۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

تحریف تاریخ ـ بخش سوم (نظرات متناقض و انحرافی خليل ملکی درباره دکترمصدق!)


تحریف تاریخ ـ بخش سوم (نظرات متناقض و انحرافی خليل ملکی درباره دکترمصدق!)
منصور بیات زاده

 
 در بخش دوم تحریف تاریخ (نظرات متناقض خليل ملکی درباره دکترمصدق!!)،(١) بخشهائی از «نامه ای»  که خليل ملکی به دکتر امیر پیشداد، درباره سياست و عملکرد دکترمصدق و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ــ حدودأ ٢ ماه بعد از فوت دکتر مصدق برپايه «ايدئولوژی مارکسيستی» نوشته بودــ ،(٢) نقل کردم.
 همچنین با مقایسه جملاتی ازآن نامه باجملاتی از  دو نامه ای که وی  در اسفند ١٣۴١ و نوروز ١٣۴۴ به دکتر مصدق نوشته بود، توضیح دادم که محتوی نامه ی مورد بحث (نامه به  تاريخ ١٨ ارديبهشت ١٣۴۶) درباره سياست و عملکرد دکترمصدق در تضاد با محتوی  آن ٢ نامه قرار دارد؛  نامه هائی که در آنها همچنین به مطالبی در دفاع از خط سیاسی معروف به «راه مصدق» و حتی «تجدید عهد و پیمان»خلیل ملکی و سوسیالیستهای داخل و خارج از کشور «با آن رهبر بزرگ»، اشاره رفته بود.
 
اما، قبل از هرگونه اظهارنظرو قضاوت در باره اظهارات و احکام خلیل ملکی در باره سیاست و عملکرد دکترمصدق در نامه مورد بحث(نامه به دکتر امیر پیشداد)، ضروریست قبلا روشن شود که قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق بر مبنای کدام  «معیار»باید صورت می گرفت و ارزشهای تشکیل دهنده آن معیار، کدام یک از « ارزشها» ی سیاسی ـ اجتماعی می بایستی باشند؟
 
روشن است که برپایه ایدئولوژی مارکسیستی و یا خواستهای انقلابی می توان سیاست و عملکرد دکترمصدق را به نقد کشید و علیه آن به مبارزه پرداخت و دست به روشنگری زد، شیوه کاری که در بعضی موارد، خلیل ملکی  به زعم خود مورد استفاده قرار داده است. اما اشتباه خلیل ملکی در این امر نهفته است که او  باز هم به زعم خود، ایدئولوژی مارکسیستی و خواستهای انقلابی را، پایه «معیار» قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق بکار گرفته است.در حالیکه اگر قضاوتی منصفانه درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق هدف باشد، نمی توان و نباید «معیار سنجش در آنمورد را، «ایدئولوژی» مارکسیستی در نظرگرفت؛ «ایدئولوژی»  که دکتر مصدق اصولا به آن باور نداشت.
 
آنانکه با مبارزات و فعالیتهای سیاسی دکتر مصدق تا حدودی آشنائی دارند، حتمأ می دانند و آگاه هستند که دفاع از «آزادی و استقلال» دوتا از ارزشهای محوری خواستهای سیاسی دکتر مصدق بودند، که در کنار آن دو ارزش، پایبند بودن ایشان به «حاکمیت قانون»، «حاکمیت ملت» که درآن رابطه، خواست«انتخابات آزاد » و دفاع از «حقوق شهروندی» تمام اهالی  ایران...، جمعأ، از ارزش هائی بشمار می رفتند که سمت و سوی فعالیت و مبارزات سیاسی ـ اجتماعی دکترمصدق را تعیین می کردند. دکتر مصدق  بخاطر اتخاذ چنان سیاست و عملکردی و پایبند بودن به ارزش هائی که اشاره رفت در بین بخش بزرگی از مردم ایران  ازاعتبار و نفوذ سیاسی بزرگی برخوردار بود و هست.
 
روشن است که در نقد سیاست و عملکرد دکتر مصدق همیشه باید با توجه به  ارزشها و خصوصیات هویتی ایشان، درنظر گرفتن شرایط و مقطع زمانی،آنهم برپاپه ی معیارهای جهانشمول در آنمورد، اظهار نظر و قضاوت نمود. و اگردر آنباره، کمبود، اشکالات و انتقادی وارد است، آنرا صریحأ بیان داشت.
 
حال بر گردیم به نامۀ خلیل ملکی(نامه به  تاريخ ١٨ ارديبهشت ١٣۴۶به دکتر امیر پیشداد). در این بخش از نوشته سعی می کنم با ارائه ی یکسری توضیحات و کمک گرفتن از اسناد و مدارک تاریخی، به نقد  چند بخش از آن نامه بپردازم.
 
 
الف ــ  خلیل ملکی در آن نامه نوشته است:
 
«دکتر مصدّق به احزاب عقيده نداشت و حتی خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده و موقع انتخابات [دوره هفدهم مجلس شورای ملّی] موجب شد که جبهۀ ملی بکلّی تعطيل گرديد، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشين «جبهۀ ملّی» ـ که ديگر نبود ـ کردم.در مجلس [هفدهم] نيز ديگر فراکسيون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسيون نهضت ملّی بود. با وجود تذکّرات مستمرّ و دائمی من، به حزب و حزب بزرگ عقيده نداشت. فقط بعد از [حوادث] ٩ اسفند توانستم او را متقاعد کنم ، امّا متأسفانه بمناسبات ديگر، کار از کار گذشته بود.».(مطالب درون کروشه [ ] از ناشرین کتاب نامه های خلیل ملکی می باشند.)
 
خلیل ملکی آن جملات را طوری تحریر کرده است که آن عده از خوانندگان که نسبت به تاریخچه مبارزات نهضت ملی برهبری دکتر مصدق اطلاعاتی ندارند و واقف نیستند که دکتر مصدق بر کدام یک از ارزشهای فکری و شکل مبارزاتی در آن مقطع تاریخی ارجحیت می داد، چنین تصور کنند  که  گویا خلیل ملکی بعد از توطئه دربارشاه در  ٩ اسفند ١٣٣١،(٣) یعنی حدودأ ۶ ماه قبل از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، در خیابان کاخ، پلاک ١٠٩ (خانه دکترمصدق) کلاس درس خصوصی درباره چگونگی تشکیل و عملکرد «جبهه، حزب و حزب بزرگ» و مسائل مربوط به «سیاست جهانی» ترتیب داده بود و شاگرد آن کلاس درس، فردی بنام دکتر محمد مصدق بوده است!!!
 
من بحث درباره این بخش از اظهارات خلیل ملکی که نقل شد را به چندین «قسمت » تقسیم می کنم
و با توضیح درباره هریک از آن قسمتها،سعی می کنم توضیح دهم که  چرا و بچه دلیل مطالب مطرح شده از سوی خلیل ملکی درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق در آن نامه،  ناوارد، غلط و حتی بخشی از آن تحریف تاریخ می باشند.
 
١ ــ متأسفانه خلیل ملکی درهنگام تحریر آن نامه نخواسته به این واقعیت تاریخی توجه داشته باشد که دکتر مصدق یکی از پایه گذاران اصلی «جبهه ملی» بود. جبهه ای که در رابطه با اعتراض به تقلبات انتخاباتی دوره ١۶ مجلس شورای ملی ، مبارزه بخاطرباطل کردن انتخابات تقلبی و برگذاری مجدد رأی گیری تشکیل شد و پس از آن در سمت و سو دادن مبارزه نهضت ملی علیه سیاست دولت استعمارگر انگلیس که از طریق شرکت نفت، دولتی در دولت ایران بوجود آورده بود و از آن طریق در امور سیاسی ایران دخالت می کرد، نقش بزرگی ایفا کرد.
نفوذ اجتماعی و اعتباری که «جبهه ملی» در آن مقطع تاریخی دربین قاطبه مردم ایران، بخصوص عناصر آزادیخواه و وطن دوست ایرانی  پیدا کرد، به دلیل حضور دکتر مصدق در آن جبهه و همسوئی کامل آن جبهه با خواستها و اهداف مورد نظر دکتر مصدق بود.«جبهه ملی ایران» در بین مردم آزادیخواه و وطن دوست ایرانی،  بعنوان «خانه سیاسی» دکتر مصدق لقب گرفته بود.
 
٢ ــ همانطور که در بخش اول این نوشته (تحریف تاریخ ـ بخش دوم) متذکرشدم، متن نامه خلیل ملکی به دکترامیر پیشداد، بيانگر اين واقعيت تلخ است که خليل ملکی تحت تأثیر عقدۀ خود بزرگ بینی، آن نامه  را تحرير کرده بود. نامه ای بی محتوی ، که بر مبنای ادعاهای پوچ و بی اساس و  بازی با الفاظ و واژه ها، که کينه و اغراض شخصی از آن هویدا است.
وی در آن نامه به ارزش ها و سمت و سوی مبارزات دکتر مصدق توجه نکرده بود، همان ارزشها و صفات مثبتی که خود او در نامه های اسفند ١٣۴١ و نوروز ١٣۴۴ به دکتر مصدق، به رئوس بخشی از آنها اشاره کرده بود. در واقع آن نامه،بغض و کینه خلیل ملکی نسبت به دکتر مصدق را کاملا عیان می کند.
 
٣ ــ اما، برعکس ادعای خلیل ملکی، اسناد و مدارک تاریخ معاصر بیانگر این واقعیت هستند که دکتر مصدق بخوبی به تفاوت بين «ماهيت حزب» و «ماهيت جبهه»  و وضع سیاسی و سطح اطلاعات سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان در آن مقطع تاریخی مورد بحث آشنائی کامل داشته است. با توجه به آشنائی ایشان به ماهيت طبقاتی احزاب و طرفداری و تکيه احزاب  بر «ايدئولوژی» های مورد نظرشان باید باشد،که به اين نتيجۀ می رسد که در آن مقطع تاريخی ــ سالهای ١٣٢٨ به بعد ــ ، موفقیت و پیشبرد فعاليت ها و مبارزات سياسی در گروی همکاری عناصر، گروهها و احزاب وابسته به طبقات و ايدئولوژی ها، مسلک ها و مرام های متفاوت می باشد. ساختار تشکیلاتی چنان همکاری ، نمی تواند تشکیلاتی جز تشکیلات «جبهه» ای باشد.آنهم بدین خاطر که اگر «جبهه» بناباشد دربرگیرنده فعالین سیاسی،احزاب و سازمانهای مختلف وابسته به طیف های چپ و راست، طبقات و اقشار مختلف اجتماعی باشد، نمی تواند طرفدار «ایدئولوژی» مشخصی باشد.
 
دکتر مصدق تنها شرط عضویت گروه ها، سازمانها و احزاب در «جبهه» مورد نظرش، یعنی «جبهه ملی» را، پايبند بودن نیروهای عضو به ارزشهای «آزادی» و «استقلال» می دانست.
آنهم بدین خاطر که در آن مقطع تاریخی، سمت و سوی مبارزه علیه «استبداد و استعمار» بود که شعار محوری چنان مبارزه ای، نمی توانست چیزی جز شعار «آزادی و استقلال» باشد.!  
 
بعد از ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران برهبری دکتر مصدق ــ  که هدفش قطع نفوذ دولت استعمارگر انگلیس بود ــ ، حفظ  آن دست آورد و در واقع اجرای قانون «خلع ید»، به یکی از خواست های محوری دولت دکتر مصدق تبدیل شد. یعنی ، شعار و خواست محوری مبارزه در آنزمان نیز، همچون دوران مبارزات نهضت ملی، قبل از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، برمحور آزادی و استقلال دور می زد، چونکه دولت استعمارگر انگلیس با کمک نیروهای آنگلوفیل و متحدینشان حاضر نبودند حق «حاکمیت ملی» ملت ایران را به رسمیت بپذیرند و برپایه آن با ایران روابط داشته باشند.
۴ ــ برای دقیق کردن بحث، ضروریست یاد آور شود، پس از پیروزی نهضت ملی در امر ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران، نمایندگان مجلس شورای ملی دوره شانزدهم، در تاریخ  ٧ اردیبهشت ١٣٣٠ رأی تمایل به نخست وزیری دکترمصدق دادند. اما دکترمصدق قبول مسئولیت نخست وزیری را موکول به تصویب قانون «خلع ید» از شرکت نفت از سوی مجلس می نماید.مجلس شورای ملی قانون خلع ید از شرکت غاصب نفت انگلیس را در نهم اردیبهشت ماه تصویب می نماید. دکترمصدق بعد از تصویب آن قانون کابینۀ خود را در ١٢ اردیبهشت ١٣٣٠  تشکیل می دهد.
 پس از انتخاب دکترمصدق به سمت نخست وزیری، برخی ازاعضا و سازمانها و احزاب وابسته به جبهه ملی، تمایل به این امر داشتند تا دکتر مصدق کابینه خود را فقط از اعضای جبهه ملی و احزاب وابسته به آن جبهه انتخاب کند. عبدالقدیرآزاد رئیس «حزب استقلال»، بخاطر اینکه نتوانست دونفر از اعضای حزبش را عضو کابینه دکتر مصدق کند، در همان روزهای اول نخست وزیری دکتر مصدق به یکی از مخالفین سرسخت دولت دکتر مصدق و جبهه ملی تبدیل شد.
دکتر مسعود حجازی، یکی از کوشندگان نهضت ملی و رهبران بعدی جبهه ملی، در صفحه ۴۴٣ جلد اول کتاب خاطرات خود(رویدادها و داوری ١٣٣٩ ــ ١٣٢٩)  در رابطه با این موضوع که چرا دکتر مصدق حاضر نشد تمام اعضاء کابینه اش را فقط از اعضای جبهه ملی و سازمانهای وابسته به آن حزب تشکیل دهد،می نویسد:
« دکترمصدق صریحأ اعلام کرد که دولت او دولت جبهه ملی نیست و او بهمان مصلحتی که نخست وزیری را پذیرفته است هیئت دولت را نیز با توجه به شرایط زمان و برای پیشبرد موضوع نفت تشکیل می دهد. دکتر مصدق در تشکیل هیئت دولت و انتصاب وزرا به طور مستقیم عمل نمود و بیش از آنکه تمایلات و خواستهای دوستان و همفکران خود را در نظر بگیرد اوضاع و احوال زمان و مقتضیات کار را مدّ نظر قرار داد.».(۴)(تاکید از منصور بیات زاده)
محمدعلی سفری، یکی از همکاران دکتر حسین فاطمی در روزنامه باختر امروز در صفحه ۴۵٨ جلد اول کتاب «قلم و سیاست»  در باره چگونگی ترکیب کابینه دکتر مصدق می نویسد:
«...متأسفانه در جلسۀ جبهه ملی این توافق صورت نگرفت و عبدالقدیر آزاد خواستار شد که از حزب متعلق به او به نام «استقلال» دونفر، از دوستان آیت الله کاشانی دونفر، از حزب ایران دونفر، و از جبهه ملی دونفر وارد کابینه شوند.[ در آنزمان هنوز حزب زحمتکشان ملت ایران تشکیل نشده بود ـ توضیح از منصور بیات زاده] و وقتی با مخالفت روبروشد جارو جنجال به راه انداخت و در نتیجه از جبهه ملی اخراج شد و از همان آغار کار در گروه مخالف قرار گرفت. البته همانطور که اشاره رفت، ترکیب کابینه دکترمصدق چندان مقبول عامه نبود تا بدان جا که دکتر حسین فاطمی در توجیه این تصمیم دکتر مصدق ناگزیرشد، در باختر امروزضمن سرمقاله ای اعلام دارد که اگر موضوع نفت درجلو نبود کابینه دکترمصدق طور دیگری تشکیل می شد.
دکترمصدق به منظور جلوگیری از نوع مسائلی از این قبیل اعلام کرد که از عضویت جبهه ملی استعفا می دهد تا به عنوان نخست وزیر فقط به جبهه ملی تعلق نداشته باشد.»(۵) (تاکید از منصور بیات زاده)
در همان رابطه دکتر مسعود حجازی در صفحه ۴۴۵  کتاب خاطراتش نوشته است:
«صرف نظر از آنکه انتخاب وزراء و یا تعیین اشخاص به مشاغل مهم دولتی و نظامی از طرف دکتر مصدق دارای ایراداتی بوده یا نه رویۀ دکترمصدق در این امر موجب شد که ازاطرافیان قدرتمند دکتر مصدق نتوانند در انتصاب مقامات مهم اعمال نفوذ کنند و دولت و حکومت محل برخورد و تاخت و تاز طرفداران و شخصیتهای همکار دکترمصدق شود...»
با توجه به مسائلی که اشاره رفت، دکتر مصدق در دوران نخست وزیری اش از جمله بعد از انتخابات مجلس دوره ١٧، نقشی در چگونگی فعالیت و تصمیمات جبهه ملی نداشته است!
 
۵ ــ خليل ملکی در رابطه با ادعای خود مبنی بر: دکتر مصدق « به حزب و حزب بزرگ عقيده نداشت »، کوچکترین توضیحی نداده، که او برپایه ی کدام یک ازنوشته ها و یا اظهارات دکتر مصدق، به چنین برداشتی رسیده است.
آيا زمانیکه دکترمظفر بقائی وعلی زهری باتفاق خليل ملکی، دوهفته بعد از شروع نخست وزیری دکتر مصدق در  تاريخ ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ «حزب زحمتکشان ملت ايران» را تأسیس کردند، در آن رابطه، دکتر مصدق مواضعی منفی اتخاذ کرده بود و با تشکیل آن حزب مخالف بوده است؟!
 
عضو نشدن در حزبی و یا تأسیس نکردن حزب جدیدی، نمی تواند و نباید به حساب مخالفت با وجود و حضور احزاب در جامعه تلقی گردد. از سوی دیگر باید توجه داشت که «حزب»، همچون «جبهه» و یا «سازمان»، وسیله ایست برای پیشبرد مبارزه و بهیچوجه  نمی تواند «هدف»  مبارزه باشد!
 همانطور که قبلا اشاره رفت، مصدق براين نظر بود که در آن مقطع تاریخی از طریق «جبهه» بهتر می تواند خواسته ها و اهداف خود را پاسخ گو باشد، تا بوسیله«حزب»!
 
۶ ــ اگر فرض را براين موضوع  بگذاریم که  اظهارات و ادعای خليل ملکی مبنی بر مخالفت دکتر مصدق با تشکيل حزب، واقعیت داشته است و حق با خلیل ملکی است. در آن رابطه، این سئوال بدرستی می تواند مطرح شود، شخص خليل ملکی که با تشکيل «حزب»، آنهم «حزب بزرگ»، مخالف نبوده است. روشن نيست که  چرا وی نتوانسته است با کمک طرفدارانش ازجمله آقایان دکتر امیرپیشداد، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان و...، «حزب بزرگ» مورد نظرش را سامان دهد؟! آیا موانعی برسر راهش قرار داشته؟ و اگرپاسخ مثبت است آن موانع چه بوده اند؟
 
٧ ــ آيا عاقلانه ترنبود، آن «ايدئولوگ مارکسيست» خود پسند، بجای اظهاراتی همچون :«دکتر مصدّق به احزاب عقيده نداشت و حتی خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده » ، به توضيح علل سياسی، اجتماعی و فرهنگی که سبب شدند و اصولا سدّ بودند و اجازه ندادند تا در آن دوران مورد بحث ، احزاب مردمی، برپايه ايدئولوژی های مورد نظر فعالان و کوشندگان سیاسی در وطنمان ايران شکل گيرند و نفوذ اجتماعی پیدا کنند،می پرداخت؟
 و يا بطور صادقانه عللی که باعث تفرقه فعالين سياسی در احزاب موجود آنزمان شدند را توضیح می داد، از جمله فاصله گرفتن شخص خليل ملکی و عده ای از اعضای حزب زحمتکشان ملت ايران از دکتر مظفربقائی کرمانی و علی زهری ــ  دو نفر از بنیانگذاران آن حزب ــ .؟!
 
٨ ــ این ادعا که دکتر مصدق« خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده »، ادعائی کذب می باشد. خلیل ملکی به این واقعیت توجه نکرده که هریک از فعالین و گروه های سیاسی آن زمان سعی داشتند تا از نفوذ اجتماعی دکتر مصدق به نفع نظرات و خواست های مورد نظر خود استفاده کنند.
 
مصدق که در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی نماینده مجلس شورای ملی نبود، اکثریت نمایندگان مجلس آن دوره را اعضای« حزب دمکرات» قوام السلطنه تشکیل می دادند، از جمله افرادی همچون دکترمظفر بقائی کرمانی، حسین مکی، سید ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیرآزاد... همان افرادی که پس از داغان شدن «حزب دمکرات» قوام السلطنه، بعنوان اعضای اقلیت مجلس  با قرارداد «گس گلشائیان» دست به مخالفت زدند و با مخالفت خود عملی بسیار ارزنده و مثبت در آن مقطع تاریخی انجام دادند.
باین موضوع باید توجه داشت که چرا آن اقلیت مجلس در افکار عمومی چنین جلوه می داد که نظر و خواست آنان همسو با خواست و نظرات دکتر مصدق است؟ آیا آنان از آن طریق نمی خواستند از محبوبیت دکتر مصدق بخاطر جلب پشتیانی افکارعمومی در پیشبرد خواست و نظرات خود استفاده کنند؟ و در واقع، آنعده به شخصیت های مورد علاقه بسیاری از ایرانیان در آنزمان تبدیل شدند. و آیا چنین نیست، در زمانیکه همان افراد که نقش بزرگی در امر ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده بودند، از درمخالفت با دکترمصدق  ونظرات دکترمصدق درآمدند، از سوی بخش بزرگی از همان مردم طرد شدند؟!
و یا همین جناب خلیل ملکی، تئوریسن و مارکسیست بزرگ، آیا ایرادش به دکتر مصدق بدین خاطر نبوده است که چرا مصدق  حاضر نشده است از خواست ها و اهداف مورد نظر خلیل ملکی مارکسیست پشتیبانی کند و چون حاضر نشده است به چنان کاری دست زند، بخاطر مقابله اش با ایشان، از کلماتی همچون «مافوق جبهۀ ملی و احزاب» کمک گرفته است؟ بدون اینکه در آن نامه به امیر پیشداد، توضیح دهد که چرا و بچه دليل دکتر مصدق ملیگرا و دمکرات، که در طول مبارزاتش بر «حاکمیت قانون» و در آن رابطه اجرای کامل قانون اساسی مشروطیت تاکید داشت، می بايستی  برای متحقق کردن خواست های خليل ملکی مارکسيست، که دربسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی برداشت های متفاوتی از دکتر مصدق داشت، عمل می کرد و از نظرات و عقايد خود صرفنظر می نمود ؟!
 
٩ ــ در آن جملاتیکه از نامه مورد بحث نقل شد همچنین می خوانیم:
 
« و موقع انتخابات [دوره هفدهم مجلس شورای ملّی] موجب شد که جبهۀ ملی بکلّی تعطيل گرديد، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشين «جبهۀ ملّی» ـ که ديگر نبود ـ کردم.در مجلس [هفدهم] نيز ديگر فراکسيون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسيون نهضت ملّی بود.».
 
در بند ۴ همین بخش از نوشته توضیح دادم که دکتر مصدق در رابطه با مخالفت با خواست عبدالقدیر آزاد درباره چگونگی  ترکیب کابینه که  از اعضای جبهه ملی واحزاب وابسته به جبهه ملی باشد، صریحأ اعلام می دارد که ایشان نخست وزیر ملت است و از آن تاریخ درامور تشکیلاتی جبهه ملی شرکت نمی کند. و در دوران نخست وزیری اش بهیچوجه در امور تشکیلاتی جبهه ملی و سازمانهای وابسته به آن جبهه دخالت نکرد. پس اگر در آنزمان ایرادی به وضعیت تشکیلاتی جبهه ملی وارد باشد، آن ایراد را باید متوجه مسئولان و کارپردازان آن زمان جبهه ملی و سازمانها و احزاب وابسته به آن نمود و نه دکتر مصدق.
آنانکه وضع سیاسی حاکم بر ایران در آن مقطع تاریخی را با  وضع سیاسی  کشورهای اروپائی که اداره کشور آن جوامع بر پایۀ روابط نظام دمکراسی پارلمانی اداره می شد، مقایسۀ می کنند، اشتباه بزرگی را مرتکب می شوند. آنهم بدین خاطر که در آن کشورها احزاب سیاسی وجود داشت که هریک از آن احزاب در بین مردم جوامعشان دارای نفوذ سیاسی بودند. درچنان جوامعی، آن احزاب طی رقابت با یکدیگر برپایۀ برنامه های سیاسی و شخصیتها و کادرهای حزبی در مبارزات انتخاباتی شرکت می کردند؛ آن حزبی که موفق می شد اکثریت نمایندگان را از آن طرفداران خود کند، دولت را تشکیل می داد. و اگر به تنهائی حزبی موفق نمی شد که اکثریت نمایندگان راشامل شود. دولت 

هیچ نظری موجود نیست: