اما همين امتناع از ادامهء معالجه امکان ادامهء رشد سلول های سرطانی را فراهم کرده و کل بدن را دچار مخاطره می سازد.
اگر به تشبيه مورد نظرمان برگرديم می بينيم که کاربرد تمهيدات لازم در راستای تغيير و انحلال حکومتی که با زور و سرکوب به عمر خود ادامه داده و هر دم در پيکر جامعه رشدی مزاحم دارد فرق چندانی با پيدايش غدهء سرطانی در پيکر فرد آدمی ندارد و، متأسفانه، آسيب های ناشی از کوشش برای امحاء غدد سرطانی بقيهء پيکر بيمار را نيز مورد اذيت و ايذاء قرار می دهد.
شايد کمتر مردمی همچون ايرانيان داخل کشور از اثرات جانبی تحريم های اقتصادی زيان ديده و آزار کشيده باشند. بی اخلاقی، غارت و دزدی، سرکوب و تجاوز و شکنجه و کشتار زبان روزمرهء غده ای سرطانی به نام حکومت اسلامی بوده است و، در همان حال، تحريم های تحميل شده بر سيستم از جانب بيرونيان، با افزايش گرانی، تورم، بي کاری، قحطی و نابسامانی، همهء مردم ما را به استيصال کشانده است.
بدين لحاظ، نمی توان خوشحالی و نفس کشيدن راحت مردم در پی امضای قراردادهای اخير ژنو را درک نکرد و حتی با خوشحالی مردم خوشحال نشد. اما اين خوشحالی ها تنها بر زمينهء يک نگرانی بزرگ و بلند مدت رخ می دهند: با توقف شيمی درمانی، سلول های سرطانی نيز از خطر جسته و می توانند به رشد کشندهء خود ادامه دهند.
گفتگوی سلول سرطانی با درمانگر
متأسفانه، تشابه «پيکر سرطان زده» با «جهان مدرن دچار حکومت های سرطانی شده» در اينجا پايان می گيرد و تفاوتی اساسی در کار می آيد: غدهء کشندهء سرطانی می کوشد تا پزشکان را قانع کند که دست از شيمی درمانی بردارند و در عوض خيال شان راحت شود که او از گسترش به قلمروهای ديگر دست برداشته و تنها به انهدام پيکری که در آن خانه کرده می پردازد!
يعنی غدهء سرطانی قادر است در ژنو بر سر ميز مذاکره با پزشکانی، که 1+5 نام گرفته اند، بنشيند و، با دادن امتيازاتی مطلوب آنان، خود را از خطر متلاشی شدن و انحلال برهاند و، در عين حال، مطمئن باشد که می تواند اين پيروزی را، همچون پيروزی سلول های سالم، به خود آنها بفروشد و مردم را به شادمانی و پايکوبی در خيابان بکشاند.
بدينسان، سختی های ناشی از تحريم ها، افسانهء «حق مسلم» و ثروت هنگفتی که به پای آن ريخته شده را نيز به دست فراموشی می سپارند تا، با گوشت و تخم مرغ ارزان تر، سلول های سالم را به رضايت بکشانند.
و اينجا است که حرص و طمع ِ، بقول نظامی گنجوی، "طبيبان آدمی کش»، اثر خود را آشکار می سازد و داستان تشبيهی که من کوشيده ام بسازم بسرعت از واقعيت به دور می افتد. اين «طبيبان» نام های مختلفی دارند. برخی ها آنها را «امپرياليست» می خوانند، برخی «مستکبر»؛ برخی آنان را مصلح می دانند و برخی جنگ آور و يران ساز. و اسم آنان هرچه باشد، بايد ديد که آنها به سودای چه منافعی بر سر ميز مذاکره با غده های سرطانی ظريف و روحانی می نشينند، تعهد می کنند که براندازی رژيم را از روی ميز کار خود بردارند، و اگر غده های خطرناک تعهد کنند که به منافع گستردهء اين طبيبان آسيب نرسانند چشم خود را از رديف بلند چوب های اعدام و استقرار اوباش و اجامر بر رهگذرها ببندند و صدای شاملو را نشنوند که از «کباب قناری بر آتش سوسن و ياس» خبر می دهد.
نقش خارج کشور
در اين ميانه اما نبايد يک «عنصر تقويت کنندهء سيستم دفاعی بدن» را نيز از قلم انداخت. جمعيت بزرگی از ايرانيان، قبل از آنکه دست سلول های سرطانی به آنها برسد، از منطقهء نفوذ آنها گريخته و به «خارج» پناه آورده اند. آيا اينها نمی توانند در راستای نجات مردم وطن بيمارشان کاری انجام دهند؟ آيا نمی توانند همين «طبيبان آدمی کش» را وادارند که به تشکلات ايرانيان مهجر و فراری و پناهنده همچون بديل بالقوهء حکومت سرطان بنگرند و اين امکان را فراهم آورند که اين نيرو نيز در راستای مبارزه با آن حکومت کارا و توانا شود؟ براستی اگر طبيبان مذکور بخواهند مشکل حکومت سرطانی را از طريق روش مذاکره حل و فصل کنند آيا، جز خود غدد سرطانی، طرف مذاکرهء ديگری هم وجود دارد که بتواند مسير مذاکره را به سود مردم ايران بچرخاند؟
امروز ديگر همه می دانيم که مقصود چيست و طرف غايب مذاکره را چه کسانی تشکيل می دهند. پس، لزومی ندارد که من وارد بحث های مربوط به آنچه «ايجاد اتحاد اپوزيسيون» و ساختن «آلترناتيو سکولار دموکرات» نام دارد شوم و، پس، تنها به بيان اين نکته اکتفا می کنم که «ما اگر نمی خواهيم بخشی از حل مسئله باشيم لااقل بکوشيم که جزئی از صورت مسئله قلمداد نشويم». به نظر من مخالفان نظر دکتر نيکفر از اين مقوله اند.
1. http://isdmovement.com/2013/11/111113.Mohammadreza-Nikfar-Trapped-in-the-constraints-of-biographies.htm
2. http://www.cancer.gov/cancertopics/cancerlibrary/what-is-cancer
3. http://www.cancer.gov/cancertopics/coping/physicaleffects/chemo-side-effects
4. http://scholar.google.com/scholar?q=nanotechnology+and+cancer&hl=en&as_sdt=0&as_vis=1&oi=scholart&sa=X&ei=NCaWUqqTKoTmoASlkYLIDw&ved=0CDsQgQMwAA
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر